نقد سریال «داوینچیز»؛ تصویری سانتیمانتال از فقر و اجتماع
یک ماهی است که از انتشار سریال «داوینچیز» در پلتفرم نماوا میگذرد؛ سریالی کمدی با یک خط داستانی تکراری، اما به دور از فرمولهای تعریف شده کمدیهای این روزها. این مجموعه دومین سریالی است که افشین هاشمی برای شبکه نمایش خانگی کارگردانی کرده. او که پیش از این تجربه کارگردانی فیلمهای سینمایی را در کارنامهاش دارد، تقریبا براساس همان فرمول قبلی خود سراغ «داوینچیز» هم رفته. تا حالا ۶ قسمت از این سریال پخش شده اما در این مدت نقدهای مثبت آن کمتر از نقدهای منفی بوده. در ادامه به این مجموعه بیشتر خواهیم پرداخت.
قصه تابلویی مشهور در تهران
در همین ابتدای راه باید تکلیفمان را با داستان و خط روایی اصلی سریال «داوینچیز» روشن کنیم. ما با دو راهی کلیشهای دروغ و راستگویی روبرو هستیم. دروغگویی که اگر چه آدم را ممکن است به پول و مقام برساند، اما در نهایت شریف زندگی کردن بهتر است. داستان سریال «داوینچیز» درباره یک زن و شوهر به نام ملیحه و پرویز است. آنها از طبقه فرودست جامعه هستند و در حالی که برای درست شدن یک وام انتظار میکشند زندگیشان با پیدا شدن یک تابلو مشهور از لئوناردو داوینچی زیر و رو میشود. پرویز علاقه ذاتی هر انسانی به دروغ و رسیدن به پول را در وجودش دارد و ملیحه مدام به او نهیب میزند که راستگویی در هر شرایطی نجات دهنده است.
در این میان خرده داستانهایی هم در اطراف ماجرای اصلی شکل میگیرد تا به واسطه آنها مسایل روز اجتماعی هم به تصویر کشیده شود. موضوعاتی مثل آقازادگی، قرار گرفتن افراد ناکارآمد در پستهای مهم فرهنگی، تاثیر فقر بر کیفیت زندگی و… مسایلی که هرکدام برای پرداخت، به بخش بزرگی از داستان احتیاج دارند، اما در «داوینچیز» در حاشیه روایت اصلی قرارگرفتهاند. اما همه این پازلهای قصه را که در کنار هم قراردهیم، باز هم به یک ساختار کلیشهای میرسیم. «داوینچیز» حرف تازهای برای گفتن ندارد و در تلاش است که با دیالوگهای به ظاهر عمیق خلاهای داستانی را پر کند. یک مسئول بیکفایت که از موقعیت شغلی خود به درستی آگاه نیست و این عدم آگاهی را ما باید در چند دیالوگ و پلان متوجه شویم و پس از آن به سراغ داستان اصلی برویم. زن و شوهری که خطر میکنند اما برای قدم برداشتن در راه درست همه آنچه که شکلدهنده درام و موقعیت جذاب است را رها میکنند و به سرعت سراغ راستی و درستکاری میروند.
همه این ملات داستانی میتواند در ساخت یک کمدی سطحی کلیشهای استفاده شود و اتفاقا مخاطب مخصوص به خودش را هم دارد. اما مشکل دقیقا از جایی شروع میشود که «داوینچیز» برای مخاطب عام ساخته نشده. شاید پیدا شدن یک تابلو اثر داوینچی در زیرزمین یک ساختمان در تهران، شبیه رویای یک آدم فقیر باشد، اما برای همان آدم فقیر در دنیای خارج از فیلم و سریال که به سختی نان خانواده خود را فراهم میکند، نمایش همچین داستانی در چارچوبهای «داوینچیز» اصلا جذاب نیست. چون این سریال کلیشهای را برداشته و قصد دارد آن را در کمدی موقعیتی سانتیمانتال قرار دهد. این سانتیمانتالیسم در همه ارکان سریال دیده میشود، مثلا در شخصیتپردازی میتوان به این موضوع اشاره کرد که پرویز و ملیحه نظافتچیهای یک موزه هستند که به سختی کار میکنند، اما باورپذیر نیستند چون برای رسیدن به این نقش چند تیپ را با هم ترکیب کردهاند و با گفتن جملههایی عمیق میخواهند شرایط زندگی خود را توضیح بدهند. اما واقعیت این است که نه برای قشر پایین جامعه و نه مخاطب عام خاستگاه این شخصیتها باورپذیر نیست.
