نقد فیلم «ابلق»؛ جنبش می تو در زورآباد یا چگونه یاد گرفتم به جریان حاکم عشق بورزم
وقتی از فیلمفارسی صحبت میکنیم، همان جریان حاکم فیلمهای پیش از انقلاب که خیلیهایشان را به لحاظ سینمایی تحقیر میکنیم اولین چیزی که به نظرمان میآید کارگردانیهای آنها نیست بلکه داستانهای سادهانگارانه و سطحی است. مثل اینکه در یک محلهی پایین شهر زن زیبایی باشد که مرد معتمد محله به او چشم دارد و او از ترس شوهرش چیزی نمیگوید. اما این قصه مربوط به دههی ۴۰ و ۵۰ نیست. این خلاصهی داستان فیلم «ابلق» نرگس آبیار است.
در نقد فیلم «ابلق» خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
نرگس آبیار با کارگردانی جسورانهاش در حداقل سه فیلم از چهار فیلم قبلیاش خودش را بهعنوان کارگردانی توانمند معرفی کرده بود. فیلم «نفس» که در سینمای ایران شبیه یک اتفاق بود. جایی که ادبیات داستانی و سینما به هم گره خوردند و نقطهی اوج کارنامهی نرگس آبیار است. «ابلق» به جز کارگردانی ده دقیقهی اول فیلم هیچ نشانی از آن آبیار جسور و متهور ندارد. این فیلم کارگردانی است که خودش را به یک جریان اجتماعی رایج سپرده که به نظر میرسد تصویر چندان درست و عمیقی هم از آن ندارد.
ابلق با نماهایی از لانگ شات یک محلهی فقیرنشین در حومهی شهر شروع میشود. از آن حومههایی که در فیلمهایی مثل «مغزهای کوچک زنگزده» و «شنای پروانه» شاهدش هستیم از آن جغرافیایی که تصویرش بعد از فیلم «ابد و یک روز» باب شد و حالا دلمان لک زده که کاش فیلمسازی دوباره دربارهی طبقهی متوسط فیلم بسازد. خلاصهاش اینکه فیلم با کتک خوردن یک زن از شوهرش و خودزنی شوهر بعد از آن شروع میشود. چند دقیقهای از فیلم باید بگذرد که هوتن شکیبا را بتوانیم در هیأت علی بشناسیم.
مشکل اینجاست که همهی آن نماهای هلیشات اولیه و میزانسنهای شلوغ پربازیگر و فضای ساخته شده صرف یک فیلمنامهی به شدت معمولی، دمده و حتی به نظرم سوار روی موج جریان جامعه شده است. تا زمانی که بفهمیم جلال واقعا به راحله نظر دارد یا نه زمان طولانی طی نمیشود. همین زمان کوتاه بهترین قسمت فیلم است. وقتی که نمیدانیم این نگرانی راحله از برخورد با جلال نشانهی چیست. آن تعلیقی که نمیدانیم جلال آدم خوب قصه است یا بد، بخش خوب و درست فیلم «ابلق» میشود و بقیهاش قصهای گلدرشت از مصائبی که به زنان میرود.
بازی الناز شاکردوست خوب است. لهجهاش را خوب درآورده و در نقش زنی در هراس که هم در معرض تعرض است و هم خشونت خانگی، حسی از شکننده بودن و وحشت دائمی دارد. هوتن شکیبا از آن بازیهای محبوب هیات داوران دارد. در نقش مردی گندهلات که البته اینجا با معرفت است و همسرش را دوست دارد و نوک زبانش میگیرد و کفترباز است و خلاصه هر آنچه جاهلان فیلمفارسیها داشتند در کاراکتر او وجود دارد و هوتن شکیبا هم موفق شده اجرای چشمگیری داشته باشد.
