۳۰ فیلم مهم که سینمای موزیکال را دگرگون کردند
فیلم موزیکال دوباره روی بورس آمده است. تا اینجا یک موزیکال غیر اقتباسی، «آنت» (Annette) را به کارگردانی لئوس کاراکس، فیلمساز فرانسوی، دیدهایم و سه موزیکال اقتباسی که لین مانوئل میراندا، نمایشنامهنویس و آهنگساز امریکایی یکی، «تیک، تیک… بوم» (Tick, Tick . . . BOOM)، را بر اساس نمایشی موزیکال، در اولین تجربهی کارگردانیاش، و دیگری، «در هایتس» (In the Heights)، را جان ام. چو بر اساس یکی از نمایشهای موزیکال میراندا ساخته است. اقتباس چهارم هم «ایوان هانسن عزیز» (Dear Evan Hansen) برگرفته از یک نمایش موزیکال محبوب در برادوی (Broadway) است. و هنوز مهمترین موزیکال سینمایی سال یعنی بازسازی استیون اسپلیبرگ از «وستساید استوری» (Westside Story) باقی مانده است.
زمانبندی عالی است؛ چه چیزی بهتر از لذت ذاتی شنیدن موسیقی زنده و تماشای رقص در این دورهی محنت. (تصادفی نیست که این ژانر در دوران رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم شکوفا شد.) اما رفتن سراغ این ژانر به همان اندازه که مهیج و تحریکبرانگیز است، خطرناک است؛ چرا که امکان سقوط به ورطهی انفعال بسیار زیاد است. رقص و آواز به ذات به اندازهای تماشایی و لذتبخش است و به قدری راحت مخاطب را به خود جذب میکند که دیگر لازم نیست فیلمساز کار خاصی بکند؛ فقط کافی است دوربین را بکارد و بگذارد شور و زیبایی خودش پدیدار شود.
این دقیقاً همان اتفاقی بود که سالهای اولیهی سینمای ناطق افتاد؛ آن زمان که موزیکالها با کارگردانی متوسط پرفروش میشدند و چنان بازار را اشباع کردند که ژانر تقریباً از رده خارج شد. اما دوباره سال ۱۹۳۳ با فیلم «خیابان ۴۲» (۴۲nd Street) که بازبی برکلی، طراح رقص و کارگردان بزرگ امریکایی را کنار خود داشت، احیا شد. ولی حتی این ژانر احیاشده هم خیلی زود محدودیتهایش را برملا کرد. فرد آستر که سال ۱۹۳۴ قدم به قلمرو ستارهها گذاشت، اصرار داشت از صحنههای رقصش برداشتهای طولانی گرفته شود تا تمام حرکات بدنش ثبت شود. معروف است که میگفت: «یا دوربین میرقصد یا من میرقصم.» درخواست او کارگردان را منفعل میکرد و به همین خاطر، رقصهای معروف دههی سی او کسلکننده است. این نمونه و نمونههای بسیار دیگر ثابت کرد که موسیقی را تبدیل به فیلم کردن در مقایسه با سایر موضوعات تلاش بیشتری میطلبد. نقاط مشترک موزیکالهای بزرگ و مهم سینما فقط خواننده، رقصنده و آهنگ خوب نیست. ما اینجا با یک تجربهی سینمایی طرفیم که موضوع موسیقی باید در آن با تصویر، نمود خارجی پیدا کند.
به همین خاطر است که تجربههای اولیهی سینماگران در این ژانر اصلاً موزیکال به شمار نمیروند. فهرست سی فیلمی که اینجا به ترتیب زمان ساخت و تفکیک دهه، نه فقط با تمرکز بر سینمای هالیوود که از سینمای جهان، معرفی میشود، ساختههای برکلی و دیگر فیلمسازان مؤلف سینمای موزیکال کلاسیک از جمله استنلی دونِن را هم در خود دارد، (البته نه معروفترین فیلمش «آواز در باران» (Singing in the Rain) که فیلم بسیار خوبی است اما بیشتر در دستهی کمدی قرار میگیرد نه موزیکال.) اما نگاهی هم به درامها، مستندها و قالبهای ترکیبی نامتعارفی که لذت و اجرای موسیقی را در کانون توجه قرار میدهند، انداختهایم. کارگردانان این فیلمها تنها نمایش موزیکال باشکوه نمیسازند، اینها پتانسیلهای فراوان موسیقی در فیلم را بازاندیشی میکنند. دستاوردهای آنها نشان میدهد که حتی با وجود اشباع جریان فعلی سینما از موزیکالها، این ژانر پتانسیلهایی دارد که هنوز کشف نشده است. به قول ال جولسون در «خوانندهی جز» (The Jazz Singer)، اولین موزیکال سینمایی تاریخ، «هنوز جاهای خوبش مانده!»
۱. پرنسس صدف (The Oyster Princess)
- محصول ۱۹۱۹، آلمان
- کارگردان: ارنست لوبیچ
- بازیگران: اسی اسوالدا، ویکتور جانسون، هری لیتکه، یولیوس فالکنشتاین، کورت بویس
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
این فیلم، صامت اما به طور بالقوه موزیکال است. ارنست لوبیچ بعد از این فیلم که در سرزمین مادری خود برلین ساخت، چندین موزیکال ناطق را در هالیوود کارگردانی کرد، اما قوهی تخیلش در آن فیلمها هرگز به اندازهی زمانی که موسیقی را تنها با تصویر جادو میکرد، قوی نبود. خط داستانی این کمدی «پرنسس صدف» ثروتمندی امریکایی به نام آقای کوئِیکر، سلطان صدف (با بازی ویکتور جانسون) را دنبال میکند که دختر دردانهاش اوسی (با بازی اوسی اسوالدا) در رقابت با دختر سلطان واکس که دارد با یک کنت ازدواج میکند، به پدرش میگوید که او هم حتماً باید با شخصی مهم ازدواج کند. پدر به او قول میدهد برایش یک شوهر والامقام بخرد، بنابراین با این هشدار که صدف از واکس مهمتر است، میرود سراغ یک دلال ازدواج (مکس کرونرت) و از او میخواهد همسری اسم و رسمدار برای دخترش پیدا کند. دلال ازدواج شاهزادهی ورشکستهی مقروضی (هری لیتکه) را پیدا میکند و پیشنهاد ازدواج با دختر سلطان صدف را به او میدهد. شاهزاده دوستش (یولیوس فالکنشتاین) را از طرف خودش میفرستد که یک نظر دختر را ببیند، غافل از آنکه این دوست نقشههای دیگری در سر دارد.
و به این ترتیب، کمدی سرزندهای که لوبیچ در ساختنش استاد است، شکل میگیرد. اما ویژگی منحصربهفرد فیلم یکی از صحنههای عظیم آن است، مراسم عروسی که با حضور پنجاه نفر از نزدیکترین دوستان خانواده برگزار میشود، با بیشمار خدمتکاری که وظایفشان را با رقص همراه با چاشنی طنز انجام میدهند. یک گروه موسیقی جز هم در این مهمانی حضور دارد که نقش رهبرش را کورت بویس (که فیلمهایی همچون «کازابلانکا» (Casablanca) و «بهشت بر فراز برلین» (Wings of Desire) را هم در کارنامهی هشتاد سالهاش دارد) بازی میکند. رقص او در مقابل نوازندهها به یکباره به تمام مهمانها سرایت میکند و از کف تا بالکن، بالا و پایین راهپلهها، دور نردهها (از این پدیده با عنوان «همهگیری فاکسترات» (foxtrot epidemic) یاد میشود؛ فاکسترات نوعی رقص مترقی و نرم با حرکات روان پیوسته است که معمولاً با موسیقی آوازی گروههای بزرگ اجرا میشد.) با چنان چرخشها و اشکالی پیش میرود که میتواند حسادت هر فیلمسازی که در فیلمش با موسیقی زنده کار میکند، برانگیزد.
