۶ کتاب معروف که برای رسیدن به موفقیت باید بخوانید
هر نویسندهای داستان موفقیت منحصر به فرد خودش را دارد. مطالعهی تجربیات و چالشهایی که در مسیر افراد موفق وجود داشته است این شجاعت را در ما بهوجود میآورد که در مسیر زندگی خود از حاشیهی امن خارج شده و در مواجه با مشکلات پتانسیل درونی خود را آشکار نماییم. صحبت دربارهی موفقیت خیلیها را به موفقیت رسانده است، اما موضوع مهم اینجاست که از بین تمام کتابهای پر از شعار، کتابی انتخاب کنیم که راهکاری درست دربارهی تجربههای زیستی به ما بدهد.
برخی از کتابهایی که راهنمای افراد موفق است، از یک داستان نشأت میگیرد؛ بعضی هم در قالب پندهایی آموزنده از سمت نویسنده است که در قالبی واضح و طبقهبندیشده ارائه شده است.
تغییر نگرش نسبت به چالشها، اولویتبندی هدفها در زندگی، قرار گرفتن در مسیر پیشرفت و یادگیری همهروزه و به کار بستن تجربیات نویسندگان مشهور برای رسیدن به موفقیت تنها بخشی از مزایای مطالعهی کتابهایی با موضوع موفقیت است. در این مجموعه با انتخاب تعدادی از آثار جذاب از بهترین نویسندگان موفق دنیا، شما را به مطالعهی منابعی کمنظیر در مسیر موفقیت هدایت میکنیم.
در این مطلب ۶ کتاب در این زمینه را برای شما بهطور مختصر آوردهایم.
۱. قلهها و درهها
کتاب «قلهها و درهها» اثر اسپنسر جانسون، یکی از برجستهترین متفکران و نویسندگان محبوب جهان است. دکتر جانسون مدرک روانشناسی خود را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و دکترای پزشکیاش را از کالج سلطنتی جراحان در دانشکدهی پزشکی هاروارد گرفته است. بیش از چهلوشش میلیون نسخه از کتابهای اسپنسر جانسون، به بیش از چهلوهفت زبان در سراسر دنیا در دست چاپ است.
کتاب قلهها و درهها دربارهی مرد جوانی است که از همهچیز در زندگیاش ناراضی بود و در یک دره زندگی میکرد؛ این مرد زندگی کسلکنندهای داشت و آرزو داشت برای دور شدن از این روال یکنواخت، کاری هیجانانگیز انجام دهد. نگاه کردن به قلهها به مرد احساس آرامش و شادابی میداد. او همیشه آرزو داشت که به یکی از قلهها صعود کند و یک روز بهطور ناگهانی شروع به رفتن به سمت یکی از قلهها کرد. مسیر خیلی خستهکنندهای بود و به تلاش زیادی نیاز داشت ولی بالاخره به قلهی کوه رسید و در آنجا با پیرمردی روبهرو شد که در قلهی کوه زندگی میکرد. ابتدا مردکٓژشد که با یکی از صلحجوترین و موفقترین افراد در دنیا صحبت میکند. وقتی گرم صحبت بودند، مرد جوان فهمید که با یک فرد مشهور و ثروتمند که صاحب یک شرکت بزرگ است، ملاقات کرده است و در ادامه میخواهد که اصول و عملکردهای پیرمرد را در زندگیاش به کار بگیرد تا زندگی خیلی بهتری داشته باشد.
کتاب قلهها و درهها که یکی از بهترین کتابهای کلاسیک اسپنسر جانسون است، یک کتاب بسیار عالی و مفهومی دربارهی قلهها و درههای زندگی و فرازها و نشیبها است. اسپنسر جانسون کاملا به موضوع واقف است و از جان مطلب خبر دارد، این موضوع راهی پیش رویش گذاشته است تا بتواند یک داستان ساده را بیان کند؛ داستان سادهای که بتوان درسهای عمیقی از آن یاد گرفت.
روایت درون داستان دیدگاه وسیعتری دربارهی مفهوم آشنای موفقیت، پیروزی و شادی را به ما میدهد. این کتاب فلسفهی نحوهی برخورد با فراز و نشیبهای زندگی را میآموزد. به طور کلی کتاب قلهها و درهها کتابی است که می تواند دست شما را بگیرد و راه موفقیت فردی را نشانتان دهد تا در کار و زندگی از آن استفاده کنید.
در قسمتی از کتاب قلهها و درهها میخوانیم:
«کدام حقیقت بود که نسبت به آن بی اعتنایی شده بود؟ او سرش را بلند کرد و به قلهی بلندتر که در آن دوردست قرار داشت نگریست و چنین اندیشید: همهی آنچه که میدانم این است که من بهطور جدی میخواستم بر روی آن قله بلندتر باشم. او لحظهای در این اندیشه فرو رفت که نسبت به هوای تازهای که در آنجا به صورتش خواهد خورد چه احساسی خواهد داشت. سپس به سخن پیرمرد دربارهی آفرینش و دنبال کردن یک چشمانداز خردمندانه برای رسیدن به قلهی بعدی فکر کرد. تصویری منطقی از آیندهای بهتر که شما با پنج حس خود آنرا ترسیم میکنید. او دریافت که لحظاتی پیش در حال آفرینش یک چشمانداز ترسناک بودهاست، تجسم اینکه در زیر آب رودخانه در حال غرق شدن است.»
۲. چهار اثر از فلورانس اسکاول شین
فلورانس اسکاول شین، هنرمند و تصویرگر آمریکایی نویسندهی کتاب «چهار اثر از فلورانس اسکاول شین»، متولد ۲۴ سپتامبر سال ۱۸۷۱ در کامدن آمریکا است. این کتاب خلاصهای از چهار کتاب معروفش به نامهای «بازی زندگی»، «کلام شما عصای جادویی شماست»، «در مخفی به سوی موفقیت» و «گفتار شما چوب جادوییاتان است» است. این کتاب تاکنون در ایران بیشتر از شصت سری به چاپ رسیده است و توسط نشمیل مشتاق و افراد دیگری به فارسی ترجمه شده است. فلورانس با این کتاب کلاسیکش به خوانندگان یاد میدهد که چگونه زندگی غنیتر و کاملتری داشته باشند. نورمن وینسنت پیل، یکی از بهترین و معروفترین نویسندههای کتابهای خودسازی، از کارهای فلورانس بهعنوان راهنمای اساسی موفقیت در زندگی و کار یاد کرده است. این کتاب یک راهنمای جامع برای یادگیری نحوهی تبدیل شکست به پیروزی، فقر به سعادت، ترس به ایمان و کینه به عشق است.
در قسمتی از کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین میخوانیم:
«هدیه یا عشریه را باید در کمال محبت و نهایت شادمانی اهدا کرد زیرا صورت حسابها را باید با خوشی و رضای خاطر پرداخت پول را باید بیباکانه و با دعای خیر و طلب برکت خرج کرد. این گرایش ذهنی است که آدمی را سرور پول میسازد وظیفهی آدمی اطاعت است زیرا تنها در این صورت است که کلام آدمی میتواند بیدرنگ در بازی ذخایر عظیم ثروت را بر او بگشاید. خود آدمی با رویا یا بینشی محدود رزق و روزی خود را محدود میکند گاه شاگرد ثروتی عظیم را به چشم میبیند منتهی میترسد عمل کند. حال آنکه بینش و کنش باید دست در دست یک دیگر به پیش تازند، مانند آن مرد که پالتویی با آستر پوست برای خود خرید.»
