هرآنچه لازم است دربارهی کتابهای «نیروی اهریمنیاش» فیلیپ پولمن بدانید
«نیروی اهریمنیاش» یک سهگانهی فانتزی است که از «قطبنمای طلایی» (The Golden Compass)، «خنجر ظریف» (The Subtle Knife) و «دوربین کهربایی» (The Amber Spyglass) تشکیل شده است. «قطبنمای طلایی» (یا «نورهای شمال» (The Northern Lights) در خارج از ایالات متحده) رمان غلطاندازی است.
در نگاه اول، این رمان کاملاً حول محور دنیاسازی خارقالعادهاش میچرخد، دنیایی که در آن واحد هم بسیار شبیه به دنیای ماست، هم بسیار با آن متفاوت است. در این دنیا جادو وجود دارد، علم در حال گسترش است و همراه همهی انسانها، یک موجود حیوانشکل هست که قابلیت تغییرشکل دارد و نامش شیتان (Daemon) است (این غلط املایی عمدی است). شیتان بهنوعی تجلی بیرونی روح درونی شخص است.
داستان مجموعه دربارهی سفر قهرمان دختری کمسنوسال به نام لایرا (Lyra) است که راهی سفری میشود تا دوستش راجر را که یک نهاد مذهبی مستبد گروگانش گرفته، نجات دهد. لایرا در طول مسیرش هوانوردها (Aeronauts) را ملاقات میکند و با خرسهای قطبی زرهدارِ سخنگو و ساحرهها حرف میزند. اینها همه عناصری هیجانانگیز هستند و میتوانستند به خلق یک اثر فانتزی جذاب، ولی کلیشهای تبدیل شوند.
ولی رمان پولمن طی گذر سالها و بین مخاطبان جدید و نسل جدیدی از هواداران، به ماندگاری رسیده است. شاید دلیلش این است که جلد نخست بسیار جذاب و مطابق با کلیشهها به نظر میرسید، ولی شاید دلیل دیگر این باشد که پس از جلد اول، مجموعه تمام عناصر آشنا را به شدیدترین شکل ممکن آشناییزدایی کرد. «خنجر ظریف» و «دوربین کهربایی»، دو دنبالهی دیگر، مجموعه را وارد مسیری عجیب و غیرمنتظره کردند، جهانهای جدید و قهرمانهای جدید معرفی کردند و گاهی در بستر آنها، حتی لایرا، شخصیت اصلی، به پسزمینه منتقل شد.
از سال ۲۰۱۷ تاکنون، فیلیپ پولمن مشغول نوشتن و انتشار سهگانهی جدیدی در دنیای «نیروی اهریمنیاش» بوده است که نام آن «کتاب غبار» (The Book of Dust) است. جلد نخست سهگانه «زیبایی وحشی» (La Belle Sauvage) بود که در آن لایرا فقط بهعنوان یک نوزاد در آن حضور داشت. جلد دوم سهگانه با عنوان «جامعهی مشترکالمنافع پنهان» (The Secret Commonwealth) در سال ۲۰۱۹ منتشر شد و در آن دوباره لایرا در مرکز داستان قرار گرفت.
سهگانهی پولمن در قالب فیلم و تئاتر هم اقتباس شده و یکی از غیرعادیترین مجموعههای فانتزی در فرهنگ جریان اصلی باقی مانده است: این مجموعه همانقدر که دربارهی ماجراجویی است، دربارهی فلسفه نیز هست؛ همانقدر که دربارهی فرآیند بالغ شدن یک دختر نوجوان است، دربارهی درگیری کل مردم دنیا با معنای هستی نیز هست.
اگر تاکنون سریال اقتباسشده از آن را تماشا نکردهاید و قصد این کار را دارید، بد نیست تاریخچهای کوتاه از آن را بدانید.