اما نکتهی واقعا خوب و غافلگیرکنندهی فیلم «ابلق» حضور به اندازهی بهرام رادان در نقش جلال است که قبل از دیدن فیلم اصلا تصور نمیکردم بتواند نقش مردی حاشیهنشین را بازی کند. بازیاش در فیلم و موقعیت حل میشود بدون آنکه از قاب بیرون بزند یا بیش از حد به چشم بیاید یا لکنت داشته باشد. با وجود اینکه فیلمنامه در شخصیتپردازی نقش جلال خیلی سردستی عمل کرده اما رادان بهتر از چیزی است که فیلمنامه به او ارائه داده است. مردی که هم هراس آبرویش را دارد و هم هوسباز است و هم از هوسبازی خجالت نمیکشد. به جایی که ایستاده مطمئن است که کسی کاری به کارش ندارد.
این بازیهای خوب ولی ضعفهای شخصیتپردازی را نمیپوشاند. این بازیهای خوب جبران اینکه چرا فیلمنامهی «ابلق» تا این حد دمده و سوار بر جریان جنبش METOO در سالهای اخیر شده، نیست. آن کارگردانی خوب دقایق اول اصلا باعث شده ضعفهای فیلم بیشتر به چشم بیاید. وقتی برای ساخت یک فیلم بد از بیگ پروداکشن استفاده میکنید بیشتر تو ذوق میخورد و این اتفاقی است که دربارهی «ابلق» هم افتاده.
کل آن خرده پیرنگ کفتربازی و موشهای درون خانهها استعارههای لوس و بیمزهای است که حال تماشاگر را بد میکند. از آن بدتر اینکه فیلمساز برای شیرفهم کردن تماشاگرش دیالوگهایی در دهان کاراکتر منفی قصه میگذارد تا همذاتپنداری او را با موشها نشان دهد! از نرگس آبیار که فیلمی مثل «نفس» با آن همه ظرافت در کارنامهاش داشت این حجم از گلدرشتی عجیب است و علاوه بر آن لوس و نچسب و سطحی است.
پایانبندی فیلم هم که کم از فاجعه ندارد. این ایدهی شعاری که زنان حرف نمیزنند و نگران و وحشتزدهی موقعیتشان هستند و اصلا آن ایده که جلال مرد هیزی است که به همه از زشت و زیبا دستدرازی کرده مضحک و کمیک است.
اینکه جلال، فیروزه و سیاوش را در خیابان میبیند که بعد آنها از قدرت او بترسند و در مقابل ظلمی که به راحله شده سکوت کنند، واقعا رد کردن هر گونه منطق در فیلمنامهنویسی و چسبیدن صرف به تصادف است. آن صحنهی دورهمی زنها که جلال به همهشان از پیر و جوان و زشت و زیبا نظر داشته نه تنها در فیلمنامه سرهمبندی شده که اجرای سردستی خیلی بدی هم دارد.
در کل درک و دریافت پوران درخشنده در فیلم «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» از آن حس مظلومیت قربانی تعرض و تجاوز بسیار عمیقتر و حرفهایتر از کاری است که نرگس آبیار در فیلم «ابلق» انجام داده است. راستش میخواهم خوشبین باشم و به این فکر نکنم که عضویت در آکادمی اسکار باعث شده که فیلمساز ایرانی بخواهد به صف حمایتگران جنبشهای اجتماعی زنان بپیوندد تا شاید آن طرف جای پایش را محکمتر کند. نگویید که در دو فیلم اولش هم قهرمانان زن بودهاند و دغدغهی آبیار. به وضوح آن قهرمانان زن با راحله و اتفاقاتی که در «ابلق» میافتد متفاوت بودند.
اینها را بگذارید کنار اینکه فیلم همچنان روی مفاهیمی مثل غیرت و ناموس مانور میدهد که اتفاقا کاملا ضدزن هستند. استقبال مردم از فیلمی که همهی آدمها در آن یا دروغگو و پنهانکارند یا در بهترین حالت قربانی هم عجیب است و هم ترسناک.
