از پیتزا با طعم شیرین بیان تا موسیقی با مانترای هندوها (پیشنهادهای هنری آخر هفته)
خوشبختانه فیلمهای مهم اکثرا برای تماشا در دسترس قرار گرفتهاند. هر ماه در حوزههای مختلف کتابهای درجه یکی ترجمه و چاپ میشوند؛ دهها پادکست که میتوانید گوش کنید و نمایشگاه و تیاتر که میتوانید به آنها سر بزنید و حتی سایتهای موزهها و ارکسترها که از خیلی از آنها به صورت رایگان میتوانید استفاده کنید. پیشنهاد هنری این آخر هفته آش درهمی است برای سلیقههای مختلف که شاید لااقل یکی از آنها به کارتان بیاید.
این پیشنهاد طبعا به سلیقهی نگارنده است و حاصل تجربیاتی که طی هفتههای گذشته از سر گذراندم و با هر کدام از این فیلمها و موسیقیها و کتابها ساعات خوشی را سپری کردم.
چی ببینیم؟
پل توماس اندرسون از آن فیلمسازهای گزیدهکار است. از سال ۱۹۹۶ یعنی ۱۶ سال پیش که اولین فیلم بلندش را ساخت تا امروز فقط ۸ فیلم بلند ساخته است. از درام روانشناختی عاشقانه تا کمدی-رمانتیک هم در کارنامهاش دیده میشود اما همهشان متفاوت با فیلمهای معمول هالیوودی است. قریحه و استعداد پل توماس اندرسون در سینما از آن چیزهایی است که شاخکهای زیباییشناسی علاقمندان جدیتر به سینما را فعال میکند.
فیلم جدید او که ترجمهی تحتاللفظیاش به فارسی میشود «پیتزای شیرین بیان» ولی اکثرا همان «لیکوریش پیتزا» ترجمه شده هم از این قاعده مستثنا نیست. فیلم میان کارهای اخیر اندرسون بیشتر به «فساد ذاتی» شباهت دارد تا «رشتهی خیال». اینجا داستان اصلی از فراز و فرود دراماتیکی ندارد و حتی رابطهی میان دو کاراکتر اصلی کمی گنگ است اما شبیه «فساد ذاتی» مود و لحن و گرمایی در فیلم جاری است که تماشایش را تبدیل به تجربهای لذتبخش میکند.
فیلم تا حدی یادآور «روزی روزگاری در هالیوود» تارانتینوست و البته هنوز نیم ستارهای با آن فاصله دارد. این یکی روایتی از دههی هفتاد آمریکاست. با سکانسهایی که شاید ارتباطشان را به خط دراماتیک فیلم متوجه نشویم اما به صورت قائم به ذات آنقدر جذابیت دارند که مخاطب را مسحور کنند مثل آن سکانس حضور تام ویتس و شان پن در نقش جک هولدن (اشاره به ویلیام هولدن) که حالا پیر شده و میخواهد صحنهی یکی از فیلمهایش را برای مردم دوباره اجرا کند. آن جملهی البته بیربط که آلانا را شبیه به گریس کلی میداند اینطوری معنا پیدا میکند که برای اغفال دختر از زیباترین زن جهان مایه گذاشتهاند.
آلانا دختری بیست و چند ساله و گری (با بازی دلنشین پسر فیلیپ سیمور هافمن فقید) پسرک ۱۵ سالهی دبیرستانی در دبیرستان گری با هم آشنا میشوند. گری از آلانا خوشش میآید و آلانا او را جدی نمیگیرد چون بچه است. اینکه چطور میشود گری روی آلانا تأثیر میگذارد و آلانا به رستوران میآید را متوجه نمیشویم. شاید بهخاطر فرار از سختگیریهای پدرش، به خاطر تجربهی کمی آزادی. اینها سوراخهای دراماتیک فیلمنامه هستند اما در نهایت چیزی که باعث میشود فیلم به اثری منحصربهفرد و یکی از فیلمهای خوب سال گذشته تبدیل شود آن فضای دهه هفتادی است که در اثر جریان دارد.