۲. تشویق (Applause)
- محصول ۱۹۲۹، ایالات متحده
- کارگردان: روبن مامولیان
- بازیگران: هلن مورگن، جک کامرون، جون پیرز، هنری وادزورث
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ %
این موزیکال سیاه و سفید پشتصحنهای (به ژانری از موزیکال گفته میشود که داستانش در فضای تئاتر بگذرد یا دربارهی تولید یک نمایش یا فیلم باشد.) بیشتر از بسیاری از موزیکالها، رقص و موسیقی دارد و مامولیان، کارگردان ارمنیتبار فیلم، این صحنههای رقص و موسیقی را مهیجتر از بیشتر موزیکالها کارگردانی است. داستان دربارهی یک رقصندهی بورلسک به نام کیتی دارلینگ (با بازی هلن مورگانِ محزون) است که پشتصحنه در میانبرنامهی یک نمایش دختری را به دنیا میآورد و او را صد مرتبه بالاتر از بورلسک بار میآورد؛ (بورلسک یا مضحکه نوعی سرگرمی تئاتری مضحک و طنزآمیز که معمولاً بر تقلید و ادای کسی را در آوردن مبتنی است.) اما این دختر وقتی بزرگ میشود، خانمی جوان، اپریل دارلینگ (جون پیرز) میشود، گول چراغهای صحنه را میخورد و عشق.
مامولیان که کارگردان نمایش برجستهای است، هم به لحاظ دراماتیک و هم بصری، نگاهی روشن اما واقعبینانه به انرژی و پویایی، هیجان و بی بند و باری زندگی تئاتری دارد. او تشویقهای چابلوسانهی تماشاگران را، آن ملالی که با تلاش مذبوحانه برای فروختن هنر روی صحنه تولید میشود، عاقبت ظالمانهی آن زمان را که مخاطب بیوفا میشود، به تصویر میکشد، آن هم به شدت اغراقشده، با شخصیتهای احساساتیاش و ژستها و حالات پرحرارتشان. این فیلم ملودرام سنگینی است، با یک صحنهی خداحافظی غمانگیز و کنایهآمیز بین اپریل و معشوقهی فکلیاش، تونی (هنری وادزورث)، در جنب و جوش ملالآور ایستگاه مترو میدان تایمز نیویورک. اپریل در این نقطهی اوج آوازی میخواند که دیوانهوار از خشم و تحقیری که زنهای عرصهی نمایش روی صحنه و بیرون صحنه متحمل میشوند، میگوید.
۳. خیابان ۴۲ (۴۲nd Street)
- محصول ۱۹۳۳، ایالات متحده
- کارگردان: لوید بیکن
- بازیگران: وارنر بسکتر، بب دنییِلز، روبی کیلر، دیک پاول، جینجر راجرز، اونا مرکل، ند اسپارکس
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ %
باز هم یک موزیکال دیگر دربارهی پشتصحنهی دنیای نمایش که ماجرای تمرینهای نمایشی در برادوی و بازیگران و دستاندرکارانش را در اوج دوران رکود دنبال میکند. این اولین کلاسیک تمام عیار بازبی برکلی است، همان فیلمی که در آن خودش را پیدا کرد. (بارکلی فیلمهای بلند بسیاری را از ابتدا تا انتها خودش کارگردانی کرده است، اما بودهاند مواردی که فقط طراحی رقصها و کارگردانیشان را بر عهده است، مثل همین فیلم.) «خیابان ۴۲» (که بر اساس رمانی فوقالعاده به همین نام نوشتهی بردفورد روپس ساخته شده است) با آن کمدی درام جدی پشتصحنهای خود، به جز بازگرداندن این ژانر به دستهی موفقهای گیشه، اوج شور قوهی تخیل برکلی است. او ریتم زندگی شهری را با زیستآهنگ شهوت خودآگاه و ناخودآگاه پیوند میزند.
هر کدام از طراحیهای برکلی، مینیدارمی در دل درام، از انرژی جمعی کوبنده و مهیج است که از جدال انسان برای شکوفایی و درخشش میگوید. جز این، خیزی کاملاً گیجکننده از تخیل شهودی، انتزاع و استحالهی شگفتانگیز است. برکلی فقط استایلیستی نابغه نیست، سمبولیستی وحشی، فیلسوف تصویرسازی است. «خیابان ۴۲» نامزد بهترین فیلم اسکار بود و در فهرست بهترین موزیکالهای مؤسسهی فیلم امریکا در رتبهی سیزدهم قرار دارد. سال ۱۹۸۰ یک نسخهی نمایشی هم بر اساس این فیلم در برادوی به روی صحنه رفت و دو جایزهی تونی از جمله جایزهی بهترین موزیکال را از آن خود کرد.
۴. فرزندان ناخواندهی خدا (God’s Step Children)
- محصول ۱۳۳۸، ایالات متحده
- کارگردان: اسکار میشو
- بازیگران: ژاکلین لوئیس، گلوریا پرِس، لئون گرس، ایثل موزِز، آلیس بی. راسل، کارمن نیوسام
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
اسکار میشو، فیلمساز سیاهپوست مستقل بدعتگذار و پرکار، که شرکت تولید خودش را داشت، فیلمهای صامت مهمی را در کارنامهی هنریاش دارد، اما ورود صدا به سینما، کار او را تغییر داد. در آن زمان، درِ هالیوود عمدتاً به روی هنرمندان سیاه بسته بود، اما میشو درامهایی همچون «فرزندان ناخواندهی خدا» را به مستندهای نمادینِ هنر اجرایی سیاهپوستان، به ویژه رقص، تبدیل کرد، که اگر او نمیکرد نه ثبت میشد، نه حفظ. این فیلم یک تراژدی دربارهی سیاستهای نژادی، هنجارهای اجتماعی و جنون روانشناختی، ملودرامی پرتنش دربارهی دختربچهای سیاهپوست به نام نائومی است که فرزندخواندهی خانوادهای سیاهپوست است.
نائومی در کودکی (که نقشاش را ژاکلین لوئیس بازی میکند) مذبوحانه میخواهد او را سفیدپوست در نظر بگیرند، و در بزرگسالی (گلوریا پرس) به برادرخواندهاش، جیمی (کارمن نیوسام) علاقهی شدیدی پیدا میکند. اما بیشتر اتفاقات فیلم در کابارهای میافتد، که در آن لئون گرس، از خوانندهها و پیانیستهای معروف آر اند بی امریکایی، موسیقی- جَزی داغتر از هر آنچه هالیوود به نام جَز میشناسد- اجرا میکند و رقاصانش، خیلی بی زحمت و عادی میرقصند، سَرتر از هر آنکه در آن زمان در هالیوود کار میکرد، (بله، حتی از فرد آستر). این فیلم انحصارطلبیهای تحمیلشده از سوی جریان اصلی و جامعهی امریکایی را بیرحمانه دست میاندازد.
۵. تو و من (You and Me)
- محصول ۱۹۳۸، ایالات متحده
- کارگردان: فریتس لانگ
- بازیگران: سیلویا سیدنی، جرج رافت، هری کری
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۶ %
برتولت برشت فیلمنامه و نمایشنامهی موزیکال مینوشت، اما میتوان گفت برشتیترین فیلم موزیکال تمام دوران را یک تبعیدی از سینمای آلمان، فریتس لانگ، ساخته است. این فیلم، که موسیقیاش را یک تبعیدی دیگر در هالیوود، کرت ویل، از همکاران برشت نوشته است، داستان یک زوج سابقاً خلافکار (با بازی سیلویا سیدنی و جرج رافت) را که با هم در فروشگاه زنجیرهای یک کاپیتالیست انساندوست (با بازی هری کری) کار میکنند، دنبال میکند. این زوج، به رغم ادعای غرضورزانهای تشکیلات تبهکار و موانعی که قوانین سختگیرانه بر سر راهشان میگذارد، تلاش میکنند از کارهای خلاف دور بمانند. لانگ، با نگاهی کنایهآمیز به جامعهی به ظاهر محترم، وابستگی ریاکارانه جهان قانونمند را به دانش، بیپروایی و هنجارهای اجتماعیِ جمعیت غالباً ملعونِ قانونشکنان به نمایش میکشد (همان کاری که در فیلم محصول ۱۹۳۱ «ام» (M) میکند). او قصه را با صحنههای موزیکال طولانی دربارهی پول و جنایت، با پاساژهایی به بیان آوازی در بطن حرکات و رفتارهای واقعگرایانهی شخصیتها، یک ترانهی کابارهای احساساتی غلوشده تقریباً اشکبار و یک فانتزی ریتمیک کوبنده دربارهی زندان که با نگاهی اکسپرسیونیستی از ناامیدی ویرانگر میگوید، روایت میکند.
