۷ سریال مستند جنایی برتر نتفلیکس که اگر دلنازک نیستید باید ببینید
نتفلیکس در این سالها توانسته با شیوهی پخش تر و تازهی خود، گوی سبقت را حتی از سالنهای سینما برباید و تبدیل به یک رقیب جدی برای شیوهی سنتی نمایش و تماشای فیلم در جهان شود. چه با این موضوع و این عادت جدید موافق باشیم و چه مخالف، نمیتوان منکر این موضوع شد که آنها حداقل تا به این جا به لحاظ مالی موفق بودهاند. البته مدتی است که با چالشهایی روبه رو هستند و بخش عظیمی از مخاطبان و مشترکهای خود را به ویژه در آمریکای شمالی از دست دادهاند اما نمیتوان تاثیرگذاری این چند سال و شیوهی جدیدی را که برای تماشای فیلم پیشنهاد کردهاند نادیده گرفت. در این لیست ۷ سریال و مینی سریال مستند جنایی موفق نتفلیکس بررسی شده است.
نتفلیکس علاوه بر امکان نمایش فیلمهای قدیمی و ساختن فیلمهای اختصاصی سعی کرد برخی خلاهایی که وجود دارد را یکی یکی پر کند. یکی از این خلاها عدم امکان تماشای مستندهای جذاب به شکل مستمر بود. شما بالاخره در جهانی زندگی میکنید که یا باید به یکی از جشنوارههای مستند دسترسی داشته باشید که مستندی را ببینید یا این که از خوش شانسی، شبکهای تلویزیونی یکی از مستندهای مورد علاقهی شما را پخش کند. این نکته که در کشور آمریکا صنعت سینمای مستند به طور جدی حمایت میشود هم چندان مساله را تغییر نمیدهد چون بالاخره هر فیلم مستندی در هر سینمایی پخش نمیشود.
از آن سو بسیاری از سوژههای جذاب در سرتاسر دنیا و به ویژه در آمریکا وجود داشتند که کسی به دلیل کمبود سرمایه به سراغ آنها نمیرفت. این سوژهها میماندند و گاهی اهمیت خود را از دست میدادند و گاهی با وجود کارگردانهای مشتاق، داخل انبار استودیوها خاک میخوردند. این موضوع البته فقط مختص سینمای مستند نیست و سینمای داستانی هم به همین درد مبتلا است اما این خلا با توجه به دسترسی کمتر به فیلم مستند، بیشتر احساس میشد. پس نتفلیکس سرمایهای هم فراهم کرد و در اختیار استعدادهای سینمای مستند قرار داد و گاهی هم با مانور دادن روی ژانر خاصی از سینمای مستند، شروع به سلیقهسازی کرد.
همواره کارگردانان سینمای مستند در ژانر جنایی طبعآزمایی کردهاند. بزرگی مانند الکس گیبنی به عنوان یکی از بزرگترین مستندسازان تاریخ شاهکارهایی در این زمینه دارد. اما نتفلیکس ناگهان چنان روی این نوع فیلمسازی مانور داد و کارگردانانی را برای ساختن سوژههای مختلف استخدام کرد که مخاطب با انبوهی از فیلمهای این چنینی روبه رو شد. به همین دلیل هم تعداد آثار سطح پایین تولید شده در این زمینه در این چند سال کم نیست و این لیست می تواند راهنمای خوبی برای جلوگیری از اتلاف وقت و تماشای آنها باشد.
نتفلیکس شیوهی خاصی هم برای ساختن مستندهای خود داشت؛ آن هم تلاش برای هر چه جذابتر ساختن آثار بود. به همین دلیل هم میتوان استراتژیهای روایی و حتی شیوههای پژوهشی مشابهی را در آنها سراغ گرفت. درست مانند سینمای کلاسیک آمریکا در دوران استودیویی که هر فیلمی مانند محصول یک کارخانه از راههای مشابهی گذرانده میشد و به دست مخاطب میرسید در این جا هم چنین بود.
بنابراین در این مجموعه آثار با شیوههای داستانگویی سرراستی روبهرو هستیم که در کنار پیدا کردن روابط علت و معلولی برای تماشاگر پسند شدن، تلاش میکنند که نگاه همه جانبهای هم به سوژهی خود داشته باشند؛ تلاشی که البته همیشه هم موفقیتآمیز نیست. این اهمیت دادن به داستان افراد و اتفاقها گاهی هم سبب میشود که تصویر بزرگتر نادیده گرفته شود و زمینهی شکلگیری آن جنایت مورد کنکاش قرار نگیرد. اما رویکرد هر چه که باشد، نمیتوان منکر جذابیت هر هفت اثر این فهرست شد.
متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه (بسته به این که طرفدار رفتن به سینما به جای لم دادن روی مبل برای تماشای فیلم باشید یا نه) نتفلیکس در این دوران به لحاظ کیفیت آثار افت فاحشی نسبت به چند سال گذشته کرده است. یکی از دلایل اصلی این افت کیفی تلاش این کمپانی برای راضی نگه داشتن همه اقشار و اقلیتها است که دیگر به دلیل افراط بیش از حد حال بهم زن هم شده است. دلیل این اتفاق که منجر به افت محصولات میشود هم به این موضوع ساده بازمیگردد که وقتی هر داستانسرایی به جای توجه به اثر خود، همهی هوش و حواسش را به این معطوف کند که چه چیزی ممکن است خوشایند یک قشر خاص نباشد یا به عدهی دیگری بر بخورد، و به جای آفرینش هنری فقط به فکر تنظیم اثر خود با روحیهی دیگران باشد، آن فیلم هم دیگر یک اثر هنری نخواهد بود که از یک ذهن مولف و مستقل سرچشمه گرفته است.
