هالیوود چگونه می‌تواند از موفقیت فیلم «گودزیلا منهای یک» درس بگیرد؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
فیلم گودزیلا منهای یک

تازه‌ترین قسمت مجموعه‌ی کایجو شرکت ژاپنی توهو، یعنی «گودزیلا منهای یک» (Godzilla Minus One) در همین مدت کوتاه عرضه‌ی خود به یکی از پردرآمدترین فیلم‌های هیولایی تاکنون تبدیل شده و نشان می‌دهد که فیلم‌های امریکایی باید تکانی به خود داده و از موفقیت این فیلم ژاپنی درس بگیرند. «گودزیلا منهای یک» توانسته هم از منتقدین نقدهای بسیار خوبی دریافت کند، و هم بینندگان ژاپنی و حتی مخاطبان بین‌المللی حسابی از آن استقبال کرده‌اند و این فیلم تا همین حالا هم رکوردهای بسیاری را در گیشه شکسته است. «گودزیلا منهای یک» موفق شده تا امروز نزدیک به ۴۰ میلیون دلار در امریکای شمالی بفروشد که برای یک فیلم لایو اکشن خارجی عدد بزرگی به حساب می‌آید؛ آنقدر بزرگ که حالا این فیلم با گذشتن از فیلم «هزارتوی پن» گیرمو دل تورو محصول ۲۰۰۶ میلادی، به ششمین فیلم پرفروش خارجی‌زبان در امریکای شمالی تبدیل شده است.

هرکسی که تا به حال فیلمی از گودزیلا دیده باشد بالاخره یک کایجو یا هیولای مورد علاقه دارد و به طبع آن، یک فیلم گودزیلایی مورد علاقه؛ از فیلم‌های پرفروش مانسترورس که می‌توانید راحت بنشینید و با آن‌ها پاپ‌کورن بخورید، یا فیلم باشکوه و خوفناک ایشیرو هوندا محصول سال ۱۹۵۴ میلادی که امروزه دیگر در زمره‌ی فیلم‌های کلاسیک قرار می‌گیرد. شرکت توهو، سازنده‌ی فیلم‌های گودزیلا در ژاپن، در طی سال‌های اخیر که گودزیلاهای انگلیسی‌زبان در حال تسخیر هالیوود بودند، روی چشم‌انداز جدید و جسورانه‌ی خود برای قدم بعدی گودزیلا کار می‌کرد. گزارشات در ابتدا از تلاش استودیوی ژاپنی برای ساخت یک دنیای سینمایی مجزا بر اساس شین گودزیلای سال ۲۰۱۶ میلادی خبر می‌داد و فیلم «گودزیلا علیه کونگ» هم قرار بود آخرین فیلم مجموعه‌ی مانسترورس شرکت «لجندری» و «وارنر براردز» باشد. تاکاشی یامازاکی، نویسنده و کارگردان «گودزیلا منهای یک» درباره‌ی شین گودزیلا گفته است: «این فیلم در ژاپن موفقیت بسیاری کسب کرد و ما هم می‌خواستیم دنباله‌ی آن را بسازیم. شین گودزیلا درباره‌ی سیاستمداران است و طراحی ظاهر هیولایش نیز بسیار ترسناک‌تر؛ اما [با فیلم «گودزیلا منهای یک»] ما می‌خواستیم به طور عمدی مسیری خلاف جهت آن حرکت کنیم. برای نمونه، شخصیت گودزیلای ما طراحی باحال‌تری دارد و آن قدرها وحشتناک نیست، داستان آن نیز به جای آنکه بر سیاستمداران تمرکز کند، به شهروندان می‌پردازد.»

البته از آن زمان تاکنون، موفقیت این فیلم به ساخت آثار دیگری در این فرنچایز انجامیده است و توهو را نیز به این سمت و سوی کشاند که بخواهد ایده‌ی خود را عملی کند. در نهایت پس از هفت سال «گودزیلا منهای یک» توسط توهو روانه‌ی سینماها شد. درست است که فعلا خبری از ادامه‌ی شین گودزیلا نیست (آن هم با پایانی که به سرانجام نرسید!) اما فیلم سینمایی جدید شرکت توهو به نوبه‌ی خود شاهکاری در زمره‌ی فیلم‌های هیولایی محسوب می‌شود.

