۹ درس مهم که از انیمیشن «دختر کفشدوزکی معجزهآسا» یاد میگیریم
«دختر کفشدوزکی معجزهآسا» (Miraculous Ladybug) که طرفدارانش آن را به نام میراکلس میشناسند، یکی از محبوبترین انیمیشنهای سالهای اخیر است که علاوه بر کودکان، توجه گروههای سنی دیگر را هم به خود جلب کرده است. اینکه گروههای سنی مختلف به این انیمیشن مخصوص کودکان توجه نشان میدهند، بیانگر موفقیت این سریال است که با وجود ایراداتی در قوس و روابط شخصیتها، همچنان عناصر زیادی دارد که بتواند بینندگان را جذب کند و آنها را درگیر داستان نگه دارد.
شخصیتهای اصلی سریال «دختر کفشدوزکی»، جوان و در حال رشد به تصویر کشیده شدهاند، که باعث میشود نقصها و اشتباهات گاه به گاه آنها طبیعی باشد. با این حال، و با وجود تمام اشتباهات و ناپختگیهایی که در این سریال دیده میشود، هنوز هم در دل داستانش درسهای حقیقی و ارزشمندی از زندگی بیان میشود که میتوان از شخصیتهای «دختر کفشدوزکی» آموخت.
درسهایی از انیمیشن «دختر کفشدوزکی»
۹. دروغ گفتن و حفظ اسرار همیشه در نهایت هر کسی را خسته میکند
دروغ گفتن و پنهان کردن اسرار از دیگران هرگز ایدهی خوبی نیست، و بیشتر مردم به اندازهی کافی آگاهی دارند که این کار از نظر اخلاقی تا چه اندازه اشتباه است. حقیقت دردناکی که کمتر مورد بحث قرار میگیرد این است که گاهی اوقات، مانند مورد مارینت، پنهانکاری ضروری است، زیرا او نمیتواند هویت ابرقهرمانی خود را فاش کند.
حتی در این صورت، مدیریت چنین راز بزرگی فوقالعاده دردناک است و همیشه در نهایت منجر به خسته شدن یا از پا درآمدن شخص میشود. این موضوع در مورد مارینت نیز به وضوح دیده میشود، زیرا او تحت فشار مخفی نگه داشتن راز دختر کفشدوزکی و نگهبان جعبهی معجزه از پا درمیآید و مجبور میشود به آلیا اعتماد کند.
۸. روابط عاشقانه برای هرکسی ممکن است، حتی غیر محتملترین آنها
ممکن است روابط عاشقانه در ابتدا به وضوح مشخص نباشند، خواه برای کسانی که در یک رابطه قرار دارند یا کسانی که در شرف شکل گرفتن یک رابطه باشند. اما زوجهایی هم ممکن است وجود داشته باشند که کنار هم قرار گرفتنشان بعید به نظر برسد، مانند آلیا و نینو در سریال «دختر کفشدوزکی».
در ابتدا، به نظر نمیرسد که هیچ شیمی عاشقانهای بین این دو نفر وجود داشته باشد، اگرچه واضح است که آنها دوستان خوبی برای یکدیگرند. حتی در یک نقطه، آلیا بیان میکند که نینو برای او بیشتر شبیه یک برادر است، اما همانطور که میبینیم نویسندگان میدانند که احساسات میتوانند در طول زمان تغییر کنند.
۷. مردم همیشه نمیتوانند آنچه هستند را تغییر دهند
قطعا این امکان برای همه وجود دارد که خودشان و چگونگی رفتارشان با دیگران را تغییر دهند، که معمولا هم پس از گذراندن یک رویداد مهم در زندگی است که دیدگاه کسی تغییر میکند. در ابتدا، به نظر میرسید که این نکتهای است که نویسندگان «دختر کفشدوزکی» قصد داشتند قبل از اینکه به طور کامل کلویی را به فصل اول خود برگردانند در شخصیت او نشان دهند.
اگرچه این مایه شرمساری است، اما در واقع میتوان آن را به عنوان یک درس ارزشمند در زندگی تلقی کرد، به خصوص برای فردی مانند مارینت که همیشه سعی میکند به هر کسی که میتواند کمک کند. افرادی وجود دارند که اساسا شخصیت خود را تغییر نمیدهند، و گاهی اوقات بهتر است آنها را همانطور که هستند رها کنید.
۶. پیوندهای افلاطونی میتوانند حتی قویتر از احساسات رمانتیک باشند
«دختر کفشدوزکی» زمان زیادی را صرف تمرکز روی پیوندهای عاشقانه بین شخصیتها میکند، خواه آنها از قبل تثبیت شده باشند یا فقط چیزی باشد که یک شخصیت در اوقات فراغت خود در مورد آن خیالپردازی میکند. در حالی که هیچ ایرادی در به تصویر کشیدن این موضوع وجود ندارد، این تنها یا مهمترین پیوندی نیست که بین مردم، به خصوص شخصیتهای جوان وجود دارد.
روابط افلاطونی میتواند حتی قویتر و تاثیرگذارتر باشد، بهویژه برای شخصیتهایی که هنوز در حال رشد هستند و سعی میکنند خودشان را پیدا کنند. پیوندهایی مانند آنچه بین مارینت و آلیا، یا آدرین و نینو نشان داده شده است، فوقالعاده دلچسب و معنادار تعریف شدهاند.
۵. والدین همیشه به دنبال بهترینها برای فرزندانشان نیستند
این حقیقت سختی است که بپذیریم والدین همیشه مراقب فرزندان خود نیستند. در حالی که بینندگان دنیای واقعی نمیتوانند با طرف ابرشرور گابریل ارتباط برقرار کنند، متاسفانه جنبهی پدری بیتوجه او چیزی است که بسیاری تجربه کردهاند.
همهی والدین نگران خوشبختی و رفاه فرزندشان نیستند، بلکه به افتخاری فکر میکنند که توسط فرزندانشان میتوانند برای نام خانوادگی خود به ارمغان بیاورند. اگر اینگونه به نظر برسد که والدینی بیشتر به موفقیتها، نمرات و جایگاه فرزندشان علاقه نشان میدهند تا بهزیستی ذهنی و جسمی آنها، نشانهی کاملا واضحی است که واقعا بهترینها را برای فرزندانشان نمیخواهند. کارتون «دختر کفشدوزکی» با ظرافت این نکتهی چالشبرانگیز را به تصویر میکشد.
۴. در هر سنی وقت برای سرگرمی وجود دارد
یکی از واقعیتهای سخت زندگی این است که آدمها با افزایش سن زمان کمتری برای سرگرمیهای خود دارند. این که یک نفر چقدر ممکن است بخواهد تمام وقت آزاد خود را صرف دنبال کردن هنر، موسیقی یا سایر سرگرمیهای خلاقانه کند مهم نیست، مساله این است که زمان کافی در روز برای انجام این کار وجود ندارد.
با این حال، این بدان معنا نیست که افراد مجبورند تمام سرگرمیهای مورد علاقهی خود را صرفا به این دلیل که سنشان بالا میرود یا مسئولیتهای بیشتری را بر عهده میگیرند، کنار بگذارند. مارینت حتی با وجود داشتن مسئولیت دختر کفشدوزکی و نگهبانی از جعبهی معجزه، برای سرگرمیهای خود مانند طراحی و پخت و پز وقت پیدا میکند.
۳. در انجام هر کاری حتی اگر نیت خوبی هم داشته باشید ممکن است آسیب ببینید
داشتن نیت خوب و انجام کاری با دلایل موجه، هیچ کس را از خطراتی که در صورت رسیدگی اشتباه به مسائل با آن مواجه خواهد شد، مصون نگاه نمیدارد. پذیرش این میتواند سخت باشد، به خصوص زمانی که شخصی احساس میکند که مسئولیتش را به خوبی به انجام رسانده است.
یک مثال عالی از این موضوع در فصل چهارم «دختر کفشدوزکی» است، پس از وقایع کت بلانک، مارینت بیشتر به ابرقهرمانان دیگر تکیه میکند و کت نوآر را به طور کامل از ماموریتها حذف میکند. اگرچه مارینت این کار را به دلیل واقعیت جایگزینی که برایش پیش آمده است انجام میدهد، اما آدرین این را نمیداند و کاملا قابل درک است که از تصمیم مارینت آسیب ببیند.
۲. سواستفاده از قدرت برای تحقیر دیگران کار درستی نیست
فقط به این دلیل که دو نفر با هم کنار نمیآیند به این معنی نیست که هیچ اشکالی ندارد که یکی از قدرتی که دارد برای تحقیر علنی دیگری سواستفاده کند. این کاری است که مارینت با لیلا انجام میدهد و از تواناییهایش به عنوان دختر کفشدوزکی برای تحقیر او در مقابل آدرین استفاده میکند.
این بدان معنا نیست که دروغ گفتن اشکالی ندارد یا دروغگویان نباید با عواقب اعمال غیر صادقانهی خود مواجه شوند. با این حال، روشی که مارینت برای رسیدگی به این موضوع انتخاب میکند هم مناسب نیست. شاید بینندگان واقعی «دختر کفشدوزکی» مانند او قدرتهای ماورایی نداشته باشند، اما حتما تواناییهایی دارند که ممکن است به اشتباه و ناعادلانه از آنها برای تحقیر دیگران استفاده کنند.
۱. مهم است یاد بگیرید که چگونه رها کنید
قابل درک است که رها کردن بعضی از مسائل ممکن است سخت باشد. مهم نیست که رها کردن مربوط به کسی یا چیزی باشد، و مهم نیست که چند بار در گذشته مجبور شده باشیم این کار را انجام دهیم. با این حال، این یک مهارت حیاتی است که باید به دست آوریم تا بتوانید زندگی را بدون دلتنگی و تراژدی یا ضرر و آسیب پشت سر بگذاریم. این چیزی است که در سریال «دختر کفشدوزکی» مستقیما با گابریل آگرست و نحوهی برخورد او با اتفاقاتی که برای امیلی رخ داد، دیده میشود.
گابریل به جای اینکه بخواهد اتفاقات رخ داده و اشتباهاتی که منجر به کمای او شد را بپذیرد، تمام آنچه از روابطشان باقی مانده را قربانی میکند تا سعی کند او را بازگرداند. اگر امیلی میتوانست با او ارتباط برقرار کند، احتمالا به او میگفت که در عوض این کارها کنار آدرین باشد، زیرا خانواده یکی از مهمترین چیزها در جهان است.
منبع: cbr
واقعا من هم این مقاله رو دیدم خیلی تعجب کردم
همینمون مونده بیایم از لیدی باگز الگو بگیریم ،
این همه شاهکار توی هالیوود و انیمه هست ،
واقعا موندم ،