۶ رمان آلمانی پرفروش که شما را شگفتزده میکنند
آلمان سرزمین اندیشمندان و نویسندگانی است که شماری از بهترین آثار دنیا را خلق کردهاند. اگرچه حضور این کشور تا قرن ۱۸ با چهرههای وزینی مانند گوته و شیلر در صحنهی ادبیات ادامه پیدا نکرد اما در حال حاضر ادبیات آلمان فراتر از مرزها عمل کرده و هر کتابخوانی دل در گرو حداقل یکی از نویسندگان آلمانی دارد.
به دلیل پیشینهی غنی ادبیات و فلسفهی آلمان، اغلب این کشور را با عنوان «خانهی شاعران و فیلسوفان» میشناسند. آلمان تا سال ۱۸۷۱ به یک دولت مدرن تبدیل نشده بود و تاریخ پیشین ایالتهای مختلف آلمان با جنگ، آشفتگی مذهبی و دورههای افول اقتصادی درگیر بوده است. بعد از صلح و توسعه، ادبیات آلمان را بهطورکلی از ادبیات ملی فرانسه و انگلستان متمایز کرده است.
میراث ادبی آلمان از فلسفه گرفته تا داستان و شعر، همانطور که در حوزهی هنرهای زیبا و فیلم هم نشان داده است، میراث گسترده و ارزشمندی است.
برخی از کتابهای آلمانی نهتنها مقدمهای عالی برای ادبیات، بلکه برای فرهنگ و تاریخ آلمان نیز هستند. کتابهای آلمانی چیزهای زیادی برای ارائه به آلمانیها و ساکنان خارجی دارد.
در ادامهی این مطلب ۶ مورد از کتابهای پرفروش و فوقالعادهی آلمانی را معرفی کردهایم.
۱. طبل حلبی
کتاب «طبل حلبی» اثری هنری از گونتر گراس است که اولین بار ۶ اکتبر ۱۹۵۹ منتشر شد. گراس با این رمان بهجایگاه بسیار بالایی در تاریخ ادبیات آلمان دست یافت.
شخصیت اصلی داستان «اسکار ماتزرات» در این کتاب، داستان زندگی خود را در یک بیمارستان روانی در اوایل دههی ۱۹۵۰ روایت میکند.
اسکار کیست؟ یا بهتر است بگوییم، اسکار چیست؟ اسکار غیرقابل اعتمادترین راوی جهان است. او بازتابی از جنگ و جامعه، زمان، افرادی که او را احاطه کردهاند و رذایلی است که مردم در خود پنهان میکنند. درواقع او مردی است که تمام شرارتهای دنیای اطرافش را جذب کرده است.
او مدعی است که در سهسالگی در اعتراض به بزرگسالی، رشد جسمی خود را متوقف کرده است. اگرچه ازنظر فکری کاملا طبیعی است، اما قد و قوارهی کوچکی دارد. او از همان ابتدای داستان میگوید که با زدن بر طبل حلبی خود میتواند اولین روزهای زندگیاش را به خاطر بیاورد.
اسکار پس از مرگ والدینش به آلمان غربی نقلمکان میکند و یک سری ماجراهای عجیبوغریب را تجربه خواهد کرد؛ او رهبر باندی تروریستی میشود، سنگقبرها را حکاکی میکند، در یک مدرسهی هنری بهعنوان مدل مشغول به کار و سرانجام درامِر گروه موسیقی جاز میشود و در آنجا از طبل خود برای هیپنوتیزم استفاده میکند تا مردم را به دوران کودکی خودش ببرد. او به جرم قتل یک پرستار محکوم و وقتی دستگیر میشود و برای فرار از زندان، ادعا میکند که عیسی مسیح است.
از روی کتاب «طبل حلبی» فیلمی به کارگردانی فولکر اشلوندورف در سال ۱۹۷۹ اقتباس شد که سال ۱۹۸۰ برندهی نخل طلا و اسکار بهترین فیلم خارجی شد.
در قسمتی از کتاب «طبل حلبی» میخوانیم:
«طبل حلبی در مکانی مناسب قرار گرفت. چوبها را به نحوی آسمانی سبک در دستها به بازی در آورد، و با حرکات ظریف مفصل دستها ضربات والس را هنرمندانه نواخت، والسی خوشآهنگ بر روی حلب که لحظهبهلحظه نافذتر میشد، درحالیکه وین و دانوب را باد میکردم، محکمتر و با صدای بلندتر نواختم تا آنکه در آن بالا نخست دو نفر از طبالها از ریتم والس من خوششان آمد، سپس طبلهای پهن، جوانهای بزرگتر هم کموبیش مستعد از من پیروی کردند.»
