۷ کتاب معمایی-جنایی برای آنها که از باز کردن گرهها لذت میبرند
کتاب جنایی-معمایی سالهاست که به ژانر مورد علاقهی خیلی از افراد تبدیل شده است. اگر جزو افرادی هستید که حل معما و پازل را دوست دارید و از باز کردن گرهها لذت میبرید، حتما چنین کتابهایی را هم دوست خواهید داشت. در این مطلب چند کتاب جنایی-معمایی انتخاب کردهایم و با شما به اشتراک گذاشتهایم. ادامهی مطلب را بخوانید.
۱. دختر گم شده
فیلم دختر گمشده اقتباسی از یک کتاب محبوب به همین اسم است. کتاب دختر گمشده اثر گیلین فلین است و این کتاب برندهی جوایزی از قبیل جایزهی بهترین کتاب گودریدز و پرفروشترین کتاب سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ است.
داستان دختر گمشده دربارهی یک نویسندهی سابق اهل منهتن به نام نیک است که به شهر میزوری برگشته است و با همسر زیبا و جذابش به اسم امی زندگی میکند.
در یک صبح گرم تابستانی و در پنجمین سالگرد ازدواج نیک و امی، نیک متوجه ناپدید شدن همسرش میشود. با این ناپدید شدن داستان به سمتی معمایی پیش میرود و هر بار یک گره از زندگی این دو و ماجرای گم شدن زن باز میشود. دفتر خاطرات امی توسط پلیس پیدا میشود و با خواندن خاطرات این زن پرده از مشکلات زناشویی آنها برداشته میشود.
گیلین فلین توانسته است با بینشی روانشناختی یک ماجرای هیجانانگیز و مبتکرانه ارائه دهد و سال ۲۰۱۵ دیوید فینچر به خوبی شخصیتهای داستان را در قالب فیلم درآورده است.
داستان زندگی امی و نیک شرحدهندهی رنجی است که از عشق نمود پیدا میکند، از قدرت رسانهها حرف به میان میآورد و ماجرایی غیر قابل پیشبینی رقم میزند.
در قسمتی از کتاب «دختر گمشده» میخوانیم:
گفته شده عشق باید بدون قید و شرط باشد. این قانونش است. همه همین را میگویند. اما اگر عشق مرزی نداشته باشد، حدی نداشته باشد، قید و شرطی نداشته باشد، چرا باید کسی تلاش کند کار درست را در یک رابطه عاشقانه انجام بدهد؟
اگر بدانم که کسی عاشقم است و دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست، دیگر چه چالشی باقی میماند؟
من قرار است نیک را با همه کم و کاستی هایش دوست بدارم و نیک هم قرار است مرا با همه ویژگیهای شخصیتیام دوست داشته باشد، اما مشخص است که هیچکدام از ما اینطور نیستیم. این مرا به این فکر می اندازد که همه در اشتباه اند و عشق باید شرط و شروط فراوانی داشته باشد… در عشق باید دو شریک وجود داشته باشد که همیشه در بهترین حالت شان باشند… عشق بی قید و شرط، عشق بدون نظم و ترتیب است و همان طور که همه دیدهاند، عشق بدون نظم و ترتیب، مصیبت است.
۲. دختری در قطار
کتاب دختری در قطار نوشتهی پائولا هاپکینز است. این کتاب جنایی-معمایی یکی از پرفروشترین کتابهای سال ۲۰۱۵ است. هاپکینز توانسته است با استفاده از نبوغ خود این کتاب را در فصلهای مختلفی روایت کند که هر فصل از زبان یک راوی است و در انتها تمام روایتها را مثل چند تکهی پازل به هم وصل میکند. توجه به جزئیات، بیان کردن احساسات و معماهای به هم تنیده در این کتاب باعث شده است که همچنان محبوبیت بالایی داشته باشد و در ایران هم خوانندههای مشتاق زیادی داشته باشد. از این کتاب فیلمی هم به کارگردانی تیت تیلور ساخته شد.
داستان کتاب در مورد دختری به نام ریچل است. ریچل هر روز صبح سوار قطار میشود. این مسیر تکراری و شخصیت ریزبین ریچل باعث میشود که تمام ساختمانها و تمام آدمهای روزمره را به خاطر بسپارد؛ در این میان به یکی از خانههای مسیرش علاقهی زیادی نشان میدهد و برای زن و مردی که هر روز در تراس میبیند، اسم انتخاب میکند و شخصیت و شغل آنها را از روی رفتارهایشان حدس میزند. «جس و جیسون» شخصیتهای روی بالکن هستند که به ظاهر یک زندگی آرام و خوشحال دارند، چیزی که خود ریچل از آن محروم است. در یکی از روزهایی که ریچل مثل همیشه به خانهی جس و جیسون نگاه میکند، صحنهای عجیب میبیند. یک دقیقه تا حرکت قطار باقی مانده است و حالا ریچل فرصتی دارد تا به بخشی از زندگی کسانی که فقط از دور تماشا کرده است، تبدیل شود. ریچل حالا صرفا دختری در قطار نیست و ماجرای جدیدی در راه است.
