بهترین کتاب‌های بلقیس سلیمانی؛ راوی رنج زنان

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه
کتاب‌های بلقیس سلیمانی

بعضی‌ها افسرده به دنیا می‌آیند، بعضی‌ها افسردگی را کسب می‌کنند و بعضی مورد هجوم افسردگی قرار می‌گیرند. بلقیس سلیمانی از جمله افرادی است که در گروه سوم جا می‌گیرند. افسردگی به او هجوم آورد، با مرگ روبرویش کرد و باعث شد قلم به دست بگیرد و نخستین سطرهای اولین رمانش را بنویسد. در این مطلب کتاب‌های بلقیس سلیمانی که جز پرفروش‌های بازار کتاب هستند، معرفی می‌شوند.

سلیمانی اهل کویر است و در یکی از روستاهای کناره‌ی کویر بزرگ ایران به دنیا آمد. تا چهار سالگی بدون هویت و سجل «بلقیسو» نامیده‌ می‌شد، تا این‌که گذر مامور ثبت‌احوال به روستا افتاد و شناسنامه‌ای به نام بلقیس برایش صادر کرد.

دوک‌ها دور خودشان می‌چرخیدند، هیزم‌ها در اجاق دود می‌کردند و شعله می‌کشیدند. تخمه‌ها زیر دندان‌ها تق‌تق صدا می‌کردند و می‌شکستند. فانوس‌ها و لامپ‌ها وسط اتاق بودند و دود سیاهی که از آن‌ها به سقف چسبیده بود، مردان و زنانی را تماشا می‌کرد که در زمستان‌های سخت کویر در اتاق بزرگی کلمات و جملات را با لحن‌های متفاوت به سوی یکدیگر پرتاب می‌کردند. بساط مشاعره به راه بود و بلقیس پنج‌ شش ساله نبرد میان پدر، خواهران و برادرش را با باسوادهای روستا تماشا می‌کرد. کلمات سنگین و باشکوه از این طرف به آن سوی اتاق در حرکت بودند اما معنایشان را درک نمی‌کرد. مشاعره‌کنندگان به دو گروه تقسیم می‌شدند. هر گروه تلاش می‌کرد اشعار همه‌فهم را زودتر استفاده کند. اشعار آن‌قدر در شب‌های بلند برفی تکرار می‌شدند تا او و هم‌سالانش آن‌ها را از بر شوند.

تا پایان دبستان کتاب می‌خواند. اما پس از آن دوره‌ی طولانی سکوت را تجربه کرد. سال ۵۶ پس از ورود کتاب‌های «ماهی سیاه کوچولو» و «خداحافظ شهر شهادت» از صمد بهرنگی و دکتر شریعتی به خانه‌شان، زندگی بلقیس چهارده‌ساله برای همیشه دگرگون شد.

در اواخر دبیرستان رمان چهار جلدی «کلیدر» را از برادرش که در دانشسرای کرمان درس می‌خواند هدیه گرفت. درس و مشق را رها کرد و سر در کتاب کرد. وقتی سر بلند کرد، خشمگین و کف‌آورده‌به‌دهان بود. مردی از تبار دیگر جرات کرده و از او، سرزمین و مردمانش نوشته بود. از این لحظه به بعد مطمئن شد نویسنده خواهد شد. نویسنده، کتابی که او باید می‌نوشت را نوشته بود. و شروع کرد از سهراب‌خان همزاد گل‌محمد نوشتن.

بهترین کتاب‌های بلقیس سلیمانی که باید بخوانید

پعد از شروع تحصیل در دانشگاه تهران، تندنویس نویسنده‌ای شد و هر روز موقع بازگشت به خوابگاه برای خودش ‌گریه می‌کرد. او که آرزو داشت نویسنده شود به پادوی نویسنده‌ای درجه‌ دو تبدیل شده بود. اما تجربه‌ی دردناک افسردگی پس از زایمان، غوطه خوردن در اضطراب و بیماری باعث شد ذهن انباشته از روایتش به حرکت درآید و اولین سطور نخستین اثرش را بنویسد.