۶. برقص دختر، برقص (Dance, Girl, Dance)
- محصول ۱۹۴۰، ایالات متحده
- کارگردان: دوروتی آرزنر
- بازیگران: مورین اوهارا، لوئیس هیوارد، لوسیل بال، رالف بلامی
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ %
مهمترین کارگردان زن سینمای کلاسیک هالیوود، دوروتی آرزنر، این درام موزیکال را دربارهی آسیبهای «نگاه خیرهی مردانه» (Male Gaze)، سالها پیش از آنکه لارا مالوی این اصطلاح را در قالب نظریهای فمینیستی به عرصهی نقد سینما معرفی کند، ساخته است. در این فیلم مورین اوهارا نقش هنرجوی بالهی مصمم اما فقیری به نام جودی را بازی میکند که برای امرار معاش به یک برنامهی برلسک اروتیک میپیوندد. رقاص حرفهای قدیمی خبیث گروه، بابلز (با بازی لوسیل بال) از روی حسادت و بدجنسی بلایی سر او میآورد که سوژهی خندهی تماشاگران مردِ آب از لب و لوچه آویزان شود. این درام، آزادی جنسیای را که بابلز جار میزند، در برابر آزار جنسیای که جودی میبیند، قرار میدهد.
آرزنر نگاه صادقانهای به بیحرمتیهایی که زنها در نمایشهای بورلسک تحمل میکردند، دارد و با بیزاری و صراحتی آشکار، تماشاچیان مردی را که برای تأمین خوراک فانتزیهایشان حریصانه به اندام زنانه خیره میشوند، در کانون توجه قرار میدهد. فیلم صحنههای رقص زیادی را هم، با تمرکز بر نظم باله و در ستایش ابن رقص و لذت شریف طراحی خلاقانه، در بردارد که آرنزر با نگاه صاحبنظرش، عاشقانه و کاوشگرانه به تصویر میکشد.
۷. دوستان همه جمعند (The Gang’s All Here)
- محصول ۱۹۳۴، ایالات متحده
- کارگردان: بازبی برکلی
- بازیگران: جیمز الیسون، آلیس فی، کارمن میراندا، فیل بِیکر، بنی گودمن، شیلا رایان
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ %
باز هم بازبی برکلی، این بار در فیلمی تکنیکالر (سیستمی در فیلم رنگی که دههی ۱۹۲۰ در هالیوود باب شد.) به کارگردانی خودش، چه در صحنههای دارماتیک، چه موزیکال. این فیلم که در زمان جنگ جهانی دوم میگذرد، یک کمدی اتاقپذیراییوار (قالبی در نمایش که تمامش در یک اتاق پذیرایی میگذرد.) پراتفاق است که قصهی عاشقانهی سربازی به نام اندی میسون (با بازی جیمز الیسون) را با دختری زیبا، رقصنده و خوانندهای کابارهای به نام ایدی (با بازی آلیس فی در آخرین حضورش در فیلم موزیکال به عنوان سوپراستار هالیوود)، روایت میکند و همینطور اتفاقات ناگوار جشنی که پدر ثروتمند وابسته به دولت اندی به مناسبت بازگشت قهرمانانهی او از جنگ با حضور ایدی و گروه نمایشش برگزار کرده است. اندی یک راز را هم از ایدی پنهان کرده و آن نامزدی با دختری به نام ویوین (با بازی شیلا رایان) که از دوستان خانوادگی آنهاست.
برکلی در این فیلم، که مبنایش دنیای سرگرمی کابارههای نیویورک است، اجراهای صحنهای فوقالعادهای را با محوریت کارمن میراندا، خواننده و رقصندهی سامبا و بازیگر بزریلی برادوی که مرز بین زندگی واقعی و تئاتر را به چالش میکشد، با نمادهای گلدرشت در عین حال ابسورد طراحی و کارگردانی کرده است. برکلی همچنین هنر خود را با کارگردانی سرگیجهآور اجراهای سادهی موسیقایی (با بنی گودمن، نوازندهی کلاریت و جزیست امریکایی که به پدر موسیقی سوینگ معروف است، و گروهش) و رقص دونفره (طوری که سایههای رقصندهها زنده به نظر میرسد) به رخ میکشد. «دوستان همه جمعند» یکی از پرفروشترین فیلمهای سال و در عین حال پرخرجترین تولیدات آن دورهی فاکس است.
۸. عروسی سلطنتی (Royal Wedding)
- محصول ۱۹۵۱، ایالات متحده
- کارگردان: استنلی دونن
- بازیگران: فرد آستر، جین پاول، سارا چرچیل، پیتر لافورد
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ %
تقریباً دو دهه از عمر ستارگی فرد آستر گذشته بود که او بالاخره کارگردانی در شأن هنر و استعدادش پیدا کرد. استنلی دونن وقتی این کمدی را، که تا حدی برگرفته از همکاری هنری میان آستر و خواهرش، آدل در زندگی واقعی است، کارگردانی کرد، تنها بیست و شش سال داشت. قصه و کمدی متأسفانه خُنُک است، اما رقصهای فیلم به طراحی نیک کسل از جمله مبتکرانهترین رقصهایی است که تا به حال در تاریخ سینما ثبت شده است. صحنهی معروف رقصیدن آستر بر خلاف جاذبهی زمین روی سقف و دیوار اتاق متعلق به همین فیلم است. (برای گرفتن این صحنه، اتاق لوکیشن را در محفظهای در حال چرخش قرار داده و دوربین فیلمبرداری را روی کف اتاق نصب کرده بودند.)
دونن طوری فضا را شبیه صحنهی نمایش با پارچههای آستر، حقههای نورپردازی و سطوح شیبدار سرسرهمانند طراحی کرد تا فضای بیشتر و راحتتری برای رقص ستارهاش به وجود بیاورد. دونن زیبایی آستر را با نگاه ورزشکارانه و زیباییشناسانه در هم میآمیزد تا بالاخره جلوهای سینمایی به جذابیت ابدی این ستاره ببخشد. قصه در لندن سال ۱۹۴۷، همزمان با مراسم عروسی ملکه الیزابت و شاهزاده فیلیپ میگذرد. آستر و پاول نقش خواهر و برادری به نام تام و الن بوئن را در یک گروه رقص و آواز دونفره بازی میکنند که در جریان اجرای نمایش برادوی موفقشان در لندن هر کدام دلدادهی کسی میشوند.
۹. ستارهای متولد شده است (A Star Is Born)
- محصول ۱۹۵۴، ایالات متحده
- کارگردان: جورج کیوکر
- بازیگران: جودی گارلند، جیمز میسون، جک کارسون، چارلز بیکفورد
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ %
اولین بازسازی موزیکال از درام درون هالیوودی محصول ۱۹۳۷، یکی از بهترین نقشهای کارنامهی هنری جودی گارلند را برایش رقم زد. او نقش استر بلاجت، خوانندهی یک گروه موسیقی را بازی میکند که بازیگری معروف به نام نورمن مین (با بازی جیمز میسون) او را کشف و وارد عالم سینما میکند؛ این دو با هم ازدواج میکنند اما حرفهی نورمن و همینطور اعتبارش رو به افول میگذارد، در حالی که استر (با اسم هنری ویکی لستر) در مسیر شهرت قرار گرفته است. فیلم را جورج کیوکر کارگردانی کرده است که حس ترحم ملودراماتیکش نه اغرقشده هست، نه نیست، ولی قوی، پرشور و پیچیده است. او اجراهای قطعات موسیقی فیلم را با شور و پراخساس کارگردانی میکند؛ یک نمونه، ترانهی افتتاحیهی فیلم با برداشتی طولانی از جودی گارلند در حال اجرای پر از خشم ترانهی اصلی و معروف فیلم «مردی که رفت» (The Man Who Got Away).
این صحنه، که در میان سایههای یک تمرین گروهی آخرشبی قرار گرفته است، با نزدیکی احساسیاش بر صفحهی نمایش نقش میبندد. گارلند چنین انرژی رواندراماتیک مشابهی را در یک رقص و آواز تقریباً چهارده دقیقهای به کار میگیرد که بخشی از فیلمی در بستر فیلم اصلی است که این تازهوارد هالیوود را یکشبه به ستاره تبدیل میکند و در واقع روایتی تقریباً نزدیک به زندگی خود گارلند به عنوان یک خواننده/رقصنده/بازیگر است. «ستارهای متولد شده است» یکی از بهترین فیلمهای موزیکال تمام دوران است. دو بازسازی موفق دیگر، سال ۱۹۷۶ و ۲۰۱۸ به ترتیب با بازی باربارا استرایسند و لیدی گاگا در نقش ستارهای که متولد میشود، پخش شده است.