دلیل دیگر این افت هم به سطحی نگری سازندگان در این چند ساله بازمیگردد که سعی میکنند آثار به شدت شعاری و سطحی را با پیچیدهنمایی دورغین عرضه کنند تا با مرعوب کردن مخاطب و پرت کردن حواسش جنس بنجل خود را در یک بستهبندی لوکس بفروشند. خلاصه که هنوز هم آثار خوبی این جا و آن جا در این کمپانی تولید میشود اما دیگر مانند چند سال گذشته نیست که بتوان با شنیدن نام نتفلیکس از کیفیت محصول نهایی مطمئن شد.
نکتهی پایانی این که حتما توجه کنید همهی این داستانها واقعی است، همه افراد حاضر در قاب فیلمساز واقعا یا هنوز زنده هستند یا از دنیا رفتهاند. این موضوع و این واقعی بودن تاثیر و ترس ناشی از اتفاقات را بسیار افزایش میدهد. این که مخاطب بداند این قاتل در واقعیت و در جهانی حقیقی، در گوشهی خیابانی یا در یکی از همین خانههای معمولی اطراف من و شما این کارها را کرده یا چنین جنایتی روزی در جایی از دنیا اتفاق افتاده شاید برای همه مناسب نباشد؛ به ویژه این که فیلمسازان گاهی برای درک دقیق وضعیت پیش آمده هیچ باجی به مخاطب نمیدهند و بی پرده حوادث را به تصویر میکشند. در چنین قابی اگر تصور می کنید که دیدن چنین مجموعهای سببساز ناراحتی شما خواهد شد، قید این فهرست را بزنید.
۷. ببر پادشاه: قتل، ضرب و شتم و جنون (Tiger King: Murder, Mayhem and Madness)
- کارگردان: اریک گود و ربکا چایکلین
- محصول: 2020
- تعداد فصل: 1 فصل
- تعداد قسمتها: 7 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 40٪
تفاوتی میان این سریال با دیگر سریالهای این فهرست وجود دارد؛ آن هم این که در واقع سه فصل از آن ساخته شده است نه یک فصل. همان طور که در مقدمه اشاره شد، این فهرست قرار است فقط به آثاری توجه کند که ارزش دیده شدن دارند تا وقت شما هدر نرود و بدون شک دو فصل دیگر این مجموعه ارزش تماشا کردن ندارند. دو فصلی که با نامهای «ببر پادشاه ۲» (tiger king 2) و «ببر پادشاه: داستان داک آنتل» (tiger king: the doc antle story) در سال ۲۰۲۱ ساخته شدند و هیچ شباهتی به فصل اول ندارند.
بخشی از این موضوع به سوژهی اصلی سریال در فصل اول بازمیگردد؛ شخصی با نام عجیب و غریب جو اگزوتیک که پارک و باغ وحشی درست کرده و تمام مدت به بازی با ببرها مشغول است و روحیات دیوانهواری دارد. این مرد پر از عقدههای عجیب و غریب است و عطش دیده شدن دارد و حتی رابطهاش با ببرها هم دیوانهوار است. او که مدعی است در کارش رو دست ندارد از سمت چند رقیب ثروتمندتر از خودش مدام تهدید میشود.
تیرهروزیهای این مرد سبب میشود که وی دست به اقداماتی ویرانگر بزند و همین موضوع سبب میشود که سریال «ببر پادشاه: قتل، ضرب و شتم و جنون» به اثری جنایی تبدیل شود. از سوی دیگر شیوهای که این آدمیان با حیوانات خود رفتار میکنند هم چندان انسانی نیست و یواش یواش مشخص میشود که این نگهداری از ببرها فقط برای سرپوش گذاشتن بر جرائم دیگری است که قرار نیست از آنها پرده برداری شود.
فیلمسازان در فصل اول مجموعه به خوبی متوجه شدهاند که با یک کالت فرهنگی عجیب و غریب طرف هستند و سعی کردهاند که زیر و بم شیوهی زندگی آنها را بر حلقهی دوربین ثبت کنند. مردان و زنانی که به حرفهی نگهداری از ببرها، آموزش آنها و نمایششان اشتغال دارند و از یک لایف استایل ویژه بهره میبرند که ایشان را از تمام محیط اطرافشان جدا میکند. آنها در این محیط احساس قدرت میکنند و مانند پادشاهی که تصور میکند لباسی به تن دارد اما در واقع برهنه است، زندگی میکند. اصلا نام فیلم هم به همین دلیل «ببر پادشاه» است. این آدمیان به محض خروج از این جمع خودمانی به موجودات رقتانگیزی تبدیل میشوند که هیچ کاری از آنها برنمیآید. اما غریب این که در همان جمع کوچک هم از هیچ جنایتی و از هیچ پلشتی فروگذار نیستند.
از این منظر اثر در واقع به کنکاش در باب روحیات آدم به محض رسیدن به یک قدرت مطلق تبدیل میشود. تمام این مردان به محض درک قدرت خود در همان جمع، به دیکتاتورهای کوچکی تبدیل میشوند و سعی میکنند که اطرافیان خود را کنترل کنند. نکتهی ویرانگر این که اطرافیان هم تن میدهند و مانند نوکرهایی گوش به فرمان در خدمت ارباب خودخوانده باقی میمانند.
