۴ مجموعه داستان کوتاه خارجی که میتوانید در زمانی کوتاه بخوانید
یکی از بهترین راههای شروع کتابخوانی و استفادهی بهتر از اوقات فراغت در تعطیلات، خواندن داستانهای کوتاه است. در یک کتاب مجموعه داستان کوتاه میتوانید هر قصه را در مدت زمان کمی تمام کنید و بهسرعت به سراغ قصهی بعدی بروید. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، ما در ادامه ۴ مجموعه داستان کوتاه خارجی را معرفی میکنیم که میتوانید در زمانی کوتاه خواندن آنها را تمام کنید.
داستان کوتاه، روایت کوتاهی است که به نسبت یک رمان صفحات و کلمات کمتری دارد. سیر روایی کوتاه داستانها باعث میشود با شخصیتهای کمتری سروکار داشته باشیم. قبل از قرن نوزدهم، داستان کوتاه به طور کلی بهعنوان یک شکل ادبی متمایز در نظر گرفته نمیشد. اما با این حال به نظر میرسد که این سبک منحصربهفرد، مدرن است.
۱. رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید
روسیه یکی از غنیترین و تحسین برانگیزترین ادبیات اروپا را در اختیار دارد که پیشینهی آن به قرن یازدهم میرسد. کتاب «رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید» را هفت نویسندهی معاصر روس نوشتهاند. این کتاب شامل ۹ داستان است که در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است و توسط آبتین گلکار جمعآوری و به فارسی ترجمه شده است. داستان از نویسندههای مختلف، لودمیلا پتروشفسکایا، ویکتور پِلِوین، دینا روبینا، لودمیلا اولیتسکایا، میخاییل یلیزاروف، آندری گلاسیموف و زاخار پریلِپین است. داستانهای این مجموعهی مرتبط به هم، محیط مشترکی از لحاظ جهانبینی بین آنها برقرار است ولی سوژه و موضوعی که به آن پرداخته شده است، متفاوت است. تمام نویسندگان در حال حاضر زنده و همچنان در حال نوشتن هستند که این موضوع باعث جذابتر شدن این کتاب میشود.
تنهایی، خشونت، شرایط اجتماعی و روزمرگی که از اثرات شرایط اجتماعی فروپاشی اتحاد شوروی است و بهخوبی اثرات آن در کتاب «رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید» نمایان است. نویسندههای این مجموعه طوری انتخاب شدهاند که در گذشته وجود آنها ناپیدا و صدای آنها به گوش کسی نمیرسیده و در واقع میتوان گفت شرایط آنگونه بوده که امکانی برای شنیده شدن حرفهایشان برای مردم نبوده است. لیودمیلا اولیتسکایا داستاننویس معروفی در بین منتقدین ادبی است. او در سال ۱۹۴۳ در شهر داولکانوو در باشکریه به دنیا آمد. او در مسکو بزرگ شد و در آنجا زیستشناسی را در دانشگاه دولتی مسکو خواند. میخاییل یِلیزاروف نویسندهی اصلیترین داستان این کتاب است و نام عجیب و جذاب این کتاب از داستان او گرفته شده است.
قسمتی از کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید را با هم میخوانیم:
اشک ریختن من برای عمو میشا تازه شروع شده است، وقتی برایم مثل روز روشن شده که واقعا دیگر هیچ وقت او را نخواهم دید. این واژه درست در لحظه ای به عریانترین شکل در برابر ما پدیدار میشود که حکایت دارد به پایان نزدیک میشود، ولی ما میخواهیم ادامهاش را بشنویم. هر چند خیلی خوب میدانیم، حکایتهای واقعی چه قدر بیرحمانه قطع میشوند.