تاریخچهی سهگانهی اصلی
پولمن که اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۶ به دنیا آمد، سالهای نخست زندگیاش را مشغول سفر کردن دور دنیا بود؛ در ابتدا همراه با پدرش که در نیروی هوایی سلطنتی خلبان بود و بعد همراه با مادر و ناپدریاش. او در انگلستان، زیمبابوه و استرالیا زندگی کرد و در نهایت در دوران نوجوانی در ولز شمالی مستقر شد. در اینجا بود که او شعر و شاعری را کشف کرد و به گفتهی خودش: «یاد گرفتم چیزهایی را بخوانم که میخواستم بخوانم.» در نهایت او در کالج اگزتر در آکسفورد پذیرفته و در آنجا مشغول به آموختن انگلیسی شد. کمی بعد، او شروع به آموزش انگلیسی به دانشآموزان مقطع متوسط کرد.
بهمرور خودش هم شروع به نوشتن کرد. در ابتدا برای مدرسهای که در آن کار میکرد نمایشنامه نوشت و در نهایت کار نوشتن یک رمان را تمام کرد: «طوفان شبحزده» (The Haunted Storm)، انتشاریافته در سال ۱۹۷۲ که دربارهی مشکلاتی در دهکدهای کوچک است. این رمان برای پولمن جایزهی بهترین نویسندههی جوان از کتابخانهی جدید انگلستان را در سال ۱۹۷۲ به ارمغان آورد (البته پولمن در آینده جایزه را عاق ادبی کرد).
او یکی از نمایشنامههای دوران مدرسهاش را در قالب یک رمان اقتباس کرد. نام آن «کنت کارلشتاین: یا سواری شکارچی شیاطین» (Count Karlstein: Or Ride of the Demon Huntsman) بود و در سال ۱۹۸۲ منتشر شد.
این کتاب مخصوص کودکان دربارهی مردی به نام کنت کارلشتاین است که با زامیل (Zamiel)، شکارچی شیاطین، معاملهای کرد تا ثروتمند شود، ولی هزینهی ثروتمند شدنش بسیار سنگین بود: او باید دو خواهرزادهی خود را قربانی میکرد (طبیعتاً این نقشه در نهایت با شکست روبرو میشود). این کتاب با استقبال خوبی مواجه شد و پس از آن پولمن «یاقوت در دود» (The Ruby in the Smoke) را منتشر کرد، نخستین رمان از یک مجموعه رمان معمایی تاریخی دربارهی زنی به نام سالی لاکهارت (Sally Lockheart) که سه دنباله برای آن منشتر شد:
- سایهی شمال (The Shadow in the North) در سال ۱۹۸۶
- ببر داخل چاه (The Tiger in the Well) در سال ۱۹۹۰
- شاهدخت حلبی (The Tin Princess) در سال ۱۹۹۴
این کتابها باعث شدند پولمن هواداران کمسنوسال – والبته بزرگسال – زیادی پیدا کند، خصوصاً بین معلمها و کتابدارها.
در سال ۱۹۹۳ بود که نخستین ایدههای اثری که بعداً قرار بود به «قطبنمای طلایی» تبدیل شود، در ذهن پولمن جرقه زد. فیلیپ پولمن در گفتگویی با نیویورکر گفت که در آن دوران او با دیوید فیکلینگ (David Fickling)، ناشرش صحبت میکرد و فیکلینگ از او پرسید اثر بعدی که قرار است بنویسد چیست. او گفت:
«یاد آن درسهایی که در مدرسه یاد گرفتم افتادم و پیش خودم فکر کردم: میدانی چیست، دلم میخواهد «بهشت گمشده» جان میلتون را بازنویسی کنم، ولی بهشکلی متفاوت. بعداً معلوم شد که دیوید کمی دیرتر از من وارد مدرسه شده بود، ولی او هم همان کتابهایی را خوانده بود که من خوانده بودم. برای همین سر میز نهار نشستیم و یک سری نقلقول رد و بدل کردیم و جملههای همدیگر را کامل کردیم. وقتی نهارمان تمام شد، قراردادی برای نوشتن یک کتاب فانتزی بسته بودیم.»
