۵ نمایشنامهی کلاسیک یونانی با محوریت زنان
تراژدیها شکلی از نمایش در یونان باستان بودند که در تئاترهایی با فضای باز و ابعاد بسیار بزرگ و به عنوان بخشی از جشنوارههای مذهبی اجرا میشدند. اغلب این نمایشنامهها بر مضامینی مثل رنج انسان، اخلاقیات و تقدیر خدایان و نقش آنها در زندگی انسان تاکید میکردند.
تراژدیهای یونانی اغلب کاراکترهایی را نشان میدادند که در شرایطی سخت گرفتار شدهاند و وضعیتی غمانگیز دارند. این نمایشنامهها با بهمیانکشیدن معضلات اخلاقی پیچیده و بررسی آنها، ماهیت عدالت و نقش سرنوشت و جبر در زندگی انسان را زیر سوال میبرند.
اغلب کاراکترهای تراژدیهای یونان، برگرفته از اساطیر یونانی هستند. همین مسئله، خواندن این نمایشنامهها را جذابتر هم میکند. چرا که با خواندن آنها، علاوه بر درگیرشدن با داستانهای پرکشش و جذاب، با اسطورههای یونانی هم آشنا میشویم.
علاوه بر اساطیر انسانی، خدایان یونانی هم نقشی محوری در این نمایشنامهها دارند. همیشه ردپای آنها در دیالوگهای کاراکترها هست. کاراکترهای نمایشنامههای کلاسیک یونان، دائماً به درگاه خدایانشان دعا میکنند تا مورد بخشش و راهنمایی قرار بگیرند. گاه حضور این خدایان فراتر رفته و آنها را در قامت یکی از کاراکترهای اصلی، در نمایشنامه میبینیم.
به طور کلی، تراژدیهای یونانی راهی برای یونانیان باستان بوده تا مسائل مهم فلسفی و اخلاقی را عمیقتر بشناسند. مفاهیمی که به دلیل خصلت انسانیشان، هنوز هم به روز هستند و برای مخاطب جذابیت دارند.
نکتهی جالبی که در بسیاری از نمایشنامههای یونانی مشهود است، حضور پررنگ کاراکترهای زن است. زنان در نمایشنامههای یونانی علیه تقدیر شومشان شورش میکنند و عاملیت دارند. آنها بر شاه جبار یا همسر خائن یا دشمن خارجی میشورند و از خود و حقوق طبیعیشان در مقابل آنها دفاع میکنند. در ادامهی این مطلب، به معرفی ۵ نمایشنامهی کلاسیک یونانی میپردازیم که قهرمان زن دارند.
لازم به ذکر است که در معرفیهای پیش رو، انتهای هیچکدام از داستانها لو نمیرود. اما بخشی از موقعیت ابتدایی داستان و شرایط مفروض، تعریف میشوند.
۱) آنتیگونه اثر سوفوکل
آنتیگونه یک تراژدی یونانیست که داستانش در شهر تبس یا تبای میگذرد. این نمایشنامه که نوشتهی سوفوکل است، در اصل آخرین تراژدی از یک سهگانه با نام «افسانههای تبای» است. اما با این وجود، به دلیل ماهیت مستقلی که دارد، میتواند جدا از ۲ نمایشنامهی پیش از خودش هم خوانده و فهمیده شود. محوریت داستان این تراژدی بر «آنتیگونه» استوار است. آنتیگونه دختر «اودیپ»، شاه فقید شهر تبس است.
