۲۰ صحنهی سینمایی که کاملا بینقص هستند
چه چیزی یک صحنهی سینمایی را عالی و بینقص میکند؟
آیا به خاطر نقشآفرینیهایش است؟ یا طراحی صحنه و جلوههای بصری؟ یا دیالوگها و روایت داستان؟ شاید هم به خاطر چیزی عمیقتر است، مثلا نمادهای حاضر در صحنه یا شخصیتپردازیها؟
هر چیزی که باشد، در فیلمها لحظاتی قرار دارند که همیشه در یاد و خاطرهی ما میمانند. لحظاتی که در هر نوع فیلمی بخواهید پیدا میشوند. از آثار حماسی فانتزی گرفته تا فیلمهای مستقل شخصیتمحور و اکشنهای پر زد و خورد. هیچ محدودیتی در نوع ژانر نیست، و چون در انتخاب لحظات سینمایی ناب و ماندگار بخشی از سلیقه هم دخیل است، محدودیتی در نوع صحنهها هم نداریم.
۲۰. تو منو کامل میکنی – شوالیه تاریکی (The Dark Knight)
- محصول: ۲۰۰۸
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: کریستین بیل، هیث لجر، مایکل کین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴٪
یکی از کلیدیترین و بهیادماندنیترین لحظات این فیلم ابرقهرمانی و جریانساز کریستوفر نولان در نیمههای داستان رخ میدهد. وقتی که جوکر را بازداشت کردهاند و حالا جیم گوردون میخواهد از او بازجویی کند و بپرسد که هاروی دنت را کجا برده و مخفی کرده.
در این میان، بتمن جوکر را غافلگیر میکند و پشت سرش ظاهر میشود و سعی میکند از او حرف بکشد. غافل از اینکه جوکر نقشهای پیچیده کشیده و همه را بازی داده است.
جوکر به بتمن میگوید که هم هاروی دنت را ربوده و هم ریچل داوس را تا به این طریق بتمن را وارد بازی بیمارگونه و پلیدی بکند و او وادار شود تا بین نجات جان یکی از آنها انتخاب کند.
این صحنه از جهات بسیاری نمادی از کل فیلم است. بتمن و جوکر را رو در روی هم قرار میدهد و به مخاطب میگوید که جوکر هوشمندانهتر و بیرحمتر از بتمن عمل کرده و پیروز این جنگ روانی است.
در کنار این موارد، نقشآفرینی حیرتانگیز هیث لجر و موسیقی تکاندهندهی هانس زیمر هم باعث شده تا هم بهترین صحنهی کل سهگانهی شوالیه تاریکی شکل بگیرد و هم یکی از بهترین صحنههای تاریخ سینما.
۱۹. پرش از هواپیما – مأموریت غیرممکن: فالاوت (Mission: Impossible Fallout)
- محصول: ۲۰۱۸
- کارگردان: کریستوفر مککوری
- بازیگران: تام کروز، هنری کویل، ونسا کربی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷٪
سری فیلمهای مأموریت غیرممکن به لطف صحنههای اکشن دیوانهوار و نفسگیر، فیلم به فیلم بهتر و جذابتر میشود. تام کروز هر بار با دیوانهبازی جدیدی سراغ ما میآید و صحنهی اکشن حیرتانگیزی خلق میکند که در آن خودش به جای بدلکارها ظاهر میشود و خطرناکترین موقعیتها را جلوی دوربین بازی میکند.
تام کروز را دوست داشته باشید یا نه، شور و شعف و شیفتگی او به این دست فیلمها و بهویژه سری مأموریت غیرممکن باعث شده تا تعدادی از بهترین صحنههای اکشن تاریخ سینما خلق شود که تماشاگران بسیاری را در سراسر دنیا سر ذوق میآورند.
در این قسمت از مأموریت غیرممکن، ایتان هانت و مأمور واکر (هنری کویل) باید از یک هواپیما در ارتفاع ۲۵ هزار پا بپرند. در جریان این پرش فوق خطرناک، صاعقهای میزند و شرایط را پیچیدهتر میکند.
ترس و هیجان و تنش دیوانهواری در این صحنه جریان دارد که نفس بیننده را در سینه حبس میکند.
۱۸. فرشته نگهبان من – آملی (Amélie)
- محصول: ۲۰۰۱
- کارگردان: ژان پیر ژونه
- بازیگران: آدری توتو، متیو کاسویت، تیکی الگادو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
در این کمدی درام خیرهکننده و شگفتانگیز ژان پیر ژونه داستان دختری به نام آملی (با بازی یک آدری توتوی دلچسب و پرانرژی و سرخوش) را دنبال میکنیم که روزی تصمیم میگیرد زندگی اطرافیانش را بهتر کند و شادی و خوشی به لحظاتشان بیاورد. ولی در همین حین حواسش به خودش و زندگیاش نیست و هر روز تنهاتر و منزویتر میشود.