مهم‌ترین فیلم‌های هالیوودی که از روی دست این مجموعه‌ی محبوب ژاپنی نگاه کرده‌اند، مربوط به مجموعه‌ی «مانستروس»‌ می‌شوند که اولین فیلم آن در سال ۲۰۱۴ میلادی با نام «گودزیلا» و به کارگردانی گرت ادواردز روانه‌ی سینماها شد. البته لازم به ذکر است این اولین فیلم هالیوودی نیست که تنها شرکت‌های امریکایی روی آن کار کرده‌اند، بلکه اولین فیلم گودزیلایی که از اول تا آخر آن توسط عوامل و شرکت‌های امریکایی ساخته شد اثری به همین نام به کارگردانی رولاند امریش است که در سال ۱۹۹۸ میلادی منتشر شد.

تاکنون در مجموعه‌ی امریکایی «مانسترورس» چهار فیلم و یک سریال منتشر شده و یک فیلم دیگر هم در راه است که بعد از آنکه زمان انتشار آن به خاطر اعتصابات هالیوود مدتی به تأخیر افتاد، قرار است بالاخره در ۱۲ آپریل ۲۰۲۴ میلادی به روی پرده‌ی سینماها بیاید و از قرار معلوم «گودزیلا در برابر کونگ: امپراتوری جدید» نام دارد. یک سریال لایواکشن به نام «فرمانروا: میراث هیولاها» (Monarch: Legacy of Monsters) نیز برای شبکه‌ی اپل‌تی‌وی ساخته شده که نوامبر گذشته روی این پلتفرم عرضه گشت. وجه تمایز دنیای سینمایی مانستروس با فیلم‌های شرکت توهو در آن است که در نسخه‌ی امریکایی، هیولاهای فیلم‌های کینگ کونگ در مقابل گودزیلا قرار می‌گیرند و تا به امروز تعداد انگشت شماری هیولای جدید هم به این دنیا اضافه شده‌اند.

مانسترورس یکی از معدود مجموعه‌های جدید سینمایی در هالیوود است که توانسته مخاطبان را جذب کرده و موفقیت‌هایی کسب کند. البته شکی در آن نیست که اکثر فیلم‌های این مجموعه‌ی سینمایی سرگرم‌کننده بوده و از سطح کیفی قابل قبولی برخوردارند، اما دستاوردهای «گودزیلا منهای یک» آنقدر شگفت انگیز بوده است که مانسترورس در برابر آن رنگ می‌بازد و اگر نتواند از این موفقیت‌ها یاد بگیرد، بی‌شک در آینده این فیلم‌های ژاپنی گودزیلا هستند که بازار سینمای امریکا را نیز به تسخیر خود درخواهند آورد.

داستان «گودزیلا منهای یک» درست پس از نابود شدن ژاپن پس از جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود. این یعنی گودزیلا در این فیلم به ریشه‌های خود بازگشته و بار دیگر به عنوان هیولایی که نماد قدرت ویرانگری بشریت است رخ‌نمایی می‌کند. این فیلم، سی و هفتمین فیلم در مجموعه‌ی گودزیلا به حساب می‌آید و همانطور که اشاره کردیم تاکنون توانسته در میان همه‌ی آن‌ها بهترین نقدها و امتیازات را دریافت کند و حتی پایش به کشورهای دیگر هم باز شده و در ایالات متحده هم به یک فیلم پرفروش تبدیل شده است. این نشان می‌دهد که «گودزیلا منهای یک» بی‌شک همان چیزی است که بینندگان این سبک فیلم‌ها مدت‌هاست منتظر آن بودند و اگر شرکت لجندری (سازنده‌ی فیلم‌های مانستروس) هم می‌خواهد به این حد از موفقیت برسد نمی‌تواند از این فیلم ژاپنی چشم‌پوشی کند. در ادامه به نکات و ویژگی‌هایی  اشاره خواهیم کرد که در «گودزیلا منهای یک» برجسته هستند و می‌توانند به درد فیلم‌های هالیوودی، به ویژه مانسترورس بخورند.

