درباره درگذشت کیومرث پوراحمد و کارنامه‌اش؛ ناامیدی خاطره‌ها را می‌سوزاند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه

خبر کوتاه و شوکه‌کننده بود، کیومرث پوراحمد خودکشی کرد. همیشه مرگ آدم‌هایی که برای مردم خاطره‌سازی می‌کنند، باورنکردنی است. انگار آنها باید همیشه زنده باشند. اما کیومرث پوراحمد، کسی که شور زندگی اولین عنصر بیشتر فیلم‌ها و سریال‌هایش بود، حالا با مرگی خودخواسته به زندگی‌اش پایان داده. او در پاییز سال گذشته وارد ۷۳ سالگی شده بود و آنطور که خبرهای پراکنده از پروژه‌های سینمایی می‌رسید مشغول ساخت فیلمی با نام «پرونده باز است» بود. اما ترجیح داد به جای تعیین تکلیف فیلمش و ادامه زندگی، خود را از میان بردارد.

شروع کار حرفه‌ای

دورترین اما پررنگ‌ترین خاطره‌ای که نسل ما از او به یاد می‌آورد، سریال «قصه‌های مجید» است. مجموعه‌ای که در اوایل دهه هفتاد، هر ظهر جمعه از تلویزیون پخش می‌شد و روایت‌گر زندگی پسر بچه‌ای بازیگوش و با قوه تخیل بالا به نام مجید بود. او این سریال را براساس کتاب «قصه‌های مجید» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی ساخته بود و به دلیل قصه‌های روان و خودمانی و ساختار ساده‌اش به سرعت تبدیل به یکی از محبوب‌ترین مجموعه‌های صدا و سیما در آن سال‌ها شد.

اما شهرت پوراحمد و قدرت کارگردانی دوست‌داشتنی‌اش در اوایل دهه هفتاد به پیشینه او در دهه ۶۰ باز می‌گردد. او که فارغ‌التحصیل کارگردانی سینما بود، کار خودش را در اوایل سی سالگی با دستیاری کارگردان و بعد فیلمنامه‌نویسی و نقد نویسی برای مجله های سینمایی در دهه پنجاه شروع کرد. او با چند تجربه متفاوت پا به دهه شصت گذاشت، تجربه‌هایی مانند فیلم «تاتوره» که به موضوع کاپیتولاسیون در زمان پهلوی می‌پرداخت. اما پس از آن و از اواسط دهه شصت برای او زمانی بود برای پیشرفت در نوع فیلمسازی که پس از مدتی به امضای او بدل شد؛ فیلم‌هایی نوجوان محور با دنیایی که شبیه جهان بزرگترها نیست. اولین فیلم او براساس این ساختار با نام « بی‌بی چلچله» در سال ۱۳۶۳ ساخته شد. فیلمی که در آن نوجوانی که از ناپدری خود آزار می‌بیند با درختی درد و دل می‌کند. پوراحمد این نگاه را در فیلم «آلبوم تمبر» که در سال ۶۵  ساخت هم حفظ کرد. دو پسر که علاقمند به جمع‌آوری تمبرهای اداره پست می‌شوند و داستان‌هایی احساسی برایشان پیش می‌آید. فارغ از هیاهوی دنیای بزرگترها آنها دغدغه‌ای به ظاهر کوچک اما برای خودشان بسیار بزرگ دارند که در نهایت به استحکام رفاقتشان ختم می‌شود.