۲. مرگ در ونیز
کتاب «مرگ در ونیز» با نام اصلی «Der Tod in Venedig» اثر نویسندهی مشهور آلمانی و برندهی جایزهی نوبل ادبیات، «توماس مان» است که اولین بار سال ۱۹۱۲ منتشر شد. این رمان یکی از مشهورترین آثار ادبی قرن بیستم است و به مضامینی مانند دوگانگی هنر و زندگی، وجود مرگ، ترس از پیری، ارتباط بین عشق و رنج میپردازد؛ عشق و رنجی که توماس مان در بیشتر آثار خود آن را به تصویر کشیده است.
داستان کتاب «مرگ در ونیز» دربارهی گوستاو فن آشنباخ است که سال ۱۹۱۱ در مونیخ بهتنهایی زندگی میکند. او نویسندهای مسن، تحصیلکرده و منزوی است. یک روز که در حال کار کردن بر روی اثر جدیدش است، این احساس عجیب را پیدا میکند که باید از خانهاش دور شود و به سفر برود ولی نمیداند که کجا میخواهد برود و بیهدف، راهی جزیرهای در اسلوونی میشود؛ اما این مکان هم جایی نیست که او میخواهد و درنهایت تصمیم میگیرد که از راه دریا به ونیز برود.
او بهجای زندگی در خود ونیز، در هتلی نزدیک به دریا میماند. در هتل محل اقامتش یک خانوادهی لهستانی، بهویژه جوانی بسیار زیبا به نام «تادزیو» توجه او را جلب میکند.
هنگامیکه بیماری وبا ونیز را فرا میگیرد، مشکلات مهمی وارد داستان میشود. مردم ونیزی سعی میکنند این واقعیت را انکار و وانمود کنند، بادهای بدی که میوزد باعث مرگ و بیماری میشود. گوستاو نگران است که این خانوادهی لهستانی متوجه این وضعیت جدی شوند و هتل را ترک کنند. او خودش میداند از بیماری و خطراتش آگاه است اما نمیتواند آنجا را ترک کند. او بهطور کامل شیفتهی زیبایی تادیزو شده است و حتی خطر مرگ نمیتواند او را از تادزیو دور کند.
در قسمتی از کتاب «مرگ در ونیز» میخوانیم:
«گوستاو فن آشنباخ در هفتهی چهارم اقامتش در لیدو متوجه تغییرات چندی در اوضاع اطراف خود شد، که همه دهشتزا بودند. یکی آنکه هرچه فصل به اوجش نزدیک میشد. شمار میهمانان هتل بهجای افزایش، کاهش مییافت و بهخصوص چنان مینمود که گفتی زمان آلمانی روز به روز بیشتر در خاموشی فرو میرود، چندانکه رفتهرفته سر میز و در ساحل تنها الفاظ بیگانه از دوروبر خود میشنید.»
۳. کتابخوان
رمان «کتابخوان» اثر برنهارد شلینک اولین بار سال ۱۹۹۵ منتشر شد. این اولین کتاب آلمانی بود که سال ۱۹۹۷، در فهرست پرفروشترین روزنامههای نیویورکتایمز قرار گرفت و تاکنون به ۴۵ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است.
رمان «کتابخوان» کتابی زیبا و هولناک است که به طرز شگفتانگیزی نحوهی برخورد با هولوکاست را در داستان نشان میدهد. راوی داستان «مایکل برگ» در اواخر دههی ۱۹۵۰، در سن ۱۵ سالگی درگیر یک رابطهی عاشقانه پرشور اما پنهانی با زنی به نام «هانا» میشود که بیش از ۲۰ سال از او بزرگتر است و او را دیوانه و درعینحال شیفته میکند.
برنهارد شلینک در این اثر فوقالعاده، عمیقترین و تاریکترین اسرار شخصیتهایش را فاش میکند. یک موضوع بسیار واقعبینانه و شگفتانگیز در این رمان این است که تصورات ما از آنچه که باید از دیگران پنهان کنیم به چالش کشیده میشود. چیزی که جامعه فکر میکند وحشتناکترین راز باشد، چیزی است که شاید سایر شخصیتها کمترین دغدغهای برای پنهان کردن آن را ندارند.
