۵ نکته که هر فیلمنامهنویسی باید قبل از نوشتن یک فیلم بلاکباستر بداند
فیلمنامه نویسان همیشه باید در کارشان با وسعت بیشتری فکر کنند. هر کسی دوست دارد فیلمهایش توسط بیشترین مخاطب ممکن دیده شود. در اصطلاح قدیمی استودیویی، بلاک باستر به مخاطبانی گفته میشد که برای دیدن یک فیلم صف میکشیدند که منجر به فروش بینظیر فیلم میشد. بلاک باستر غالبا به صحنههای مجلل، بدلکاریها، لباس، جلوههای بصری و عملی وابسته است. به جز اینها دیگر چه چیزی برای دوست داشتن وجود دارد؟ با ادامهی این مطلب همراه باشید تا با ۵ نکتهی مهمی که هر فیلمنامه نویس برای نوشتن فیلمهای بلاک باستر باید بداند آشنا شوید.
به گفته جین دل وکیو، نویسندهی کتاب «خلق بلاک باستر» (Creating Blockbusters) و مشاور سرگرمی و استاد کمکی بازاریابی در دانشکده بازرگانی یو اس سی مارشال، جایی که او «بازاریابی سرگرمیهای پرفروش» را تدریس میکند، چیزی که فیلمنامه نویسان باید در نظر بگیرند این است که ایده بزرگ پشت پرفروشترین فیلم، مهمتر از عملکرد بزرگ است. او معتقد است: «ایده بزرگ باید بر اساس یک احساس بزرگ باشد تا فیلم موفق شود. عملکرد بزرگ باید این احساس را تقویت کند.»
ترتیب طبیعی نوشتن فیلمهای موفق به این صورت است:
- احساس اصلی
- روایت مناسب برای تحریک آن احساس
- اقدامی برای روشن شدن روایت
دل وکیو از فیلمهایی مانند «درون و بیرون» (Inside Out)، «روح» (Soul) و «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) به عنوان نمونههایی از ایدههای بزرگی که عملکرد بزرگ داشتند، نام میبرد. اگرچه یک ایده بزرگ اغلب به یک بودجه عظیم مرتبط است، اما همیشه هم اینطور نیست. فیلم برنده اسکار «انگل» (Parasite) را در نظر بگیرید که با بودجه ۱۱.۴ میلیون دلاری ساخته شد تا به حال تقریبا ۲۶۰ میلیون دلار در سطح جهانی فروش داشته است.
دل وکیو میگوید: «این فقط مربوط به ساختار داستان نیست. این در مورد محتوایی است که در آن ساختار وجود دارد. بسیاری از فیلمنامه نویسان به اندازه کافی به مخاطبان هدف خود توجه نمیکنند. آنها به چیزهایی که مخاطب را خوشحال میکند فکر نمیکنند، بلکه به آنچه خودشان را خوشحال میکند فکر میکنند.
فیلمنامه نویسان باید هر داستان را در سطح ابتداییاش درک کنند. سپس، هر داستان همان عملکرد اصلی را بر اساس سلسله مراتب نیازهای مزلو انجام میدهد. هر فیلمی به کودک درون ما مربوط میشود؛ از طریق نوستالژی، اوقات شاد، روزهای بد، روزمرگیها یا آرزوهای برآورده نشده. دل وکیو نتیجه گرفت: « بهترین فیلمهای بلاکباستر معمولا داستانهایی دارند که با کودکان و به طرز شگفتانگیزی با همهی ما ارتباط برقرار میکنند.»
بیایید مؤلفههای کلیدی موفقیتهای یک باکس آفیس را در ادامه بررسی کنیم:
۱. سلسله مراتب نیازهای مازلو
اینها الزامات اساسی انگیزه انسانی است که توسط آبراهام مازلو پیشنهاد شده است. برآوردن این نیازهای انسانی منجر به احساس رضایت، کشف و هیجان هم در شخصیتهای شما و هم در مخاطبان شما میشود.
نیازهای فیزیولوژیکی: این ابتداییترین نیازهای وجود انسان هستند.
نیازهای اساسی و ابتدایی: اینها نیازهای فیزیولوژیکی برای بقا هستند مانند هوا، غذا، آب، سرپناه، لباس، گرما، سرگرمی و استراحت.
نیاز به ایمنی: این موارد شامل نیازهای ایمنی و امنیتی مانند مراقبتهای بهداشتی، دفاعی و رفاه مالی است.