در ابتدای نمایشنامه، متوجه میشویم که برادران آنتیگونه، یعنی «اتیوکلس» و «پولینیسس»، یکدیگر را در نبردی بر سر تصاحب و حکومت بر شهر تبس کشتهاند. حالا و پس از مرگ این دو، «کرئون» به شاهی میرسد. او که هوادار اتیوکلس بوده، دستور میدهد تا اتیوکلس را مانند یک قهرمان دفن کنند و برایش بزرگداشت بگیرند و در مقابل، جنازهی بیجان پولینیسس را در بیابان رها کنند تا خوراک طبیعت شود و درس عبرتی برای مردم شهر شود تا دیگر به او خیانت نکنند. او همچنین نگهبانانی را مسئول حفاظت از جنازهی پولینیسس میکند تا کسی نتواند تشییع جنازهاش کند.
آنتیگونه که از این تصمیم کرئون ناراضیاست، تصمیم میگیرد که جنازهی برادرش را خاک کند. تصمیم او برای سرپیچی از دستورات کرئون به دلیل احساس وظیفهاش نسبت به نهاد خانواده است. او همچنین اعتقاد دارد که مطابق دستورات خدایان، باید به مردگان احترام گذاشت و برای آنها آداب سوگواری به جای آورد. علاوه بر همهی اینها، آنتیگونه مایل است اقتدار کرئون را که خلاف خواستهی خدایان و مردم عمل میکند، دچار چالش کند.
در نتیجهی همهی دلایل بالا، آنتیگونه در ابتدای نمایش از قصدش برای تشییع جنازهی برادرش میگوید و همین تصمیم، نبرد او را با کرئون آغاز میکند.
با پیشرفت نمایشنامه، لجبازی و غرور کرئون بهطور فزایندهای آشکار میشود و اقداماتی که علیه قهرمان داستان، یعنی آنتیگونه، انجام میدهد، او را به ورطهی نابودی میکشاند.
این نمایشنامهی کلاسیک یونانی مضامینی چون وظیفهی اجتماعی، وفاداری، خانواده، عدالت، تضاد میان وجدان فردی و قدرت سیاسی را بررسی میکند و خطرات غرور و لجاجت بیشازحد و اهمیت احترام به اموات و گرامیداشت یاد آنها را برجسته میکند.
در مجموع، تراژدی آنتیگونه یک متن قدرتمند و خواندنی و قابل تأمل است که تا همین امروز موردعلاقهی بسیاری از نمایشنامهخوانان و کارگردانان تئاتر بوده.
کرئون: در تبای تو تنها کسی هستی که چنین میاندیشد.
آنتیگونه: همه چون من میاندیشند ولی تو دهانها را بستهای.
کرئون: ننگ نداری که همه رهایت کردهاند؟
آنتیگونه: از بزرگداشت خون کسانم چه ننگ!
کرئونم برادرت اتیوکلیس که خصمانه کشته شد همخون تو نبود؟
آنتیگونه: از خون پدر و مادرم.
کرئون: ستایش کافرانهی تو از خائن، ناسزایی است به او.
آنتیگونه: اتیوکلیس خفته در خاک با من همداستان است.
کرئون: اگر عصیانگری را همسان او بستائی، تو را متهم میکند.
آنتیگونه: هر دو مردهاند، دیگر نه عصیانگرند و نه پادشاه، اکنون با هم برادرند.
کرئون: یکی دشمن میهن بود و دیگری دوست آن.
آنتیگونه: قانون مرگ برای همه یکسان است.
کرئون: اما رستگار و تبهکار سزاوار سرنوشتی یکسان نیستند.
آنتیگونه: آیا این سخنان برای مردگان معنایی دارد؟
کرئون: هرگز دشمن – حتی مرده – دوست نمیشود.
آنتیگونه: من برای مهرورزی به دنیا آمدهام، نه برای کینهورزی.
۲) مدهآ اثر اوریپید
مدهآ دومین تراژدی یونانیست که در این مطلب به بررسی آن میپردازیم. این نمایشنامه در شهر کورینتوس رخ میدهد و روایتگر زندگی مدهآ، ساحرهای قدرتمند است که با همسرش دچار مشکلاتی میشود. همسر او جیسون، یکی از قهرمانان و نامداران شهر کورینتوس است.
