۹ فیلم برتر پارک چان ووک، کارگردان «تصمیم رفتن» از بدترین به بهترین (فیلمساز زیر ذرهبین)
پارک چان ووک را میتوان یکی از نمادهای سینمای مدرن کرهی جنوبی دانست. او دقیقا از زمانی فعالیتهای خود را به عنوان یک هنرمند آغاز کرد که کشورش در مسیر پیشرفت قرار داشت و راهی را آغاز کرد که امروزه آن را یکی از پیشرفتهترین کشورهای دنیا بدانیم. بازتاب همین تغییر و حرکت به سوی رونق و فرار از یک گذشتهی سیاه در فیلمهای بسیاری از فیلمسازان این دوران کره از جمله پارک چان ووک یا همکار بلندآوازهی دیگرش یعنی بونگ جون هو، هویدا است. پارک چان ووک نهایتا سال ۲۰۰۳ با ساختن فیلم «رفیق قدیمی» تبدیل به یک فیلمساز بین المللی شد و نامش در عالم سینما درخشید. در این لیست ۹ فیلم مهم این کارگردان بلند آوازهی کرهای، از بدترین به بهترین بررسی شدهاند.
اگر به اهمیت تاریخ در فیلمهای پارک چان ووک توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که این تاریخ در قالب گذشتهی شخصیتها همواره حضور دارد. گاهی یک عمل آنها در گذشته، هر چند کوچک، مانند فیلم «رفیق قدیمی» میتواند چندین زندگی را از بین ببرد. گاهی هم گذشته در قالب دوستی صمیمی ظاهر میشود که هیچ نیتی جز رساندن خیر ندارد و میخواهد یاد روزگاران قدیم را زنده کند؛ اما همین برگشتن به تاریخ سپری شده، قهرمان داستان را به سمت تباهی میکشاند. این موضوع را میتوان به شکلی آشکار هم در سه گانهی انتقام این فیلمساز دید و هم در فیلم «عطش».
پس تاریخ معاصر کشور کره جنوبی در سینمای پارک چان ووک جای ثابتی دارد. او به عنوان یک هنرمند این تاریخ پر از درد و پر از خونریزی را به شیوهای که دوست دارد به تصویر میکشد و با عبور دادن همه چیز از فیلتر ذهنی خودش، یک تصویر و جهان یکه خلق میکند. وی نیک میداند که برای رسیدن به یک جامعهی سالم، اول مردمان کشورش باید با پلشتیها و گذشتهی غمبار خود روبهرو شوند و با پشت سر گذاشتن آن، جهان تازهای برپا کنند. به همین دلیل شرایطی فراهم میکند که مخاطب به این دنیای خشن خیره شود که شاید به تزکیه نفس و پالایش روح دست یابد.
در چنین چارچوبی است که آدمهای فیلمهای او مانند جامعهی امروز کشورش به طور کامل از آن غم بزرگ، از آن تاریخ خونبار رها نشدهاند و هنوز این میان چیزهایی کم دارند. بسیاری از سینماگران امروز کره جنوبی بر همین کمبودهای امروز در کشورشان اشاره میکنند و رشد فرهنگی مردمان کشورشان را کندتر از رشد سریع اقتصادی و رفاهی آنها میبینند و پا به پا پیش نرفتن این دو در کنار هم را دستمایهی ساخت آثار خود میکنند؛ به همین دلیل است که در فیلمهایی مانند «انگل» (parasite) اثر بونگ جون هو این چنین فرهنگ معاصر کره جنوبی مورد تاخت و تاز فیلمساز قرار میگیرد.
علاوه بر تاریخ، پارک چان ووک را میتوان از طریق نمایش اغراق شده و بی پردهی خشونت در آثارش هم شناسایی کرد. او فیلمسازی است که هیچ ابایی در نمایش خونریزی ندارد و اتفاقا این عامل را مانند همتایان آمریکاییاش در آن سوی اقیانوس آرام به شیوهای غیررئالیستی و استیلیزه انجام میدهد. از این منظر میتوان شباهتها و قرابتهایی میان او و کارگردانی مانند کوئنتین تارانتیونو دید. هر دو از نمایش خون بر پردهی سینما وسیلهای میسازند تا به زیبایی شناسی مد نظر خود برسند.
از سوی دیگر او به شخصیتهای روانپریش، با نقاط مبهم و پر رمز و راز در گذشتهی آنها، علاقهی بسیار دارد. در آثار او میتوان آدمهای مستاصلی را دید که برای فهم ذرهای از حقیقت به هر دری میزنند و همین هم آنها را به سمت جنون پیش میبرد. اما تراژدی درست در زمانی رقم میخورد که از آن حقیقت نامکشوف آگاه میشوند؛ حال آن تصور که فهم حقیقت راهی به سوی رستگاری است، به هم میریزد و اتفاقا قهرمان درام آرزو میکند که کاش هیچگاه تلاشی برای فهم آن حقیقت نمیکرد، چرا که حقیقت همواره در آثار وی تلخترین قسمت ماجرا و تحملش از توان هر انسانی خارج است.
سه گانهی انتقام پاک چان ووک که فیلمهای «همدردی با آقای انتقام»، «رفیق قدیمی» و «بانوی انتقام» را شامل میشود، در عالم سینما طرفداران بسیاری دارد و میتوان سبک و جهانبینی یگانهی این فیلمساز را از طریق تماشای آنها درک کرد. اما فیلمهای دیگری مانند «ندیمه» هم هستند که شهرت جهانی دارند و جشنوارهها را به تحسین واداشتهاند. پارک چان ووک از اولین سینماگران زادهی کشور کرهی جنوبی بود که پایش به سینمای هالیوود رسید و توانست با سرمایه و بازیگران این کشور کار کند. به همین دلیل است که میتوان او را یک فیلمساز بینالمللی با مخاطبانی جهانی دانست که هر فیلمش کنجکاوی برانگیز است و هر اثرش ارزش تماشا کردن دارد.