بلقیس سلیمانیِ نویسنده دیر متولد شد. نخستین اثرش را در انتهای دهه‌ی سوم عمر نوشت که سی‌و‌دو ماه در اداره‌ی کتاب معطل ماند و سرانجام غیرقابل انتشار دانسته شد. رمان دیگری – خاله‌بازی – نوشت که ناشران پس‌اش زدند. راه‌حل در پست‌مدرنیسم بود. او با بی‌ثبات کردن امر واقعی توانست وقایع دهه‌ی ۶۰ را در کتاب به گونه‌ای بگنجاند تا تعابیر و تفسیرهای مسلط از رویدادها و اتفاقات به چالش کشیده نشوند و اثرش منتشر شود.

چنین بود که نویسنده‌ای پس از دست‌و‌پنجه نرم کردن با مرگ فرصت نوشتن پیدا کرد، آثارش در دسترش اهل کتاب قرار گرفت و به یکی از مهم‌ترین قصه‌نویسان زن ادبیات ایران بدل شد.

۱- بازی آخر بانو«بازی آخر بانو» کتاب‌های بلقیس سلیمانی

گل‌بانو دختری روستایی است. همه‌ی زندگی‌اش با سختی‌های زیاد دست‌و‌پنجه نرم کرده. پدرش اجازه‌ی درس خواندن نمی‌داد. با هزار بدبختی راضی‌اش کرد. دیپلم گرفت. در کنکور شرکت کرد. دانشگاه قبول شد. والدین، به خصوص مادر سرایدار و غسال‌اش، می‌خواهند او هم مثل باقی دختران روستا باشد. بعد از چند کلاس درس خواندن با یکی از خواستگاران ازدواج کند، خانه‌دار شود، شوهر را تروخشک کند و چند بچه بیاورد. گل‌بانو اما قصد دارد جلوی مادر، روستاییان و سرنوشتی که برایش مقدر شده بایستد. به تهران می‌آید. در دانشگاه مشغول درس خواندن می‌شود. عاشق فلسفه و قصه‌نویسی است. با یکی از خواستگاران‌اش که مردی جوان، مذهبی و سیاسی است ازدواج می‌کند. زندگی‌شان فرجام خوبی پیدا نمی‌کند. جدا می‌شوند. شوهر بچه‌شان را می‌دزد و به جایی دور از دسترس گل‌بانو می‌برد.

در بخشی از رمان «بازی آخر بانو» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی که توسط نشر ققنوس منتشر شده، می‌خوانیم:

«جوان‌های پتک به دست به قبرهای اختر و امیر می‌رسند، صدای خرد شدن قاب شیشه‌ای عکس اختر رعشه در جانم می‌اندازد. دست ملیحه آشکارا در دستم می‌لرزد. جوان دومین پتک را برسنگ قبر فرود می‌آورد. صدای پتک‌ها در صدای جمعیت گم می‌شود: نه شرقی، نه غربی…
جوان‌های کلنگ به دست به کمک جوان‌های پتک به دست می‌آیند.
ملیحه زیر گوشم می‌گوید: گل بانو…
صدایش می‌لرزد…»

کتاب بازی آخر بانو اثر بلقیس سلیمانی

۲- به هادس خوش آمدید«به هادس خوش آمدید» کتاب‌های بلقیس سلیمانی

رودابه شخصیت اصلی رمان در خانواده‌ای سرشناس در کرمان به دنیا آمده. در بحبوحه‌ی جنگ و بمباران مشغول تحصیل در دانشگاه است. شهر تقریبا خالی از سکنه و متروک است. همه برای جان سالم به در بردن از بمباران هواپیماهای عراقی به خارج از پایتخت رفته‌اند. رودابه از معدود افرادی است که در خوابگاه مانده. احسان دوست پسر رودابه که از دوستان خانوادگی هم است اصرار می‌کند به خانه‌ی یوسف شیخ‌خانی دوست مشترک خانوادگی‌شان برود. او مردی میانسال و الکلی است که در نیمه‌ی دهه‌ی پنجاه عمر زن و بچه‌هایش رهایش کرده و به خارج از کشور رفته‌اند. دختر دلش برای مرد میانسال می‌سوزد و احترام‌اش می‌گذارد. یوسف شیخ‌خانی هر بار که رودابه را می‌بیند به یاد عشق شکست‌ خورده‌ی جوانی می‌افتد و به او تعرض می‌کند. نگاه دختر به خانواده، جامعه، زندگی و افراد تغییر می‌کند و در میان پیامدهای روحی روانی تعرض، تعصبات خانوادگی، سخت‌گیری‌های جامعه‌ی سنتی، قضاوت‌های ناجوانمردانه‌ی مردم و مشکلات اقتصادی له می‌شود.

