۷ کتاب الهامبخش برای ۷ کارگردان شاخص جهان
به گفتهی دیوید لینچ، کارگردان فیلمهایی مثل تل ماسه (Dune) و جادهی مالهالند (Mulholland Drive)، داستانهای زیادی دربارهی تقابل و تضاد، اوج و فرود، زندگی و مرگ، و درگیریهای بشری و خیلی چیزهای دیگر وجود دارد. برای اینکه کارگردانها قادر به روایت عمق زندگی در پردهی نقرهای باشند، کتاب بهترین گزینه است. از این روی در ادامه ۷ کتابی را نام میبریم که برای ۷ کارگردان منحصربفرد جایگاه ویژهای داشتند.
برای بسیاری از کارگردانها، رمانها مانند کلاژهایی هستند که تصاویر سینمایی خود را با آنها میسازند و درست مثل همهی ما، هر کارگردانی میتواند کتاب یا کتابها و نویسنده یا نویسندههای مورد علاقهی خود را داشته باشد. کارگردانهایی مانند برادران کوئن برای هر یک از آثارشان، یک کتاب را الهامبخش خود میدانند و کارگردانهای دیگری هم آثار منحصربفردشان نشان دهندهی تاثیر یک کتاب یا نویسنده در سبک فیلمسازیشان است.
۱. جورج کلونی – جنگ و صلح اثر لیو تولستوی
برای کسی مانند جورج کلونی که هم در جلو و هم پشت دوربین به عنوان بازیگر و کارگردان موفق عمل کرده، بسیار قابل توجه است که حتی فرصت به پایان رساندن یک کتاب کلاسیک روسی تقریبا ۶۰۰۰۰۰ کلمهای را داشته باشد. او در مصاحبههایش بارها گفته که اگر قرار باشد در دنیا تنها یک کتاب را انتخاب کند، بدون شک انتخابش کتاب جنگ و صلح تولستوی خواهد بود.
کلونی که در مینیسریال تبصره ۲۲ ( Catch 22) بازیگر و یکی از کارگردانها بود، به گفتهی خودش با نگاهی طنز و الهام از این کتاب قسمتهایی از آن را کارگردانی کرده است و حتی نام کاراکترش را (شایسکوف) از روی اسامی روسی انتخاب کرد.
۲. جودی فاستر – چند نامه به شاعر جوان اثر راینر ماریا ریلکه
گسترهی خلاقیت حتی برای بزرگان عرصهی تئاتر و سینما هم میتواند مملو از تردید و ناکامیها باشد. وقتی یک بازیگر مشهور پا به میدان کارگردانی میگذارد، این گستره هرچقدر هم وسیع باشد، نظارت و حساسیت بر او چند ده برابر است. برای سربلندی در این میدان، شاید چیزی مانند کتاب چند نامه به شاعر جوان نوشتهی راینر ماریا ریلکه بتواند با کلمات مشوق و دلگرم کننده برای رسیدن به یک اثر ارزشمند و تجسمی زیبا برای موفقیت کسی مثل جودی فاستر موثر باشد.
همانطور که جودی فاستر در یک مصاحبه گفت، این مجموعه نامههایی است که ریلکه برای شاعری که از او مشاوره خواست نوشت، واضح است که ریلکه میخواهد مرد جوان را تشویق کند، اما او نمیتواند ناامیدی خود از دنیا و احساس کم ارزش بودن را پنهان کند.
فاستر میگوید: «من عاشق فروتنی ریلکه هستم. این کتاب را به چند کارگردان دادهام و هر نسخه را در یک پارچهی ابریشمی پیچیدهام. وقتی احساس میکنم شکست خوردهام یا در کار خود شک دارم، این کتاب مقدس است که با دقت و ظرافت هرچه تمامتر آن را از قفسه بیرون میآورم و باز میکنم.»
۳. صوفیا کاپولا – برف بهاری اثر یوکیو میشیما
زندگی یوکیو میشیما چیزی مانند سوریالیسم سینمایی است که بیش از حد به سبک مینیمالیستی آثار صوفیا کاپولا نزدیک است. با این حال، جدا از زندگینامهی باورنکردنی او، میشیما همچنین خود را به عنوان یک استاد انکارناپذیر در نثر تثبیت کرد و این همان چیزی است که کاپولا وقتی صحبت از برف بهاری میشود، از آن لذت میبرد.
کاپولا معتقد است این کتاب فوقالعاده عاشقانه است، مخصوصا وقتی عاشقان محکوم به فنا در برف یکدیگر را میبوسند.
۴. گرتا گرویگ – به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف
نقل قولی از ویرجینیا وولف وجود دارد که میگوید: «با اجتناب از زندگی نمیتوانید به آرامش برسید.» این دقیقا همان مانترایی است که از مرکز فیلم لیدی برد (Ladybird) گرتا گرویگ میگذرد. تمام آثار این کارگردان با مفهوم یافتن ژرفای کوچکترین مکانها عجین شده و تاثیر ویرجینیا وولف در استقرار این سبک بسیار ارزشمند است.
این کارگردان آیندهدار یک بار در مصاحبهای دلیل علاقهاش به این کتاب و نویسندهاش را اینطور عنوان کرد: «یک دلیل کلاسیک دارد. ذهن من با نثر او به شکل جدیدی درآمده و دیگر هرگز مثل سابق نخواهد شد. متافیزیکی که وی در کتاب ارایه میدهد به گونهای وضع شده است که به من اجازه میدهد درک گوشهی کوچکی از فلسفه را شروع کنم.»
۵. دیوید لینچ – مسخ اثر فرانتس کافکا
استنلی کوبریک یک بار گفت: «اگر بتوان چیزی را نوشت یا دربارهاش فکر کرد، میتوان فیلمش را هم ساخت». از آن زمان تا کنون این جمله برای کارگردانها دردسرساز شده. کتاب مهم فرانتس کافکا با نام مسخ، برای تبدیل شدن به یک فیلم، کتاب سادهای نیست، اما دیوید لینچ علاقه و بینشی داشت که یک بار آن را امتحان کند.
در حالی که ممکن بود داستان سردرگمی عمیق یک مرد که در حال تبدیل شدن به یک حشرهی غولپیکر است، به یکی از آثار فراموش نشدنی لینچ تبدیل شود، اما علاقهی او به این کتاب باعث شد که او همیشه ترس از این داشته باشد که نتواند فیلمش را با داستان مطابقت دهد. این کارگردان در یک مصاحبه به مخاطبان خود گفت: «هنگامی که نگارش فیلمنامهی اقتباسی برای فیلم سینمایی را به پایان رساندم، فهمیدم که زیبایی افکار کافکا در گفتههای اوست. داستان آنقدر پر از کلمه است که وقتی کار نوشتنم تمام شد، فهمیدم که روی کاغذ بهتر از آن است که به فیلم تبدیل شود.»
۶. جان واترز – لذتهای جدی: زندگی استیون تنانت اثر فیلیپ هور
در خانهی جان واترز در بالتیمور بیش از ۸۰۰۰ رمان وجود دارد و او در طول زندگی حرفهای خود بارها بسیاری از این رمانها را به پردهی نقرهای منتقل کرده است. با این وجود، در میان این مجموعه، واترز تعداد محدودی از جمله بیوگرافی غیر داستانی شخصیتی منحصر به فرد انگلیسی به نام استیون تنانت را به عنوان کتاب مورد علاقهی خود معرفی میکند.
واترز جذابیت و تاثیرگذاری این کتاب را در حدی میداند که عدم تجدید چاپ آن از نظر او یک جرم محسوب میشود.
۷. استنلی کوبریک – حماسهی اریک برایتآیز اثر هنری رایدر هاگارد
در فیلم مستند جان رانسون از زندگی کوبریک با نام جعبههای استنلی کوبریک (Stanley Kubrick’s Boxes)، کاملا بدیهی است که رمان حماسهی اریک برایتآیز اثر هنری رایدر بیش از هرچیزی مورد توجه او بوده. کوبریک استاد اقتباس از آثار ادبی بود. از بری لیدون (Barry Lyndon) که فیلمی جنگی است و از کتابی به همین نام اقتباس شده تا ۲۰۰۱؛ادیسهی فضایی (۲۰۰۱: A Space Odyssey) که با الهام از داستان کوتاهی به نام نگهبان ساخته شده، توجه به جزئیات و ساده نگذشتن از کوچکترین روایات در فیلمهایش به خوبی مشهود است.
این حماسهی وایکینگی به سبک ویکتوریایی نوشته شده و عاشقانهی پسری کشاورز را که عاشق یک شاهزاده خانم میشود و تلاشهای او برای بدست آوردن دل شاهزاده خانم را روایت میکند. چنین داستانسرایی سادهای که با سبکهای قدیمی و عمق پنهان پیچیده شده است، تجسم ادبی آثار استنلی کوبریک است و روشن است که چگونه کتاب بر سبک او تاثیر گذاشته است.
منبع: faroutmagazine