نیازهای روانشناختی: اینها الزامات سطح میانی برای شاد بودن انسان هستند.
عشق و تعلق: اینها به روابط، دوستیها، خانواده و شرکا اشاره دارد.
شهرت: اینها به اعتبار، دستاوردها، احترام، قدردانی، اعتماد به نفس، برنده شدن، کنترل و تسلط اشاره دارند. در مجموع، آنها با افزایش موقعیت اجتماعی و رضایت از خود برابری میکنند.
نیازهای خودشکوفایی: اینها بالاترین سطح نیازهای موفقیت انسان هستند. خودشکوفایی یعنی دستیابی به حداکثر پتانسیل و توان شما به عنوان یک انسان.
فیلمنامه نویسان باید بدانند که فیلمهای محبوب عموما در یکی از این دستهبندیها قرار میگیرند. موفقترینها به چند دسته تقسیم میشوند تا از درونیترین خواستههای ما استفاده کنند و با مخاطبان گستردهتری ارتباط برقرار کنند. توجه داشته باشید که منظور از به کار بردن و توجه به این نیازها با این معنی نیست که همهی آنها را مانند مخلفات یک خوراک درون یک دیگ بریزیم و هم بزنیم. همچنین لازم نیست هر یک از اینها به اندازه یکسان اضافه شوند.
ایندیانا جونز (با بازی هریسون فورد) را در «مهاجمان صندوق گمشده» (Raiders Of The Lost Ark) در نظر بگیرید. هدف اصلی او خودشکوفایی با مکانیابی صندوق گمشده بود. در طول ماجراجوییهای خود، او همچنین باید نیازهای فیزیولوژیکی خود را با مبارزه با نازیها برآورده میکرد. ورود معشوق سابق ماریون ریونوود (با بازی کارن آلن) به نیازهای روانی ایندیانا به عشق و تعلق تلنگر میزند.
۲. مخاطب
خوب یا بد، تماشاگران سینمای جهان همچنان به چهار قسمت اصلی تقسیم میشوند: مرد، زن، جوان و پیر. این یک توصیف خام است، اما از این نظر مهم است که نویسندگان تعیین کنند که مخاطب اصلی آنها چه کسی است تا برای آنها بنویسد.
دل وکیو «معضل چهار ربعی» را که بسیاری از فیلمنامهنویسان با آن روبرو هستند، بیشتر توضیح میدهد: «اگر سعی کنید برای همه فیلمنامه بنویسید، در نهایت برای هیچکس فیلمنامه ننوشتهاید. اگر فقط روی یک ربع یا یکچهارم اقشار تمرکز کنید، آیا میتوانید نادیده گرفتن سه چهارم دیگر را توجیه کنید؟
فیلمنامه نویسان باید با در نظر گرفتن جمعیت مورد نظر خود شروع کنند، اما برخی از عناصر احساسی اضافی را نیز ارائه دهند تا در نهایت به یک محصول همگانی برسند، یعنی بدون در نظر گرفتن تمامی گروههای سنی در یک فیلمنامه، همه را در بر بگیرند. چگونه؟ یک گروه را انتخاب کنند و با اضافه کردن جزئیات و عناصر احساسی جامع عمل کنند.
دل وکیو از «مجیک مایک» (Magic Mike) به عنوان نمونهای از فیلمی یاد میکند که در ابتدا زنان مسن را هدف قرار داده بود. بیش از ۹۰ درصد تماشاگران زن بودند و بیش از ۱۲۲ میلیون دلار در گیشه فروش داشت. این را با «ساقدوشها» (Bridesmaids) مقایسه کنید که بیشتر مخاطبانش شخصیتهای مرد بود و باکس آفیس ۲۸۸ میلیون دلاری داشت. افزودن شخصیتهای مکمل که مخاطبان غیرهدف نیز میتوانند به آنها متصل شوند، گیشه را تقوت میکند. همچنین میتواند برای جمعهای خانوادگی و قرارهای دوستانه فیلمهای مناسبی باشد.
۳. ژانر
اغلب به فیلمنامه نویسان گفته میشود که هر فیلمنامه باید دارای یک یا حداکثر دو ژانر غالب باشد. از این رو ژانرهای ترکیبی مانند فیلمهای کمدی-ترسناک یا اکشن-ماجراجویی وارد شدند. این توصیه درستی است، با توجه به اینکه اکثر فیلمنامه نویسان از ژانر عالب خود دور میشوند چرا که پارامترهای فیلمنامه خود را به طور کامل تنظیم نکردهاند یا حتی آن را نمیشناسند.