در بخشی از رمان «به هادس خوش آمدید» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی که توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«دختر لطفعلی‌خان، می‌دونی خیلی شبیه عمه‌زلیخات هستی؟
رودابه ایستاد. به یکباره ایستاد. احساس ‌کرد حرفی را که نباید، شنیده است. خیلی‌ها این حرف را گفته بودند، اما فکر نمی‌کرد مهندس حالا و این‌جا این حرف را بزند.
ناگهان میل به شیطنت همه‌ی وجودش را گرفت.
شنیدم خاطرخواش بودین.»

کتاب به هادس خوش آمدید اثر بلقیس سلیمانی

۳- خاله بازی«خاله بازی» کتاب‌های بلقیس سلیمانی

سه زن در شرایطی خاص و موقعیت‌های متفاوت وارد زندگی مردی سنتی می‌شوند. یکی از آن‌ها جان می‌دهد. دومی همه چیز را می‌پذیرد و به شرایط موجود عادت می‌کند. اما سومی زیر بار هیچ چیز نمی‌رود. ناتوانی‌ها و کاستی‌هایش را می‌پذیرد اما نمی‌خواهد در جهت جریان جامعه زندگی کند. مصمم است فلک را بشکافد و طرحی نو بیندازد. او هویت مستقل و متکی به خود می‌خواهد و برای به دست آوردن‌اش محکم و قایم می‌ایستد. زیر بار اصول و قواعدی که مرد سنتی و جامعه‌ی مردسالار تعیین کرده تا زن را تابع و زیر دست همسر بدانند نمی‌رود.

ناهید زنی تحصیل کرده، امروزی و مدرن است. مسعود مردی مذهبی و دگ است. او با علم بر این‌که ناهید نابارور است با او ازدواج کرد. بعد از مدتی شوق بچه‌دار شدن، فشارهای خانواده، نگاه‌های مردم و پچ‌پچ‌هایشان باعث شدند با هدف فرزندآوری دوباره ازدواج کند. زن دوم مسعود به دلیل مشکلات روحی روانی می‌میرد و دو فرزند ناتنی بر سر ناهید آوار می‌شوند. او زیر بار نمی‌رود. از خانه و زندگی مسعود بیرون می‌رود. اینجاست که حمیرا دوست قدیمی ناهید وارد ماجرا می‌شود.

در بخشی از رمان «خاله بازی» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی که توسط نشر ققنوس منتشر شده، می‌خوانیم:

«بچه دختر بود، نمی‌دونم کدوم شیر ناپاک خورده‌ای همان جا از دهنش در رفت که این بچه‌ی ماه‌گله. و باز نمی‌دونم کدوم شیر پاک خورده‌ای بود که ماه و روز ماه‌گل دستش بود، چرتکه انداخت و گفت به حساب او ماه‌گل باید همین دیشب فارغ شده باشه. جمعیت رو می‌گی، مثل فشنگ دویدن طرف دهانه‌ی قنات و حلقه‌های چاه. جمعیت تو بیابون می‌دوید و ماه‌گل رو صدا می‌زد.»
کتاب خاله بازی اثر بلقیس سلیمانی

۴- روز خرگوش«روز خرگوش» کتاب‌های بلقیس سلیمانی

آذنی زنی در میانه‌ی دهه‌ی پنجم عمر همراه هومن پسر نوجوان‌اش در آپارتمانی در گوشه‌ای پایتخت زندگی می‌کند. ایرج همسر سابق‌اش که به ایالات متحده مهاجرت کرده، همراه مینو زن دوم‌اش زندگی می‌کند. آذین که زنی مستقل است، روی پای خودش ایستاده، سخت کار می‌کند، هزینه‌های نگهداری از مادر بیمارش را می‌پردازد تا منت همسر سابق را نکشد و او را وادار به برگشت به زندگی مشترک نکند.