این نوع نگاه و فیلمسازی در آثار بعدی پوراحمد یعنی «گاویار» و «شکار خاموش» هم ادامه پیدا می‌کند. تا اینکه به دهه هفتاد می‌رسد. حالا او آنقدر بر دنیایی که همیشه در فیلمسازی به آن علاقمند بوده مسلط شده که هوشنگ مرادی کرمانی را راضی می‌کند تا کتابش را تبدیل به سریال کند. «قصه‌های مجید» آنقدر برای پوراحمد خوش‌یمن بود که تصمیم می‌گیرد پس از اتمام سریال چهار فیلم سینمایی هم براساس قصه‌های کتاب بسازد. «شرم»، «صبح روز بعد»، «نان و شعر» و «سفرنامه شیراز». البته دو فیلم اول بسیار دیده می‌شوند و حتی در جشنواره فجر مورد تحسین و تقدیر قرار می‌گیرند، اما دو فیلم دوم به اندازه قبلی‌ها دیده نمی‌شود.

شاید عدم اقبال «نان و شعر» و «سفرنامه شیراز» است که پوراحمد را مجاب می‌کند پرونده مجید را برای همیشه ببندد. اما نگاهش به دنیای بچه‌ها را تغییر نمی‌دهد و فیلم «به خاطر هانیه» را می‌سازد. فیلمی که محور داستان آن یک کودک خردسال فلج و تلاش خانواده برای شفای اوست. همین نگاه در سال ۷۴ پوراحمد را به سمت ساخت داستانی می‌برد که پیش‌تر کیانوش عیاری هم در پی ساختن آن بود. داستان دو خواهر دوقلو که به واسطه جدایی پدر و مادر از هم دور مانده‌اند و پس از سال‌ها همدیگر را پیدا می‌کنند. این قصه زمینه ساز ساخت یکی از فیلم‌های ماندگار پوراحمد یعنی «خواهران غریب» می‌شود. فیلمی که حضور خسرو شکیبایی در نقش اصلی آن و موزیکال بودنش، آن را به یک اثر سرخوشانه و بسیار محبوب تبدیل می‌کند. اواسط دهه هفتاد است، فضای اجتماعی بازتر شده و مردم هم در تلویزیون «خانه سبز» می‌بینند و در سینما «خواهران غریب». این فیلم پوراحمد را پس از افتی کوتاه دوباره به اوج بر گرداند و جایزه بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر را هم برای او به همراه داشت.

بازگشت به تلویزیون

کیومرث پوراحمد خوب می‌دانست چطور خود را در اوج نگه‌دارد. او که حالا دیگر بیش از ده سال بود که در سینما و تلویزیون کار کرده بود احتیاج به یک تغییر در نوع نگاهش به جهان داشت. انگار تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه در اواسط دهه هفتاد او را هم مجاب کرد از دنیای نوجوانان فاصله بگیرد و ریسک تغییر مسیر را بپذیرد. همین بود که ژانری بسیار متفاوت را انتخاب کرد و سال ۱۳۷۵ با سریال «سرنخ» به تلویزیون بازگشت. سریالی پلیسی جنایی با یک کارآگاه طناز اما سخت‌گیر اصفهانی. «سرنخ» در برهه‌ای تبدیل به سریالی اصطلاحا خیابان خلوت کن شده بود. داستان‌های جنایی به قلم خود پوراحمد، حضور بازیگران میهمان و ساختار سریال، آن را به یک اثر موفق در دهه هفتاد تلویزیون تبدیل کرد که هنوز هم ماندگار است. بعد از این مجموعه اما پوراحمد چندسالی را به نوشتن گذراند و فیلم یا سریالی نساخت تا اینکه سال ۷۹ دوباره با یک اثر متفاوت به سینما بازگشت.

دهه هشتاد و اوج و فرودهای کیومرث پوراحمد

اگر قرار باشد لیست فیلم‌های برتر عاشقانه ایرانی را گردآوری کرد، قطعا، «شب  یلدا» یکی از برجسته‌ترین آثار این لیست خواهد بود. فیلمی که نتنها پوراحمد را دوباره با ریسک تغییر ژانر روبرو کرد، بلکه پای زندگی خصوصی او را هم به سینما باز کرد. بیش از بیست سال از ساخت «شب یلدا» میگذرد، اما ممکن نیست دنبال کننده سینمای ایران باشید و سکانس‌های رقص همراه با اشک محمدرضا فروتن در این فیلم را فراموش کنید و یا حتی دیالوگ‌های این فیلم. «شب یلدا» حدیث نفسی بود که توانست برنده تندیس بهترین فیلم از جشن انجمن منتقدان سینما شود. فیلمی که نشان داد پوراحمد در ۵۰ سالگی هنوز تغییر ژانر می‌دهد، ریسک می‌کند و موفق است.