در اوایل فیلم، آملی به شکلی اتفاقی جعبهای فلزی پیدا میکند که درونش پر شده از یادگاریهای بچگی (عکس، اسباببازی و …). آملی به دنبال صاحب این جعبه میگردد و به مردی به نام دومینیک میرسد و آن را به دستش میرساند. دومینیک که با خاطرات گذشتهاش روبهرو شده اشک میریزد و تصمیم میگیرد با دختر و نوهاش آشتی کند.
این صحنه مخاطب را حسابی احساساتی میکند و اشک همه را در میآورد. تمام صحنه حسوحال و کیفیتی شبیه رؤیا دارد و با دیدنش مثل این مرد تنها، به گذشته میرویم و خاطراتی دوردست را مرور میکنیم.
۱۷. صحنهی افتتاحیه – پنجرهی عقبی (Rear Window)
- محصول: ۱۹۵۴
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: جیمز استوارت، گریس کلی، ریموند بر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸%
آلفرد هیچکاک بیشمار صحنهی سینمایی درجهیک کارگردانی کرده که همگی شایستهی حضور در این فهرست هستند. از صحنهی افشاگری شوکهکنندهی روانی گرفته تا تعقیبوگریز روی پشت بام در سرگیجه. ولی شاید هیچکدام به پای صحنهی افتتاحیهی فیلم پنجرهی عقبی نرسند. صحنهای پر از تعلیق و جذابیت که کنجکاوی بیننده را از همان دقیقهی اول برمیانگیزد.
آلفرد هیچکاک بستری را فراهم کرده که ما از زاویه دید جف جفریز (جیمز استوارت) بدون حتی یک دیالوگ، موقعیت کلی و حسوحال فیلم را درک کنیم. در این صحنهی افتتاحیه که مقدمهای است بر کل ماجرا، ما هم نگاهی به زندگی جف میاندازیم و هم موقعیتهای جذابی را میبینیم که برای همسایههای او پیش میآیند و از طریق آن، کُدگذاریهایی میشود که بعدا دلیلش را میفهمیم.
آلفرد هیچکاک در همین زمان پنج دقیقهای، جف را به ما معرفی میکند، جراحت و شغلش را نشانمان میدهد و مجموعهای از مظنونین احتمالی را رونمایی میکند که بعدا قرار است در معمای قتل به کارمان بیاید. بیدلیل نیست که به هیچکاک لقب استاد تعلیق دادهاند.
۱۶. رقص با ستارهها – وال ئی (Wall-E)
- محصول: ۲۰۰۸
- کارگردان: اندرو استنتون
- بازیگران: بن برت، الیزا نایت، سیگورنی ویور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵%
در آیندهای هولناک که کرهی زمین غیرقابل سکونت شده، آخرین نسل از بشریت در یک سفینهی فضایی زندگی بیهدفی را میگذرانند. روی زمین، رباتی به نام وال – ئی که کارش بازیافت زباله است نشانههایی کشف میکند مبنی بر اینکه انسانها میتوانند دوباره به زمین برگردند، و در این حین عاشق رباتی به نام ایو میشود.
در جایی از فیلم، وال- ئی و ایو در پهنهی فضا معلق هستند و خوشحال و خندان با همدیگر میرقصند و به خاطر اینکه نشانههای حیات را روی زمین پیدا کردهاند، جشن میگیرند. صحنهای زیبا و تأثیرگذار که هم از نظر بصری چشمنواز و خیرهکننده است و هم از نظر احساسی مخاطب را درگیر میکند. دو ربات در آسمان پرواز میکنند، از میان ستارهها میگذرند و لحظهای بینظیر پیش چشمان ما به وجود میآورند.
وال – ئی یکی از بهترین و مهمترین محصولات و دستاوردهای پیکسار است، و این صحنه شیرینترین، دلچسبترین و تأثیرگذارترین لحظهی کل فیلم به حساب میآید.
۱۵. انبار سوزان – آینه (The Mirror)
- محصول: ۱۹۷۵
- کارگردان: آندری تارکوفسکی
- بازیگران: مارگاریتا ترخووا، ایگنات دانلیزف، لاریسا تارکوفسکایا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰%
آندری تارکوفسکی یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین کارگردانهای تاریخ سینماست. مردی که با فیلمهایش عمیقترین معانی روحیات انسانی را بررسی میکرد و با داستانهایش سراغ آسیبها و خطرات خاطره و حافظهی بشر میرفت.
ویژگی معروف و اساسی او، نماهای بلندی بود که میگرفت و از طریق آنها تصاویری شبیه رؤیا و کابوس خلق میکرد. یکی از همین نماهای معروف را میتوانیم در فیلم آینه ببینیم، فیلمی که برای او بهشدت شخصی بود و زندگی خودش را به تصویر میکشید.