این موضع حتی در برخورد با مستندسازها هم وجود دارد. در ابتدا این پادشاهان متوهم به دلیل این که آشنایی چندانی با مستندسازان ندارند، با آنها طوری رفتار میکنند که با افراد خارج از حلقهی خود. در برابر دوربین انسانهای شریفی هستند که هم هوای کارکنان خود را دارند و هم دلسوزتر از آنها نسبت به حیوانات وجود ندارد. اما با جلوتر رفتن داستان، این برخورد عوض میشود و این رفتار دیکتاتورمآبانه نسبت به سازندگان هم اعمال میشود. به همین دلیل است که در ابتدا سر و شکل مستند شوخ و شنگ است و هر چه که جلوتر میرویم با فیلم ترسناکتری روبه رو میشویم که حتی نگرانی برای سرنوشت سازندگان هم لابه لای آن وجود دارد.
«این مستند به نمایش و بررسی شیوهی کار و زندگی چند نگهدارنده ببرهای وحشی و شیوهی ادارهی باغ وحشهای آنها میپردازد. زمانی داستان پیچیده میشود که به نظر میرسد یکی از اینها برای کشتن رقیب خود یک قاتل حرفهای استخدام کرده است…»
۶. نگهبانان (The Keepers)
- کارگردان: رایان وایت
- محصول: 2017
- تعداد فصل: 1 فصل
- تعداد قسمتها: 7 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 8.۱ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 97٪
داستان بهرهکشی جنسی از نوجوانان و همچنین قتل و کشتن آنها متاسفانه چیز چندان جدیدی نیست. سالها است که فیلمسازان بسیاری چه در چارچوب فیلمهای مستند و چه در چارچوب فیلمهای داستانی و البته خبرنگاران و روزنامهنگاران و نویسندهها در قالب کتاب و رمان به آن پرداختهاند. جامعه شناسان و روانشناسان هم در نشستها، مقالهها و کتابهای متعدد به زمینههای شکلگیری این جنایات پرداختهاند و خلاصه کم نیستند آثاری که میتوان با موضوعیت چنین جنایتی پیدا کرد، خواند یا تماشا کرد.
اما موضوع این سریال به این دلیل اهمیت پیدا میکند که به چگونگی سرپوش گذاشتن بر آن در دل یک تشکیلات قدرتمند و همچنین ترومای روحی ناشی از این عمل میپردازد که هیچگاه قربانیان را رها نمیکند. به همین دلیل هم اثر بیش از آن که در باب ریشهیابی جنایتها باشد یا به دنبال آن بگردد که چه کسی و چه شخصیتی دست به این جنایت زده، به جامعه و سیستمی میپردازد که تمام تلاش خود را می کند و از تمام قدرت و ثروت خود استفاده میکند که هیچ اطلاعاتی درز نکند. چرا که شخص مورد نظر و مشکوک، یکی از اعضای سیستمی قدرتمند است.
جذابیت قصهای که مستند تعریف میکند هم به نحوهی چگونگی پیگیری و کنار هم قرار دادن سرنخهای مختلفی برمیگردد که در اختیار سازندگان قرار گرفته است. البته اثر یک ضعف آشکار هم دا؛د. در جاهایی از آن بی پروایی و رسیک پذیری مورد نیاز برخوردار نیست و این هم برای جایی مانند نتفلیکس که بالاخره بخشی از همان سیستم است، چیز چندان عجیبی نیست. در واقع مستندسازان گاهی فقط به اتفاقات اطراف خود نوک میزنند و از برداشتن تمام محتوای مقابل خود طفره میروند. البته شاید هم این موضوع به این دلیل باشد که مدارک هیچگاه برای محکوم کردن کسی کافی نیست اما آن چه که دیگران را عصبانی کرده، تلاش برای مخفی نگه داشتن همین مدارک است.
نآن خوددداری میمحتوای مقابل خود
داستان به این شکل روایت میشود که تعدادی زن پس از سالها هنوز به دنبال پیدا کردن قاتل یکی از دوستان قدیمی خود میگردند. ظاهرا مقامات شهری در آمریکا بر این قتل سرپوش گذاشتهاند و به همین دلیل هم هیچگاه کسی نتوانسته سر از این جنایت دربیاورد. سالها گذشته و حال کسانی که مدتها با ترس زندگی کردهاند، این جا و آن جا پیدا میشوند و هر کدام در همان حدی که میدانند دربارهی آن روزها حرف میزنند. در چنین چارچوبی است که در واقع کار سازندگان به کار یک کارآگاهی میماند که سرنخهایی از حرفهای این شاهدان و قربانیان پیدا میکند و با پیگری آنها تلاش میکند که پرونده را حل کند. در چنین قابی سریال در ستایش حقیقت و حقیقتجویی تمام میشود.
تماشای مستند «نگهبانان» کار بسیار سختی است. این که در شهری بسیار مدرن در آمریکا چنین اتفاقی افتاده و سالها مسکوت مانده چیزی نیست که به راحتی فراموش بشود. این اتفاق نه در یک جامعهی عقب مانده صورت گرفته نه در یک محیط دورافتاده که در آن نه خبری از پلیس است و نه خبری از قانون.