از روی رمان «کتابخوان» سال ۲۰۰۸، فیلمی به کارگردانی استیون دالدری ساخته شد که جوایز بفتا و گلدن گلوب را از آن خود کرد و کیت وینسلت برای بازی در نقش هانا برندهی بهترین بازیگر زن شد.
در بخشی از رمان «کتابخوان» میخوانیم:
«اگر خانه را در فضایی بیرون از شهر ببینم، خوابم طولانیتر میشود و آن را با جزئیات بیشتر به خاطر میسپرم. دارم رانندگی میکنم. خانه را در سمت راستم میبینم و همچنان به راهم ادامه میدهم. ابتدا ازاینجا میخورم که یکچنین ساختمان بی برو برگرد شهریای چطور اینجا وسط ده سبز شده است. بعد به نظرم میرسد این اولین بار نیست که میبینمش و قبلا هم آن را دیدهام، و بازهم بیشتر جا میخورم وقتی یادم میافتد قبلا کجا آن را دیدهام، دور میزنم و برمیگردم عقب.»
۴. دمیان: سرگذشت جوانی امیل سینکلر
کتاب «دمیان» یکی از مهمترین کتابها در کارنامهی ادبی هرمان هسه است که اولین بار سال ۱۹۱۹ منتشر شد. هسه در این رمانش از کلمات نمادی زیادی استفاده میکند تا بتواند امیل سینکلر و تضاد بین حق و باطل را بیشتر نشان دهد. نمادگرایی به جنبههای مختلف رمان، جهت و اهمیت بخشیده است.
کتاب «دمیان» داستان پسری جوان به نام «امیل سینکلر» و دوران کودکیاش در دوران قبل از جنگ جهانی اول را روایت میکند. امیل برای شناخت خودش در دنیای غیراخلاقی تلاش میکند و بین خوب و بد که بهصورت قلمروهای روشن و تاریک در کتاب نشان داده میشود، گرفتار شده است.
داستان از زمانی شروع میشود که امیل دهساله در دبیرستان است. او در یک شهر کوچک در آلمان با پدر و مادر و دو خواهرش زندگی میکند. امیل به دانشآموز دیگری به نام «فرانتس کرومر» میگوید که از یک کشاورز سیب دزدیده است. باوجود بیگناهی امیل، کرومر از او باج میگیرد و او را تهدید میکند که به کشاورز یا پلیس گزارش میدهد. این روند هفتهها ادامه مییابد و کرومر از امیل و خانوادهاش اخاذی میکند.
امیل در مدرسه با شاگرد جدیدی به نام «ماکس دمیان» نیز آشنا میشود. ماکس چند سالی از او بزرگتر است و به امیل علاقهمند میشود و او را با تفاسیری از دین آشنا میکند که با آنچه در مدرسه آموختهاند بسیار متفاوت است. دمیان درواقع نمایانگر هرجومرج جهان در جهان و از هر نظر نقطه مقابل سینکلر است.
در قسمتی از کتاب «دمیان» میخوانیم:
«تنها آن اندیشهای ارزش دارد که زندگیاش کنیم. تو آموختهای که تنها دنیای مشروعت فقط نیمی از دنیاست و کوشیدهای این نیمهی دوم را نفی کنی، همانگونه که کشیشان و آموزگاران میکنند. اما نخواهی توانست! هرکس دیگر دیگری نیز که تنها یکبار آغاز به اندیشیدن کرده باشد، نخواهد توانست.»
۵. انسان در جستجوی معنا
کتاب انسان در جستجوی معنا اثر نویسنده و روانپزشک سرشناس اهل وین «ویکتور فرانکل» است که اولین بار سال ۱۹۴۶ منتشر شد. نویسنده در این کتاب، نسلهای زیادی از خوانندگان را با توصیف زندگیاش در اردوگاههای نازیها تحتتاثیر قرار داده است.
ویکتور فرانکل بین سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۵ درحالیکه والدین، برادر و همسر باردارش جان خود را از دست دادهاند، در چهار اردوگاه مختلف از جمله آشویتس کار میکند؛ جایی که او تجربهای هولناک و ناگفتنی را تجربه میکند. در ابتدا، اکثر زندانیان اعضای حزب کمونیست آلمان بودند، اما با گذشت زمان خلافکاران و یهودیان نیز زندانی شدند. فرانکل سه مرحله از زندگی زندانیان در اردوگاه را از مرحلهی اولیه تا مرگشان را در این کتاب شرح میدهد.
اردوگاه فرانکل درنهایت سال ۱۹۴۵، توسط سربازان آمریکایی آزاد شد و فرانکل به زادگاهش وین بازگشت؛ جایی که در آن تحقیقات پیشگامانهای در زمینه لوگوتراپی انجام داد و به دلیل آموزههای خود در زمینهی یافتن معنا در زندگی به شهرت بینالمللی یافت.
فرانکل بر اساس تجربهی خود و داستانهای بسیاری از بیمارانش، بیان میکند که ما نمیتوانیم از رنج دوری کنیم، اما میتوانیم نحوهی کنار آمدن با آن را انتخاب کنیم، معنی آن را بیابیم و با هدفی جدید روبهجلو قدم برداریم. فرانکل مانند فروید معتقد است که انگیزهی اصلی ما در زندگی لذت نیست، بلکه کشف و پیگیری چیزی است که ما شخصا به آن معنی میدهیم.
این کتاب از جمله کتابهایی است که در زندگی شما اثری شگفتانگیز از خود بهجای خواهد گذاشت.
در قسمتی از کتاب «انسان در جستجوی معنا» میخوانیم:
«تمام افرادی که در مظان اتهام این جرم بودند باید به اتاقی در جوار کلبه ما میرفتند. بعد از مدتی ما دوباره صدای شلاق و فریاد ناشی از درد شکنجه را میشنیدیم. این بار خیلی بیشتر طول کشید. بنابراین آن خیال خامی که بعضی از ما هنوز هم در سر میپروراندیم یکی بعد از دیگری نابود شد و بعد، به صورتی کاملا غیرمنتظره، طنزی سیاه و شوم بر وجود خیلی از ما غلبه کرد. ما میدانستیم که بهغیراز زندگیهای مسخره و عریانمان چیزی برای از دست دادن نداریم.»
۶. عطر
کتاب «عطر» اثر نویسنده و نمایشنامهنویس آلمانی پاتریک زوسکیند است که اولین بار سال منتشر ۱۹۸۵ شد. این رمان حس بویایی و ارتباط آن با معانی احساسی که رایحهها ممکن است داشته باشند را بررسی میکند. ژانر رمان تخیلی جنایی و تاکنون بیش از ۱۵ میلیون نسخه از این رمان فوقالعاده فروخته شده است.
نویسنده در کتاب «عطر» داستان یتیمی دوستداشتنی به نام « ژان بپتیست گرنویی» در قرن ۱۸ در فرانسه را روایت میکند که با حس بویایی استثنایی متولد شده و قادر است طیف وسیعی از رایحهها را در جهان اطراف خود تشخیص دهد. مادرش که در ابتدای تولد گرنویی قصد کشتن او را داشت، به دار آویخته شد؛ زیرا او ۴ نوزاد قبلی خود را پس از تولد نیز کشته بود و سعی داشت که گرنویی را نیز بکشد.
گرنویی تنها انسانی است که بهترین حس بویایی را دنیا دارد، اما این هدیهی شگفتانگیز یک فاجعهی بزرگ در زندگی او ایجاد میکند؛ زیرا وسواس بزرگ او این است که بهترین عطری را که شبیه به بوی دختران تازه بالغ و زیبا باشد، تهیه کند. او افسوس میخورد که هیچ کلمهای وجود ندارد که بتواند تمام بویی را که حس میکند، توصیف کند.
از روی کتاب «عطر»، سال ۲۰۰۶ فیلمی به کارگردانی تام تیکور آلمانی ساخته شد که با استقبال بسیار زیادی روبهرو شد.
در قسمتی از کتاب «عطر» میخوانیم:
«بوها، قدرت تاثیر بیشتری نسبت به کلمات، شکل ها، عواطف و آرزوها دارند. نمیتوان جلوی قدرت تاثیرگذاری یک رایحه را گرفت، چراکه مثل هوای درون ریههایمان، به درون ما میرود و تماما ما را در برمیگیرد. هیچ گریزی از آن نیست.»