به تازگی فیلم «تصمیم رفتن» او در دسترس قرار گرفته و حسابی سر و صدا کرده است. در همین جشنوارهی کن سال گذشته بود که جایزهی بهترین کارگردانی به این فیلم رسید و مسیری را آغاز کرد که از هم اکنون میتوان با قاطعیت آن را یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۲ میلادی نامید. سیل ستایشها و تحسینها نسبت به این فیلم تازهی پارک چان ووک در ایران هم کم نبوده و همین هم ما را بر این میدارد که سری به کارنامهی این کارگردان بلند آوازهی کرهای بزنیم و بهترینهایش را بررسی کنیم.
۹. منطقه امنیتی مشترک (joint security area)
- بازیگران: لی یونگ آئه، لی بیونگ هان
- محصول: ۲۰۰۰، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۸٪
وقتی در کشور کره جنوبی رشد کرده و بالیدهاید، طبیعی است که خود را زیر سایهی سنگین یک جنگ قریبالوقوع احساس کنید. چرا که از زمان آتش بس جنگ کره در دههی ۱۹۵۰، کرهی جنوبی هیچگاه پیمان صلح را امضا نکرد و از آن زمان تاکنون این کشور هنوز به لحاظ قانونی در جنگ با همسایهی شمالیاش به سر میبرد. روابط بین دولتهای این دو کشور آن قدر شکننده است که هر لحظه بیم آغاز جنگ دیگری وجود دارد. به همین دلیل هم کشورهای مختلف در سرتاسر جهان در تلاش هستند که این رابطهی شکننده حفظ شود و جنگ دیگری بین شمالیها و جنوبیها در نگیرد.
حال با آگاهی از این پیش زمینه میتوان با نگاه بازتری به تماشای فیلم «منطقهی امنیتی مشترک» نشست. در این جا فیلمساز سعی کرده تمام توان خود را بر ترسیم دقیق این حال و هوای پر از سوظن بگذارد. چرا که در صورت ساخته نشدن فضای مورد نظر، با فیلمی هدر رفته روبهرو خواهیم بود که نمیتواند مخاطب را با خود همراه کند.
از سوی دیگر فضای جاسوسی و جنایی حاکم بر فیلم، منجر به خلق هزار تویی شده که انتهایش مشخص نیست و هر لحظه ممکن است که دو طرف درگیر ماجرا را قربانی کند. از سوی دیگر حرکت شخصیتها در دل داستان، به حرکت در یک میدان مین میماند، چرا که برداشتن یک قدم اشتباه ممکن است که باعث نابودی دو طرف شود؛ پس کشف حقیقت هم ممکن است باعث ایجاد خطر شود. به همین دلیل هم مصلحتهای سیاسی بر فهم و درک حقیقت چیره میشوند و این دقیقا همان دوراهی اخلاقی است که فیلمساز از ابتدا قصد دارد آن را مطرح کند: کشف حقیقت و اعلام آن و آغاز یک جنگ ویرانگر مهمتر است یا چسبیدن به مصلحت به قصد جلوگیری از جنگ، با وجود آگاهی از قربانی شدن حقیقت.
از این طریق فیلمساز توانسته اشارهای به ناچیز بودن زندگی انسانی داشته باشد؛ این که چگونه حیات مردمان دو کشور ممکن است که با هر اتفاقی از بین برود. اما اگر داستان فیلم به همین جا خلاصه میشد، شاید با فیلم یک دستتری مواجه بودیم. پارک چان ووک سعی میکند که از طریق قصهاش به مسائل دیگری هم سر بزند که جایی برای آنها در چارچوب این درام وجود ندارد؛ از جملهی اینها تلاش برای نشان دادن دوستی میان سربازان کرهی جنوبی و شمالی است که کمی فیلم را به سمت شعارهای سطحی هل میدهد، وگرنه «منطقهی امنیتی مشترک» پتانسیل آن را داشته که به یکی از بهترین فیلمهای کارگردانش تبدیل شود.
«در کنار پلی که در منطقهی مرزی مشترک میان کرهی شمالی و جنوبی قرار دارد، دو مامور مرزی اهل کرهی شمالی کشته میشود. یک مامور کرهی جنوبی در این ماجرا زخمی شده و از آن جایی که متعلقات او در محل حادثه جا مانده، رابطهی شکنندهی هر دو کشور دستخوش تغییر میشود. سازمان ملل متحد برای جلوگیری از جنگ یک بازپرس ویژه به منطقه اعزام میکند اما مشکل این جا است که این بازپرس اصالتی کرهای دارد …»
۸. عطش (thirst)
- بازیگران: سونگ کانگ هو، کیم اوک بین
- محصول: ۲۰۰۹، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۰٪
فیلم «عطش» اثری ترسناک با برخورداری از عناصر سینمای عاشقانه است که با اقتباس از کتاب «ترز راکن» به قلم نویسنده نامدار فرانسوی، امیل زولا، ساخته شده. در آن رمان که نقطه عطفی در جنبش ادبی ناتورالیسم به شمار میرود، ترز دختر جوانی است که با عمهی خود به پاریس میرود و با پسر عمهاش ازدواج میکند. اما پس از مدتی متوجه میشود که از هیچ چیز زندگی خود رضایت ندارد و همین باعث میشود که علیه شوهر خود دست به عصیان بزند و به سمت عشقی ممنوعه کشیده شود.
حال پارک چان ووک با آن میزان علاقه به روابط عجیب و غریب میان آدمها و تعریف کردن قصهی مردان و زنانی که توان برقراری یک رابطهی عادی ندارند، از این داستان مشهور امیل زولا فیلمی ترسناک در باب رابطهی انسانی مشکلدار ساخته است. و از آن جایی که این فیلمساز کرهای هیچ شخصیتی را بهتر از همین شخصیتهای مشکلدار و درگیر روابط عاطفی پیچیده ترسیم نمیکند، پس باید گفت با فیلمی طرف هستیم که از همان عناصری بهره میبرد که نام پارک چان ووک را در سرتاسر جهان به شهرت رسانده است.
