۵ نقطه ضعف بزرگ سریال «نوبت لیلی»؛ وقتی همه چیز سردرگم و مصنوعی است
زمانی در سینمای ایران چند کارگردان جوان بهخاطر فیلمهای اولشان مورد توجه قرار گرفتند. غالب مخاطبان تصور میکردند این سینماگران در آینده کارگردانهای مستعدی میشوند و احتمالا آثاری درخشان خواهند ساخت. ولی با گذشت زمان تمام تصورات رنگ باخت. روحالله حجازی یکی از همین کارگردانها بود که با فیلمهای اولش، نوید یک فیلمساز آیندهدار را میداد. «در میان ابرها» و «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» در فرم و محتوا حرفهای زیادی برای گفتن داشتند و تسلط و مهارت کارگردانش را نشان میدادند.
اما هر چه زمان گذشت خالق این آثار، از روزهای خوبش فاصله گرفت و آثارش در محتوا و فرم آب رفت. سریال «نوبت لیلی» تازهترین تلاش حجازی برای نشان دادن خود و استعدادهایش به شمار میرود. کارگردان سریال امید زیادی داشته تا با پرداختن به سبکی غیرمتعارف در سریالسازی ایران، خودی نشان دهد ولی باید گفت تمام تلاشهای او به هدر میرود و از «نوبت لیلی» اثری ضعیف پیش چشم مخاطب میگذارد.
حجازی از همان نخستین فیلمش نشان داد علاقه زیادی به سینمای معناگرا دارد. «در میان ابرها» نیز چنین حال و هوایی داشت. اگرچه حجازی با «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» در سینمای اجتماعی پرسه زد و درگیری سنت و مدرنیته در جامعه ایرانی را به تصویر کشید، اما در فیلمهای بعدیاش دوباره به همان فضای سینمای معناگرا برگشت. برگشتی که کاملا ناموفق بود و دیگر اثری از استعداد، نبوغ و تواناییهای اولیه کارگردان در آن دیده نمیشد.
۱. سردرگم میان ژانرهای مختلف
سریال «نوبت لیلی» قرار است سریالی معناگرا، ماورایی و فانتزی باشد ولی در اصل هیچ کدام از اینها نیست. «نوبت لیلی» یک سریال معلق و سرگردان بین ژانرهای مختلف است که با تماشایش به جای لذت، حس مبهم سردرگمی به مخاطب دست میدهد.
در چند قسمت اول با سریالی رئال طرف هستیم ولی از یک جایی به بعد «نوبت لیلی» رنگ و بویی ماورایی به خود میگیرد. این ماورایی بودن نیز در بدترین و گیج کنندهترین حالت ممکن اتفاق میافتد. کارگردان در ذهنش ایدههایی برای ساخت سریالی شبیه به Dark داشته ولی در عمل اثری از هم پاشیده و سردرگم تصویر کرده است.
تا قسمتهای اول به درستی مشخص نمیشود ژانر سریال چیست و میخواهد چه داستانی را روایت کند. ایده جهانهای موازی به هیچ عنوان بیننده را همراه نمیکند و بدتر اینکه او را پس میزند. «نوبت لیلی» سریالی آشفته میان ژانرهای مختلف است که جای لذت بردن، مخاطبش را گیج و کلافه میکند. این وضعیت سردرگم به گونهای است که تا قسمتهای اول به درستی مشخص نمیشود ژانر سریال چیست و بیننده میخواهد با دیدن «نوبت لیلی» نظارهگر چه داستانی باشد. بیننده بیشتر با اثری درهم درباره هنر، تاریخ، ادبیات، مسائل روز و ماورایی درگیر هست و هیچ کدام از این موارد نیز قابلیت جذب کردن مخاطب را ندارد.
۲. ضعفهای مفرط در داستان و فیلمنامه
اگر «نوبت لیلی» از یک فیلمنامه محکم و چفت و بست دار برخوردار بود، بسیاری از ضعفهای سریال از بین میرفت. وقتی سریالی از یک سناریو و داستان سرراست و محکم سود نبرد، روی تمام اجزای کار نیز اثر خواهد گذاشت. در «نوبت لیلی» از همان قسمت اول همه چیز ضعیف شروع میشود و ضعیف ادامه پیدا میکند.