۱۰. بازی پیژامهای (The Pajama Game)
- محصول ۱۹۵۷، ایالات متحده
- کارگردان: جورج ابوت، استنلی دونن
- بازیگران: دوریس دی، جان رِیت، کارول هِینی، ادی فوی جونیور، باربارا نیکولاس
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۷ %
طراحی رقص خوب بدون کارگردانی هوشمندانهای که بتواند حرکات را به سینما تبدیل کند، هیچ است. باب فاسی خوششانس بوده است که اولین طراحی رقصش را در «بازی پیژامهای» استنلی دونن، که مهارتهای تصویرسازیاش در این اقتباس سینمایی از نمایشی موزیکال در اوج است، کارگردانی میکند. (گفته میشود دونن این فیلم را با همکاری جورج ابوت، که کارگردان نسخهی نمایشی بوده، ساخته است، البته بدون مداخله در تصویربرداری.) قصه حول اعتصابی قریبالوقوع در یک کارخانهی تولید پیژامه و لباس خواب و شکلگیری رابطهی عاشقانهی میان بِیب، از کارگران عضو اتحادیهی کارخانه (دوریس دی) و مدیر تازهی کمپانی (جان ریت) میچرخد. رقص و آواز سرمستانهی این دو که از عشق دوطرفهشان میگوید، تنها یکی از امتیازات ویژهی این موزیکال سینمایی است. انرژی پر از شور و ادراک تصویری فاسی در تمام قطعات رقص و آوازی فیلم موج میزند. ترانهها واگیردارند و بازیگران قدرت نمایشی شادیآوری را از خود نشان میدهند که دونن آن را در مرکز توجه قرار میدهد و برجسته میکند.
۱۱. اتاق موسیقی (The Music Room)
- محصول ۱۹۵۸، هندوستان
- کارگردان: ساتیاجیت رای
- بازیگران: چابی بیسابس، وحید خان، پادما دوی، روشن کوماری، بیگم اختر
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ %
درام موزیکال ساتیاجیت رای (با عنوان هندی Jalsaghar) گنجینهای از اجرای رقص و آواز کلاسیک بینظیر هندی در سینماست. در عین حال، روایتی بر اساس داستان کوتاه معروفی از تراشنکر باندیوپادهیای، دربارهی شیفتگی دیوانهوار هم هست. قهرمان قصه بیسواهمبر روی (با بازی چابی بیسابس) زمیندار و وارث عمارتی بزرگ متعلق به خاندانی قدیمی است که به خاطر علاقهی زیاد به موسیقی کلاسیک هندی در دوران استقلال هند اجازه میدهد ملکش به ویرانه تبدیل شود. او نه تنها کسب و کارش را رها میکند، بلکه برای برگزاری کنسرتهای خصوصی در اتاق موسیقی خودش با حضور موزیسینهای معروف (و با دستمزد بالا) و مهمانان از پیش دعوتشده، تمام ثروتش را تا مرز فقر خرج میکند. این درام، که با فلاشبک روایت میشود، فروپاشی تراژیک این قهرمان را در تلاش برای ایجاد عشقی مشابه به موسیقی در پسرش به تصویر میکشد.
زیبایی شگفتانگیز فیلم در تضادی کنایهآمیز با خفت ناشی از عشق بیسواهمبر به موسیقی قرار میگیرد. سکانس اوج فیلم، اوج فداکاری به خاطر هنر، نه دقیقه اجرای رقصندهای (روشن کوماری) با موسیقی زنده است. کارگردانی رای در این صحنه که عمدتاً از نمای بالا فیلمبرداری میشود، با نوازندهها که در یک گوشهی قاب هستند و تماشاچیان در گوشهای دیگر، با آینهای بزرگ در انتهای اتاق موسیقی که رقص را از زاویهی دیگر دو برابر نشان میدهد، یکی از بدیعترین و به لحاظ بصری سرراستترین قطعات اجرایی سینمای موزیکال است. این فیلم که اسم رای را در سطح سینمای جهانی بر سر زبانها انداخت و یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما در میان اهالی سینماست، قصهی زمینداری را میگوید که جز آبرو و احترام چیزی برای باقی نمانده است و برای حفظ آن، خانواده و ثروتش را فدا میکند.
۱۲. شبزندهداری با بزن و بکوب (A Hard Day’s Night)
- محصول ۱۹۶۴، بریتانیا، ایالات متحده
- کارگردان: ریچارد لستر
- بازیگران: اعضای گروه بیتلز، ویلفرد برَمبِل
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ %
روشن است که این فیلم اولین موزیکال راکمحور مهم سینما نیست («دختره دست خودش نیست» (The Girl Can’t Help It) فرانک تاشلین در صدر این فهرست قرار میگیرد)، اما فیلم ریچارد لستر دربارهی گروه بیتلز، اثری است که روی تحول دیدگاه جهانی در عصر راک دست گذاشته است. موضوع فیلم بسیار ساده است: سی و شش ساعت از زندگی گروه بیتلز در اوج جنون بیتلز، در راه لیورپول به لندن و آماده شدن برای اجرایی در تلویزیون. فیلم سراسر حرکت و هیجان، اما لحن و فضایش تمسخرآمیز و آشفته است و خبر از انقلابی شادیآور در ضمیر خودآگاه جمعی میدهد. این چهار شگفتانگیز اولین موزیسینهای پاپی (عامهپسند) نیستند که در طرفدارانشان جنون برمیانگیختند (فرانک سیناترا هم همین تأثیر را داشت) اما شهرت، نگاه خیرهی جهان، آنها را در کانون توجه قرار داده بود یا دوربینهای استودیو و صحنههای تلویزیون که اجراهای آنها را تبدیل به خبر میکردند و خبر را به تبدیل به اجرا، حتی در زمانی که موزیسینها حضور پررنگ ناخواستهی آنها در رسانهها مسخره میکردند.
این فیلم تأثیر بازخورد «جنون بیتلز» (Beatlemania) در جامعه، بیبرنامگیها و اختلالات بیمعنایی را که شهرت گروه به وجود میآورد، در تلفیق (و آشفتهبازاری) از مستند و داستان و حتی تبلیغات، به هر حال فیلم قرار بود بلند باشد، به شکلی شلخته، ناموزون و آزادانه روایت میکند تا خبر از پیدایش نسلی جدید بدهد، نسلی متشکل از مصرفکنندگان خودآگاه که چیزی کم از خالقان طعنهزن ندارند.
۱۳. فرعی (Subarnarekha)
- محصول ۱۹۶۵، هندوستان
- کارگردان: ریتویک گاتاک
- بازیگران: آبی باتاچاریا، مادابی موکرجی، ساتیندرا باتاچاریا
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
ملودرام به تندی واقعگرایانهی ریتویک گاتاک قصههایش را در قالب تحلیلهای اجتماعی و وقایع تاریخی تعریف میکند. داستان از ۱۹۴۸، بعد از چندپارگی هند و پاکستان، با محوریت پناهندگان هندو از شرق پاکستان (که حالا بنگلادش است) آغاز میشود. مردی جوانی به نام ایشوار چارکرابورتی (آبی باتاچاریا)، که با خواهر کوچکش، سیتا، و یک بچهی سرراهی به نام ابراهیم در سفر است، در کارخانهی ذوب آهن کاری پیدا میکند و به سرعت پیشرفت میکند. سالها بعد، سیتا (مادابی موکرجی) که حالا در بزرگسالی خوانندهای بااستعداد و ابراهیم (ساتیندرا باتاچاریا)، که تحصیلکردهای ممتاز و رماننویسی تازهکار است، میخواهند با هم ازدواج کنند، اما انعطافناپذیری نظام طبقاتی حاکم بر هند مانع است. گاتاک روی طیف وسیعی از جامعهی هند دست میگذارد تا اثرات ویرانگر بینظمی اقتصادی، عذاب ناشی از فقر، خشونت فراگیر را به نمایش بکشد. میان همهی اینها، صدای بینظیر سیتا، پرشور و منحصربهفرد، در ویرانهها و ساختمانهای زهوار در رفته (به طور ویژه یک پایگاه هوایی بریتانیایی متروک زمان جنگ) میپیچد. وقتی او میخواند، حسرتها و مشاهداتش انگار تاریخ را بازگو میکند و مظهر تراژدی آن است.