۱. هیولای گودزیلا منهای یک ترسناک است

هیولای گودزیلا منهای یک

«گودزیلا منهای یک» روایت‌ها و کلیشه‌های احمقانه‌ی این فرنچایز را از قامت فیلم خود به طور کامل زدوده است و این بار گودزیلا را به هیولایی ترسناک تبدیل کرده که مانند آن را دهه‌هاست در فیلم‌های کایجو ندیده بودیم. این فیلم همزمان که بخش خوبی از زمان خود را به صحنه‌های اکشن اختصاص داده و از این نظر شبیه مانسترورس است، اما حضور گودزیلا سایه‌ی ترسناکی بر کل داستان فیلم می‌اندازد که در عین اضطراب‌آور بودن، دیدن آن بسیار سرگرم کننده است. برای نمونه تنفس اتمی گودزیلا در این فیلم چیزی فراتر از یک مکانیک ساده برای جذاب‌تر کردن این هیولاست، بلکه این قدرت یادآور نیروی کاملا مخربی است که عواقب وحشتناکی در پی دارد.

با اینکه «گودزیلا» محصول سال ۲۰۱۴ میلادی یک بازآفرینی خوب، جدی و منطقی از فیلم‌های گودزیلا محسوب می‌شد که این بار از دریچه لنز یک روایت امریکایی به دنیای این هیولا نگاه می‌کرد، اما با گذشت زمان، فیلم‌های مانسترورس هر بار مسخره‌تر و احمقانه‌تر شده‌اند و داستان‌ها و شخصیت‌هایی کاملا غیرواقعی و فانتزی دارند که اصلا با عقل جور درنمی‌آید. این امر موجب شده فیلم لحن جدی و قدرت روایی خود را از دست داده و به سمت کمدی‌های سطحی سوق پیدا کند. حتی همین تریلر فیلم «گودزیلا در برابر کونگ: امپراتوری جدید» کافی است تا بفهمید چقدر این نسخه‌ی هالیوودی مضحک شده است؛ آخر کونگ و گودزیلا هر کدام با اسلحه‌های رباتی بزرگ‌تر از خودشان به جنگ هم می‌روند. به نظر می‌رسد که این فیلم‌های هالیوودی بیشتر به فیلم‌های گودزیلای دوران شوا (فاصله‌ی سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۵ میلادی) نگاه کرده‌اند که در آن نبردهای عظیم و روایت‌های علمی-تخیلی در جریان است که با اینکه می‌توان از آن‌ها لذت برد، اما آن ماندگاری و قدرت فیلم‌های توهو را ندارند. هالیوود باید یاد بگیرد که مخاطبان امروزه بیش از هر چیز ترجیح می‌دهند که جدی گرفته شوند، و شکست‌های تجاری اخیر مارول شاید خود برای تأیید این موضوع کافی باشند.

اکشن فیگور بندای مدل گودزیلا

۲. تعاملات انسانی به اندازه‌ی هیولاها اهمیت دارند

مردم در حال فرار از هیولاها

یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های «گودزیلا منهای یک» که توانست بر احساسات بینندگان تأثیر بگذارد، بخش‌های مربوط به تعاملات انسانی و دراماهای عاطفی آن است. به جای آنکه فیلم بخش‌های ابتدایی خود را به بطالت بگذارند تا بالاخره سروکله‌ی هیولا پیدا شود و ماجرا اوج بگیرد، از این فرصت به بهترین شکل برای داستان‌سرایی استفاده کرده و شخصیت‌هایی را به بیننده معرفی می‌کند که پس‌زمینه‌ی داستانی قوی دارند و بیننده می‌خواهد بیشتر از زندگی‌های آن‌ها سر در بیاورد. اینگونه روایت موفق می‌شود کاراکترهایی بسازد که تنها علت وجودی آن‌ها در داستان به گودزیلا بازنمی‌گردد. همین موضوع هم باعث شده که بسیاری از مخاطبان «گودزیلا منهای یک» با چشمانی که اشک در آن حلقه زده سالن سینما را ترک کنند که میزان بالای تأثیرگذاری این فیلم را نشان می‌دهد. فیلمی که اگر با دقت یک طرفدار دوآتشه در آن دقیق شویم خواهیم دید که در بطن خود یکی از کلاسیک‌ترین فیلم‌های گودزیلا به حساب می‌آید، اما همچنان آنقدر انسانی و احساسی است که بیننده می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند.

