۳۰ فیلم آلمانی برتر از دوران اکسپرسیونیسم تا عصر مدرن

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۶ دقیقه
بهترین فیلم‌های آلمانی

کشور آلمان همواره جایگاه ویژه‌ای در سینمای جهان داشته و تعدادی از بهترین آثار هنری یک قرن اخیر را عرضه کرده است؛ در این مقاله به معرفی بهترین فیلم‌های آلمانی تاریخ پرداخته‌ایم.

اولین سالن سینمای آلمان، در سال ۱۸۹۵ با تلاش‌های «مکس اسکلادانوسکی» و برادرش در برلین برپا شد اما در میان جنگ جهانی اول و دوم بود که فضای آرام جهان کمک کرد تا نسل درخشانی از فیلم‌سازان ظهور کنند و عصر طلایی سینمای آلمان را رقم بزنند.

«مطب دکتر کالیگاری» و «نوسفراتو» به تنهایی، سبک ترسناک را به‌عنوان یک «ژانر مستقل» معرفی کردند. «متروپلیس» به کارگردانی «فریتز لانگ»، هنوز هم پدرخوانده‌ی تمامی فیلم‌های علمی‌-تخیلی است. «فرشته‌ی آبی»، ستاره‌ای به نام «مارلنه دیتریش» را به جهانیان معرفی کرد و او در فهرست‌های بهترین بازیگران زن تاریخ، معمولا جایگاه ثابتی دارد.

با شروع جنگ جهانی دوم، همه‌ی پیشرفت‌ها ناگهان متوقف شد و بسیاری از فیلم‌سازان برجسته به هالیوود مهاجرت کردند و تنها تعدادی از آن‌ها پس از جنگ بازگشتند. آلمان پس از جنگ جهانی هرگز نتوانست به جایگاه سابقش در زمینه‌ی فیلم‌سازی بازگردد اما تغییرات سیاسی اجتماعی که در این کشور رخ داد، منجر به تولید تعدادی از بهترین فیلم‌های تاریخ شد.

اولین نشانه‌ی واقعی بهبود، سینمای نوین آلمان بود؛ در دوره‌ای که موج‌های جدید در سینماهای کشورهای مختلف به چشم می‌خورد. یکی از نقاط آغازین این سینمای نوین را باید فیلم «دختر دیروز» به کارگردانی «آلکساندر کلوگه» بدانیم اما این مسیر را چهار کارگردان بزرگ ادامه دادند که هنوز هم شنیدن نام آن‌ها در کنار یکدیگر، هر طرفدار جدی سینما را هیجان‌زده می‌کند.

«راینر ورنر فاسبیندر»، «ورنر هرتسوک»، «ویم وندرس» و «فولکر شلوندورف»، معمارانِ فصل تازه‌ی سینمای آلمان بودند و از کنار فیلم‌سازان زن مهمی همچون «مارگارته فون تروتا» یا «هلما زاندرز-برامس» هم نباید عبور کرد. آثار این فیلم‌سازان، آوانگارد، سیاسی، ادبی، شاعرانه و یک تجربه‌ی سینمایی خالص است. آن‌ها از مواجهه با واقعیت‌های اجتماعی و گذشته‌ی پیچیده‌ی آلمان هیچ ترسی نداشتند. این چهره‌های جریان‌ساز، به تکاملِ آلمان و رنسانس فکری این کشور کمک شایانی کرده‌اند.

اکثر فیلم‌دوستان شاید با تعدادی از فیلم‌های آلمانی دو دهه‌ی گذشته آشنا باشند اما سینمای این کشور، معمولا در زیر سایه‌ی فرانسه یا ایتالیا قرار می‌گیرد. در همین راستا، شاید اتفاق خوبی باشد که به آثار قدیمی‌تر سینمای این کشور نگاه عمیق‌تری داشته باشید تا ارزش‌هایشان را بهتر درک کنید.

ناگفته نماند که این فهرست، شامل تمامی فیلم‌های شاهکار آلمانی نمی‌شود اما اگر آشنایی چندانی با این سینما ندارید، می‌تواند یک نقطه‌ی آغاز باشد.

۳۰- ردِ سنگ (Trace of Stones)

فیلم ردِ سنگ

  • سال انتشار: ۱۹۶۶
  • کارگردان: فرانک بایر
  • بازیگران: مانفرد کروگ، ایبرهارد اسچ، والتر ژوپه
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰

تنها فیلم آلمان شرقی سابق در این فهرست که معمولا برای دیدگاه‌های ملایمی که نسبت به کمونیسم دارد (و عبور از کنار سیاهی‌هایش) نقد می‌شود. «فرانک بایر» پس از اکران این فیلم، برای ۱۰ سال از فیلم‌سازی ممنوع شد که نشان‌دهنده‌ی بوروکراسی کابوس‌وار آن دوران است که هر چیزی را در نطفه خفه می‌کرد.

در آن روزها، ساخت یک اثر هنری هدفمند با لایه‌های فلسفی/اجتماعی، کار سختی بود و فیلم‌سازانی که به سراغ این نوع سوژه‌ها می‌رفتند، تحت فشار شدید قرار می‌گرفتند. این فیلم که در زمان اکران تنها برای چند روز روی پرده رفت، در ماه نوامبر ۱۹۸۹ و پس از فرو ریختن دیوار برلین، یک‌بار دیگر به نمایش گذاشته شد.

اتفاقات فیلم در یک کارخانه‌ی پتروشیمی ساختگی رخ می‌دهد؛ جایی که «هانس بالا» (مانفرد کروگ) رییس گروهی از کارگران است و به حرف هیچکس گوش نمی‌دهد. هانس و گروه‌اش معمولا گروه‌های دیگر را آزار و اذیت می‌کنند و حتی از آن‌ها مصالح می‌دزدند تا پروژه‌های خودشان را تکمیل کنند.

با ورود دو شخصیت دیگر، شرایط تغییر پیدا می‌کند. حزب سوسیالیست آلمان برای بهبود وضعیت کارخانه، یک منشی متاهل به نام «ورنر هوراث» (ایبرهارد اسچ) را به آنجا اعزام می‌کند تا جلوی هانس را بگیرد. هم‌زمان، «کتی کِلی» (کریستینا استیپولکوفسکا) یک مهندس خانم است که به محیط کارخانه قدم می‌گذارد و در یک محیط کاملا مردانه قرار می‌گیرد.

«رد سنگ» اگرچه کمی بیش از حد طولانی است اما ارزش تاریخی بالایی دارد و به مضامین مهمی می‌پردازد؛ از جمله اینکه چگونه عضویت در حزب‌های مختلف، در رفتار و عملکرد آدم‌ها تأثیر می‌گذارد و گرایش‌های سیاسی آن‌ها، باعث می‌شود تا به شکل متفاوتی رفتار کنند.

۲۹- خالکوبی (Tattoo)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۰۲
  • کارگردان: روبرت شونتکه
  • بازیگران: آگوست دیل، کریستین ردل، نادشا برنیکه
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۸ از ۱۰۰

یک فیلم دلهره‌آورِ خوش‌ساخت که یادآور آثاری همچون «هفت» است و ایده‌های داستانی نوآورانه‌ای دارد.

«مارک شریدر» (آگوست دیل) یک پلیس تازه‌وارد است که در یک مهمانی خصوصی، همراه با مواد مخدر دستگیر می‌شود و حالا مجبور است برای حل یک پرونده‌ی قتل با سربازرس «میکنس» (کریستین ردل) همکاری کند. قربانی یک زن جوان است که پوست کمر او را با چاقو کنده‌اند و در شکمش هم یک انگشت پیدا می‌شود.

آن‌ها به‌تدریج قربانیان جدیدی کشف می‌کنند و متوجه می‌شوند که پوست این آدم‌ها به‌دلیل خالکوبی‌های پیچیده‌ای که دارند، کنده شده است.

«روبرت شونتکه» با فیلم «خالکوبی»، وعده‌ی یک استعداد جدید در ژانر جنایی را داد اما پس از آن تقریبا محو شد. او در سال‌های اخیر به هالیوود قدم گذاشته و آثار مختلفی تولید کرده است که اکثرشان قابل قبول نیستند. البته فیلم «کاپیتان» که در سال ۲۰۱۷ اکران شد، نشان داد که شونتکه هنوز هم حرف‌هایی برای گفتن دارد.

۲۸- ارتفاع هشت مایل (Eight Miles High)

فیلم ارتفاع هشت مایل

  • سال انتشار: ۲۰۰۷
  • کارگردان: آکیم برنهک
  • بازیگران: ناتالیا آولون، ماتیاس شوایگهوفر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۷ از ۱۰۰

«ارتفاع هشت مایل»، به زندگی مدل مشهور، «اوشی ابرمایر» می‌پردازد که در دهه‌ی ۶۰ میلادی پرسروصدا ظاهر شد. او پس از روابطی که با خوانندگانی همچون «کیت ریچاردز»، «میک جگر» و «جیمی هندریکس» برقرار می‌کند و اتفاقاتی که برایش رخ می‌دهد، به این نتیجه می‌رسد که دیدگاه‌اش از آزادی غلط است و هدفش از زندگی، چنین چیزی نیست.

آشنایی با مردی ماجراجو به نام «دیتر باک‌هورن»، اوشی ابرمایر را با سبک تازه‌ای از زندگی آشنا می‌کند. آن‌ها برای ۶ سال، به دور دنیا سفر می‌کنند و عاشق هم می‌شوند تا اینکه یک اتفاق ناگوار، آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند.

این ساخته‌ی «آکیم برنهک»، یک ادای دین قابل قبول به دهه‌ی ۶۰ میلادی است و زندگی و تفکرات جوانان آن دوره، به‌خصوص آلمانی‌ها را به تصویر می‌کشد؛ جوانانی که تحت تأثیر فرهنگ هیپی آمریکایی قرار گرفته بودند و علاقه‌ای به دنبال کردن تفکرات سیاسی محافظه‌کارانه‌ی والدین خود نداشتند.

۲۷- یک قهوه در برلین (A Coffee in Berlin)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۱۲
  • کارگردان: یان-اوله گرستر
  • بازیگران: تام شیلینگ، فریدریکه کمپتر، کاتارینا شوتلر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰

«یک قهوه در برلین»، با فضای زیبای سیاه و سفیدی که دارد، یادآور ساخته‌های قدیمی «جیم جارموش»، «منهتن» از «وودی آلن» و «فرانسیس ها» از «نوآ بامباک» است.

اولین ساخته‌ی «یان-اوله گرستر»، از این جهت ارزشمند است که به تنهایی توانسته سبک کمدی آلمانی را زنده کند. کمدی آلمان در سال‌های اخیر، با فیلم‌های عموما ضعیف «تیل شوایگر»، آثار اسلپ‌استیک کودکانه‌ی «اتو والکس» و «میشائیل هربیگ» گره خورده است، بنابراین وقتی با یک قهوه در برلین روبه‌رو می‌شویم، همچون یک معجزه جلوه می‌کند.

این فیلم تأمل برانگیز و اگزیستانسیالیستی، در رابطه با یک دانشجوی رشته‌ی حقوق است که ترک تحصیل کرده است و هیچ هدفی در زندگی ندارد اما یک روز تصمیم می‌گیرد تا دیگر وقتش را هدر ندهد و واقعا زندگی کند.

یک قهوه در برلین به طور هم‌زمان بامزه و تراژیک است و یان-اوله گرستر موفق شده تا داستانی پرکشش از هیچ، روایت کند. همچنین تأثیر وودی آلن در فیلم مشهود است؛ از فضای نسبتا بدبینانه‌ی اثر تا موسیقی‌هایی که استفاده شده است و طریقه‌ای که گرستر، اِلمان‌های طنز را به‌کار می‌گیرد.

۲۶- شاخ به شاخ (Head-On)

شاخ به شاخ

  • سال انتشار: ۲۰۰۴
  • کارگردان: فاتح آکین
  • بازیگران: بیرول اونل، سیبل ککیلی، کاترین استریبک، گوون کیراک
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰

یک فیلم درام/عاشقانه‌ی خالص از «فاتح آکین» که زندگی دو مهاجر ترک در آلمان را بررسی می‌کند. «جاهید» (بیرول اونل) یک مرد ترک ۴۰ ساله است که پس از مرگ همسرش، دیگر امیدی به زندگی ندارد و با مصرف الکل و کوکائین روزگار می‌گذارند.

او پس یک تصادف شدیدِ خودخواسته، در یک کلینیک روانپزشکی بستری می‌شود و با یک زن ترک به نام «سیبل» (سیبل ککیلی) آشنا می‌شود که به‌تازگی یک خودکشی ناموفق داشته است و از جاهید می‌خواهد تا با او یک ازدواج مصلحتی داشته باشد.

سیبل از سوی خانواده‌‌اش تحت فشار قرار دارد و ازدواج با یک مرد ترک، می‌تواند یک راه فرار باشد. جاهید می‌پذیرد و این ازدواج دروغین، به عشق می‌انجامد اما سقوط برای هر دوی آن‌ها ادامه دارد.

برداشت واقع‌گرایانه‌ی فاتح آکین از زندگی شخصیت‌هایش و بازی خوب بازیگران، در کنار شخصیت‌های فرعی باورپذیر و استفاده‌ی درست از لوکیشن‌ها و موسیقی، فیلم را به اثری دیدنی تبدیل کرده است. «شاخ به شاخ»، جایزه‌ی خرس طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم برلین را هم به خانه برد.

۲۵- مرگ‌ساز (The Deathmaker)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۹۵
  • کارگردان: رومولد کارماکار
  • بازیگران: گوتز جرج، هانس-میشائیل ریبرگ،
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰

داستان فیلم «مرگ‌ساز» که به سبک و سیاق آثار «کامرشپیل آلمانی» (Kammerspiel) ساخته شده‌ است، از ابتدا تا انتها، در اتاق بازجویی یک زندان رخ می‌دهد.

آثار سبک کامرشپیل، یک برداشت سینمایی و مانوس از طبقه‌ی متوسط جامعه ارائه می‌دهند. این جنبش از سینمای صامت آلمان در دهه‌ی ۲۰ میلادی آغاز شد، تقریبا هم‌زمان با جنبش اکسپرسیونیسم آلمانی در سینما. این نوع آثار، تمرکز ویژه‌ای بر روی روان‌شناسی شخصیت‌ها دارند و از طراحی صحنه‌ی مینیمال بهره می‌برند.

داستان مرگ‌ساز، از متن‌های ضبط شده‌ در حین بازجویی «فریتس هارمان» اقتباس شده است. هارمان یک قاتل سریالی آلمانی بود که برای قتل ۲۴ پسربچه بین سال‌های ۱۹۱۸ الی ۱۹۲۴، به اعدام محکوم شد.

برگ برنده‌ی فیلم، «گوتز جرج» است که توانست نقش فریتس هارمان را به باورپذیرترین شکل ارائه دهد. هارمان یک شخصیت زیرک، حیله‌گر و خطرناک است که شما را به دنیای کثیف و ویران‌شده‌اش می‌کشاند و آنجا رهایتان می‌کند. مرگ‌ساز را می‌توان در کنار فیلم اتریشی «ترس» (Angst) به کارگردانی «جرارلد کارگل»، یکی از بهترین فیلم‌های اروپایی در زیرژانر قاتل سریالی در نظر گرفت.

۲۴- گره بادر ماینهوف (The Baader Meinhof Complex)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۰۸
  • کارگردان: اولی ادل
  • بازیگران: موریتز بلایب‌تروی، مارتینا گدک، یوهانا ووکالک، نادیا اوهل
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰

«گره بادر ماینهوف»، یکی از سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌های آلمانی در رابطه‌ با اتفاقات تروریستی دهه‌ی ۷۰ میلادی است. این زیرژانر در سینمای آلمان همیشه محبوب بوده است. از آثار شاخص دیگر می‌توان به «ماریانه و یولیانه» به کارگردانی «مارگارته فون تروتا» و «افسانه‌ی ریتا» و «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» به کارگردانی «فولکر شلوندورف» اشاره کرد.

فیلم به زندگی و عقاید سه عضو اصلی فراکسیون ارتش سرخ، «اولریکه ماینهوف»، «آندریاس بادر» و «گودرون انسلین» می‌پردازد که دست به جنایت‌های بزرگی زدند. فراکسیون ارتش سرخ، یکی از بی‌رحم‌ترین گروه‌های چپ‌گرا در آلمان بود که از اوایل دهه‌ی ۷۰ الی اواخر دهه‌ی ۹۰ میلادی، به سرقت بانک‌ها، آدم‌ربایی، قتل و بمب‌گذاری پرداختند.