«سالهای پیش خواهر کثی، راهبهای در بالتیمور کشته شده و هیچگاه کسی به خاطر آن دستگیر نشده است. در طول این سالها زنانی سعی کردهاند که اجازه ندهند این پرونده فراموش شود و در صدد بودهاند که قاتل را پیدا کنند. اما با رو شدن یک مسالهی تازه این پرونده ابعاد جدیدی به خود میگیرد …»
۵. گفتگو با قاتل: نوارهای تد باندی (Conversation with a Killer: The Ted Bundy tapes)
- کارگردان: جو برلینگر
- محصول: 2019
- تعداد فصل: 1 فصل
- تعداد قسمتها: 4 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 7.۷ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 56٪
مستند «گفتگو با قاتل: نوارهای تد باندی» به راحتی میتواند کاندیدای یکی از ترسناکترین آثار تاریخ سینما و تلویزیون باشد. در این جا با قاتلی طرف هستیم که برخی نام او را به عنوان جانیترین قاتل تاریخ آمریکا مورد خطاب قرار میدهند و برخی هم معتقد هستند که هیچ کس تا به حال به اندازهی وی آدم نکشته است. این موضوع با توجه به قتل های منتسب به او که البته هیچگاه به آنها متهم نشد، چیز چندان عجیبی نیست اما هستند کسانی که بسیاری از جنایتهای آن زمان را به این آدم یعنی تد باندی ربط میدهند.
تد باندی، دانشجوی رشتهی حقوق و مرد جوان خوش قیافهای بود که به نظر در زندگی هیچ کم نداشت اما در نهایت به مخوفترین قاتل زمان خود تبدیل شد که حتی شیوه جنایتهایش پشت هر آدم عاقلی را میلرزاند. نکتهی دیگری که تماشای فیلم را سخت میکند به شیوهی داستانگویی آن بازمی گردد. چند ماه قبل از اجرای حکم اعدام تد باندی او از خبرنگاری دعوت میکند که با وی مصاحبه کند. از آن جا که وی هیچوقت به جنایتهایش اعتراف نکرده اما در دادگاه محکوم شده، خبرنگار تصور میکند که وی آمادهی اعتراف است و این مصاحبه هم با توجه به شهرت تد باندی مهمترین اتفاق زندگی خبرنگار خواهد بود.
وجود همین صدا و حضور همین خبرنگار در برابر دوربین سبب میشود که مخاطب خود را در نزدیکی چنین قاتلی احساس کند. انگار که خود مخاطب در همان اتاق در برابر قاتل نشسته و به روایتهای وحشتناک او گوش میدهد از سوی دیگر سازندگان در لابهلای حرف های قاتل تصاویر دلخراشی از جنایت های او گنجاندهاند و همچنین تلاش کردهاند که پای شاهدین عینی را هم وسط بکشند. مجموعهی همهی اینها باعث شد که حتی خود نگارنده هم که طرفدار جدی این نوع مستندها است و از تماشای فیلمهای ترسناک هم لذت میبرد گاهی کم بیاورد و سعی کند قید تماشای یکی دو قسمت باقی مانده را بزند.
از سوی دیگر سازندگان تمام تلاش خود را هم کردهاند که به زمینهی شکلگیری چنین جانی و قاتلی بپردازند. از نمایش وضع خانوادهی او در کودکی تا سیستمی آموزشی که تد باندی در آن تربیت شده است. حتی با توجه به زمان وقوع قتلها که دههی ۱۹۷۰ میلادی و گسترش جریان ضدفرهنگ است عدهای این جنایتها را نتیجهی واکنش یک فرهنگ سنتی به شیوهی جدید زندگی آن دوران قلمداد میکنند.
اما آن چه که مستندی چنین هیجانانگیز را به صدر فهرست نمیرساند، نبود زمان کافی برای توجه همه جانبه به همهی این جزییات بسیار جدی است. این که مستندی با نزدیک به زمانی حول وحوش ۴ ساعت بخواهد هم داستان تعداد زیادی قتل را تعریف کند و هم از هوش سرشار قاتل به ویژه در زمان فرارهای چندبارهاش و هم از روند دادرسی و دستگیری او بگوید و هم از شاهدان و بازماندگان بخواهد که چند کلامی در برابر دوربین حرف بزنند و از همه مهمتر به زمینهی شکلگیری این اتفاقات بپردازد، نیاز به دقت و هم چنین زمان بسیار بیشتری از ۴ ساعت دارد.
اما فارغ از همهی اینها سازندگان این سریال مستند کاری کردهاند که فقط از دست کارگردانان بزرگ سینمای اسلشر برمیآید؛ یعنی نمایش پشت سر هم سبوعیت و جنایات تا حدی که پشت مخاطب را بلرزاند. حین تماشای فیلم مدام باید تلاش کنید که واقعی بودن اتفاقات را از یاد ببرید؛ وگرنه دوام آوردن تا انتهای هر چهار قسمت کار سادهای نیست.
«تد باندی یکی از سرشناسترین جانیان در تاریخ آمریکا است. او متهم است که در بین سالهای دههی ۱۹۷۰ بیش از سی زن را کشته است. پس از دستگیری، او از خبرنگاری میخواهد که با وی مصاحبه کند. خبرنگار تمام حرفهای او را روی نوار ضبط میکند. سال ها گذشته و تد باندی هم اعدام شده است و حال همان خبرنگار در برابر دوربین مستندساز قرار گرفته است تا از آن روزها بگوید …»
۴. کشور وحشی وحشی (wild wild country)
- کارگردان: مکلین وی و چپمن وی
- محصول: 2018
- تعداد فصل: 1 فصل
- تعداد قسمتها: 6 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 8.۱ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 98٪
آثار بسیاری با محوریت کالتهای فرهنگی به ویژه در چارچوب سینمای مستند ساخته شدهاند. به عنوان مثال میتوان از مستند درجه یک «جونز تاون: زایش و مرگ معبد مردم» (Jonestown: the life and death of people temple) به کارگردانی استنلی نلسون جونیور که به بزرگترین خودکشی دسته جمعی تاریخ توسط اعضای یک فرقهی مذهبی میپردازد، نام برد. مستند «کشور وحشی وحشی» هم یکی از برترین آثار دربارهی جوامع و افرادی است که در صدد هستند از طریق روایج جریانات فرهنگی، برای خود مرید جمع کنند و از این طریق عقدههای کسب شهرت و ثروت را در خود فرو بنشانند.