پولمن خاطرنشان کرد که با وجود اینکه «ارباب حلقهها» از تالکین و «وقایعنگاری نارنیا» از سی.اس. لوییس را خوانده بود، از پایه و اساس با جهانبینیشان مخالف بود. او گفت:
«من از کتابهای نارنیای [سی.اس. لوییس] خوشم نمیآید؛ دلیلش هم پاسخی است که در آنها دربارهی سوالهای بزرگ زندگی انسان عرضه میکند؛ یعنی سوالهایی چون آیا خدا وجود دارد، هدف زندگی چیست و سوالهایی از این قبیل. او عمیقاً با این مسائل درگیر میشود، برخلاف تالکین که اصلاً خود را درگیر نمیکند. «ارباب حلقهها» ماهیتاً سبکسرانه است. «نارنیا» ماهیتاً جدی است. ولی من اصلاً از پاسخی که لوییس عرضه میکند خوشم نمیآید. اگر هدفم بحث کردن بود، داشتم با «نارنیا» بحث میکردم. تالکین حتی ارزش بحث کردن ندارد.»
کتاب فانتزی او رویکرد نسبتاً متفاوتی را در پیش گرفت و منبع الهام اصلی آن شعر حماسی جان میلتون بود. اثر میلتون که دربارهی داستانهای کتاب مقدس همچون تبعید انسان از بهشت، وسوسه شدن آدم و حوا و سقوط شیطان بود، او را به یکی از بزرگترین چهرههای ادبی تاریخ تبدیل کرده بود. این اثر برای پولمن جذاب بود و خاطرنشان کرد که یکی از خاطرههای الهامبخش برای نوشتن داستان فانتزیاش، «خاطرهی شعرخوانی با صدای بلند در کلاس درساش در چند سال پیش» بود. پولمن گفت پس از صحبت کردن با ناشرش، «موافقت کردم یک داستان فانتزی طولانی برای خوانندگان کمسنوسال [بنویسم]، داستانی که امیدوار بودیم تا حدی تداعیگر آن اتمسفری باشد که جفتمان دوست داشتیم. »
پولمن ادامه داد: «بنابراین نقطهی شروع برای من منظره و اتسمفری بود که مدنظر داشتم. ولی همچنان که خط روایی روی صفحه شروع به شکل گیری کرد، فهمیدم – شاید بهخاطر نیروی گرانش جرمی بهمراتب بزرگتر – که من هم داشتم داستانی یکسان را تعریف میکردم.»
پولمن در «صدای شیاتین: دربارهی قصهها و قصهگویی»، مجموعهی جستارنویسیهایش، نوشت که درونمایهی کلی رمان فانتزیاش «پایان معصومیت» است، و داستان «آدم و حوا اسطورهی بنیادینی است که توضیح میدهد چرا ما انسانها اینگونه هستیم.» بهطور خلاصه و مفید، این داستان دربارهی شخصیتهایی است که تجربههایشان آنها را عمیقاً تغییر میدهد و توضیح میدهد که پس از این تحول چه مسیری را طی میکنند. آدم و حوا از بهشت بیرون انداخته شدند و ما «باید معصومیت را فراموش کنیم؛ معصومیت از دست رفته است؛ دیگر دلیلی ندارد دربارهی دوران کودکی از دسترفتهیمان غصه بخوریم و از قدرت بیمارگونهی نوستالژی خود سرمست شویم. ما باید بزرگ شویم. ما باید ذهنیت دوران کودکی را که در آن انسان بدون اینکه خودش آگاه باشد، از خود وقار و مصعومیت نشان میدهد کنار بگذاریم و دنبال یک موهبت دیگر بگردیم: دانایی.»
این تفکر در مرکزیت «نیروی اهریمنیاش» قرار دارد.
خلاصهی داستان سهگانهی اصلی (خطر لو رفتن داستان)
در «قطبنمای طلایی»، او خواننده را به لایرا بلاکوا (Lyra Belacqua) و شیتانش پنتالایامون (Pantalaimon) معرفی میکند. لایرا دختری یتیم و کمسنوسال است که در آکسفوردی در جهانی موازی زندگی میکند. در ابتدای داستان، اشاره میشود که یک سری کودک – منجمله دوستش راجر – گم شدهاند. در ابتدای کتاب، لایرا جلوی تلاش برای به قتل رساندن لرد آزریل (Asriel)، عمویش را، هنگامی که میخواست سخنرانیای دربارهی «غبار»، یک ذرهی مرموز و بنیادین در دنیا ارائه کند، میگیرد.