در حالی «گودزیلا منهای یک» خودش و تماشاچی‌هایش را جدی می‌گیرد که فیلم‌های پرهزینه و پرسروصدای هالیوود مدت‌هاست شخصیت‌پردازی و داستان‌سرایی خلاق را کنار گذاشته و اکثر فیلم‌های با بودجه‌ی بالا و پرزرق و برق، مثل فیلم‌های دنیای سینمایی مارول، یا نام‌های بزرگی چون ایندیانا جونز، بدون اینکه به زمینه‌سازی و طرح‌های داستانی بپردازند، به اینکه هر چند دقیقه یک جوک بی‌مزه بگویند اکتفا می‌کنند.

به نظر می‌رسد که فیلم‌های مانسترورس هم از این قضیه مستثنی نیستند و از همان ابتدای فیلم، این هیولاها هستند که در مرکزیت روایت داستان‌ها در این مجموعه قرار می‌گیرند نه انسان‌ها. در این‌ها می‌بینیم که صحنه‌های اکشن بخش زیادی از فیلم را به خود اختصاص داده‌اند و در رده‌بندی میزان اهمیت، لحظات هیجانی و اکشن بر برقراری روابط انسانی ارجحیت پیدا می‌کنند. البته اگر بخواهیم منصفانه به ماجرا نگاه کنیم می‌توانیم تلاش مانسترورس برای شخصیت‌سازی را در سریال «فرمانروا: میراث هیولاها» ببینیم؛ اما این به تنهایی کفایت نمی‌کند و فیلم‌های شرکت لجندری باید از موفقیت«گودزیلا منهای یک» درس بگیرند که ثابت کرد کاراکترهایی که به خوبی ساخته و پرداخته شده‌اند همچنان در فیلم‌های پرفروش و پرهزینه جای دارند و تنها مختص سریال‌های تلویزیونی نیستند.

اکشن فیگور مدل گودزیلا علیه کینگ کونگ مجموعه 2 عددی

۳. هیولای «گودزیلا منهای یک» هیبت و عظمت خود را از دست نداده است

یکی از ویژگی‌های ساده اما مهمی که یک هیولا را به هیولایی واقعا ترسناک مبدل می‌کند، اندازه و بزرگی آن است. شاید تا به حال در فیلم‌های گودزیلا به این موضوع دقت نکرده باشید یا اصلا در نگاه اول فکر کنید که این موضوع چندان اهمیتی ندارد؛ اما تأکید بر بزرگی جثه‌ی هیولا خود یکی از جنبه‌های مهم گودزیلا است. فیلم جدید توهو به خوبی این موضوع را درک کرده و در بسیاری از قاب‌های خود نمایی از گودزیلا نشان می‌دهد که در کنارش انسان‌ها هم دیده می‌شوند؛ اینگونه چیزی برای مقایسه‌ی اندازه‌ی هیولا وجود دارد. همین امر موجب می‌شود این حس به بیننده القا شود که انسان در برابر گودزیلا واقعا حقیر و ناتوان است و اگر خودتان را جای شخصیت‌های این فیلم قرار دهید احتمالا سرنوشتی جز مرگ برای خودتان متصور نخواهید بود.

در مقابل، درست است که هر دو فیلم «گودزیلا» (۲۰۱۴) و «کونگ: جزیره‌ی جمجمه» (۲۰۱۷) به خوبی توانسته‌اند مقیاسی از عظمت هیولاهای خود ارائه بدهند و آن‌ها را بزرگتر از هر موجود دیگری به تصویر بکشند، اما فیلم‌های مانسترورس از آن زمان تاکنون دیگر به این جزئیات توجهی نشان نداده‌اند و تماشاچی نمی‌تواند بزرگی هیولاها را آن قدر که باید و شاید احساس کند.

