۵ کتاب مشهور که علاقهمندان ادبیات سورئالیستی باید بخوانند
بر کسی پنهان نیست که مطالعهی کتاب یک راه فوقالعاده برای به دست آوردن بینش و دیدگاههای جدید در مورد جهان اطراف است. از روزی که ویروس ناشناختهی کرونا وارد زندگیمان شد، بسیاری از چیزها را مختل و سبک زندگی افراد در سراسر دنیا تغییر زیادی کرد. برای شجاعت در این دنیای جدید، شاید زمان آن رسیده است که داستانهای سورئال را که دیگر چندان عجیب به نظر نمیرسند دنبال کنیم و گاهی تا حد امکان از واقعیتها دور شویم.
فرا واقعگرایی یا سورئالیسم یک جنبش فرهنگی بود که پس از جنگ جهانی اول در اروپا شکل گرفت و در آن هنرمندان صحنههای غیرمنطقی را به تصویر میکشیدند و تکنیکهایی را توسعه میدادند تا به ضمیر ناخودآگاه اجازهی خیالپردازی بدهند. جنبش سورئالیستی گسترده و متنوع بود و در سراسر قارهها، فرهنگها و دورههای زمانی گسترده شد.
خود جنبش ممکن است پایان یافته باشد، اما سورئالیسم همچنان در ادبیات امروز وجود دارد و از نویسندگی، فیلمسازی، مجسمهسازی و تئاتر فراتر رفته است. سورئالیسم در ادبیات را میتوان بهعنوان تلاشی هنری برای پیوند دادن واقعیت و تخیل تعریف کرد. سورئالیستها با خلق داستانهای غیرواقعی یا عجیب و پر از تقابل به دنبال غلبه بر تضادهای ذهن خودآگاه و ناخودآگاه هستند.
درواقع نویسندگان بهجای تکیهبر طرح داستان، با استفاده از تصاویر سورئالیستی، ایدهها یا تکنیکهای شاعرانه تلاش میکنند تا مرزها را گسترش دهند، ذهن را آزاد کنند و خوانندگان را به تفکر وادار و آنچه را که کشف میکنند تحلیل کنند.
اگرچه ممکن است دنیاهای موجود در این کتابها کاملا غیرقابل تشخیص باشند، اما راهی برای برجسته کردن برخی از جنبههای مهم و حیاتی بشریت دارند. شما میتوانید ویژگیهای کلیدی سورئالیسم در ادبیات را همراه با نمونههایی از آثار ادبی ساختهشده در این سبک کشف کنید.
در این مطلب ۵ مورد از کتابهای تفکر برانگیز و تاثیرگذار سورئال را معرفی کردهایم که شما را برای مدتی از زندگی واقعیتان دور میکند و شاید زمانی که به زندگی عادیتان برگردید با تاثیری که بر شما گذاشته است، جور دیگری به زندگی نگاه کنید.
اگر به قلمروهای بصری عجیب، رویایی یا پنهانی علاقه دارید، سورئالیسم را از همهی جهات دوست خواهید داشت.
۱. کافکا در کرانه
کتاب «کافکا در کرانه» با عنوان انگلیسی «Kafka on the Shore» یکی از مشهورترین آثار هاروکی موراکامی اولین بار سال ۲۰۰۲ به زبان ژاپنی منتشر شد. ترجمهی انگلیسی این کتاب سال ۲۰۰۵ در بین ۱۰ کتاب برتر نیویورکتایمز قرار گرفت و سال ۲۰۰۶ جایزهی جهانی فانتزی برای بهترین داستان تخیلی دریافت کرد.
موراکامی میتواند به طرز ماهرانهای از ترکیب فرهنگعامه، رئالیسم جادویی، وقایع پیچیده اما بهظاهر پیشپاافتاده برای ساختن دنیایی خارقالعاده استفاده کند که در آن شخصیتهایش عشق، فقدان، مالیخولیا و شادی را تجربه میکنند.
سبک نوشتاری او عناصری از سورئالیسم و جهانهای موازی را در هم میآمیزد تا دنیایی را تداعی کند که به نظر میرسد خیلی دور از تصورات ما باشد، اما به طرز وسوسهانگیزی در دسترس است.
کتاب کافکا در کرانه دو داستان موازی را در هم میآمیزد تا داستان کافکا تامورا و ساتورو ناکاتا را روایت کند: کافکا پسری ۱۵ ساله و کتابخوانی است که خانه را بهقصد پیدا کردن مادر و خواهرش ترک میکند و این شروع ماجراهایی برایش میشود. ناکاتا یک مرد ژاپنی مسن است که به دلیل تصادفی در دوران کودکی توانایی عجیبی در صحبت کردن با گربهها پیدا و روز خود را صرف یافتن و بازگرداندن گربههای گمشده به صاحبانشان میکند.
فصلهای فرد کتاب داستان کافکا است که از زبان خودش و فصلهای زوج مربوط به داستان دوم یعنی قصهی ناکاتا است که از زبان موراکامی و بهصورت دانای کل (سوم شخص) روایت میشود. اگرچه به نظر میرسد این دو شخصیت هیچ ارتباطی به هم ندارند، اما مسیرهای آنها تا پایان رمان به سبکی بسیار جذاب و فوق سورئالیستی درهمتنیده میشود.
کتاب کافکا در کرانه تصورات ما از زمان، سرنوشت، شانس، عشق و ماهیت واقعیت انسانی را بررسی میکند و گاهی به چالش میکشد.
در قسمتی از کتاب کافکا در کرانه میخوانیم:
«فنجان قهوه را روی میز میگذارم. لایهی نازکی از ابر آسمان را پوشانده و پرندگان چشمبهراه تغییر هوا هستند. سرانجام متوجه من میشود، از افکارش درمیآید و از پنجره برمیگردد، پشت میز مینشیند و جرعهای قهوه مینوشد. به من اشاره میکند که روی صندلی روز پیش بنشینم. مینشینم و به او پشت میز نگاه میکنم که قهوه مینوشد. آیا اصلا چیزی از اتفاق دیشب به یاد دارد؟ نمیشود گفت. ظاهرش چنان است که انگار از همهچیز خبر دارد، و درعینحال انگار که هیچچیز نمیداند. صحنههای آن شب یادم میآید. حتی مطمئن نیستم اینکه جلو من است همان باشد. هرچند آن زمان صددرصد اطمینان داشتم.»
۲. سه قطره خون
کتاب سه قطره خون، اثر نویسندهی بیبدیل و یکی از مفاخر داستاننویسی مدرن در جهان، صادق هدایت است که اولین بار سال ۱۳۱۱ منتشر شد. هدایت در این کتاب دنیایی از مکاشفه، شباهت عجیب، غمانگیز، و جنون را به تصویر میکشند. کتاب مملو از داستانهای پیچیده و تاریکی است که خودکشی او را در سال ۱۹۵۱ نشان میدهد.
کتاب سه قطره خون که یکی از داستانهای کوتاه صادق هدایت است، ساختاری سورئالیستی و نمادین دارد درک مفهوم محوری این داستان کوتاه بسیار جذاب و عجیب، تا حدودی دشوار بوده و همواره با تعابیر و نقدهای متفاوتی همراه است.
هدایت در کتاب سه قطره خون از نمادگرایی برای بیان داستان زندگی روزمرهی شخصیت اصلی داستان «احمد» که در آسایشگاه است، استفاده میکند.
احمد یک سال را در تیمارستان بستری بوده و هفتهی بعدی آزاد خواهد شد. او داستانش را با صحبت در مورد کسانی که آسایشگاه را اداره میکنند آغاز میکند و سپس به خاطراتی از نامزد سابقش رخساره و دوست همسایه قدیمیاش سیاوش میپردازد که دیگر به ملاقات او نمیرود.