آذین در همه‌ی موقعیت‌های زندگی به عنوان مترجم، همسر سابق مردی مهاجرت کرده، نامزد مردی تقریبا شصت ساله و… سخت‌کوش، درون‌گرا اما منفعل است. او همه‌ چیز را به سرنوشت حواله می‌دهد اما آزیتا شخصیت دیگر قصه هیچ وقت زیر بار قسمت و مقدرات نمی‌رود. برای تغییر تلاش می‌کند حتی اگر نتواند چیزی را عوض کند.

در بخشی از رمان «روز خرگوش» که توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«به‌نظرم دانشگاه تهران جایی در میانه‌ی یک سیرک عظیم و پرزرق‌وبرق و انباشته از صدا و جلفی و سبکی است. این سیرک عظیم، تهران‌ِ پر از نئون، پر از مهاجر، پر از تازه‌وارد و پر از تماشاچی است که تو را به سرگیجه می‌اندازد. سراسیمه‌ات می‌کند و تو ناگهان در این آشفته‌بازار جایی را می‌بینی که تو را فرا می‌خواند.»
کتاب روز خرگوش اثر بلقیس سلیمانی نشر چشمه

۵- سگ‌سالی«سگ‌سالی» کتاب‌های بلقیس سلیمانی

دهه‌ی چهل شمسی دهه‌ی آرمان‌خواهان بود. خیل عظیمی از افراد به خصوص جوانان که در پی عدالت، مساوات، برابری و از میان برداشتن فقر بودند مجذوب شعارهای دهان‌پرکن و فریبنده‌ی کمونیسم جهانی و بلوک شرق شدند و زندگی‌شان بر باد رفت. تعداد جوان با مطالعه کردن و الهام گرفتن از کتب تئوریک کمونیسم و سوسیالیسم که به بدترین وجه ممکن به فارسی برگردانده شده بود و درهم آمیختن‌اش با احکام اسلامی پایه و اساس گروهی را بنا نهادند که مجاهدین نام گرفت. آن‌ها خود را مارکسیست اسلامی نامیدند اما در واقع تروریست بودند. مبارزه‌ی مسلحانه می‌کردند و آدم می‌کشدند. بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ طرف دشمن ایستادند و به دستورش به میهن‌شان تجاوز کردند. آن‌ها ذهن هزاران مرد و زن ایرانی را آلوده و مسموم و زندگی‌شان را تباه کردند.

رمان «سگ‌سالی» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی قصه‌ی یکی از اعضا دون‌پایه‌ی این گروه را روایت کرده است.

قلندر شخصیت اصلی رمان جوانی است که در ابتدای دهه‌ی شصت دانشجوی دانشگاه تهران است. مجذوب مجاهدین می‌شود و به یکی از اعضایش تبدیل می‌شود. همه‌چیز به ظاهر آرام است اما زندگی‌اش بعد از دستگیری اعضا این سازمان دگرگون می‌شود. او به زادگاهش می‌رود و بیش از دو دهه در طویله‌ زندگی می‌کند به این امید که آب‌ها از آسیاب می‌افتند و همه چیز به حالت عادی برمی‌گردد.

قلندر نامزدش صنم را می‌بیند و اخبار و اطلاعات را ازش می‌گیرد. او به خاطر کوتاهی سقف طویله گوژپشت، افسرده و بیمار شده. جمع کردن ساس و شنیدن صداهای عجیب و غریب از طویله‌ی کناری و مرتبط کردن‌اش به ارتباط نامزدش با فردی دیگر نشانه‌های ویرانی روان اوست. بالاخره محل اختفایش لو می‌رود و دستگیر می‌شود. صنم هم از زندگی ساقط می‌شود و روی خوش نمی‌بیند.

در بخشی از رمان «سگ‌سالی» که توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«قلندر این‌جور مواقع نگاه می‌کرد به صنم، می‌خواست پیروزی‌اش را در بحث با صنم جشن بگیرد. صنم در جشن قلندر شرکت نمی‌کرد. قلندر به جای برق شادی در چشم‌های صنم نگرانی مبهم و کوری می‌دید که نمی‌دانست منشأ و مبدأش چیست. تا اینکه یک روز صنم گفت دوست ندارد قلندر با حسینعلی بحث کند. موسی به دین خود، عیسی هم به دین خود.»
کتاب سگ سالی اثر بلقیس سلیمانی

۶- شب طاهره«شب طاهره» کتاب‌های بلقیس سلیمانی

گذشت زمان مرهم دردها و زخم‌ها نیست. کافی است نشانه‌ای ببینی تا زخم‌های قدیمی سرباز کنند و دردها آدم را زمین‌گیر کنند.