در دنیای لایرا، «غبار» مفهومی کفرآمیز است. مجیستریوم (Magisterium)، اطلاع داشتن از وجود آن و مطالعهی آن را قدغن کرده است. لرد آزریل در تلاش است تا این ذره را مطالعه کند، چون بر این باور است که غبار کلیدی برای دانشاندوزی دربارهی جهانهای موازی است. طولی نمیکشد که معلوم میشود غبار پیوندی بین انسانها، شیتانشان و ماهیت هوشمندی برقرار میکند.
در جریان اتفاقهای رمان، یک دستگاه کشف حقیقت به نام آلیتیومتر (Alethiometer) در اختیار لایرا قرار داده میشود. او پی میبرد خانم کولتر (Mrs. Coulter)، زنی که او را به فرزندخواندگی قبول کرده، مسئول ناپدید شدن کودکان در آکسفورد است؛ این بخشی از یک توطئه از جانب مجیستریوم است تا دربارهی رازهای نهفته در غبار و تبعاتی که برای انسانیت در پی دارد، مطالعاتی انجام دهد.
جلد نخست رمان با تعلیق فرجامی (Cliffhanger) جانانه به پایان میرسد. در سال ۱۹۹۷، پولمن دنبالهای به نام «خنجر ظریف» را منتشر کرد که عمدتاً در جهان ما واقع شده و دربارهی پسری به نام ویل پری (Will Parry) است که بر حسب تصادف، گذرگاهی به یک جهان موازی، به شهری به نام چیتاگاتزی (Cittagazze) کشف میکند و در آنجا به لایرا و پنتالایامون برخورد میکند که خودشان هم از جهانی دیگر – یعنی چیتاگاتزی – سر در آوردهاند. لایرا دنبال اطلاعاتی دربارهی ماهیت غبار است و ویل یک شیء مهم و قدرتمند به نام «خنجر ظریف» را کشف میکند که به او اجازه میدهد با ایجاد شکافی در هوا، وارد جهانهای موازی دیگر شود.
در طول رمان، نقش لایرا در نبرد بزرگتر بهمرور واضحتر میشود: برخی بر این باورند که او معادل ثانوی حوا است و مجیستریوم مصمم است تا جلوی سقوط دوم انسانیت را بگیرد.
قسمت آخر سهگانه با نام «دوربین کهربایی»، سه سال بعد وارد بازار شد. جلد سوم، داستان را بهشکلی واضحتر وارد حوزهی الهیات و فلسفه کرد. نقطهی اوج کتاب، نبردی سهمگین بین جناح فرشتگان و متاترون (Metatron) است. فرشتگان کسانی هستند که به قادر مطلق (The Authority) وفادارند؛ قادر مطلق هم نخستین فرشتهای است که از غبار به وجود آمد و معادل خدا در دنیای پولمن است. متاترون نایبالسلطنهی بهشت است که قصد دارد قادر مطلق را سرنگون کند.
ویل و لایرا به دنیای مردگان سفر میکنند تا روحهایی را که در آنجا گرفتار شدهاند آزاد کنند، و در این راستا مجبور میشوند از شیتانهای خود جدا شوند. آنها موفق میشوند و بدین ترتیب مردگان دوباره به دنیا برمیگردند. با این حال، پایان رمان یک جنبهی تراژیک دارد: لایرا و ویل باید از هم جدا شوند، چون هرکدام فقط میتوانند در دنیای خود وجود داشته باشند.
با انتشار «دوربین کهربایی»، پولمن بازنویسی حماسی خود از «بهشت گمشده» میلتون را به پایان رساند. در «صدای شیاتین»، او ایدهی خود را بهطور خلاصه و مفید بیان میکند: «در نهایت داستان من به روایتی از ضرورت بزرگ شدن، و پرهیز از سوگواری برای معصومیت از دست رفته، تبدیل شد.»
این سهگانه تحسین بسیاری را برانگیخت و به همان میزان، از گروههای مختلف نقدهای تندی دریافت کرد. همهی کتابها مورد تحسین منتقدان ادبی واقع شدند و پولمن با انتشارشان چندین جایزهی ادبی برنده شد، منجمله مدال کارنگی و جایزهی کتاب وایتبِرد. در نهایت هم از جانب ملکه به مقام شوالیهگری دست پیدا کرد. نقدهای مثبت رمان، به پرداخت قدرتمند کتاب به مفاهیمی چون میرا بودن و بالغ بودن اشاره کردند؛ از طرف دیگر، مقامات مذهبی کتاب را بهخاطر اینکه آن را به چشم حملهای به مفهوم ایمان میدیدند، به باد انتقاد گرفتند. حتی برخی مقامها کتابها را ممنوعه اعلام کرده یا درخواست سوزاندنشان را داشتهاند.
شکست سینمایی
در سال ۲۰۰۰، شرکت نیولاین سینما یک مجموعهی سینمایی را در سالنهای سینما به نمایش گذاشت که صنعت سینما را متحول کرد. بله، دربارهی اقتباس پرهزینهی پیتر جکسون از «ارباب حلقهها» حرف میزنیم. سه فیلم سهگانه که بهطور همزمان در نیوزلند فیلمبرداری شدند، در سه سال متوالی، در ماه دسامبر در سالنهای سینما به نمایش درآمدند و داستان حماسی فرودو بگینز و همراهانش و تلاش آنها برای نابود کردن حلقهی قدرت و نجات سرزمین میانه از پلیدی ابدی را تعریف کردند.
موفقیت این فیلمها در گیشه، استودیوهای دیگر را ترغیب کرد تا دنبال ساخت پروژههای دیگری بروند که برای بینندگانی که فرودو را به نامی با شهرت جهانی تبدیل کردند (برای بار دوم)، جذاب باشد. بههر حال، اگر اثر حماسی تالکین قابلاقتباس بود، معنیاش این بود که هر اثری قابلاقتباس است. «هری پاتر» جی.کی. رولینگ دست شرکت برادران وارنر افتاد و به یک مجموعهی ۸ میلیارد دلاری تبدیل شد. دیزنی هم با اقتباس چند جلد اول «نارنیا» به موفقیتی نسبی دست پیدا کرد. در سال ۲۰۰۳، نیولاین سینما مشغول کار روی قمار فانتزی بزرگ دیگرش شد: اقتباسی از سهگانهی پولمن که تام استوپارد (Tom Stoppard)، نویسندهی فیلمنامهی «شکسپیر عاشق» (Shakespear in Love) و برندهی جایزهی اسکار، قرار بود فیلمنامهاش را بنویسد و کریس وایتز (Chris Weitz)، کارگردان «پای آمریکایی» (American Pie) و «دربارهی یک پسر» (About a Boy) نیز کارگردانی آن را بر عهده بگیرد.
در نگاه اول، «نیروی اهریمنیاش» محتوایی ایدهآل برای ساختن یک فیلم فانتزی مخصوص کودک و نوجوان به نظر میرسید. دنیای داستان، دنیایی بود که در آن، یک موجود کوچک با قابلیت تغییرشکل هر انسان را همراهی میکند، یک دختر کمسنوسال باید به شمال سفر کند تا دوست گروگانگرفتهشدهاش را نجات دهد و در این راه متحدانش ساحرگان، خرسهای قطبی زرهپوش و هوانوردها هستند.
وایتز در گفتگو با «پلی به سوی ستارگان» (Bridge to the Stars)، سایت هواداری «نیروی اهریمنیاش»، گفت که او پیشنهاد ساخت یک سهگانهی سینمایی را به نیولاین داد و استدلال کرد که رمانها «پیچیدهتر و باشکوهتر از آن هستند که بتوان در دو فیلم اقتباسشان کرد». همچنین او گفت که فیلم اول بهتنهایی فیلمبرداری خواهد شد، نه همزمان با دو فیلم دیگر، ولی ممکن است اقتباس دو رمان بعدی نیز منتشر شود. طبق پیشبینی او: «فیلم دوم و سوم بهطور همزمان فیلمبرداری خواهند شد، مثل همان کاری که سر فیلمهای «ماتریکس» انجام دادیم.»
گروههای مذهبی همچون لیگ کاتولیکها از رمان انتقاد کرده بودند و در نتیجه وایتز اعتراف کرد که نیولاین نگرانیهایی دربارهی امکانپذیر بودن یا نبودن ساخت سهگانه داشت. او در گفتگو با سایت «پلی به سوی ستارگان» گفت: «بهنظر من دنیای «نیروی اهریمنیاش» نه دنیایی زیباشناسانه، بلکه دنیا و داستانی بهشدت معنوی و شاید حتی اندیشمندانه است، [ولی] نیولاین سینما شرکتی است که به امید کسب سود فیلم میسازد. آنها دربارهی ماهیت «نیروی اهریمنیاش» بهعنوان یک مجموعهی ضدمذهبی ابراز نگرانی کردهاند و به نظرشان این مجموعه از لحاظ تجاری پتانسیل سودآوری ندارد. کار من این است که فیلم را طوری بسازم که روح اثر به پردهی نقرهای راه پیدا کند، و در این راه نهتنها باید با چالش اقتباس رمان دستوپنجه نرم کنم، بلکه باید ترسهای استودیو را نیز برطرف کنم… احتمالاً واژهی «کلیسا» را نخواهید شنید، ولی اعضای مجیستریوم همچنان حضور خواهند داشت.»
فیلم «قطبنمای طلایی» که در سال ۲۰۰۷ در سالنهای سینما به نمایش درآمد، نسخهی سادهسازیشدهی داستان بود؛ این فیلم زیرلایههای معنایی مذهبی رمان را نداشت و جنبههای تاریک پایان معلق رمان نیز رقیقسازی شده بودند. متاسفانه، به نظر میرسید که استودیو زیادی در ساخت آن دخالت کرده بود: وایتز در سال ۲۰۰۵ پروژه را ترک کرد و آناند تاکر (Anand Tucker) جای او را گرفت. اما تاکر در سال ۲۰۰۶ پروژه را ترک کرد و وایتز دوباره برگشت. بهخاطر این تنش درونی، این اقتباس سینمایی در عین اینکه تا حد زیادی به اتفاقات رمان وفادار بود، از هستهی فلسفی عمیقتری که باعث شده بود «نیروی اهریمنیاش» از سطح یک رمان فانتزی ماجراجویانهی جذاب، ولی معمولی فراتر برود، برخوردار نبود.
با این حال، حتی با وجود اینکه درونمایههای جنجالیتر رمان رقیقسازی شده بودند، گروههای مذهبی درخواست کردند فیلم بایکوت شود. دلیلش هرچه که بود، این فیلم در همان لحظه که در سینما به نمایش درآمد، محکوم به فنا به نظر میرسید و هم بین منتقدان و هم از لحاظ فروش در گیشه استقبال سردی از آن شد؛ حداقل در ایالات متحده. عملکرد کتاب در خارج از آمریکا بهطور نسبی بهتر بود، طوریکه تا چند سال شایعهی ساخته شدن دنبالهای برای آن به گوش میرسید. ولی با توجه به اینکه از این مجموعه انتظار میرفت تا با «ارباب حلقهها» رقابت کند، عدم موفقیت اولیه برای آن مرگبار بود. این دو دنباله هیچگاه ساخته نشدند.
کتاب غبار (و کتابهای دیگر)
پس از انتشار «دوربین کهربایی»، پولمن چند بار دیگر به دنیای «نیروی اهریمنیاش» برگشت. در سال ۲۰۰۳، او کتابی کوتاه به نام «آکسفورد لایرا» (Lyra’s Oxford) را منتشر کرد که حاوی یک سری نقاشی و یک داستان کوتاه به نام «لایرا و پرندگان» (Lyra and the Birds) بود.
در سال ۲۰۰۸، او رمان «روزی روزگاری در شمال» (Once Upon a Time in the North) را منتشر کرد که پیشدرآمدی برای «نیروی اهریمنیاش» بود و در آن دیدار یورک بیرنسون (Iorek Byrnison) و لی اسکورزبی (Lee Scoresby)، هوانورد، با جزییات وقایعنگاری شده بود.
در سال ۲۰۱۴، او یک داستان صوتی کوتاه با نام «جمعآوریکنندهها» (The Collectors) منتشر کرد که در آن خانم کولتر حضور داشت. در این میان، او روی چند پروژهی دیگر کار کرد که از آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- مترسک و خدمتکارش (The Scarecrow and His Servant)، رمان مخصوص کودکان
- عیسیِ نیکسرشت و مسیح کلاهبردار (Good Man Jesus and the Scoundrel Christ)، رمانی تمثیلی که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد و بازگویی داستان عیسی مسیح است
- «قصههای پریان برادران گریم» در سال ۲۰۱۳ که بازگویی قصههای برادران گریم از زبان پولمن است
ولی پولمن برای دنیای لایرا ایدههای بلندپروازانهتری در ذهن داشت. پس از انتشار «آکسفورد لایرا»، ویراستار پولمن به گاردین گفت که این نویسنده مشغول کار روی «دنباله»ای برای سهگانه است؛ این پروژه «کتاب غبار» نام داشت و در سال۲۰۰۷، این نویسنده اعلام کرد که کتاب «در حال آماده شدن برای انتشار» است. او طی سالهای آتی چند بهروزرسانی از کار خود منتشر کرد و در آنها توضیح داد که مقیاس کار بزرگتر شده. طبق گفتهی خودش: «من پیچیدگیهایی را تجربه کردهام که باعث شدهاند فرآیند نوشتن کار از آن چیزی که فکر میکردم طولانیتر شود.»
با وجود این پیچیدگیها، خط زمانی برای انتشار رمان طولانیتر و مقیاس آن بزرگتر شد؛ او در سال ۲۰۱۱ گفت که این مجموعه قرار است ۲ کتاب باشد: قرار بود یک کتاب به وقایع پیش از سهگانهی اصلی بپردازد و کتاب دیگر به وقایع پس از آن. سالها سپری شدند و فشار هواداران روی پولمن نیز شدت گرفت. در سال ۲۰۱۳، پولمن به پادکست «راهنمای کهکشان برای خورهها» (The Geek’s Guide to the Galaxy) گفت که دارد بهصورت تماموقت روی کتاب کار میکند. او گفت: «من کل وقتم را در سال بعد خالی خواهم کرد، و بعد از آن بیشتر وقتم را در سال بعد از آن خالی خواهم کرد، و هیچ دعوتی را قبول نخواهم کرد و کاری انجام نخواهم داد؛ سخنرانی نخواهم کرد و جایی نخواهم رفت. فقط کل روز را پشت میزم در خانه خواهم نشست و «کتاب غبار» را خواهم نوشت تا تمام شود.»
در سال ۲۰۱۷، او رسماً اعلام کرد که «کتاب غبار» به یک سهگانه تبدیل شده است و جلد اول با عنوان «زیبایی وحشی» اکتبر همان سال وارد قفسههای کتابفروشی خواهد شد. او این سهگانه را نه یک سهگانهی دنباله، بلکه یک کتاب مکمل، ولی همسطح با سهگانهی اصلی معرفی کرد و قول داد که در آن به دنیا و تعدادی از شخصیتهایی که میشناختیم برخواهد گشت. جلد نخست چند سال پیش از وقایع سهگانهی نخست واقع شده بود، ولی دو کتاب بعدی چند سال پس از سهگانهی اصلی واقع شده بودند. پولمن گفت که با نوشتن این کتابها قصد داشت «مفاهیمی چون غبار، هوشمندی و انسان بودن را عمیقتر کشف» کند.
«زیبایی وحشی» که حدود ۱۲ سال پیش از وقایع «قطبنمایی طلایی» اتفاق میافتد، دربارهی دو کودک است: یک کودک ۱۱ سالهی باهوش به نام ملکوم پولستد (Malcolm Polstead) که ترجیح میدهد بیشتر زمان خود را در قایقاش سپری کند؛ و یک کودک ۱۵ سالهی بدخلق و سرسخت به نام آلیس پارزلو (Alice Parslow). مالکوم پی میبرد که یک سری از راهبههای محلی کودکی به نام لایرا را تحت مراقبت خود قرار دادهاند. او دستگیر شدن یک مرد را از نزدیک میبیند و پیغام مخفیای که او در حال انتقالش بود، دست مالکوم میافتد.
این اتفاقات باعث میشود مالکوم از خانهاش – یعنی آکسفورد – دور شود، آن هم درست در دورانی که طوفانی بزرگ کل کشور را دربر گرفته و در آن سیل به راه انداخته است. توجه ماموران مجیستریوم و دانشمندی به نام جرارد بونویل (Gerard Bonneville) بهشدت به لایرا معطوف شده و مالکوم و آلیس مجبور میشوند لایرا را نجات دهند و با قایق او را به جایی امن ببرند.
پولمن در «زیبایی وحشی» سعی دارد بهنوعی اعتراض خود را نسبت به افزایش نفوذ اقتدارگرایی در سطح دنیا نشان دهد و از این نظر درونمایهی آن تا حدی شبیه به «نیروی اهریمنیاش» است. وقتی «جامعهی مشترکالمنافع پنهان» در اکتبر ۲۰۱۹ منتشر شد، این کتاب هم این درونمایه را در مرکز توجه قرار داد.
«جامعهی مشترکالمنافع پنهان» داستان لایرا را چند سال پس از وقایع «دوربین کهربایی» ادامه میدهد. لایرا اکنون دختری ۲۰ ساله است و در آکسفورد مشغول به تحصیل و یادگیری استفاده از آلیتیومتر است. لایرا به جنبش جدیدی علاقهمند میشود که عقلانیت را سرلوحهی کار خود قرار میدهد، مفهومی که باعث شده پیوند احساسی بین او و پنتالایامون ضعیف شود.
وقتی پنتالایامون شاهد حمله به یک نفر در آکسفورد است، شیتان قربانی درخواست کمک برای به پایان رساندن یک ماموریت میکند و پنتالایامون و لایرا راهی سفرهایی جداگانه در سطح آسیا و اروپا میشوند. این داستان با محوریت لایرا همچنان شامل بسیاری از درونمایههای ضداستبدادی کتابهای پیشین مجموعه است و در فضای سیاسی سال ۲۰۱۹ هم بهطور خاصی متناسب با شرایط به نظر میرسید.
نیروی اهریمنیاش به روایت BBC و HBO
با وجود استقبال ولرمی که از «قطبنمای طلایی» نیولاین شد، استودیوها و نویسندگان علاقهی خود را به اقتباس کردن رمانها از دست ندادند. تئاتر ملی بریتانیا اقتباسی از سهگانه را در سال ۲۰۰۳ به روی صحنه برد. در سال ۲۰۱۵، بیبیسی اعلام کرد که در حال تولید یک سریال تلویزیونی برای اقتباس از سهگانه است. بیبیسی استودیوی تولید ولزی گرگ بد (Bad Wolf) را برای کمک در ساخت سهگانه استخدام کرد و در آن دوران، پولمن خاطرنشان کرد که افزایش علاقه برای اقتباس رمانهای فانتزی بزرگ – مثل «بازی تاجوتخت» – برای اعضای تیم تولید فرصتی فراهم خواهد کرد تا عمیقاً به شخصیتها و داستان مجموعه بپردازند، در سطحی که از توانایی یک فیلم دو ساعته خارج است.
فرآیند تولید سریال در سال ۲۰۱۸ آغاز شد و تعداد بسیار زیادی بازیگر سطحبالا برای ایفای نقش در آن دعوت به کار شدند، مثل جیمز مکاووی (James McAvoy) و لین مانوئل-میراندا (Lin Manuel-Miranda). طولی نکشید که HBO هم به پروژه ملحق شد و این امکان را برای بیبیسی فراهم کرد تا سفارش ساخت فصل دوم سریال را هم بدهد. این سریال در سه فصل و ۲۳ اپیزود منتشر شد و هرکدام از فصلها حوادث یکی از جلدهای سهگانه را پوشش میدهند. پخش آن در سال ۲۰۲۲ به پایان رسید و همهی فصلهای آن نقدهایی عمدتاً مثبتی دریافت کردند. به نظر میرسد که تا اطلاع ثانوی، اقتباس اصلی «نیروی اهریمنیاش»، اقتباس اچبیاو و بیبیسی از آن باقی خواهد ماند. بعید نیست که در آینده شاهد اقتباسی از سهگانهی «کتاب غبار» نیز باشیم، ولی پیش از آن، پولمن باید نوشتن سهگانه را تمام کند.
به نظر میرسد که همهی ما – یعنی کتابخوانها، استودیوهای فیلمسازی و سریالبینها – بهسختی میتوانیم از دنیای لایرا دل بکنیم.
منبع: Barnes and Noble