در این داستان با عدهای مرد و زن روبهرو هستیم که به فرقهی مذهبی سینیاسین به رهبری بگوان شری راجنیش معروف به اوشو میپیوندند و وی را مانند خدایی پرستش میکنند. اوشو به آنها وعدهی بهشتی زمینی میدهد و از آنها میخواهد که دست به رفتاری بزنند که با هیچ متر و معیاری طبیعی نیست. اما چون این رهبر این اعمال را روشی برای تزکیه نفس میداند و ارزشهای تثبیت شدهی جامعه را حقیر میشمارد، آن مردمان هم میپذیرند.
از همین جا فیلمساز سری به جامعهی آن زمان آمریکا میزند که جوانانش دسته دسته به هند سفر میکنند تا به جمع افراد اطراف رهبر فرقه بپیوندند. این جوانان خسته از زندگی پدران و پدربزرگهایشان شیوهی زندگی آنها را خلاف آزادیهای بشری میدانند و خوشباورانه تصور میکنند که گردانندگان این فرقهی مذهبی فقط به فکر معنویت پیروانشان هستند. فیلمسازان در تلاش هستند که با کنار هم قرار دادن مدارک مختلف اول این درک سطحی از زندگی در میان این جوانان را ثابت کنند و سپس به اثبات این موضوع بپردازند که رهبران فرقه، از این مردم استفاده می کردند که فقط شهوات خود را فرو بنشانند.
قضیه زمانی عجیب میشود که پیروان این فرقه به همراه رهبر خود به آمریکا مهاجرت میکنند و در ایالت اورگان آمریکا شروع به خرید خانه و زمین میکنند تا شهر خود را راه بیاندازند و قوانین خود را به اجرا درآورند؛ در این میان اهالی شهری در همان نزدیکی را هم تهدید میکنند. از این بخش به بعد اعمال اعضای گروه به هر چیزی میماند جز اعمال عدهای انسان معنوی. آنها تبدیل به کسانی شدهاند که در فکر گسترش قلمرو خود هستند و جالب این که به دلیل تصور حقانیت، این املاک را حق خود میدانند و دیگران را ظالم.
از سمت دیگر هم هستند کسانی که متوجه وضع بد آن جا شدهاند و قصد ترک جمع را دارند. اما این کار بسیار خطرناک است. در واقع اعضای فرقه نمیدانند که به محض ورود دیگر نمیتوانند به میل خود از آن جا خارج شوند. این جمع بزرگتر و بزرگتر میشود تا این که در نهایت پای مقامات به موضوع باز میشود. اما هم خلاهایی قانونی برای راندن این جمع وجود دارد و هم درگیر شدن با این متعصبها خطرهای ویژه و خاص خودش را دارد.
از جایی به بعد پای زنی به ماجرا باز میشود که در واقع دست راست رهبر فکری این فرقه است. او زنی است زیرک که توان انجام هر کاری را دارد. زنی نترس که هم به قدرت جمعش باور دارد و هم میتواند آن را رهبری کند. از این جا است که مخاطب درمیماند که نکند همه چیز زیر سر این زن غریبه است. در چنین چارچوبی است که تماشای مستند «کشور وحشی وحشی» چنان مخاطب را تا به انتها با خود همراه میکند که متوجه گذر زمان نمیشود و این برای یک اثر مستند دستاورد بزرگی است.
«سال ۱۹۸۱. زمانی که عدهای زیادی از اعضای یک فرقه شروع به ساختن شهری در ایالت اورگان آمریکا میکنند، درگیریهای آنها با مقامات و اهالی شهر دیگری در همان نزدیکی آغاز میشود. علت این درگیریها افزایش اعضای گروه و میل بسیار آنها به تصاحب زمینهای اطراف است. مقامات با وجود گزارشهای بسیار از وجود اسلحه و جرم و جنایت در میان اعضای این فرقه، توان پیدا کردن هیچ مدرکی ندارند چرا که اعضای این جمع هیچکدام حاضر به همکاری نیستند تا این که اطلاعات جدیدی به دست میآید اما …»
۳. بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست (The Jinx: The life and deaths of Robert Durst)
- کارگردان: اندرو جارکی
- محصول: 2015
- تعداد فصل: 1 فصل
- تعداد قسمتها: 6 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 8.۶ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 95٪
مستند «بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست» به این دلیل این جای فهرست قرار میگیرد که اندرو جارکی کارگردان فیلم پا را از کارگردانی اثری مستند فراتر گذاشته و فیلم خود را تبدیل به سندی در محکومیت کسی کرده است که سالها نه قضات و نه دادستانها امکان دستگیری و محکوم کردن او را به دلیل عدم وجود سندی محکم نداشتند. ضمن این که سریال با ظرافت سیستم قضایی آمریکا را زیر سوال میبرد بدون آن که به ورطهی شعار دادن بغلتد. این اثری است معرکه که ارزش دیدن چندباره را هم به دلیل وجود ظرایف بسیار دارد.