همانقدر که «شب یلدا» همراه با محبوبیت و موفقیت بود، از سوی دیگر انتظارات را هم از پوراحمد بالا برد. دهه هشتاد شروع شده بود و معیارهای سینمای ایران هم تغییر پیدا کرده بود. چشم رنگی‌ها و چهره‌ها رویه‌ای جدید را در سینما به وجود آورده بودند و پوراحمد چاره‌ای نداشت تا مانند دیگران به این موج بپیوندد. به گفته خودش برای تامین مالی پروژه‌ای که در ذهن داشت سال ۸۳ سراغ بازسازی یکی از فیلم‌های مشهور پیش از انقلاب یعنی «سلطان قلبها» رفت. برای گروه بازیگران هم از محمدرضا گلزار و الناز شاکردوست استفاده کرد. چهره‌هایی که پولساز بودند. این فیلم که با نام «گل یخ» ساخته شد شبیه هیچ‌کدام از آثار قبلی کارنامه پوراحمد نبود و شکست خورد. اما ریسک‌پذیری پوراحمد بازهم با او همراه شد و تصمیم گرفت حالا که بیشتر ژانرها را امتحان کرده سراغ کمدی رمانتیک هم برود. همین موضوع او را به ساخت فیلمنامه‌ای از سروش صحت با نام «نوک برج» ترغیب کرد. فیلمی که در بدنه تجاری قرار می‌گرفت، اما چون چهره‌هایی مانند نیکی کریمی و محمدرضا فروتن را همراه داشت، از حمایت طرافداران این دو هم برخوردار شد. اما پوراحمد را از جایی که بود بالا نکشید.

شاید حالا که می‌گویند کیومرث پوراحمد در اوج ناامیدی و افسردگی تصمیم گرفته به زندگی‌اش پایان دهد، بهتر باشد این را نگوییم، اما واقعیت این است که او سال ۱۳۸۵، یعنی ۱۷ سال پیش از این، آخرین اثر دیدنی و ماندگار کارنامه‌اش را خلق کرد و بعد از آن دیگر نتوانست به روزهای اوج خودش برگردد. پوراحمد در این سال براساس قصه‌ای از کتاب «شهر جنگی» حبیب احمدزاده، فیلم «اتوبوس شب» را ساخت. فیلمی که در آن خسرو شکیبایی و محمدرضا فروتن، بازیگران دو فیلم ماندگار قبلی‌اش بازی کردند و داستانی نوجوان محور داشت، مانند سال‌های دور در اوج بودنش. پسری نوجوان قرار بود تعدادی اسیر عراقی را به مقصدی برساند. فیلم به سبک اصطلاحا جاده‌ای و به شکل سیاه و سفید ساخته شد. و در جشنواره‌های داخلی و خارجی مورد تحسین قرار گرفت.

روزهای ناخوش دهه ۹۰

پس از «اتوبوس شب» او دوباره خود را در اوج می‌دید و تصمیم گرفت به تلویزیون بازگردد تا شاید روزهای خوش گذشته را تکرار کند. اما تلویزیون در اواخر دهه هشتاد دیگر آن تلویزیون اواسط دهه هفتاد نبود. پوراحمد نتوانست با سریال «پرانتز باز» اتفاق ویژه‌ای رقم بزند. او می‌خواست در قالب یک میهمان‌خانه حرف‌های اجتماعی بزند، اما سال ۸۸ و ۸۹ زمان مناسبی برای این ژانر نبود یا او دیگر خلاقیت لازم را نداشت، هرچه بود آخرین سریال پوراحمد در تلویزیون اصلا دیده نشد. ساخت فیلمی در دل جنگ و موفقیت «اتوبوس شب» در اوایل دهه ۹۰ پوراحمد را به سمت ساخت یک اثر جنگی دیگر کشاند. «پنجاه قدم آخر» که دوباره براساس داستانی از حبیب‌احمدزاده ساخته شد. فیلمی که در هیاهو و اوج‌گیری سینمای اجتماعی سال‌های ابتدایی دهه ۹۰ نتوانست انتظارات را برآورده کند.

سال ۹۴ و در اوج اقبال ناگهانی سینما در میان عام مردم و جا به جا شدن آمارهای نجومی فروش گیشه، پوراحمد دوباره سراغ داستانی شخصی رفت. او حالا در اواسط دهه ششم زندگی‌اش بود و ترس از پیری باعث شده بود، حدیث نفسی دیگر بسازد به نام «کفش‌هایم کو؟». فیلمی که مورد پسند عامه مردم قرار نگرفت اما نظر منتقدان را جلب کرد و بازی خوب رضا کیانیان، مشکلات فیلمنامه و ساختار آن را پوشش داد. پس از این فیلم پوراحمد خسته بود و بارها در مصاحبه‌های مختلف گفته بود کار برایش سخت شده. حتی تیغ سانسور و نظارت را وسیله‌ای برای عدم آرامش فیلمساز پیری مانند خودش می‌دانست. او پس از «کفش‌هایم کو؟» ۳ سال صبر کرد و بعد با فیلمی اجتماعی به نام «تیغ و ترمه» به سینما بازگشت. فیلمی که شاید اگر در دهه هفتاد ساخته می‌شد بسیار پرمخاطب و دیدنی بود، اما با معیارها و انتظارات میانه دهه ۹۰ همخوانی نداشت و در جشنواره با هجمه زیادی روبرو شد.

واکنش‌ها به «تیغ و ترمه»، پوراحمد را دلگیر کرد و او تصمیم گرفت مدتی فیلمسازی را کنار بگذارد. اما اتفاق جالب این بود که او سینما را کنار نگذاشت و در طی ۴ سال دوری از کارگردانی در سه فیلم سینمایی مانند «جمشیدیه» و «نگهبان شب» به عنوان بازیگر حضور پیدا کرد. اتفاقی که باعث شد نظرها به او و بازی بی‌تکلف و رئالش جلب شود.

پایان راه

از سال گذشته خبر می‌رسید که قرار است کیومرث پوراحمد جدیدترین فیلم خود را درباره نوجوانی که در آستانه قصاص است بسازد. فیلمی که با حاشیه‌های فراوانی روبرو شد. او یک سال درگیر نوشتن فیلمنامه این فیلم بود و وقتی که به روزهای پایانی ساختش رسید، نزدیک برگزاری جشنواره فیلم فجر بود. تهیه‌کننده می‌خواست فیلم را به جشنواره ارائه دهد، اما پوراحمد با توجه به شرایط جامعه از این کار ناراضی بود و در آخر راعلام شد که فیلم برای حضور در جشنواره آماده نیست. پس از جشنواره فیلم فجر دیگر خبری از کیومرث پوراحمد نبود. تا اینکه صبح امروز خبر درگذشتش دوباره او را بر سر زبان‌ها انداخت. مرد خاطره ساز دهه هفتاد سینما و تلویزیون ایران که آنقدر به مادرش وابسته بود که همیشه نقشی کلیدی به او در فیلم‌ها و سریال‌هایش می‌داد،  در افولی ناخواسته در سال‌های ورود به پیری، منتظر اتمام فیلم جدیدش نماند و تصمیم‌گرفت به زندگی‌اش پایان دهد.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما