گفتوگوی اصغر فرهادی با ایندیوایر: سانسور خلاقیت را میکشد
وبسایت ایندیوایر با کارگردانهای آثار مطرح امسال فصل جوایز گفتوگوهایی ترتیب داده و گفتوگوی اصغر فرهادی با میرا نایر و دزیره اخوان – دو کارگردان زن شناختهشده از دو نسل متفاوت – از جمله یکی از این مجموعه گفتوگوها است.
فرهادی در این گفتوگوی نسبتا مفصل به میزبانی اریک کوهن (منتقد و از دبیران ارشد وبسایت ایندیوایر) به بهانه فیلم جدیدش یعنی «قهرمان» با دو فیلمساز دیگر درباره اصلیترین مسائل جهان سینماییاش به بحث و تبادل نظر پرداخته. یکی از طرفهای گفتوگو میرا نایر است. نایر فیلمسازی هندی است که با آثارش درباره فرهنگ و جامعه هند به شهرتی جهانی رسید. نایر با فیلم «عروسی مانسون» (Monsoon Wedding) شیر طلایی جشنواره ونیز را به دست آورد و با فیلم دیگرش «سلام بمبئی» (Salaam Bombay!) دوربین طلای جشنواره کن را تصاحب کرد.
شرکتکننده دیگر این گفتوگو دزیره اخوان است. کارگردانی متولد آمریکا اما زادهی پدر و مادری ایرانی. دزیره که به نسل جوانتر سینماگران تعلق دارد بابت دو فیلم رفتار درخور (Appropriate Behaviour) و آموزش اشتباه کامرون پست (The Miseducation of Cameron Post) شناخته شده. او در جشنوارههای جهانی حضور داشته و فیلمهایش بیشتر بازتابدهنده مسائل هویتیاند.
در این گفتوگو طیف گستردهای از مسائل مربوط به سینمای فرهادی مورد بحث قرار گرفته است. گفتوگو از ایده رایج و شاید تا حدی تکراری سیاه و سفید در سینمای فرهادی آغاز میشود اما دامنه وسیعتری پیدا میکند و با تجربیات فیلمسازانی شرقی از دو نسل متفاوت ترکیب میشود. تبادل نظر درباره پیچیدگیهای اخلاقی آثار فرهادی و ریشههای آن در زندگی شخصی او به شیوه پازلمانند فیلمنامهنویسی فرهادی، مفاهیم درونی آثار او، تقابل فرد و جامعه در سینمایش، نگاه فرهادی به سانسور و تاثیر شبکههای اجتماعی به ویژه در فیلم آخرش بسط مییابد.
فرهادی: شبکههای اجتماعی بخشی از زندگی امروز ما است. چیزی نیست که حذف شود، برای همیشه خواهد بود و گسترش پیدا میکند. به دنیا کمکهای زیادی میکند و صداهایی که قبلا شنیده نمیشد از طریقش شنیده میشوند. اما گاهی آنقدر این صداها زیاد است که نمیتوانی راهت را پیدا کنی و بفهمی چه خبر است؛ بسیار سرسامآور است. در برخورد با شبکههای اجتماعی این بخش برای من سخت است.
در ادامه بخشهای عمده این گفتوگو که از اهمیت بیشتری برخوردارند را میخوانید.
اریک کوهن: خوشحالم که شما را کنار هم گردآوردم و فکر میکنم قرار است بحث فوقالعادهای داشته باشیم. آنچه درباره نگرشهای مختلف این جمع برای من دوستداشتنی است حضور نسلهای متفاوت از کارگردانان سینمای قصهگو است. سینماگرانی که داستانهایشان همدلیبرانگیز، کاملا در هماهنگی با تجربههای انسانی و منعکسکننده چشماندازی جهانی است.
اصغر فیلم تو درباره مردی است در ایران؛ او ماجرایی را تجربه میکند که فکر میکنم طیف وسیعی از مردم میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند چرا که بسیار معاصر به نظر میرسد. پیش از آنکه سراغ فیلم و جزییاتش برویم، به نظرم بد نباشد که با تو شروع کنیم دزیره. میدانم که همه فیلمهای اصغر را دیدهای. شاید بتوانی به ما بگویی آثار او بر تو به عنوان یک هنرمند داستانگو چطور تاثیر گذاشته و چطور به تجربهات از جدیدترین فیلمش شکل داده است.
دزیره اخوان: همه خانواده من اهل ایراناند اما من در نیویورک متولد شدم و زندگی کردم…وقتی هنگام اکران فیلم جدایی نادر از سیمین به دیدن فیلم رفتم چیزهایی درباره جایی که از آن آمدهام، جهانی که والدینم از آن آمدهاند دریافتم؛ چیزهایی درباره حقیقت و درباره رابطه ما با حقیقت و بقا. این تجربه واقعا دیدگاه من نسبت به خانوادهام و چهاردیواری که در آن زیسته بودم را تغییر داد.
شخصیتها در فیلمهای فرهادی دقیقا اعضای خانواده مناند، خاطرات من. واقعا باعث شدند خودم را و مسائلی درباره اخلاق را درک کنم. وقتی جدایی را دیدم فکر کردم که بسیارخب، پس حقیقت در واقع همان حقیقت نیست. رابطه ما با درست و غلط، رابطه ما با آنچه برای بقا میگوییم در برابر آن مدلی که واقعا زندگیمان را از طریقش میگذرانیم یکی نیست. ماجرا سیاه و سفید و سرراست نیست. همه بیشترین تلاششان را میکنند؛ آدمها بد نیستند اما صرفا برای بقا تلاش میکنند…این چیزی بود که از آثار شما درک کردم چرا که نمیتوانستم برای آموختنش به ایران بازگردم.
ابهام اخلاقی آشنای سینمای فرهادی
اصغر فرهادی: نکتهای که دزیره اشاره کرد برایم با ارزش است. در همه کارهایی که کردم سعی کردم – خیلی تکراری شده این حرف البته – ولی سعی کردهام این داستان طبقهبندی سیاه و سفید را نه فقط درباره شخصیتها بلکه درباره هر موضوعی از ذهنم پاک کنم. همانطور که خیلی دقیق اشاره کردند مخصوصا وقتی درباره چیزی صحبت میکنیم که یک مفهوم است مثل حقیقت، این خط کشی سیاه و سفید دیگر واقعا وحشتناک و نشدنی به نظر میرسد.
اریک کوهن: میرا، میخواهم تو را هم وارد بحث کنم. تو از این ایده سیاه و سفید که اصغر به آن اشاره میکند و ممکن است در فیلم جدیدش هم به نوعی منعکس شده باشد، چه برداشتی میکنی؟
میرا نایر: میدانی من از آن سنت سینمایی میآیم که به آن میگویند سینمای حقیقت. از سینمای مستند میآیم بسیار بسیار پیش از آنکه فیلم سلام بمبئی و سایر فیلمهای بلندم را بسازم. من واقعا و به جد به عنوان دانشجوی مکتب زندگی باور دارم که زندگی از داستانها بسیار خارقالعادهتر و قدرتمندتر است.
اینکه من مسیر سینمای داستانی را آغاز کردم به دلیل مخاطب بود؛ بابت پیداکردن مخاطب بود چرا که در دهه ۱۹۶۰ در جهان به سینمای مستند به اندازه این روزها توجه نمیشد. در این مسیر امیدم این بود بتوانم آن فوقالعادهبودن زندگی، قدرت، غیرقابل پیشبینیبودن و عجیببودن آنچه انسانها میکنند را به تصویر بکشم…برای من فیلمهای اصغر دقیقا چنین کیفیتی دارند. در واقع با دیدن فیلمهایش میفهمم او همراه من یا بهتر است بگویم در این مسیر رهبر و جلوداری است که میتوانم به آن رجوع کنم و بتوانم آن شگفت انگیزی زندگی را در آثارش ببینم. چرا که زندگی پیشبینیپذیر نیست و انسانها میتوانند به ما درسهایی بدهند که هیچ منبع دیگری نمیتواند.
باید بگویم تم مشترک همه فیلمهای او، در جدایی، در فروشنده و در قهرمان که همراه خودش در جشنواره تلیوراید دیدم این بود که هیچ چیز لزوما آنطور که به نظر میرسد نیست. قهرمان چه کسی است؟ چه کسی قهرمان را میسازد و چه کسی قهرمان را پایین می کشد؟ دنیای ما چنین دنیایی است. البته میدانم اصغر به نوعی در فیلمش به کنسل کالچر که ما با آن در آمریکای شمالی آشناییم هم اشاره میکند.
اصغر برای من در سینما مثل یک ستاره راهنماست، مثل داشتن یک برادر واقعی که این سنت را ادامه میدهد؛ هر بار در مسیری متفاوت، در ایران که هر بار بسیار خاص و بومی انجام میشود و قابلیت این را دارد که عمیقا جهانی هم بشود و زیباییاش هم در همین است.
فرهادی: درباره سانسور در بعضی کشورها جملهای وجود دارد و در کشور من هم سالهایی بسیار زیاد شنیده میشد که میگفتند سانسور خلاقیت میآورد. من کاملا مخالف این جملهام. معنی این جمله این است که بدون آزادی خلاقیت ممکن است. من فکر میکنم این اتفاق نمیافتد. مممکن است در مقطعی کوتاه این مسیر جواب بدهد و تو برای اینکه راه جدیدی پیدا کنی خلاقیتهایی به کار ببری اما در مدت طولانی خلاقیت تو را از بین میبرد.
اصغر فرهادی: ممنونم میرا. خیلی برایم با ارزش است وقتی از فیلمسازی این ها را میشنوم که کارهایش برایم همیشه مهم بوده است. شاید هم یکی از دلایل اینکه صحبت از اینجا شروع شد این باشد که ما سه نفر یک ریشه مشترک در شرق داریم. مثلا در این باره صحبت کردیم که نمیتوانیم آدمها و موضوعات را تقسیم کنیم به سیاه و سفید. شاید، مطمئن نیستم، شاید این در ریشه شرقی ما جایی داشته باشد.
به هر حال من در جایی به دنیا آمدم و کودکی من به شکلی بود که بخاطر محیط اجتماعی همواره قاعده این بود به ما بگویند چه چیزخوب است و چه چیز بد. در کودکی من بین این دو هیچ نبود…همه کودکی امثال ما به عداب وجدان با این خط کشیها گذشت. وقتی بزرگتر شدم فهمیدم دنیا چنین نیست. نیازی نیست که ما انقدر دچار عذاب وجدان باشیم و دقیقا یک طرف ایستاده باشیم. این شد مهمترین چیزی که موقع نوشتن دغدغه من است و دربارهاش کار میکنم. همانطور که میرا اشاره کرد ماجرا به این راحتی نبود. آن اوایل که کار میکردم نمیشد راجع به این موضوع راحت حرف زد. تماشاگر عادت داشت من تکلیف را مشخص کنم. هنوز هم عدهای از تماشاگران میگویند که خیلی صریح باید بگویی نظرت درباره این موضوع چیست و این تلورانسی که بین صفر و صد وجود دارد را نمیپذیرفتند. در نوجوانی فیلمهایی میدیدم؛ این فیلمها شخصیتهایی منفی داشت که با دیدن فیلم ازشان متنفر میشدم. بعدا فکر کردم اگر فیلم اجازه میداد آن ها هم دلایل خودشان را بگویند شاید چندان منفور نمیماندند.
اریک کوهن: دزیره دوست دارم دیدگاه تو را درباه این مساله و کارکردن با شخصیتهایی که تعاریفی مبهم دارند – میدانی آنطور که اصغر با این شخصیت ها کار میکند – بدانم.
دزیره اخوان: گمان میکنم بسیار جذاب تر باشد درباره بخشیهایی از زندگی که از نظر اخلاقی مبهم ترند یا درباره زشت ترین بحشهای زندگی داستانهایی بگوییم. من هم با این نکته ارتباط برقرار میکنم که موقع فیلم دیدن در دوران کودکی همواره یک طرف درست و یک طرف غلط وجود دارد و همواره باید طرف درست را پیدا کنی؛ اما وقتی بزرگتر میشوی و خودت شروع میکنی به انجامدادن آن کارهای اصطلاحا غلط، ماجرا کمی پیچیدهتر میشود و طبیعتا من ریشه خودم را در چنین فیلمهایی بیشتر پیدا میکنم. فیلمهایی درباره شخصیتها و مردمی که با آنها ساعات زندگیام را سپری کردم.
اصغر فرهادی: همیشه سوال من این است که وقتی میگوییم خیر و شر، چه خطکشی این را برایمان مشخص میکند؟ قانون؟ عرف اجتماع؟ وجدان ما؟ وقتی در اجتماعی هم آدم مذهبی داریم و هم غیرمذهبی، متر مشترک برایمان چیست؟
فیلمنامه یا پازل؟
اریک کوهن: میخواهم کمی هم درباره این شیوهای صحبت کنم که فیلمهای اصغر اطلاعات را پنهان میکنند و به تدریج در طول فیلم متوجه ابعاد ماجرا میشویم. گویا همیشه فیلمهای او شبیه یک پازلاند. میرا به عنوان کسی که به وضوح بسیار درباره ساختار فیلمنامه طی سالها اندیشیدهای، چه برداشتی از این رویکرد خاص داستانگویی همچون یک پازل داری؟
میرا نایر: من با مدل آمریکایی یا میشود گفت مدل غربی ساختار سهپردهای فیلمنامه که مدام به ما تحمیل میشود موافق نیستم و آنچه دوست دارم این است که چطور سینمای ایران به صورت کلی و مشخصا سینمای فرهادی – امیدوارم البته این را بتوانم درباره سینمای خودم هم بگویم – ساختار خودشان را دارند. این ساختار از چشمانداز ساختار سهپردهای شکل نگرفته و به زندگی هم بیشتر شباهت دارد. میدانید، زندگی یک ساختار سهپردهای نیست و این چیزی است که واقعا دوستش دارم؛ در کارهای خودم هم در برابر جهانی که ممکن است جامعهی من را نشناسد از چنین ساختاری اجتناب میورزم. جامعهای با اصول اخلاقی و آدابی خاص مانند ایران، هند و ژاپن. ما دقیقا دانشجویان مکتب آداب و رسوم هستیم؛ سطوح بسیار زیاد و متفاوتی از آداب و اصول رفتاری داریم که نشان میدهند دقیقا چه رفتاری دلالت بر چه معنایی دارد. قرار نیست این لایهها و دلالتها را برای دیگران توضیح دهم. من آنها را زندگی کردهام. پس در فیلمسازیمان هم باید راهی پیدا کنیم، دست کم از زاویه دید خودم این را میگویم اما فکر میکنم سینمای فرهادی هم قطعا چنین چیزی را در آثارش دارد؛ توضیح نمیدهیم، درس نمیدهیم بلکه به سادگی شما را دعوت میکنیم تا این جهان را کشف کنید؛ کشف احساسات انسانی، رازها، اصول اخلاقی و همه آن چیزهایی که ما را برای ادامهدادن و پیشرفتن تغذیه میکنند.
درباره داستان قهرمان هم فکر میکنم خیلی دوست داشتنی است که اصغر آنطور که گفته از تاخیر ۹ ماههای که بخاطر کرونا و وقفه فیلمبرداری پیش آمده استفاده کرده و چطور درون شخصیتی که قرار بوده شخصیت شرور باشد (شخصیتی که پول را قرض میدهد) ابعاد عمیقتری کشف کرده. از زاویه دید من هم ماجرا دقیقا همین است. یک شخصیت شرور وجود ندارد. در سینمای هند هم این مشکل مطرح بود؛ یک شخصیت بد در برابر یک شخصیت خوب، فاحشه در برابر زن خوب. تمام کارنامه کاری من در همین جهت بود که این مدل نگاههای کلیشهای به جهان را از بین ببرم؛ چرا که درست همانطور که اصغر هم گفت؛ واقعا چه کسی در این باره حکم صادر میکند؟
فرهادی: من این جمله را در ایران تا زمانی که بیست و چند ساله بودم نشنیدم: مشکل خودت است. این جمله ریشه ایرانی ندارد چرا که مشکل تو در واقع مشکل اطرافیانت هم به حساب میآید. از بعضی نظرها بد است و از نظرهایی هم خوب است. چون گاهی مشکل واقعا شخصی است و بقیه میخواهند به زور حلش کنند و این دردسر ایحاد میکند. ولی خیلی وقتها گرچه مشکل برای تو پیش آمده، بقیه دور هم جمع میشوند که حلش کنند و این برای من زیباست.
اصغر فرهادی: فکر میکنم وقتی مینویسیم دو حس موجود است و ترکیبی از این دو پایه کار ماست؛ تنفر و عشق. این دو در تمام دنیا مشترک است. هیچکس نیست که این دو را نداشته باشند گرچه نوع نشان دادنش ممکن است در ایران، نیویورک یا ژاپن شکلهای مختلفی باشد.
این دو خمیرهایی است که همیشه در حال بازی با آن و ترکیب آنهاییم. برای همین فیلمهایی با زبانهای مختلف از ژاپن کوروساوا، از هند میرا نایر و از آمریکا کار دزیره را میبینیم اما با کارها ارتباط برقرار میکنیم چون این دو حس زبان اصلی سینما به حساب میآیند و این جادوییترین نکته سینما است. حس عشق یک مادر به فرزند همه جای دنیا یک مزه دارد اما شکل نشاندادنش در ژاپن ممکن است بدون تماس فیزیکی باشد اما در ایرانیها با تماس فیزیکی و درآغوشگیری.
سانسور خلاقیت را میکشد
میرا نایر: من چند سوال خاص از اصغر دارم و یکی از آنها درباره سانسور است. چرا که ما هم در هند سانسور قدرتمندی داریم بویژه طی این سالها که نیروهای دست راستی در جهان قدرت گرفتهاند و من همیشه عقیده داشتهام که ضرورت، مادر اختراع است و وقتی این محدودیتها به شما تحمیل می شود به عنوان هنرمند به شکلی راهی پیدا میکنید. سینمای ایران در این مسیر برای ما نقطه قوتی بوده چرا که بسیار زنده و درخشان است گرچه این محدودیت را که باید با آن کناربیاییم تحمل میکند. اصغر تو چطور با این مساله مواجه میشوی؟ چطور با آن از نظر روایی کار میکنی؟ چطور به جای زندانیشدن در آن، به نظر میرسد در آثارت راههای دیگری پیدا کردهای که بینهایت قدرتمندند؛ بسیار قدرتمندتر از شرایطی که حتی در آن تمام آزادیهای جهان را هم داشتی. مشتاقم در این زمینه از تو بشنوم بویژه درزمینه ساختار داستانها.
اصغر فرهادی: قبل از توضیح این نکته دوست دارم مقدمهای بگویم. درباره سانسور در بعضی کشورها جملهای وجود دارد و در کشور من هم سالهایی بسیار زیاد شنیده میشد که میگفتند سانسور خلاقیت میآورد. من کاملا مخالف این جملهام. معنی این جمله این است که بدون آزادی خلاقیت ممکن است. من فکر میکنم این اتفاق نمیافتد. مممکن است در مقطعی کوتاه این مسیر جواب بدهد و تو برای اینکه راه جدیدی پیدا کنی خلاقیتهایی به کار ببری اما در مدت طولانی خلاقیت تو را از بین میبرد.
وقتی جاهایی این را میگویم پاسخ میدهند پس چطور این فیلمها را میسازی اما نمیپرسند که آن فیلمهایی که نتوانستی بسازی و دلت میخواسته بسازی و نمیتوانی سراغشان بروی چه؟ وقتی در این وضعیت قرار میگیریم اصلا سراغ بسیاری از داستانها نمیرویم. حتی وقتی بیرون از کشورم فیلم میسازم این سانسور در وجودم نشسته و آنجا هم این اتفاق برایم میافتد که بسیار خطرناک است.
وقتی سالها روی جادهای ناهموار راه میروی که پستی و بلندی دارد، وقتی در یک جاده صاف هم راه میروی باز شکل راه رفتن مثل قبل میشود. من در فیلمهایی که کار کردم تلاش داشتم نوع روایت به گونهای باشد که فیلم در ایران دیده شود. خیلیها هم البته ایراد میگیرند و میگویند یک جوری با سانسور کنار آمدی اما من عشقم این است که در کشورم فیلم بسازم و فیلمهایم در کشورم دیده شود. به همین دلیل هم مجبورم اگر زنی در فیلمم وجود دارد، روسری سرش باشد چون اگر این کار را نکنم باید فیلمسازی در کشورم را کنار بگذارم. پس یا باید در همین وضع تلاش کنم و آنچه به آن ایمان و باور دارم را بسازم یا کاملا فیلمسازی را کنار بگذارم.
تضاد فرد و جامعه در آثار فرهادی
میرا نایر: بسیاری از آنچه در آثار اصغر میبینم تضاد میان فرد و جامعه و جهان است. ما در جوامعی رشد یافتیم، جوامعی مثل ایران و هند که بسیار ضد فرد به حساب میآیند. خودم هرگز از کلمه من استفاده نمیکردم؛ مثلا نمیگفتم من افسردهام. میدانی وقتی سال ۱۹۸۰ به اینجا (آمریکا) آمدم میشنیدم که دوستان آمریکاییام میگویند «من تابستان افسردهکنندهای داشتم» و واقعا از شنیدنش شگفتزده میشدم که میدیدم افراد چنین درباره خودشان و درباره من حرف میزنند. در واقع به ما گفته شده بود هرگز نگوییم من. مساله همیشه ما است؛ جامعه، خانواده. ما هرگز خودمان را از زیرمجموعهبودن خارج نمیکردیم. البته در زندگیمان خودمان بودیم اما باید عضو گروه میبودیم. همیشه بخشی از خانواده، جامعه و جهان، هرگز من نبودیم. بنابراین با تغییر بزرگی مواجه شدم که افراد چطور خودشان را میبینند و من چطور درکشان میکنم و آنها چه دیدگاه متفاوتی نسبت به من دارند. این مساله را من در آثار فرهادی مثل جدایی و فروشنده هم میبینم.
اصعر فرهادی: من این جمله را در ایران تا زمانی که بیست و چند ساله بودم نشنیدم: مشکل خودت است. این جمله ریشه ایرانی ندارد چرا که مشکل تو در واقع مشکل اطرافیانت هم به حساب میآید. از بعضی نظرها بد است و از نظرهایی هم خوب است. چون گاهی مشکل واقعا شخصی است و بقیه میخواهند به زور حلش کنند و این دردسر ایحاد میکند. ولی خیلی وقتها گرچه مشکل برای تو پیش آمده، بقیه دور هم جمع میشوند که حلش کنند و این برای من زیباست.
متاسفانه دنیا به این سمت میرود که مشکل تو مشکل خودت است و به من ربطی ندارد حتی در بین یک زوج و درون خانواده. حتی در سینما گاهی فیلمهایی از کشوری میبینی و متوجه میشوی بیننده آن را به شکلی تماشا میکند انگار مشکلات صرفا مشکلات آن منطقه است و من صرفا یک تماشاگرم. آنها فیلم را تماشا میکنند، تحت تاثیر هم قرار میگیرند اما صرفا به عنوان ناظر نه به عنوان کسی که شریک فیلم است.
دزیره اخوان: زندگی در غرب با ذهنیت شرقی پیچیده است. مثلا جای پرسش دارد که برای پسر میرا اوضاع چگونه است؛ زندگی در نیویورک در حالی که در فرهنگ خودتان بخشی از یک جامعه بزرگتر به حساب میآیید؛ کسانی را نمایندگی میکنید که شما را دوست دارند، شما دوستشان دارید و مشکلتان صرفا مشکل خودتان نیست بلکه بخشی است از یک زیست مشترک…بقا در غرب در رابطه با نوعی بقای فردی تعریف میشود؛ بقا در غرب مساله کاملا متفاوتی است و فرهنگ هم کاملا متفاوت است. بسیار فردی، بسیار منمحور. همانطور که شکست دارد، موفقیت هم دارد اما در نهایت شما را به شکل یک جزیره مستقل در میآورد. البته جهانیشدن هم در کار است. فرایند زندهبودن در جایی مثل آمریکا این روزها چنین است. بنابراین فکر میکنم تضاد بین این دو ایدئولوژی – دو مدل زندگی – میتواند اصطکاکی مستمر پدید آورد.
شبکههای اجتماعی در فیلم قهرمان
اریک کوهن: یک جنبه بسیار معاصر فیلم قهرمان نقش شبکههای اجتماعی است؛ این ایده که ما همه یک نوع زندگی عمومی داریم بویژه وقتی دنیا از عملکردمان با خبر شود. با در نظر گرفتن همه اینها و اینکه شما فیلمسازی هستید که خودتان در این مورد طیفی از تجربههای ناخوشایند را پشت سر گذاشتهاید برایم جای سوال دارد که بازنمایی این مساله تا چه حد برایتان جنبه شخصی داشت و چه میزان به مساله کارکردن و زیستن در پیشگاه عموم فکر کرده بودید؟
اصغر فرهادی: به هر حال شبکههای اجتماعی بخشی از زندگی امروز ما است. چیزی نیست که حذف شود، برای همیشه خواهد بود و گسترش پیدا میکند. به دنیا کمکهای زیادی میکند و صداهایی که قبلا شنیده نمیشد از طریقش شنیده میشوند. اما گاهی آنقدر این صداها زیاد است که نمیتوانی راهت را پیدا کنی و بفهمی چه خبر است؛ بسیار سرسامآور است. در برخورد با شبکههای اجتماعی این بخش برای من سخت است. شاید فرزند من که سن کمتری دارد با این شبکهها بزرگ شود و به آنها عادت کند ولی من هنوز نتوانستم.
در شبکههای اجتماعی وقتی اتفاقی میافتد خبرش با کمترین کلمات به دیگری منتقل میشود. مثلا جایی سیل آمده و ۱۵۰ نفر مردهاند. این را در ۱۰ تا ۱۵ کلمه منتقل میکنند. این میزان فاجعه هرگز برای من در این تعداد کلمات جا نمیشود. برای همین شبکههای اجتماعی فضایی پرسو تفاهم است چون مثل سینما زمان طولانی ندارد که بتوانید همه چیز را باز کنید. آخرین چیزی که میخواهم بگویم این است که با وجود شبکههای اجتماعی چیزی به اسم قهرمان در جهان وجود نخواهد داشت. این موضوع میتواند اتفاق خوبی باشد اما در کنارش مشکلاتی را هم بوجود میآورد.
میرا نایر: من هم دقیقا از نسل اصغرم در نتیجه تجربه مشابهی دارم. بچههای ما نسبت به شبکههای اجتماعی و جهان بسیار بیباکاند. میدانند چگونه از آن استفاده کنند. من هنوز در آن حضور کاملی ندارم، گرچه در آن وقت میگذرانم اما اجتناب هم دارم چرا که در فضای ذهنی و خلاقیت عاطفی فرد آشفتگی ایجاد میکند.
دزیره اخوان: بامزه است که ما از نسلهای مختلفی هستیم. رابطه من با این شبکهها جنبه اجتماعی دارد یعنی برای افرادی همسن من بیشتر برای رابطه ساختن است. آنقدر سن دارم که بشود گفت با شبکه اجتماعی بزرگ نشدم و هنوز با آن بیگانگی دارم. اما مسیری است که در آن افراد با هم ارتباط میگیرند، عاشق میشوند، فارغ میشوند، شبیه یک مهمانی است بویژه در دورانی مانند دنیاگیری کرونا…برایم جالب است که چگونه شبکههای اجتماعی را وارد داستانهایمان کنیم. چطور مسیرهای سینمایی پیدا کنیم که این محتواها را در بربگیرند. برای مثال فیلم قهرمان واقعا به زیبایی نشان میدهد چطور آن ویدیو ضبط میشود و درست پس از آن ویدیو دیگر میدانیم که کار قهرمان تمام است. ببخشید البته باید هشدار اسپویل میدادم. ولی اگر شاهد این گفتوگو هستید لابد فیلم را دیدهاید. به هر حال وقتی ماجرای ویدیو رخ میدهد تنش به حداکثر میرسد. آنچه شبکههای اجتماعی به عنوان ابزار برای کار ما انجام میدهند بسیار جذاب است. هیجانزدهام که ببینم چطور افراد مسیرهایی که با آنها تعامل اجتماعی میکنیم را وارد سینما میکنند. مثلا معادل سینمایی یک گیف، میم یا یک پیام خصوصی در سینما چیست و چطور بروزی در فیلم خواهد داشت. به هر حال آنچه فیلم قهرمان رخ میدهد نمونه خوبی است از اینکه چیزی در شبکههای اجتماعی بسیار همهگیر شده بدون آنکه لازم باشد مثلا نشان بدهیم افراد دارند آن را ریتوییت میکنند. صرفا وقتی میبینید که زن ویدیو را پست میکند و دیالوگی درباره مساله شکل میگیرد، شبکههای اجتماعی در فیلم نقش مرکزی پیدا میکنند. یک فیلم دیگر که با همین مضمون بسیار دوست دارم و براساس یک وبلاگ است اثری شیلیایی است به نام جوان و وحشی (Young & Wild) به کارگردانی مریالی ریواس. نمیدانم آن را دیدهای یا نه اریک؟
اریک کوهن: بله، شگفتانگیز است، زیباست.
دزیره: شگفتانگیز است و براساس یک وبلاگ است. افراد را میبینیم که نظر میدهند، واکنش میدهند، مشارکت میکنند و هرگز نویسنده وبلاگ را نمیبینند اما یک گروه را تشکیل دادهاند و درون فیلم زیست میکنند. بنابراین باید بگویم شخصا برای من شبکههای اجتماعی ترسناک است و صرفا خودم را با آن شرمگین میسازم اما از نظر حرفهای بسیار هیجان زدهام که ببینم چطور بازی را عوض میکنند و میتوانند وسیلهای دراماتیک برای افزایش تنش و رنج و میل باشند؛ چیزهایی که فکر میکنم در فیلمهای سینمایی بیشترین اهمیت را دارند.
اصغر فرهادی: به نظرم بحث خیلی جالبی بود و از مصاحبههایی با سوالهای تکراری خیلی دور بود. این موضوع من را بسیار خوشحالم کرد، مخصوصا گفتوگو با دو فیلمسازی که بسیار برای من با ارزشاند.
منبع: indiewire
همکاری های جدید هنرمندان و پیشکسوتان هنر با دفتر سینمایی فیلمسازی صفت فیلم بیشتر شد