گره بادر ماینهوف، هم یک تریلر جنایی و هم یک درام اجتماعی است که وضعیت بغرنج آلمان در دهه‌ی ۷۰ میلادی را به شکل ملموسی به‌تصویر می‌کشد. «اولی ادل» که فیلم «کریستیانه اف» را هم در کارنامه دارد، موفق شده تا فاصله‌اش با شخصیت‌های بحث برانگیز را حفظ کرده و بدون اینکه در جبهه‌ی آن‌ها قرار بگیرد، نظام اجتماعی ناکارآمد آن دوران را هم نقد کند. برای کسانی که به تاریخ کشور آلمان علاقه‌مند هستند، تماشای این فیلم را توصیه می‌کنیم.

۲۳- آزمایش (The Experiment) بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۰۱
  • کارگردان: الیور هیرشبیگل
  • بازیگران: موریتس بلایبتروی، یوستوس فون دونانی، کریستیان برکل، اوتو استوکوفسکی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۲ از ۱۰۰

«تارِک» (موریتس بلایبتروی) که روزنامه‌نگار است، تصمیم می‌گیرد در یک آزمایش روان‌شناختی مهیج شرکت کند؛ این آزمایش، فضای یک زندان را شبیه‌سازی خواهد کرد و ۲۰ شرکت‌کننده دارد که ۸ نفر نقش زندان‌بان و ۱۲ نفر نقش زندانی را ایفا می‌کنند.

فیلم روایتگر اتفاقات واقعی و ترسناکی است که در جریان «آزمایش زندان استنفورد» در سال ۱۹۷۱ رخ داد. دکتر «فیلیپ زیمباردو» برای مطالعه‌ی رفتار انسان‌ها، تعدادی دانشجو با ثبات روانی را انتخاب کرد و آن‌ها را در نقش‌های زندان‌بان و زندانی، در یک محیط بسته قرار داد.

اتفاقاتی که رخ داد، باورکردنی به نظر نمی‌رسید. زندان‌بان‌ها رفتارهای عجیب و غیرانسانی از خود نشان دادند و شرایط، زودتر از انتظار، به وخامت کشیده شد. دکتر فیلیپ زیمباردو پس از شش روز، آزمایشات را متوقف کرد.

این آزمایش، جنجال‌های زیادی برپا کرد اما حالا چندان معتبر به حساب نمی‌آید و روش‌هایی که زیمباردو به کار گرفته بود، در سال‌های اخیر، چندان علمی در نظر گرفته نمی‌شوند. با این حال، روایت «الیور هیرشبیگل» از اتفاقات رخ داده، جای بحث دارد و ذات انسان‌ را یادآور می‌‎شود.

«آزمایش»، فیلم سیاه و تلخی محسوب می‌شود که الیور هیرشبیگل عناصر زیادی را با آن پیوند زده است تا تأثیرگذاری‌اش را بیشتر کند؛ از جمله گذشته‌ی تاریک آلمان. فیلم، یک نسخه‌ی بازسازی‌شده‌ی آمریکایی هم دارد که توسط «پل شیورینگ» ساخته شده است و در آن بازیگرانی همچون «آدرین برودی» و «فارست ویتاکر» به ایفای نقش می‌پردازند که کار سرگرم‌کننده‌ای است اما از نظر فضاسازی، نمی‌تواند به نسخه‌ی آلمانی نزدیک شود.

۲۲- خداحافظ لنین (Good Bye, Lenin)

خداحافظ لنین

  • سال انتشار: ۲۰۰۳
  • کارگردان: ولفگانگ بکر
  • بازیگران: دانیل برول، کاترین زاس، چولپن خاماتووا، هانس-اووه باوئر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰

«کریستین» (کاترین زاس) مادری تنها است که همراه با دو فرزندش «الکس» (دانیل برول) و «آرین» (ماریا سایمون) در آلمان شرقی زندگی می‌کند. پس از فرار پدر به آلمان غربی به خاطر یک معشوقه، حالا این سه نفر بیشتر از پیش احساس نزدیکی می‌کنند.

کریستین از زندگی در پشت «پرده‌ی آهنین» رضایت دارد و یکی از حامیان دوآتشه‌‌ی حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان است. او باور دارد که سوسیالیسم می‌تواند آلمان و جهان را به جای بهتری تبدیل کند اما فرزندان‌اش دیدگاه دیگری دارند.

الکس از جمهوری دموکراتیک آلمان تنفر ویژه‌ای دارد و در یک تظاهرات ضد دولتی شرکت می‌کند که نتیجه‌اش دستگیری و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن است. کریستین به طور اتفاقی، این لحظات را به چشم می‌بیند، سکته می‌کند و به کما می‌رود.

او هشت ماه بعد در یک دنیای جدید بیدار می‌شود؛ دنیایی که در آن اتحاد دوباره‌ی آلمان رخ داده، مرزها باز شده‌اند، دیوار برلین فرو ریخته و کاپیتالیسم به شرق برلین آمده است. آرین در یک رستوران زنجیره‌ای بزرگ کار می‌کند و الکس به نصب تلوزیون‌های کابلی مشغول است.

این تغییرات برای یک طرفدار افراطی حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان به معنای سکته‌ی دوباره است! الکس و آرین می‌دانند که مادرشان، ظرفیت روبه‌رویی با چنین حقیقتی را ندارد، بنابراین دنیایی را اطراف او می‌سازند که همچنان در گذشته باقی مانده است (به‌واسطه‌ی اخبار دروغین و خرید محصولات غذایی دوران قدیم).

«خداحافظ لنین»، یک تراژدی-کمدی مدرن و یک درام خانوادگی است که ماجراهای آن در بطن تعدادی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ اروپا رخ می‌دهد. این ساخته‌ی «ولفگانگ بکر»، سرشار است از نوستالژی و لحظات امیدبخش.

۲۱- بدو لولا بدو (Run Lola Run)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۹۸
  • کارگردان: تام تیکور
  • بازیگران: فرانکا پوتنته، موریتس بلایبتروی، هربرت کنوپ، لودگر پیستور
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰

یک فیلم تجربی نوجوانانه که از نظر بصری، شامل تمامی ترفندهای سطحی و کلیشه‌ای ممکن می‌شود (مونتاژهای عجیب و غریب، فلش‌بک‌های سیاه و سفید، فلش فوروارد و غیره) و ادای دینی است به نسل «MTV» در دهه‌ی ۹۰ میلادی؛ دورانی که جوانان، به‌شدت تحت تأثیر برنامه‌های این شبکه قرار داشتند.

«منی» (موریتس بلایبتروی) یک خلافکار خرده‌پا است که باید صد هزار مارک پول را به رییسش تحویل دهد اما کیف را در مترو جا می‌گذارد. حالا «لولا» (فرانکا پوتنته) تنها ۲۰ دقیقه فرصت دارد تا این پول را پیدا کند و به نامزدش منی تحویل دهد تا جلوی کشته شدن او را بگیرد.

«بدو لولا بدو» سه نسخه‌ی مختلف از یک داستان را روایت می‌کند که تفاوت آن‌ها در تصمیمات لحظه‌ای و ناگهانی شخصیت‌ها است؛ تصمیماتی که مسیر داستان و سرنوشت شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد. تعدادی میان‌پرده‌ی فلسفی هم داریم که در قالب فلش‌بک و در میان دویدن‌های تمام نشدنی لولا در خیابان‌های برلین، به مخاطب عرضه می‌شوند.

این ساخته‌ی «تام تیکور» به مضامین قابل بحثی می‌پردازد، از جمله اراده‌ی آزاد در مقابل جبرگرایی، نقش شانس در سرنوشت انسان‌ها و رابطه‌ی علت و معلولی. حتی عناصر فراطبیعی هم در فیلم وجود دارد که می‌توان از دیدگاه‌های مختلفی به آن‌ها نگاه کرد. برای مثال، در چرخه‌ی اول، لولا نمی‌داند چگونه اسلحه را از ضامن خارج کند اما در چرخه‌ی دوم، گویی از خط زمانی قبلی به یاد دارد که چگونه این کار را انجام دهد. یا محافظ بانک در چرخه‌ی سوم به لولا می‌گوید «سرانجام آمدی» و گویی حضور لولا از دو چرخه‌ی قبلی را به یاد دارد.