دل وکیو همچنین خاطرنشان کرد که موفقترین فیلمها در سه ژانر مجزا قرار دارند. «ددپول» (Dead Pool) به عنوان یک کمدی اکشن ماجراجویی و «زوتوپیا» (Zootopia) یک انیمیشن (بیشتر یک پلتفرم تا یک ژانر) کمدی ماجراجویی است. او ادامه داد: «شما فقط ژانر را اضافه نمیکنید، بلکه مخاطب هم اضافه میکنید.
افزودن بیش از اندازهی ژانر آن هم به امید جذب مخاطب جهانی فیلم را با شکست مواجه خواهد کرد. این کار مانند مصرف مولتی ویتامین به جای دو ویتامین مورد نیاز بدنتان است، چرا که فکر میکنید شما را سالمتر میکند! فیلمنامه نویسان باید قبل از خلق یک ژانر ترکیبی در مورد احساساتی که میخواهند منتقل کنند فکر کنند. شما باید محرکهای احساسی را ایجاد کنید که مخاطب خاص خودش را داشته باشد.»
سلسله مراتب نیازهای مزلو برای مرد و زن، جوان و پیر جذاب است و مخاطبان را در سراسر جهان به هم متصل میکند.
نگاهی به پرفروشترین فیلمها در زمان اکران بیاندازید:
- «انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) باکس آفیس ۲.۸ میلیارد دلار
- «آواتار» (Avatar) باکس آفیس ناخالص ۲.۸ میلیارد دلار
- «تایتانیک» (Titanic) باکس آفیس ناخالص ۲.۲ میلیارد دلار
- «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» (Star Wars: The Force Awakens) باکس آفیس ناخالص ۲.۰ میلیارد دلار
حالا بیایید به ژانرها و رتبهبندی آنها نگاه کنیم:
- انتقامجویان؛ پایان بازی: اکشن، ماجراجویی، درام – PG 13
- آواتار: اکشن، ماجراجویی، فانتزی – PG 13
- تایتانیک: درام، عاشقانه، اکشن – PG 13
- جنگ ستارگان : اکشن، ماجراجویی، علمی تخیلی – PG 13
وکیو این فرآیند را جادویی میداند. فیلمنامه نویسان باید همه عناصر داستانی را که در هر ربع محبوبترین هستند، درک کرده و از آنها استفاده کنند. «اگر فقط به یک ربع خدمات دهید، باید در آن استثنایی عمل کنید تا کل مخاطبان را جذب کنید و یا توجیهی برای دلزدگی ۷۵ درصد مخاطب دیگر داشته باشید»
باید بلاک باسترهایی بنویسید که برای هر مخاطب معنی داشته باشد. باید با روندهای فرهنگی هماهنگ شوید تا داستان خود را به موقع بسازید. باید معاصر باشد تا مردم به آن اهمیت دهند. ژانرها همچنین جهانهایی را که داستانهای شما در آنها اتفاق میافتد تعیین میکنند.
۴. رده سنی
توجه داشته باشید که نمونههای بالا همگی دارای امتیاز PG 13 هستند به این معنی که همه فیلمهای خانوادگی هستند. تفاوت بین رتبهبندی PG ( تصمیمگیری با والدین) و PG 13 (تذکر قاطع به والدین) جزیی اما متمایز است. با این حال، در تصمیم بزرگسالان برای بردن یا نبردن فرزندانشان به سینما تفاوت ایجاد میکند. رتبه بندی PG 13 باعث میشود داستان برای بزرگسالان قابل درکتر باشد در حالی که بچهها هم از آن لذت میبرند.
استیون اسپیلبرگ میگوید: «ما ایدههای مورد علاقهی کودکان را میگیریم و آن را به اندازه کافی برای بزرگسالان تهاجمی میکنیم.» فیلم کودک یک چیز است و فیلم خانوادگی یک چیز دیگر. مانند «ای تی» (E.T.) و «پارک ژوراسیک» (Jurassic Park) که قلب تماشاگران فیلم از هر سنی را به آتش کشید.
