خواندن کتابهای هاروکی موراکامی را از کجا شروع کنیم؟
هاروکی موراکامی نویسندهی نامدار ژاپنی که از ۳۰ سالگی شروع به نوشتن کرد با پنجمین کتاباش «چوب نروژی» اسمش در میان اهل کتاب و منتقدان بر سر زبانها افتاد و هزاران نفر را شیفته کرد. کتابهای هاروکی موراکامی آمیزهای از روایتهای واقعگرایانه، سورئال و سیال ذهناند. اگر هنوز با آثار این نویسندهی نامدار و محبوب آشنا نشدهاید و نمیدانید مطالعهی رمانها و قصههایش را از کجا شروع کنید، این مطلب کمکتان خواهد کرد و نقطهی شروع و روند مطالعه را نشان میدهد.
نقطهی شروع
بخشی از کتابهای هاروکی موراکامی با وجود اینکه بین ژانرها قرار میگیرند اما آنها را میتوان به دو بخش واقعگرا و فانتزی تقسیم کرد. رمان «چوب نروژی» که سال ۱۹۸۷ منتشر شد فاقد غرابت ماورایی است که مشخصهی تعداد زیادی از محبوبترین آثار این نویسنده است.
تورو واتابه شخصیت اصلی رمان یکی از دانشجویانی است که در دههی ۶۰ میلادی علیه دولت دست به اعتراض زدند. او در میانهی تظاهرات، تعقیب و گریز و دستگیری دانشجوها توسط پلیس و نیروهای امنیتی با تائوکو و میدوری دو همدانشگاهیاش روابط عاشقانه برقرار میکند.
نائوکو بعد از خودکشی دوستاش کیزوکی افسرده، دلمرده و ناامید میشود. در این میان میدوری بیشتر از قبل با نائوکو معاشرت میکند و از لایهی پنهان زندگی او سردرمیآورد. اینجاست که داستان وارد مرحلهی تازهای میشود. تورو واتابه در فرودگاه یکی از شهرهای آلمان از هواپیما پیاده میشود. یکی از آهنگهای گروه بیتلز را میشنود و به روزهای جذاب و نوستالژیک دانشگاه و ارتباطاش با دو زن پرتاب میشود. بعد از انتشار این اثر، موراکامی در زادگاهاش به سوپراستار ادبی تبدیل شد.
در بخشی از رمان «چوب نروژی» که با ترجمهی مهدی غبرایی توسط کتابسرای نیک منتشر شده، میخوانیم:
«اگازاوا با دختری دوستی ثابت هم داشت، یکی که از سال اول با او به گردش و تفریح میرفت. اسمش هاتسومی بود و همسن ناگازاوا بود. چند بار او را دیده بودم و فهمیده بودم دختر خوبی است. از آن قیافههایی نداشت که فوری جلب توجه میکند و در حقیقت قیافهاش چنان عادی بود که دفعهی اول تعجب کردم چطور ناگازاوا او را انتخاب کرده، اما هر کس که با او حرف میزد ازش خوشش میآمد.»
اگر فقط یک اثر را خواندهاید
منتقدان، اهل کتاب و مطالعه و شیفتگان ادبیات ژاپن معتقدند رمان «تاریخچهی پرندهی کوکی» اوج کار حرفهای هاروکی موراکامی است. او در این رمان از همهی عناصری – زنان مرموز، گربههای ناپدید شده، اسپاگتی و … – که پیش از این با آنها شناخته میشد استفاده کرده.
تورو توکادا، مردی سی و چند سالهای که بیکار و بیعار است، دربهدر به دنبال گربه و همسر گمشدهاش در پسکوچهها و دالانهای هزارتومانند و مرموز زیر شهر میگردد. ناگهان با دو گروه بزرگ، قدرتمند و عجیب متحدین و مخالفان آشنا میشود.
این رمان خیالی و کارآگاهی شگفتانگیز، وصلت دو جوان که بعد از مدتها زندگی کردن در حال فروپاشی و از میان رفتن است را روایت میکند. همچنین بخش بزرگی از اسرار هولناک و مگوی ارتش ژاپن در جنگ جهانی دوم در منطقهی منچوری را تجزیه و تحلیل میکند که به جذابیت رمان افزوده است.
در بخشی از رمان «تاریخچهی پرندهی کوکی» یکی از کتابهای هاروکی موراکامی که با ترجمهی م. عمرانی توسط نشر نوای مکتوب منتشر شده، میخوانیم:
«یادم نیست چرا میخواستیم از شر آن گربه خلاص شویم، خانه مـا آپارتمانی نبود و بـاغ و فضای کافی برای نگهداری یک گربه داشتیم. زمانی که او را به خانه آوردیم گربه ولگردی بود و هنگامی که باردار شده بـود، پدر و مادرم احساس میکردند دیگر نمیتوانند از آن مراقبت کنند.»