اوایل فیلم، قهرمان جوان داستان الکسی کنار مادرش و بقیه میایستد و همگی به انبار خانوادگی نگاه میکنند که در آتش میسوزد. اما تارکوسفکی پیش از اینکه تصویر اصلی را نشانمان دهد، سر فرصت و حوصله با خانواده میماند و ما آنها را میبینیم که سمت ویرانه حرکت میکنند. گفتوگوی کوتاهشان را میشنویم و مدام برایمان سؤال است که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
صحنهی انبار سوزان کمترین اطلاعات را به مخاطب میدهد و با ظرافت پیش میرود. عجیب و معماگونه است و با دیدنش حس میکنید پا در یک رؤیای غیرمتعارف گذاشتهاید. تارکوفسکی با این صحنه نهایت قدرتش را در خلق اتمسفرهای گیرا و فراموشنشدنی به رخ میکشد و نشان میدهد که چطور با سادگی تمام، تعلیق و معمایی نفسگیر ایجاد میکند.
۱۴. صحنهی پایانی – مکالمه (The Conversation)
- محصول: ۱۹۷۴
- کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
- بازیگران: جین هکمن، جان کازال، هریسون فورد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷%
داستان این درام پرتعلیق فرانسیس فورد کاپولا حول یک سو تفاهم مرگبار میچرخد. هری کال (جین هکمن) یک متخصص استراق سمع کارکشته است که طی ماجرایی به یقین میرسد که کارفرمای او (رابرت دوال) قصد دارد که همسر خودش و مردی را که با او رابطه دارد به قتل برساند. برای همین حواسش را جمع میکند و موقعیت را تحت نظر میگیرد، تا اینکه متوجه میشود این جان خود کارفرماست که در خطر قرار گرفته.
در پایان فیلم، بعد از مرگ کارفرما و در خطر قرار گرفتن خود هری، او پیامی از دستیار رئیس سابقش (هریسون فورد) دریافت میکند. در این پیام، او را تهدید میکنند که دیگر بیشتر از این خودش را درگیر مسئله نکند. در پایان این پیام تهدیدآمیز، جملهای میشنود که زندگیاش را به هم میریزد: «ما داریم گوش میکنیم.»
هری کال آپارتمانش را زیر و رو میکند تا دستگاه شنود را پیدا کند اما چیزی دستش را نمیگیرد. همه جا را به هم میریزد، دیوارها را خراب میکند و خانهاش ویران میشود. هری کال در نهایت مستأصل و درمانده وسط این ویرانه مینشیند و ساکسیفونش را مینوازد. میداند که دیگر نه حریم شخصی و زندگی بیدردسری برایش مانده، و نه خانهای.
۱۳. ورود به کلاب شبانه – رفقای خوب (Goodfellas)
- محصول: ۱۹۹۰
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی
- بازیگران: ری لیوتا، رابرت دنیرو، جو پشی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶%
راستش را بخواهید، رفقای خوب بهقدری صحنهی ماندگار و درجهیک و بینقص دارد که میتوانستیم کل این فهرست را با همین یک فیلم پر کنیم. اما اگر بخواهیم یک صحنه را برگزینیم، جایی است که هنری هیل (ری لیوتا) همسر آیندهاش کارن (لورین براکو) را به کلاب شبانهی کوپاکابانا میبرد.
از لحظهای که آنها از ماشین پیاده میشوند تا زمانی که در کلاب مینشینند، اسکورسیزی این زوج را دنبال میکند و ما به همراهشان مسیر را طی میکنیم و در این حین هنری با دوستان و رفقای قدیمش خوش و بش میکند و هر چیزی که میخواهد به راحتی و بدون دردسر در اختیارش قرار میگیرد.
این صحنه واقعا بینقص است. علاوه بر اینکه تماشایش بیاندازه لذت دارد و کیف میدهد، نکتهای کلیدی و اساسی را هم از شخصیت هنری و زرق و برق زندگیاش به ما نشان میدهد. چیزی که در نهایت منجر به سقوط و ویرانی او و رابطهاش شد همین تجملات و وسوسههای دیوانهوار بود.
۱۲. گفتوگوی کِن و هری – در بروژ (In Bruges)
- محصول: ۲۰۰۸
- کارگردان: مارتین مکدونا
- بازیگران: کالین فارل، برندن گلیسون، ریف فاینس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴%
خیلی از صحنههایی که تا الان اشاره شد، روی اتمسفر و فضاسازی تمرکز داشتند. با کمترین دیالوگ و تمرکز زیاد روی حسوحال و جذابیتهای بصری.
این صحنهی حیرتانگیز از کمدی سیاه تماشایی در بروژ، به خاطر دیالوگهایش در فهرست ما آمده. ماترین مکدونا با نبوغ ذاتیاش مکالمهای بین کن (برندن گلیسون) و کارفرمایش هری (ریف فاینس) نوشته که هم پرتنش است و هم بهشدت بامزه و خندهدار.