در قسمتی از کتاب معمایی-جنایی دختری در قطار میخوانیم:
فقط میخوام یه کم دور بزنم که پاهام باز شه. صبح زود هوای بیرون عالیه. قبل از باز شدن مدرسه، قبل از این که قطار حومه بیاذ، خیابونا خالی و تمیزن. روز آبستن هر چیزیه. دوباره برمیگردم، سمت زمین کوچیک بازی قدم میزننم، تنها فضای سبز مفلوکی که ما داریم. حالا خالیه اما در عرض چند ساعت پر میشه از ولولهی بچههایی که تازه راه افتادن، با مادرا و پرستاراشون. دخترای انجمن یوگا هم میآن اینجا. سر تا پا خیس عرقان موقع طناب کشی و بعد ناخنهای مانیکور شدهشون دور لیوانای قهوهشونه.
۳. فیلها به خاطر میآورند
آگاتا کریستی به ملکهی جنایت معروف است. بیشتر کتابهای او کماکان محبوبیت زیادی در ژانر کتاب جنایی-معمایی دارد. او خالق دو شخصیت کارآگاهی معروف به نام پوآرو و خانوم مارپل است. کتابهای آگاتا کریستی به بیشتر از صد زبان دنیا ترجمه شده است. کتاب «فیلها به خاطر میآورند» که با ترجمهی «فیلها به یاد میآورند» هم به چاپ رسیده است، یکی از مجموعه کتابهای جنایی-معمایی نویسنده است که حول محور شخصیت کارآگاه پوآرو میچرخد.
کتاب فیلها به خاطر میآورند دربارهی زنی نویسنده به نام اولیور است که عموما از محافل دوری میکند اما در یکی از مهمانیها، زنی سوالات عجیبی از او دربارهی دخترخواندهاش میپرسد. اولیور برای اینکه ماجرای این زن عجیب و سوالاتش را بداند از هرکول پورآرو کمک میگیرد. در ادامهی همین روند هرکول به بالای صخرهای میرود که پانزده سال پیش پدر و مادر دخترخواندهی خانم اولیور در آن مکان به ضرب گلوله کشته شدهاند؛ چه کسی آنها را کشته است؟ خودکشی همزمان بود یا ماجرای قتلی مرموز؟
در قسمتی از کتاب فیلها به خاطر میآورند این متن را میخوانیم:
دانستن واقعیاتی که هنوز در ذهن مردم زنده است خیلی مهم است. گرچه شاید درست ندانند اصل ماجرا چی بوده، چرا اتفاق افتاده و چه چیزی باعث بروز آن شده، اما خیلی ساده ممکن است چیزهایی بدانند که ما از آنها بیخبریم و راهی هم برای مطلع شدن از آنها نداریم. بنابراین همین خاطرات هستند که به نظریهها ختم میشوند – نظریاتی در مورد خیانت به همسر، بیماری، قرار خودکشی، حسادت، همگی این نظریات به شما ارائه شده. تحقیقات بعدی میتواند براساس همین نظرها و احتمال وقوع آنها شکل بگیرد.
۴. تابوتهای دستساز
کتاب تابوتهای دستساز، کتابی جنایی-معمایی اثر ترومن کاپوتی است. این کتاب در مورد مجموعهای از قتلهای عجیب در شهری در یک ایالت کوچک غربی است که نام این شهر هرگز فاش نمیشود. کتاب تابوتهای دستساز گزارشی از یک جنایت واقعی است که ترومن کاپوتی آن را روایت میکند.
برخی از افراد از طریق پست بستهای دریافت میکنند که حاوی یک تابوت کوچک دستی است و عکسی از آنها داخل تابوت است. چند وقت بعد از دریافت این بسته، همان افراد به اشکال عجیب و غریبی از جمله نیش مار، برقگرفتگی و راههای عجیب دیگری کشته میشوند. دفتر ایالتی کارآگاه جیک پیر را برای تحقیق در مورد پرونده میفرستد. از طریق یک دوست مشترک، اوضاع مورد توجه مرد دیگری قرار می گیرد: خود ترومن کاپوتی که یکی از شخصیتهای اصلی کتاب است و کنجکاوی او را وادار میکند تا به دیدار جیک پیر برود و دربارهی قتلهای مربوط به تابوتهای دستساز اطلاعات بیشتری کسب کند.
آنها تصور میکنند که بین قربانیان ارتباطی وجود دارد که انگیزهای برای قتل آنها باشد. بعد از مدتی کاپوتی میفهمد که خود جیک پیر مظنون اصلی این قتلها است.
داستان تا زمان رویارویی نهایی در ابهام باقی میماند و التهابی واقعی تا پایان کتاب تابوتهای دستساز ادامه دارد. کاپوتی تبحری خاص در به تصویر کشیدن صحنههای تاریک و اتفاقات هولناک دارد و به خوبی خواننده را با خود همراه میکند.
در قسمتی از کتاب تابوتهای دستساز میخوانیم:
مُتلی است تمیز، اتاقهایش حسابی گرماند؛ این کل چیزی است که میشود دربارهاش گفت. مردی به نام جِیک پیر تقریبا پنج سالی آن جا زندگی کرده. پنجاه و هشت ساله است، زن مُرده با چهار پسرِ ازآب وگِل درآمده. قدش پنج پا و ده است، در سلامتِ کامل و پانزده سالی جوانتر از سنش نشان میدهد. چهرهی سادهی خوشترکیبی دارد، با چشمانی به رنگِ آبی روشن و دهانی کوچک و جمعوجور که حالتهای عجیب و غریبی میگیرد، حالتهایی که بعضی وقتها خندهاند و بعضی وقتها نه. سر ظاهرِ پسربچه وارش در لاغر و باریک بودنش نیست، در گونههای برآمدهی به رنگ سیبهای رسیدهاش هم نیست، در خندههای پررمزورازِ شیطنت بارش هم نه در موهایش است که این آدم برادرِ کوچکِ کسی دیگر به نظر میرسد: طلایی سیر، کوتاه شده و چنان پیچخورده بالای پیشانی که واقعا نمیتواند شانهشان کند؛ سرش را تقریباً خیسِ آب میکرد.
۵. لکهی دوم
آرتور کانن دویل خالق شخصیت محبوب شرلوک هولمز است. داستان کتاب لکهی دوم با یک نامه شروع میشود؛ نامه و مدرکی سری از خانهی نخستوزیر انگلستان دزدیده شده است. اهمیت این نامه به حدی است که اگر به دست دشمنان برسد، کل قارهی اروپا درگیر جنگی تازه میشود. نخستوزیر و مسئول وزارت امور خارجه، به سراغ کارآگاه هولمز رفته و برای پیدا کردن نامه دست به دامان او میشوند. تحقیقات اولیهی شرلوک هولمز و دکتر واتسون، آنها را به خانهی آقای هوپ، مسئول وزارت امور خارجه و همسر او میرساند.
در طی تحقیقات یک لکهی خون روی یک فرش پیدا شده است. عجیب است که خون به کف زمین نفوذ نکرده است و عجیبتر اینکه یک لکهی دوم در گوشه دیگری هم وجود دارد. این لکه باعث میشود هولمز متوجه شود که فردی همهی آنها را فریب داده است.
کتاب دومین لکه در یک پیشزمینهی جالب تاریخی اتفاق میافتد: تعامل اتحادها، جریان اصلی سیاستهای اروپا در طول قرن نوزدهم. در نهایت هولمز کشور خود را نجات نخواهد داد، بلکه صرفا زندگی زناشویی یک زن جوان را نجات میدهد.
در شروع کتاب دومین لکه این متن را میخوانیم:
روز سهشنبه صبح، دو شخص مهم و مشهور به دیدن شرلوک هولمز و دکتر واتسون آمدند. به نظر میرسید میخواهند مطلب مهمی را به کارآگاه شرلوک هولمز بگویند. چون عجله داشــتند و بیتابــی میکردند. یکی از آنها لرد بلینگر بود. نخســتوزیر وقت انگلســتان که شــهرت جهانی داشــت. مرد دیگر، تریلونی هوپ وزیر امور اروپــای او بود. آقای هوپ که ســبیل داشــت، مضطربتر به نظر میرسید و مرتب به ســاعتش نگاه میکرد، گفت: «آقــای هولمز، وقتی امروز ســاعت ۸ صبح متوجه شــدم که آن مدرک را گــم کردهام، لرد بلینگر را خبر کردم و بلافاصله به دیدن شما آمدیم». هولمز پرسید: «به پلیس خبر دادید؟» آقــای هوپ گفت: «نه! چون آن ســند برای کشــورهای اروپایی اهمیت زیــادی دارد و ما نمیخواهیم همه از گم شــدن آن باخبر شــوند. اگر خدای نکرده این نامه به دست افراد ناجور بیافتد، ممکن اســت باعث شــروع جنگ شود!»
۶. پستچی همیشه دو بار زنگ میزند
در کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند خبری از ماجراهای پلیسی و کارآگاهی نیست و با قاتلانی بالفطره روبرو نیستیم بلکه جنایت از آدمهای معمولی و ناشی نشات میگیرد. این کتاب نوشتهی جیمز ام کین است که خودش معتقد است کتاب جنایی-معمایی ننوشته است و صرفا رمانی عاشقانه است. با این حال این کتاب با داستانی پرشور و التهاب، خواننده را به عمق جنایتی میبرد که با جزئیات از حواشی آن گزارش می دهد.
نیک و همسر زیبایش رستورانی در حومهی شهر دارند و پایههای زندگیشان آنقدر سست است که با آمدن فردی جدید، کاملا متزلزل میشود. این تزلزل به خیانتی منجر میشود که حالا تنها راهش، خلاص شدن از شر نیک است!
پستچی همیشه دو بار زنگ میزند برای اولین بار سال ۱۹۳۴ منتشر شد. در این کتاب همه دروغ می گویند، چه آن جوانکی که برای تصاحب غذا دروغ میگوید و چه بعدتر کورا، همسر نیک برای پنهان کردن خیانتش. کین به حدی ماهرانه فضاها را خلق میکند که آلبر کامو شیفته اش میشود و میگوید برای کتاب «بیگانه» از او الهام گرفته است.
در قسمتی از کتاب پستچی دو بار زنگ میزند میخوانیم:
ماجرا این جوری بود. ماجرا تمام طول عصر این جوری بود. یونانیه یکی از شرابهای شیرینشو آورد و یه مشت آهنگ خوند و دور هم نشستیم و تا جایی که به کورا مربوط میشد، من هم یکی از یاروهایی بودم که قدیم اونجا کار میکرده، فقط اسمشو درست و حسابی یادش نمیاومد. وقت خواب که شد، گذاشتم اونها برن بالا و بعد خودم رفتم بیرون. کلی راه رفتم و نمیدونم چقدر بود، تا چقدر دور شدم، ولی بعدِ یه مدتی شنیدم از تو ساختمون صدای دعوا میآد. برگشتم و نزدیک که شدم، تونستم یه چیزهایی از حرفهاشون بشنوم. کورا داشت وحشتنام داد میکشید و میگفت من باید بذارم برم. یونانیه نامفهوم یه چیزی مِن و مِن میکرد. احتمالا این که دلش میخواد من بمونم و برگردم سرکار. یونانیه داشت سعی میکرد کورا رو ساکت کنه ولی تشخصی من این بود که کورا اون قدر بلند داد میزنه که من بشنوم. اگه تو اتاقم بودم، که اون فکر میکرد هستم، میتونستم خیلی روشن همهی حرفهاشو شنیده باشم. حتا از این جایی که بودم هم کلیشو میشنیدم.
۷. جنایت جردن
در کتاب جنایت جردن برای اولین بار در کتابهای ایرانی هم سر و کلهی یک کارآگاه پیدا میشود و مسیر این کتاب جنایی-معمایی را طی میکند. این کتاب اولین رمان پلیسی علیرضا محمودی است. ماجرای این کتاب را از شرح نوشتههای هوشنگ توانا در مورد پروندهای میخوانیم که اواخر خدمتش با آن مواجه میشود. پروندهی آقای همایون شمیم که در آپارتمان خیابان جردنش به قتل رسیده است و حالا هوشنگ توانا به دنبال گرهگشایی از این قتل مرموز است.
در قسمتی از رمان جنایت جردن میخوانیم:
من تا صبحونه نخورم به درد هیچ کاری نمیخورم. اما وقتی رئیس جدید آدم رو احضار میکنه یعنی این که تو برنامهی روزانه یه تغییر مختصر لازمه. سرهنگ مسعود ریاضی دو دوره از من بالاتر بود. آدم مقرراتی و منظبتی بود. فرستادنش به آگاهی هیچ دلیلی نداشت جز این که نظم و نسق به اداره بده. چیزی که من خیلی اهلش نبودم. اما اون با همین روش توی تیم ویژهی مبارزه با مواد مخدر چشم و چراغ فرماندهها شده بود.
با عرض سلام و خسته نباشید، میخواستم بدونم چرا این نویسنده ها فقط کتابهای نویسنده های خارجی را ترجمه میکنند و همه داستانها از اتفاقات آدمهای خارجی با اون اسمهای خارجی هستش!!!!؟؟؟ واقعا بلد نیستند نویسنده های ما داستانهای ایرانی بنویسند!!!!؟؟؟؟ آخه چرا دیگه نویسنده ها اینقدر ضعیف و ناتوان هستند!!!؟؟؟؟
اقای محترم اگ خودت قوی و توانایی داری بشین بنویس.. چقدر جاهل که کاری که از خودت برنمیاد از دیگران توقع و انتظار داری.. تاسف که تو هم زبون منی😐
همیشه رتبه بندیتون معکوس بود از ۱۰ میرفت تا یک چی شد که اینگونه شد؟