قلاب سریال از همان نخستین قسمتها بسیار ضعیف و شل عمل میکند. اولین قسمت «نوبت لیلی» که زمان طولانی ۱۰۰ دقیقهای دارد، با ریتم کند، صحنههای کشدار، روابط علت و معمولی ضعیف و شخصیتپردازیهای ناقص جذابیت زیادی برای دنبال کردن ندارد.
این ضعف بزرگی برای یک سریال به شمار میرود. زمانی که کارگردانی تصمیم به ساخت سریال میگیرد تمام انرژی و توانش را برای خوب درآمدن قسمتهای اول میگذارد تا مخاطب را همان اول گیر بیندازد اما «نوبت لیلی» به کلی فاقد چنین عنصری است و بدتر مخاطب را از تماشای اثر خسته میکند.
در یک ساعت و ۴۴ دقیقهای که کارگردان برای ساخت قسمت اول سریال گذاشت، میشد یک فیلم سینمایی جذاب ساخت ولی در «نوبت لیلی» تلاش زیادی برای جذابیت اثر نمیشد. خط داستانی به خوبی مشخص نمیشود و معلوم نیست در این سریال قرار است چه ببینیم و داستان در چه فضایی رخ میدهد.
شاید تصور بر این باشد که در قسمت اول سریال این ضعفها دیده میشود ولی قسمتهای بعدی نیز دردی از «نوبت لیلی» دوا نمیکنند تا آن سردرگمی همچنان همراه بیننده باقی بماند.
۳. صحنههای کشدار بدون تعلیق
تمام کارگردانانی که تصمیم به ساختن سریال میگیرند، نهایت سعی و تلاششان را میکنند تا قلابشان در همان چند قسمت اول، یقه بیننده را بگیرد و او را با خود بکشد. چیزی که سریال «نوبت لیلی» به طور کلی فاقد آن است. ریتم کند و صحنههای کشدار و اضافی سریال، نه تنها تعلیقی اضافه نمیکند بلکه سریال را در حالتی خستهکننده نگه میدارد.
سریال تا چندین قسمت در حد همان ایده اولیه میماند و مشخص است که حرفی برای گفتن ندارد. ساختن سریال درباره جهانهای موازی ایده جذابی است ولی وقتی ندانی با این ایده میخواهی چه کار کنی و چه حرفی بزنی و فقط یکسری حرف و رفت و برگشت را تکرار کنی، آن وقت همه چیز رنگ میبازد و خسته کننده میشود.
«نوبت لیلی» به لحاظ عناصر دراماتیک و گرهافکنی و گرهگشایی بسیار ضعیف عمل میکند. اصلا تعلیقی ایجاد نمیکند که بخواهد مخاطبش را برای دیدن قسمت بعد تشنه نگه دارد. در «نوبت لیلی» همه چیز تخت و یکنواخت پیش میرود و قرار نیست بیننده جایی شگفتزده شود.
کارگردان به جای آنکه زمان را صرف معرفیِ درستِ شخصیتها، ایجاد گره و تعلیق کند، آن را برای نوعی خودنمایی جهت بازی با دوربین و آینه و گرفتن قابهایی مثلا زیبا کرده است. بعضی صحنهها و دیالوگ گوییهای بازیگران بقدر مطول و بدون فایده میشوند که داستان را از محور اصلی خودش خارج میکند و جز پر کردن زمان، کارکرد دیگری ندارد.
در «نوبت لیلی» آنچه بیش از هر چیزی آزاردهنده است کثرت تصاویر نامربوط و طولانی است که کمک زیادی به فهم داستان نمیکند. حجازی جای بازی با آینه و تلاشِ بیهوده برای گرفتن قابهای زیبا اگر تلاش میکرد تصاویر خلاقانه بگیرد و قاب دوربینش را از حالت ایستا خارج کند، نتیجه بهتری میگرفت.
این تلاش حجازی برای متفاوت بودن به حدی توی ذوق میزند که بیننده متوجه آن میشود. انگار کارگردان تلاش میکند تا به هر ضرب و زوری شده بگوید تا من را ببینید چه اثر درخور و متفاوت و عجیب و غریبی ساختهام در حالیکه برای خاص بودن، نیازی به تلاشهایِ بیهود و خسته کننده نیست.