طاهره کریم قاسمی، شخصیت اصلی رمان «شب طاهره» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی بعد از نزدیک چهل سال دوست قدیمی‌اش را در جلسه‌ی انجمن اولیا و مربیان مدرسه‌ی دخترش می‌بیند و همه‌ی خاطرات دردناک سه دهه قبل بر سرش آوار می‌شود.

مرضیه که جزو رفقا و همراهان طاهره در فعالیت‌های سیاسی دهه‌ی شصت بوده، دوست دارد دوباره همدیگر را ببیند. اضطراب این ماجرا طاهره را زمین‌گیر می‌کند. حمله‌ی عصبی خواب راحت را از چشم‌هایش گرفته و لحظات ناخوشایند گذشته را جلوی چشم‌هایش می‌آورد.

هنوز دیپلم نگرفته بود که پدر سخت‌گیرش به سرطان مبتلا شد. شرایط‌اش هر روز بدتر می‌شد. اعضا خانواده هر روز منتظر مرگ‌اش بودند. در این شرایط طاهره‌ی ۱۷ ساله برای این‌که پدر را خوشحال و از خود راضی کند به عقد پسرعمویش احمد در روستای زادگاهش گوران درمی‌آید. اما همسر طاهره غیب‌اش می‌زند و برای همیسه می‌رود. دختر که همسر از دست رفته، گم شده و عضو سازمان مجاهدین‌اش را دوست دارد. پدرش را هم از دست می‌دهد و در طوفان فعالیت‌های سیاسی غوطه می‌خورد و آسیب می‌بیند. از این‌جاست که دردسرهای او، خانواده‌ی عمو، اعضای خانواده و نزدیکان‌اش شروع می‌شود.

در بخشی از رمان «شب طاهره» که توسط نشر ققنوس منتشر شده، می‌خوانیم:

«پدر را سه روز است از بیمارستانی در کرمان، به خانه برگردانده‌اند. با پای خودش برنگشته. با آمبولانس برش گردانده‌اند.
صادق می‌گوید کلی پول بابت کرایه آمبولانس داده‌اند. یک پرستار هم با پدر هست که مثل دکترها راه می‌رود و دستور می‌دهد.
پنجشنبه عصر است و طاهره مدرسه ندارد و می‌بیند که پرستار سرم را وصل می‌کند، آمپولش را می‌زند و سفارش‌های لازم را به صادق می‌کند. حیف که رشته انسانی می‌خواند، و گرنه پرستاری از آن شغل‌هایی است که… نه نمی‌تواند.»

کتاب شب طاهره اثر بلقیس سلیمانی

۷- بی‌پایانی

هر چند دوران خان و خاندان‌هایی که بر ولایات مختلف حکومت می‌کردند  به پایان رسیده و دیگر کسی به طبقات اجتماعی این‌چنینی اهمیتی نمی‌دهد اما هنوز هم ریشه‌های چنین زندگی‌ای در وجود بعضی افراد باقی‌مانده است. ماجراهایی که ریشه در چنین مناسباتی دارند اغلب خواندنی و جالب هستند و البته مخاطب را به فکر فرو می‌برند. یکی از نویسندگانی که با بهره‌گیری از چنین مفاهیمی داستان‎‌هایی به‌یادماندنی نوشته بلقیس سلیمانی است. او در رمان «بی‌پایانی» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی از این موضوع استفاده کرده و طرح داستانی جذابی نوشته است.

این اثر قصه‌ی تقابل سنت و مدرنیته است. داستان پریوش و بهمن، زن و شوهری است که معلم و مهندس بازنشسته هستند. شخصیت اصلی رمان پری، زنی میان‌سال، است. او رؤیایی در سر دارد و تلاش می‌کند به این رویا جامعه عمل بپوشاند و برای این کار به روستایی که شوهرش از تبار خان‌های آنجاست بازمی‌گردد. آن‌ها به‌نوعی در تاریخ سفر می‌کنند تا برای سال‌هایی که دختر و پسرشان مهاجرت کرده و در نقطه‌ی دیگری از دنیا مشغول زندگی هستند برای خودشان نقطه‌ی امنی بیابند.