فیلمبرداری کار را طبق معمول خود پل توماس اندرسون انجام داده در نتیجه رنگهای براق و گرم و نورپردازی چشم را نوازش میدهد. موسیقی فیلم کار جانی گرینوود است که طی چند فیلم اخیر پل توماس اندرسون کنار او قرار داشته و البته با رجوع به قطعات دههی هفتادی مثل یکی از مشهورترین آهنگهای دیوید بووی روی یکی از دویدنهای فیلم که این دویدنها تبدیل به موتیف «لیکوریش پیتزا» شده است. دویدن برای رسیدن به جایی مثل آغوش امن یک معشوق که شما را تا پایان فیلم منتظر نگهمیدارد و البته در نهایت جایزهتان را میدهد.
«لیکوریش پیتزا» شوخطبعی پل توماس اندرسون را دارد ولی با دیدنش قهقهه نمیزنید. این کمدی-رمانتیکی است که نه بیش از حد کمدی و نه زیاده از حد عاشقانه است. شبیه همان «Punch drunk love» اندرسون کاراکترهایش را در موقعیتی عجیب قرار میدهد و درن هایت لحنی خلق میکند که از تمام شدن فیلم غمگین میشوید.
کارگردان: پل توماس اندرسون
نویسنده: پل توماس اندرسون
بازیگران: کوپر هافمن، بردلی کوپر، شان پن، آلانا هایم
محصول: ۲۰۲۱
ژانر: کمدی-رمانتیک
امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
امتیاز imdb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
چی گوش بدیم؟
از دیدن مستند «بیتلز: برگرد» پیتر جکسون غرق در شور و شعف شدم. هر اپیزود دو ساعت و نیمه دیدنش دو روز طول کشید چون تکتک آهنگهایی را که گروه بیتلز خودشان میساختند یا از دیگران کاور میکردند باید گوش میدادم. این وسط کشفم یک قطعهی عالی بود که جورج هریسون سر صحنه پیشنهاد ساختش را داد.
صبح اول وقت هنوز جان لنون و یوکو نیامده بودند و طبق معمول تأخیر داشتند. رینگو استار بیحاشیه پشت درامز نشسته بود و به حرفهای جورج هریسون گوش میداد که میگفت شب قبل در یکی از کانالها فیلمی دیده روی سکانسی از یک رقص والس با همان ریتم موسیقی ۳/۴ والس و کلمات i me mine دائم با همان ریتم در سرش تکرار شده.
نتیجهاش قطعهای شده بود که همراه خودش آورد. قطعهای که جان لنون چندان تحویلش نگرفت و موقعی که جورج هریسون آن را اجرا میکرد با یوکو مشغول والس رقصیدن شد اما من مبهوت ملودی دلنشین جورج هریسون شدم و اینکه بیتلز در نهایت چطور بعد از هر ترجیع بند آن به آن ملودی والسگونه حال و هوای سرخوشانهی راک بیتلزی دادهاند. جورج هریسون مجذوب فرهنگ هندو بود و این سه کلمه که هر کدام به «من» و «منیت» اشاره دارند در حقیقت شبیه یک مانترا عمل میکرد که کمکم با گفتن آن از خودت به شکل خودبینانه فاصله بگیری. بعدتر برخی از منتقدان نوشتند که این واکنش هریسون به دیکتاتوری پل مککارتنی و جان لنون و منم منم کردنشان در گروه بوده است.
نام گروه: بیتلز
اعضای گروه: جورج هریسون، پل مککارتنی، جان لنون، رینگو استار
خاستگاه: انگلستان
سبک: راک
زمان ساخت: سال ۱۹۶۹
سازهای استفاده شده: گیتار الکتریک و درامز
چی بخونیم؟
کتاب «جستارهایی دربارهی زن» نوشتهی سوزان سانتاگ است. او یکی از الهامبخشترین زنان قرن بیستم بود. سوزان سانتاگ همان انسانی بود که همهمان از یک روشنفکر مد نظر داریم. تئوریسین و نظریهپرداز آثار هنری و منتقد و نویسنده بود. شیوهی محبوب سانتاگ برای بیان نظریاتش جستارنویسی است. در جستارنویسی نویسنده دربارهی یک موضوع مشخصی از نقطهای شروع میکند و اگر به روش جستارنویسیهای سانتاگ باشد تا رسیدن به مقصد ممکن است در فکر کردن دوباره به موضوع در حین نوشتن حتی نظراتش تغییر کند.