در این جا هم مانند فیلم «رفیق قدیمی»، پارک چان ووک در مرکز قاب خود یک عشق ممنوعه قرار داده و به تاثیر این احساس عاطفی بر اطرافیان آنها میپردازد. اما او به همین هم راضی نیست و سودای دیگری در سر دارد. تلفیق چند ژانر سینمایی و در هم آمیزی شاعرانهی آنها، فیلم «عطش» را با فیلم های ترسناک دیگر متفاوت میکند. در این جا با خون آشامی طرف هستیم که به جای خونخواهی و خونریزی، توان عشق ورزیدن هم دارد. او در نقش یک کشیش میتواند به بهبود یافتن بیماران خود کمک کند اما این امر با انتقال نفرین جاودانگی همراه است.
از سوی دیگر این خون آشام تلاش میکند که با میل سیری ناپذیر خود به مکیدن خون انسانها مبارزه کند. همین هم از او کشیشی انسان دوست ساخته که رفتارش با خون آشامان فیلمهای دیگر متفاوت است. پارک چان ووک نمادهای مختلف جهان امروزی را به شکلی طعنهآمیز با هم مخلوط کرده؛ نگاه کنید که چگونه شخصیت انسان دوست ماجرا لباس کشیشی به تن دارد. از سوی دیگر در سینمای این کارگردان کرهای همواره فردی در مرکز قاب قرار دارد که باید بار تلخ و سنگین گناهانش را بر دوش بکشد.
در این جا این بار سنگین، عشق به همسر دوستی قدیمی است که پای مرد را سست میکند و او را به سمت ویرانی پیش میبرد. در چنین قابی است که کارگردان آگاهانه شخصیت اصلی خود را به سمت یک مرگ خودخواسته پیش میبرد تا در نهایت از زیر بار این عشق سهمگین به شکلی تراژیک نجات یابد.
گفته شد که در برخی از فیلمهای پارک چان ووک، گذشته دست از سر شخصیتها بر نمیدارد. زندگی زیسته، آن چیزی نیست که به راحتی فراموش شود و هر رفتار و هر عمل شخصیتها در گذشته، هر چند کوچک، ممکن است بر امروز و آیندهی آنها تاثیر بگذارد. در این جا این گذشته در قالب رفیقی قدیمی ظاهر میشود که میتواند قهرمان درام را بدون آن که بداند، به سمت یک تراژدی تلخ رهسپار کند.
فیلم «عطش» هم اثری عاشقانه است و هم اثری ترسناک و با وجود این که زمان طولانیاش (نزدیک به دو ساعت و نیم)، شما را خسته نخواهد کرد.
«کشیشی خیرخواه به آفریقا میرود و داوطلبانه در یک تست خطرناک واکسن شرکت میکند. او به سختی مریض میشود و پزشکان بعد از تلاشهای بسیار موفق میشوند وی را نجات دهند. این مسأله باعث میشود که بسیاری از مردم مذهبی در کشور زادگاهش او را قدیسی بدانند که توان شفا بخشیدن به بیماران دارد. در بازگشت به کشورش، در میان ستایشها و تحسینها با دوستی قدیمی برخورد میکند. این رفیق بازیافته کشیش را به خانهاش، برای شرکت در یک مهمانی دعوت میکند. اما کشیش بعد از آشنایی با همسر دوستش، به او دل میبازد. این در حالی است که آن سفر به آفریقا باعث شده که وی به یک خون آشام تبدیل شود …»
۷. استوکر (stoker)
- بازیگران: میا واشیکوفسکا، نیکول کیدمن و متیو گود
- محصول: ۲۰۱۳، آمریکا و بریتانیا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۰٪
وقتی فیلمسازی غیر آمریکاییآمریکایی با آثار گذشتهاش در سرتاسر جهان سر و صدایی به راه می اندازد و مخاطبانی جهانی برای خود دست و پا میکند، طبیعی است که از سوی بزرگترین سرمایهگذارن سینما، یعنی هالیوود نشینان، دعوت به همکاری شود. این اتفاق برای دیگر کارگردان بزرگ کرهای یعنی بونگ جون هو با فیلم «برفشکن» (snowpiercer) افتاد که البته همین پارک چان ووک هم از تهیه کنندگانش بود و حال خود او هم توانسته بود با سرمایهگذاران بینالمللی کار کند و فیلم خودش را بسازد.
فیلم «استوکر» ساختار بلندپروازانهای دارد؛ فیلمساز تلاش کرده که دو داستان در ظاهر مجزا را به گونهای پیش ببرد که در نهایت در جایی به شکلی منطقی به هم وصل میشوند. اما او این کار را با گذاشتن نشانههایی در طول روایت قرار داده که مخاطب را با این سوال مواجه میکند: ممکن است که این دو داستان یکی باشند و ما در واقع به تماشای دو واریاسیون متفاوت از یک قصه نشستهایم؟
از طرفی با مردی به نام چارلی طرف هستیم که ناگهان سر و کلهاش در مراسم خاکسپاری برادرش پیدا میشود و خود را بر سر خانوادهی او آوار میکند. این مرد بخشی از خط داستانی فیلم را به خود اختصاص داده و فیلم ساز از زندگی او میگوید. از سوی دیگر دختری در قصه حضور دارد که در واقع برادرزادهی چارلی است و ایندیا نام دارد. او هم قصهی جداگانهی خود را دارد.