۱۴. آلبوم گروه بازیگران اصلی موزیکال کمپانی (Original Cast Album: Company)
- محصول ۱۹۷۰، ایالات متحده
- کارگردان: دی.ای. پنیبیکر
- بازیگران: استیون سوندهایم، الین استریچ، هارولد پرینس، دین جونز، بت هولند
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ %
هدیهی استیون سوندهایم را خوانندهها پشت درهای بسته با شور و عشق به او بازمیگردانند؛ این چیزی است که در مستند هیجانانگیز و کاوشگرانهی دی.ای. پنیبیکر دربارهی پشتصحنهی ضبط صفحهی آلبوم اولین اجرای کمدی موزیکال «کمپانی» با موسیقی و کلام سوندهایم، که قرار است برای آیندگان ثبت شود، شاهد آن هستیم. کمدی موزیکال «کمپانی» که یک جور موزیکال مفهومی است، قصهی زندگی مردی به نام رابرت را روایت میکند که نمیتواند در روابط عاطفیاش وفادار بماند، اما حلقهی دوستانش را پنج زوج متأهل تشکیل میدهند. در برادوی رسمی دیرینه است که یکشنبهی بعد از اولین اجرای هر نمایشی، بازیگران، آلبومی استودیویی از قطعات آوازی نمایش ضبط میکنند.
در این مستند دوربین پنیبیکر به اتاق کنترل که سوندهایم و دستاندکاران ضبط آلبوم صادقانه و خالصانه از سنگینی کار میگویند، میرود، اما بیشتر توجهش به بازیگران و خوانندگیشان است. او تصاویر را با انرژی عصبی آنی که هویت بصری پرحرارتی به همکاری جمعی خوانندهها و تمرکز شدید اما همراه با بذلهگوییشان میدهد. سکانس اوج فیلم، اجرای خودآزارانهی آخرشب الیین استریچ از ترانهی «خانمهایی که غذا میخورند» (The Ladies Who Lunch) در یک برداشت، یکی از بهترین لحظات اجرا در فیلم است.
۱۵. لطف حیرتآور (Amazing Grace)
- محصول ۱۹۷۲، ۲۰۱۸، ایالات متحده
- کارگردان: سیدنی پولاک، آلن الیوت
- بازیگران: آریتا فرانکلین، جیمز کلولند
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ %
کشف دوبارهی اخیر مستند « لطف حیرتآور» از دو شب اجرای سال ۱۹۷۲ آریتا فرانکلین در کلیسای باپتیستهای میسیونری به نام نیو تِمپل (the New Temple Missionary Baptist Church) در واتسِ لسآنجلس، که اسم یکی از کارهای این خواننده در این برنامهی زنده هم هست، بُعد تازهای از شور و حال استعداد هنری او را به نمایش میگذارد. فیلم را سیدنی پولاک کارگردانی کرده که در کمدی خوب است اما در مستند بیتجربه، و این فقدان دانش تکنیکی پایه، فیلم خام آن اجرا را تقریباً حرام کرد تا اینکه فناوری دیجیتال و آن قابلیت شگفتانگیز نجاتدهندهاش از راه رسید و فیلم دوباره زنده شد. حالا آلن الیوت فیلم خام را از خود پولاک خرید و بعد از مرگ او (در ۲۰۰۸) فیلم را کامل کرد؛ (البته مستند این اجرا تا پخش شود چندین بار با مانع مواجه شد؛ فقط خود فرانکلین دوبار از این کارگردان شکایت کرده و کار را به تعویق انداخت.)
پولاک، که در نسخهی جدید اسمش در گروه کارگردانی نیست و تنها با یک تشکر ویژه در تیتراژ از او یاد میشود، تصویربرداران مستند خوبی را برای ضبط اجرای فرانکلین جمع کرده و کارگردانی را در صحنه انجام داده بود، تا حتی راشها چیزی را از لنز دوربین نشان دهد که چشم غیرمسلح نمیتواند ببینید. الیوت هم سعی نکرد حس موسیقایی کار را با آوردن اشخاصی که در مستندها دربارهی سوژهی موردنظر حرف میزنند، تصویرسازی یا هر گونه اقدام اضافهای خارج از قلمرو جادویی خودِ اجرا از بین ببرد. نماهای نزدیکی که از آریتا فرانکلین در این مستند وجود دارد، از جمله صمیمیترین و پرشورترین (آنقدر مهیج که انگار دارد از پرده یا صفحهی نمایش بیرون میآید) تصاویری است که از اجرای موسیقی تا به حال در عالم سینما ثبت شده است.
۱۶. سرانجام عشق (At Long Last Love)
- محصول ۱۹۷۵، ایالات متحده
- کارگردان: پیتر باگدانوویچ
- بازیگران: برت رینولدز، سیبل شفرد، مدلین کان، دوئیلیو دل پرهته
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۱ از ۱۰
پیش از «دروازهی بهشت» (Heaven’s Gate)، پیتر باگدانوویچ کمدی موزیکال جوکباکس «سرانجام عشق» را با هزینهی زیادی ساخته بود، اما نتوانست نظر مثبت منتقدان، البته به جز راجر ایبرت، را به خود جلب کند و در گیشه شکست خورد. (جوکباکس موزیکال به ژانری از موزیکال گفته میشود که در آن از ترانهها و قطعات آوازی از پیش شناختهشده و محبوب پاپ استفاده شود.) باگدانوویچ از هجده ترانهی کول پورتر برای این فیلم استفاده کرده است و بازیگران تمام آهنگها را زنده اجرا کردند. اجرای بازیگران فیلم یکی از نکات منفیای بود که منتقدان علیه فیلم برشمردند.
فیلم قصهی روابط عاشقانهای را روایت میکند که زنها و مردهایش در آن از هم خستهاند و لابهلای رقص و آواز فراوان، دست به کارهایی برای تحریک حسادت هم و جذب دوباره به هم میزنند. برداشتهای طولانی باگدانوویچ از اجراهای این بازیگران قدرنادیده، به طور ویژه سیبل شفرد، و حرکات چرخشی نرم دوربین و صحنههای پر زرق و برق، گنجینهای از اجراهای رقص و آوازی را برای ما به یادگار گذاشته است که منتقدان قدرش را ندانستند و باعث شدند این اثر هنری ارزشمند در زمان خودش دیده نشود.
۱۷. تب شنبه شب (Saturday Night Fever)
- محصول ۱۹۷۷، ایالات متحده
- کارگردان: جان بدهام
- بازیگران: جان تراولتا، کرن لین گورنی
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۲ %
نتیجهی کار گروهی سینمایی: جان تراولتا را کسی به عنوان رقصنده نمیشناخت و جان بدهام هم تنها یک فیلم بلند (و بیشمار فیلم تلویزیونی) کارگردانی کرده بود. یک مقالهی غیرداستانی از نیک کوئن دربارهی موسیقی بود که سال ۱۹۷۶ از مجلهی نیویورک منتشر شده بود و نتیجهاش شد فیلمنامهی درام موزیکال رقصمحوری که نورمن وکسلر بر اساس آن نوشت و بعد در بروکلین همراه با انرژی و فضایی مستندمانند تصویربرداری سر صحنه شد. این درام، که پر است از موضوعاتی همچون زنگریزی، نژادپرستی، خشونت و کشمکش اقتصادی، جان تراولتا را در نقس یک امریکایی ایتالیاییتبار بااستعداد اما از طبقهی پایین به نام تونی مانرو نشان میدهد که آخرهفتهها میرود دیسکو میرقصد و خودش را روی صحنهی کاباره و پشت صحنهی استودیوهای رقص خالی میکند.