در ابتدای نمایشنامه متوجه میشویم که جیسون، مدهآ را رها کرده و تصمیم دارد برای پیشبرد اهداف جاهطلبانهی سیاسی خود، با دختر پادشاه کورینتوس ازدواج کند. مدهآ که از این خیانت جیسون آزرده و ویران شده و احساس ناتوانی و تنهایی میکند، میل به انتقام از جیسون و خانودهی جدید او را در خود بزرگ و بزرگتر میکند.
مدهآ شخصیت پیچیدهای است که هم دلسوز است و هم ترسناک. او قربانی جامعهی مردسالاری شده که خیانت جیسون را میپذیرد و با اینکار، او را سرکوب و طرد میکند. اما در عین این مظلومیت، او قادر به انجام خشنترین و ظالمانهترین کارها هم هست. اوریپید با خلق مدهآ، چهرهی غمانگیز زنی را به تصویر میکشد که هم تحسینبرانگیز است و هم هولناک.
با پیشرفت نمایشنامه، نقشهی مدهآ برای انتقامگرفتن از جیسون روشنتر میشود و به میانجی آن، اوریپید موضوعاتی چون جنسیت، زنانگی، قدرت و میل به انتقام را بررسی میکند. او مدهآ را زنی زیرک و باهوش تصویر میکند که همواره توسط مردان سرکوب شده. او همچنین استانداردهای دوگانهی یونان باستان را به چالش میکشد. استانداردهایی که به مردان اجازهی انجام کارهایی را میدهد که زنان بابت انجامشان مجازات میشوند.
در مجموع، مدهآ نمایشنامهای آزاردهنده و چالشیست و پرسشهایی بنیادین دربارهی طبیعت انسان و محدودیتهای اخلاقی او به میان میکشد. اوریپید در نمایشنامهاش پاسخهای سادهای برای این پرسشهای پیچیده ندارد. او مخاطبینش را وا میدارد که به گوشههای تاریک روان انسان چشم بیندازند. مدهآ با وجود درونمایهی تاریکی که دارد، تا امروز به عنوان یکی از آثار مهم ادبیات نمایشی باقی مانده و هنوز موردعلاقهی هنرمندان و مخاطبان هنر است.
همسرایان: رودهای مقدس به سرچشمههاشان بازمیگردند. دادگری و هرآنچه در جهان است وارونه میگردد. دلهای مردان جفاکار میشود؛ و پیمانهایی که به نام خدایان بسته میشود دیگر استوار نیست. روزگار دگرگون میشود. و آوازهی شوکتمان در تمام دورانها طنینانداز میگردد. سرفرازی از آن زنان میشود. دیگر از این پس خبرهای دروغ گوشخراش از زنان به گوش نمیرسد.
۳) الکترا اثر سوفوکل
الکترا نمایشنامهای یونانی به قلم سوفوکل است. این نمایشنامه، داستان الکترا، دختر آگاممنون پادشاه و ملکهاش، کلوتمنسترا را روایت میکند. رخدادهای نمایشنامه، پس از جنگ تروا را به تصویر میکشند و داستان آن بر محور انتقامها و خیانتهای خانوادهی سلطنتی میگردد.
در ابتدای نمایشنامه، الکترا و برادرش اورستس، در فقر زندگی میکنند و منتظر فرصتی هستند تا انتقام قتل پدرشان را بگیرند. پدر آنها، آگاممنون، بهدست مادرشان کلوتمنسترا کشته شده و معشوقهی مادرشان، آگیستوس، او را در این قتل همراهی کرده. پس از این جنایت، آگیستوس حالا بر روی تخت سلطنت نشسته.
با پیشرفت نمایش، الکترا مشغول نقشهکشیدن برای گرفتن انتقام میشود و برای پدرش سوگواری میکند. او یک کاراکتر تراژیک پیچیده است که میان دوراهی وفاداری به خانواده و انجام وظیفهاش نسبت به حاکمیت مانده.