«ابلق» ناامیدم کرد. فیلمی که ضد زن، ضد انسانیت و ضد آن سینمایی است که مثلا در بسترش «نفس» را دوست داشتیم.
شناسنامهی فیلم «ابلق»
کارگردان: نرگس آبیار
نویسندگان: نرگس آبیار، پریسا کرزیان
بازیگران: الناز شاکردوست، بهرام رادان، هوتن شکیبا، مهران احمدی
خلاصهی داستان: زنی در حاشیهی شهر و در بافت فقیرنشین زندگی میکند که هر چند او و شوهرش به هم علاقمند هستند اما مرد کار و بار درست و حسابی ندارد. این وسط کسی به زن علاقمند میشود.
امتیاز نویسنده به فیلم: نیم ستاره از ۵
- فیلم بی همه چیز؛ روایت ما آدمهای ترسناک به شیوهی ملودرام
- فیلم شیشلیک مهدویان؛ بوی دود میآید ولی خبری از کباب نیست
فیلم از ضعیف هم پایین تره. بازی های مصنوعی به جز هوتن شکیبا. قصه مضحک و تکراری فمنیستی. دوگانه سازی جامعه بر اساس درآمد مالی. در انتها هم اصلا معلوم نشد ابتدا فیلم کجا بود انتها در کجا. واقعا فرا افتضاح بود.
البته در این دوران مثل گذشته ها قربانیان تجاوز طرد نمی گردند. غیرت و حساسیت های ناموسی از بین رفته و دیگر نه مردها مرد واقعی هستند و نه زنها آن معصومیت، سادگی و مظلومیت سابق را دارند.
مرد واقعی اون وقت چیه؟که شما ادعا میکنید دیگه وجود نداره لابد شمایی ؟!!! لابد مردی که چاقو بکشه و زن رو بکشه😂😂😂جای تاسفه
اسف ناک ترین پیامد قربانیان تجاوز، رانده شدن از اجتماع است و فیلمساز به خوبی بر آن صحه می گذارد . در اذهان عامه، «زن پس از تجاوز، کالای صدمه دیده ای است که از جامعه اخراج شده است و جایی برای رفتن ندارد»واقعیت تلخ تر این است که مردان به جای آنکه حامی و پشتیبان قربانـی بـرای گذر سریع تـر و صحیح تـر وی از مراحل بهبـودی و تجدیـد ساختـار جسمی ـ روانی باشند، با بینش و نگرش خاص، ناعادلانه و غیر منطقی، رفتار می کنند.
نرگس آبیار ابایی ندارد از نتیجه نرسیدن مقاومت قهرمان در برابر جهان بیرحم و شکستناپذیر جهان پیرامون ،چرا که شخصیتهای دورنگ، در عین اینکه سفیدند، سیاه هم هستند . انها غیر قابل پیش بینی اند ،همانقدر که خشن هستند ، انسانهایی مهربان ، منفعت طلب و پر اشتباهند که روز گارشان همین است یکی پس از دیگری در دام خواهند افتاد .شکار بعدی جلال قطعا بابت حق سکوتی است که او دختر- دوست راحله – را با پسر مورد علاقه اش رصد کرده است.
با همه نمایش های تلخی جامعه نگر ابیار ، او را نیز همسو با همان نگاه مردم جهت داده است . در سکانس ازخودگذشتگی راحله، دکوپاژش را بر اساس اهمیت به دیگران و محیط معطوف میکند ، زن را نادیده می گیرد و چون می خواهد تاویل های فراوانی در لانگشات ها با بنرهای تبلیغاتی نشان دهد و در کلوزآپ واکنش ها ی اطراف را برجسته کند ، به دنبال پیام سیاسی و عرفی است و راحله را فراموش می کند مانند فراموشی حاکمیت و رها کردن فقر و پاسخ مسئله ها. اینکه در سینمای ایران فیلمساز پس از پایان درام دنبال نتیجه و معنا دهی می گردد نوبر است و ابلق هم همین است.