این فیلم در کل یک کپسول زمان از وضعیت اجتماعی زمانهی خود است و تضاد آشکار (و به همان اندازهی ارتباط آشکاری) که میان زندگی در خیابان و زندگی بر صحنهی رقص به وجود میآورد، آن را تبدیل به نسخهی مدرن یک درام کلاسیک پشتصحنهای کرده است. اما رویهمرفته فیلم متعلق به تراولتاست که با شور و ضرباهنگی که در وجودش هست، یکی از مهیجترین اجراهای رقص را در سینمای موزیکال ارائه میکند. این نقش یک نامزدی بهترین بازیگر مرد را هم برای تراولتا به همراه داشت که او را تبدیل به پنجمین نامزد کمسن این رشته کرد. همراهی قصه با ترانههای گروه بی جیز (Bee Geez) از دیگر امتیازات ویژهی این درام جریانساز در فرهنگ عام به حساب میآید.
۱۸. پسروی (Losing Ground)
- محصول: ۱۹۸۲، ایالات متحده
- کارگردان: کاتلین کالینز
- بازیگران: سرت اسکات، بیل گون، دوین جونز
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ %
تنها فیلم بلند کاتلین کالینز (که متأسفانه در زمان حیاتش پخش نشد) درام زندگی یک زوج سیاهپوست روشنفکر در نیویورک، یک استاد فلسفه به نام سارا (سرت اسکات) و هنرمندی به نام ویکتور (بیل گون) را دنبال میکند که رابطه و کارشان حین تعطیلات تابستانی در خانهای در شمال نیویورک ضربه میخورد. این درام سراسر رقص و موسیقی است، بهخصوص به این خاطر که ویکتور رقصندهی خوبی است و حرکات ماهرانهاش، خود درام خاص خودش را تولید میکند. از سویی، سارا میپذیرد در فیلم یکی از دانشجویانش بازی کند که موزیکالی احساسی و دردناک با رقصهای به زیبایی طراحیشدهی فراوان است، آنجا حضور همبازیاش دیوک، با بازی دوین جونز، ستارهی «شب مردگان زنده» (Night of the Living Dead)، درام بیشتری را خلق میکند. این صحنههای نمادین فیلم در فیلم، با تمرینها و مراحل تولیدش، به لحاظ احساسی هیجانانگیز و به لحاظ دراماتیک دردناک است و از جمله الهامبخشترین سکانسهای رقص و آواز در تاریخ سینمای مدرن به حساب میآید.
۱۹. یک روز پینا پرسید (One Day Pina Asked)
- محصول ۱۹۸۳
- کارگردان: شانتال آکرمن
- بازیگران: پینا باوش
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
مستند شانتال آکرمن دربارهی کمپانی پینا باوش، رقصنده و طراح رقص آلمانی، تمرینها و اجراهای عمومیشان را در تابستان ۱۹۸۳ دنبال میکند. بیشتر فیلم با برداشتهای طولانی آکرمن برای برجسته کردن حرکات ماهرانهی رقصندهها و ارتباط در هم پیچیدهی حالاتشان روایت میشود. یک سری مصاحبه با باوش و بقیهی رقصندهها و تصاویری از گفتوگوهای پشت صحنهی اعضای کمپانی در حین آماده شدن برای اجرا هم در این مستند وجود دارد. آنها از اصول هنرشان میگویند و آکرمن، که به فرم وفادار است، خودش هم جلو دوربین مینشیند تا از آرزویش برای ساختن این فیلم بگوید. تمام تصاویر فیلم در نتیجهی همذاتپنداری خلاقانهی او زنده و موثق هستند.
۲۰. متولد آتش (Born In Flames)
- محصول ۱۹۸۳، ایالات متحده
- کارگردان: لیزی بوردن
- بازیگران: هانی، آدل برتی، کاترین بیگلو
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۸ %
قصهی فیلم ده سال جلوتر از زمان ساخت در نیویورک، کمی بعد از یک انقلاب سوسیالیستی موفق و بدون خونریزی میگذرد که در آغاز مسیر حل مسائلی همچون نابرابری، فقر، نژادپرستی، جنسیتزدگی و نقش رسانه در قدرت حاکمیت (و بالعکس) است. این درام با وقایع سیاسی (مثل تظاهرات، اعتصاب، تشکیلات زنی علیه آزارگران جنسی، حمله و تسخیر یک شبکهی تلویزیونی) و مناظرهی سیاسی (با حضور یک فعال واقعی دربارهی انقلاب جهانی) همراه است. اما تمام این بستر به ظاهر خشک با صدای شبکههای رادیویی زیرزمینی غیررسمی که زنها ادارهشان میکنند، پر از انرژی و حرکت و حس و حال هنری میشود. موسیقی، که آدل برتی و یک سری موزیسین دیگر اجرا میکنند، تقریباً به طور دائم در فیلم حضور دارد و به ایدههای فیلم جنبهی احساسی میدهد. و در فضای ناهمگون پر از اعتراض و مقاومت موجود در بستر یک انقلاب فرهنگی وحدت ایجاد میکند؛ دقیقاً به همان شکل که آن زمان در زندگی واقعی در مرکز شهرِ تقریباً ویران در جریان بود.
۲۱. نام کوچک: کارمن (First Name: Carmen)
- محصول ۱۹۸۳، فرانسه
- کارگردان: ژان لوک گدار
- بازیگران: ماروشکا دتمرس، ژاک بونافه
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ %
وقتی اپرای معروف بیزه، آهنگساز فرانسوی، «کارمن» دست به دست چرخید، سال ۱۹۸۰، چندین اقتباس بر اساس آن ساخته شد، اما هیچکدام به اندازهی نسخهی سینمایی ژان لوک گدار قابل توجه نیستند. گدار قصهی این اپرای قرن نوزدهمی را، که بر اساس رمانی به همین نام اثر پروسپه مریمه نوشته شده بود، به پاریس دههی هشتاد میلادی آورد و به جای موسیقی بیزه، از کوارتتهای زهی بتهوون استفاده کرد. آنچه به این موزیکال ارزش تاریخی میدهد، تنها استفاده از این کوراتتها در ساندترک فیلم نیست، هنر گدار در استفاده و نمایش موسیقی در سینماست. او اجازه نمیدهد موسیقی از پیش ضبط شده در فیلم پخش شود، از گروهی واقعی برای تمرین و اجرای قطعات بتهوون در فضایی داخلی استفاده میکند و گفتوگوهای آنها دربارهی تنظیم قطعات و رویکردهای متنوع اجرایی را به نمایش میگذارد که کشف و شهود خالص است.
کوارتتهای بتهوون بخش جدانشدنی آثار گدار از اوایل دههی شصت بوده و در یکی از مهمترین و بهترین فیلمهای او «یک زن شوهردار» (A Married Woman) محصول ۱۹۶۴ غالباند. اگر گدار در آن فیلم از قطعات ضبطشدهی کوراتتهای بتهوون استفاده کرد، در «نام کوچک: کارمن» دِینش را با سینمایی کردن کوراتتهای او ادا میکند، در واقع، به جلوهی بصری آثار این آهنگساز بزرگ رنگ واقعیت میبخشد. در واقع، گدار تنها اجراها را فیلم نمیکند، بلکه خودش در آنها شرکت میکند.
۲۲. ایشتار (Ishtar)
- محصول ۱۹۸۷، ایالات متحده
- کارگردان: الین می
- بازیگران: داستین هافمن، وارن بیتی، ایزابل آجانی، چارلز گرودین، جک وستون
- امتیاز IMDb به فیلم: ۴.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۳۷ %
آخرین فیلم بلند الین می، که به لطف منتقدان سختگیر (همراه با حرفهی کارگردانی او) تلف شد، یک موزیکال کاملاً ضد و نقیض با اصالت شگفتانگیز و حتی آزاردهنده است. داستان فیلم دربارهی دو نفر از بدترین خواننده و ترانهسراهای جهان (وارن بیتی و داستین هافمن) است که به دلیل ناتوانی ناشی از غفلت در پیشبرد حرفهی خود در نیویورک، کنسرتی را در مراکش میپذیرند. با این حال، در راه، در کشور همسایه (و ساختگی) شمال آفریقا، ایشتار، که تحت حاکمیت یک دیکتاتوری مخالف با انقلابیون محلی است، از مسیر منحرف میشوند. در میان فریبکاریهای فرعی یک انقلابی (ایزابل آجانی) و یک مأمور سیآیاِی (چارلز گرودین)، این زوج موزیکال به طور مخفیانه با هر دو جبههی درگیری همکاری میکنند؛ با این حال، حتی زمانی که در صحرا گیر میافتند و در تبادل آتش میان شورشیان محلی و ضد شورشیان امریکایی در انتظار مرگ هستند، دست از آواز خواندن نمیکشند .