با دیدن «نوبت لیلی» کاملا مشخص است که حجازی دغدغهای ذهنی درباره ساختن سریالی در فضای ماورایی داشته است ولی این دغدغه و ایده در حالت اجرا با مشکلات و ضعفهای زیادی روبهروست. فیلمسازان باید بدانند برای ساخت سریال مخاطبپسند داشتن ایده و دغدغه اولیه کافی نیست، بلکه پرورش مهم و اصولی ایده و داستان از همه چیز مهمتر است.
۴. شخصیتپردازیهای ضعیف در کنار روابط علت و معلولی شل و وارفته
شاید شخصیتپردازیهای ضعیف سریال هم به ایرادهای فیلمنامه برگردد ولی باید گفت، شخصیتپردازی در سریال حتی از داستان و سناریو ضعیفتر است و سخت میتوان شخصیتها را باور کرد. روابط شخصیتها در طول سریال به هیچ عنوان واقعی و باورپذیر نیست.
روابط شخصیتهای سریال بقدری خام و مصنوعی درآمده که نمیتوان آنها را مثل یک خانواده تصور کرد. انگار همگی آمدهاند تا نقشی را بازی کنند و بعد به خانههایشان بروند. رابطه شخصیت اصلی سریال به نام «لیلی» با بازی پردیس احمدیه، حتی با خواهرها و پدر و مادرش نیز باورپذیر نیست.
وقتی شما به عنوان بیننده نتوانید با شخصیتها ارتباط برقرار و آنها را باور کنید، باید آن سریال را از دست رفته بدانید. شخصیتپردازی درست و دنبال کردن سرنوشت شخصیتها برای سریال، حکمِ مرگ و زندگی را دارد و اگر سریالی در این زمینه ضعف داشته باشد، باید فاتحه آن را خواند.
حتی بازیگران چهره و شناخته شده سریال مثل مریلا زارعی و حمید فرخنژاد از ارائه همان بازیِ کلیشهای همیشگیشان عقبتر هستند و روابطشان با همدیگر اصلا باورپذیر نیست. یعنی اعضای خانواده لیلی را نمیتوان به عنوان یک خانواده باور کرد و ساختگی بودن روابط حسابی توی ذوق میزند. این ضعف در شخصیتپردازی در میان دیگر شخصیتها مثل دوستان لیلی نیز دیده میشود.
همانطور که شخصیتپردازی سریال ضعف دارد، روابط علت و معلولی نیز ضعیف و سست است. در همان قسمتهای اول داماد ماشین را به دختر میکوید و بدون دلیل پا به فرار میگذارد یا روحی با بازی مریلا زارعی با یک دعوا دست به خودکشی میزند. سریال تا دلتان بخواهد از این دست مسائل دارد و مواجهه لیلی با آنها در طول داستان، بخشی از آن را تشکیل میدهد.
۵. بیدقتی در طراحی صحنه
وقتی عوامل سازنده یک سریال توانایی استفاده درست از جلوههای ویژه یا دقت در طراحی صحنه را ندارند، کارگردان باید حواسش را در استفاده از موقعیت مکانی و زمانی جمع کند. «نوبت لیلی» گافهای بدی در استفاده از جلوههای ویژه دارد. یکی از ضعیفترین این بخشها، ماجرای سفر روحی با بازی مریلا زارعی به فرانسه است. به قدری همه چیز ساختگی و مصنوعی تصویر شده که حتی برای یک لحظه هم نمیتوان باور کرد شخصیتها به فرانسه رفتهاند و داستان فیلم در آنجا میگذرد.
در چنین حالتی باید از کارگردان اثر پرسید وقتی توانایی فنی تصویرسازی رفتن به فرانسه وجود ندارد چه اصراری وجود دارد تا حتما شخصیتهایت را در قلب این کشور نشان دهی؟ یا ارجاعات فیلم به ۲۰ سال گذشته، هیچ سنخیتی با آن زمان ندارد. نمیشود که فقط با نام بردن و نشان دادن پیکان، فکر کنیم ارجاعی درست به زمان گذشته انجام دادهایم و از توجه به بقیه موارد صرفنظر کنیم. حتی عوامل صحنه از دقت در انتخاب قطعه موسیقی غافل بودهاند تا متوجه شوند آن قطعه اصلا ۲۰ سال پیش ساخته نشده بود!