تام تیکور به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌سازان معاصر آلمانی، آثار درخشان زیادی عرضه کرده اما بدو لولا بدو همچنان یکی از شاخص‌ترین کارهای او است.

۲۰- سقوط (Downfall)

خداحافظ لنین

  • سال انتشار: ۲۰۰۴
  • کارگردان: الیور هیرشبیگل
  • بازیگران: برونو گانتس، الکساندرا ماریا لارا، یولیانه کولر، کورینا هارفوش
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰

این فیلم، ۱۰ روز پایانی زندگی «آدولف هیتلر» را از نگاه آخرین منشی‌اش، «تراودل یونگه» روایت می‌کند و یک برداشت نزدیک و حتی انسانی از منفورترین و رقت‌انگیزترین انسان تاریخ ارائه می‌دهد. این ساخته‌ی «الیور هیرشبیگل»، اثر شجاعانه‌ای است که با تماشای چندباره، ارزش‌اش را بیشتر درک خواهید کرد.

«سقوط»، پس از اینکه در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم تورنتو روی پرده رفت، برای پرداختن به وجهه‌ی انسانی هیتلر و تصویری که از رایش سوم ارائه می‌داد، نقد شد اما در دوران اکران گسترده، دیدگاه‌ها نسبت به آن بهتر شد و به اعتقاد بسیاری، به حقیقت نزدیک است.

الیور هیرشبیگل تلاش کرده تا برخلاف دیگر فیلم‌هایی که به هیتلر می‌پردازند، این شخصیت را مستقیما شیطانی و پلید به تصویر نکشد. هیتلر در این فیلم، آدمی فریبنده و محسورکننده ترسیم شده است که هرکسی را جذب خود می‌کند.

اینکه هیتلر در فیلم همانند یک هیولای دیوانه نیست، شاید برای بسیاری از تماشاگران آزاردهنده باشد اما فراموش نکنید که هیلتر هرگز یک جانور وحشی یا موجود بیگانه از فضا نبوده، او یک انسان بوده است.

چیزی که حیرت‌‌انگیز جلوه می‌کند، دیدگاهی است که هیتلر نسبت به نژاد و مردم کشورش پیدا می‌کند؛ او در نهایت حتی آن‌ها را هم حقیر و بی‌ارزش می‌پندارد. البته شاید همه‌ی دیکتاتورهای جهان، چنین تفکری را نسبت به مردم خودشان داشته باشند، مردمی که همیشه بازیچه هستند و خواهند بود.

۱۹- فرشته‌ی آبی (The Blue Angel)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۳۰
  • کارگردان: جوزف فون اشترنبرگ
  • بازیگران: امیل یانینگز، مارلنه دیتریش، کورت گرون، ولفگانگ اشتاوته
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰

فیلمی که «مارلنه دیتریش» را به یک ستاره‌ی جهانی تبدیل کرد. «فرشته‌ی آبی» که از رمان «استاد اونرات» نوشته‌ی «هاینریش مان» اقتباس شده‌ است، یک داستان کلاسیک از اغراض نفسانی، عشق و دیوانگی را روایت می‌کند.

پروفسور «امانوئل راث» (امیل یانینگز) در یک کاباره‌ی محلی، با زن زیبایی به نام «لولا» (مارلنه دیتریش) آشنا می‌شود و هوش از سرش می‌پرد. حضور چندباره در کاباره و منفی شدن نگاه‌ها نسبت به پروفسور، در نهایت منجر به اخراج او از مدرسه می‌شود اما این مسائل برای امانوئل اهمیتی ندارد، او عاشق شده است، می‌خواهد با لولا ازدواج کند و شکی ندارد که خوشبخت خواهند شد.

خوشحالی آن‌ها اما کوتاه مدت است و سقوط پروفسور، او را تبدیل به «دلقکی» می‌کند که شهوت و حسادت تمام وجودش را فرا گرفته است.

«جوزف فون اشترنبرگ» تا سال ۱۹۲۹، چندین فیلم برای استودیوی پارامونت تولید کرده بود که هیچ‌کدامشان از نظر تجاری موفق از آب درنیامدند. از شانس خوب اشترنبرگ، شرکت خواهر پارامونت، «اونیورزوم فیلم» (UFA) که در کشور آلمان فعالیت می‌کرد، به او پیشنهاد اولین داد تا اولین فیلم ناطق کشور آلمان را تولید کند.

مارلنه دیتریش که در آستانه‌ی ۳۰ سالی، در بیش از ۱۸ فیلم حضور پیدا کرده بود، با فرشته‌ی آبی به اوج شهرت رسید و البته یکی از اولین نمونه‌های «زن اغواگر مدرن» را ارائه داد. زنان افسونگر، شیک و به‌یادماندنی فیلم‌های نوآر دهه‌ی ۴۰ میلادی را باید مدیون مارلنه دیتریش باشیم.

فرشته‌ی آبی نه تنها حکایتی است در باب ظاهرسازی‌های سطحی بورژوازی، بلکه در پسِ شاگردان نفرت‌انگیزِ پروفسور، به ریشه‌های به‌وجود آمدن انسان‌هایی همچون هیتلر هم می‌پردازد.

۱۸- پیشوای من (My Fuhrer)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۰۷
  • کارگردان: دنی لوی
  • بازیگران: هلگه اشنایدر، اولریش موهه
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵٫۵ از ۱۰

یک فیلم هجوآمیزِ خوش‌ساخت که چندان جلب توجه نکرد؛ بیشتر به این دلیل که چندان جدی گرفته نشد. «پیشوای من»، یک اثر هوشمندانه است که شاید در زمینه‌ی تحریف تاریخ، حتی از «حرامزاده‌های لعنتی» ساخته‌ی «کوئنتین تارانتینو» هم بهتر باشد.

داستان در ماه دسامبر ۱۹۴۴ اتفاق می‌افتد، جایی که ارتش آلمان پس از شکست‌های فراوان، در مرز نابودی قرار گرفته است و صدراعظم آلمان، «یوزف گوبلس» برای تغییر شرایط، تصمیم به اجرای یک نقشه‌ی متفاوت می‌گیرد.

طبق نقشه‌ی یوزف گوبلس، «هیلتر» (هلگه اشنایدر) باید با یک سخنرانی حماسی، به ارتش شکست‌خوردگان انرژی دهد و آن‌ها را بسیج کند. اما آدولف یک آدم احساسی است که از فوبیاهای مختلف رنج می‌برد و علاقه‌ای به حضور در اماکن عمومی ندارد.

این مشکل را تنها یک نفر می‌تواند حل کند؛ یک یهودی به نام «آدولف گرونبام» (اولریش موهه) که در گذشته، مربی بازیگری هیلتر بود اما در نهایت به یک اردوگاه کار اجباری تبعید شد. گرونبام حاضر می‌شود به هیتلر کمک کند اما به شرطی که همسر و چهار فرزندش، زنده بمانند. پیشوای من یک تجربه‌ی سینمایی کوچک اما به‌یادماندنی است و از لحظات طنز منحصربه‌فردی بهره می‌برد.

۱۷- ازدواج ماریا براون (The Marriage of Maria Braun)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۷۹
  • کارگردان: راینر ورنر فاسبیندر
  • بازیگران: هانا شیگولا، کلاوس لوویتچ، ایوان دسنی، گیزلا اولن
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰

اولین فیلم از سه‌گانه‌ی «راینر ورنر فاسبیندر»، پیرامون زندگی زنان در کشور آلمان، در دوران پس از جنگ جهانی دوم (در کنار لولا و اشتیاق ورونیکا فوس) که او را شهرت جهانی رساند و بازیگری به نام «هانا شیگولا» را در مرکز توجه قرار داد.

پس از بمباران‌شدن آلمان توسط متفقین، «ماریا» (هانا شیگولا) با سربازی به نام «هرمان» (کلاوس لوویتچ) ازدواج می‌کند. او دو روز بعد، به جبهه‌ی شرقی اعزام می‌شود.

پس از پایان جنگ، به ماریا اطلاع داده می‌شود که هرمان کشته شده است و او رابطه‌ی تازه‌ای را با یک سرباز آمریکایی سیاه‌پوست به نام «بیل» (جورج برد) آغاز می‌کند. تمامی این اتفاقات در آلمانِ سیاه و بی‌نظمی رخ می‌دهد که در تلاش است به حالت عادی بازگردد.