دل وکیو در مورد تنظیمات ظریف توضیح میدهد که فیلمنامه نویسان میتوانند فیلمی بسازند که برای مخاطبان بیشتری لذتبخش باشد. اگر فیلمی عمدتا در ژانر اکشن نوشته شده است، نوع اکشن آن را دریابید. اگر یک موضوع برای جمعیت جوانتر جذابتر است، چیزی را اضافه کنید که برای افراد مسنتر هم جذاب باشد. برای مثال کمدیهای اسلپ استیکی (کمدیهایی که زد و خوردهای خندهدار دارند) ممکن است برای بچهها جذابتر باشد، بنابراین اضافه کردن مقداری طنز زیرکانه ممکن است باعث خنده بزرگترها شود.
۵. کاراکترهای نمادین
شخصیتهای نمادین ممکن است از آنچه در زندگی واقعی میشناسیم فوقالعادهتر ظاهر شوند. مثل جنگجویان، پادشاهان و ملکهها، ماجراجویان، خدا و الههها، ستارههای راک و سینما. آنها نمادی از طبیعت آرمانی ما هستند که در واقع از زندگی روزمره حذف شده است.
آنها حتی ممکن است هر مرد یا زنی با مشاغل برجستهای مانند ماموران مخفی و ابرقهرمانانی باشند که در طول روز در دفاتر کار میکنند. چه این شخصیتها صلیبیهای شنلپوش باشند و چه کت و شلوارپوشهای اداری، باید در سلسله مراتب نیازهای مزلو در برخی مواقع قرار بگیرند تا برای مخاطبان جذاب باشند.
شخصیتها همچنین باید باورپذیر باشند و نیازهای مخاطب فعلی را نشان دهند. یکی از سریعترین راهها برای جدا کردن مخاطب، بیربط کردن شخصیتها به زندگیشان است. آنها باید نماینده خودشان یا افراد شناخته شده باشند.
نویسندگان باید اطمینان حاصل کنند که هر کاراکتر اصلی باید یک کاراکتر مخالف داشته باشد، نه فقط از نظر هدف، بلکه از نظر ویژگیهای فردی و شخصیتی. یک قهرمان باید مقابل شرور قرار بگیرد، یک آدم سادهلوح باید در مقابل یک آدم جدی باشد، یا یک شخصیت باهوش باید در مقابل یک شخصیت کم عقل و کودن بارتاب پیدا کند.
مخاطبان خواهان منحصر به فرد بودن هستند. این همیشه با متفاوت بودن یکسان نیست. آنها میخواهند یک پیچش سادهی شخصیتی ببینند. به گفتهی دل وکیو «مردم چیز جدیدی نمیخواهند. آنها میخواهند که قدیمیها به شیوهای جدید و منحصربهفرد ارائه شوند.»
چند راه ساده برای متفاوت کردن شخصیتهایتان وجود دارد. فیلمنامه نویسان میتوانند سن، جنسیت، نقص شخصیت یا عملکرد دراماتیک خود را از قهرمان به شرور تغییر دهند. همچنین میتوانند سبک، لحن و ژانر فیلم خود را تغییر دهند. مانند جیمز باند که با انجام برخی از این تغییرات به آستین پاورز تبدیل شد.
این نتایج در مورد فیلمهای بلاک باستر پرفروش، مشاهدات مبتنی بر دادههای سالها تحقیق روی مخاطبان فیلم است. این قوانین تغییرناپذیر نیستند. با این حال، اگر در حال نوشتن یک کمدی با درجه R هستید، بدانید که از نظر آماری، در گیشه به خوبی یک کمدی PG 13 نخواهد بود. این نباید فیلمنامه نویسان را از نوشتن آنها دلسرد کند.
فیلمنامهنویسان نیز نباید داستانهایشان را مهندسی معکوس کنند تا با قالب یک فرنچایز میلیارد دلاری مطابقت داشته باشد. لازم نیست همه فیلمها به هر چهار ربع گروه سنی پاسخ دهند و همچنین نیازی نیست تا از مرز میلیارد دلار در گیشه بگذرند. هیچ استودیویی بدش نمیآید که صدها میلیون دلار برای فیلم خود خرج کند.
با این حال، فیلمنامه نویسان باید بازاریابی فیلمهای خود را در نظر داشته باشند، به ویژه از این نظر که فیلمنامه خود را برای چه کسی مینویسند. حتی ممکن است بخواهید تعریف کنید که یک صفحه یا پوستر فیلم شما چه شکلی است تا بتوانید به مسیر خود ادامه دهید.
منبع: creative screenwriting
من این متن رو بعد از دیدن فیلم War for the Planet of the Apes خوندم. ممنون بابت توضیحاتی که در مورد بلاک باستر نوشتین. مجذوب متن تون شدم واقعا.