۴ روش که مردم محلی میتوانند مانع از نابودی زاگرس شوند
داستان روستاییان زاگرسی در ۱۳ استان کشور با بلوط و بنه شروع میشود. در بعضی از مناطق لر نشین به بنه میگویند «کُلِنگ کُلخِنگ». در جنوب و هرمزگان «کسور» نامش است. اما به هر گویشی که باشد برایشان بنه اهمیت و معنای خاصی دارد. نجات زاگرس به معنای نجات فقط مردم این ۱۳ استان هم نیست. نجات ایران است.
وسعت و وضعیت جنگلهای زاگرس میگوید که محلیها نباید بلوط را به زغال تبدیل کنند اما میکنند و میفروشند. غیرقانونی است اما واقعیت روی زمین چیز دیگری میگوید. علوفهی دامها از زاگرس تامین میشود. بزهای گله هم به هر سر سبزی که در جنگل برسند روی آن میجهند و آن را میچرند. فروش دانههای بلوط هم یکی از راههای گذران زندگی زاگرسنشینان است. حالا جنگل زاگرس بیمار است. هزار جور بیماری به جان آن افتاده. بهار که میشود میروند سراغ گیاهان دارویی. بعضی از گیاهان دارویی به دلیل برداشت بی رویه، منقرض شدهاند. جنگل هم همین طور از بین میرود. این هم واقعیت دیگری روی زمین زاگرس است. زنگ از بین رفتن زاگرس هم به صدا درآمده است. حالا سوال این است که برای حفاظت از زاگرس که منبع درآمد روستانشینان است چه باید کرد؟ سوال مهمی است. همین منبع درآمد بودن زاگرس، تکلیف حفاظت از جنگل ها را روشن میکند. حفاظت از زاگرس بدون مشارکت مردمی و بهرهبرداران آن به بقای زاگرس نمیانجامد. اینها یکی از دلایل تخریب زاگرس است . حالا راهکار چیست ؟ آیا باید همهی روستاها را تخلیه کرد، همه دامها را به خارج از جنگل برد؟ طرح خروج دام سازمان منابع طبیعی که تاکنون نتیجه نداده است.
دانههای بلوط را ضبط کرد؟ حالا این راه حلها روی کاغذ هم راحت نوشته نمیشوند. این روشها یعنی رو در روی جنگلنشینان قرار گرفتن. روش قهری جواب نمیدهد. جنگل را باید با جنگل نشین احیا کرد چون آنها خودشان بخشی از راهحل احیای، جنگل هستند. تجربه هم همین را میگوید. هم در کشور خودمان هم در سایر کشورها. برای آنکه جنگل بتواند خودش را احیا کند باید مردم را به سمت معیشت جایگزین برد؛ آن هم پله به پله. پول و اعتبار میخواهد که معمولا سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری آن را قطره چکانی تامین میکند. بنابراین تا به امروز تلاششان به گرد پای تخریب جنگل هم نرسیده است. بنابراین برنامهها کند پیش میرود.
حافظت مشارکتی با کمک مردم محلی
در برخی نقاط، نهادها و انجمنهای مردمی پای کار آمدهاند. آنها روی «حفاظت مشارکتی» تاکید میکنند و خواستار دخالت مستقیم مردم در تمامی مراحل مدیریت و حفاظت از منابع طبیعی میدانند، بهگونهای که مردم بهعنوان ذینفعان اصلی در این فرآیند نقش فعالی داشته باشند. حفاظت مشارکتی که نهادهای مردمی، به دنبال آن است با حفاظت مشارکتی دولتی فرق دارد. در پروژههای حفاظت مشارکتی مد نظر دولت، گاهی اوقات مردم حذف میشوند و همین مساله به مقاومت اجتماعی در میان محلیها منجر میشود.
تجربه میگوید که این مشارکت مردمی، نباید صرفا به کارهای اجرایی محدود شود، بلکه باید شامل تصمیمگیری، انتخاب، اجرای برنامههای قرق و صیانت از جنگلها نیز باشد.
هرجایی که جوامع محلی که خود بهرهبرداران اصلی جنگل هستند، از این فرآیند (حفاظت مشارکتی) کنار گذاشته شدهاند به مخالفت با طرح پرداختهاند. وقتی محلیها از طرحها کنار گذاشته شوند، حس تعلق به جنگل را از دست میدهند. بعد از دست دادن این حس تعلق، به یکی از علل تخریب تبدیل میشود.
سالهاست که گروههای مردمی و تا حدودی دولتی به سمت مشارکت دادن مردم بومی در طرحهای حفاظتی رفتهاند. طرحهایی که در قالب کارگاهها به گوش اهالی میرسد. در کارگاههای مشارکتی توجه جوامع روستایی را به این نکته جلب میکنند که برای بهرهبرداری از زاگرس باید از زاگرس حفاظت کرد.
قرق جنگلها
قرق ۱۰۰ هکتار از ۳۰۰۰ هکتار جنگلهای دمچنار کهگیلویه و بویراحمد که در آتشسوزیهای سال ۱۳۹۹ دچار حریق شده بود، مثال خوبی از همکاری مردم با انجمنهای فعال در حوزهی منابع طبیعی است. آنها شریک کم و زیاد جنگل شدهاند. بنابراین قبول کردند که ورود دام به منطقهی قرق شده را ممنوع کنند، گونههای بومی را بکارند، مسیرهای دسترسی قاچاق چوب را هم مسدود کنند. در نهایت هم حفاظت از آن را به محیطبانهایی سپردند که توسط خودشان انتخاب شدند. البته محیطبانها را هم تنها نگذاشتند. مردم هم در حفاظت، مراقبت و حتی خاموش کردن آتشهای احتمالی مشارکت فعال داشتند. در این میان، نهادهای دولتی نیز بهعنوان یکی از ذینفعان اصلی، با امضای تفاهمنامههای جنگلداری اجتماعی و تأمین نهال، در این فرایند نقشآفرینی کردند.
کاشت گونههای بومی
احیای جنگل فقط کاشت درخت بلوط و بنه و بادام کوهی نیست. هرچند فعالان و گروه های بومی کاشت بلوط و بنه و بادام کوهی را در برنامهی هر سالهشان دارند اما برداشت بی رویهی گیاهان بومی هم باعث انقراض برخی از این گونههای ارزشمند شده است. همین مسأله باعث شده تا در برخی از نقاط زاگرس، فعالان فراخوان عمومی برای کاشت گونههای بومی چون بلوط، بادام، گلابی وحشی و گیاهان دارویی چون بیلهر، بن سرخ، جاشیز و گنبو را بدهند.
هدف اصلی آنها احیای کامل جنگل است. مردم با کمک فعالان، کاشت گونهها را بهصورت برنامهریزیشده و در زمان مشخص انجام می دهند. این اقدام به حفاظت از منطقه کمک میکند، زیرا حضور اثرات کاشتشده، نیاز به مراقبت و حفاظت توسط بومیها را ملموستر میکند. کاشت گونههای بومی، چه بهصورت نهال و چه بذر، باتوجه به شرایط محیطی و اقلیمی منطقه صورت میگیرد. تجربه ثابت کرده که بذرها معمولاً با شرایط منطقه بهتر سازگار میشوند و به مراقبت و آبیاری کمتری نیاز دارند، در حالی که نهالها، بهدلیل انتقال از نهالستان به محیط طبیعی، به مراقبت بیشتری نیاز دارند.
قرق جنگل همیشگی نیست
این مشارکت حفاظتی البته بدون چالش نیست. بخشی از نهالهای کاشتهشده ممکن است به دلایل طبیعی یا توسط جانوران از بین برود .همین جاست که اهمیت خود احیایی جنگل، خودش را نشان میدهد. قرق یکی از روشهایی است که اجازه میدهد جنگل خودش را احیا کند. قرق مناطق جنگلی به بازسازی طبیعی کمک میکند اما باید بهگونهای مدیریت شود که ورود و خروج افراد و تیمها به عرصه قرق کاملاً مشخص باشد. در نهایت، مدیریت این مناطق باید به مردم محلی واگذار شود. قرق هم دارای چالشهای خاص است.
برای همین است که آشنایان اکوسیستم جنگل، موافق قرق همیشگی جنگل نیستند. قرق جنگل به رشد گیاهان در کف جنگل منجر میشود. انباشت گیاهان خشک در بهار و تابستان جنگل را به انباری از باروت تبدیل میکند که با هر جرقه میتواند بخشی از بلوطزارها و بنهزارها را خاکستر کند. بنابراین آنها در این موقعیت از دامداران میخواهند گوسفندان خود را در منطقه قرق رها کنند. ورود بزها همچنان ممنوع است، چون بزها هر سبزینه را به نیش میکشند و نوش جان میکنند. بنابراین اجازه رشد به جنگل نمیدهند.
همچنین، در سالهای اخیر، تیمهای محلی آموزشدیده با کارتهای همیاری تشکیل شده اند تا در مواقع آتشسوزی منطقه را خاموش کنند و ورود دام به منطقه را کنترل نمایند.
فعالان در چهار سال گذشته گونه های در حال انقراض را در منطقه کاشتند و حالا مردم شاهد احیای جنگلهای خود شدند و همین باعث افزایش انگیزه و احساس تعلق آنها شده است. برنامه فعالان این است که پس از تثبیت حفاظت در یک منطقه، آن منطقه به مردم واگذار شده و دامنه فعالیتها را به مناطق بیشتری گسترش داده شود.
معیشت جایگزین زندگی روستاییان در زاگرس
برداشت روستاییان از دانههای بلوط، مخالفان خود را دارد. دلنگرانی درست اما یک واقعیت غیر قابل انکار وجود دارد، نمیتوان بدون تعریف معیشت جایگزین، روستاییان را متقاعد کرد که از دانهی بلوطها برداشت نکنند. ابتدا باید به دنبال کاهش زغالگیری از بلوطها رفت. خسارت زغالگیری بیشتر است. برای چیدن دانه بلوطها هم باید شرط گذاشت. شرطی که بقای زاگرس و زاگرسنشینان را تضمین میکند. روستاییان باید فقط دانههای روی زمین را جمع کنند. با چوب به سرشاخههای بلوط نزنند. چون دانههای روی درختان هستند که با هر چوبی که به درخت میخورد میافتند. این جوانهها نباید از درخت کنده شوند، چون این جوانهها سال آینده ثمر میدهند. محلی حتما باید سهمی از بلوطها را برای زادآوری جنگلها باقی بگذارند، چون بدون جنگل، زندگی در زاگرس ادامه نمییابد. اصل را باید بر جایگزینی معیشت برای پایداری جنگل گذاشت و در مراحل بعد کم کم فشار را روی جنگل کم کنید.
نسخهی دارویی برای حفاظت از جنگل
برداشت از گیاهان دارویی هم رسم دیرینه مردم زاگرس نشین است اما گیاهان دارویی این رویشگاه استراتژیک هم در سرآشیبی انقراض قرار گرفتهاند. فعالان مردمی برای جبران برداشت بیرویه از طبیعت زاگرس به سمت کاشت گیاهان دارویی کاشت گیاه بیلهر، بن سرخ، جاشیز، گنبو و کرفس رفتهاند. آنها از روستاییان میخواهند که دامها را به جنگل نبرند اما به جای آن از گیاهان دارویی مثل کنگر یا کرفس برداشت کنند اما این برداشت هم اصولی دارد. نباید گیاه را از ریشه کند باید گذاشت گیاه در سال آینده هم بار دهد.
زادهی بلوط؛ هر مدرسه یک نهالستان
در چند دههی گذشته خیلی از روستاییان به شهر آمدهاند. برخی از روستاییان هم شغل کارمندی را انتخاب کردهاند. بین آنها و اهمیت بلوط فاصله افتاده است. آنها گرچه بلوط زادهاند و پدران و پدربزرگهایش در سایهسار بلوط و بنه بزرگ شدهاند اما با بلوط آشنا نیستند.
- اهمیت تاریخی زاگرس و داستان ثبت گوشهای از آن در یونسکو
- فیلمهای مهمی که زاگرس و فرهنگ مردمش را تصویر کردهاند
- چرا زاگرس و حفاظت از آن مهم است؟
فاصلهی طبیعت با کودکان و دانش آموزان بیشتر است. گاهی این فاصله، به یک دره عمیق میماند. برای همین هم گروههای مردمی، روی ایجاد تعلق میان نسل کودک و نوجوان هم حساب ویژهای باز کرده است. کودکانی که برخلاف اجدادشان، شاید ندانند نقش یک بلوط در زندگی آن چیست. طرح هر مدرسه یک نهالستان؛ نتیجه همین دغدغهها بود. در این طرح به دانش آموزان بذر داده میشود تا در گلدان بکارند، وقتی به بار نشست و نهالی جوان شد از دانش آموزان میخواهند تا آن را در منطقه مورد نظر بکارند. وقتی درختان به دامان طبیعت سپرده شدند از دانش آموزان خواسته میشود تا دست به قلم شوند و داستان بلوط خود را بنویسند. همه میدانند در احیای جنگل، «داشت» و «نگهداشت درخت» از کاشت آن مهم است اما حتی اگر درختان دستکاشت دانش آموزان از بین برود، قدر درخت بلوط چند هزار ساله را بهتر میدانند؛ چون اهلی کردن بلوط را یاد گرفتهاند.