«جستارهایی دربارهی زن» در دههی ۷۰ میلادی نوشته شده و شاید برخی از مصداقهای آن الان به چشم نخورد. مثلا زنان حالا در محیطهای ورزشی یا کاری حضور موفقی دارند و البته همچنان حتی موفقترینهایشان گاهی در مقایسه با مردان از نظر حقوق مادی لااقل دچار تبعیض میشوند. سانتاگ فمینیست درست و حسابی بود. نه از آن فمینیستهایی که فکر میکنند باید برای مردان شمیر از رو ببندند. او فمینیستی بود که به قدرتها و مهارتهای زنان باور داشت.
این جستارها به زبان سادهای نوشته شدهاند و برای همه قابل درک هستند. مثلا جستار اول میگوید که چطور سن زنان برای آنها تبدیل به تهدید میشود و چطور زنان باید با این طرز تفکر که بالا رفتن سنشان به معنای از دست رفتن تواناییهایشان است مبارزه کنند.
جستار دوم در حقیقت گفتوگویی است که مجلهی پارتیزان با سانتاگ و فمینیستهای برجستهی دیگری مثل سیمون دوبووار انجام داده و دربارهی آزادیهای زنان و معنای آن از سانتاگ پرسیده است. جوابهای سانتاگ بهسادگی نشانگر ذهن هوشمند و تیزبین اوست.
جستار سوم هم به زیبایی زنان میپردازد و اینکه آیا این زیبایی سبب قدرت بیشتر زنان میشود یا درنهایت آنها را به ذلت میکشاند.
کتاب ترجمهی خوب و روانی دارد و کوتاه است. اگر دنبال نگاهی جدید به مقولهی زنان هستید، نگاهی که ۵۰ سال قبل نوشته شده اما هنوز هم نو و تفکربرانگیز است خواندن کتاب «جستارهایی دربارهی زن» را از دست ندهید.
نویسنده: سوزان سانتاگ
مترجم: آذر جوادزاده
ناشر: نشر نیماژ
ژانر: علوم انسانی
چاپ اول: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۱۰۲ صفحه
چه فعالیت هنری انجام بدیم؟
تا اینترنت صیانت نشده و به گوگل دسترسی دارید این هفته برای فعالیت هنری در گوگل نقاشیهای امپرسیونیستی کامی پیسارو را جستوجو کنید. کامی پیسارو نقاش فرانسوی و دانمارکی قرن نوزدهم است. نقاشیهای او میان امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم پل زدند. او بین نقاشان امپرسیونیست از پیرترینهایشان بود و تازه در ۵۴ سالگی سبک پست امپرسیونیسم را دنبال کرد.
در نقاشیهای پیسارو مثل سایر آثار امپرسیونیستها تصویر کردن طبیعت حرف اول را میزند. رنگهای نقاشیهای او غالبا ملایمند و باز هم طبق بقیهی کارهای امپرسیونیستی مسالهی نور اهمیت زیادی در آنها دارد. پیر آگوست رنوار کارهای او را انقلابی در نقاشی میداند و از شاگردانش میشود به پل سزان و گوگن اشاره کرد. پیسارو دوست داشت زیباییهای طبیعت را بدون دستکاری روی تابلو بکشد. او مدلهایش را تغییر نمیداد و به تصویر کردن هنرمندانهی آنچه پیش رویش بود اهمیت میداد. از علاقمندیهایش تصویر کردن زندگی روزانهی روستاییها بود.
تماشای نقاشیهای چشمنواز کامی پیسارو در روزهای آخر اسفند شما را به حال و هوای بهار نزدیک میکند.
نام: کامی پیسارو
سبک: امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم
سالهای فعالیت هنری: قرن نوزدهم
اصلیت: دو رگه فرانسوی و دانمارکی