۲. دشت سوزان
خوان رولفو یکی از مهمترین نویسندههای قرن بیستم مکزیک است؛ اگرچه او فقط دو کتاب نوشت. رمان پدرو پارامو (۱۹۵۵) و مجموعه داستان کوتاه El llano en llamas (1953). این داستانهای واقعگرایانه برای اولین بار در سال ۱۹۶۷ با نام دشت سوزان به انگلیسی ترجمه شد. کتابخوانی یکی از بزرگترین علایق خوان رولفو بود و تقریبا تمام کودکی او با مطالعه کردن میگذشت. مجموعهی دشت سوزان تصویری عریان از نظر روانشناختی را از فقر در حومهی روستا نشان میدهد. موقعیت زمانی مجموعه داستان رولفو، زمانی است که مکزیک به دنبال تحولات انقلاب بهسرعت در حال صنعتی شدن بود. در این داستانها رولفو با چند حرکت، یک منظرهی پیچیدهی انسانی را ایجاد میکند. این داستانها درس اخلاق است. این مجموعه داستان با استفاده از یک تصنیف مشهور شروع میشود . این کلمات «آنها رفته و ماده سگ را کشتند / اما تولهسگ هنوز باقی است» به جرقهای اشاره میکند که انقلاب را آغاز کرد و جنبشهای متعاقب انقلاب را ایجاد کرد. این جنبشها اغلب کاملا از انگیزههای اصلی مستقل بودند. راوی «دشت سوزان» سرنوشت یک چنین گروهی را شرح میدهد. برای معرفی نسل جدیدی از خوانندگان با استعدادهای ادبی، رولفو این دیدگاه جدید مجموعه را بهعنوان نمونهای از ادبیات کلاسیک جهان معرفی کرد.
این اولین داستانی است که به خواننده این درک را میدهد که لحظه تاریخی انقلاب چگونه بوده است. این عمل، راهکاری مؤثر برای از بین بردن ظاهر اسطورهای است که به اغلب انقلابها میدهند. در واقع مطالعهی این مجموعه داستان تلفیقی از روایتهای انسانی و تاریخی است که دیدگاه رولفو را از وقایع نشان میدهد.
۱۷ داستان در نسخهی اصلی این کتاب وجود دارد که در ترجمهی ایرانی به ۱۵ داستان تقلیل پیدا کرده است. داستانهای مجموعه دشت سوزان شامل ماکاریو، عاقبت زمیندار شدیم، تپه کومادرس، بس که آس و پاسیم!، مرد، در سپیدهدم، تالپا، به آنها بگو من را نکشند، لووینا، که تنهایش گذاشتند، به یاد آر، سگی پارس نمیکند، پاسو دل نورته، آناکلتو مورونس است.
۳. دوازده داستان سرگردان
گابریل گارسیا مارکز نویسنده و روزنامهنگار کلمبیایی بود. گارسیا مارکز بهعنوان یکی از برجستهترین نویسندگان قرن بیستم شناخته شدهاست. او برنده جایزه نوبل ادبیات شد. مارکز در دانشگاه بوگوتا تحصیل کرد و بعدها بهعنوان خبرنگار روزنامه کلمبیا در رم، پاریس، بارسلون، کاراکاس و نیویورک کار کرد. او بسیاری از آثار غیر تخیلی و داستانهای کوتاه را نوشتهاست، اما رمانهای او مانند صد سال تنهایی و عشق در زمان وبا از مشهورترین آثار اوست. آثار او تحسین بسیار مهم و موفقیت گسترده تجاری را به خود جلب کردهاست که مهمترین آنها ترویج سبک ادبی با نام رئالیسم جادویی است که از عناصر و وقایع جادویی برای توضیح تجربیات واقعی استفاده میکند. برخی از آثار او در یک روستای خیالی به نام «ماکو ندو» تنظیم شده است و بیشتر آنها موضوع واحدی را بیان میکنند.
گابریل گارسیا مارکز این بار با نوشتن مجموعهای که شامل دوازده داستان است، فضایی جدید برای خوانندگان ایجاد کرد. در بارسلونا، یک پیرزن برزیلی سگ خود را آموزش میدهد تا در گوری که برای خودش انتخاب کرده گریه کند. در وین، زنی استعداد خود را برای ثروتمند شدن در آینده در کنار یک خانوادهی ثروتمند به نمایش میگذارد. گارسیا مارکز در این دوازده داستان کوتاه دربارهی زندگی آمریکاییها در اروپا صحبت میکند و یک ترکیب عجیب و غریب از افسردگی، سرسختی، اندوه و آرزو را که تجربهی مهاجران است، بازگو میکند.