تا آن جایی که دیده‌ایم در تعداد زیادی از نماهای فیلم «گودزیلا علیه کونگ» هم این موضوع رعایت نشده است و استفاده‌ی بیش از حد از جلوه‌های ویژه‌ی کامیپوتری باعث شده دیوار بزرگی بین مخاطب و فیلم برپا شود که اجازه نمی‌دهد بیننده با فیلم ارتباط بگیرد. همچنین اکثر صحنه‌هایی که این هیولاها در آن حضور دارند به شیوه‌ای کارگردانی شده‌اند که انگار کونگ و گودزیلا در دوردست‌ها در حال مبارزه هستند و این کاملا علت وجودی این موجودات را نقض می‌کند که قرار است هیبتی خوفناک و قدرتی غیرقابل کنترل داشته باشند که خانمان‌برانداز است و مردم هیچ راه فراری از آن ندارند؛ یعنی در نهایت چه فرقی می‌کند اگر انسان‌ها از این هیولاها واهمه نداشته باشند؟

۴. «گودزیلا منهای یک» با هوشمندی از موسیقی فیلم‌های گذشته استفاده می‌کند

از تأثیرگذارترین و نفس‌گیرترین صحنه‌های فیلم «گودزیلا منهای یک» آن جایی است که تم موسیقی آکیرا ایفوکوبه از فیلم اصلی سال ۱۹۵۴ میلادی پخش می‌شود که به نوعی به بینندگان هشدار می‌دهد که گودزیلا در راه است. این قطعه‌ی موسیقایی بی‌نظیر دیگر با شخصیت گودزیلا پیوند خورده است و هردو مکمل یکدیگر هستند.

با اینکه «گودزیلا: سلطان هیولاها» محصول سال ۲۰۱۹ میلادی هم از این موسیقی در فیلم استفاده کرده است، اما تم گودزیلا به ندرت در فیلم‌های هالیوودی به کار گرفته شده و امریکا باید این حقیقت را بپذیرد که نمی‌تواند موسیقی بهتری برای گودزیلا بنویسد که بتواند جای اثر کلاسیک ایفوکوبه را بگیرد. این مسئله در مورد کونگ هم صادق است. هیچ موسیقی برجسته و به‌یادماندنی برای این میمون عظیم الجثه نوشته نشده، مگر موسیقی فیلم «کینگ کونگ» محصول ۱۹۳۳ میلادی. مانسترورس با ارجاع به این موسیقی می‌تواند روح از دست رفته‌ی این کاراکتر را به او بازگرداند.

۵. پیشرفت تکنولوژی به ضرر فیلم‌های گودزیلا تمام می‌شود

گودزیلا در برابر کونگ

«گودزیلا منهای یک» داستان خود را از ژاپنی آغاز می‌کند که در بهت و آشوب فرورفته و به خاطر جنگ، مردم از تأمین ساده‌ترین چیزها هم عاجزند، چه رسد به اینکه بخواهند از خودشان در برابر حمله‌ی یک هیولای رعب‌انگیز محافظت کنند. این به تنهایی خود برای بالا بردن هیجان داستان کافی است، چرا که مقاومت در برابر گودزیلا را تقریبا غیرممکن می‌سازد.

حالا این وضعیت را با نسخه‌های هالیوودی مقایسه کنید. به جز فیلم «کونگ: جزیره‌ی جمجمه» که داستان آن در یک اتمسفر دهه هفتاد میلادی اتفاق می‌افتد، سایر فیلم‌های مانسترورس همه مربوط به دنیای مدرن هستند و انسان‌ها به پیشرفت‌های خارق العاده‌ای از نظر تکنولوژی و تسلیحات نظامی دست یافته‌اند که به طور کلی پیش‌فرض ناتوانی در برابر هیولاها را نادیده می‌گیرد. وقتی بشریت به تکنولوژی‌هایی دست یافته که توان مقابله با نیروهای مافوق بشری را دارند، دیگر چرا باید به عنوان مخاطب نگران سرنوشت شخصیت‌ها باشیم؟ انسان‌ها که می‌توانند به راحتی یک بمب یا موشک فوق پیشرفته به سراغ هیولا بفرستند و در عرض چند ثانیه او را خرد و خاکشیر کنند؛ پس اصلا این همه تلاش و تقلای کاراکترها برای دو ساعت در مواجهه با گودزیلا چه اهمیتی دارد وقتی انسان‌ها می‌توانند در ماشین‌های پرنده‌ی تخیلی خود شانه به شانه‌ی هیولاها در آسمان پرواز کنند و هیچ بلایی هم سرشان نیاد.