اگر عجله دارید
روزی روزگاری اگر تصمیم گرفتید فیلمی بسازید که منتقدان تحسیناش کنند بهترین راه اقتباس کردن از یکی از داستانهای هاروکی موراکامی است. درست مثل کاری که ریوسکه هاماکوچی فیلمنامهنویس و کارگردان ژاپنی کرد و بر اساس قصهی «ماشین من را بران» فیلمی به همین نام ساخت که برندهی اسکار بهترین فیلم خارجی شد. این قصه در مجموعه داستان «مردان بدون زنان» یکی از کتابهای هاروکی موراکامی گنجانده شده.
راوی داستان هنرپیشهی سی و یک ساله و متاهلی است که با ابنویی دختری بیست ساله در مجلس عروسی آشنا میشود. دختر جوان با متاهل بودن مرد مشکل ندارد. ارتباط خاصی بین آنها برقرار نشده، تنها چند وقت یک بار همدیگر را میبینند، حرف میزنند و مرد پول غذا را حساب میکند. راوی در وجود دختر سادگیای میبیند که او و قشر خاصی از مردان را مجذوب میکند. مردها علاقه دارند سادگی صریح و بدون پردهپوشی را با افکار درهمگره خورده و پیچیده و احساسات و غرایض سرکوب شدهشان بیامیزند. دختر مفلس و فقیر است و آه در بساط ندارد ولی تلاش میکند پانتومیم را خوب یاد بگیرد و اجرا کند.
در بخشی از مجموعه داستان «مردان بدون زن» که با ترجمهی نیلوفر شریفی توسط نشر مروارید منتشر شده، میخوانیم:
«تلفن ساعت یک نیمهشب زنگ خورد و از خواب بیدارم کرد. شبها صدای زنگ، گوشخراشتر از همیشه است. انگار یک دستگاه فلزی وحشی برای نابودی جهان و کائنات به کار افتاده. احساس کردم به عنوان عضوی از ابنای بشر، باید جلوی این فاجعه را بگیرم.»
ارتباط میان دویدن و نوشتن
موراکامی معتقد است نوشتن کاری فرساینده و دشوار است. برای موفق شدن در این کار باید ذهن و جسم ورزیدهای داشت. او که پیش از نوشتن، صاحب کلوپ موسیقی مشهوری بود، بعد از اینکه در ۳۰ سالگی به نویسندهای تماموقت تبدیل شد شروع به دویدن کرد. هر روز ساعت چهار صبح کیلومترها میدود. او در کتاب «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم» از زندگی و دویدناش نوشته است. موراکامی نوشتن و دوی ماراتن را شبیه هم میداند و معتقد است برای موفق شدن در هر دو رشته به صبوری، استقامت، ممارست و پشتکار نیاز است.
در بخشی از کتاب «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم» یکی از کتابهای هاروکی موراکامی که با ترجمهی مجتبی ویسی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«هر تابستان چند روز در بوستون هوا آنقدر طاقت فرسا میشود که آدم میخواهد به هر چه دور و برش میبیند ناسزا بگوید. اما اگر آن چند روز دندان روی جگر بگذارید در باقی اوقات سال هوایش بد نیست. در آن مدت پولدارها برای فرار از دست گرما به منطقهی ورمونت یا کیپکاد میروند و به همین دلیل شهر خلوت و دیدنی میشود.»
«۱Q84» رمانی جاهطلبانه
اومامه دختری جوان که قاتلی نیمهوقت است برای خلاص شدن از شر ترافیک، پیشنهاد رانندهی تاکسی را قبول میکند. زودتر از موقع پیاده میشود. از پلههای کنار بزرگراه بالا میرود، وارد هتل میشود و یکی از میهمانان را میکشد. این کار را آنقدر دقیق، تمیز و حرفهای انجام میدهد که کسی فکر نمیکند قربانی به قتل رسیده. او بعد از خروج از هتل میبیند جهان تغییر کرده و در جهان موازی است. تنگو نویسندهی مشهور و عجیب پروژهای غریب را میپذیرد و زندگیاش عوض میشود. او که معلم است و ویرایش قصهای کودکانه را بر عهده دارد، هر چه بیشتر روی کتاب کار میکند واقعیت بیشتر و عمیقتر تغییر میکند. او حس میکند در باتلاق فرو میرود. شخصیتهای رمان تلاش میکنند در جهان موازی زنده بمانند و واقعیت را از مجاز تشخیص دهند.