به قدری همه چیز در «نوبت لیلی» سرهم بندی شده است که دیگر از گفتن این ایرادهای جزئی صرف نظر میکنیم. «نوبت لیلی» فرصت مغتنمی برای سریالسازی در ژانر فانتزی و تخیلی بود و اگر به درستی انجام میگرفت، این ژانر را در صنعت سریالسازی ایران یک گام بلند به جلو میبرد. اما ضعفهای عجیب سریال در فرم و محتوا سبب شد تا مخاطب ایرانی برای مدتها نزدیک چنین ژانری در سریالهای ایرانی نشود.
خیلی فیلم جالبی و برای کسی که اینطور ژانر هایی رو میبینه ودرک میکنه اصلا گیج کننده نیست و داستان هیجان انگیزی رو روایت می کنه و کسل کننده بودنش کاملا یه نظر شخصیه و به عنوان یه ضعف نمی شه در نظرش گرفت
باسلام به تک تک دوستان سینما نابلد کشورم، ببینید درسته که این نقد خیلی سطحی بود اما رویهمرفته بعد از قسمت اول که تنها قسمتی که من دیدم ، هدف کارگردان همینه که بیننده مبهوت فیلم بشه و مخاطب عامه که از مبهوت موندن لذت میبره، عکس نظرات به نظر من رمز و رازی وجودنداره و فقط اینطور جلوه میکنه و فیلمی که گنده تر از دهنش بخواد حرف بزنه همینطوری میشه، شما فیلم رستگاری در شاوشنک رو به یاد بیارید که حرف فیلم فقط فقط امید بود که بدون کوچکترین پیچیدگی و نماد بازیه مسخره ای به مخاطب منتقل شد، وقتی بخوای حرفی رو تو فیلم بزنی که خودتم چیزی ازش نمیفهمی این میشه و کلاهبرداری محض و مطمئن باشید که خود کارگردانم همونقدر مبهوت فیلم میشه بعد دیدنش که شما و کارگردان خواسته یک فیلم سورئال بسازه که عکس این نقد که میگه اول فیلم رئال اصلا همچین چیزی نیست و از همون پلان های ابتدایی مشخص که فیلم فرا واقع گرا هست ولی همینطور که گفتم باید به حرفی که میخوای تو فیلم بزنی باور داشته باشی که عمرا کارگردان نداره و فقط واسه خودنمایی و مبهوت و کلا گذاشتن سر مخاطب همچین سریالی ساخته لطفا کمی دیدتون رو تغییر بدین، چون کاملا مشخص که سکانس های عجیب و غریب رو خود کارگردانم نمیفهمه و برای اونم معنی نداره و اصلا نمیشه اسم اینجور فیلمارو حتی معنا گرا گذاشت و وقتی هدف فیلم و کاراکترهای مشخص نیست همه چی بی معناست
به عنوان یک فیلمباز در آغاز خوندن این متن چیزی ندیدم جز حسادت و غرضورزی!
نقد میکنید؟ نقد ماهرانه و علمی بکنید، نه احساسات شخصی.
به نظر من جزو بهترین سریالهای ایرانی بود که تماما خواسته های من رو برآورده کرده بود.
من کلا دو تا از سریال های ایرانی رو میپسندم و دیدنش رو پیشنهاد میکنم؛ اولی سریال خاتون هست و دومی نوبت لیلی.
در طول سریال محو تماشای اون بودم و اینکه یکسری از مسائل به صورت رمز و راز باقی موندند، کاملا فیلمنامه به جایی هست چون که زندگی واقعی هم همینه و تمام رازهاش کشف نشده.
جدای از اینها اینکه روحالله حجازی برای نخستین بار چنین داستانی در این ژانر تو ایران ساخته، قابل ستایش و تقدیر هست.
عجیبه که اینجوری تاختی به سریالی که اتفاقا خیلی متفاوت و با دانش بالا ساخته شده بود
شما محدودیتهای موجود در ایران رو نادیده میگیرید و حتی نمیخواهید بپذیرید که سریال بخاطر ممنوع التصویر شدن برخی بازیگرها احتمالا توقیف شده چون عجله ای و سرسری تموم شدن سه قسمت آخر کاملا تابلوئه
اگه اجازه میدادن این سریال با همون روند جذاب و هیجان انگیزش ادامه پیدا کنه شما الان این متن مغرضانه رو نمیتونستی بنویسی
من تا الان فقط دو قسمت اول رو دیدم. پس نمیتونم درباره تا آخر فیلم نظر بدم.