۳. ایدههای خوب از کجا میآیند
استیون جانسون نویسندهی برجستهای در زمینهی کتابهای علم و فناوری است. او سال ۲۰۱۰، توسط مجلهی «پراسپکت» بهعنوان یکی از ده مغز برتر آیندهی دیجیتال انتخاب شد. نوشتههای او بر همه چیز تأثیر گذاشته است. استیون به طور گسترده در شرکتهای بزرگ و مؤسسات آموزشی در زمینههای فناوری، علمی و فرهنگی سخنرانی میکند. او همچنین در بسیاری از برنامههای تلویزیونی پرمخاطب از جمله نمایش چارلی رز، نمایش روزانه با جان استوارت و برنامهی جیم لرر حضور داشته است.
آخرین کتابش به نام «ایدههای خوب از کجا میآیند» جایزهی بهترین کتاب تجاری سال ۲۰۱۰ را گرفت و توسط مجلهی اکونومیست بهعنوان یکی از بهترین کتابهای سال انتخاب شد. کتابهای استیون جانسون به بیش از ده زبان ترجمه شده است.
دستگاه چاپ، مداد، توالت فرنگی، باتری و خیلی اختراعات دیگر، همه ایدههای خوبی هستند ولی این ایدهها از کجا آمدهاند؟ چه نوع محیطی آنها را پرورش میدهد؟ چه چیزی جرقهی درخشش را ایجاد میکند؟ چگونه فناوریهای موفقیتآمیزی ایجاد میکنیم که زندگی، جامعه و فرهنگ ما را به جلو سوق میدهد؟ پاسخهای استیون جانسون روشنگر اینگونه سؤالها است؛ او هفت الگوی اصلی را در پشت نوآوری واقعی شناسایی کرده است. جانسون مراکز نوآوری را از داروین و فروید تا رویکردهای سازمانی گوگل و اپل در تاریخ و رشتههای مختلف بررسی میکند.
در قسمتی از کتاب ایدههای خوب از کجا میآیند میخوانیم:
«تجربهی من از صدها دورهی آموزشی اندیشهپردازی این است که اگر ما یکصد ایده خلق کنیم، احتمالا نود و هشت درصد آن به درد نخور است. حالا اگر این آمار باعث میشود که شما سرخورده شوید، بگذارید به شما بگویم که خلق یکصد ایده که کاری مهم نیست. مشاهدات و تجزیه و تحلیل من در نمونهگیری اتفاقی از دورههای اندیشهپردازی نشان میدهد اگر من گروهی از مردم باانگیزه داشته باشم که در این زمینه اطلاعات لازم را کسب کرده باشند، در برابر هر پنجاه و دو ایدهای که آنها خلق کردهاند، حداقل یک ایده ارزش تعمق و اقدام را دارد. طبیعتا عوامل متعددی هم روی این قضیه تأثیرگذار است، از جمله میزان استعداد و تحصیلات فردی که در گروه اندیشهپردازی شرکت کرده است.»
۴. استثناییها
کتاب «استثناییها» اثر مالکوم گلدول در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. مالکوم گلدول روزنامهنگار و نویسنده، متولد ۳ سپتامبر سال ۱۹۶۳ در بریتانیا است. او نویسندهی روزنامهی «نیویورکر» و نویسندهی پرفروش داستانهای روایی است که تلاقی علم و فرهنگ را بررسی میکند. مجلهی «تایم» گلدول را سال ۲۰۰۵ بهعنوان یکی از ۱۰۰ فرد با نفوذ معرفی کرد. گلدول در کتاب استثناییها به دنبال کشف چیزی است که باعث میشود افراد باهوش بتوانند ثروتمند یا مشهور شوند.
کتاب استثناییها همانطور که از عنوانش پیداست، دربارهی داستان موفقیت است. هر وقت کلمهی موفقیت را میشنویم همیشه داستان فرد متواضع و فقیری را میخوانیم که با استعداد، سخت کوشی و پشتکارش از پلههای پایین نردبان زندگی شروع کرده و به اوج میرسد. قطعا این عوامل برای دستیابی به موفقیت در زندگی نقش مهمی دارند، اما این موضوع تنها نیمی از داستان است چون عوامل دیگری هم وجود دارند که نقش مهمی در موفقیت انسانها دارند و ما بهندرت دربارهی آنها صحبت میکنیم.
جهان مملو از افرادی است که استعدادهای شگفتانگیزی دارند و بسیاری از آنها انسانهای سختکوشی هم هستند، اما فقط تعداد معدودی از این افراد از فرصتها استفاده میکنند. انسان باید همیشه خود را در موقعیتی حفظ کند که آمادهی استفاده از فرصتها باشد و در زمان مناسب از آن استفاده کند. در واقع این کتاب نشان میدهد که علاوه بر تلاش و سختکوشی، شناخت درست فرصتها و موقعیتهای ناب در زندگی تأثیر بسیار زیادی روی موفقیتمان خواهد داشت.
در قسمتی از کتاب استثناییها میخوانیم:
«نزاع به قدری بالا گرفت که که دهها نفر از این دو خانواده در چندین درگیری که بینشان درگرفت، کشته شدند. اما نکتهی جالب اینجاست که این نزاع، تنها یک مورد از چند موردی بود که در آن زمان در شهرهای دیگر ایالت کنتاکی در حال وقوع بود. جامعهشناسان برای توضیح این مورد، به مفهوم فرهنگ غرور اشاره میکنند. فرهنگی که این ساکنین با خودشان از اسکاتلند، ایرلند شمالی و یا انگلستان به این مناطق آورده بودند. پیشینهی این فرهنگ به زمان و مکانی باز میگشت که در آن گلهداران مجبور بودند به بقیه ثابت کنند افرادی ضعیف و شکستپذیر نیستند؛ که در نهایت این فرهنگ، با مهاجرت این افراد به ایالت کنتاکی و ایالات اطراف آن، به این مکانها سرایت کرده بود.»
۵. قورباغهات را قورت بده
برایان تریسی متولد ۵ ژانویهی سال ۱۹۴۴ در شارلوتتاون کانادا است. تریسی نویسندهی بیش از هشتاد کتاب است که به دهها زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند. از کتابهای محبوب و معروفش میتوان به کتاب «درآمدی که واقعا ارزشش را دارید»، «قورباغهات را قورت بده»، «بهانه ممنوع!»، «قدرت انضباط شخصی» و «روانشناسی موفقیت» اشاره کرد. هدف برایان این است که به شما کمک کند سریعتر و راحتتر از آنچه تصور میکنید به اهداف شخصی و شغلی خود برسید.
گفتوگوها و سمینارهای جذابش در زمینههای مختلفی مثل فروش، عزت نفس، اهداف، استراتژی، تغییرات فوری، خلاقیت و روانشناسی موفقیت است. کتاب پرفروش قورباغهات را قورت بده نوشتهی برایان تریسی در سال ۲۰۰۱ منتشر شد.
عنوان این کتاب برگرفته از نقلقول مارک تواین است که میگوید: «اگر کار شما این است که یک قورباغه بخورید، بهتر است جزء اولین کارهایی باشد که صبح انجام میدهید. و اگر کار شما این است که دو قورباغهی زنده بخورید، بهتر است اول بزرگترین قورباغه را بخورید.». قورباغه آن چیزی است که در لیست کارهای اصلی شما قرار دارد و باید انجام دهید ولی هیچانگیزهای برای انجام آن ندارید و آن را به تعویق میاندازید. خوردن قورباغه به معنای انجام آن کارها است و اگر قورتش ندهید، قورباغه شما را میخورد و هیچ کار مفیدی در طول آن روز انجام نخواهید داد.
کتاب قورباغهات را قورت بده با بیش از ۱٫۵ میلیون نسخه در سراسر دنیا فروخته شده و به ۴۲ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است.
در قسمتی از کتاب قورباغهات را قورت بده میخوانیم:
«قسمتی از ذهن شما همیشه عاشق این است که سرگرم کارهای مهمی باشد که واقعا میتوانند در زندگی شما تحول ایجاد کنند. وظیفه شما این است که این قسمت از ذهن خود را دائما تغذیه کنید. حتی فکر کردن به شروع و انجام یک کار کلیدی انگیزه شما را بالا میبرد و کمک میکند تا بر تنبلی خود غلبه کنید. واقعیت این است که مدت زمان لازم برای انجام یک کار مهم در اغلب موارد معادل مدت زمانی است که برای انجام یک کار کم اهمیت لازم است. تفاوت در این است که شما با اتمام کاری ارزشمند و قابل توجه به طور فوقالعادهای احساس خرسندی و غرور میکنید، حال آنکه با صرف همان میزان وقت و انرژی در انجام کاری کمارزش یا احساس خرسندی نخواهید کرد و یا میزان آن بسیار اندک خواهد بود.»
۶. چه کسی پنیر مرا برداشت؟
باز هم کتابی دیگر از اسپنسر جانسون در لیست قرار گرفته است. آثار تأثیرگذار این نویسندهی محبوب دنیا در زمینهی روانشناسی را نمیتوان نادیده گرفت. آثار جانسون توجه رسانههای بزرگی مثل آسوشیتدپرس، بیبیسی، سیانان، نیویورک تایمز، مجلهی تایم، یواسای تودی و یونایتدپرس اینترنشنال را به خود جلب کرده است. مشهورترین کتابش «چه کسی پنیر مرا برداشت؟» است که سال ۱۹۹۸ منتشر شد. این کتاب به یک پدیدهی انتشاراتی و کتابچهی راهنمای کار تبدیل شد. بیش از ۵۰ میلیون نسخه از کتابهای اسپنسر جانسون به ۴۷ زبان در سراسر دنیا به چاپ رسیده است.
کتاب چه کسی پنیر من را برداشت افسانهای دربارهی چهار شخصیت به نامهای «اسنیف»، «اسکری»، «هم» و «ها» است که در گذرگاهی پر پیچ و خم زندگی میکنند و همهی آنها عاشق پنیر هستند. یک روز پنیری که ذخیره کرده بودند، گم میشود و اسکری و اسنیف با شور و شوق برای یافتن پنیر جدید وارد پیچ و خمها میشوند. از طرف دیگر هم و ها وقت و انرژیاشان را به امید بازگشت پنیر قدیمی هدر میدهند. ها متوجه میشود که پنیر قدیمی هیچوقت برنمیگردد بنابراین او هم برای جستوجوی پنیر جدید وارد مسیر پیچ و خم میشود و آنچه را که یاد میگیرد روی دیوار مینویسد. سرانجام او پنیر جدید را کشف میکند و میبیند که اسکوری و اسنیف قبلا آنجا بودهاند. پنیر استعارهای است از آنچه میخواهید در زندگی داشته باشید؛ که میتواند یک کار خوب، رابطهای عاشقانه، پول یا سلامتی باشد. پیام اصلی کتاب این است که همه چیز تغییر میکند بنابراین ما باید خود را با این تغییرات در زندگی منطبق کنیم. هرچه تغییر را سریعتر قبول کنیم، رضایت بیشتری از زندگی خواهیم داشت.
در قسمتی از کتاب چه کسی پنیر من را برداشت میخوانیم:
«به نظر میرسید که پیشرفتش دو قدم به جلو و یک قدم به عقب است این جستجو برایش حکم یک مبارزه را داشت. اما باید اقرار میکرد که برگشتنش به داخل هزارتو و به دنبال پنیر گشتن، به آن سختی نبود که تصور میکرد. با گذشت زمان، همیشه به این موضوع فکر میکرد که آیا انتظار پیدا کردن پنیر جدید کاری واقعبینانه است؟ شک میکرد که آیا لقمهای بزرگتر از دهانش برنداشته است؟ سپس خندید، زیرا به یاد آورد که تا آن لحظه لقمهای در کار نبوده است. هرگاه که مایوس میشد، به خود نهیب میزد. کاری که در حال انجام آن بود، با تمام دشواریها، از ماندن در وضعیت بیپنیری خیلی بهتر بود.»