در طول فیلم میبینیم که کِن به همراه آدمکشی تازهکار به نام رِی (کالین فارل) در بروژ وقت میگذراند و در همین حین با خودش کلنجار میرود که چطور تازهترین مأموریتش را اجرا کند: اینکه رِی را به خاطر خرابکاریاش بکشد. در نهایت هری شخصا به بروژ میآید و با کِن رو در رو میشود، و اینجاست که شاهد یکی از جذابترین و بامزهترین دیالوگنویسیهای این چند سال هستیم. گفتوگویی که بین هری و کِن رخ میدهد از آن گفتوگوهایی است که میتوانید بارها ببینید و بخندید و لذت ببرید.
کِن: پسره تمایل به خودکشی داره هری. شده مُردهی متحرک. هی از جهنم و برزخ حرف میزنه.
هری: ببینم، وقتی باهات حرف زدم آیا بهت گفتم «کِن، میشه یه لطفی بهم بکنی و روانپزشک رِی بشی؟» نه، فکر کنم تقاضای من این بود که بری سر لامصبشو بترکونی… تمایل به خودکشی داره؟ منم تمایل به خودکشی دارم. خودتم تمایل داری. همه این روزا تمایل به خودکشی دارن. نمیریم همه جا جار بزنیم که… هنوز خودشو نکشته که کشته؟ نه. پس تمایل به خودکشی نداره
کِن: امروز صبح یه تفنگ پُر گذاشت رو سرش. من جلوش رو گرفتم
هری: یعنی نه تنها کارتو انجام ندادی و پسره رو نکشتی و هنوزم نمیخوای بکشی، بلکه جلوی خودشم گرفتی که خودکشی نکنه. اگه خودکشی میکرد مشکل من حل میشد، که یعنی مشکل تو حل میشد. حتی مشکل خود پسره هم حل میشد.
۱۱. کریزی ۸۸ – بیل را بکش قسمت اول (Kill Bill Vol. 1)
- محصول: ۲۰۰۳
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: اوما تورمن، لوسی لیو، دیوید کاراداین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵%
فیلمهای پر از خون و خشونت کوئنتین تارانتینو را دوست داشته باشید یا نه، نمیشود انکار کرد که قسمت اول بیل را بکش تا چه اندازه سرگرمکننده و تماشایی و هیجانانگیز است.
عروس (اوما تورمن) بعد از اینکه از کشتار مرگبار همرزمهای سابقش جان سالم به در میبرد، برای انتقام از آنها دنبالشان میرود و یکی یکی حقشان را کف دستشان میگذارد. نزدیک انتهای قسمت اول، او به او-رِن ایشی (لوسی لیو) میرسد، زنی قدرتمند که ارتشی از آدمکشهای کاربلد به نام کریزی ۸۸ را در کنار خودش دارد.
در این صحنه که گل سرسبد دو قسمت بیل را بکش است و مهارتهای کوئنتین تارانتینو را در حد نهایی خودش نشان میدهد، عروس با اعضای کریزی ۸۸ مبارزه میکند و طی یک صحنهی نفسگیر و تماشایی و حیرتانگیز ۱۰ دقیقهای، همه را قلع و قمع میکند. تارانتینو جوری این صحنه را کارگردانی و مدیریت کرده که با دیدنش متحیر میمانیم و کاری جز تحسین ازمان بر نمیآید.
این صحنه شاید برای بعضیها اغراقآمیز باشد و خشونت جاری در آن را برنتابند، اما بدون شک یکی از بهترین صحنههای مبارزه در تاریخ سینماست که با هنرمندی و ظرافت و مهارت تمام ساخته شده و جای پای عروس را بهعنوان سرسختترین و مرگبارترین قهرمان زن سینما محکم میکند.
۱۰. پلک نزن – مرشد (The Master)
- محصول: ۲۰۱۲
- کارگردان: پل توماس اندرسون
- بازیگران: واکین فینیکس، فیلیپ سیمور هافمن، ایمی آدامز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴%
تماشای فیلم مرشد کار خیلی سادهای نیست. داستان سختفهمی دارد و پل توماس اندرسون هم تمام سعی خودش را کرده تا کمترین اطلاعات ممکن را به مخاطب بدهد و تا جایی که امکان دارد، مسیر قصهاش را غیرقابل پیشبینی جلو ببرد. در این فیلم واکین فینیکس نقش کهنهسرباز جنگ جهانی دوم را بازی میکند که هدفی در زندگی ندارد و به شکلی اتفاقی سر از کشتی رهبر یک فرقهی مرموز بر میآورد.
در همان اوایل فیلم، رهبر این فرقه لنکستر داد (با بازی فیلیپ سیمور هافمن) مصاحبهای با فردی ترتیب میدهد تا زمینهی ورود او را فراهم کند. این مصاحبه فرایندی پیچیده دارد و در آن فردی مجبور میشود بدون اینکه پلک بزند یا نگاهش را برگرداند، به پرسشهای شخصی و آزاردهندهی لنکستر پاسخ دهد.