او در نهایت و با وجود اصرارهای خواهرش، تصمیم میگیرد که به فرامین حاکم جدید پشت کند و راه خونخواهی پدرش را پیش بگیرد.
سوفوکل درونمایههای انتقام، عدالت و پیچیدگی روابط خانوادگی را در نمایشنامهی «الکترا» باز مینمایاند. او با خلق کاراکتری به نام الکترا، زنی قدرتمند را به تصویر میکشد که حاضر است برای خانواده و زندهنگهداشتن یاد پدرش، همهچیزش را به خطر بیاندازد. او همچنین در این نمایشنامه، تصویرگر ابعاد ویرانگر انتقامجویی و همینطور، دشواری شکستن چرخهی خشونت است.
در مجموع، الکترا نمایشنامهای مهم و تأملبرانگیز است که تا همین امروز مورد توجه و مطالعهی علاقمندان قرار دارد.
الکترا: چگونه ممکن است مصائب من پایان پذیرد؟ چگونه میتوانم که یاد مردهی خویش را از خاطر بزدایم؟ قانون طبیعت بر خلاف این است و من هرگز از عهدهی آن بر نمیآیم. محال است من بتوانم خاطرهی پدر عزیز را از دل بیرون کنم و خود در آغوش ناز و نعمت بیارامم و بدین خرسند باشم که مرغ زاری و ندوه را در قفس کنم؟ هرگاه مردگان در نظر ما جز همان خاکی که در آن غنودهاند چیزی نباشد و ما را سر آن نباشد که خون را با خون قصاص کنیم، در آن صورت باید گفت که فضیلت و ایمان و تقوا از میان آدمیان رخت بربسته است.
۴) هکابه اثر اوریپید
«هکابه» یک تراژدی یونانی از اوریپید است که داستان هکابه، ملکهی سابق تروا را روایت میکند. داستان پس از شکست تروا در جنگ مقابل یونانیان و فتح شهران توسط آنها رخ میدهد. این نمایش مضامینی چون انتقام، عدالت و وحشت جنگ را بررسی میکند.
پس از سقوط تروا، هکابه به همراه پسر و دخترش، پولیدروس و پولیکسنا اسیر یونانیها میشود. شوهر هکابه، پریام، کشته شده است و سایر فرزندانش هم یا به اسارت گرفته شدهاند یا مردهاند. هکابه بهخاطر حجم این فقدان، خود را ویرانشده و خشمگین مییابد.
نمایشنامه با آگاهی هکابه از تصمیم یونانیان مبنی بر قربانیکردن دخترش، پولیکسنا آغاز میشود. یونانیان بنا دارند بهعنوان ادای احترام به خدایانشان، او را بکشند. هکابه بهدنبال آگاهی از این تصمیم، وحشتزده میشود و بهدنبال راهی برای نجات دخترش میرود. اما خیلی زود متوجه میشود که در جلوگیری از این اتفاق ناتوان است. او مجبور است با واقعیتهای وحشتناکی که جنگ بر او تحمیل کرده و محدودیتهایی که در عاملیتش دارد مقابله کند.
با پیشرفت نمایشنامه، هکابه با روح پسرش پولیدوروس که در جنگ کشته شدهبوده ملاقات میکند. روح او از هکابه، مادرش، میخواهد که انتقام مرگش را بگیرد و اطمینان حاصل کند که بیهوده نمرده. هکابه میان دوراهی میلش به انتقامجویی و ترسش از عواقب این انتقام گیر میافتد.
هکابهای که اوریپید برای ما به تصویر میکشد، زنی غمزده و اندوهگین و ناامید است. با وجود اینها، اقتدار و قدرتی دارد که حتی پس از شکست در جنگ و تحقیری که مدام تجربه میکند، حفظ میشود و به مقاومت ادامه میدهد.