اما در طول روایت این دو داستان موازی، جا به جا پارک چان ووک و نویسندگان اثر، نشانههایی قرار دادهاند که به نظر برسد این دو انسان در واقع یکی هستند و قصه هم یکی است. یا شاید تمام ماجرا در ذهن ایندیا جریان دارد و شخصیت چارلی ساخته و پرداختهی ذهن او است. البته فیلمساز قصد ندارد که مدام میان فضای ذهنی و عینی در رفت و آمد باشد و کاری کند که مخاطب نتواند واقعیت را از رویا تشخیص دهد؛ بلکه همین که چنین سوالی در برابر مخاطبش قرار دهد، برای او کافی است.
این احساس از قرینهسازیهای آشکاری نشات میگیرد که فیلمساز در جا به جای فیلم بین این دو شخصیت برقرار میکند. در جایی از درام چارلی به شکلی بی رحمانه برادر کوچکش را زنده زنده دفن میکند و عین همین عمل را در زمان حال و توسط ایندیا در تخت خوابش میبینیم یا در جای دیگری فیلمساز آشکارا به توانایی بالای هر دو در نواختن پیانو اشاره میکند و بعد از قرار دادن هر دو شخصیت در کنار هم برای یک همنوازی، چارلی را از کنار ایندیا حدف میکند، انگار در تمام مدت این ایندیا بوده که در حال نواختن پیانو بوده و چارلی اصلا حضور نداشته و فقط ایندیا تصور حضور او را داشته است.
این شکل تعریف کردن داستان باعث شده که چارلی به سویهی خشن و عصبانی ایندیا تبدیل شود، نه شخصیتی مستقل که بر اطرافش تاثیری واقعی دارد؛ گویی چارلی ساختهی ذهن پریشان و عصبانی ایندیا بعد از درد و غم مرگ پدر است. او عصبانیتش را در قالب مردی ریخته که میتواند عصیان پنهان او را بیان کند و بیرون بریزد؛ کاری که خود ایندیا توان انجام آن را ندارد.
متاسفانه این ساختار پیچیده نتوانسته منجر به خلق به فیلمی جاندار شود. کارگردان آشکارا در جایی خارج از مرزهای کشورش راحت نیست و انگار از منطقهی امن خود خارج شده و کنترل کامل کارش را ندارد. برخی از اتفاقات فیلم دم دستی است و همین هم به درام ضربه زده. اما با همهی اینها فیلم «استوکر» اثر قابل تحسینی از کار درآمده. فقط این که با بهترینهای کارنامهی پارک چان ووک فاصله دارد.
تیم بازیگری فیلم، متشکل بازیگرانی بینالمللی است. همین نکته خبر از اعتمادی میدهد که سرمایهگذاران نسبت به این کارگردان کرهای دارند. چه نتیجهی نهایی را دوست داشته باشیم و چه نه، نمیتوان منکر این شد که پارک چان ووک با خلق همین فیلم خودش را به عنوان یکی از بهترینهای دنیا مطرح کرد.
«ایندیا بعد از فوت پدرش دچار فروپاشی عصبی شده است. در این میان ناگهان سر و کلهی عمویش که ایندیا از وجودش هم خبر نداشته، پیدا میشود. عمو که چارلی نام دارد، در خانهی آنها مستقر شده و سعی میکند که خودش را به مادر ایندیا نزدیک کند. اما رفته رفته ایندیا به رفتار عمو چارلی مشکوک میشود، تا این که …»
۶. من یک سایبورگ هستم، ولی مشکلی نیست (I am a cyborg, but that’s okay)
- بازیگران: رین، ایم سو جونگ
- محصول: ۲۰۰۶، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪
مکان وقوع داستان فیلمهای زیادی یک آسایشگاه روانی است. از مشهورترین آنها میتوان به فیلم «پرواز بر فراز آشیانهی فاخته» (flew over the cuckoo’s nest) ساختهی میلوش فورمن اشاره کرد که داستانی تلخ دارد و از فضایی تیره بهره میبرد. یا فیلم «نگهبان» (the ward) به کارگردانی جان کارپنتر که داستانی ترسناک دارد. اما پارک چان ووک با ساختن «من یک سایبورگ هستم، ولی مشکلی نیست» خرق عادت کرده و درامی طنازانه و خوش رنگ و لعاب ساخته که اتفاقا داستانی شیرین دارد.
این موضوع از سویی به قاب بندیها و استفاده از نور و رنگهای شاد بازمیگردد. کارگردان برخلاف آثار دیگری که در این حال و هوا جریان دارند، از دکورهای بی روح و حال و هوای خنثی استفاده نمیکند، بلکه کاملا برعکس، فضایی شاد خلق کرده که تماشاگرش را سر ذوق میآورد. بسیاری به همین دلیل فیلم را ستایش کردند و آن را بر صدر نشاندند.
اما فیلم «من سایبورگ هستم، ولی مشکلی نیست» از این طراحی رنگ و نور به این دلیل استفاده میکند که بتواند قصهای انسانی از رابطهی عجیب و غریب دو آدم بسازد؛ دختر و پسری که در یک آسایشگاه روانی بستری هستند و هیچ چیزشان عادی نیست. در فیلمهای مختلف پارک چان ووک این عادی نبودن آدمها منجر به خلق سکانسهای مرگبار و قصههای تو در تو و خشن میشود؛ افراد مختلف در طول داستان به جان هم میافتند و هیچ ابایی از ابراز خشونت و لت و پار کردن یکدیگر ندارند.
اما در این جا این گونه نیست. این دو آدم طرد شده، این دو آدم ایزوله و جدا افتاده راهی برای برقراری ارتباط پیدا میکنند و از این طریق به زندگی زیباتری میرسند. دخترک قهرمان داستان همهی عمر تلاش کرده که به هویتی یگانه دست پیدا کند. این اصرار از او انسانی رواننژند ساخته که تشور میکند یک ربات انساننما است. این ایده توسط مادربزرگ نیمه دیوانهاش در ذهنش گذاشته شده؛ چرا که قبل از مرگ جملهای کلیدی از دهانش خارج شده، بدون آن که دخترک آن را درک کند.از سوی دیگر پسری در فیلم حضور دارد که میخواهد در این راه همراه آن دختر باشد. مادربزرگ آشکارا نماد گذشتهای تلخ است که بر امروز دخترک سایه انداخته و او را دچار بحران هویت کرده است؛ این داستان آشنایی برای کارگردانی مانند پارک چان ووک است که عادت دارد تاریخ خونبار کشورش را به امروز چندپارهی کشورش گره بزند.
میبینید که این درام تفاوتی آشکار با دیگر آثار پارک چان ووک دارد؛ انگار که او به خودش استراحتی داده باشد. در این جا بر خلاف دیگر آثار او نیروی عشق و کشش افراد به هم، نه تنها منجر به خلق تراژدی نمیشود و مخاطب را در حالتی رعشهآور رها نمیکند، بلکه میتواند منجر به خلق جهانی زیباتر و امیدوار کننده شود؛ گویی فیلمساز دغدغهمند کرهای، راه حل بهتر شدن اوضاع کشورش را چنگ زدن به همین انسانیت ناب میداند. در چنین قابی میتوان تیمارستان را هم نمادی از کره دانست. همهی اینها با چاشنی طنز راه خود را به پردهی نقرهای سینما و قلب تماشاگر باز میکند تا با اثری معرکه از کارگردانی کاربلد روبهرو باشد.
از نقاط قوت فیلم بازی دو بازیگر اصلی آن، به ویژه ایم سو جونگ در نقش دخترک دیوانه است. او چنان این نقش را شیرین بازی کرده که حتی توهماتش برای انتقام از پرستاران بیمارستان هم، به دل مخاطب مینشیند و بیگناهی و شکنندگی او را بیشتر نمایان میکند. کمتر میتوان شخصیتی را پیدا کرد که حتی رویاهای خشنش لبخندی بر لبهای مخاطب بنشاند.
«یونگ گون دختر جوانی است که فکر میکند، یک سایبورگ است. او در یک بیمارستان روانی بستری است و از آن جایی که سالها پیش مادربزرگش هم در آن جا بستری شده، قصد دارد که از پرستاران و پرسنل بیمارستان انتقام بگیرد. از سوی دیگر او علاقهای به غذا خوردن ندارد؛ چرا که تصور میکند نیروی مورد نیازش توسط باطریهایش شارژ میشود. پسری به نام پارک که او هم در همین بیمارستان بستری است، به دختر نزدیک میشود و سعی میکند که او را غذا خوردن ترغیب کند …»
۵. همدردی با آقای انتقام (sympathy for mr. vengeance)
- بازیگران: سونگ کانگ هو، بائه دونا
- محصول: ۲۰۰۲، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۳٪
فیلم اول از سهگانهی معرکهی انتقام پارک چان ووک. این سه گانه با فیلمهای «رفیق قدیمی» و «بانوی انتقام» تکمیل شد. داستانی از دوران گذار یک کشور جهان سومی به سرزمینی پیشرفته، داستان ترکیدن بغضهای ملتی که تاریخی خونبار دارند، داستان مردان و زنانی که برای به دست آوردن ذرهای خوشبختی باید تا دم دروازههای جهنم بروند، داستان آدمهایی که در زندگی خود نه راه پس دارند و نه راه پیش و در مردابی گرفتار آمدهاند که هر لحظه ممکن است آنها را غرق کند. پارک چان ووک به خوبی از پس تعریف کردن چنین قصههایی برمیآید و میداند چگونه به زندگی مردمانی سرک بکشد که جز حقارت در زندگی خود ندیدهاند.
قهرمان سمپاتیک درام «همدردی با آقای انتقام» چنین مردی است. انسانی جامانده از دم دروازهی تمدن که هیچ قصدی جز نجات خواهرش ندارد. او از انجام هیچ کاری برای نجات او رو گردان نیست و به همین دلیل هم پس از ناامیدی از رهایی نهایی، دست به عصیانی علیه همه چیز و همه کس میزند. پارک چان ووک، همان طور که از نام فیلم هم برمیآید، جنایتکاری مقابل دوربینش قرار داده که چارهای جز دست زدن به جنایت ندارد و به همین دلیل هم من و شمای مخاطب به جای روی گرداندن از وی، در غمش شریک میشویم و همراهش هستیم.
این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکند که متوجه میشویم این شخصیت از دست زدن به خشونت هیچ ابایی ندارد. اتفاقا همین که فیلمساز عصیان یا انتقام او علیه تمام ارکان جامعه را چنین خشن برگزار میکند، باعث غرق شدن مخاطب در دل درام میشود. به محض نمایش چنین خشونتی، بیم این وجود دارد که مخاطب همه چیز را پس بزند و از همه مهمتر با شخصیت اصلی همراه نشود؛ اما همان گونه که با شخصیتهای خشن سینمای کوئنتین تارانتینو همراه میشوید و درکشان میکنید، با این قهرمان خشن فیلم پارک چان ووک هم همراه خواهید شد.
گرچه قهرمان درام پارک چان ووک بر خلاف قهرمانان تارانتینو، از یک پس زمینهی اجتماعی هم برخوردار است و همین هم قابل فهمش میکند. با وجود نزدیکی این دو سینماگر به هم، تفاوت عمدهی آنها در همین جا است؛ شخصیتهای سینمای تارانتینو هیچ پس زمینهی فرهنگی و اجتماعی مشخصی ندارند و به هیچ جایی وابسته نیستند، در حالی که شخصیتهای پارک چان ووک یا پس زمینهای اجتماعی و طبقاتی دارند یا توسط یک سیستم پر از تبعیض له شدهاند.