دوازده داستانی که گابریل گارسیا مارکز در این مجموعه نوشته عبارتند از رد خون تو روی برف، هفده انگلیسی مسمومشده، خواب تعبیر میکنم، آقای رییس جمهور، سفر بخیر، قدیسه، باد سرد شمالی، هواپیمای زیبای خفته، فقط آمدم تلفن کنم، اتومبیل مشکی، تابستان سعادتمند خانم فوربس، نور مثل آب است و وحشتهای ماه اوت.
۴. برفهای کلیمانجارو
ارنست میلر همینگوی، متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹، رماننویس و داستاننویس آمریکایی است که در ۱۹۵۴ جایزهی نوبل ادبی دریافت کرد. او به دلیل زندگی پرماجرا و تبلیغات گسترده مورد توجه قرار گرفت. سبک نثر صریح و شفاف او تأثیر قدرتمندی بر داستانهای تخیلی آمریکایی و بریتانیایی در قرن بیستم گذاشت.
کتاب برفهای کلیمانجارو از آثار نویسندگانی مثل ارنست همینگوی، فرانسیس تاورز، تاس ولف، سی اس فورستر، پل گالیک و آلبر کامو است و در هر قصه سرنوشت قهرمانی را میخوانیم که این نویسندگان خلق کردهاند. کتاب برفهای کلیمانجارو شامل پنج داستان کوتاه کلاسیک است که در واقع یکی از زیباترین قصههای ادبیات انگلیس محسوب میشود و قصد دارد لایههای پنهان درون انسانها را به نمایش بگذارد. کلیمانجارو کوهی پر از برف است که ۶۰۰۰ متر ارتفاع دارد و میگویند که بلندترین کوه آفریقا است. کتاب برفهای کلیمانجارو درد و رنج مردی زخمی به نام هری را شرح میدهد که پایش قانقاریا گرفته است. موضوع اصلی داستان «برفهای کلیمانجارو» وجود همیشگی مرگ است و موضوع مربوط به نحوهی برخورد انسان با ماهیت قریب الوقوع و همهگیر مرگ است. بر اساس این داستان یک فیلم سینمایی در سال ۱۹۵۲ ساخته شده است. این مجموعه داستان شامل چند داستان کوتاه با مضامین نزدیک به واقعیت، روزمره اما خاص است که تلفیقی از رنج آدمی و واقعیت موجود در جهان است.
داستانهایی که در کتاب برفهای کلیمانجارو آمده است عبارتند از برفهای کلیمانجارو، حقیقت و خیال، پایان رنجها، مادر، خون و شن، فروافتادگان و پنجاه اسکناس هزاری.
در قسمتی از کتاب برفهای کلیمانجارو میخوانیم:
مرد دراز کشید و مدتی آرام بود و از توی هرم گرمای دشت حاشیه بیشه را نگاه میکرد. از آنجا دو سه قوچ دیده میشدند که در زمینه زرد بیشه کوچک و سفید میزدند و دورتر، یک گله گورخر به چشم میخورند که در متن سبز بیشه، سفید میزدند.
زن پرسید: «نمیخوای یه چیزی برات بخونم؟» روی یک صندلی پیرزن کنار تخت مرد نشسته بود. «باد خنکی داره میاد.»
جز برفهای کلیمانجارو، هیچکدومشو نخوندهم. ممنون از معرفی.
ازبین مجموعه داستانهای خارجی، «مجموعهی نامرئی» (از نویسندگان آلمانی)، «خوبیِ خدا» (ترجمۀ امیرمهدی حقیقت)، «داستانهای کوتاه آمریکای لاتین» (ترجمۀ عبدالله کوثری)، «۲۱ داستان از نویسندگان معاصر فرانسه» (ترجمۀ ابوالحسن نجفی) خیلی خوبن.