او دغدغهها و دردهایش را روی کاغذ مینویسد و واژهی «سه قطره خون» اولین چیزی است که روی کاغذ میآورد و همین شروع زیبایی برای این داستان و برای آماده کردن ذهن خواننده است .
صادق هدایت از طرحی غیرمعمول و خاص برای ساختن داستانی رمزآلود و نمادین استفاده میکند که درک خواننده از معنای متن را به چالش میکشد و گاه تردید را به همراه میآورد. بهعبارتدیگر، آنچه سبک داستان را از دیگر داستانهای رئالیستی متمایز کرده، استفاده از طرحی پیچیده و غیرعادی است که معنای متن را در چندین لایه پنهان کرده تا خواننده بهراحتی نتواند معنای اصلی داستان را درک کند.
در قسمتی از کتاب سه قطره خون میخوانیم:
«هر دو آنها جلو اتومبیل جا گرفتند. اتومبیل بوق زد و راه افتاد. از کوچههای خلوت نمناک که گذشت تندتر کرد و بدون تامل از دروازهی شمیران بیرون رفت. پشت آن چند بار سوت کشیدند، ولی اتومبیل در جادهی مازندران جست میزد. اثر هوای بارانی و این پیش آمدها، خون را بهسرعت در بدن منوچهر دوران میداد. مثل این بود که نیروی حیاتی او دو برابر شده بود و قوهی مخصوصی در خودش حس میکرد. هوا تاریک و فقط یک نوار سفید جلو اتومبیل روشن بود. خجسته خودش را به منوچهر چسبانیده بود، میخندید و میگفت: «کاشکی دفعهی آخر تانگو باهم رقصیده بودیم!» ولی منوچهر گوش به حرف او نمیداد، شانههایش را بالا انداخت و بهسرعت هرچهتمامتر اتومبیل را میراند.»
۳. مسخ
مسخ با عنوان اصلی «The Metamorphosis» یکی از شناختهشدهترین آثار فرانتس کافکا است که اولین بار سال منتشر شد. فرانتس کافکا را نویسندهای اکسپرسیونیست (هیجاننمایی) و سورئالیست است و داستانهای او آمیزهای منسجم از کنایه، سادگی، توهم و واقعیت در میان محیطی طوفانی و شبح آلود را نشان میدهد.
این رمان کوتاه داستان غمانگیز و نگرانکننده گرگور سامسا را روایت میکند که یک روز از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که به یک حشره / جانور موذی غولپیکر تبدیل شده است.
بهجای فریاد زدن یا زیر سوال بردن عقل خود، اولین نگرانی گرگور خانوادهاش است. با پیشرفت داستان و از دیدگاه گرگور، خواننده بیشتر درباره زندگی او میآموزد، بر فداکاری او به خانوادهاش تأکید میشود. خانوادهی او فقیر است و قسمت اعظم پولی که گرگور به دست میآورد صرف پرداخت بدهیهای پدرش میشود.
مسئولیت گرگور در قبال خانواده و بهطورکلی مسئولیتپذیری یکی از مهمترین موضوعات این رمان است. وقتی وضعیت گرگور برای خانوادهاش روشن میشود، واکنش آنها همان چیزی است که خواننده احتمالا انتظارش را دارد؛ آنها از ترس و انزجار فریاد زدند و گرگور با ناراحتی به داخل اتاق برگشت.
مدتی طول میکشد تا گرگور به بدن جدیدش عادت کند، اما درنهایت، مانند یک سوسک بزرگ از خزیدن روی دیوار و سقف و مخفی شدن در مکانهای تاریک لذت میبرد. دگرگونی سختتری در درون او رخ میدهد؛ علیرغم اینکه اعضای خانوادهاش با او بدرفتاری میکنند، او سخت تلاش میکند که به انسانیت خود پایبند باشد.
داستان کتاب مسخ از دیدگاه گرگور روایت میشود و این باعث میشود که خواننده تا حد زیادی با او همدردی کند. ازآنجاییکه همزمان با زندگی جدید او با همان موانع و احساسات روبرو میشویم، درک او آسانتر است. این موضوع نشاندهندهی مهارت کافکا بهعنوان یک نویسنده و بهویژه توانایی او در ساختن یک شخصیت سرسخت در موقعیتی بسیار چالشبرانگیز است.
کتاب بینظیر مسخ نمونهای از ادبیات سورئالیستی و تبدیلشدن گرگور به یک حشره، بهعنوان یک تفسیر اجتماعی در مورد نحوهی ارزشگذاری افراد در جامعه سرمایهداری است. واکنشهای نامتجانس گرگور سامسا، خانوادهاش و دیگران به دگردیسی شگفتانگیز او نشان میدهد که کافکا در این رمان دنیایی رویایی خلق کرده است که در آن رویدادهای غیرعادی و حتی پوچ برای شخصیتهای اصلی غیرقابل توجه به نظر میرسند.
در قسمتی از کتاب مسخ میخوانیم:
«اطمینان و خونسردی کـه در اولین اقدامات به کار رفت، به او قوت قلب داد. حس میکرد که دوباره در جامعهی بشری داخل شده و چشمبهراه دکتر و کلیدساز بود. بیآنکه بین آنها فرقی بگذارد این پیشامدها به نظرش مانند کار نمایان باشکوه و شگفتانگیزی جلوه میکرد. بهمنظور صاف کردن صدای خود برای مکالمات بعدی، بسیار آهسته سرفه کرد، چون میترسید که سرفهاش مثل سرفه انسان صدا نکند و جرات نداشت که با قوهی ادراک خـود قضاوت کند. دراینبین، سکوت کاملی در اتاق مجاور فرمانروایی داشت.»
۴. محاکمه
کتاب «محاکمه» با عنوان انگلیسی «The Trial» یکی از برجستهترین رمانهای فرانتس کافکا است که یک سال پس از مرگش، سال ۱۹۲۵ منتشر شد. این رمان سال ۱۹۹۹ به انتخاب روزنامهی لوموند فرانسه، در لیست ۱۰۰ رمان برتر قرن بیستم قرار گرفت.
کلمهی سورئال اغلب برای توصیف موقعیتهایی استفاده میشود که شخصیتهای کافکا در آن قرار میگیرند و کتاب محاکمه داستانی سورئال، عجیب، نگرانکننده و یکی از تاثیرگذارترین کتابهای نمادین قرن بیستم بهحساب میآید؛ یکی از دلایل این تاثیر، به تصویر کشیدن فردی در حال مبارزه با دستگاه قضایی و بوروکراسی دولتی مدرن است.
کتاب تفکر برانگیز محاکمه، دربارهی بانکدار و مرد مجردی به نام «یوزف کا.» است که یک روز صبح در خانهاش از خواب بیدار میشود و میبیند که بدون هیچ دلیل مشخصی، توسط دو مامور ناشناس به دلیل جنایتی که هرگز ماهیتش برای خواننده و خودش مشخص نمیشود، دستگیر شده است. او به دادگاهی عجیب احضار و روند قانونی محاکمهاش بیشتر سورئال میشود. بهتدریج مشخص میشود که بسیاری دیگر در همین دادگاه گیر کردهاند؛ دادگاهی که هیچکس نمیتواند از آن فرار کند.
معنای رمان از مطالعهی شخصیت یوزف کا.، تغییر نگرشها و امیدهای او ناشی میشود. اما واقعیت جهانی که کا. در آن حضور دارد، غیرقابل درک است. موری کریگر یکی از منتقدانی است که به اهمیت کشف رابطهی بین دنیای بانکی که کا. در آن زندگی میکند و دنیای دادگاه اشاره میکند.
در طول داستان کتاب محاکمه، مجموعهای از بحثها و رویدادهایی بیان میشود که در آن قهرمان داستان تلاش میکند تا پاسخی برای پرسشهایش دربارهی نظام، قانون و گناه خود بیابد.
موضوعات اصلی کتاب عبارتاند از: حقوق فردی در جامعه، قانون و قوه قضاییه، فرآیندهای بوروکراتیک، اعتماد، وجود داشتن و رژیمهای سیاسی و استفاده از قدرت. داستان غمانگیز و سبک تمثیلی این کتاب فوقالعاده، آن را به گنجینهای باارزش برای تخیل انسان تبدیل کرده است.
در قسمتی از کتاب محاکمه میخوانیم:
«تفاوت از این بابت میانشان آن است تبرئه ظاهری کوشش متمرکز متناوب میخواهد، درحالیکه تعویق نا قطعی کوشش بسیار کمتری میخواهد ولی به معنای فشار دائم و پیوسته است. پس، اول برویم سر تبرئه ظاهری. اگر تصمیم میگیرید که آن را انتخاب کنید، من روی ورقه کاغذن سوگندنامهای درباره بیگناهیتان مینویسم. متن همچو سوگندنامه از پدرم به هم رسیده است و رد کردنی نیست. بعد با این سوگندنامه یکی یکی پیش قاضیهایی که میشناسم میروم، مثلا با قاضیی که دارم تصویرش را میکشم شروع میکنم، موقعی که امشب میآید صورتش را بکشم.»
۵. اورلیا
کتاب اورلیا با عنوان انگلیسی «Aurelia» اثر تاثیرگذارترین نویسندهی سورئالیست فرانسوی، ژرار دو نروال است که اولین بار سال ۱۸۵۵ منتشر شد. این شاعر رمانتیک مضامین و مشغلههایش تاثیر زیادی بر نمادگرایان و سور رئالیستها داشته و خیالپردازی جایگاهی به خصوصی در زندگی و آثارش دارد.
در این کتاب زمان یکی از تمهای اصلی است و زمانها طوری درهمتنیده و ادغامشده است که گذشته، حال و آینده را نمیتوان از هم تشخیص داد. این اثر سورئالیستی، کاوشی شاعرانه در مرزهای نامشخص رویا و واقعیت است.
کتاب اورلیا روایت داستان نروال و جنون اوست؛ وضعیتی که تا حدی ناشی از عشق نافرجام او به بازیگری به نام جنی کولون است. درواقع نام اولیا را خود او برایش میگذارد و در متن کتاب دربارهی دلیل انتخاب این اسم میگوید: «مدتها قبل زنی را دوست داشتم که او را در زندگیام از دست دادم و او را اورلیا خواهم نامید».
او در کل داستان به خصوصیات اورلیا اشارهای نمیکند و ما تنها این موضوع را در طول داستان متوجه خواهیم شد که او از شدت عاشقی به جنون درآمده است و دوست دارد تمامروز را در تصورات و توهمات سپری و به عشق خود فکر کند.
در قسمتی از کتاب اورلیا میخوانیم:
«با دو نفر از دوستانم دور یک میزگرد نشسته بودیم و از نقاشی و موسیقی صحبت میکردیم و من از عقیدهام راجع به طیف رنگها و مفهوم اعداد تعریف میکردم. یکی از دوستانم، پاول، میخواست مرا به خانه ببرد اما به او گفتم قصد برگشت ندارم. روز بعد باعجله رفتم تا دوستانم را ببینم. راستش از اینکه بخواهم واقعیت آن چیزی که در ذهنم بود را به آنها بگویم منصرف شده بودم و در عوض با شور و هیجان راجع به موضوعات جادویی با آنها صحبت میکردم، دوستانم از صحبتهای دقیق و فصیحم متعجب شده بودند.»