در بخشی از رمان «۱Q84» که با ترجمهی مهدی غبرایی توسط کتابسرای نیک منتشر شده، میخوانیم:
«تامارو گلویی صاف کرد. «راستی، داستان گربهی گیاهخواری را میدانی که به موش صحرایی برخورد؟
– هیچوقت نشنیدم.
– دوست داری بشنوی؟
– خیلی.
– گربهای زیرشیروانی به موش صحرایی نر گندهای برخورد و در گوشهای گیرش انداخت. موشه لرزان بهش گفت آقا گربه، لطفاً مرا نخور، باید برگردم پیش زن و بچهام. بچههای گرسنه منتظر مناند.»
«اسپوتنیک دلبند من» رمانی شایسته توجه
این رمان که یک سال پیش از سال ۲۰۰۰ و شروع قرن حاضر منتشر شد، اسم عجیبی دارد. سگی به نام لایکا در فضاپیمای اسپوتنیک قرار گرفت و از پایگاه بایکونور قزاقستان به مدار زمین فرستاده شد. او بعد از چرخیدن در مدار زمین جان داد.
آموزگاری جوان و منزوی، دختری که میخواهد نویسنده شود و زنی تاجر سه شخصیت قصه هستند که سردرگم و آشفته و پریشان در فضایی مبهم، تاریک و ناپایدار سرگرداناند و دور چیزی موهوم و خیالی میگردند و در نهایت مثل سگ درون فضاپیما جوانی، طراوت، اشتیاق و ذوق زندگی کردن را از دست میدهند و روحشان میمیرد.
این اثر سورئالیستی هم مثل باقی رمانهای موراکامی توسط مردی خونسرد، آرام و شیفتهی زنان روایت میشود. او ناخودآگاه از جهان واقع و سرزمین خاطراتاش به دنیای سورئالیستی زنان مرموز داستان وارد میشود. گذشتهی آنها و شرایط خانوادگیشان به گونهای است که ناچارند همهی عمر بجنگند و با اتفاقات فراواقعی و عجیب و غریب روبرو شوند.
در بخشی از رمان «اسپوتنیک دلبند من» یکی از کتابهای هاروکی موراکامی که با ترجمهی سولماز بهگام توسط نشر ترانه منتشر شده، میخوانیم:
«بیست و دومین بهار عمرش بود که سومیر برای اولین بار تو زندگیش عاشق شد. یع عشق عمیق و توفانی. عینهو گردباد تمومعیاری گه گردون و چرخون بیفته تو جون دنیا و هرچی رو که هست و نیست از رخشار دشت و فلات بروبه و زمین خالی از حیات بذاره.»
«کافکا در کرانه» شاهکار موراکانی
کتاب کافکا در کرانه یکی از شاهکارهای موراکامی اوست که اولبار سال ۲۰۰۲ به ژاپنی و سه سال بعد به انگلیسی منتشر شد. رمان از دو خط داستانی مجزا اما مرتبط به هم ساخته شده. قصه در زمان حال و گذشته در حال جابهجا شدن است. در فصول فرد ماجرای کافکا پسر پانزدهساله که از خانهی پدرش فرار کرده تا از نفرین او در امان بماند و مادر و خواهرش را پیدا کند روایت میشود. پسر بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقات زیاد و دست و پنجه نرم کردن با مسائل گوناگون، کتابخانهای در تاکاماتسو پیدا میکند که برایش پناهگاهی امن است. خانم سائکی مسئول خوشمشرب و دوستداشتنی کتابخانه از راه دور آن را اداره میکند. او ساعتها غرق خواندن «هزارویکشب» با ترجمهی ریچارد فرانس برتون و آثار ساسهکی است که خبر میرسد پلیس در جستوجوی اوست. در فصول زوج قصهی ناکاتا پیرمردی که شغلاش پیدا کردن گربههاست و تواناییهای مرموز و غریبی دارد روایت میشود. او برای پیدا کردن گربه از خانهاش فاصله میگیرد، سوار کامیون میشود و راننده شیفتهاش میشود.
در بخشی از رمان «کافکا در کرانه» که با ترجمهی مهدی غبرایی توسط نشر نیلوفر منتشر شده، میخوانیم:
«آنچه تو اکنون تجربه می کنی مضمون مکرر بسیاری از تراژدی های یونان است. انسان سرنوشتش را انتخاب نمی کند. سرنوشت او را انتخاب می کند.»
منبع: theguardian