راینر ورنر فاسبیندر هنوز به ۴۰ سالگی نرسیده بود که برای مصرف مواد مخدر، جان خود را از دست داد. با این حال، نزدیک به ۳۰ اثر شاخص در سینمای آلمان تولید کرده است و اکثر ساخته‌هایش، از نظر بصری و محتوایی، حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.

فاسبیندر در زندگی شخصی، با آدم‌های اطرافش بدرفتاری و فاصله‌ی خود با آن‌ها را حفظ می‌کرد، حتی کسانی که دوستش داشتند. در «ازدواج ماریا براون»، او یک هیولای ماندگار ساخته است که در تمامی دقایق، شگفت‌انگیز جلوه می‌کند: ماریا دقیقا می‌داند دارد چه کار می‌کند و حتی این مسأله را به قربانیان‌اش توضیح می‌دهد.

۱۶- کِشتی (Das Boot)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۸۱
  • کارگردان: ولفگانگ پترسن
  • بازیگران: یورگن پروشنو، هربرت گرونمیر، کلاوس ونمان، اسکای دو مون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰

چیزی که «کِشتی» را از دیگر فیلم‌های جنگی متمایز می‌کند، قدرتش در کشاندن مخاطب به قلب اتفاقات است؛ بیننده به شناخت کاملی از «او-بوت» می‌رسد و حتی ذهنیت و نوع نگاه کارکنانش را درک می‌کند. اینکه حضور در آن جهنم کوچک، تا چه اندازه‌ طاقت‌فرسا، کلاستروفوبیک و ترسناک است. علاوه بر این‌ها، سکانس‌های نبرد، فیلم را از یک‌نواختی خارج کرده‌اند و گفت‌وگوها به‌خوبی نشان می‌دهند که کمتر کسی به پیروزی در جنگ و قدرت هیلتر ایمان دارد.

اتفاقات فیلم در «زیردریایی یو-۹۶» رخ می‌دهد که در جریان «نبرد اقیانوس اطلس»، گشت‌زنی می‌کند. فیلم چند نسخه‌ی متفاوت دارد که توصیه می‌کنیم نسخه‌ی سال ۱۹۹۷ را تماشا کنید. فیلم به یک سریال کوتاه ۶ ساعته هم تبدیل شده است که آن نسخه هم ارزش بالایی دارد.

کِشتی که از کتاب زندگی‌نامه‌ای «لوتر-گونتر بوخهایم» اقتباس شده است، در ابتدا قرار بود «رابرت ردفورد» یا «پل نیومن» را در نقش اصلی داشته باشد و کارگردانی آن را یک فیلم‌ساز آمریکایی برعهده بگیرد اما به خاطر مشکلات مختلف از جمله سختی فیلم‌برداری بعضی از سکانس‌ها، تولید آن در نهایت به «ولفگانگ پترسن» سپرده شد تا بهترین فیلم کارنامه‌ی هنری‌اش را بسازد.

کِشتی اگرچه از نظر فنی یک موفقیت بزرگ بود و نقدهای مثبت فروانی دریافت کرد اما برای نزدیک بودن‌اش به آثار بلاک باستری هالیوودی، شعارهای ملی‌گرایانه و ضدجنگ نبودن، نقد شد.

۱۵- فیتزکارالدو (Fitzcarraldo)

فیلم فیتزکارالدو

  • سال انتشار: ۱۹۸۲
  • کارگردان: ورنر هرتسوک
  • بازیگران: کلاوس کینسکی، کلودیا کاردیناله، گرانده اتلو، ژان کلود دریفوس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰

داستان‌ها و فیلم‌های زیادی در رابطه با انسان‌های رویاپرداز و نسبتا دیوانه وجود دارد اما کمتر اثری می‌تواند با «فیتزکارالدو» رقابت کند و کمتر اثری به اندازه‌ی آن جلب توجه کرده است.

داستان پیرامون مردی است که به اپرا عشق می‌ورزد و آرزوی ساختن یک تالار اپرا در جنگل‌های پرو را دارد تا یکی از برجسته‌ترین خوانندگان تنور جهان، «انریکو کاروسو» در آن برنامه اجرا کند.

ساخت یک تالار اپرا آسان نیست و او مجبور می‌شود تا یک کشتی بخار را از روی یک کوه عبور دهد. اما دیوانگی بزرگ شاید این باشد که «ورنر هرتسوک»، واقعا یک کشتی ۳۲۰ تنی را از روی یک تپه‌ی شیب‌دار عبور داد تا افراد زیادی در این پروسه مجروح شوند و حتی می‌توان ادعا کرد که تفاوت زیادی میان هرتسوک در دنیای واقعی با شخصیت خیالی‌اش فیتزکارالدو وجود ندارد.

در پروسه‌ی تولید فیلم، افراد دیگری هم مجروح شدند، یکی از اعضا فلج شد و یکی را هم مار سمی نیش زد تا به اجبار و برای اینکه کشته نشود، پای خود را با اره برقی قطع کند.

در ابتدا، نقش اصلی فیلم را «جیسون روباردز» بر عهده داشت که به دلیل بیماری، از حضور در فیلم انصراف داد تا هرتسوک به سراغ «کلاوس کینسکی» برود. آن‌ها که تا پیش از این، سه بار همکاری کرده بودند و به طور کلی، نمی‌توانستند یکدیگر را تحمل کنند، این بار هم رابطه‌ی دوستانه‌ای نداشتند و شاید باورکردنی نباشد اما رییس قبیله‌ی «ماکیگوئنگا» به هرتسوک پیشنهاد داد که اگر بخواهد، می‌توانند کلاوس کینسکی را برای او به قتل برسانند!

۱۴- کریستیانه اف (Christiane F)

کریستیانه اف

  • سال انتشار: ۱۹۸۱
  • کارگردان: اولی ادل
  • بازیگران: ناتیا برونکهورست، دیوید بویی، ینس کوفال
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰

این ساخته‌ی «اولی ادل»، دنیای زیرین مواد مخدر و خلافکاری دهه‌ی ۷۰ برلین را به شکل واقع‌گرایانه‌ای به تصویر می‌کشد. از کنار موسیقی متن «دیوید بویی» و هنرنمایی بازیگر آماتور، «ناتیا برونکهورست» هم نباید به‌راحتی عبور کرد.

فیلم اقتباسی از زندگی واقعی نویسنده و بازیگر آلمانی، «کریستیانه ورا فلشرینوف» است که در آستانه‌ی ۶۰ سالگی، هنوز هم متادون و ماری‌جوآنا مصرف می‌کند و هرگز اعتیاد را ترک نکرد. با این حال، فیلم به‌خوبی تأثیرات مواد مخدر در زندگی او را نشان می‌دهد.

«کریستیانه» دخترک ۱۳ ساله‌ای است که زندگی خوبی ندارد، همراه با مادر مطلقه‌اش زندگی می‌کند و عاشق آهنگ‌های دیوید بویی است.

او برای فرار از مشکلات، شب‌های آخر هفته را در دیسکوی «ساند»، در غرب برلین سپری می‌کند و در آنجا با یک پسر جوان بامزه و خجالتی ملاقات می‌کند که به هروئین اعتیاد دارد. دوستی آن‌ها در نهایت به اعتیاد کریستیانه ختم می‌شود؛ دختر پاکی که حالا قرص و ال‌اس‌دی مصرف می‌کند و در ادامه به سراغ هروئین می‌رود. اعتیاد هر دو وخامت پیدا می‌کند و آن‌ها مجبور می‌شوند دست به کارهای نامتعارفی بزنند تا جایی که تصمیم به ترک می‌گیرند.

«کریستیانه اف» یکی از بهترین فیلم‌ها در رابطه با مواد مخدر به حساب می‌آید و داستان هشدار دهنده‌ی آن با گذشت چند دهه، هنوز هم تأثیرگذار است.

۱۳- نوسفراتو (Nosferatu)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۲۲
  • کارگردان: فریدریش ویلهلم مورنائو
  • بازیگران: ماکس شرک، گرتا شرودر، گئورگ اچ. اشنل، یان گوتوفت
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

«نوسفراتو» در واقع یک اقتباس غیررسمی از رمان «دراکولای برام استوکر» است (که حتی نوادگان استوکر از آن شکایت کردند و دادگاه دستور داد تا تمامی نسخه‌های آن نابود شود). فیلم، داستان مشابه‌ای را روایت می‌کند و تنها بعضی از نام‌ها و مناطق تغییر پیدا کرده‌اند.