در سال ۲۰۱۰ اندرو جارکی فیلم داستانی «همه چیزهای خوب» (all good things) را با بازی کریستین دانست و رایان گاسلینگ ساخت که بر اساس داستان ازدواج همین رابرت دورست در دههی ۱۹۸۰ بود. رابرت دورست در دههی ۱۹۸۰ متهم به مرگ یا ناپدید کردن همسر خود شده بود و هیچگاه مدرکی مستدل در این باره پیدا نشد. اما خانوادهی زن در تمام این مدت باور داشتند که رابرت دورست بلایی سر دختر آنها آورده است چرا که او از خانوادهای سرشناس و ثروتمند در شهر نیویورک بود و با پول میتوانست به هر کسی دسترسی داشته باشد و بر هر جنایتی سرپوش بگذارد. همین اتفاقات دست مایهی ساخت آن فیلم میشود.
سریال مستند «بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست» هم به دلیل ساخته شدن همان فیلم داستانی، ساخته میشود. قضیه از آن جا آغاز میشود که رابرت دورست واقعی که آن فیلم را دیده با کارگردان اثر تماس میگیرد و اعلام میکند که قصد مصاحبه با وی را دارد. اندرو جارکی این موضوع را غنیمت میشمارد و این مصاحبه را تبدیل به اثری مستند دربارهی تمام اتهامات مردی میکند که در ظاهر تعداد پروندهی قتلهایش از مرگ یا ناپدید شدن همسرش بیشتر است.
سریال به گفتگو با پلیسی در یک شهر کوچک ساحلی آِغاز میشود که جنازهای مثله و قطعه قطعه شدهای را از آب بیرون میکشد. این جنازه مربوط به مردی است که در یک خانه در همسایگی زنی غریبه زندگی میکرده است. خیلی زود مشخص میشود که آن زن همان رابرت دورست بوده که تغییر چهره میداده و گاهی به این مکان میآمده تا از نظرها دور باشد. در ادامه با قرار گرفتن رابرت دورست در برابر دوربین فیلمساز، بازی موش و گربهی این دو با هم آغاز میشود.
مخاطب از همان ابتدا از خود میپرسد این مرد که متهم به تعدادی قتل بسیار خشن است، چرا باید ریسک کند و مقابل دوربین یک فیلمساز بنشیند. مگر این که واقعا بیگناه باشد و قربانی سیستم قضایی کشورش که به دلیل نقصهایی به دنبال گوشت قربانی میگردد و چون کسی جز این مرد متهم به انجام کارها نیست، دیواری کوتاهتر از رابرت دورست پیدا نکردهاند. اما هرچه مصاحبه جلوتر میرود این مرد آنقدر تناقض گویی میکند که دقیقا سیستم قضایی آمریکا را به دلیل عدم توجه به همین تناقضها باید مورد نقد قرار داد، نه به دلیل تلاش برای بستن هر چه زودتر پرونده و قربانی کردن رابرت دورست؛ چون او هر چه که باشد، یک قربانی نیست. در ادامه هم برای من و شما و هم برای اندرو جارکی ثابت میشود که این مرد همان قاتل مورد نظر است اما رابرت دورست درست در همین جا دوباره گم و گور میشود و حاضر به انجام ادامهی مصاحبه در روزهای بعد نیست.
قسمت آخر این مستند یکی از جذابترین تجربیات تصویری هر مخاطبی خواهد بود. اندرو جارکی و تیمش کاری میکنند کارستان که فقط از سمت و سوی حقیقت جوی هنر برمیآید. و اما امان از آن پنج دقیقهی پایانی که برای چند روز یقهی شما را خواهد چسبید تا مدام قدم بزنید و به این فکر کنید که چه شد؟ و دوباره و دوباره همان پنج دقیق را تماشا کنید؛ چون آن چه را که میبینید باور نخواهید کرد.
این نکته را در نظر داشته باشید که قبل از تماشای مستند «بدشانس: زندگی و مرگ رابرت دورست» به هیچ عنوان دربارهاش تحقیق نکنید و این تحقیق را بگذارید برای بعد از تماشای آن؛ وگرنه تجربهی معرکهی آن پنج دقیقهی پایانی خراب میشود.
«جنازهی قطعه قطعه شدهای در یک شهر کوچک ساحلی در حوالی سالهای ۲۰۰۰ میلادی پیدا میشود. پلیس به مردی به نام رابرت دورست شک میکند و بعد از مدتی وی را دستگیر میکند اما وکلای زبر دست او، این جنایت را لاپوشانی میکنند و رابرت دورست آزاد میشود. حال سالها گذشته و رابرت دورستی که به خاطر چند قتل دیگر از جمله ناپدید شدن زنش سالها تحت بازجویی بوده اما هیچگاه محکوم نشده با یک کارگردان سینما تماس میگیرد و اعلام میکند که میخواهد با وی مصاحبهای انجام دهد و از حقایق بگوید اما …»
۲. شیطان نابغه: داستان حقیقی اهریمنیترین سرقت بانک آمریکا (Evil genius: the true story of America’s most diabolical bank heist)
- کارگردان: باربارا شرودر
- محصول: 2017
- تعداد فصل: 1 فصل
- تعداد قسمتها: 4 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 7.۵ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 80٪
سریال «شیطان نابغه: داستان حقیقی اهریمنیترین سرقت بانک آمریکا» (که از این به بعد به دلیل طولانی بودن عنوانش با همان نام شیطان نابغه خطاب میشود) هیجانانگیزترین سریال فهرست است. اگر سریال «مکالمه با یک قاتل: نوارهای تد باندی» به لحاظ ایجاد تنش در صدر فهرست قرار دارد، سریال «شیطان نابغه» شما را در برابر تلویزیون میخکوب میکند و کاری میکند که تا وقتی هر ۴ قسمت را پشت سر هم تماشا نکردید دست از سرش برندارید و کار دیگری انجام ندهید و اگر هم مجبور شدید برای چند ساعتی رهایش کنید، قطعا مدام نسبت به ادامهی ماجرا کنجکاو خواهید ماند تا در اولین فرصت همه را ببینید. از این منظر حتی بسیاری از سریال های داستانی جذاب این چند سال گذشته هم توان برابری و رقابت با «شیطان نابغه» را ندارند.