اکشن فیگور نکا مدل گودزیلا کد 367N072519

۶. جای هیولاها در دنیای واقعی است

هیولا در حال بلعیدن قطار

فانتزی مساوی علمی-تخیلی نیست. لازم نیست یک پس‌زمینه‌ی کاملا غیرواقعی بسازیم و دستگاه‌ها و هواپیماهایی از آن غیرواقعی‌تر در آن بگذاریم تا به جنگ هیولاهای تخیلی برویم. «کونگ و گودزیلا» دیگر آن قدر به سمت دنیاهای علمی-تخیلی رفته که بیشتر شبیه فیلمی از مجموعه‌ی «پیشتازان فضا» است تا گودزیلا. بسیاری از فیلم‌های پرفروش امریکایی، به ویژه پس از محدودیت‌هایی که در زمان فراگیری کووید اعمال شده بود، مجبور شدند تا فیلم‌های خود را در محوطه‌های کاملا بسته فیلمبرداری کنند و در نتیجه، برای ساخت صحنه‌های پرجنب و جوش‌تر و اکشن استفاده از جلوه‌های ویژه و CGI منطقی‌ترین راه ممکن به نظر می‌رسید. متأسفانه همین موضوع به یکی از ایرادات بزرگ فیلم‌های این سال‌های هالیوود تبدیل شده است.

اینطور به نظر می‌رسد که نوعی حس بی‌وزنی بر اکثریت فیلم‌هایی که بعد از ماجراهای کووید منتشر شدند حاکم است. تصاویر بیش از حد کارتونی و غیرواقعی هستند و حتی کیفیت این نماها نیز به شدت پایین آمده است. مجموعه‌ی مانسترورس هم قربانی این مسئله شده و جلوه‌های ویژه‌اش نمی‌توانند آن احساسی را به بیننده منتقل کنند که برای نمونه یک شهری که ویران شده و دیگر چیزی از آن باقی نمانده.

در مقام مقایسه، ماجرای «گودزیلا در برابر کونگ: امپراتوری جدید» در دنیایی تخیلی در هسته‌ی زمین اتفاق می‌افتد که فضای آن به شدت با دنیای واقعی خودمان فاصله دارد و این محیط‌های ناآشنا هرگز نمی‌توانند به اندازه‌ی دیدن شهرهای واقعی تأثیرگذار باشند. آدام وینگارد، کارگردان «گودزیلا در برابر کونگ» که فیلم جدید مانسترورس را هم کارگردانی می‌کند، پیش از این یک صحنه‌ی هشت دقیقه‌ای از مبارزه‌ای نفس‌گیر بین گودزیلا و کونگ به ما نشان داده است. اما این هرگز نمی‌تواند با «گودزیلا منهای یک» قابل مقایسه باشد که در یک صحنه از آن گودزیلا بی‌رحمانه قطاری مملو از مسافران را گاز زده و می‌بلعد.

دیوارکوب مدل گودزیلا کد s 1747

۷. «گودزیلا منهای یک» صرفا به صحنه‌های اکشن بسنده نمی‌کند

فیلم اصلی «گودزیلا» که در ۱۹۵۴ میلادی به سینما آمد مشخصا تمثیلی آشکار از اثرات ویرانگر بمب هسته‌ای و بازتابی از نگرانی‌های مردم ژاپن پس از جنگ جهانی بود. «گودزیلا منهای یک» به همین مضامین بازگشته است و آن‌ها بخش مهمی از روایت داستان را به خود اختصاص می‌دهند که موجب می‌شود مخاطب محتوای داستانی و روایی بیشتری برای بررسی داشته باشد، تا اینکه فقط برای دو ساعتی صحنه‌ی اکشن ببیند و دست خالی از پای فیلم بلند شود. صرف اینکه این هیولاها و موجودات تخیلی و فانتزی هستند، دلیلی مبنی بر این نیست که از معنا تهی باشند.

«کنگ: جزیره‌ی جمجه» با زیرکی خاص خود به امپریالیسم امریکا طعنه زده و به طرز نامحسوسی از قضیه‌ی جنگ ویتنام انتقاد می‌کرد؛ فیلم جوردن ووگت رابرتز اما تنها فیلم در میان فیلم‌های مجموعه‌ی مانسترورس است که از این هوشمندی برخوردار بود و بقیه‌ی آن‌ها تنها تمرکز خود را بر هیولاها و ویرانگری آن‌ها می‌گذارند. واقعا جای تأسف دارد که دو تا از بهترین شخصیت‌های هیولایی تاریخ را در فیلم خود در مقابل هم قرار دهید و از پیش‌زمینه‌ی داستانی غنی آن‌ها هیچ استفاده‌ای نکنید.

این فیلم‌ها البته لازم نیست فلسفی یا افسرده باشند تا ارزش روایی آن‌ها مورد تحسین و تقدیر قرار گیرد؛ همین که فیلم‌های هالیوودی بتوانند از این موجودات برای تعریف داستانی پرمایه بهره گرفته و حرفی بزنند که تا مدتی پس از دیدن فیلم هم از ذهن مخاطب پاک نشود، خودش برد بزرگی است. اما فعلا که مانسترورس تمام تمرکز خود را بر این قرار داده که بعد از نشان دادن یک مبارزه بین هیولاها سریع سراغ نبرد بعدی برود؛ بی‌آنکه به بار داستانی آن توجهی نشان دهد.

این ایده به این معنی این نیست که باید سرگرم‌کننده بودن فیلم را قربانی داستان‌سرایی و طرح‌های روایی کنیم؛ برای نمونه «کونگ: جزیره‌ی جمجمه» ترکیبی عالی از اکشن هیولایی، مضامین عمیق‌تر و شخصیت‌پردازی را به تصویر کشید. «گودزیلا منهای یک» نیز در این زمینه سنگ تمام گذاشت و تلاش کرد متأثر از وضعیت جهان امروز، به اضطرابی که بر سر همه‌ی ما ساکنان زمین سایه انداخته اشاره کند و این یکی از دلایل دیگری است که «گودزیلا منهای یک» را به یک موفقیت قاطعانه نه فقط در ژاپن، که در کشورهای دیگر تبدیل کرده است. هالیوود هم باید از این ماجرا درس بگیرد و نگران این نباشد که فیلم‌های مجموعه‌هایی مثل مانسترورس بیش از اندازه عمیق شوند و مخاطبان دیگر از گودزیلای امریکایی خوششان نیاید.

منبع: Screenrant



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. سهند

    این اثر از جنبه مانسترورس یک تکرار تمام عیار بود. بارزترین و مهمترین وجه گودزیلا منهای یک، توجه به یک ساختار انسانی در متن فیلم بود که ارزش بالاتری از نمونه های هالیودی داشت.

  2. مازیار پورذکریا

    بنظر من این نقد و حتی خود فیلم بر خلاف عقاید کسایی مثل من هست که هوادار گودزیلای آلفا هستند که خیلی جاها به کمک بشریت میاد
    نه این گودزیلایی که فقط عصبیه و هدفی جز تخریب و کشتار نداره

    1. زاکر

      داشچی میگی یجوری شده فیلمای برادران وارنر که انگار داری انیمه نگا میکنی به قول همین مطلب اصلا اندازه دیگه مهم نیست و آدم فک نمیکنه ک وای چقد این بزرگه فقط انگار یه میمون با یه تمساح مثلا تو طبیعت درگیر شدن و مثل انیمه مثلا فقط یه حریف جدید میاد و اینام بعد مبارزه خودشون اونارو نابود میکنن و اصلا انگار همینیه که هست چیز عادیه

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما