۶ رمان و مجموعه داستانی خواندنی از ادبیات ایتالیا
عموم مردم وقتی به ایتالیا فکر میکنند، معمولا رم، فلورانس و غذاهای خوشمزهای مثل پاستا و پیتزا به ذهنشان میرسد. بااینحال، ادبیات ایتالیایی نیز غرق در عناصر فرهنگی این کشور زیباست و برخی از بهترین نویسندگان جهان، از ایتالیا آمدهاند. به دلیل همهی آنچه ایتالیا از زمان امپراتوری روم تا دوران قرون وسطی و حتی جنگ جهانی دوم از سر گذرانده است، ادبیات این کشور به قدرت عجیبی برای بیان داستانهای عمیق و درگیرکننده دست یافته است.
در ادامهی این مطلب ۶ کتاب معروف که توسط نویسندگان ایتالیایی نوشته شدهاند را معرفی کردهایم. این رمانها مخاطب را با واقعیتهای منطقهای، طبقات اجتماعی مختلف و آداب و رسوم محلی ایتالیا هم آشنا میکنند. اینها کتابهایی هستند که بین ایتالیاییها در طول قرن جاری و گذشته، مقبول و معروف بودهاند. همهی رمانهای این فهرست در اصل به زبان ایتالیایی نوشته شده، سپس به زبانهای مختلف ترجمه و حتی برخی از آنها برای نمایشهای بزرگ یا ساخت آثار سینمایی اقتباس شدهاند.
۱. افسانههای ایتالیایی
کتاب «افسانههای ایتالیایی» با عنوان انگلیسی «Italian Folk Tales» اثر یکی از مشهورترین نویسندگان ایتالیایی، ایتالو کالوینو است که اولین بار سال ۱۹۵۶ منتشر و توسط محسن ابراهیم به فارسی برگردانده و پس از انتشار یکی از ده کتاب برتر سال نیویورکتایمز شد. ایتالو که با آثار عجیب و غریب و تخیلیاش، فانتزی، کمدی و افسانه را در هم آمیخت تا تصویری روشن از زندگی مدرن ارائه دهد و به نوبهی خود بعد جدیدی به رمان نویسی بخشید.
کتاب «افسانههای ایتالیایی» شامل ۲۰۰ داستان محلی از سراسر شبهجزیره ایتالیا است. ایتالو کالوینو، این میراث فرهنگی عظیم را از لهجههای محلی به ایتالیایی استاندارد ترجمه کرد و لحن تند و تلخی که در سبک نوشتاریاش وجود داشت را به خواننده القا کرد. کالوینو این پروژه را سال ۱۹۵۴ تحت تاثیر ریختشناسی ولادیمیر پراپ آغاز کرد که دانشی در حوزهی مطالعات ادبی است.
تنوع منطقهای یکی از ویژگیهای متمایز فرهنگ ایتالیایی است. اگر علاقهمند به دانستن بیشتر در مورد سنتهای محلی ایتالیا و داستانهایی هستید که در کتابهای تاریخی یا در راهنمای سفر نمییابید، بیشک آن را در این مجموعه کتاب «افسانههای ایتالیایی» خواهید یافت.
۲. من نمیترسم
کتاب «من نمیترسم» با عنوان انگلیسی «I’m not scared» اثر نیکولو آمانیتی ابتدا سال ۲۰۰۱ به زبان ایتالیایی، سپس سال ۲۰۰۳ به زبان انگلیسی منتشر شد. آثار آمانیتی به طور کلی نقدهای مثبتی از منتقدان ادبی در نشریات ایتالیایی و انگلیسی زبان دریافت کرده است.
کتاب «من نمیترسم» داستان یک پسر ۹ ساله به نام «میکله» را روایت میکند که در دهکدهای خیالی در جنوب ایتالیا به نام آکوا تراورس در دههی ۱۹۷۰ بزرگ میشود. میشل در میانهی یک تابستان گرم، در مسابقهای با دیگر بچههای دهکده بازنده میشود و بهعنوان بازنده، باید مجازاتی را که گروه برایش انتخاب میکند، متحمل شود. آنها به میشل میگویند که باید به طبقهی دوم یک خانهی خرابه که در نزدیکی آنهاست برود و از پنجرهی خانه به روی درخت بپرد و پایین بیاید.
میشل قبول میکند و وقتی میخواهد از پنجره میپرد روی زمین، چاهی پوشیده شده در کنارش پیدا میکند. وقتی به داخل چاه نگاه میکند پسری را میبیند که آنجا افتاده است. رازی که او کشف میکند آنقدر مهم و وحشتناک است که جرات نمیکند در مورد آن به کسی بگوید و به مرور او به همه چیز، حتی همهی افراد خانوادهاش شک کند؛ او متوجه میشود پدرش و بقیهی مردم شهر پسری از یک خانوادهی ثروتمند شمالی را ربودهاند. میشل دوباره به آنجا برمیگردد و متوجه میشود که پسر نمرده، اما بسیار ضعیف و بیحال است و نمیتواند دلیل حضور خود در آنجا را توضیح دهد. میشل برای پسر غذا و آب میبرد و آرامآرام بیشتر دربارهی او میفهمد.
نویسنده از روایت اول شخص و سبکی کودکانه برای تاکید بر بیگناهی شخصیت اصلی داستان استفاده میکند. خواننده در این اثر شاهد داستانی دوگانه است: داستانی که از دید میشل دیده میشود و تراژدی بزرگسالان این دهکدهی دورافتاده. برخی از موضوعات اصلی کتاب عبارتاند از: از دست دادن معصومیت دوران کودکی، کشف خود به شیوهای تلخ و دردناک، داشتن وجدان و قدرت گرفتن تصمیمات خلاف فرهنگ و محیطی که شخصیت اصلی در آن بزرگ شده است. کارگردانی ایتالیایی به نام گابریل سالواتورز، سال ۲۰۰۳ از این رمان فیلمی به همین نام اقتباس کرد.
اگر عاشق یک رمان ایتالیایی با داستانی جذاب در کشاورزی جنوب ایتالیا هستید، این کتاب را مد نظر داشته باشید.
در بخشی از کتاب «من نمیترسم» میخوانیم:
«زیر پایمان همان خاک سرخ و تفتیده بالای سرمان همان خورشید درخشان و سوزان به افق نگاه کردم به روبهرو غباری شیری رنگ همه جا را در برگرفته بود. دریا را نمیشد دید. اما مابقی تپهها در معرض دید بودند تپههای کوتاهتر کارخانهی ملی کتی با حصاری که به دور خوکهایش کشیده بود دره و جادهای سپید و خاکی که دشت را قطع کرده بود همان جادهی بلندی که تمامش را پدال زده بودیم تا به مزرعهی ملیکتی برسیم و کوچکترین، قسمت بخشی که ما در آن زندگی میکردیم آکوا، تراورسه شامل چهارخانهی کوچک و یک ویلای قدیمی که در میان گندمها به طور پراکندهای ساخته شده بودند. لوچی نیانو شهر نزدیک به محلهی ما در میان مه گم شده بود.»
۳. مسیح هرگز به اینجا نرسید
کتاب «مسیح هرگز به اینجا نرسید» با عنوان انگلیسی «Don’t move» اثر پزشک، نویسنده و نقاش اهل تورین، کارلو لوی است که اولین بار سال ۱۹۴۵ منتشر شد. این اثر سال ۱۹۷۹ در یک فیلم درام تاریخی جذاب اقتباس شد و فیلم آن در منطقهای که داستان در آنجا میگذرد، فیلمبرداری شد.
کتاب «مسیح هرگز به اینجا نرسید» که یکی از ارکان ادبیات معاصر ایتالیاست، خاطرات کارلو لوی و شرحی از تبعید او به دلیل عقاید و فعالیتهای ضد فاشیستیاش، توسط دولت فاشیستی بنیتو موسولینی به شهرهای دورافتاده در جنوب ایتالیا است. لوی با وجود موقعیتش به عنوان یک تبعیدی سیاسی، با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفت، چرا که مردم این منطقه ذاتا میزبانان بسیار مهربانی بودند. زمانی که لوی در آنجا بود، به مناظر خشن و ساکنان آن فکر میکرد، دهقانانی که مانند اجدادشان زندگی میکردند و دائما از جادوی سیاه و مرگ میترسیدند.
کتاب «مسیح هرگز به اینجا نرسید» یکی از زیباترین رمانهای ایتالیایی به حساب میآید و میتواند برای شما مانند بلیطی برای کاوش در دنیای کشاورزی ایتالیا باشد. کارلو لوی روایتی بسیار زیبا و تکاندهنده از یک مکان و مردمی ارائه کرد که خارج از مرزهای پیشرفت و زمان زندگی میکنند. درواقع با خواندن این کتاب زیبا وارد دنیای ناآشنای دیگری شوید و از کارلو لوی یاد خواهید گرفت که چگونه با افرادی که هیچ شباهتی با شما ندارند زندگی و کار کنید.
در بخشی از کتاب «مسیح هرگز به اینجا نرسید» میخوانیم:
«با من صمیمانه رفتار میکرد چون من یک غریبه بودم و او میتوانست پیش من بغض فروخوردهاش را خالی کند هر وقت به بالای روستا به طرف کلیسا میرفتم و در باد توقف میکردم تا مناظر متروک را تماشا کنم نزدیک من پیدایش میشد با آن موهای بور و اونیفورم خاکستریاش به روح میمانست و بیآنکه نگاهم کند با من صحبت میکرد. او آخرین حلقه از زنجیرهی نفرتی بود که ریشه در نسلهای پیشین داشت صد سال دویست سال یا بیشتر کسی چه میداند شاید همیشه او در این رنج موروثی مشارکت داشت و کاری از دستش برنمیآمد جز اینکه خودخوری کند. در آنجا در میان همان خانهها، در جلو همان سنگهای سفید درهی بازنتو و بخارهای ایرسینا قرنها بود که همه از هم نفرت داشتند و تا ابد نیز ادامه پیدا میکرد. البته حالا همه فاشیست بودند. اما این چیزی را عوض نمیکرد.»
۴. دکامرون
کتاب «دکامرون» با عنوان انگلیسی «The Decameron» دکامرون محبوبترین اثر نویسندهی ایتالیایی، جووانی بوکاچیو است که اولین بار سال ۱۳۵۳ منتشر و توسط محمد قاضی به فارسی برگردانده شد. این اثر در اواسط قرن چهاردهم و زمانی که طاعون بوبونیک جمعیت اروپا را نابود کرد، نوشته شده است.
آثار بوکاچیو همراه با فیلسوفان ایتالیایی، فرانچسکو پترارک و دانته آلیگیری، در دورههای ادبیات ایتالیایی در دبیرستانها مورد مطالعه قرار میگیرد، چرا که نوشتههای او از مهمترین نمونههای زبان بومی است که زبان ایتالیایی معاصر از آن نشات میگیرد.
کتاب «دکامرون» مجموعهای طنزآمیز و تمثیلی از داستانهای این نویسندهی ایتالیایی و نیز آینهای از جامعهی آن زمان فلورانس است. بوکاچیو در مقدمهی کتابش تخمین میزند که بیش از ۱۰۰ هزار نفر یعنی بیش از نیمی از ساکنان شهر، بین مارس ۱۳۴۸ تا ژوئیه در فلورانس جان باختند. داستان این کتاب هم دربارهی ۱۰ جوان شامل ۷ زن و ۳ مرد است که برای فرار از طاعون فلورانس را ترک میکنند و به حومهی شهر پناه میبرند. هر کدام از آنها برای گذراندن وقت، به مدت ده روز هر روز یک داستان تعریف میکنند، بنابراین این رمان ایتالیایی از ۱۰۰ رمان کوتاه تشکیل شده است.
هر مجموعه داستان روزانه لحن یا موضوع متفاوتی دارد؛ روز اول شامل بحثی طنز در مورد رذایل انسانی است. روز دوم، ثروت بر هر چیزی پیروز میشود، اما در روز سوم توسط ارادهی انسان شکست میخورد. روز چهارم با داستانهای عاشقانه غمانگیز مشخص میشود. روز پنجم پایانهای خوشی را برای عشق به ارمغان میآورد. شوخ طبعی و شادی دوباره در روز ۶ حکمفرما میشود. حقهبازی، فریب و مجوز بداخلاقی در روزهای ۷، ۸ و ۹ آزاد است.
کتاب «دکامرون» نقطهی عطفی در تاریخ ادبیات و شاهکاری تاثیرگذار و ماندگار بوده که زندگی انسان را در تمام جنبهها را نشان میدهد؛ زندگی واقعی پر از اتفاقات غیرمنتظره است که با خوش شانسی یا بدشانسی مشخص میشود، در حالی که نبوغ و تیزهوشی به قهرمانان کمک میکند تا موفق شوند. در این اثر موضوع عشق در تمام جنبههای ممکن و بدون سانسور بیان میشود.
در بخشی از کتاب «دکامرون» میخوانیم:
«من خود از شرح و تفصیل بیشتر این همه بدبختی دردناک کراهت دارم، لذا از این پس دربارهی هر موضوعی که به حکم ادب بتوان راجع به آن سکوت کرد از گفتن خودداری خواهم کرد. ازآنجاکه شهر ما بر اثر چنین بلای خانمانسوزی ویرانه شد و به عبارت دیگر تقریبا خالی از سکنه گردید اینک به شرح ماجرایی میپردازم که بنابه گزارش مردی معتمد سهشنبه روزی در کلیسای محترم سانتا ماریا نوولا اتفاق افتاد. در آن کلیسا به جز هفت بانوی جوان مؤمن دیگری نبود. آنان که ملبس به لباس عزای معمول در چنان مواردی بودند به اوراد و ادعیه مذهبی گوش دادند و سپس گرد هم آمدند همه آنان با پیوندهای دوستی و همجواری و خویشاوندی به هم بسته بودند. سن هیچ یک از آنان از بیستوهشت سال افزون نبود و آنکه از همه کوچکتر بود از هیجده سال کمتر نداشت. همه زنانی خردمند و اصیل و زیبا بودند و زینتی بهجز ظرافت و نزاکت در رفتار و گفتار نداشتند.»
۵. آونگ فوکو
کتاب «آونگ فوکو» با عنوان انگلیسی «Foucault’s Pendulum» اثر فیلسوف و نویسندهی برندهی جایزهی بینالمللی، اومبرتو اکو است که اولین بار سال ۱۹۸۸ منتشر و توسط رضا علیزاده به فارسی برگردانده شد. اومبرتو اکو از مرکز میلان گرفته تا گوشههای اسرارآمیز برزیل، خواننده را به یک سفر ادبی عجیب میبرد و روایتی را ارائه میدهد که مخاطب را شگفتزده و هیجانزده میکند. امبرتو اکو هشت سال برای نوشتن این اثر وقت گذاشته و بیش از ۱۵۰۰ کتاب مطالعه کرده است که شامل قارههای گمشده، فیزیونومی، داروسازی، علم الاسرار، عرفان گرال، کیمیاگری، تقویت حافظه، نجوم، نوشتههای اسرارآمیز، فراماسون شناسی، تاریخ انجمن گل صلیب شیطان شناسی و … میشود.
داستان این رمان در آغاز دههی قرن بیستم است، زمانی که در ایتالیا شورش جوانان هنوز بیداد میکرد. کتاب «آونگ فوکو» به ده بخش تقسیم شده که با ده شخصیت نمایش داده میشود. اومبرتو اکو از طریق یک روایت غنی و معمایی، داستان کازابون و دوستی او با دو کارمند یک انتشارات گاراموند پرس به نامهای «بلبو» و «دیوتالوی» را روایت میکند. آنها به اسرار ذهن انسان و در قرون وسطی علاقه دارند.
ما ابتدا با راوی داستان یعنی کازابون آشنا میشویم که در موزهی هنر و متریرز پنهان شده و وقایع سالهای گذشته را برای ما روایت میکند. این سه نفر از روشنفکران که عاشق انواع دانش، رازهای تاریخی و معماهای فکری هستند، «بازی» فکری خود را برای ایجاد ارتباط با استفاده از یک ماشین پردازش کلمهی هوشمند و پیشنهاد یک سرهنگ آغاز میکنند. آنها نمیدانند که دانش آنها بسیار بالا و قدرت باور آنها بسیار قوی خواهد بود. این سه به طور فزایندهای نسبت به بازی وسواس پیدا میکنند و گاهی فراموش میکنند که این فقط یک بازی است.
کتاب هیجانانگیز و جنجالی «آونگ فوکو» بسیار عالمانه و هزارتو مانند بوده و مملو از کنجکاویهای تاریخی، علوم غیبی و مضامین باطنی است که خواننده را وارد داستانی با پیچیدگیهای متعدد میکند.
در بخشی از کتاب «آونگ فوکو» میخوانیم:
«آن وقت بود که آونگ را دیدم. گوی، آویزان از ریسمان بلندی متصل به سقف سرایشگاه با همزمانگی شکوهمندش به عقب و جلو در نوسان بود. میدانستم – اما هرکسی میتوانست این را در جادوی آن صدای تنفس آرام احساس کرده باشد – که این دوره تناوب را جذر طول ریسمان و عدد پی تعیین میکند، عددی که اگرچه برای عقول دنیوی گنگ است، از رهگذر نوعی گویایی اعلی، محیط و قطر هر دایره ممکنی را به هم پیوند میدهد. زمانی که لازم است تا گوی از این طرف تا آن طرف نوسان کند با نوعی توطئه مرموز بین بیزمانترین سنجهها معین میشود: واحد بودن نقطه تعلیق، ثنویت ابعاد صفحه، ثالث بودن شروع عدد پی، طبیعت مربع و مرموز جذر، و کمال بیرون از شمار خود دایره …»
۶. مرحوم ماتیا پاسکال
کتاب «مرحوم ماتیا پاسکال» با عنوان انگلیسی «The Late Mattia Pascal» اثر نمایشنامهنویس و رماننویس ایتالیایی برندهی جایزهی نوبل، لوئیجی پیراندلو است که اولین بار سال ۱۹۰۴ منتشر شد. پیراندلو به طور گسترده در بسیاری از رمانها و نمایشنامههای خود به موضوع هویت شخصی میپردازد. این اثر چند بار برای فیلم اقتباس شده است؛ اولین آن یک فیلم صامت فرانسوی در سال ۱۹۲۵ و جدیدترین آن یک نسخه ایتالیایی در سال ۱۹۸۵ بود.
لوئیجی پیراندلو که به عنوان یکی از بنیانگذاران درام و تئاتر مدرن شناخته میشود، به عنوان یک نویسندهی داستان کوتاه چندان شناخته شده نبود، اما با نگارش کتاب طنزآمیز «مرحوم ماتیا پاسکال» نشان داد که او میتواند در این زمینه هم معجزه کند.
کتاب «مرحوم ماتیا پاسکال»، تمام مضامین آنچه مکتب پیراندلیسم نامیده میشود را دارد؛ این سبک درام و طنز را در هم میآمیزد و مطالعهی آن برای اینکه در دسترس همه باشد بسیار آسان است. داستان کتاب دربارهی یک مرد جوان ایتالیایی به نام «ماتیا پاسکال» است که پس از مرگ پدرش، خانوادهاش توسط مردی که قرار بود به آنها کمک کند، خراب میشوند و ماتیا زندگی سختی را در فقر و بدهی تجربه میکند. ماتیا پس از یک درگیری شدید با خانوادهاش، عازم مونت کارلو میشود و در یک کازینو پول زیادی به دست میآورد. او پس از ۱۲ روز در راه برگشت در قطار، با خواندن روزنامه متوجه میشود که در روستایشان جسدی غیرقابل تشخیص در چاه او پیدا شده و همه فکر میکنند ماتیا مرده است.
ماتیا تصمیم میگیرد حداکثر استفاده را از این اتفاق ببرد؛ فرار میکند تا با پولی که از قمار به دست آورده، زندگی جدیدی را آغاز کرده و همین برای او کافی است تا آخر عمرش با نام جعلی «آدریانو» راحت زندگی کند. در ابتدا، زندگی ماتیا در رم شاد و بیدغدغه است، اما او پس از مدتی متوجه میشود که بدون مدارک نمیتواند کاری انجام دهد تا ثابت کند او همان چیزی است که میگوید. او میداند که اگر هویت واقعی خود را فاش کند، به دلیل رها کردن همسرش و فرار از بدهیهایش دستگیر میشود.
در نهایت ماتیا بعد از مدتی به این فکر میافتد که به زندگی قبلی خود بازگردد. برای این کار اول باید به عنوان آدریانو بمیرد تا بتواند دوباره ماتیا شود. او شواهدی را در ساحل رودخانه به جا میگذارد تا به نظر برسد که خود را غرق کرده است و سپس مخفی میشود. اندکی بعد، روزنامهها گزارش میکنند که آدریانو میس مرده است. پس از چند سال به روستای خود بازمیگردد و میبیند که همهچیز مرتبط با زندگی قبلیاش تغییر کرده است.
با گذشت زمان، او از طریق درد میآموزد که در آزادی مطلق، تنهایی طاقتفرسا وجود دارد و اشتیاقمان برای ارتباط، ما را به دیگران وابسته و تلاش برای آزادی مطلق را غیرممکن میکند. درنهایت او محکومبه نیستی اجتماعی میشود و سرنوشتش این است که به عنوان روح مردی که بود زندگی کند.
در قسمتی از کتاب «مرحوم ماتیا پاسکال» میخوانیم:
«دوناه لیجیو متوجهم میکند که با تمام کوشش بیرحمانهیمان موفق نمیشویم خیال و فریبی را که طبیعت به نفعمان خلق کرده در هم شکنیم. خوشبختانه انسان فراموشکار است. این کاملا درست است شهرداری ما هم در چند شب معین از روی تقویم چراغ روشن نمیکند و اگر هوا هم ابری باشد ما در تاریکی میمانیم. معنی این کار آن است که هنوز هم گمان میبریم فلسفه وجود ماه در آسمان آن است که در شب چراغ ما باشد، همان گونه که خورشید در روز و اگر ستارهها در آسمان هستند برای آن است که منظره زیبایی پیش چشم ما درست کنند، بله اغلب هم با کمال میل فراموش میکنیم که ما ذرههایی ناچیز هستیم، پـس بـه هـم احـتـرام میگذاریم و ناگهان برای یک قطعه زمین باهم میجنگیم و برای مسائلی ناراحت میشویم که اگر واقعا به وجودمان آگاه بودیم میبایست به نظرمان ناچیز جلوه میکرد.»