به همین دلیل هم تماشاگر با قهرمان این فیلم پارک چان ووک فقط همراهی نمیکند؛ بلکه همدردش هم میشود. چرا که او مردی است که با وجود نجابت در سرتاسر عمر، چیزی جز تحقیر نصیبش نشده و همین که برای اولین بار دست نیاز به سمت جامعه دراز کرده، توسط آن طرد شده و جواب رد شنیده است.
«رایو مرد کر و لالی است که برای تهیهی پول عمل جراحی کلیهی خواهرش در یک کارخانه مشغول به کار میشود. اما هر چه زمان میگذرد هیچ اهدا کنندهای پا پیش نمیگذارد و رایو رفته رفته از پیدا کردن کلیه ناامید میشود. از سوی دیگر او برای به دست آوردن پول مورد نیاز یا یک کلیه، حاضر است دست به هر کاری بزند. روزی دختر یک سرمایهگذار بزرگ و ثروتمند ربوده میشود. ربایندگان از پدر دختر پول هنگفتی طلب میکنند. به نظر میرسد که این آدمربایی توسط رایو انجام گرفته است …»
۴. بانوی انتقام (lady vengeance)
- بازیگران: لی یونگ آئه، چویی مین شیک
- محصول: ۲۰۰۵، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۶٪
سومین و آخرین فیلم از سهگانهی انتقام پارک چان ووک، شباهت بسیاری به مجموعه فیلمهای «بیل را بکش» (kill bill) از کوئنتین تارانتینو دارد. در ذیل فیلم قبل این فهرست به شباهت سینمای تارانتینو و پارک چان ووک اشاره شد، از این که نمایش اعمال خشن قهرمانها بدون هیچ پرده پوشی و باج دادنی به مخاطب، صورت میگیرد. اما در این جا کارگردان کرهای پا را فراتر میگذارد و حتی در داستان فیلمش هم ادای دین واضحی به آن کارگردان سرشناس آمریکایی و آن مجموعه فیلمها میکند.
در فیلم «بانوی انتقام» زنی به عنوان قهرمان فیلم حضور دارد که زندگی خود را به خاطر توطئهای از کف داده و حال مانند عروس فیلم تارانتینو آماده شده که انتقام از بین رفتن رویاها و جوانیاش را بگیرد. در این جا هم مانند «بیل را بکش» خشونت و شکل نمایش آن، کلید ورود به دنیای فیلم و درک آن است.
البته تفاوتهایی هم وجود دارد. در این جا گرههای داستانی فیلم فقط به مبارزه با شخصیتهای منفی و نحوهی چیرگی بر آنها خلاصه نمیشود؛ پیدا کردن قاتل واقعی و نحوهی رسیدن به او و هم چنین پیچشهای متعددی که در درام وجود دارد، باعث ایجاد این تفاوتها میشود. پارک چان ووک در هر کدام از فیلمهای تریلوژی انتقام خود، شخصیتهایی همدلی برانگیز خلق کرده که با وجود انجام اعمال خشن، نمیتوان از آنها متنفر شد. دلیل این امر هم واضح است، جهان ترسیم شده در این فیلمها، جهانی خشن و پر از خطر است که فقط با اعمال خشونت میتوان در آن دوام آورد و زنده ماند.
در این جا هم حضور تاریخ و تاثیر آن را میتوان به وضوح دید. زندگی زن در زمانهای متوقف شده و پس از گذشت ۱۳ سال مانند کسی که در تمام این مدت خواب بوده و حال بیدار شده، دوباره به جامعه بازگشته؛ جامعهای که نمیشناسد و در طول دوران تازه حسابی پیشرفت کرده است. او در آن جهان قدیم که هنوز نشانههایی از کرهی جنوبی گذشته را داشت، به زندان رفته و در عصری سراسر متفاوت به زندگی عادی بازگشته است. اما این ۱۳ سال بر کشورش مانند چند دهه گذشته (به یاد یک سوم ابتدایی «رفیق قدیمی» نمیافتید). حال او را میتوان نماد مردمانی سردرگم دید که این پیشرفت اقتصادی و رفاهی مانند برق و باد از برابر چشمانشان عبور کرده، در حالی که هنوز به لحاظ فرهنگی مهیای پذیرش آن نیستند و دچار بحرانی هویتی شدهاند.
به همین دلیل هم این دختر باید حسابش را با آن گذشتهی نکبتزده تسویه کند تا شایستهی پیدا کردن حق حیات در این جهان تازه باشد؛ جهانی که دیگر در آن خبری از نشانههای گذشته نیست اما خشونت افسارگسیختهی روزگاران قدیم را به ارث برده است. پارک چان ووک از این طریق خشونت شخصیتهایش را به عملی اجتناب ناپذیر تبدیل میکند و توجیهی منطقی برای آن میتراشد.
موسیقی متن فیلم، از نقاط قوت آن است. در هیچ کدام از ساختههای پارک چان ووک موسیقی متن چنین در کمال نیست. این موسیقی خودش به قطعهای شنیدنی تبدیل میشود و حال و هوایی میسازد که هم تکمیل کنندهی جهان داستانی اثر است و هم میتواند جدا از آن، به حیاتش ادامه دهد.
دیگر نقطه قوت فیلم، ایجاد هیجانی است که دست از سر تماشاگر بر نمیدارد؛ البته که این هیجان و تنش رعشهآور آن طنین مهیب فیلم «رفیق قدیمی» را ندارد اما اگر کمی توقعتان را پایین بیاورید، از تماشای «بانوی انتقام» حسابی هیجانزده خواهید شد.