رکن دوم در «داوینچیز» که باعث میشود مخاطب را به سمت عدم پذیرش آن ببرد، دیالوگها است. سابقه تئاتری افشین هاشمی و آزمون و خطایی که پیش از این کرده، انگار او را به این باور رسانده که دیالوگنویسی به سبک نمایشهای تئاتری و تلهتئاتری میتواند در بستر هر روایتی جذاب باشد. اما شاید هاشمی فراموش کرده که این شیوه و استفاده از جذابیتش، باید درست خرج شود. وقتی در دیگر سریال افشین هاشمی یعنی «شبکه مخفی زنان» که داستان آن به سالهای ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ بر میگردد، از این شیوه استفاده میشود، برای مخاطب قابل باور است. چون ادبیات آن زمان و شخصیتهای تعریف شده در این مجموعه قابلیت دیالوگگویی به شیوه نمایش را دارند. اما وقتی قرار است داستانی از یک زوج فقیر در همین سالهای اخیر را ببینیم، دیالوگگویی به سبک نمایشهای تئاترال آن هم وقتی ژانر کمدی است، سریال را به سمت شعارزدگی و عدم باورپذیری میبرد.
رکن دیگر فضاسازی است. ما در «داوینچیز» با قشر پایین سر و کار داریم و در زمانهای که هستیم، همه کم و بیش میدانیم که چه فشار اقتصادی بر این قشر حاکم است. اما فضاسازی این سریال و حتی در مددگیری از طراحی صحنه، چیزی شبیه روزگار قشر سطح پایین جامعه را نشان نمیدهد. المانهای اندکی وجود دارد اما انگار خوش رنگ و لعاب بودن و استفاده از پالت رنگی چشمنواز، به باورپذیری فضای زندگی قشری که شخصیتهای اصلی داستان هستند، ارجحیت داشته.
اصرار بر یک روند کارگردانی
افشین هاشمی از آن دست بازیگرانی است که پس از سالها خاک صحنه خوردن، از نقشهای کوتاه در سینما و تلویزیون وارد آثار نمایشی تصویری شد. هنر بازیگری او در سالهای فعالیتش به مخاطب ثابت شده و چهره محبوبی است. از دهه ۹۰ به بعد هاشمی تصمیم گرفت فضای کارگردانی در سینما را هم تجربه کند. او با کارگردانی مشترک با محسن قرایی در فیلم «خسته نباشید!» در سال ۹۱ این روند را شروع کرد و بعد از آن به ساخت فیلمهایی مثل «گذر موقت» و «دختر شیرازی» رسید. او در یک سال گذشته تجربه ساخت دو سریال برای نمایش خانگی را داشته که اولین تجربههای او در زمینه سریالسازی محسوب میشود.
یک فضای مشترکی در میان همه آثار هاشمی وجود دارد که ناشی از سابقه تئاتری او است. با اینکه فیلمهای بلند سینمایی او بیشتر تمرینهایی برای ورود جدی به کارگردانی به نظر میرسد، اما فعلا سراغ آثار سینمایی او نمیرویم. اما با این وجود این فرمول تئاتری در همه آن فیلمهای سینمایی مورد استفاده هاشمی قرار گرفته و احتمالا از نظر خود او تبدیل به امضایی شده پای کارهایش. اما واقعیت این است که این فرمول گاهی جواب میدهد و مانند «شبکه مخفی زنان» با فضا و قصه جور در میآید و گاهی هم نتنها به قصه کمک نمیکند که کار مخاطب را در برقراری ارتباط با قصه سخت میکند.
البته این موضوع متاسفانه مشکلی است که در کار بسیاری از کارگردانهایی که از تئاتر به فضای سینما و سریالسازی آمدهاند وجود دارد. آنها به فضاهای بسته و دیالوگگوییهای موثر و عمیق عادت دارند و از طرفی شخصیتهای مبالغهآمیز و گریمها و طراحی لباسهای چشمگیر (نه لزوما چشمنواز) در واقع ابزار کار کارگردان تئاتر است. اما سریالسازی آن هم برای پلتفرمهای نمایشخانگی که مخاطب باید برای آن هزینه بپردازد آن هم روایت قصهای که طعنه به کمدی سیاه میزند با بیان تئاتری از دل شهر تهران، موضوعی است که افشین هاشمی در «داوینچیز» با آن به چالش کشیده شده.