در بخشی از رمان «بی‌پایانی» که توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«شاهرخ بیگ تکیه داده به بالش و نازبالشی که هر دو روبالشی گل‌دوزی دست‌کم چهل سال پیش را دارند. از منقل نقره‌ی همیشگی خبری نیست. یک سالی می‌شود بهمن و پریوش به دیدن شاهرخ بیگ نیامده‌اند.»
کتاب بی پایانی اثر بلقیس سلیمانی نشر چشمه

۸- مارون

رمان‌ها و داستان‌های بلقیس سلیمانی همیشه جذاب‌اند. از این نظر که با شخصیت‌های گاه پیچیده و گاه ساده‌ای آشنا می‌شوید که طی داستان اتفاقات گوناگونی برای‌شان می‌افتد و هیچوقت با تکرار مواجه نمی‌شوند. در این داستان‌ها با آدم‌ها و مکان‌هایی آشنا می‌شویم که از ذهن‌مان پاک نمی‌شوند. روستاهای کوچکی که شاید تا آخر عمرمان هم نتوانیم کشف‌شان کنیم. شاید شما هم رمان می‌خوانید تا زندگی جدیدی را تجربه کنید یا دست به کشف چیز تازه‌ای بزنید. اگر این‌گونه باشد در مارون حتما به گودالی خیره می‌شوید که همه چیز را می‌بلعد. از لاشه‌ی حیوانات بگیرید تا زمان ازدست‌رفته‌ی شخصیت‌های داستان را که یا کنارش زندگی می‌کنند یا از کنارش می‌گذرند. در «مارون» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی ما با افراد یک خانواده‌ی روستایی آشنا می‌شویم که روزهای قبل از انقلاب را با تمام سختی‌هایش زندگی می‌کنند و در تجربه‌های گوناگون مردم آن زمان سهیم هستند تا به انقلاب می‌رسند و بعد به جنگ نزدیک می‌شوند. مهم‌ترین وقایع تاریخی پشت هم اتفاق می‌افتند. شخصیتهای گوناگون حتما اعتقادات متفاوتی دارند، اما همگی هم‌چنان از تبار روستای خود هستند و نحوه‌ی برخوردشان با زمان حال و آیندهی زندگی‌شان بسیار خواندنی از کار درآمده است. این رمانی است که از خواندنش لذت می‌برید.

در بخشی از رمان «مارون» که توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«مارونی‌ها گفته بودند تو زن نیستی وگرنه شوهرت را نگه می‌داشتی. حالا ایستاده بود جلو مرصع و می‌خواست شوهرش را پس بگیرد. ساعت چهار صبح دخترک هفت‌ماه‌اش را بسته بود به پشت، دستامل نان و مغز گردوییش را برداشته بود و از مارون زده بود بیرون. جاده‌ی مارون تا گوران را پیاده آمده بود.»
کتاب مارون اثر بلقیس سلیمانی

۹- بازی عروس و داماد

مرگ سرنوشت محتوم انسان است یا به قول علما حقیقی‌ترین اتفاق زندگی. آسان‌ترین راه برای خلاص شدن از کابوس مرگ فکر نکردن به آن است. اما این رویداد هر لحظه ممکن است بر آدمی آوار شود و او را از زمان و مکان حذف کند. هر کس برای زندگی کردن و خوش بودن به طریقی با این کابوس روبرو می‌شود. نویسنده‌ که مرگ‌اندیش است، بعد از مدت‌ها یادداشت‌برداری و فکر کردن به یافته‌ها و دریافت‌هایش، آن‌ها را در قالب شصت قصه کتاب «بازی عروس و داماد» در دسترس مخاطبان قرار داده است. او از افرادی نوشته که برای مرگ‌شان آگهی تسلیت می‌دهیم و به آن‌ها فکر می‌کینم. در واقع نویسنده با مرگ شوخی کرده است.