«زنی به نام گیوم جا سیزده سال را به خاطر جرمی که مرتکب نشده، در زندان گذرانده است. جرم او ربودن و کشتن یک پسر شش ساله بوده. حال او پس از رهایی سعی میکند با استفاده از افرادی که در طول حبس با آنها ملاقات کرده و همچنین راه و روشی که آموخته، قاتل واقعی را پیدا کند و انتقامش را بگیرد اما …»
۳. تصمیم رفتن (decision to leave)
- بازیگران: تانگ وی، پارک هه ایل
- محصول: ۲۰۲۲، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۰٪
همین چند وقت پیش ناگهان سر و کلهای این فیلم کرهای پیدا شد و بسیاری را از تعجب انگشت به دهان نگه داشت. پارک چان ووک با اثری نئونوآر به سینما بازگشته بود که داستانی عاشقانه را به یک تراژدی غمبار پیوند میزد. فیلم او بسیاری از عناصر سینمای نوآر را در خود داشت و به خوبی از آنها استفاده کرده بود: از زن اغواگر و مرموز گرفته تا هزارتویی پر پیچ و خم که فقط جناب کارآگاه را بیش از پیش به گمراهی میکشاند، از یک تقدیرگرایی متکثر گرفته تا کارآگاهی تکرو که هر چه میزند به در بسته میخورد، از مردی تنها گرفته تا جنایتی که قربانیهای بسیاری دارد، از داستانی که عمدتا در شب جریان دارد تا سایه روشنهایی که در قاب فیلمساز حضور دارد.
اما این المانها به جای تمرکز بر یک ماجرای جنایی، در خدمت خلق یک جهان عاشقانه قرار گرفته. اما نه یک عاشقانه عادی و طبیعی، بلکه عشقی عجیب و غریب میان یک قاتل و یک کارآگاه. نحوهی نمایش این عشق هم شباهتی با عشقهای طبیعی ندارد؛ دو طرف ماجرا مدام به سمت هم کشیده میشوند و مدام همدیگر را پس میزنند. که البته آشکارا فیلم «سرگیجه» (vertigo) از آلفرد هیچکاک را به یاد میآورد.
گفته شد که پارک چان ووک استاد نمایش شخصیتهای غریب، با رفتاری عجیب بر پردهی سینما است. در این فیلم تازه، او توانایی دیگری هم از خود بروز میدهد؛ این که چگونه در نمایش زنان اغواگر بهتر از نمایش مردان داستانهایش عمل میکند. دوربین او به خوبی میتواند زنی را به گونهای به تصویر بکشد که هم مانند الههای قابل پرستش باشد و هم مانند شیطانی افسونگر و پر از کینه و درد.
نیمهی اول فیلم به خوبی از کنار هم قرار دادن همهی آن چه که گفته شد استفاده میکند و اثری با شکوه میسازد اما رفته رفته ریتم اثر از بین میرود و کارگردان راه خود را گم میکند. دلیل این که فیلم «تصمیم رفتن» نمیتواند بهترین اثر پارک چان ووک لقب بگیرد هم همین پس رفتن فیلمساز از نمایش جنون و دیوانگی است که در پس زمینهی داستان لانه کرده و میتواند مانند فیلم «رفیق قدیمی» یا «ندیمه» مخاطب را دچار یک شوک رعشهآور کند. اما معلوم نیست که چرا فیلمسازی با نمایش آن حجم از دیوانگی و جنون در دیگر آثارش، ناگهان پس مینشیند و محافظهکاری پیشه میکند.
در هر صورت فیلم «تصمیم رفتن» با قدرت در این جایگاه قرار میگیرد. اگر به نقطه ضعفی هم اشاره شد، به دلیل پتانسیلی است که در فیلم وجود دارد؛ پتانسیلی که اگر به بار مینشست حتما فیلم را به بهترین اثر کارنامهی پارک چان ووک تبدیل میکرد. ضمن این که جایزهی بهترین کارگردانی جشنوارهی کن سال گذشته هم به خاطر همین فیلم به پارک چان ووک رسید.
«یک کارآگاه جنایی، مسئولیت حل یک پرونده را بر عهده میگیرد. در این پرونده مردی حضور دارد که به نظر در حین کوهنوردی از کوهی سقوط کرده و مرده است. در ادامه جناب کارآگاه با بیوهی آن مرد که یک مهاجر چینی است، آشنا میشود. در نگاه اول رفتار این زن اصلا طبیعی نیست و چندان غم از دست دادن شوهرش را نمیخورد. همین هم باعث میشود که کارآگاه به او شک کند و زیر نظرش بگیرد. اما یواش یواش کارآگاه به زن دل میبازد و همین هم باعث گمراه شدنش در راه حل پرونده میشود. اما …»
۲. ندیمه (the handmaiden)
- بازیگران: ها جونگ وو، کیم مین هی
- محصول: ۲۰۱۶، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪
پارک چان ووک این بار یک راست به سراغ روایتی تاریخی رفته و به دوران اشغال کشورش توسط ارتش ژاپن پیش از جنگ دوم جهانی سر زده است. چنین مقطع زمانی قطعا برای پرداختن به خشونت ریشهدار در کشوری مانند کره جنوبی انتخاب درستی است. این که نوری بتابانی بر گذشتهای دردناک تا شاید از این طریق بتوانی جوابی برای سوالهایت پیدا کنی؛ آن هم وقتی که در تمام فیلمهای امروزیات به دنبال کشف ریشههای خشونت در دل تاریخ کشورت بودهای.
دختری کرهای وارد قصری مجلل میشود تا دختری ژاپنی را از چنگال عمویش نجات دهد. او باید کاری کند که این دختر ژاپنی عاشق مردی کلاهبردار شود و همهی ارثیهی دخترک را به جیب بزند. اما داستان آن گونه که این دو فکر میکنند، پیش نمیرود؛ چرا که در این قصر خبرهایی در جریان است و عمو و دخترک رازی دارند که فیلمساز برای نمایش آن به اندازهی کافی صبر میکند.
پارک چان ووک خوشبختانه بعد از ساختن فیلم «استوکر» به زبان انگلیسی و برای هالیوود نشینان، به کشورش بازگشت و فیلمی ساخت که به تمام اجزایش مسلط است و در همان حال و هوا و با شخصیتهایی میگذرد که خوب میشناسد. در مرکز قاب او باز هم روابط پیچیدهای قرار دارد که کمتر در هالیوود چنین بی پروا تصویر میشوند؛ روایت مردان و زنانی که در نمایش احساسات خود هیچ حد و مرزی ندارند و گاهی به حیوانهایی میمانند که ظاهری انسانی دارند.