پل توماس اندرسون در این صحنه تنشی ویرانگر خلق میکند و یقهی مخاطب را میگیرد. با دیدن فردی در آن شرایط، حس میکنیم خودمان مقابل لنکستر نشستهایم و مجبوریم سوالهایش را بدون پلک زدن جواب دهیم. واکین فینیکس و فیلیپ سیمور هافمن هر دو درخشان ظاهر شدهاند و تمام اجزای این صحنه را به کنترل خودشان در آوردهاند.
۹. بازسازی صحنهی جرم – قدیسان بونداک (Boondock Saints)
- محصول: ۱۹۹۹
- کارگردان: تروی دافی
- بازیگران: ویلم دفو، شان پاتریک فلانری، نورمن ریدس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۲۸%
قدیسان بونداک در زمان اکرانش خیلی دیده نشد و نقدهای منفی زیادی گرفت، اما با گذر زمان هواداران سرسختی پیدا کرد و از آن فیلمهای کالت شد که بدنهی طرفداری ویژهی خودش را دارد. بخش زیادی از این جریان مدیون نوع قصه، اکشن پرخشونت و مهمتر از همه نقشآفرینی ویلم دفو در نقش مأمور افبیآی پل اسمکر بود. دفو در این فیلم درخشان بود و تماشاگران را شیفتهی خودش میکرد.
در اوایل فیلم، اسمکر را مسئول پروندهی دو مرد جوان خودسر میکنند، دو مرد جوان (برادران مکمورفی) که تصمیم گرفتهاند عدالت را به دستان خودشان اجرا کنند. این دو جوان که خودشان را یک جورهایی مامورین خدا میدانند، میخواهند بوستون را از شر و پلیدی و جنایت پاک سازند و مردم را از شر خلافکاران نجات دهند. اسمکر همیشه یک قدم از این دو عقبتر است و به خاطر همین مستأصل و درمانده و خشمگین میشود. خشم و استیصالی که در این صحنه به اوج خودش میرسد و بهترین لحظهی فیلم را رقم میزند.
بعد از اینکه برادران مکمورفی یک گروه خلافکار خردهپا را از بین میبرند، اسمکر به صحنهی جرم میآید و سعی میکند اتفاقی را که رخ داده، تحلیل کند. اسمکر در ذهنش قتلها را بازسازی میکند و به بهترین شکل ممکن خودش را در موقعیت فرض میکند. کمکم دچار جنونی عجیب میشود و کنترل خودش را از دست میدهد.
دیدن اینکه ویلم دفو از آرامش و متانت منطقی خودش ناگهان فاصله میگیرد و سمت جنونی مهارناپذیر میرود، حس عجیبی دارد. ترکیبی غریب از کمدی و تراژدی و اکشن که به خوبی حسوحال فیلم قدیسان بونداک را نشان میدهد.
۸. غسل تعمید – پدرخوانده (The Godfather)
- محصول: ۱۹۷۲
- کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
- بازیگران: آل پاچینو، مارلون براندو، جیمز کان
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۹.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷%
پدرخوانده اساسا داستان شکلگیری و به قدرت رسیدن مایکل کورلئونه است و در طول فیلم شاهد تغییر و تحول او هستیم. مایکل از یک پسر جوان سادهدل که نمیخواهد در کسب و کار خانوادگی دخیل شود، به هیولایی بیرحم تبدیل شد که هیچ چیز جلودارش نبود. بعد از زمینگیر شدن دون ویتو (مارلون براندو) و مرگ دلخراش سانی (جیمز کان)، مایکل ناخواسته رهبر خانواده میشود و برای حفظ قدرت تصمیمهای حیرتانگیزی میگیرد.
به دقایق پایانی فیلم که میرسیم، مایکل یک قدم تا تثبیت قدرتش فاصله دارد. در این صحنهی تاریخی و ماندگار و تکاندهنده، مایکل به کلیسا رفته تا مراسم غسل تعمید پسرخواندهاش را ادا کند، ولی همزمان به معتمدترین سربازهایش دستور داده تا تمام کسانی را که سر راه به قدرت رسیدن او هستند، بکشند و از میان بر دارند تا جایگاه مایکل بهعنوان یک پدرخواندهی شکستناپذیر محکم شود.
در این صحنه، مایکل تمام و کمال تبدیل به هیولای ترسناکی میشود که در قسمت دوم میبینیم. آخرین قدمهایش را در مسیر تاریکی بر میدارد و آن پسر معصومی که بود را پشت سر میگذارد. مایکل بعد از همین مراسم عهدهدار نقش و مسئولیتی میشود که هیچ وقت فکر نمیکرد بخواهد سمتش برود. مایکل همزمان که در کلیسا پدرخواندهی فرزند خواهرش میشود، مسیر تبدیل شدن به یک پدرخواندهی مافیایی قدرتمند را هم طی میکند.
۷. پرش مایلز – مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی (Spider-Man: Into The Spider-Verse)
- محصول: ۲۰۱۸
- کارگردان: باب پرسیچتی، پیتر رمزی، رودنی روثمن
- بازیگران: ماهرشالا علی، نیکلاس کیج، هیلی استینفیلد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷%
در این فیلم انیمیشنی محبوب و پرطرفدار، ما یک مایلز مورالز جوان را میبینیم که بعد از مرگ مرد عنکبوتی دنیایش، مجبور میشود با قدرتهای جدیدی که درون خود کشف کرده کنار بیاید و هویتش را بهعنوان یک ابرقهرمان بپذیرد.
در این صحنه که مهمترین و کلیدیترین موقعیت فیلم است، مایلز سرانجام نقش خودش را بهعنوان مرد عنکبوتی جدید میپذیرد، از بالای یک برج بلند به پایین میپرد و بالاخره با ترسهایش رو در رو میشود.
به محض پریدن او، همه چیز اسلو موشن میشود و مایلز سر و ته بر فراز شهری که حالا مسئولیت مراقبت و محافظت از آن را بر عهد گرفته، به پرواز در میآید.
کل این صحنه به خاطر اهمیت ویژهای که در داستان و شخصیت مایلز دارد و همچنین به دلیل دقت در جزئیات و ظرافتهایی که برای خلق آن خرج شده، در ذهن مخاطب ماندگار میشود. در اینجا مایلز بالاخره شک و تردیدهایش را از بین میبرد و خودش و قدرتهایش را میپذیرد. انیماتورهای بااستعاد فیلم هم فرصت پیدا میکنند تا مهارتهایشان را به رخ بکشند و صحنهای دیدنی و حیرتانگیز بسازند.
۶. سرود ملی – کازابلانکا (Casablanca)
- محصول: ۱۹۴۲
- کارگردان: مایکل کورتیز
- بازیگران: همفری بوگارت، اینگرید برگمن، کلود رینس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹%
ریک بلین در جریان جنگ جهانی دوم صاحب یک بار در مراکش است که انواع و اقسام مشتریها را پذیراست؛ از پناهندهها گرفته تا افسرهای آلمانی، از سربازهای فرانسوی تا رهبران مقاومت.
بعد از اینکه ریک عشق گذشتهاش ایلسا لاند (اینگرید برگمن) را بعد از سالها دوباره میبیند، مجبور میشود که به او و همسرش لازلو کمک کند تا به آمریکا بگریزند. در جریان ملاقاتشان، سر و کلهی چند افسر آلمانی پیدا میشود که مشغول خواندن سرودی آلمانی هستند، لازلو هم در جواب سرود ملی فرانسه را میخواند.
همزمان که موسیقی اوج میگیرد، سایر مشتریان بار هم با لازلو همصدا میشوند و در نهایت صدایشان از افسران آلمانی بالاتر میرود و موجی از وطنپرستی و امید وجود همه را فرا میگیرد.
این صحنهی کازابلانکا از جنبههای بسیاری جذاب و ماندگار و تأثیرگذار است و وقتی به یاد بیاوریم اکثر سیاهی لشکرهای این صحنه پناهجویان واقعی زمان جنگ هستند، اهمیت شور و شعف جاری در آن بیشتر به نظرمان میآید.
۵. کارل و الی – بالا (Up)
- محصول: ۲۰۰۹
- کارگردان: پیت داکتر
- بازیگران: اد اسنر، کریستوفر پلامر، جردن ناگای
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸%
اگر چنین فهرستی تهیه میکردیم و افتتاحیهی درخشان فیلم بالا ساختهی پیکسار را نمیآوردیم، بیانصافی بود. یک فصل مونتاژی بهشدت احساسی که اشک همه را در میآورد و حتی سرسختترین تماشاگران را هم به زانو در میآورد. در این افتتاحیه، ما زندگی و رابطهی عاشقانهی کارل و الی را میبینیم، دو نفر که انگار نیمهی گمشدهی هم هستند و سلایق و علایق مشترکی دارند. هر دو عاشق ماجراجویی، طبیعت و خیالپردازی هستند و برنامههای هیجانانگیزی برای زندگی دارند.
در این افتتاحیه، ما فراز و نشیبهای زندگی آنها را میبینیم، از جمله مراسم عروسیشان، ساخته شدن اولین خانهی مشترکشان، و تراژدی دردناکی که روی زندگیشان سایه میاندازد. کارل و الی پیر و کهنسال میشوند و کارل میفهمد الی هرگز فرصت نکرد به مکانی که همیشه آرزویش را داشت سفر کند. پیش از اینکه کارل بتواند برای جبران این حسرت کاری کند، الی از دنیا میرود.
افتتاحیهی انیمیشن بالا یکی از درخشانترین و تأثیرگذارترین صحنههای تاریخ سینما است که بدون جلوهگری و اغراق، یک داستان عاشقانهی عمیق روایت میکند و بدون اینکه یک خط دیالوگ بین کسی رد و بدل شود، بیشترین تأثیر را روی مخاطب میگذارد. ما با این افتتاحیه حسرت و اندوه کارل را درک میکنیم و میفهمیم که چرا دست به آن ماجراجویی خطرناک و عجیب میزند و خانهاش را با یک عالم بادکنک به هوا میفرستد.
۴. بروکس اینجا بود – رستگاری در شاوشنک (The Shawshank Redemption)
- محصول: ۱۹۹۴
- کارگردان: فرانک دارابونت
- بازیگران: تیم رابینز، مورگان فریمن، کلنسی براون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۹.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱%
حالا که بحث صحنههای دلخراش و ناراحتکنندهای پیش آمده که قلب مخاطبان را به درد میآورند، بد نیست سراغ این صحنه از فیلم رستگاری در شاوشنک برویم.
این اقتباس فرانک داربونت از داستان استیفن کینگ پر است از صحنههای بهیادماندنی و تأثیرگذار. از فرار اندی زیر باران گرفته تا استراحت زندانیان روی پشت بام با نوشیدنیهای خنک. اما هیچ صحنهای به تلخی و دردناکی جایی نیست که بروکس بعد از دههها حبس از زندان آزاد میشود و نمیداند چطور با زندگی عادی کنار بیاید و به جامعه بازگردد.
بروکس که تقریبا تمام عمرش را پشت میلههای زندان بوده، حالا بعد از آزادی در یک سوپرمارکت خرید مردم را بستهبندی میکند. روزهایش را صرف غذا دادن به پرندگان میکند و مدام خوابهای بد میبیند. زندگیاش تبدیل به کابوسی ناراحتکننده شده که هیچ شور و شعفی درونش نیست. او در نهایت روی دیوار اتاق خواب نمور و دلگیرش حکاکی میکند که «بروکس اینجا بود»، و بعد خودش را همانجا دار میزند.
این صحنه واقعا تراژیگ و تلخ است و دل تماشاگران را حسابی به درد میآورد. ما در طول فیلم با بروکس احساس نزدیکی کرده بودیم و او را بهعنوان پیرمرد مهربانی میشناختیم که در جیب پیراهنش پرنده نگه میداشت. حالا وقتی با مرگ ناراحتکنندهاش مواجه میشویم، واقعا به فکر میرویم و غصه میخوریم. بروکس در آخرین لحظات زندگیاش یک پیر مرد ساده بود، سرگردان و تنها.
۳. جدایی اریکا از مارک – شبکه اجتماعی (The Social Network)
- محصول: ۲۰۱۰
- کارگردان: دیوید فینچر
- بازیگران: جسی آیزنبرگ، اندرو گارفیلد، رونی مارا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶%
دقایق ابتدایی این شاهکار دیوید فینچر تماما بر دیالوگهای درخشان و پینگ پونگی آرون سورکین استوار است. در این صحنه، مارک زاکربرگ (جسی آیزنبرگ) و اریکا (رونی مارا) را میبینیم که از یک بحث و جدل ساده، به نقطهای بحرانی در رابطهشان میرسند و در نهایت از هم جدا میشوند.
در طول یک گفتوگوی پنج دقیقهای، این دو در ابتدا خیلی ساده و عادی دربارهی کالج و دانشگاه صحبت میکنند و به نظر اتفاق خاصی در جریان نیست. تا اینکه مارک ناگهان موتوروش روشن میشود و مثل یک کامپیوتر، جملاتی توهینآمیز خطاب به اریکا میگوید و در نهایت هم اریکا رابطهاش را با او تمام میکند.
این صحنه در ظاهر ساده و غیرمهم به نظر میرسد و حتی بعضیها شاید حس کنند که چیز شگفتانگیز و فوقالعادهای درونش نیست. اما همین دیالوگهایی که بین اریکا و مارک رد و بدل میشود، نقطهی آغاز تمام اتفاقهای داستان است، و ویژگیهای ویرانگر مارک را به خوبی به مخاطب نشان میدهد. در همین نقطهی تاریخی است که مارک تصمیم میگیرد برای تلافی، دست به آن اقدام عجیب بزند و برای رتبهبندی دخترهای دانشگاه از لحاظ جذابیت، سیستمی طراحی کند و جرقهی شبکهی اجتماعی فیسبوک در ذهنش بخورد.
نکتهی خیلی جالب و مهم این است که، تدوین همین صحنهی به ظاهر ساده بیش از سه هفته طول کشید که خودش نشان از اهمیت ویژهی آن در کلیت داستان و شخصیت مارک زاکربرگ دارد.
۲. عبور از پل – سیکاریو (Sicario)
- محصول: ۲۰۱۵
- کارگردان: دنی ویلنو
- بازیگران: امیلی بلانت، بنیسیو دلتورو، جاش برولین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲%
چیزی که باعث شده صحنهی عبور مأموران از مرز در فیلم سیکاریو تا این حد جذاب و تأثیرگذار شود، تیراندازی انتهاییاش نیست، بلکه تنش و تعلیق ویرانگر و دیوانهواری است که تا لحظهی تیراندازی شکل میگیرد و نفس مخاطب را در سینه حبس میکند. دنی ویلنو در مدتی تقریبا ده دقیقهای، مدام به مخاطب میگوید که قرار است خشونت و کشت و کشتار فجیعی به راه بیفتد، و ما تک تک این دقایق را در ترسی عجیب و تمامنشدنی سپری میکنیم.
زمانی که مأمور افبیآی کیت مرسر (امیلی بلانت) لب مرز آمریکا و مکزیک متوقف میشوند، تنش و ترس جاری در صحنه به بالاترین حد خودش رسیده است. آنها در ترافیک گیر افتادهاند و راه فراری هم ندارند، و در بسیاری از ماشینهای اطرافشان آدمکشهای بیرحم کارتل مواد مخدر نشستهاند، آدمکشهایی که هر لحظه ممکن است حمله کنند و حمام خون به راه بیندازند.
وقتی سرانجام آن اتفاقی که همه میترسیدیم رخ میدهد، تیراندازی پر سر و صدایی به راه میافتد و خیلی زود هم تمام میشود. و مخاطب همچون کیت، در عجب و شگفتی است و مدام از خودش میپرسد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
سیکاریو یک تریلر با حسوحال عجیب و درگیرکننده است که تعلیق و هیجانش را با اتمسفرهای تأثیرگذار به مخاطب منتقل میکند.
۱. تکگویی سموایز گمجی – ارباب حلقهها: دو برج (The Lord Of The Rings: The Two Towers)
- محصول: ۲۰۰۲
- کارگردان: پیتر جکسون
- بازیگران: شان آستین، الایجا وود، ویگو مورتنسن، ایان مککلین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵%
در قسمت دوم سهگانهی عظیم و حماسی ارباب حلقهها ساختهی پیتر جکسون، هابیتهای قهرمان فرودو (الایجا وود) و سم (شان آستین) به اسارت فارامیر و سربازان تحت امر او در میآیند.
فارامیر که کل زندگیاش زیر سایهی تحقیرهای پدرش دنتور زندگی کرده، امید دارد که با تحویل فرودو و حلقهی یگانه به او جایگاهی مثل برادرش برومیر در ذهن پدرش پیدا کند. اما پیش از اینکه بتوانند به گاندور و مقر دنتور برسند، نازگولهای سوار بر اژدها حمله میکنند و فرودو که تحت فرمان و تأثیر حلقه قرار گرفته، برای لحظهای از خود بی خود میشود و به سم حمله میکند. فرودو سرانجام به خودش میآید و درمانده و خسته و ناراحت از این میگوید که مأموریت و وظیفهای که بر دوش خودشان نهادهاند تا چه اندازه غیرممکن و سخت و طاقتفرساست و دارد امانش را میبرد.
در اینجاست که سم حرفهای مهم و تأثیرگذاری میزند که هم فرودو رو تحت تأثیر قرار میدهد، و هم مخاطب را هیجانی میکند. سم از این میگوید که وظیفه و مأموریتشان تا چه اندازه برای بقای سرزمین میانه و نیروی خیر حیاتی است و آنها باید بر خلاف تمام موانع، به مسیرشان ادامه دهند.
سم از داستانهای بزرگی میگوید که همه شنیدهایم، داستانهایی با قهرمانهایی قدرتمند و دوستداشتنی که از پا ننشستند و با وجود تمام سختیها، ادامه دادند تا به پیروزی برسند. سم میگوید این قهرمانها بارها فرصت این را داشتند که تسلیم شوند و راه را ادامه ندهند، اما همیشه بر سختیها پیروز شدند و نگذاشتند که تاریکی و پلیدی آنها را به زانو در بیاورد.
منبع: WhatCulture
به نظرم فهرست شیندلر رو از قلم انداختین.
جنگ ستارگان (من پدر تو هستم) جنگ ستارگان اول
ارباب حلقها👌
علاوه بر تک گویی سم
سرنوشت آرون فوق العادهههه ودد
راستش من اصلا نخوندمش ولی شوالیه تاریکی فوق العاده هر کی قبول داره لایک کنه و البته هر کی قبول داره بهترین جوکر تاریخ هیث لجر هست
راستش من اصلا نخودمش ولی شوالیه تاریکی فوق العاده هر کی قبول داره لایک کنه و البته هر کی قبول داره بهترین جوکر تاریخ هیث لجر هست
تو چقدر نچسپی
واقعا ازتون ممنونم ، هر کدوم از این دیالوگ ها از شیرین ترین و هیجان انگیزیترین دیولوگ هایی بوده که منبا دیدنشون به وجد میومدم نه یک بار بلکه چندین بار.
عالی بود
شوالیه تاریکی محصول ۲۰۰۸ هستش
اشتباه زدین ۱۸