دلیلی که این اثر صامت ماندگار شده و هنوز هم خیره‌کننده است را باید نقش‌آفرینی «ماکس شرک» بدانیم که یکی از به‌یادماندنی‌ترین گریم‌های تاریخ سینما را دارد. یکی از اولین فیلم‌های خون آشامی سینما، بیشتر از اینکه بر روی عناصر خشن و خونین پافشاری داشته باشد، بر پایه‌ی ترس زیرپوستی استوار است.

نوسفراتو تحت تأثیر سینمای اکسپرسیونیستی آلمان ساخته شده و تعامل دراماتیکِ روشنایی و تاریکی در آن، تحسین برانگیز است. آثاری زیادی در تاریخ سینما تلاش کرده‌اند تا ساختاری نزدیک به آن را پیاده‌سازی کنند که در این میان، دراکولای سال ۲۰۰۲ به کارگردانی «گای مدین»، یکی از بهترین‌ها است. نسخه‌ی بازسازی نوسفراتو به کارگردانی «ورنر هرتسوک» هم درخشان است.

۱۲- برلین الکساندر پلاتس (Berlin Alexanderplatz)

فیلم برلین الکساندر پلاتس

  • سال انتشار: ۱۹۸۰
  • کارگردان: راینر ورنر فاسبیندر
  • بازیگران: گونتر لامپرشت، هانا شیگولا، باربارا سکووا، الیزابت تریسه‌نار
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰

شاهکار بلامنازع «راینر ورنر فاسبیندر» که یکی از طولانی‌ترین فیلم‌های روایی تاریخ سینما است، اگرچه که معمولا در قالب یک سریال کوتاه به نمایش گذاشته می‌شود.

«برلین الکساندر پلاتس»، نقطه‌ی اوج فاسبیندر به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌سازان آوانگارد اروپایی است و اقتباس وفادارانه‌ای از رمانی به همین نام، نوشته‌ی «آلفرد دوبلین» به حساب می‌آید که یکی از رمان‌های مدرنیستی برتر قرن بیستم است.

فیلم، یک ملودرام پرجزئیات و تاحدی اغراق‌آمیز پیرامون زندگی مردی به نام «فرانتس بیبرکف» (گونتر لامپرشت) است که برای قتل، زندانی و پس از چهار سال آزاد می‌شود. او در ادامه تلاش می‌کند تا زندگی بهتری را در پیش بگیرد اما خیلی زود، در دنیای خلافکاری گرفتار می‌شود.

فیلم‌سازان بزرگی همچون «فرانسیس فورد کاپولا»، «مایکل مان» و «تاد هینز» از برلین الکساندر پلاتس به‌عنوان یکی از منابع الهام خود نام‌ برد‌ه‌اند. تماشای این فیلم را تنها به علاقه‌مندان جدی سینما، طرفداران راینر ورنر فاسبیندر و دوست‌داران ملودرام‌های هنری توصیه می‌کنیم، ضمن اینکه جذابیت اصلی شاید در این باشد که هر ۱۴ قسمت را بدون فاصله تماشا کنید.

۱۱- توجه، پدر آمده است (Pappa Ante Portas)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۹۱
  • کارگردان: ویکو فون بولو
  • بازیگران: ویکو فون بولو، ایولین هامان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰

«توجه، پدر آمده است»، احتمالا بهترین فیلم کمدی از سینمای هنری آلمان است و «ویکو فون بولو» دوست‌داشتنی، ملقب به «لوریو» را در نقش کارگردان و بازیگر دارد. این فیلم در مقایسه با دیگر آثار آلمانی این فهرست، چندان شناخته‌شده نیست اما شاید شما را غافل‌گیر کند.

«هاینریش لوزه»، مدیر یک یک شرکت لوله‌سازی است که یک محموله‌ی بزرگ از کاغذ تحریر سفارش می‌دهد تا تخفیف بیشتری بگیرد و همین تصمیم باعث می‌شود تا مجبور به بازنشستگی شود.

این اتفاق برای همسر و فرزندش، شوکه‌کننده است، آن‌‎ها از غیبت هاینریش خشنود بودند و حضور مداوم او در خانه، یک کابوس به نظر می‌رسد. هاینریش که به بیکاری عادت ندارد، شرایط را بدتر می‌کند و با رفتارهای مدیرگونه‌اش در خانه، یک جنگ بزرگ به راه می‌اندازد.

توجه، پدر آمده است یکی از موفق‌ترین فیلم‌های آلمانی دهه‌ی ۹۰ میلادی بود و با اینکه ویکو فون بولو پس از آن، هرگز فیلم دیگری نساخت اما توانست نام خود را در سینمای کمدی آلمان ماندگار کند.

۱۰- زندگی دیگران (The Lives of Others)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۰۷
  • کارگردان: فلوریان هنکل فون دونرسمارک
  • بازیگران: اولریش موهه، سباستیان کخ، مارتینا گدک، اولریش توکور
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰

یکی تریلر جاسوسی فراموش‌نشدنی پیرامون جنگ سرد که بدون سروصدای چندانی به اکران سینماها در آمد و بیشتر از تمامی فیلم‌های آلمانی در قرن بیست‌ویکم، مورد توجه قرار گرفت (حتی بیشتر از روبان سفید). «فلوریان هنکل فون دونرسمارک» در اولین تجربه‌ی سینمایی بلندش، آن‌قدر عملکرد استادانه‌ای داشت که تصور می‌شد یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌سازان مدرن ظهور کرده است. او در ادامه با «توریست» تقریبا تمامی طرفداران‌اش را ناامید کرد اما با «هرگز روی برنگردان» ثابت کرد که کیفیت «زندگی دیگران» تصادفی نبوده است.

«گئرد وایسلر» (اولریش موهه) مأمور سازمان اطلاعاتی آلمان شرقی است و برای آن‌‎ها جاسوسی می‌کند. او مأموریت پیدا کرده است تا نویسنده‌ای به نام «گئورگ دریمن» (سباستیان کخ) را تحت نظر بگیرد و بتواند بهانه‌ای برای محکوم کردن وی پیدا کند اما در این مسیر، عاشق نامزد دریمن می‌شود.

زندگی دیگران به‌عنوان آینه‌ای از جامعه‌ی آلمان در دوران پیش از سقوط دیوار برلین، به انزوا و رستگاری می‌پردازد و معمولا آن را با «مکالمه» اثر «فرانسیس فورد کوپولا» مقایسه می‌کنند.

۹- آگیره، خشم پروردگار (Aguirre, The Wrath of God)

آگیره، خشم پروردگار

  • سال انتشار: ۱۹۷۲
  • کارگردان: ورنر هرتسوک
  • بازیگران: کلاوس کینسکی، النا روخو، روی گوئرا
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰

هیچ فهرستی از بهترین فیلم‌های آلمانی، بدون «آگیره، خشم پروردگار» تکمیل نمی‌شود. اقتباسی از سفرنامه‌ی کشیشی که کنکیستادور مشهور اسپانیایی، «گونزالو پیزارو» و برادرش «فرانسیسکو پیزارو» را در فتح امپراتوری اینکا همراهی کرد.

داستان اصلی اما پیرامون گروهی از سربازان به رهبری «لوپه دو آگوئیره» (کلاوس کینسکی) است که به جنگل‌های پرو و رود آمازون قدم می‌گذارند و در جست‌وجوی شهر گمشده‌ی طلا (ال‌دورادو) هستند.

خشم پروردگار، اولین همکاری هرتسوک و کینسکی بود و همان‌طور که بالاتر هم اشاره شد، آن‌ها به طور کلی با یکدیگر کنار نمی‌آمدند و حتی دیدگاه‌های کاملا متفاوتی نسبت به شخصیت اصلی داشتند. رفتارهای خشن و نامعقول کینسکی، تیم سازنده را بارها شوکه کرد اما نتیجه‌ی همکاری این فیلم‌ساز و بازیگر، فوق‌العاده از کار در آمد.

این فیلم در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ مجلاتی همچون رولینگ استون، تایم و امپایر قرار گرفته است و همچنین فرانسیس فورد کوپولا در توسعه‌ی «اینک آخرالزمان» از آن الهام گرفت.

۸- ترس روح را می‌خورد (Fear Eats the Soul)

فیلم ترس روح را می‌خورد

  • سال انتشار: ۱۹۷۴
  • کارگردان: راینر ورنر فاسبیندر
  • بازیگران: بریگیته میرا، باربارا ولنتین، ایرم هرمان، راینر ورنر فاسبیندر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰

یکی از بهترین فیلم‌های «سینمای نوین آلمان» و یکی از پروژه‌های شخصی فاسبیندر که در کنار نگارش فیلم‌نامه و کارگردانی، تهیه‌کنندگی آن را هم بر عهده داشت.

داستان در دوران پساجنگ جهانی دوم آلمان رخ می‌دهد؛ جایی که «اِمی» (بریگیته میرا)، یک زن نظافتچی ۶۰ ساله‌ی آلمانی، با یک کارگر مهاجر مراکشی به نام «علی» (ال‌هادی بن سالم) ملاقات می‌کند و رابطه‌ی عاشقانه‌ای میان آن‌ها شکل می‌گیرد که از نظر اجتماعی محکوم به تباهی است.

ایده‌ی آشنا و نسبتا کلیشه‌ای فیلم، با تشکر از مهارت‌های فیلم‌سازی فاسبیندر و درک درست او از وقایع، به یک اثر تفکربرانگیز و دردناک پیرامون ظاهرسازی‌ها، دورویی‌ها و ظلم انسان تبدیل شده است. چیزی که فاسبیندر را به یکی از برجسته‌ترین فیلم‌سازان تاریخ تبدیل می‌کند، این است که تراژدی‌های شخصی، دغدغه‌ها و سرخوردگی‌هایش را به بهترین شکل ممکن، به شخصیت‌هایش تزریق می‌کند.

او قبل از مرگ، گنجینه‌ای بزرگ برای سینمادوستان بر جای گذاشت و «ترس روح را می‌خورد» معمولا یکی از شاهکارهای او در نظر گرفته می‌شود.

۷- زیر آسمان برلین (Wings of Desire)

زیر آسمان برلین

  • سال انتشار: ۱۹۸۷
  • کارگردان: ویم وندرس
  • بازیگران: برونو گانتس، سولوی دومارتان، اتو زاندر، کورت بویس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰

یک فیلم فانتزی متفاوت که به معنای واقعی کلمه، به رابطه‌ی دو فرشته‌ی جاودان می‌پردازد. این دو فرشته، «دامیل» (برونو گانتس) و «کاسی‌یل» (اتو زاندر) وظیفه دارند تا از مردم برلین محافظت کنند و به آن‌ها آرامش قلب دهند.

دامیل در ادامه، عاشق یک دخترک هنرمند می‌شود و تصمیم می‌گیرد تا به یک انسان فانی تبدیل شود تا احساسات انسانی را تجربه کند.

«ویم وندرس» برای «زیر آسمان برلین»، جایزه‌ی بهترین کارگردان جشنواره‌ی کن را کسب کرد و در سال ۱۹۹۳، یک دنباله با نام «خیلی دور، خیلی نزدیک» برای آن ساخت که چندان مورد توجه قرار نگرفت.

۶- مطب دکتر کالیگاری (The Cabinet of Dr. Caligari)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۲۰
  • کارگردان: رابرت وینه
  • بازیگران: ورنر کراوس، کنراد وایت، فریدریش فهر، لیل داگوفر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰

این ساخته‌ی «رابرت وینه»، محصول تأثیرات مخرب، غیرانسانی و وحشیانه‌ای است که جنگ جهانی اول بر روی جهان گذاشت و دیدگاه‌های هنرمندان نسبت به سینما را هم تغییر داد. «مطب دکتر کالیگاری»، یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های صامت تاریخ سینما است و یکی از اولین فیلم‌های ترسناک هم به حساب می‌آید.

داستان در رابطه با «دکتر کالیگاری» (ورنر کراوس) است که یک مرد جوان مبتلا به خواب‌گردی، به نام «سزار» (کنراد وایت) را با داروهای خواب‌آور در کنترل خود دارد و او را به‌عنوان یک جاذبه، به بازدیدکنندگان نشان می‌دهد.

«فرانسیس» (فریدریش فهر) همراه با دوست‌اش «آلن» (هانس هاینریش فون تواردوفسکی) از کسانی هستند که به نمایشگاه دکتر کالیگاری قدم می‌گذارند اما زمانی که آلن کشته می‌شود، فرانسیس به دکتر مشکوک می‌شود.

جذابیت اصلی فیلم، طراحی صحنه‌ی اکسپرسیونیستی و فضای خشن و دلهره‌آور فیلم است که بر روی فیلم‌های نوآر دهه‌ی ۴۰ میلادی، تأثیر غیرقابل‌انکاری گذاشت؛ دورانی که کارگردانان آلمانی برجسته‌ای همچون «بیلی وایلدر» یا «فریتس لانگ» به آمریکا گریختند و میراث سینمای اکسپرسیونیسم آلمان را با خود به هالیوود آوردند.

پرداختن فیلم به یک شخصیت صاحب قدرت که بی‌رحم و بی‌منطق است، می‌تواند جای بحث داشته باشد. بسیاری از منتقدان و نویسندگان، به این نکته اشاره داشته‌اند که فیلم، انتقادی است از ناخودآگاهِ جامعه‌ی آلمان که همیشه نسبت به یک فرد دیکتاتور یا ظالم، احساس نیاز کرده و هرگز حاضر نیست علیه آن قیام کند. از دیدگاه‌های مختلف، کالیگاری در واقع همان دولت آلمان و سزار، نمادی برای سربازان معمولی است که مجبور به اجرای دستور و کشتار هستند.

مطب دکتر کالیگاری از آثاری بود که سینمای آلمان را در کانون توجه قرار داد و همان‌طور که بالاتر هم اشاره شد، تأثیر زیادی بر سینمای آمریکا داشت. منتقد فقید، «راجر ایبرت»، آن را «اولین فیلم ترسناک واقعی سینما» توصیف کرده است.

۵- اشتروشک (Stroszek)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۷۷
  • کارگردان: ورنر هرتسوک
  • بازیگران: برونو اشلاینشتاین، اوا ماتز، نوربرت گروپ، کلمنز شیتز
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰

اشتروشک، یکی از غم‌انگیزترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما را دارد؛ فیلمی که «ایان کرتیس»، خواننده‌ی اصلی گروه افسانه‌ای «جوی دیویژن»، قبل از اینکه خودش را حلق‌آویز کند، آن را تماشا کرد!

نکته‌ی جالب دیگر فیلم، نقش اصلی آن، «برونو اشلاینشتاین» است که در تمام دوران کودکی‌، از سوی مادرش مورد آزار و اذیت قرار گرفت و ۲۳ سال از دوران زندگی‌اش را در بیمارستان‌های روانی گذراند. «ورنر هرتسوک» نقش «برونو اشتروشک» را به صورت اختصاصی برای اشلاینشتاین نوشت.

این مستندِ داستانی شاعرانه، داستان زندگی یک هنرمند خیابانی به نام اشتروشک را روایت می‌کند که پس از آزادی از زندان، با دختری به نام «ایوا» (اوا ماتز) آشنا می‌شود و پس از اتفاقات ناگواری که برای آن‌ها رخ می‌دهد، تصمیم می‌گیرد تا در کنار پیرزن همسایه، «شیتز» (کلمنز شیتز)، از آلمان به آمریکا مهاجرت کند. اشتروشک با اینکه از عناصر کمدی هم بهره می‌برد اما بیشتر به تراژدی‌های خالص نزدیک است.

۴- متروپلیس (Metropolis)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۲۷
  • کارگردان: فریتس لانگ
  • بازیگران: آلفرد آبل، بریگیته هلم، گوستاو فروهلیش، گریته برگر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

«متروپلیس» معمولا به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های علمی-تخیلی تاریخ در نظر گرفته می‌شود؛ اثری که درها را به‌روی فیلم‌سازان خیال‌پرداز باز کرد و اِلمان‌های آن را در آثار مدرنِ کلاسیکی همچون «بلید رانر»، «ماتریکس» یا «جنگ ستارگان» می‌توان مشاهده کرد.

متروپلیس، نقطه‌ی اوج «عصر طلایی سینمای آلمان» بود و استودیوی «اونیورزوم فیلم» برای ساخت آن تا آستانه‌ی ورشکستگی پیش رفت اما در نهایت موفق شد تا یکی از ماندگارترین فیلم‌های تاریخ را بسازد. «فریتس لانگ» نه تنها تعدادی از بزرگ‌ترین صحنه‌های فیلم‌برداری را ساخت، بلکه توانست جنگ طبقه‌های اجتماعی را به شکل درستی به تصویر بکشد.

فیلم، یکی از شاهکارهای اکسپرسیونیستی آلمان است که به زندگی یکنواخت و بی‌معنای شهروندانِ یک پادآرمانشهر می‌پردازد. «فِرِد» (گوستاو فروهلیش)، پسر شهردار شهر، به «ماریا» (بریگیته هلم)، یک فعال حقوق کارگردان، علاقه‌مند می‌شود و تصمیم می‌گیرد تا راهی برای نزدیک شدن طبقات اجتماعی پیدا کند.

این ساخته‌ی فریتس لانگ، در دوران اکران با نقدهای مثبتی روبه‌رو نشد و اکثر منتقدان، داستان و پیام‌های فیلم را سطحی و حتی احمقانه می‌دانستند. پیام‌های کمونیستی فیلم هم باعث خشم بسیاری شد. اما با گذشت زمان، دیدگاه‌ها نسبت به متروپلیس تغییر پیدا کرد و حالا یکی از آثار ارزشمند و تاریخی سینمای آلمان محسوب می‌شود.

برای تماشای این اثر، توصیه می‌کنیم که نسخه‌ی بازسازی‌شده‌ی سال ۲۰۰۸ را تماشا کنید که موسیقی‌متن اصلی «گوتفرید هوپرتز» را دارد.

۳- روبان سفید (The White Ribbon)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۲۰۰۹
  • کارگردان: میشائیل هانکه
  • بازیگران: کریستیان فریدل، اولریش توکور، یوزف بیربیخلر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰

نمایشی استادانه از سینمای غم و مالیخولیایی، «روبان سفید» آخرین فیلم آلمانی است که جایزه‌ی نخل طلا را به خانه برد. این ساخته‌ی هیپنوتیزم‌کننده و جادویی «میشائیل هانکه»، شاید برای مبالغات غیرضروری، پایان‌بندی یا ریتم نه‌چندان سریع‌اش مورد انتقاد قرار بگیرد اما بدون شک، در کنار «زندگی دیگران»، بهترین فیلم آلمانی دو دهه‌ی اخیر است.

روبان سفید به صورت سیاه و سفید فیلم‌برداری شده و از معدود آثار مدرنی است که اتفاقا «سیاه و سفید» را درک می‌کند و به آثار کلاسیک درجه‌ یک نزدیک است. داستان در دوران پیش از جنگ جهانی اول، در یک دهکده‌ی کوچک در شمال آلمان اتفاق می‌افتد؛ جایی که برای اعضای عالی‌رتبه‌ی دهکده اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد و آن‌ها در جست‌وجوی یافتن باعث‌و‌بانی این مشکلات هستند.

فیلم اگرچه نقدی بر مذهب جلوه می‌کند اما در واقع یک انتقاد تند و تیز از «شر» به معنای کلی‌اش است. برای هانکه، اخلاقیات اهمیت ویژه‌ای دارد و با روبان سفید، نه تنها یک فیلم درخشان ساخته، بلکه یک اثر هنری جاه‌طلبانه خلق کرده است که همانند تمامی آثار هنری بزرگ، کیفیتی جهانی دارد و هر نوع مخاطبی با هر زبانی، می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند.

۲- طبل حلبی (The Tin Drum)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۷۹
  • کارگردان: فولکر اشلوندورف
  • بازیگران: دیوید بننت، ماریو آدورفف آنگلا وینکلر، دانیل اولبریخسکی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰

حکایتی از ظهور و سقوط سوسیالیسم ملی یا همان نازیسم در آلمان، که از رمانی به همین نام، نوشته‌ی «گونتر گراس» اقتباس شده است.

«طبل حلبی» داستان «اسکار» (دیوید بننت) را روایت می‌کند، پسرکی باهوش که از دنیای سیاه اطراف‌اش خسته شده و در سه سالگی تصمیم می‌گیرد تا دیگر بزرگ نشود، بنابراین خودش را از پله‌ها به پایان می‌اندازد و از آن روز به بعد، دیگر رشد نمی‌کند.

تنها دلخوشی اسکار در زندگی، طبل حلبی قرمز و سفیدش است که هر زمان اتفاق بدی رخ می‌دهد، بر روی آن می‌کوبد. اگر کافی نبود، جیغ می‌کشد، زیرا با جیغش می‌تواند تمامی شیشه‌های اطرافش را بشکاند.

شخصیت اسکار، تجسمِ بی‌خیالی و بی‌تفاوتی اجتماعی در مواجهه با شر است (در فیلم، ظهور نازی‌ها). او همانند کبک، سرش را زیر برف می‌کند و به جای روبه‌رو شدن با مشکلات، از مسؤولیت‌ها شانه خالی می‌کند. این مضمون مهم به شکلی در فیلم بیان شده که مخاطب را به تفکر وامی‌دارد.

طبل حلبی جایزه‌ی نخل طلای سال ۱۹۷۹ و جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان را در مراسم اسکار سال ۱۹۸۰ به‌دست آورد و اگرچه بعضی از ابعاد آن کمی نامتعارف به نظر می‌رسد اما وجود آن‌ها ضروری بوده است تا «فولکر اشلوندورف» بتواند پیام‌هایش را واضح‌تر عرضه کند.

۱- اِم (M)

بهترین فیلم‌های آلمانی

  • سال انتشار: ۱۹۳۱
  • کارگردان: فریتس لانگ
  • بازیگران: پیتر لوره، برونو زینر، گئورگ جان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰

در نهایت به شاهکار جاودانه‌ی فریتس لانگ می‌رسیم که آن را بهترین ساخته‌ی خود می‌داند و همچنین اولین فیلم ناطق او هم به حساب می‌آید. «اِم – شهری به دنبال یک قاتل می‌گردد» نوآوری‌های سینمایی زیادی داشت، از جمله نماهای بلند متحرک و استفاده از «لایت‌موتیف». فیلم، «شاه‌ اثر» لانگ هم در نظر گرفته می‌شود و معمولا به‌عنوان یکی از برترین آثار سینمایی تاریخ از آن یاد می‌شود که تأثیر زیادی در شکل‌گیری ژانر تریلر و جنایی مدرن داشت.

ساخت فیلمی که در آن، مخاطب با یک هیولا احساس همدردی یا هم‌ذات‌پنداری کند، برای هر کارگردانی سخت است، حالا تصور کنید که فریتس لانگ این کار را نزدیک به ۹ دهه‌ی قبل انجام داده است، آن‌هم با استفاده از بازیگری که بیشتر برای نقش‌های کمدی شناخته می‌شد. پیتر لوره نقش «هانس بکرت» را بازی می‌کند، مردی که در خیابان‌های برلین سال ۱۹۳۱ قدم می‌زند و کودکان را به قتل می‌رساند.

فیلم که گویا قرار است یک داستان هشداردهنده و عبرت‌انگیز برای والدین باشد تا از فرزندان‌شان بیشتر مراقبت کنند، با گذشت نزدیک به یک قرن، هنوز هم هنرمندانه است و یکی از بهترین آثار سینمایی در رابطه با قاتلان زنجیره‌ای محسوب می‌شود. حتی می‌توان ادعا کرد که پایه‌ و اساس فیلم نوآر را اِم بنا نهاده است، یک کلاسیک ماندگار که از دوران خودش، فرسنگ ها جلوتر بود.

اِم در دوره‌ی اکران شاید به‌درستی درک نشد اما در سال‌های بعد و با گذر زمان، ارزش‌هایش را بیشتر نشان داد و در رأس بهترین فیلم‌های اکسپرسیونیستی قرار گرفت. یکی از نکات برجسته‌‌ی فیلم، استفاده‌ی متعادل از دیالوگ‌ است. اکثر فیلم‌های ناطق در آن سال‌ها، تمرکز ویژه‌ای بر روی گفت‌وگوی شخصیت‌ها داشتند و در این زمینه افراطی عمل می‌کردند اما این ساخته‌ی فریتس لانگ، از صدا فقط در زمانی که ضرورت دارد، استفاده می‌کند.

فیلم همچنین ناامیدی فریتس لانگ از جامعه‌ی آلمان را نشان می‌دهد که بی‌تفاوتی آن‌ها نسبت به نازیسم، همواره آزارش می‌داد.

منبع: Taste of cinema



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X