در بخشی از مجموعه داستان «بازی عروس و داماد» که توسط نشر چشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«برای داداشی کارت نفرستادم، به عروسی هم دعوتش نکردم. دو هفته بعد برای شناسایی جسدش به پزشکی قانونی رفتم، صورتش تغییر کرده بود، سیاه و متورم بود. جای دندان‌های هشت‌سالگی‌ام را روی پوست او دیدم.»
کتاب بازی عروس و داماد اثر بلقیس سلیمانی

۱۰- پیاده

دو جوان، زن و شوهری تازه ازدواج کرده، شخصیت‌های اصلی رمان «پیاده» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی، از روستایی در جنوب شرقی کشور، با هدف ساختن زندگی، پیدا کردن شغلی آبرومند، استفاده از امکانات بیشتر، ورود به دانشگاه و استفاده از مواهب تحصیل به پایتخت مهاجرت می‌کنند. آن‌ها در سال‌های ابتدایی انقلاب آپارتمانی کوچک کرایه کرده و زیر یک سقف زندگی مشترک را شروع می‌کنند. آن‌ها با وجود صرفه‌جویی و قناعت زیاد و کار تمام وقت مرد با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند. در این میان مرد به زندان می‌افتد. زن با بچه‌ای در شکم تک و تنها در شهری درندشت  سرگردان می‌ماند. فقر گریبان‌اش راگرفته و اجازه‌ی نفس کشیدن نمی‌دهد. اما زن پا پس نمی‌کشد. محکم و قایم می‌ایستد تا زنده بماند و به زندگی کردن ادامه دهد.

«- نشینی پشت در، همه‌چیز رو بریزی رو دایره.
– این چه حرفیه کرامت؟ من این بنده‌ی خدا رو اصلا نمی‌شناسم.
– تو دوتا گوش مفت می‌خوای. آشنا و غریبه هم سرت نمی‌شه. من تو رو می‌شناسم.
– من غلط کنم با مرد غریبه حرف بزنم.
کرامت کیفش را می‌گذارد زیربغلش و قفل را برمی‌دارد. دوبار قفل را بازوبسته می‌کند.»

کتاب پیاده اثر بلقیس سلیمانی نشر چشمه

۱۱- تخم شر

همه چیز با عشق شروع می‌شود. بیهوده نیست که شاعر گفته: «ای عشق همه بهانه از توست.» عشق می‌تواند باعث شود جور بقیه را بکشی. بار دیگران را بر دوش برداری تا با همه‌ی سختی‌ها به خط پایان برسانی. ماهرخ شخصیت اصلی رمان «تخم شر» یکی از کتاب‌های بلقیس سلیمانی، دختر دردانه و یک‌دانه‌ی حاج‌آقا عطایی گورانی چنین است. او می‌خواهد بار عمه‌اش که نام از او گرفته را به سرمنزل مقصود برساند. عمه‌اش دختری پانزده‌ساله چند روز پیش از مراسم ازدواج هنگام بنداندازی صورت‌اش از حال می‌رود. یکی از نزدیکان قاشقی عسل که زنبور در آن بود را در دهان عروس خانم می‌گذارد. زنبور گلوی عروس را نیش می‌زند و باعث مرگ‌اش می‌شود. روز بعد داماد هم خود را از بلندی به پایین پرت می‌کند و جان‌اش را می‌گیرد. ماهرخ شوخ و شنگ و شیطان می‌خواهد جای خود و عمه‌جان‌اش زندگی کند. او در شبی تابستانی که هرم گرما نفس کشیدن را سخت کرده در جایی میان شهرهای کاشان و اردستان عاشق می‌شود.

در بخشی از رمان «تخم شر» که توسط نشر ققنوس منتشر شده، می‌خوانیم:

«خود قصه مرگ عمه هم، سوای غرایبش، مهم‌ترین قصه همه عمرش شد. چطور ممکن است دختری یک روز پیش از عروسی‌اش وقتی مشاطه افتاده به جان پشم وپیلش و غژغژ نخ را روی صورتش می‌رقصاند غش کند، بعد عمه‌ای دلسوز در دهانش انگشت عسل بگذارد و از قضای روزگار یک زنبور گیرافتاده در عسل به آن چسبیده باشد و آن وقت دخترک بی‌حال، که با قندداغ رمقی پیدا کرده، دهانش را به‌کندی باز کند و بگذارد زنبور با عسل برود بیخ حلقش و انتهای حلقش را نیش بزند؟»
کتاب تخم شر اثر بلقیس سلیمانی انتشارات ققنوس

منبع: دیجی‌کالا مگ

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما