قضیهی مولتیورس یا جهانهای موازی در داستانهای ابرقهرمانی مارول و دیسی چیست؟
این روزها، به لطف آثاری چون «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» (No Way Home)، «دکتر استرنج در مولتیورس دیوانگی» (Doctor Strange in the Multiverse of Madness)، سهگانهی «مرد عنکبوتی: اسپایدرورس» (Spider-verse) و رویداد کراساور «بحران در زمینهای بینهایت» (Crisis on Infinite Earths) شبکهی CW در سال ۲۰۱۹، به نظر میرسد که آثار ابرقهرمانی همه بخشی از جهانهای موازی یا مولتیورس هستند، ولی چه شد که به اینجا رسیدیم؟ از بین تمام داستانهایی که ابرقهرمانها میتوانند تعریف کنند، چرا به نظر میرسد که به داستانهای مربوط به جهانهای موازی توجه ویژهای نشان داده میشود؟
در آغاز…
همانطور که میتوان از چنین مفهوم پیچیدهای انتظار داشت، تعیین نقطهی شروع مولتیورس کار سختی است. در دو رمان اچ. جی. ولز یعنی «یک یوتوپیای مدرن» (A Modern Utopia)، انتشاریافته در سال ۱۹۰۵ و «مردانی چون خدایان» (Men Like Gods)، انتشاریافته در سال ۱۹۲۳، ایدهی چندجهانی بودن کائتات مورد اشاره قرار گرفته است، هرچند که هردو در اجرای این ایده کوتاهی کردهاند (در هردو شاهد سیارههایی هستیم که بهوضوح زمین نیستند).
مجلات عامهپسند دههی ۳۰ و ۴۰ نقطهی شروع بهتری هستند؛ در این مجلات است که اولین داستانها دربارهی زمینهای موازی را میبینیم.
در سال ۱۹۳۴، «از پهلو در زمان» (Sidewise in Time)، اثر موری لنیستر (Murray Lenister)، در شمارهی جولای داستانهای شگفتانگیز (Astounding Stories) منتشر شد. در این داستان بخشهایی از سیارهی زمین با معادلهای خود از زمینهای موازی جایگزین میشود و دانشمندان از این اتفاق غافلگیر میشوند. هفت سال بعد، در سال ۱۹۴۱، «زمان دیگر» (Elsewhen)، اثر رابرت ای. هاینلاین در شمارهی سپتامبر مجلهی علمیتخیلی خارقالعاده (Astounding Science Fiction) منتشر شد. در این داستان یک استاد فلسفه و شاگردهایش به خطوط زمانی موازی منتقل میشوند و با استفاده از هیپنوتیزم، زندگیای را در که آن زمینهای موازی داشتند تجربه میکنند. تا به آن سال، شبیهترین تصویری که امروزه از جهانهای موازی در ذهن داریم، در داستان هاینلاین به کار رفته بود.
البته واژهی «مولتیورس» در آن دوره به آن شکلی که امروزه آن را به کار میبریم به کار نمیرفت. این واژه از اواخر قرن ۱۹ وجود داشت؛ مثلاً فیلسوفی به نام ویلیام جیمز در سال ۱۸۹۵ نوشته بود: «طبیعت مریی بهکل انعطافپذیر و بیتفاوت است؛ میتوان آن را چندجهان (Multiverse) نام گذاشت، نه تکجهان (Universe).» مولتیورس، به آن معنا که امروزه آن را میشناسیم، برای اولین بار در سال ۱۹۶۳ به کار رفت. در آن سال مایکل مورکاک (Michael Moorcock) از آن برای توصیف «جهانهای گسسته» (Sundered Worlds) استفاده کرد، رمان کوتاهی که با موضوع زمینهای موازی نوشته بود. با این حال، در این مقطع، بهلطف کمیکی که دو سال پیش از انتشار «جهانهای گسسته» منتشر شده بود، طرفداران ادبیات ژانری با قدرت قصهگویی باکیفیت دربارهی زمینهای موازی آشنا شده بودند.
دو زمین متفاوت؟ دربارهی چه حرف میزنی؟
از اهمیت شمارهی ۱۲۳ کمیک «فلش»، انتشاریافته در سال ۱۹۶۱، هرچه بگوییم کم گفتهایم. حتی در آن دوره، خوانندگان میتوانستند ببینند که داستان سفر تصادفی بری الن (Barry Allen) به زمینی موازی و دیدار با جی گریک (Jay Garrick)، فلش دوران طلایی، چقدر خاص بود. «فلش دو دنیا» (The Flash of Two Worlds) هنگام انتشار چند جایزهی هواداری برنده شد، منجمله جایزهی بهترین داستان و بهترین هنرمند برای کارماین اینفرانتینو (Carmine Infrantino) در جوایز الی (Alley Awards). مشخص نیست که ایدهی زنده کردن فلش اصلی و قرار دادن او در یک زمین موازی متعلق به گاردنر فاکس (Gardner Fox)، نویسندهی کمیک بود یا جولیوس شوارتز (Julius Schwartz)، ویراستار انتشارات، ولی این ایدهی ساده برای ۲۵ سال آتی بخش زیادی از جهانسازی دیسی را به خود اختصاص داد.
دو سال پس از اینکه بری با جی ملاقات کرد – و تقریباً در همان دوره که مایکل مورکاک داشت واژهی «مولتیورس» را در کتاب «جهانهای گسسته» مینوشت – اعضای لیگ عدالت بین واقعیتهای موازی سفر کردند تا با اعضای جامعهی عدالت (Justice Society) دیدار کنند. شمارهی ۲۱ کمیک «لیگ عدالت آمریکا» (Justice League of America)، انتشاریافته در سال ۱۹۶۳، به چند شکل برنامهریزیهای آتی دیسی را دستخوش تغییر کرد: نهتنها در این کمیک چند تیم ابرقهرمان مختلف برای اولین بار با هم دیدار کردند، بلکه در این کمیک برای اولین بار یک سیستم طبقهبندی ابداع شد تا بتوان بهراحتی بین زمینهای موازی مختلف تمایز برقرار کرد. این سیستم از عنوان کمیک مشخص است: «بحران روی زمین-یک» (Crisis on Earth-One!). این طبقهبندی بعداً گستردهتر و به راه اصلی برای طبقهبندی زمینهای مختلف تبدیل شد.
مثل «فلش دو دنیا»، این شماره هم در حدی محبوبیت پیدا کرد که کراساور بین زمینهای موازی به یکی از سناریوهای رایج داستانهای لیگ عدالت آمریکا تبدیل شد. در همهی کراسآورهای آتی، که طبق رسمی سالانه در تابستان هر سال منتشر میشدند، یک زمین موازی دیگر به فهرست زمینهای موازی قبلی اضافه میشد و این زمین موازی ابرقهرمانها و ابرشرورهای خاص خود را داشت. جهان دیسی داشت طوری گسترش پیدا میکرد که حتی طرفداران پروپاقرص هم در سر در آوردن از آن به مشکل برخوردند؛ این اتفاق در آینده عواقب مهمی به دنبال داشت.
در ابتدا، مارول سعی نکرد از دیسی تقلید کند و وارد بازی جهانهای موازی نشد. البته هر از گاهی شخصیتها به زمینی موازی شبیه به سیارهی زمین مارول سر میزدند. شمارهی ۲ «سالنامهی انتقامجویان» (Avengers Annual) اولین کمیکی بود که در آن این اتفاق افتاد و در آن انتقامجویان معاصر (معاصر برای آن زمان) با معادل شبیه به انتقامجویان اصلی مبارزه کردند. سه سال بعد، در شمارهی ۸۵ کمیک «انتقامجویان»، برای اولین بار یک زمین موازی به جهان مارول اضافه شد که بهطور مرتب در داستان پدیدار میشد. در این شماره اسکادران سوپریم (Squadron Supreme) برای نخستین بار پدیدار شد. ولی این زمینهای موازی بهندرت در داستان نقش داشتند و اغلب بهعنوان خطوط زمانی موازی مورد اشاره قرار میگرفتند، نه زمینهای موازی رسمی. حتی در مجموعهای چون «چه میشد اگر…؟» که در سال ۱۹۷۶ لانچ شد و تمام داستانهایش – روی کاغذ – در زمینهای موازی واقع شدهاند، حاضر نشد از واژهی مولتیورس یا واژهای با معنای مشابه استفاده کند.
البته این حرف بدین معنا نیست که مارول بهطور کلی تفکر مولتیورسمحور را کنار گذاشت. در شمارهی ۶ «دردویل» (Daredevil) در سال ۱۹۸۳، که زیرمجموعهی مارول در بریتانیا منتشرش کرد، نخستین تیم ابرقهرمانها معرفی شد که اعضایش بهکلی متعلق به زمینهای موازی بودند و در آن سپاه کاپیتان بریتانیا (Captain Britain Corps) – که متشکل از تمام نسخههای مختلف کاپیتان بریتانیا از زمینهای موازی بود – معرفی شد. نویسندهی این داستان آلن مور بود، یکی از طرفداران دیسی که زمین-۱ و زمین-۲ را معرفی کرده بود و هنگام نوشتن برای مارول نیز یک سیستم نامگذاری مشابه برای مولتیورس این شرکت پیاده کرد… منتها او اسم مولتیورس را آمنیورس (Omniverse) گذاشت که میشود همهی جهانها در کنار هم. (برای کسانیکه کنجکاو هستند، سیارهی زمین اصلی در کمیکهای مارول زمین-۶۱۶ (Earth-616) نام دارد).
واژهی آمنیورس که مور استفاده کرد، شاید بر حسب تصادف، نامی یکسان با نظریهای دارد که مارک گرونوالد (Mark Gruenwald)، یکی از ویراستارهای مارول، پیش از شروع کارنامهی حرفهایاش بهعنوان یک نویسنده، در یک فنزین (مجلهی هواداری) منتشر کرد. آمنیورس: ژورنال واقعیت خیالی (Omniverse: The Journal of Fictional Reality)، همانطور که از اسمش معلوم است، با دنیای خیالی کمیکها و رابطهی آنها با یکدیگر سر و کار داشت. همانطور که گرونوالد پیشنهاد داد، آمنیورس نامی برای تمام واقعیتهای موازی موجود و تمام مولتیورسهای موجود بود. بنابراین طبق نظریهی آمنیورس، اگر روزی فرصتش پیش بیاید، جهانهای مارول و دیسی میتوانند در کنار هم وجود داشته باشند و حتی شاهد کراساور قهرمانهای این دو دنیا باشیم (البته لازم به ذکر است که شمارهی اول آمنیورس در سال ۱۹۷۷، یک سال پس از «سوپرمن علیه مرد عنکبوتی» (Superman versus the Amazing Spider-Man) منتشر شد، برای همین این ایده برای زمان خودش آنقدرها هم عجیبوغریب نبود).
چرخهای که از چرخیدن دست برنمیدارد
۱۹۸۵ سالی بود که در جبههی مولتیورس همهچیز تغییر کرد، حداقل در دنیای کمیکها. در رسانههای دیگر همچون سینما و سریالهای تلویزیونی، بیشتر قصهنویسها از استفاده از این ایده پرهیز میکردند؛ تنها جایی که این ایده خارج از کمیکها استفاده میشد، سریالهای علمیتخیلی بود، ولی حتی این سریالها هم این ایده را عموماً به آن شکلی که در کمیکها به کار رفته بود به کار میبردند و نوآوری خاصی انجام نمیدادند. حتی اپیزود «آینه، آینه» (Mirror, Mirror)، یکی از اپیزودهای سریال بسیار محبوب «پیشتازان فضا» (Star Trek) که جهان آینهی سریال را معرفی کرد، اساساً بازگویی داستان زمین پلید شمارهی ۲۹ «لیگ عدالت آمریکا» («بحران در زمین سوم!») در مقیاسی متفاوت بود.
با اینکه دیسی این ترند را از دو دهه پیش آغاز کرده بود، کمکم داشت از ایدهی زمینهای موازی خسته میشد. مارو ولفمن (Marv Wolfman) که در آن دوره نویسندهی «تایتانهای نوجوان جدید» (New Teen Titans)، بزرگترین کمیک دیسی بود، به این نتیجه رسید که ایدهی مولتیورس برای خوانندههای جدید زیادی گیجکننده است و پیشنهادی رادیکال مطرح کرد: اینکه از شر همهی زمینهای موازی بهجز یکیشان خلاص شوند و جهانسازی دیسی را بهشکلی سادهتر و بهاصطلاح مارولیتر ریبوت کنند. «بحران روی زمینهای بینهایت» دقیقاً همان کاری را انجام داد که ولفمن پیشنهاد داد: در انتهای این کمیک ۱۲ شمارهای در سال ۱۹۸۶، دیگر از مولتیورس دیسی خبری نبود و کل این واقعیتهای موازی به یک واقعیت، یک زمین و یک خط زمانی منسجم تقلیل پیدا کردند. البته منسجم با توجه به استانداردهای کمیکبوکی!
این داستان بسیار محبوب بود و دیسی را دوباره نزد هواداران و منتقدان محبوب کرد. (البته انتشار «واچمن» از آلن مور و دیو گیبنز، «بتمن: سال اول» از فرانک میلر و دیوید مازوچِلی و «مرد پولادین» از جان بیرن در همین دوره در این محبوبیت بیتاثیر نبود). با این حال، وقتی این اتفاق در حال وقوع بود، مارول داشت در جهت مخالف حرکت میکرد و راههای جدیدی برای اضافه کردن زمینهای موازی به دنیایش پیدا میکرد:
- شخصیتی از زمین موازی به مردان ایکس ملحق و به یکی از اعضای ثابت آن تبدیل شد
- مجموعههایی چون «کوسار» (Quasar) و «اسکادران سوپریم» (Squadron Supreme) – که نویسندهی هردویشان مارک گرونوالد بود – از واقعیتهای موازی مارول استفادهی بیشتری کردند
- در راستای تقویت یک قرارداد نشر که بهموجب آن، موسسان ایمج کامیکس به مارول برمیگشتند، یک زمین موازی کامل خلق شد تا منزلگاهی برای مجموعهی «قهرمانان تازهمتولدشده» (Heroes Reborn) باشد
در سال ۲۰۰۱، درگیری مارول با جهانهای موازی به اوج خود رسید. در آن دوره، برند آلتیمت (Ultimate) در حال تعریف کردن داستانهایی بود که در یک جهان موازی در جهان مشترک مارول واقع شده بودند و قهرمانان آلتیمت بیش از یک بار با جهان عادی مارول کراسآور داشتند. در آن سال، این شرکت انتشار «تبعیدشدگان» (Exiles) را نیز آغاز کرد؛ این کمیک ترکیب جالبی از ایدهی سپاه کاپیتان بریتانیای آلن مور، مجموعهی «مردان ایکس» و ایدهی مرکزی کمیک «چه میشد اگر؟» بود که در آن جهانهای موازی شبیه به جهان عادی مارول، ولی کمی از آن متفاوتتر را میدیدید. این کمیک ۱۰۰ شماره ادامه پیدا کرد و بعد در چند موقعیت مختلف دوباره لانچ شد.
با شروع قرن ۲۱، دیسی دوباره داشت مسیرش را عوض میکرد. این شرکت برای جشن گرفتن سالگرد ۲۰ سالگی «بحران روی زمینهای بینهایت»، کمیک «بحران بینهایت» (Infinite Crisis) را منتشر کرد که در آن نوید بازگشت مولتیورس بهشکل زیرپوستی داده شده بود. یک سال بعد، در سال ۲۰۰۵، با انتشار هفتهنامهی ۵۲ این وعده به واقعیت تبدیل شد. رقم ۵۲ اشاره به تمام زمینها در جهانسازی جدید دیسی بود. چند سال بعد، «انتقامجویان» مارول دست نویسندهای به نام جاناتان هیکمن (Jonathan Hickman) افتاد و او داستانی دربارهی جهانهای موازیای نوشت که در حال فروپاشی بودند و قهرمانان برای زنده ماندن باید زمینهای دیگر را نابود میکردند. بهطور خلاصه و مفید، تلاش دیسی برای پایان بخشیدن به ایدهی مولتیورس به جایی نرسید و جهانهای موازی دوباره به دیسی راه پیدا کردند؛ در قلمروی مارول هم در انتهای «جنگهای مخفی» (Secret Wars)، مینیسریای که هیکمن در سال ۲۰۱۵ نوشت، مولتیورس مارول از نو متولد شد.
با این حال، در این مقطع، مولتیورس در رسانهای دیگر غیر از کمیکها روی بورس بود.
هر انتخابی که انجام میدهیم احتمالات بیشمار دیگر فراهم میکند
حالا که به گذشته نگاه میکنیم، راه یافتن مولتیورسهای ابرقهرمانی به پردهی نقرهای اجتنابناپذیر بود. اگر حضور گستردهی این مفهوم در کمیکها دلیل کافی نباشد، فیلمها و سریالها از دههی ۹۰ و اوایل دههی ۲۰۰۰ به سمت استفاده از ایدهی جهانهای موازی گرایش پیدا کردند. از سریال «اسلایدرز» (Sliders) که تکرار آن زیاد پخش میشود گرفته تا دنیای وحشتناک مبتنی بر جهانهای موازی «دانی دارکو» (Donnie Darko). این سریالها و فیلمها بهنوعی مخاطبان را برای آینده آماده کردند. فرهنگ عامه در حال آمادگی برای پذیرفتن ابرقهرمانها بود، همانطور که بهلطف ظهور فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی، ابرقهرمانها هم در حال آمادگی برای قبضه کردن فرهنگ عامه بودند.
در نهایت، سریالهای دیسی برادران وارنر بودند که برای اولین بار وارد این قلمرو شدند و دلیلشان هم کاملاً عملگرایانه بود: در ابتدا، سریال «سوپرگرل» (Supergirl) در شبکهای متفاوت نسبت به «فلش» و «ارو» پخش میشد؛ برای همین کار راحتتر این بود که وانمود کرد «سوپرگرل» در یک سیارهی زمین متفاوت واقع شده است. غیر از این، با توجه به سابقهای که فلش در تاریخچهی مولتیورس کمیکبوکها داشت، منطق حکم میکرد که در اپیزود «بهترینهای دنیا» (World’s Finest)، اپیزود هجدهم فصل اول «سوپرگرل» در سال ۲۰۱۶، فلش بین جهانهای موازی مختلف جابجا شود. موفقیت آن اپیزود باعث طرحریزی خط داستانی «بحران در زمین-X» (Crisis on Earth-X) در سال ۲۰۱۸ شد. «بحران در زمین-X» در اصل یک رویداد تلویزیونی ۴ اپیزودی بود که در آن سوپرگرل، فلش، ارو و افسانههای فردا (Legends of Tomorrow) گرد هم آمدند و در سال ۲۰۱۹ داستانش در قالب «بحران در زمینهای بینهایت» ادامه پیدا کرد که مثل عنوان قبلی، شخصیتهای چهار سریال مختلف در آن حضور داشتند و زن خفاشی (Batwoman) که سریالش بهتازگی در حال پخش شدن بود، به آنها پیوست. این رویداد تلویزیونی تا حد زیادی اقتباسی از کمیکی به همین نام بود، ولی از لحاظ مقیاس نسبت به آن بلندپروازی کمتری داشت؛ هرچند که در آن فلش حضوری افتخاری و کوتاه به عمل میرساند و حضور او بهطور ضمنی به ما خاطرنشان میکند که اگر مولتیورس فرصتش را پیدا کند، چقدر میتواند بزرگ شود.
در حالیکه دیسی به تماشاچیان تلویزیون کمک میکرد تا مولتیورس را درک کنند، سونی و مارول هم داشتند برای تماشاچیان سینما همین کار را انجام میدادند و حاصل تلاششان در «مرد عنکبوتی: به درون اسپایدرورس» (Into the Spider-Verse) مشهود است. «به درون اسپایدرورس» با الهامگیری از خط داستانی کمیک «اسپایدرورس»، با خلاقیت و انرژیای غیرمنتظره از ایدهی زمینهای موازی استفاده کرد. سازندگان انیمیشن برای هر شخصیتی که متعلق به جهانی متفاوت بود، یک زبان بصری و سبک زیباشناسانهی منحصربفرد طراحی کردند و انرژی کمیکبوکها را بهشکلی بیسابقه به پردهی نقرهای منتقل کردند. حتی اگر کسی پیش از دیدن این فیلم داستانهای مربوط به جهانهای موازی را دوست نداشت، میشد مطمئن بود که پس از دیدن فیلم عاشقشان خواهد شد.
این روزها، مفهوم مولتیورس در مرکزیت قصهگویی ابرقهرمانی در سینما و تلویزیون قرار دارد. بهلطف آثاری چون سریال «لوکی» (Loki)، فیلمهای «مرد عنکبوتی» جدید و البته فیلمهای «دکتر استرنج»، مارول هرچه بیشتر در حال بهکارگیری ایدهی مولتیورس است.
مولتیورس در دنیای کمیکها نیز به قوت خود باقی است؛ خواه در «بحران تاریک» (Dark Crisis) دیسی، «انتقامجویان برای همیشه» (Avengers Forever) مارول یا سری «کاپیتان کارتر» (Captain Carter). به نظر میرسد ابرقهرمانها یک ویژگی ذاتی دارند که باعث میشود نتوان آنها را به یک سیاره – یا به یک جهان – محدود کرد. ولی شاید این محدودیتی است که بهتر است فقط دست و پای ما میرایان را ببندد.
منبع: ThePopVerse.com