۸ رمان خواندنی که کمتر از ۳۰۰ صفحه دارند
در روزهای گرم تابستان که بیحوصلگی و استیصال آدمها را کلافه کرده یکی از بهترین کارها برای تغییر ذائقه، خلاصشدن از شر مشکلات و سیرکردن در جهانی دیگر، خواندن کتاب است. اما هر کتابی برای این روزها مناسب نیست. مطالعهی رمانها و داستانهای حجیم به زمان و تمرکز نیاز دارد و ممکن است حوصله را سر ببرند. بهترین گزینهها در این شرایط رمانهایی هستند که کمتر از ۳۰۰ صفحه دارند. در این مطلب ۸ رمان خواندنی و مهم از بهترین نویسندگان جهان معرفی شدهاند.
۱- مزرعهی حیوانات
با اینکه قبلا این رمان را خواندهاید حالا که بزرگتر و عاقلتر شدهاید و از دست دولتمردان جهان کلافه هستید دوباره آن را بخوانید. جورج اورول در این کتاب به مضمون خیانت به آرمانها و توتالیتاریسم پرداخته و حکومتهای دیکتاتوری و سرشار از خفقان را نقد کرده است.
«مزرعهی حیوانات» رمانی کوتاه، تمثیلی و سیاسی است که ماجرای گروهی از جانوران اهلی یک مزرعه را روایت میکند. این حیوانات دست به شورش میزنند و اختیار مزرعه را از صاحباش میگیرند.
کتاب با رویای میجر پیر آغاز میشود. او در رویایش میبیند که همهی حیوانات بدون انسانها و زورگوییهایشان با خوشحالی زندگی میکنند. میجر این رویا را در جمع حیوانات مطرح و آنها را تشویق میکند برای واقعی شدناش تلاش کنند. اما او سه شب پس از گفتن صحبتها میمیرد.
حیوانات مزرعه شورش گستردهای به راه میاندازند و مالک اصلی مزرعه را از آنجا بیرون میکنند. رهبری این حیوانات شورشی بر عهدهی ناپلئون، خوکی جوان است. او هم اندکی بعد از به قدرت رسیدن مثل صاحب مزرعه ظلم میکند و مخالفان را سرکوب میکند.
در بخشی از رمان «مزرعهی حیوانات» که با ترجمهی کاوه میرعباسی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«و حالا، رفقا، از رؤیای دیشبم واسهتون میگم. واقعاً زبونم از توصیفش عاجزه. خواب کُرهی زمین رو دیدم، موقعی که آدم شرّش رو کم کرده. اما من رو یاد چیزی انداخت که از مدتها قبل فراموشم شده بود: خیلی سال پیش که هنوز بچه بودم، مادرم و سایر ماچهخوکها اغلب سرودی رو میخوندند که فقط آهنگش رو بلد بودند و سه کلمهی اولش رو. در دوران طفولیت، این آهنگ رو بلد بودم، اما بهمرور از ذهنم پاک شده بود. ولی دیشب نهفقط آهنگش به خاطرم اومد، شعرش هم توی رؤیام زنده شد؛ شعری که یقین دارم حیوونهای زمانهای خیلی دور اون رو میخوندند و از نسلها پیش فراموش شده بود. الآن اون سرود رو واسهتون میخونم، رفقا. من پیرم و صدام گرفته و خشداره، اما آهنگ رو که یادتون دادم، خودتون میتونید قشنگتر بخونیدش. اسمش هست جانوران انگلستان.»
۲- پیرمرد و دریا
ارنست همینگوی یکی از مهمترین نویسندگان جهان برای نوشتن رمان «پیرمرد و دریا» برندهی نوبل ادبی و جایزهی پولیتزر شد. او در این اثر قصهی زندگی سانتیاگو ماهیگیر پیر کوبایی که مدتهاست صید نکرده و دستوپنجه نرم کردناش با نیزهماهی غولپیکر را روایت میکند. نویسنده با چیرهدستی مفاهیمی مثل «شکست»، «شجاعت»، «شهامت» و «موفقیت» را به تصویر کشیده است.
در بخشی از رمان «پیرمرد و دریا» که با ترجمهی احمد کساییپور توسط نشر هرمس منتشر شده، میخوانیم:
«پیرمرد لاغر و تکیده بود، با چروکهای عمیقی در پشت گردن. روی گونههایش لکوپیس قهوهای سرطان خوشخیم پوست بود که آفتاب از انعکاس خود بر دریای استوایی به جا میگذارد. دستهایش، در نتیجه کشیدن ماهیهای سنگین با ریسمان، جای زخمهای عمیقی داشت. اما هیچیک از این زخمها تازه نبود. زخمهایی بود که به کهنگی فرسایش صحرای تهی از ماهی.»
۳- مسخ
گرگور سامسا شخصیت اصلی داستان که از شغلاش متنفر است اما برای تامین مخارج خانوادهاش سخت کار میکند یک روز صبح در هیبت حیوان موذی غولپیکری از خواب بیدار میشود. گرگور شگفتزده نگران تامین مخارج خانوادهاش است. او میخواهد بدون آسیب زدن به خود غلت بزند. در حالی که سعی میکند با بدن جدیدش آشنا شود رئیس، منشی و اعضا خانوادهاش پشت در فریاد میزنند. وارد اتاق میشوند. منشی فرار میکند اما پدرش او را به اتاق خواب برمیگرداند. فرانتس کافکا در «مسخ» به بررسی مضامینی مثل انسانیت، بیگانگی، خانواده و مسئولیت میپردازد و آنها را به چالش میکشد.
در بخشی از رمان «مسخ» که با ترجمهی علیاصغر حداد توسط نشر ماهی منتشر شده، میخوانیم:
«خیال داشت اول آرام و آسوده بلند شود، لباس بپوشد، بهویژه صبحانه بخورد، و بعد تصمیم بگیرد که چه کند. چون حس میکرد، با فکر کردن در تختخواب نمیتواند تصمیم عاقلانهای بگیرد. به یاد آورد که بارها در تختخواب، چهبسا به خاطر دراز کشیدن نادرست، دچار دردی خفیف شده بود، ولی هربار پس از بلند شدن بالافاصله فهمیده بود که دردش خیالی بوده است. کنجکاو بود بداند تصورات امروزیاش چهگونه به مرور از میان خواهند رفت.»
۴- آوای وحش
جک لندن نویسندهی مشهور و سوسیالیست آمریکایی که با پشتکار حیرتآور و خواندن تقریبا همهی کتابهای کتابخانهی عمومی اوکلند توانست به قصهنویسی مشهور تبدیل شود در رمان «آوای وحش» که پرفروشترین اثرش است قصهی باک شخصیت اصلی رمان و سگی وفادار را در دورهی «تب طلای کلوندایک» روایت میکند. در اواخر قرن نوزدهم کارگران معدنچی در منطقهی کلوندایک در شمال غربی کانادا طلا پیدا کردند. خبر این اکتشاف به ایالتهای آمریکا رسید و حدود هزاران نفر در جستوجوی طلا به این منطقه رفتند. لندن نیز همراه چند نفر از اعضای خانوادهاش در تابستان ۱۸۹۷ به این منطقه رفتند و در جریان این سفر آسیبهای جسمی شدیدی دید، سوءتغذیه گرفت و چند دندانش را از دست داد.
در بخشی از رمان «آوای وحش» که با ترجمهی محسن سلیمانی توسط نشر افق منتشر شده، میخوانیم:
«نخستین روز اقامت باک در ساحل دیه، بر او همچون کابوس گذشت. باک ناگهان از قلب تمدن کنده شده و در قلب چیزهای بدوی و حتی ماقبل بدوی افکنده شده بود. این دیگر زندگی آسوده زمانی نبود که در آفتاب گیر می لمید و کاری جز آن نداشت که دور و بر بگردد و از بیکاری خسته شود. این جا نه آرامش بود نه آسایش، و نه حتی یک لحظه امنیت و بی خطری. هر چه بود حرکت بود و آشفتگی، و هر لحظه که می گذشت خطری بود که از جان و اندام باک یا دیگران گذشته بود.»
۵- یادداشتهای زیرزمینی
حتی برای علاقهمندان متعصب داستایوسکی نیز «یادداشتهای زیرزمینی» متنی غریب است، رمانی کوتاه که به سختی میتوان در آن مواد و مصالح لازم متنی را حتی در مقایسه با سایر متون راوی بزرگ پیدا کرد. پس این بیگانگی از نویسندهی آن یعنی فئودور داستایوسکی نیست بلکه جهان آن سرزمینی بدون خاک خوب است، در آنجا نور کافی نیست و حتی هوا نیز فقط در حدی است که راوی ماجرا زنده بماند و همچنان ادامه بدهد.
داستایوسکی راوی خود را در زیرزمینی نمور پیدا کرد، در تاریکی مطلقی که هیچ خیالی آن را روشن نمیکند و در ماجرایی سخت بیمعنا. این همهی مصالح لازم است: مردی تنها و بدخلق و دلنگران جهان و بیاعتنا به احوالات و سعادت خویش، مردی جسور و به همان اندازه بیمار و نالان زیرا به دور از هر امر زیبا و والاست، دلخوش به معابد پر زرق و برق نیست، امیدی ندارد و بیشتر میکوشد که دریابد آنچه را در پیش چشم دارد، در خیال. پس زبان روایت او به دور از آداب نویسندگی است و این یکی دیگر از ویژگیهای شاخص یادداشتهای زیرزمینی است. حقیقتگویی صریح راوی ماجرا فرصتی سخت بزرگ است تا به دور از روشناییهای مصنوعی زندگی و از منظری تازه به شهر و تمدن خویش بنگریم. در ظاهر انتظار زیادی از متن نمیتوان داشت، وقتی فردی بیمار و بدجنس راوی ماجراست، اما این فقط آغاز داستان است زیرا روایت اصیل او پرده از زیور عالم برمیدارد تا حقایقی کشف شود پنهان در زیرزمین خانههای شهروندان خوب، باز هم در خیال.
در بخشی از رمان «یادداشتهای زیرزمینی» که با ترجمهی علی مصفا توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«دقیقا وهم انگیزترین آرزو و پست ترین حماقت را می خواهد، فقط و فقط برای این که به خودش ثابت کند – نکته ضروری و لازمش همین است – آدم هنوز آدم است و نه کلید پیانو که قوانین طبیعت به دست خود آن را بنوازند و حتی تهدیدش کنند تا آخر عمر هدایتش خواهند کرد تا نتواند بیرون از محدوده ی تقویم و قوانین خواسته ای داشته باشد.»
۶- ۱۹۸۴
«تنها سه کشور اوشینیا، اوراسیا و ایستیشیا در جهان وجود دارد که همیشه در حال نزاع با یکدیگرند. در کشور اوشینیا، جامعه به سه طبقه کارگر، اعضاء عادی حزب و اعضای رده بالا تقسیم شدهاند که باید از برادر بزرگ یا رئیس حزب اطاعت کنند. نوشتن در این کشور ممنوع است و آزادیهای فردی و انسانی محلی از اعراب ندارند. تنها موضوع مهم حزب است.»
توصیفات فوق برایتان آشنا نیست؟ کمی فکر کنید. بله درست حدس زدید. تکههایی از رمان ۱۹۸۴ است.
اورول در این رمان با الهام گرفتن از کتاب «جمهور» ارسطو که جامعهی آرمانیاش را در آن شرح میدهد، آرمانشهری غرق در تباهی و سیاهی را نشان میدهد که در آن ناتوانی و نادانی انسان فضلیت است. اما وینستن اسمیت، شخصیت اصلی رمان که فردی انقلابی، متفکر و از اعضاء عادی حزب است، تلاش میکند به کمک دختری که جولیا نام دارد، شان انسانها را حفظ کرده، عشق و دوستی را به جامعه بازگرداند و آرمانشهر برادر بزرگ را نابود کند.
در بخشی از رمان «۱۹۸۴» که با ترجمهی کاوه میرعباسی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«پاهای وینستون در زیر میز بی اختیار حرکت می کردند، از جایش تکان نخورده بود، ولی در فکر داشت می دوید، با جمعیت بیرون همراه بود و از شادی فریادهای کرکننده سر می داد. دوباره به تصویر برادر بزرگ نگاه کرد. غولی که جهان را در چنگ داشت! صخره ای که لشکریان آسیا بیهوده خود را به آن می کوبیدند! او می اندیشید که چگونه ده دقیقه پیش، فقط ده دقیقه پیش هنگامی که هنوز نمی دانست اخبار رسیده از جبهه ها حاکی از پیروزی یا شکست است، قلبش همچنان سرشار از ابهام و احساسات متناقض بود.»
۷- دل تاریکی
کنراد در این اثر شاهکار کرده و وحشت را به معنای دقیق به تصویر کشیده است. او بعد از مدتها زندگی در کنگو مستعمرهی بلژیک و دیدن جنایات استعمارگران تلاش کرده در «دل تاریکی» فاصلهی باریک بین تمدن و توحش را به تصویر بکشد. نویسنده سفر پرماجرای مارلوی دریانورد برای پیدا کردن کورتز تاجر منفور عاج فیل به قلب آفریقا و شیفته شدن او به تاجر را روایت میکند. او بعد از کشف شگرد تاجر برای مسلط شدن بر مردم به ماهیت و ارزش انسان و تمدن غرب شک کرد.
در بخشی از رمان «دل تاریکی» که با ترجمهی صالح حسینی توسط نشر نیلوفر منتشر شده، میخوانیم:
«من کار را دوست ندارم [هیچ کس ندارد] اما چیزی که در کار وجود دارد را دوست دارم؛ فرصتی برای پیدا کردن خودت. واقعیت خودت، برای خودت نه دیگران. چیزی که هیچ کس دیگری نمی تواند آن را درک کند. آن ها تنها می توانند ظاهر نمایش را ببینند و هیچ وقت نخواهند فهمید که معنای واقعی اش چیست.»
۸- آخرین روز یک محکوم
«آخرین روز یک محکوم» داستانی نهچندان طولانی از ویکتور هوگو، نویسندهی نامدار فرانسوی است. این رمان که از آثار ادبی مشهور جهان بهشمار میرود، تفکرات و احساسات یک مرد محکوم به اعدام را به تصویر میکشد. او از گذشتهی خود پشیمان و خواهان عفو عمومی است؛ اما هیچکس حتی تنها دخترش راضی به بخشش یک مجرم نمیشود.
هوگو همیشه اعتراضها و حرفهایش را در قالب داستانهای تأثیرگذار به گوش مسئولان میرساند. این کتاب هم درواقع خطابهی ویکتور هوگو علیه اعدام است. با اینکه سالهای طولانی از انتشار این کتاب میگذرد، هنوز مسئلهی اعدام در اغلب جوامع حلنشده باقی مانده و مخالفان و موافقانی دارد.
این رمان داستان پر فراز و فرودی ندارد؛ اما تکگوییهای شخصیت اصلی آنقدر پرکشش است که ناخودآگاه، خود را جای او میگذاریم. هوگو از قهرمان داستانش اطلاعات زیادی به ما نمیدهد؛ حتی از جرمش مطلع نمیشویم. او یک شهروند عادی است و هر یک از ما تنها به اندازهی یک اتفاق ساده با وضعیت پیچیدهای که او گرفتار آن است فاصله داریم.
هوگو با ترسیم دستوپازدن این مجرم در مرز باریک مرگ و زندگی و توصیف ترسهایش، فضایی پرکشش ایجاد کرده است که قطعاً از خواندنش لذت خواهید برد.
در بخشی از رمان «آخرین روز یک محکوم» که با ترجمهی بنفشه فریسآبادی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«دریغا؛ در این امر به هیچ وجه گناه از شخص من نیست بلکه از نفس مسموم فردی محکوم به اعدام است که همه چیز را پژمرده و فاسد می سازد.»
منبع:shortlist