آهنگهای وحشتناک و غیرقابل تحمل اما جذاب آنها را پل ویلیامز با شوخطبعی سرکشانه نوشته است، و می هم از این آثار و هم فرصتهایی که برای اجراهای کمدی رقتانگیز در اختیار بیتی و هافمن قرار میدهند، به وجد میآید. علاقهی شدید این دو به موسیقی متأسفانه عشق یکطرفه است، اما این در واقع ماییم که دست انداخته میشویم: همانطور که اجرای آنها از آهنگهای ویلیامز (و همچنین بازخوانی آهنگهای دیگران) ثابت میکند، این دو از هر نظر هنرمندان واقعی هستند، ولی استعداد ندارند. می این بازندههای بیباک را بسیار دوست دارد و بازیهای آنها را در مرزی مبهم بین کمدی و تراژدی به نمایش میگذارد. این فیلم به طرز زوزهآوری خندهدار و در عین حال تلخ است که نشان میدهد هر کاری که ارزش انجام دادن را داشته باشد، ارزش شکست را نیز دارد، و اینکه آنچه شکست را از مشاهیر واقعی جدا میکند، اغلب تنها شرایط سخت وجودی است.
۲۳. گیجی مدرسه (School Daze)
- محصول ۱۹۸۸، ایالات متحده
- کارگردان: اسپایک لی
- بازیگران: لارنس فیشبرن، جانکارلو اسپوزیتو، تیشا کمبل، کایم، جو سنکا، آرت ایوانز،
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۶ %
اسپایک لی بعد از اولین فیلم بلندش «او باید داشته باشد» (She’s Gotta Have It)، این موزیکال دراماتیک را ساخت که در کالج ساختگی میشن، یک دانشکدهی معروف متعلق به سیاهپوستان میگذرد و بر ظلم عاطفی و جنسی زندگی اجتماعی و برادریهایش تمرکز دارد. فیلم بر اعتراضات سیاسی، تعصب علیه دانشجویان دگرباش و کسانی که پوست تیرهتری دارند (یا، به همان اندازه، تعصب معکوس علیه افرادی که پوست روشنتری دارند) و درگیریهای دانشجویان با جامعهی وسیعتر و خارج از دانشگاه متمرکز است. داستان خشن و فارغ از احساسات، که از قضا با شور و نشاط کلاسیک کمدیهای دانشگاهی میدرخشد، مملو از موسیقی و رقص است، رقصهای جمعی در فضای داخلی و روی صحنه، که لحن داستان را تعیین میکنند، اما یک کارکرد مستند هم در فیلم دارند. لی صراحتاً فرهنگ و خلاقیت سیاهپوستان جوان امریکایی را در کانون توجه قرار میدهد و نقش کالجها و دانشگاههای سابق مخصوص سیاهپوستان یعنی H.B.C.U را در جعل میراث و آیندهی آنها پررنگتر جلوه میدهد.
۲۴. صداهای دوردست، زندگیهای بیجان (Distant Voices, Still Lives)
- محصول ۱۹۸۸، بریتانیا
- کارگردان: ترنس دیویس
- بازیگران: فردا داوی، پیت پاستویت، دین ویلیامز
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ %
ترنس دیویس، یکی از کارگردانان بزرگ دارم، الهامات اصلی خود را در موسیقی مییابد، از موزیکالهای دههی پنجاه هالیوود که با آنها بزرگ شد. فیلمهای او مملو از موسیقی است، و کارگردانی او از اجرای موسیقایی درست به اندازهی رویکردش به موضوعات تماماً دراماتیک، اصیل است. اولین فیلم او، در ۱۹۸۸، یک درام خودزندگینامهای است که زندگی او را به عنوان پسربچهای مدرسهای در محلهای کارگری در لیورپول، تحت تربیت وحشتناک پدر دگرآزارش و سپس، بعد از مرگ ناگهانی پدرش، در خانهی محزون و در عین حال دوستداشتنی که حالا تحت مدیریت مادرش است، به تصویر میکشد. سبک عالی دیویس از کلوزآپهای ناگهانی و حرکتهای حماسی احساسی آهستهی دوربین با یک رئالیسم احساسی و کاربردی وحشیانه مطابقت دارد و این ترکیب خبر از شکل متفاوت اجرای موسیقی در این فیلم را میدهد. دایرهی خانواده، دوستان و همسایگان، جمعی موسیقایی است؛ در دور هم جمع شدنها در خانه و میخانهها، معاشرتهایی که با خواندن آهنگهای محلی و ترانههای برنامههای معروف، به ویژه از سوی زنان گروه همراه است. این همآوازیها را بازیگران به صورت زنده جلو دوربین اجرا میکنند، و دیویس آنها را با سرسپردگی حقشناسانه و شیفته کارگردانی میکند. برای شخصیت جوانی که دیویس خودش را در او میبیند، آوازخوانی زنان درسی است دربارهی حساسیت هنری و احساسات متعالی، بیرون آمدن لحظهای از روزمرگی و ورود به حالت این دنیایی زیبایی.
۲۵. دوباره اسکندریه و برای همیشه (Alexandria Again and Forever)
- محصول ۱۹۸۹، مصر
- کارگردان: یوسف شاهین
- بازیگران: یوسف شاهین، یسری، حسین فهمی، منها باتراوی
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ %
یوسف شاهین، کارگردان مصری، علاقهی بسیار زیادی به کارگردانی اجرای موسیقایی داشت. این فانتزی نیمهاتوبیوگرافیک (خودزندگینامهای) قسمت دوم سهگانهی او دربارهی زندگی و کشکمشهای حرفهای و شخصی فیلمسازی به نام یحیاست. این تنها قسمتی است که خود شاهین در آن نقش شخصیت اصلی را بازی میکند و این فیلم، موزیکالی از جسارت مفهومی و خلاقیت لحظه به لحظه است. یحیا دارد یک جدایی وحشتناک را از سر میگذراند؛ یک بازیگر مرد جوانتر از خودش، که در واقع منبع الهام اوست، به خاطر «شایعات» از کاری که دارند با هم انجام میدهند، کنارهگیری میکند، و همسر یحیا، جیجی (منها باتراوی)، تهدید میکند که اگر دنبال مردی دیگر برود، او را ترک خواهد کرد.
قطعات موزیکال فیلم شامل یک فلاشبک به همکاری سازنده و توفانی این زوج هنری، همراه با رقص پای شبانهی یحیا، روی پلهها، در فضای بیرونی جشنوارهی فیلم برلین میشود و خوانش موسیقایی عجیب و غریب از زندگی اسکندر کبیر، که در آن هم یحیا دوباره ظاهر میشود. با این حال، جهشهای خیالی فیلمساز، که با سبک تزئینی و نابهنگامی تاریخی جسورانه فیلمبرداری شده است، درام را در جبههی سیاسی مخالف قرار میدهد تا به کنترل شدید دولت مصر بر تجارت سینما بپردازد. دیدگاه شاهین به طرز جسورانهای جامع است، تلفیقی از سیاست و تخیل، عشق و هنر.
۲۶. سیدهشواری (Siddheshwari)
- محصول ۱۹۸۹، هندوستان
- کارگردان: مانی کائول
- بازیگران: میتا واشیشت، موهار بیسواس
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
مانی کائول یکی از هنرمندان بزرگ تجسمی سینما بود. او با بودجههای کم، تصاویری خلسهآور و پویا خلق کرد که خود نوعی موسیقی برای چشمها هستند. در این مستند-داستانی که بازخوانی دراماتیکی از صحنههایی از زندگی و افسانهی خوانندهی بزرگ کلاسیک، سیدهشواری دیوی (۱۹۰۸-۱۹۷۷) است، او توجهش را به خود موسیقی معطوف میکند. فیلم دوران کودکی سیدهشواری را که به عنوان یتیمی با پسر عمویش بزرگ شد و موسیقی را خودش انتخاب کرد، شاگردی او پیش نوازندهای چیرهدست و انتقال دانش موسیقایی او به دخترش ساویتا، که او هم در زندگی واقعی موسیقیدان است، دنبال میکند.
کائول این قسمتها را با اجراهایی به نمایش میگذارد که با قطعات ضبطشدهی واقعی سیدشواری هماهنگ شدهاند، و همچنین با سکانسهایی که در تیتراژ از آنها با عنوان «بداههسازی فیلم» یاد میشود، که در آن کوچهها و معابر شهری و زندگی در جوار رودخانهی گنگ را به تصویر میکشد. تصاویر او از رودخانه به همان اندازه شاعرانه و حماسی است که سیدهشواری خیالی، که در مکاشفات انفرادی و روابط خانوادگیاش نشان داده میشود. این فیلم یک پایان مستند قدرتمند دارد که در آن، میتا واشیشت، بازیگری که نقش سیدهشواری بزرگسال را در فیلم بازی میکند، به یک استودیوی تلویزیونی میرود و ویدئویی از خود سیدهشواری سالخورده را در حال اجرا تماشا میکند. کائول در این سکانس واشیشت را با چنان قدرت ملودراماتیکی به تصویر میکشد که یارای رقابت با هر فیلم داستانیای را دارد.
۲۷. ابر سرکش (The Wayward Cloud)
- محصول ۲۰۰۵، تایوان
- کارگردان: سای مینگ-لیانگ
- بازیگران: لی کانگ-شنگ، چن شیانگ-چی، لو یی-چینگ
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۸ %
ما در این فیلم محصول تایوان شاهد ترکیب حیرتانگیزی از شادی و مالیخولیا، تعالی و ناامیدی هستیم. در یک مجتمع مسکونی در تایپه، زنی تنها، که کارمند فروشگاه فیلم بزرگسالان است، به تنهایی در یک آپارتمان زندگی میکند. مردی سر راهش قرار میگیرد که از قدیم، زمانی که مرد دستفروشی میکرد، او را میشناخت. حالا، بی آنکه زن بداند، این مرد ستارهی فیلم بزرگسالانهای است که در طبقهی بالای خانهاش دارد ساخته میشود. برداشتهای طولانی از حرکات آهستهی فیلم احساس تنهایی و ناامیدی را القا میکند. این صحنهها با قطعات رقص و آوازی که شبیه به موزیک ویدئو ساخته شدهاند و آهنگهای پاپ سرحال و جذاب همراه هستند. صحنههای دراماتیک گاهی آنقدر بد و مبتدیاند که سخت بشود فراموششان کرد؛ به همان اندازه که مثلاً «عروسی سلطنتی» در تعریف قصهی عاشقانه مبتدی است. اما قطعات موسیقایی دلیل وجودی فیلم هستند و سبک کلاسیک موسیقی موزیکالهای سینمایی را به سطح جدیدی میبرند.
۲۸. سکوت در برابر باخ (The Silence Before Bach)
- محصول ۲۰۰۷، اسپانیا
- کارگردان: پرا پورتابیا
- بازیگران: کریستین ایتاناسو، فئودور اتکین، جورج کریستف بیلر، الکس برندمول، دنیل لیگوریو
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومینوز: ۸۴ %
پرا پورتابیا، کارگردان و تهیهکننده نود و دو سالهی کاتالانی که سابقهی کار با لوئیس بونوئل را دارد، فیلمهای داستانی را با الهامات سورئالیستی و همچنین مستندهای سیاسی جسورانه و بحثبرانگیز ساخته است. این فیلم که یک فانتزی شبهمستند است و در هشتاد سالگی ساخته است، هر دوی این تمایلات را با موسیقی در هم میآمیزد. فیلم مجموعهای از صحنههای مختلفی است که ارتباط آزادانهای با موسیقی باخ دارد و ارتباط بین فرهنگ و سیاست اروپا را از دورهی خود آهنگساز تا دوران معاصر بررسی میکند. در این فیلم، موسیقی باخ به روشهای متفاوتی اجرا میشود: پیانیستی تنها در فضای باز یک استودیو، دهها نوازندهی جوان ویولن سل در حال اجرا در واگن متروی در حال حرکت، کریستین برمبک، نوازندهی هارپسیکورد و ارگ، که باخ را در کلیسا مینوازد و به پسرش در خانه هارپسیکورد درس میدهد. یک بازسازی از افسانهی فلیکس مندلسون (با بازی دنیل لیگوریو) هم که روی کاغذی که قصابش گوشت را لای آن پیچیده بود، یکی از آثار باخ را کشف میکند، در فیلم هست. منظرهای از قلعهی باشکوه در لایپزیگ وجود دارد که در آن واریاسیونهای گلدبرگ به باخ سفارش داده و اجرا شده بود. صحنهای از یک کتابفروشی در فیلم وجود دارد که در آن از تجاوز آشویتس به موسیقی کلاسیک صحبت میشود. در مجموع، فیلم حس قارهای را منتقل میکند که خودانگاره ماندگارش را از افتخارات دور و شعلههای پایدار موسیقی باخ وام میگیرد، و همچنین از تاریخ هولناکی که اروپاییهایی که به دنبال حفظ این خودانگاره هستند، باید بپذیرند و با آن زندگی کنند.
۲۹. ممفیس (Memphis)
- محصول ۲۰۱۳، ایالات متحده
- کارگردان: تیم ساتن
- بازیگران: ویلیس ارل بیل، لینی کازان، کورتیس آرمسترانگ
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۴ %
در این مستند داستانی کمهزینهی صمیمی، ویلیس ارل بیل (با نام هنری «نوبادی» به معنای هیچکس) در شهری خیالی نقش موزیسین بلوزی را با نام خودش بازی میکند که در تلاش است حرفهی هنری و انرژی موسیقاییاش را دوباره زنده کند. ویلیس که یک سری طرفدار محلی و کمی شهرت دارد، با انسداد هنری مواجه شده است، یعنی نمیتواند موسیقی خلق کند، بنابراین در خیابانهای شهر گاهی تنها گاهی در معیت دوستانش پرسه میزند تا چیزی منبع الهامش شود. تیم ساتن فیلم را همچون یک شعر سمفونیک سینمایی کارگردانی کرده است که موسیقی دائم در آن جریان دارد، در حرف زدنهای شخصیتها، دعاهای کشیشها و گروه کر کلیسا، سوت قطار و سر و صدای ماشین و ترافیک، دستگاههای جوکباکس (پخش سکهای موزیک) و رادیوی ماشینها، آواز پرندهها و باد درختان. ویلیس هم میخواند، هم در تنهایی، هم جلو دوستانش و هم در استودیو، پشت پیانو و کیبورد الکترونیک مینشیند و بداههنوازی میکند و جوشش هنری درونش را به نمایش میگذارد. ساتن در همکاری نزدیک با بیل، موفق میشود صدا و تصویر موسیقی را در قالب تجربهای درونی، جستوجویی برای یافتن خود نشان دهد.
۳۰. ژنت: کودکی ژاندارک (Jeannette: The Childhood of Joan of Arc)
- محصول ۲۰۱۷، فرانسه
- کارگردان: برونو دومن
- بازیگران: لیز لُپله پرودُم، ژان ووآزن، نیکلا لاسوآ
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ %
اپرا راک بیپروای برونو دومن از سالهای اولیهی زندگی ژاندارک، با موسیقی خواننده/ آهنگساز فرانسوی فقید، کریستف (که موسیقی «گزارش فرانسوی» (The French Dispatch) وس اندرسون را هم ساخته و فیلم به او تقدیم شده است) میگوید. فیلم دومن در حومهی فرانسه تصویربرداری سرصحنه شده است و آنجا ژان را در دو سن مختلف با دو بازیگر نوجوان مختلف نشان میدهد که میان رنجی که مردمش از بریتانیاییها میبینند، و میان باورهای مذهبی خودِ جنگجو و شهیدش را کشف میکند. حس وهمآلود خشم مقدس در ژان با رقصهای پرشور و مهیج در منظرههای وسیع و پر از پرتگاه متبلور میشود. ترکیبی از رقصهای مدرن هوی متال و هیپهاپ هم داستانهای فرعی را روایت میکنند. هیچ ایرادی به رویکردی که دومن برای تعریف این قصه نه تنها وارد نیست، بلکه المان راک آن روحیهی شورشی نوجوانی را به این آوردگاه تاریخی باشکوه میآورد.
منبع: newyorker