تصور کنید که روزی، در جایی در همین کرهی خاکی مردی بمبی دور گردنش بسته شده و وارد یک بانک شده است. به سراغ یکی از کارمندان میرود و از او میخواهد که کیف همراهش را پر کند وگرنه این بمب منفجر خواهد شد و همه از بین خواهند رفت. این مرد هوش و حواس چندانی هم ندارد و معلوم نیست که ترسیده یا تحت تاثیر دارو یا مواد مخدر است. مرد کیف را پر میکند و از بانک خارج میشود و با جمعی پلیس که او را محصره کردهاند روبهرو میشود، در حالی که هنوز هم آن بمب دور گردنش حضور دارد. این دقیقا یه ربع بیست دقیقهی اول این سریال مستند است و تمام تصاویر این سرقت هم از طریق دوربینهای مداربستهی اطراف یا داخل بانک ضبط شده و در سریال وجود دارد.
از این جا سازندگان سریال به دنبال مدارک مختلف میگردند که بفهمند مغز متفکر پشت این سرقت چه کسی بوده است. آیا این مرد قربانی یک دسیسه شده یا این که قضیه اصلا آن چیزی نیست که به نظر میرسد؛ چرا که چیزهایی جور در نمیآید و به نظر میرسد که چیزی سرجایش نیست. به همین دلیل سازندگان سریال مانند اکثر آثار این فهرست، دست به کارآگاه بازی میزنند و تلاش میکنند که تک تک مدارک را کنار هم قرار دهند، سرنخها را دنبال کنند تا به جواب برسند.
تصاویر آرشیوی بسیاری که در اختیار مستندسازان قرار گرفته این امکان را برای آنها فراهم کرده که از هر جنبهی موضوع تصویری در دست داشته باشند و مخاطب را درست در وسط ماجرا قرار دهند؛ چرا که تمام این ماجرا به سمت زنی کشیده میشود و از این به بعد داستان ابعادی دیوانهوار پیدا میکند که حتی سر و کلهی چند پروندهی جنایت دیگر هم پیدا میشود. این زن که کاریزمایی قدرتمند دارد تعدادی مرد بدون اعتماد به نفس و به ته خط رسیده را قربانی شهوتهای خود کرده و عجیبترین آنها هم همان مورد سارق بانک است.
اما داستان هنوز هم قرار نیست با پیدا شدن سر و کلهی این زن تمام شود؛ چرا که او هم با سازندگان سریال وارد گفتگو میشود و سعی میکند که داستان را از زاویهی دید خودش بیان کند. به دلیل همهی این موارد سریال مدام تغییر جهت میدهد، دست خوش پیچشهای داستانی میشود تا ما مدام غافلگیر شویم و نتوانیم ادامهی ماجرا را حدس بزنیم.
زمان سریال برای تعریف کردن این داستان بسیار کافی است. سازندگان به هیچ عنوان قصد نداشتهاند که در پس زمینه به چگونگی شکلگیری چنین جرایمی بپردازند و فقط روی سوژهی خود که با یک سرقت آغاز میشود و یواش یواش ابعادی عظیم پیدا میکند متمرکز ماندهاند. اگر داستان را بیشتر کش میدادند یا به سراغ موارد دیگر میرفتند، هیچ گاه چنین مستند منسجم و یکپارچهای خلق نمیشد و هیچ گاه من و شمای مخاطب هم از تماشای آن، این چنین لذت نمی بردیم.
«مردی به نظر دیوانه وارد بانکی میشود، در حالی که بمبی دور گردنش بسته شده است. او از کارمند بانک میخواهد که کیفش را پر از پول کند. در ادامه پلیس سرنخهای مختلف را کنار هم قرار میدهد و به حلقهای از آدمهای به ته خط رسیده میرسد که همه مانند مومی در دستان زنی خودشیفته قرار دارند. پلیس به این زن مشکوک میشود وتصور میکند که او پشت همهی این ماجراها است و سرقت توسط وی برنامهریزی شده است. اما هنوز مواردی وجود دارد که کسی از آن خبر ندارد؛ از جمله حضور جنازهای در همان نزدیکی …»
۱. ساختن یک قاتل (Making a Murderer)
- کارگردان: لورا ریکاردی و مویرا دموس
- محصول: 2015 و ۲۰۱۸
- تعداد فصل: 2 فصل
- تعداد قسمتها: 20 قسمت
- امتیاز سایت IMDb به سریال: 8.۶ از ۱۰
- امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 80٪
سریال «ساختن یک قاتل» را به راحتی نمیتوان تماشا کرد. چرا که حتی با متر و معیارهای این فهرست هم بسیار ناراحت کننده است. دلیل این امر به تمرکز سازندگان روی سیستم قضایی بازمیگردد که با عدم صلاحیت خود و یک توطئهچینی آشکار کاری کرده که مردی سالها از عمر خود را در زندان بگذراند و عملا بهترین سالها زندگیاش خراب شود. اما این فقط بخشی از داستان است؛ چرا که سوالی اساسیتر مطرح میشود؛ آیا واقعا این مرد هیچ خطایی نکرده و دست به هیچ جنایتی نزده است؟ آین همه برای او پاپوش دوختهاند و قاتل واقعی آن بیرون آزادانه میگردد؟
داستان با آزادی مردی شروع میشود که از سال ۱۹۸۵ تا سال ۲۰۰۳ یعنی به مدت ۱۸ سال تمام به اتهام تجاوز جنسی در زندان بوده و حال ثابت شده که کاملا بیگناه بوده است. حال دوباره در سال ۲۰۰۵ به اتهام قتل زنی دیگر متهم میشود و در سال ۲۰۰۷ به زندان میافتد. قضیه زمانی جالب میشود که به نظر میرسد چون در محکومیت اول مدارکی عمدا نادیده گرفته شده و به همین دلیل هم این مرد از دست مقامات شکایت کرده، دوباره برایش پاپوش دوختهاند. در چنین قابی سازندگان سعی میکنند که از طریق کنار هم قرار دادن مدارک مختلف در همراهی با وکلای مختلفی که حاضر به نجات زندگی این مرد هستند، به حقیقت دست یابند.
سریال «ساختن یک قاتل» از این بابت ناراحت کننده است که ما میدانیم با وجود این همه شک نسبت به مدارک موجود این مرد هنوز هم در همین سال ۲۰۲۲ در زندان است و دارد محکومیت جرمی را میگذارند که به نظر میرسد نتیجهی یک توطئهی مشترک بین نیروی پلیس و مقامات قضایی برای حفظ آبروی خود و نپرداختن پول غرامتی است که حق آن مرد بوده است. چون این پرونده هنوز در جریان است، سازندگان فصل های اول و دوم آن را درست در زمانهای ساختهاند که پیشرفتی در روند قضایی به وجود آمده است و به همین دلیل میتوان انتظار فصلهای دیگری هم داشت تا شاید مخاطب پیگیر روزی بتواند آزادی این مرد را ببینید؛ هر چند که دیگر بخش مهمی از عمر خود را پشت میلههای زندان گذرانده اما میتوان از تماشای عدالت خوشنود شد.
اگر چنین شود موفقیتی بزرگ برای شبکهی نتفلیکس حاصل خواهد شد و قدرت رسانه را بار دیگر به یادها خواهد آورد. چرا که این پرونده در ایالت ویسکانسین آمریکا و نقطهای دورافتاده جریان داشته و عملا هیچکس از وجودش خبر نداشته است. هیچ کس به آن اهمیت نمیداده و حال که پای سریالی خوش ساخت وسط آمده زبردستترین وکلا برای پیگری ماجرا از هم سبقت میگیرند تا این نام آنها باشد که به عنوان منجی این مرد شناخته میشود.
مورد دیگری که توجه سازندگان را به درستی جلب کرده است؛ تمرکز روی اعضای این خانواده است. آنها از نبود فرزندشان و از باور به بیگناهی او چنان عذابی میکشند که قلب هر مخاطبی را به درد می آورد. زمانهایی که دوربین روی سردرگمیهای پدر یا بی طاقتیهای مادر متمرکز میماند، بخشی از بهترین قسمتهای سریال را میسازد.
از سوی دیگر سازندگان به دنبال وکلای قدرتمد پرونده راه افتادهاند و همهی تلاشهای آنها برای بازسازی اتفاقات یا صحبت با کارشناسهای مختلف را ضبط کردهاند. این قسمتها گاهی مخاطب را نسبت به وضعیت پیش آمده حساس و البته عصبانی میکند؛ چرا که بسیاری از این مدارک از سوی همه نادیده گرفته شده است؛ مدارکی که باید در دادگاه دیده شوند.
از سوی دیگر با معروف شدن مرد، سر و کلهی آدمهای سودجو هم پیدا میشود. به ویژه زنانی که به سراغ این مرد بدون روحیه و واداده میروند و از شرایط بد او سواستفاده میکنند و در فضای مجازی اعلام میکنند که عاشق این مرد شدهاند و حتی با وجود حضورش در زندان حاضر به ازدواج با وی هستند و وقتی فالوئرهای زیادی پیدا کردند، غیبشان میزند و دیگر به سراغ این مرد بخت برگشته نمیآیند.
تجربهی تماشای سریال «ساختن یک قاتل» تجربهی منحصربه فردی است. همین که نتفلیکس به سراغ پروندهای رفته که هنوز هم در ظاهر در جریان است و در سمت و سویی از آن قرار گرفته که سیستم خوشش نمیآید، قابل تقدیر است. میتوان سریال را دید و تمام احساسات مختلف را تجربه کرد: گاهی خندید، گاهی غمگین شد، گاهی عصبانی و گاهی هم پا به پای خانوادهی مرد گریست.
«مردی بعد از تحمل ۱۸ سال زندان در سال ۲۰۰۳ پس از معلوم شدن بیگناهیاش آزاد میشود. او به خاطر این موضوع از پلیس و از مقامات قضایی شکایت و درخواست پرداخت شدن غرامت چند میلیون دلاری به خاطر از دست رفتن سالهای جوانیاش میکند. اما درست در همان زمان پلیس دوباره وی را دستگیر میکند. این بار به جرم کشته شدن زنی در نزدیکی محل زندگی او. این مرد دوباره در سال ۲۰۰۷ به زندان میافتد در حالی که مدارک بسیاری دال بر بیگناهی وی وجود دارد…»
سریال ساختن یک قاتل سالهاست ذهن مرا مشغول کرده که بلاخره سرانجام این پرونده هزارتو چه خواهد شد.نتفلیکس قطعا فصل ۳ ان را خواهد ساخت.متهم این پرونده هنوز هم در زندان است. ایا او رنگ ازادی را خواهد دید یا سرنوشت او مرگ در زندان خواهد بود.نتفلیکس بیشتر از ما منتظر است