نقد فیلم «یک درد واقعی»؛ نامزد احتمالی جایزه اسکار بهترین فیلم
جسی آیزنبرگ با تفاوتهای نسلی، نسخه نسل هزاره وودی آلن است. این را پیش از این در فیلمهایی که در آنها بازی کرده، بهخصوص کارهای خود آلن، در او دیدهایم. در کمدی درام تحسینشده «یک درد واقعی» که دومین کار آیزنبرگ در مقام کارگردان است، بهوضوح شاهد تأثیر آلن بر شیوه قصهگویی، کارگردانی، شخصیت و فضاسازی او هستیم. البته ردپای سینمای ریچارد لینکلیتر و نوا بامباک هم که خود متأثر از آلن هستند، بهخصوص بامباک، هم در فیلم آیزنبرگ دیده میشود. او فیلم را خودش نوشته، کارگردانی کرده و یکی از دو نقش اصلیاش را بازی کرده است. تنها و بزرگترین تفاوتش با آلن، میزان و جنس کمدی و طنازی دیالوگها و شخصیتهاست. شخصیتهای آیزنبرگ از جمله خودش که همان حال عصبی و مضطرب آلن را دارد، کمی غمگینترند. موضوع و قصه «یک درد واقعی» البته ایجاب میکند که شخصیتها چنین باشند اما اگر فیلم در دسته کمدی درام قرار میگیرد، بار درامش از کمدیاش بهمراتب بیشتر است. نقد فیلم «یک درد واقعی» را در این مطلب بخوانید.
هشدار: در نقد فیلم «یک درد واقعی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!
«یک درد واقعی» از فیلمهای تحسینشده سال ۲۰۲۴ بود. تا اینجا، نامزد چند جایزه در گلدن گلوب شده است و احتمالاً در اسکار هم مورد توجه قرار خواهد گرفت. برای اینکه با آن ارتباط برقرار کنیم، باید این حقیقت را که هالیوود چه در سینمای جریان اصلی و مستقل، در سالهای اخیر بیش از پیش به یهودیها و یهودیت میپردازد، کنار بگذاریم. اگر از این منظر فیلم را تماشا نکنیم، بهویژه با توجه به شرایط سیاسی فعلی جهان، از حرف اصلی آن دور میمانیم. با این حال، دو حقیقت را نباید نادیده بگیریم. ظالم همیشه منکر ظلم است و هر مظلومی، ظالم بعدی است. بنابراین، بحث بنیادین پرداختن به یهودیها و یهودیت و تمام تئوریهای توطئه درست یا نادرست را باید در نگاه به «یک درد واقعی» فراموش کرد و به قصه انسانی آیزنبرگ گوش داد.
نقد فیلم «یک درد واقعی»؛ بازتاب مناسبات جامعه مدرن در بطن فاجعهای تاریخی
«یک درد واقعی» یک فیلم زوج مردانهمحور جادهای است که داستان دو پسرعمو را در خلال سفری توریستی به لهستان برای ادای دین به مادربزرگ بازمانده هولوکاستشان روایت میکند. دیو و بنجی با شخصیتهایی کاملاً متفاوت، به دعوت و با هزینه دیو، به این سفر آمدهاند. دیو یک فروشنده تبلیغات آنلاین درونگرا و مبادی آداب است که با همسر هندیتبار و فرزندش در نیویورک زندگی آرام و معقولی دارد. بنجی، مجردی آسیبدیده اما برونگراست که ماریجوانا مصرف میکند، به آداب اجتماعی عامدانه پایبند نیست، بیش از حد احساساتی و هیجانی است، به همه محبت میکند و در عین حال، از همهچیز شاکی است. حالا دیو و بنجی بعد از سالها فاصله به خاطر بزرگسالی با هم تجدید دیدار میکنند تا ضمن حضور در یک تور مرتبط با فاجعه هولوکاست در لهستان، از خانه کودکی مادربزرگ محبوبشان بازدید کنند.
«یک درد واقعی» چند مسئله و پرسش مهم را مطرح میکند که مهمترینش همین تعریف درد واقعی است. در جهان امروز که حتی میتوان با یک فاجعه انسانی تاریخی، رفتار موزهای داشت و احساس هم در ضوابط و قوانین بستهبندیشده و دستوپاگیر انسانی تبدیل به کالا میشود، درد واقعی چه معنایی میتواند داشته باشد. آیا طعم درد واقعی را کسانی چشیدهاند که از نسلکشی جان سالم به در بردهاند یا آنها که قربانی شدند؟ یا دردی که بنجی در وجودش احساس میکند؟ پسری چهل و اندی ساله از نسل سوم یهودیهای بازمانده از هولوکاست که به قول مادربزرگ در زیرزمین خانه مادرشان ماریجوانا مصرف میکنند و در هیچیک از استانداردها و قالبهای از پیشتعیینشده زندگی مدرن اجتماعی جای نمیگیرد؟ دچار بحران هویت است و از زمین و زمان، شاکی است؟ چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند یا اگر میبینند، به روی خودشان نمیآورند؟ یا حرفهایی را میزند که دیگران نمیزنند؟ به عبارتی دیگر، درد کدامیک بر دیگری اصالت دارد؟ آنکه خود درد، نسخه دست اولش را تجربه کرده یا کسی که با درد او همدردی میکند؟ آیا اصلاً وقتی صحبت از درد میشود، میتوان از اصالت و حقانیت حرف زد؟ یا درد نسل هزاره درد رفاه بیش از اندازه و بیقیدی است؟ اصلاً ریشه این بیقیدیها و بیتفاوتیها چیست؟
وقتی به لحظاتی که بنجی از کوره در میرود و اعتراضش را نسبت به شکل مواجهه همسفرانش با فاجعهای به عمق هولوکاست و ردپایش در شهرهای لهستان با صدای بلند اعلام میکند، حق را به او میدهی. انتقادات او به اجتماع اطرافش کاملاً درست است. البته او آشکارا به خاطر سبک زندگی خارج از عرفش و طبعاً مصرف ماریجوانا نمیداند در یک سفر توریستی فرهنگی تاریخی چطور باید رفتار کند. مشخصاً تا پیش از این در چنین موقعیتی قرار نگرفته است. اصلاً چرا باید بگیرد؛ جای او اینجا نیست و چون چنین است، با دیگران به اختلاف و کشمکش میرسد. چون این افراد آمدهاند جزوهای موزهای جایی را ببینند و بروند؛ هر کدامشان به دلیلی. زندگی مدرن آنها را طوری تربیت کرده است که همه یک سری قوانین مشخص اجتماعی را رعایت کنند. همرنگ جماعت شوند. آنها نیامدهاند در رنج اجدادشان عمیق شوند و اشک بریزند.
بنجی چون اینها را میبیند، در عذاب است. هیچ علاقهای هم به همرنگ جماعت شدن ندارد. چه بسا دیگران را تشویق میکند که از این حالت خنثی و اتوکشیده خود خارج شوند و چشمهایشان را بشورند و جور دیگری اطرافشان را تماشا کنند. واکنش اجتماع به بنجی هم طبیعی است. اول همه تحت تأثیر مهر و صمیمیت او قرار میگیرند، بعد به خاطر اعتراض و روحیه عاصیاش برایش دل میسوزانند، بعد بابت صداقتش، البته نه همهشان، به او آفرین میگویند و تحت تأثیر قرار میگیرند. در نهایت و در اصل، او را پسری در عذاب و آسیبدیده میدانند که مشکلات زیادی دارد و باید خودش را درمان کند. یک آنتی سوشال که باید به او ترحم کرد. این برچسبهایی است که اجتماع به شخصیتی مثل بنجی میزند.
بله، او اغراقشده رفتار میکند و برای مرزبندیهای دیگران هم احترامی قائل نیست، (بازی کالکین در مرز باریک بین سمپات شدن و او را یک بیمار روانی پنداشتن بسیار ظریف عمل میکند) اما دقیقاً به خاطر اعتراضی که به همین مرزبندیها دارد، اینچنین رفتار میکند و زندهترین شخصیت جمع است. دیو تنها نظارهگر اوست. آن شخصیتی است که از رفتارهای او دچار شرم نیابتی میشود. این همان احساس سنت در برابر مدرنیته است. البته وجه انسانی هم دارد؛ همذاتپنداری با یک رنجدیده. جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد. بنجی در گله آن گوسفندی است که خودش را طعمه گرگ میکند. اجتماع، هر اجتماعی، نیاز به مصالحه و اعضای مطیع و سربهزیر دارد؛ کسی که بدون زیر سؤال بردن قوانین، آنها را بپذیرد. کسی که هویت مستقلی از اجتماع کلی ندارد. اجتماعی یکدست. همان چیزی که امثال هیتلر برای کشورشان و برای دنیا میخواهند و به خاطرس، دست به نسلکشی میزنند.
پرسش بنجی منطقی است؟ چطور میشود بهسادگی، بعد از دیدن اتاقهای گاز و کورهسوزی بدون ریختن حتی یک قطره اشک، به راه خود ادامه داد؟ پس هدف از دیدن این مکانها و تجربه تاریخی غمانگیز چیست؟ تیک زدن اهداف بلند و کوتاهمدت، چنانچه جامعه مدرن مبتنی بر سرمایهداری به شهروند خود دیکته میکند؟ یا جهان بعد از تجربه جنگهای جهانی هیچ راه و چارهای جز خنثی کردن احساس خود با ثروت و ماشین نیافته است؟ آیا رنج این جهان را تنها با بیتفاوتی نسبت به آن میتوان تحمل کرد؟ آیا این جهان جایی برای کسانی که نمیخواهند مثل همه باشند، ندارد؟ و آیا قواعد و هنجارهای اجتماعی نوین، روح انسان را میکشند تا او را تبدیل به مصرفکننده صرف کنند یا ماهیت زندگی در این دنیای ماده همین است؟ هرچه جز این باشد، ممکن نیست؟
آیزنبرگ در «یک درد واقعی» لزوماً نظارهگر است. جواب این سؤالها را نمیدهد. فقط دوربینش را کمی مستند در برابر یک فاجعه تاریخی و تأثیر آن بر انسانها قرار داده است. وقتی اردوگاه کار اجباری را نشان میدهد، قصد سانتیمانتال کردن و باشکوه جلوه دادن آن را ندارد. همان چیزی را که هست به نمایش میگذارد. در برابر شخصیتها و وضعیتی که به نمایش میگذارد، هم چنین رویکردی دارد. طرف کسی را نمیگیرد. بنجی به همان اندازه که آدم سمپاتی است یا نشان میدهد که هست، همذاتپنداریبرانگیز نیست. حتی اگر با بخش زیادی از حرفهایش موافق باشی هم بهکرات از دستش عصبانی میشوی. به دیو هم خرده نمیگیری. هر دو نماینده نسلی هستند که با بحران هویت دست و پنجه نرم میکنند. حتی دیو که از اجتماع مهر تأیید میگیرد، دائماً مضطرب است و برای اختلالات روانیاش قرص مصرف میکند. تکلیف بقیه شخصیتها هم که مشخص است؛ به گفته خودشان کسلکنندهاند.
«یک درد واقعی» این پتانسیل را داشت که روی شخصیتهای دیگرش هم متمرکز میشد. زیادی روی شخصیت بنجی تمرکز دارد و بدین شکل، حتی دیو را که یکی از طرفین زوج قصه است، فراموش میکند. ما چیزهایی زیادی درباره بنجی میدانیم و به شخصیتهای دیگر نزدیک نمیشویم. فیلم آیزنبرگ کمدی ابسورد هم نیست که بتوان این عمیق نشدن در شخصیتهای دیگر را توجیه کرد. البته فیلمساز قصد دارد با این کار فقدان عمق در این شخصیتها را نشان دهد اما با این انتخاب، قصهاش کمی کسلکننده است. انتقادش به وضعیت موجود وارد و قابل درک است و نگاه نظارهگرش، به واقعیت نزدیک است اما قصهاش تأثیرگذاری لازم را ندارد. فیلم بیادعا و بی سر و صدایی است، مثل نسلی که وضعیتش را به تصویر میکشد. نسلی تنها با بحران هویت و اختلالات روحی روانی متعدد.
شناسنامه فیلم «یک درد واقعی» (A Real Pain)
کارگردان: جسی آیزنبرگ
بازیگران: جسی آیزنبرگ، کیرن کالکین، ویل شارپ، جنیفر گری
محصول: 2024، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪
خلاصه داستان: دیو و بنجی پسرعموهای همبازی دوران کودکی به دعوت دیو به یک سفر گردشگردی به لهستان میروند تا از خانه کودکی مادربزرگ محبوبشان، از بازماندگان فاجعه هولوکاست، دیدار کنند.
منبع: دیجیکالا مگ