نمایشنامه در مجموع اثری قدرتمند و تکاندهنده است که هزینههای انسانی جنگ و احساساتی را وصف میکند که خشونت سببشان میشود.
۵) زنان تروا اثر اوریپید
زنان تروا نمایشنامهای دیگر از اوریپید است که از نظر زمانی، بسیار مشابه نمایشنامهی هکابه است. داستان این اثر هم بعد از جنگ تروا و سقوط شهر بهدست مهاجمین یونانی رخ میدهد. در اینجا اما، هکابه تنها یکی از شخصیتهای محوریست و «زنان تروا» قهرمانان اثر هستند. این نمایشنامه روایتگر تلاش زنان تروا برای کنارآمدن با واقعیتهای این جنگ و هضم فجایعی چون ازدستدادن خانه، خانواده و تغییر شیوهی زندگیشان است.
نمایشنامه با زنان تروا شروع میشود که به بیرون از شهر آمده و در ویرانهها، به سوگ مردگانشان مینشینند و به آیندهی مبهمی که پیش رو دارند میاندیشند. هکایه، ملکهی تروا هم میان آنهاست و بهخاطر ازدستدادن خانواده و موقعیتش، ویران شده. با پیشرفت نمایشنامه، شاهد مقاومت زنان و تلاش برای یافتن راهی برای زندهماندن در مقابل خشونت و ظلم شدید هستیم. در طول نمایشنامه، زنان مورد تحقیر و آزار و اذیت سربازان یونانی قرار میگیرند. با آنها کالاواره رفتار میشود. آنها را مجبور به انجام وظایف پست میکنند و به استثمارشان میگیرند. با این حال، زنان در نقش قربانیانی منفعل فرو نمیروند و پیوسته به دنبال راههایی برای شکستن ظلم و ستم و پیروزی بر اسیرکنندگانشان هستند.
یکی از راههای اصلی مقاومت این زنان، سخنان آنهاست. آنها از زبانشان برای اثبات عاملیت و بهچالششیدن یونانیها استفاده میکنند. در صدر آنها، هکابه با خطابههای آتشینش قرار دارد.
یکی دیگر از راههای مقاومت زنان در برابر غاصبین یونانی، روابطیست که میان یکدیگر میسازند. با وجود سایهی سنگینی که یونانیها به شهر انداختهاند، زنان تروا میان یکدیگر پیوند خواهری برقرار میسازند و در مقابل ظلمی که بر آنها روا داشته میشود مقاومت میکنند.
بهطور کلی، زنان تروا هم کاوشی قدرتمند و تکاندهنده دربارهی هزینههای انسانی جنگ و احساسات پیچیدهایست که پیروی جنگ به وجود میآید. این نمایشنامه گواهی بر استقامت و قدرت زنان در برابر ظلم و ستم است و یادآور اهمیت همبستگی و مقاومت در مبارزه برای عدالت است. این نمایشنامه علیرغم بیش از ۲۴۰۰ سال قدمت، امروزه همچنان مناسبت دارد، زیرا از مبارزات جاری برای صلح، عدالت و برابری جنسیتی در جهان ما صحبت می کند.
هکابه: نه زنان، از من دست بدارید، بگذارید اینجا که افتادهام بخوابم. مهربانیِ ناخواسته، به هیچ روی، مهربانی نیست. آیا با دردی که میکشم، رنجی که بردهام و بلاهایی که هنوز در راهاند، حیرت باید کرد که از پای درآیم؟ آه خدایان! شما که به گاهِ بینوایی به کاری نمیآیید، و با این حال آنگاه که گرفتار بلا میشویم، چارهای جز یاری خواستن از شما نداریم. اما بگذارید برای آخرین بار از آن دوران خوش بسرایم، که بختِ نیکِ پیشینم افسوسِ شمایان را بر بختِ بدِ امروزم صد چندان میکند.