یکی دیگر از مسایلی که کارگردانی هاشمی را در معرض نقد قرار میدهد، اصرار بر کمدی موقعیت است. این اصرار در این روزگار که کمدی شکل فاخر خودش را از دست داده و کمدیسازان تلاششان بر طنز کلامی و استفاده از لودگی است، تلاش قابل تقدیری است. اما این تلاش در «شبکه مخفی زنان» تا حدودی جواب داده و با استنادهای تاریخی آن حتی جذاب است. اما کمدی موقعیت در شرایطی که مخاطب بنا به موارد گفته شده، حتی باور کردن شخصیتها برایش سخت است و موقعیتها آنچنان که باید به درستی فضاسازی نشده، کمدی «داوینچیز» را هم به سمتی برده که مخاطب باید منتظر چند دیالوگ خندهدار باشد تا از مفهوم عمیق کمدی موقیعت، اندکی برداشت کند.
گروه بازیگران
«داوینچیز» بر خلاف سریال قبلی افشین هاشمی، مجموعهای کم بازیگر است و بیشتر بار قصه بر دوش دو شخصیت اصلی یعنی پرویز با بازی سام درخشانی و ملیحه با بازی سیما تیرانداز است. سام درخشانی، از دهه ۹۰ و به واسطه مجموعههایی که با سروش صحت و پیمان قاسمخانی در تلویزیون کار میکرد پا به دنیای کمدی گذاشته. درخشانی بازیگری رئال است و در هر شرایطی که او را قرار میدهند، نقش بر او مینشیند. دو سال پیش سریال نیمهتمامی از او پخش شد به نام «قبله عالم» که درخشانی را در نقش یک نگهبان ساده دل میدیدیم. او قالب پسر پولدار خنگی که در آثار کمدی قبلیش بازی کرده بود را در این مجموعه شکست و احتمالا یکی از دلایلی که حالا با نقش پرویز توانسته ارتباط بهتری بگیرد همان تلاش قبلیاش بوده. واقعیت این است که اگر از شخصیت پرویز دیالوگهای سانتیمانتال و شعاری را بگیریم و باور کنیم که او یک مرد فقیر است، آن وقت بازی سام درخشانی تبدیل میشود به نقطه قوت اصلی سریال «داوینچیز».
اما در مقابل سام درخشانی، سیما تیرانداز قرار دارد. تیرانداز هم مانند درخشانی پس از سالها بازی در ژانر درام، با یک تغییر مسیر تبدیل به بازیگر کارهای کمدی شد. اما بازی او در مجموعههای کمدی بیشتر شبیه سریدوزی است. اگر قسمتهایی از سریال «پادری» که در سال ۱۳۹۲ از تلویزیون پخش شد را بازبینی کنیم، میبینیم که ملیحه «داوینچیز» همان عفت «پادری» است. با این تفاوت که عفت باورپذیرتر نقش یک شخصیت زن از طبقه پایین جامعه را بازی میکرد.
رضا بهبودی و مونا فرجاد هم مانند دیگر آثارشان در این سریال هم به همان شیوه تئاتری که با آن انس گرفته و شناخته شدهاند بازی میکنند. بازیهایی که به خاطر شیوه کار افشین هاشمی احتمالا بسیار مورد پسند کارگردان است. پدیده دیگر سریال «داوینچیز» یدالله شادمانی است؛ پیرمرد سرخوشی که در این سالها اخیر تبدیل به یک بازیگر پرکار شده. سال گذشته از او «راز بقا» و «آفتاب پرست» را در نمایش خانگی دیدیم و حالا با گریم و شخصیتی مبالغهآمیز در «داوینچیز» حضور دارد. شادمانی سرخوشی همیشگی را دارد و نقش فرعی را دیدنی کرده، اما فقط همین.
با داوینچیز حال نکردم
کسی که حرف دل مردم میزنه شما ها انتقاد میکنید ،؟?؟؟؟؟؟
از ریشه سعی کنید درست کنید