فیلم رو هم نه نقد میکنم، نه دفاع میکنم، تا وقتی که تا تهش برم
ولی راستش نقد شما از نظر من خیلی آبدوغ خیاری بود دیگه. بعنوان یه منتقد ، اینکه نتونید نمادهای یه فیلم رو ببینید خیییلی ضعف بزرگیه.
شما اصلا صد سال تنهایی رو تو فیلم دیدید؟ پروانه های زردی که بالای سر لیلی میچرخیدن. یا وقتی که مادرش مرد، کنار سرش، داخل گنجه، کتاب صد سال تنهایی بود . یا کلا فضای خونه، که یادآور رئالیسم جادویی مارکز بود. میخواید نقد کنید، حداقل اینا رو دیده باشید
یا گریم بچگی های لیلی، که وقتی موهاش رو میبست خود خود فریدا میشد
اینا رو هم ببینید ، بعد نقد کنید، که خواننده نقدتون حس نکنه فقط از روی غرض ورزی نقد کردید
جسارتا، اصلا مارکز رو، یا حتی فریدا رو میشناسید؟
درود، والا جسارتا من جز حسادت تو متن شما ندیدم! اتفاقا خیلی از دیدن فیلم لذت بردم و در طول فیلم بارها کارگردان رو تحسین کردم؛ خوشحالم که چنین فیلمی(از همه نظر) هم فکر شده براش و هم ساخته شده، تو قلب نیویورک که فیلم نساخته، ایران دربو داغون فعلی خودمونه! با کلی محدودیت! (چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است!) باید تقدیر و حمایت کرد؛ ولی در کل از انتظارات من خیلی بالاتر بود؛ منتهی من خودم برای صد در صد فهمیدنش شاید لازمه دوباره ببینمش، این یا ضعف فیلمه یا من بایر با دقت بیشتری میدیدم و بهتر گوش میدادم. قطعا بار دومشم با لذت میبینم. 😊 ایکاش انتقاد هم میکنیم کمی مهربان تر باشیم! 😐🌻
چقدر سختگیری کردین در حق ایم فیلم، من که لذت بردم و دوسش داشتم. البته میشد که قویتر باشه ولی جذابیت های خودش رو هم داره و قابل تحسین تلاش دوستان.
سریال خیلی جالبی بود ، فقط نیاز به دید عمیق داره و بنظرم سریالی قشنگه که بعدش درموردش بشینی حرف بزنی و بخوای موشکافانه برسیش کنی و ادم و به فکر فرو ببره ..
اگرنه سریال اب دوغ خیاری که ببینی و بگذره بره همه چیز عادی باشه زیاده و جذابیت انچنانی نداره.
اینکه خسته کننده باشه یا جذاب کاملا سلیقه ایه و مشخصه که شما سلیقه ی خودتونو فقط نوشتید.
در مورد فیلم هم از نظر منه بیننده کاملا جذابه طوری که حتی باید برای بار دوم هم ببینمش. فیلم برداریش.. انتخاب موسیقی متن.. داستان.. دیالوگ ها.. بازی بازیگرا.. تمام فیلم توی تک تک سلول هام تاثیر گذاشت و حتی بو داشت..
اینکه کلا انتقاد بود شما از آقای فراستی هم آتیشت تند تره انگاری!
درسته قسمتهای اول و دوم گیج کننده بود ولی تو قسمتی بعدی داستان رو روال خودش افتاد و به نظرم جذابیت های خاص خودش رو داشت.
من و دوستام که دیدیم وراضی بودیم امیدوارم هر چه زود تر فصل دوم ساخته بشه✌🏻
در مورد شخصیت پردازی ها اصلا باهاتون موافق نیستم،مخصوصا خانم احمدیه
ایشون واقعا احساس خواهرانگی رو به بیننده القا کردند.
سلام.والا متن خودتون هم یه ویرایش بکنید.همش تکرار پشت تکرار.یه نقد کوتاه رو آب بستید بهش
چندژانری بودن که جالبه؛ ضمن این که توانست مخاطبان خود را راضی کند.