سریال «ملکه گدایان»؛ یک داستان عامهپسند
نزدیک به دو سال است که از پخش سریال «ملکه گدایان»، یکی از اولین محصولات انحصاری پلتفرم فیلیمو، میگذرد. این مجموعه در زمان پخش با توجه به داستان عامهپسندی که داشت مورد توجه طیف گستردهای از مخاطبان قرار گرفت. پخش این سریال پس از دو فصل و در مجموع ۳۰ قسمت به پایان رسید. «ملکه گدایان» در ماههای ابتدایی انتشارش تنها یک رقیب داشت و آن سریال «قورباغه» بود که به دلیل تفاوت بسیار زیاد در ژانر و ساختار، مخاطب مشترکی با «ملکه گدایان» نداشت.
اما با اوج گرفتن انتشار سریالهای درام در شبکه نمایش خانگی مخصوصا در خود پلتفرم فیلیمو، مثل «میخواهم زنده بمانم»، «زخم کاری» و … کم کم این سریال به حاشیه رانده شد. البته همچنان مخاطبان وفادار خود را داشت، اما از جایی به بعد علاوه بر رقابت تنگاتنگی که میان سریالها به وجود آمده بود، داستان خود این مجموعه کشدار و با یک سری موقعیتهای تکراری جلو میرفت که آن را از اولویت انتخاب کاربران پلتفرمها خارج کرده بود. همچنین ساخت و پخش «ملکه گدایان»، برخلاف آثار دیگر شبکه نمایش خانگی، بیحاشیه پیشرفت و درگیر کمترین ممیزی و اختلاف با ساترا بود. این سریال در حال حاضر به طور کامل در آرشیو فیلیمو موجود است و برای آن دسته از مخاطبان که داستانهای عاشقانه به سبک فیلمهای هندی و سریالهای ترکی را می پسندند، پیشنهاد خوبی است. اگر قصد دارید اطلاعات بیشتری درباره سریال بدست آورید، در ادامه به معرفی بیشتر و نقد این مجموعه پرداختیم.
کپی از هالیوود با ساختار سریال ترکی
«ملکه گدایان» با یک مراسم عروسی در ترکیه شروع میشود و پیش از جاری شدن خطبه عقد، طی یک اتفاق پدر داماد در ایران سکته میکند. البرز شمس عروسی خود را بهم میزند و مصرانه میخواهد که به ایران بازگردد، اما صحبت از ممنوعیت ورود او به ایران است. به قاچاقچیها پول میدهد تا او را به سرزمین مادریش برسانند، اما بعد از اینکه نامزدش دیگر جواب او را نمی دهد، توسط قاچاقچیها بیهوش میشود. وقتی چشم باز میکند، هویتی دیگری دارد و همه حتی مادر و نامزدش هویت واقعی او را انکار میکنند. مسولیت البرز به یک سردسته باندهای مافیایی تکدیگران به نام افرا سپرده شده که باید به او القا کنند که البرز شمس وجود ندارد و او فرهاد نام دارد. در این میان اما نامزد البرز همه معادلات را بهم میریزد و باعث میشود که البرز متوجه توطئهای که در جهت حذف او انجام شده، بشود. سریال «ملکه گدایان» با این خط داستانی شروع شد.گرهای بزرگ در قسمت اول به وجود میآید که به سرعت در قسمت دوم باز میشود و به طور موازی بیننده هم گرفتاریهای شخصیت البرز از توطئه چیده شده را میبیند و هم سکانس به سکانس با روند شکلگیری توطئه بیشتر آشنا میشود.
داستان در قسمتهای ابتدایی درگیرکننده است و با ویژگیهای بصری که دارد، مخاطب را پایبند خود میکند، اما تا وقتی که پرده از توطئه برداشته میشود. چون در این زمان مخاطب خاص و منتقدان سینما و تلویزیون متوجه کپی بودن درون مایه قصه شدند. در واقع حامد افضلی و امین محمودی نویسندگان سریال ملکه گدایان، داستان فیلم «ناشناس» ساخته خائومه کولت سرا، محصول ۲۰۱۱ هالیوود با بازی لیام نیسن را به صورت کامل به عنوان خط اصلی قصه درنظر گرفتهاند و از روی آن کپی برداری کردند. در آن فیلم هم مردی در اثر حادثهای از هوش میرود و پس از آن همه نزدیکانش او را انکار میکنند و پس از مدتی متوجه میشود این یک توطئه است. اما تلاش برای انکار کپیبرادری با رد گم کردنها، حفرههای قصه و اشکلات در چارچوب روایت، بدون در نظر گرفتن هوش مخاطب، در همین چند قسمت ابتدایی ملکه گدایان، کاملا دیده میشود و آن را بیشتر به یک کپی ناشیانه از یک اثر هالیوودی بدل می کند تا یک نسخه ایرانیزه موفق.
مثلا شخصیت اصلی قصه که حالا هویتی دیگر پیدا کرده، یک متخصص شیمی است و بارها از این ویژگی خود استفاده میکند، در باز کردن در سلولی که قاچاقچیها برای او تعبیه کردهاند یا حتی ساختن امپولی برای فلج کردن سرکرده مافیا. در همه این روایتها رگههایی از فیلمهای هالیوودی دیده میشود که برای افزایش هیجان قصه به آنها پرداخته شده. اما در مواجهه با این مسایل اولین سوالی که به ذهن مخاطب میرسد این است که مثلا وقتی البرز شمس هیچ پولی ندارد، حتی موبایل هم در جیبش نیست، چطور میتواند به این مواد دسترسی داشته باشد و آنها را به راحتی و بدون محیط ازمایشگاهی و دمای تحت کنترل باهم ترکیب کند؟ از سوی دیگر با ورود قصه به محل زندگی بچههای متکدی و اصرار بر نشان دادند مشکلات این طبقه از جامعه، مخاطب بیشتر از آنکه با فضا و شرایط این بچهها همذات پنداری کند، بلافاصله به یاد سریال «آوای باران» آخرین مجموعه پرمخاطب حسین سهیلیزاده در تلویزیون می افتد. سهیلیزاده کارگردان «ملکه گدایان» چندان هم از این موضوع گریزان نیست، تا حدی که حتی تیتراژ ملکه گدایان شباهت بسیاری به تیتراژ آوای باران دارد. ماجراهای عشقی و دیالوگهای کلیشهای عاشقانه، مثلث عشقی، روبرو شدن دو مرد با یکدیگر که خواهان یک زن هستند و… نیز چاشنی دیگری است که تیم نویسندگان آنها را از سریال های ترکی پربیننده این روزها وام گرفتهاند تا به جذب مخاطب بیشتر کمک کنند.
پایانبندی «ملکه گدایان» دقیقا مصداق آن اصطلاح قدیمی «پایانش عروسی شد»، درباره فیلم های سینمایی و سریال ها است. همه بدها به سزای اعمالشان رسیدند و همه خوبها عاقبت بخیر شدند. در نهایت نیز شخصیتهای اصلی داستان یعنی افرا و البرز با حل شدن تمام مشکلات به وصال همدیگر رسیدند. از سوی دیگر پلیس که سی قسمت هیچ نقشی در روند داستان نداشت، ناگهان سر و کلهاش پیدا شد و از طریق قانونی ملکه و دار و دستهاش را در یک اقدام سریع و بدون دردسر دستگیر کرد.
فرمول همیشگی آقای کارگردان
تجربه سریال هایی مثل «دل»، «مانکن»، «کرگدن» و… در شبکه نمایش خانگی به سازندگان این نوع سریالها ثابت کرد که به تصویر کشیدن اختلاف طبقاتی و مخصوصا اضافه کردن رنگ و لعاب زندگیهای به اصطلاح لاکچری و از سوی دیگر تقابل آن با بدختی و فقر، یک فرمول برنده است که به شدت میتواند مخاطب عام ایرانی را جذب کند. «ملکه گدایان» هم که دومین سریال حسین سهیلیزاده پس از «مانکن» در شبکه نمایش خانگی بود، در قسمت های نخست با دز کمتری سراغ قشر مرفه رفت، اما همان اشارهها هم به بیننده القا میکند که پای پول بسیار زیاد در میان است. پولی که حتی یک مادر در مقابل آن فرزند خود را انکار میکند. برگزاری عروسی رویایی بر روی یک کشتی کروز بر روی آبهای دریای مرمره شهر استانبول، حالا و پس از ورود المانهای سریالهای ترکی به همه اجزای زندگی عامه مردم، تبدیل به یکی از آرزوهای نسل جوان شده. بنابراین وقتی سکانس آغازین سریال در لیموزین اختصاصی شروع میشود که عروس را پیش از مراسم عقد به هتل محل اقامتش میرساند، بینندهای که چشم و گوشش به دیدن این زندگیهای تجملاتی عادت کرده، حتما «ملکه گدایان» را دنبال خواهد کرد.
فرمول دیگری نیز که پیش از این حسین سهیلیزاده در «آوای باران» و «مانکن» امتحان کرده، بازهم در اثر جدیدش استفاده شده. همانقدر که از برج، ماشین مدل بالا و لباس های گران قیمت در سکانسهای مربوط به زندگی لاکچری میبینیم، به همان نسبت زندگی سیاه متکدیان و خلافکاران پایین شهر باید نمایش داده شود. یک فرمول فیلمفارسی گونه که بیش از ۵۰ سال است که در فیلمها و سریالهای عامهپسند همیشه پاسخگو بوده. کلیشههای این فرمول حتی در جزییات سریال «ملکه گدایان» هم رعایت شده و حتی نام شخصیتها متناسب با محل زندگیشان انتخاب شده. مثلا کسی که بالای شهر زندگی می کند خسرو و البرز نام دارد و آنکه در سطح پایینی از جامعه است، باید نامش بتول یا نامهایی شبیه به این باشد. همچنین این نکته را نباید نادیده گرفت که استفاده از موضوع اختلاف طبقاتی حالا با وضعیت اقتصادی بد مردم در سالهای اخیر و بدبین شدن عامه نسبت به قشر مرفه، بیشتر هم مورد پسند قرار میگیرد.
گروه بازیگران
گروه بازیگران سریال «ملکه گدایان» بسیار جوان است، اما در مقابل سایر محصولات شبکه نمایش خانگی با ستارههای کمتری کار خود را شروع کرد. باران کوثری تنها بازیگر چهره و در واقع جذاب برای مخاطب است که نقش اصلی این مجموعه را برعهده دارد. او همان بازی حسی همیشگیاش را در این سریال هم به نمایش گذاشته اما واقعیتش این است که نمیتوان این سریال را جزو کارهای مهم کارنامه او به حساب آورد. آرمان درویش نقش اول مرد این سریال را بر عهده دارد. بازیگری که سالهای ابتدایی حضور حرفهای در دنیای بازیگری را پشت سر میگذارد و پیش از این سریال، بیشتر از سوی اهالی سینما شناخته شده بود تا مخاطب عام. او به واسطهی چهره و بازی جوان پسندش، با سریال «ملکه گدایان» به یکی از چهرههای مورد پسند دختران نوجوان و جوان تبدیل شد که به جذب مخاطب کمک میکرد. سایر بازیگران سریال هم بازیهای معمولی در این سریال داشتند و حتی چهرههایی مانند پانتهآ بهرام، الهام کردا و رویا نونهالی به دلیل نوع شخصیت پردازی سریال، چندان اتفاق خاصی در بازی را با این سریال تجربه نکردند.
شاید در این میان تنها بتوانیم از رضا بهبودی صحبت کنیم. بازیگری که با گریم و بازی متفاوتش در نقش شبیر، تنها کاراکتر خاص این سریال محسوب میشد که کمتر شبیه آن را دیده بودیم. در نهایت میتوان گفت این گروه نه اتفاق ویژه ای به همراه داشت و نه ضعف بسیار توی ذوق زنندهای که در خاطر باقی بماند. تنها میتوان از فرزاد فرزین و شبنم قربانی نام برد که در نقش های پارسا و سارا، با وجود هدایتهای کارگردان و مطمنا ایجاد شرایط برای ارایه بازی بهتر، مخاطب را از قدرت بازیگریشان ناامید کردند.
قشنگ بود واقعا سریالش👌
عجیب اینحاست که بزرگترین نقطه ضعف داستان را ندیده اید: چرا مادر البرز ( پانته آ بهرام ) در اولین مواجهه با البرز، او را انکار کرد آن هم با آن شدت و خشونت؟ البته چندین قسمت بعد، بطور مضحکی در توجیه این مسئله میگوید : باور کن من را تهدید کرده بودند! چه کسی او را تهدید کرده بود؟ آن زمان که خواهرش هنوز شخصیت واقعی خود را رو نکرده بود.
نه سریال خوبی بود و نه مورد توجه قرار گرفت