در بیشتر فیلمهای پارک چان ووک مردانی دیوانه حضور دارند که یا دست به خشونت میزنند یا روابط عاطفی جنونآمیزی دارند. در «ندیمه» این کارگردان کرهای روی دست خودش هم بلند میشود و مردان داستانش را یک سر هوسباز و مجنون معرفی میکند که هیچ تعادلی در رفتارشان قابل مشاهده نیست. به همین دلیل هم می توان فیلم «ندیمه» را اثری دربارهی شخصیتهای زن آن دانست؛ زنانی گرفتار در قصری که مردانی بدطینت طراحیاش کردهاند و حتی به لحاظ معماری هم جلوهای بی هویت دارد؛ نیمی از معماری این کاخ انگلیسی است و نیمهی دیگرش ژاپنی و همین هم آن را به عمارتی مبتذل تبدیل کرده که در آن هر عمل دیوانهواری اتفاق میافتد.
در چنین قابی است که پارک چان ووک روی دو دختر داستان خود متمرکز میشود و روابط آنان را میکاود. رنگهای تند و حال و هوای اثر هم برای ساخته شدن همین رابطهی دخترانه است. البته میتوان نوعی خشونت را هم لابهلای این رنگها مشاهده کرد که به همان فضای پر از وحشتی بازمیگردد که در سرتاسر اثر جریان دارد.
فیلم «ندیمه» بر اساس کتابی به نام انگشتر به قلم سارا واترز ساخته شده است.
«کره. دههی ۱۹۳۰. در دوران اشغال کره توسط ژاپنیها مرد کلاهبرداری برای راضی کردن دختر یک مرد ژاپنی ثروتمند به ازدواج با وی، دختری کرهای را استخدام میکند که به عنوان ندیمه در قصر آنها کار کند. وظیفهی این دختر اغوا کردن دختر ارباب ژاپنی خود و راضی کردنش به ازدواج با آن مرد کلاهبردار است. اما اعمال او نتیجهی عجیبی به همراه دارد …»
۱. رفیق قدیمی (oldboy)
- بازیگران: چوی مین شیک، بوی چی ته و کانگ هیه چونگ
- محصول: ۲۰۰۳، کره جنوبی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۱٪
«رفیق قدیمی» همواره یکی از نامزدهای کسب عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای کرهی جنوبی است. ساخته شدنش همزمان با فیلم «خاطرات قتل» (memories of murder) به کارگردانی بونگ جون هو خبر از آغاز یک دوران طلایی میداد. وجه مشترک هر دو اثر هم پرداختن به خشونت در بستر تاریخ معاصر کرهی جنوبی بود و هر دو آشکارا به دوران سرعت گرفتن پیشرفت اقتصادی و رفاه در این کشور میپرداختند و تصویری خشن از این دوران گذار نمایش میدادند؛ خشونتی استیلیزه که علاوه بر این دلیل فرامتنی، از یک زیبایی شناسی سینمایی هم بهره میبرد و کاربردی دراماتیک پیدا میکند.
داستان از جایی شروع میشود که مردی توسط عدهای ناشناس، بدون هیچ توضیحی ربوده میشود و برای ۱۵ سال در اتاقی با نهایت امنیت نگه داری میشود. این مرد اصلا خبر ندارد که به کدامین گناه در این جا نگه داشته شده و همین موضوع جنبهای ویرانگر به فیلم بخشیده است. اصلا نمیتوان پشت سر گذاشتن چنین تجربهای را تصور کرد، آن هم بدون این که کسی پیدا شود و دلیلی برای این دزدی به آن مرد بخت برگشته ارائه دهد که بداند برای چه ناگهان زندگیاش تباه شده است. پس از ۱۵ سال او از اتاقش آزاد میشود و به دنبال آدمرباها و همچنین دلیل زندانی شدنش میگردد.
آن چه که فیلم «رفیق قدیمی» را تا به این اندازه در سرتاسر دنیا محبوب کرده، پیچشهای داستانی حساب شدهی آن است که باعث شده حتی مخاطب سرسخت سینما هم نتواند آنها را پیشبینی کند و حدس بزند در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد. به ویژه این که برخی از این پیچشها چنان هولناک است که حتی بعد از وقوع هم نمیتوان آنها را باور کرد.
پارک چان ووک آگاهانه میدانست که فرار از گذشتهای پر از جنگ و خونریزی کار سادهای نیست. پس مغاکی ساخت و مخاطبش را مجبور به زل زدن به آن کرد تا با خودش و آن چه که بر او گذشته رو در رو شود؛ این چنین هنرمندی راستین وظیفهاش را در قبال جامعهاش انجام میدهد.
فیلم «رفیق قدیمی» آن چنان موفق بود که حتی آمریکاییها هم وسوسه شدند و نسخهای آمریکایی از آن ساختند که به دلیل همین عدم انطباق داستان با تاریخ این کشور به فیلمی هدر رفته و به درد نخور تبدیل شد.
«مردی خوشگذران در روز تولد دخترش بدون هیچ سوالی دزدیده میشود. او را به درون اتاقی میاندازند و برای ۱۵ سال هیچ کس سراغ او نمیآید و فقط افرادی ناشناس برای وی غذا میآورند. این مرد در طول این ۱۵ سال چندباری خودکشی میکند و هربار همان افراد ناشناس به موقع به دادش میرسند و بعد از بهبودی او را به همان اتاق برمیگرداند. تا این که یک روز بدون هیچ توضیحی آزاد میشود. او تصمیم میگیرد تا دلیل این شکنجهی ۱۵ ساله را کشف کند اما …»