رمان‌ها و اشعار خواندنی مسعود کیمیایی؛ عشق رفاقتی که قلم به دست گرفت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه

سال‌ها پیش وقتی یکی از مجلات سینمایی از منتقدان، اهالی سینما و مخاطبان پرسید: «مسعود کیمیایی فیلم‌ساز مهمی است؟» علی معلم، مدیر ماهنامه‌ی دنیای تصویر و تهیه‌‌کننده‌ی سینما در یکی از برنامه‌های سینمایی تلویزیون رو به دوربین با غیط گفت: «بله. مسعود کیمیایی همیشه فیلم‌ساز مهمی بوده است»؛ کتاب‌های کیمیایی هم بار دیگر به ما یادآوری می‌کنند که چرا او در تاریخ سینمای ایران جایگاه ویژه‌ای دارد.

مسعود کیمیایی کارگردان، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس و شاعر که دست‌ کم شش دهه در سینمای ایران حضوری پررنگ و تاثیرگذار داشته و روش تولید فیلم، فیلم‌نامه‌نویسی، ساخت تیتراژ، تدوین و … را دگرگون و یکی از بانیان موج نوی سینمای ایران است ۳۲ فیلم ساخته و بخشی از ماندگارترین آثار، سکانس‌ها و دیالوگ‌های تاریخ سینمای ایران متعلق به آثارش است، در مقاطعی از زندگی‌اش، به‌خصوص دورانی که زندگی و روزگار، بر او سخت گرفتند، قلم بر دست گرفت، رمان و شعر نوشت که آن‌ها را مرور خواهیم کرد. پیش از آن نگاهی به زندگی‌اش می‌اندازیم.

مسعود کیمیایی دومین ماه تابستان سال ۱۳۲۰، یک ماه پیش از اشغال ایران توسط متفقین، به دنیا آمد. زندگی‌اش در پایتختی شروع شد که پادشاه جوان و بی‌تجربه‌ای داشت که چیزی از مملکت‌داری نمی‌دانست. نوجوانی مسعود در دوران زمام‌داری محمد مصدق و ملی شدن صنعت نفت گذشت. سی تیر سال ۱۳۳۰ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به چشم دید و سال‌ها بعد بارها گفت: «آن جوانی که با خون خودش نوشت یا مرگ یا مصدق، من با چشم خودم دیدم.»

در این دوران مجتبی نواب صفوی را هم دید که بچه‌محل‌اش بود: «با ابهت بود. شال سیاهی به کمر می‌بست که هفت‌تیر سیاهی تویش قایم می‌کرد.» این اولین دیدار مسعود نوجوان با کسی بود که می‌خواست با استفاده از هفت‌تیر عدالت را به شیوه‌ی خودش اجرا کند.

ده سال بعد مسعود کیمیایی ۲۰ ساله با جوانای اهل کتاب، شعر، موسیقی و سینما آشنا شد که به دنبال ادبیاتی تازه بودند و جنگی به نام «طرفه» منتشر می‌کردند. کیمیایی البته عضو آن جنگ نبود و تنها با احمدرضا احمدی شاعر و یکی از اعضاء آن مجله رفاقت داشت و چند سطر از اشعارش دیالوگ یکی از فیلم‌های مسعود بود.

کیمیایی بعد از این‌که دیپلم را از دبیرستان بدر گرفت، بدون این‌که روزی در دانشگاه یا کلاس‌های سینمایی گذرانده باشد به پشتوانه‌ی فیلم‌ دیدن‌های بی‌وقفه و هوش سرشار فیلم‌سازی را شروع کرد. او بر خلاف باقی همکاران‌اش که زبان خارجی می‌دانستند معتقد بود برای فیلم‌سازی باید زبان عامه‌ی مردم را آموخت. همان‌قدر که با دوستان روشنفکر معاشرت می‌کرد با رفثای هم‌محلی وقت می‌گذراند. عاشق موسیقی بودو گیتار را پیش خودش یاد گرفته بود و به زیبایی می‌نواخت.

دهه‌ی چهل را با دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم «خداحافظ تهران» شروع کرد و آداب فیلم‌سازی را از او آموخت و اماده‌ی فیلم‌سازی شد. «بیگانه بیا» را ساخت که دروازه‌ی ورودش به سینمای حرفه‌ای بود. فیلم با وجود آن‌که ظاهر‌اش شبیه فیلم‌فارسی بود اما شکل و شمایل سینمای آمریکا را داشت که کیمیایی عاشق‌اش بود و می‌گفت: «ما با سینمای آمریکا بزرگ شدیم، یعنی با سینمای وسترن، با سینمای وحشت، با سینمای گنگستری.»

فیلم بعدی‌اش «قیصر» بود. شمایل مرد به‌ظاهر قانون‌شکنی که قدم‌های استوارش را با ایمان بر‌می‌دارد. مسعود کیمیایی با «قیصر» نام‌اش را برای همیشه در تاریخ سینمای ایران ثبت کرد و با «گوزن‌ها» به اوج چیزی رسید که سال‌ها به نام سینمای اجتماعی و سیاسی می‌شناسیم. در نتیجه فیلم‌های مسعود کیمیایی را هم نباید نادیده گرفت.

۱- «جسدهای شیشه‌ای»؛ از اولین کتاب‌های مسعود کیمیاییکتاب «جسدهای شیشه‌ای» مسعود کیمیایی

فهرست کتاب‌های مسعود کیمیایی با این رمان آغاز می‌شود. کیمیایی کارگردان نامی در اولین تجربه‌ی رمان‌نویسی سربلند شده و اثری خواندنی نوشته است. «جسدهای شیشه‌ای» قصه‌ی شکست و ازمیان رفتن بورژوازی ملی مخمد مصدق و یاران‌اش را روایت می‌کند. نویسنده به خاطر آشنایی و شناخت دقیق شخصیت‌ها – کاوه، طاووس، طلعت، طاهر، علی‌خان وقار سلطانی، رحیم، سروش، رضا و … – شخصیت‌پردازی موفقی دارد.

خاندان ثروتمند میرزا مبشر انشایی، دختری جذاب و زیبا، به نام طلعت دارد که تقریبا همه‌ی نوجوانان و جوانان شهر مجذوب‌اش هستند. اما علی‌خان، دوست برادرش، دل او را می‌برد و روابط عاشقانه‌شان شروع می‌شود. علی‌خان به اروپا می‌رود تا تحصیل کند. آن‌جاست که خبردار می‌شود معشوق باردار است. علی‌خان تا به کارها سروسامان بدهد و به ایران برگردد، معشوق به اجبار میرزا مبشر انشایی، به همسری گروهبان کوه‌داری درمی‌آید و…

در بخشی از رمان «جسدهای شیشه‌ای» به قلم مسعود کیمیایی که توسط نشر اختران منتشر شده، می‌خوانیم:

«هوا سرد بود. قرار سرخی آسمان زمستان در شب، برف روز است. اما نه برف آمد نه ثریا. اول ها وقتی با تفنگ یک سرباز عراقی رو از دور می زدیم دست می زدیم و سوت می کشیدیم، مثل آرتیست بازی سینما بود…»
کتاب جسدهای شیشه ای اثر مسعود کیمیایی

۲- حسد بر زندگی عین‌القضاه

عین‌القضات همدانی حکیم، نویسنده، شاعر، مفسر قرآن، محدث و فقیه ایرانی که به زبان‌های فارسی، عربی و پارسی میانه مسلط و در عرفان و تصوف به مراتب بالایی رسیده بود از شاگردان احمد غزالی و حکیم عمر خیام در سی و سه سالگی در همدان به دار کشیده شد. او که روش حسین‌بن منصور حلاج را داشته و از گفتن آن‌چه می‌دانسته اکراه نمی‌کرده، معتقد بوده هرچه حق است باید گفت. از این‌رو علاقه‌مندان بسیاری در میان اهل کتاب، مطالعه و … داشته و دارد.

مسعود کیمیایی از جمله علاقه‌مندان این جکیم برجسته در رمان «حسد بر زندگی عین‌القضاه» زندگی عین‌القضات را به شکلی داستانی و نو روایت کرده است.

نویسنده دیدگاه، عقاید و جهان‌بینی این عارف و متفکر که معتقد بود عقل بهترین و کامل‌ترین ابراز برای شناخت جهان و مافیها است را قصه‌گون روایت کرده، حسادت‌ها، ریاکاری‌ها، فریب‌کاری‌ها و عناد فرصت‌طلبانی مثل ابوالفضل درگزینی، وزیر دربار سلجوقی را در اثری دیالوگ‌محور به تصویر کشیده است.

در بخشی از رمان «حسد بر زندگی عین‌القضاه» به قلم مسعود کیمیایی که توسط نشر ثالث منتشر شده، می‌خوانیم:

«تاریخ از آن قضاوتی است جانب مردم بدارد. این‌چنین شوق زندگی می‌آید. تلالو پاک و حریر خداوندی از آن طینت‌های نیرومند پاک‌سرشت رو به‌سوی مردم است.»
کتاب حسد اثر مسعود کیمیایی

۳- سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند

سومین رمان کارگردان نام‌آشنای سینمای ایران بیشتر از همه شناخت او از جامعه‌ی ایران را نشان می‌دهد. «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» رمانی عاطفی است که تلخکامی‌های جامعه را به تصویر کشیده است.

دو جوان «فرهاد» که عضو گروه کر است و «مونا» که عاشق فوتبالیست معمولی است برادر و خواهرند. فرهاد به سرطان حنجره مبتلا شده و تا سه ماه دیگر می‌میرد. آن‌ها به خانه‌ی عموی‌شان «آقاخان» نقل مکان کرده‌اند که پسر بزرگ‌اش «فضلی» به پاچه‌ی شلوارش زیپ دوخته تا وقتی راه می‌رود صدای پای مرد بیاید. لات، عرق‌خور و ناموس‌پرست است. شوهر «راحله» دختر همسایه را که کتک‌اش می‌زد را می‌کشد و برای معشوق‌اش خانه می‌خرد و …

در بخشی از رمان «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» که یکی از بهترین کتاب‌های مسعود کیمیایی است و توسط نشر اختران منتشر شده، می‌خوانیم:

«اطاقی بود روی قالیچه ی آسمانی قصه که از شب پایین نمی آمد. شبی که خیال صبح نداشت. فرنوش می دانست اگر فرهاد باشد، صدای فلوتش آسمانی تر می شود. رفتن فرهاد از عشق نیست. از نفس است.»
کتاب سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند اثر مسعود کیمیایی نشر اختران

۴- «زخم عقل»؛ نخستین مجموعه شعر در میان کتاب‌های مسعود کیمیاییکتاب «زخم عقل» مسعود کیمیایی

مسعود کیمیایی سینماگر نام‌آشنای ایرانی در دهه‌ی نهم زندگی بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقات و رویدادهای بسیار آردها را بیخته، الک را آویخته، از روزهای باقی‌مانده‌ی عمر لذت می‌برد. مسعود کیمیایی که دست به قلم است و تاکنون کتاب‌های رمان نوشته، این‌بار سرودن شعر را آزموده و اشعارش را در کتابی به نام «زخم عقل» جمع‌آوری و منتشر کرد.

اشعار بیان‌کننده‌ی حالات ناگوار، دل‌نگرانی‌ها و واگویه‌های ذهنی شاعر در زندگی است. اشعار در جایی خاص ثابت نمی‌مانند. آن‌ها بین درون و برون‌گرایی در نوسان‌اند و به غم‌غربت و رمانتیسم نزدیک‌اند.

شعرهایی که روزهای رفته را به یاد می‌اورند آغشته به سیاست، افکار روشنفکرانه و عدالت‌خواهانه هستند و لحظه‌های سرشار از حیرت، شکست و رخوت را به تصویر می‌کشند.

در بخشی از کتاب «زخم عقل» که توسط نشر ثالت منتشر شده، می‌خوانیم:

«… در کنار خاطره ای خوابم برد… برف در خاطره ام می بارید… در حفره تاریک انتهای خوابم … صدای فلوت می آمد … جسدها را که می بردند … سهم من از عشق نبود…»

منبع: دیجی‌کلا مگ

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما