۲۰ فیلم برجسته هنری یکدهه اخیر که نباید از دست بدهید
ارایه یک تعریف جامع از فیلمهای هنری و مشخصکردن بهترین فیلمهای هنری در یک دهه اخیر چندان ساده نیست. اما اگر بخواهیم به سادگی توضیح دهیم که چه فیلمهایی را در اصطلاح متعلق به جریان سینمای هنری مینامند باید بگوییم به آن دسته از فیلمها اشاره داریم که برای سودآوری مالی ساخته نمیشوند و از سوی دیگر مخاطب چندان گستردهای هم ندارند.
این دسته از آثار پیچیده، چندوجهی و عمیقاند. جسورانه ساخته میشوند و جنبههای نوآورانه و تجربهگرایانه در آنها بسیار برجسته است. شاید دلیل اصلی ساخت این آثار تعلق خاطر کارگردان به هنر سینما و زیباییشناسی باشد.
در طول یک دهه گذشته فیلمهای متعددی اکران شدهاند که میتوان ادعا کرد به این جریان سینمایی تعلق دارند. گرچه انتخاب بهترین فیلمهای هنری از میان این آثار ابدا ساده نیست اما در ادامه ۲۰ فیلم هنری که در یک دهه گذشته ساخته شدهاند و در صورت علاقه به این جریان سینمایی بد نیست نگاهی به آنها بیاندازید ذکر شدهاند.
۱- سگهای ولگرد (Stray Dogs)
فیلم سینمایی «سگهای ولگرد» برنده جایزه بزرگ هیئت داوران در هفتادمین جشنواره فیلم ونیز در سال ۲۰۱۳ اوج بلوغ هنری کارگردان تایوانی این فیلم تسای مینگ-لیانگ را نشان میدهد و همچنین بیانگر وسعت دید سینمایی او است. تسای مینگ-لیانگ با این اثر سینمایی شاهکاری از نقطهنظر فرم و دید شاعرانه در سینما تولید کرد؛ چنان که بعد از تماشای فیلم حرفی برای گفتن باقی نمیماند. در واقع همه چیز به بهترین نحو گفته شده و یک پایان نمادین ساخته شده است.
تسای از یک سو مجموعهای از تصاویر بیتحرک، ثابت و ناامیدکننده را روی پرده میآورد و از طرف دیگر تصاویر او واجد زیبایی پیچیده و کمنظیری است که به مخاطب کمک میکند عمق فقری که جهان امروز در آن دست و پا میزند را دریابد. همین ویژگی مخاطب را در برابر وسعت و غنای بصری اثر میخکوب میکند؛ واکنشی در مخاطب که آگاهی و تسلط کارگردان را بازتاب میدهد.
قصه روایتگر زندگی سخت یک پدر الکلی با بازی لی کانگ-شنگ همراه با دو فرزند خردسالش (یک پسر و یک دختر) است که برای زنده ماندن میکوشند. آنها در این مسیر با کارمند یک فروشگاه آشنا شده و سعی میکنند تغییری در زندگی خود ایجاد کنند. از دیگر بازیگران فیلم میتوان به لو یی-چینگ و چن شیانگ-چی اشاره کرد.
سگهای ولگرد علاوه بر توجهی که در جشنوارههای بینالمللی دریافت کرد موفق شد نظر عموم منتقدان را به خود جلب کند. این اثر سینمایی در وبسایت راتن تومیتوز در میان ۳۴ نقد رضایت ۸۸ درصد منتقدان را در پی داشته است. در برخی از نقدها به سبک خاص کارگردان که در دهمین فیلم او هم ادامه یافته اشاره شده؛ سبکی که جهان را در فضایی پساآخرالزمانی به تصویر میکشد.
۲- مالیخولیا (Melancholia)
فیلم سینمایی «مالیخولیا» دومین بخش از «سهگانه افسردگی» اثر لارس فون تریه است و به بهترین وجه مهمترین قابلیتهای فون تریه به عنوان یک کارگردان را به تصویر میکشد. فون تریه بر پایه دوران تاریکی از زندگیاش این فیلم را با طرح داستانی تراژیک، اندوهبار و پر از درد نوع بشر به روی پرده برده است.
کاوش در روح و افکار انسان در فیلم مالیخولیا به شکلی عمیق و تلخ صورت گرفته است. دیدگاه بدبینانه معمول فون تریه در این اثر هم به شکلی کموبیش بینقص در شخصیتهای چندوجهی و پیچیده فیلم نفوذ کرده است و موجی از تصاویر باشکوه در مفاهیم مهیج و مجذوبکننده به هم آمیختهاند.
مالیخولیا اثری دردآور در مورد رنجهایی است که بشریت متحمل میشود. داستان ایستادگی دو زن که قدرت خود را از میان ضعفهایشان بیرون میکشند. فون تریه معتقد است ما تحت کنترل چیزهایی فراتر از خودمان هستیم؛ چیزهایی که نمیتوان جلویشان را گرفت همانطور که در پایان نفسگیر فیلم به تصویر کشیده میشوند.
در مالیخولیا دو خواهر که به تازگی روابط پیچیده و خستهکنندهای باهم پیدا کردهاند با چالش جدیدی که برخورد احتمالی یک سیاره به نام مالیخولیا به کره زمین و نابودی جهان است روبرو میشوند. فیلم در دو داستان مجزا روایت میشود. داستان اول مربوط به مشکلاتی است که جاستین (با بازی کیرستن دانست) بعد از ازدواج با مرد مورد علاقهاش با آنها روبرو شده و دچار افسردگی میشود. او به همهچیز با بدبینی نگاه میکند. داستان دوم درباره کلیر خواهر جاستین (با بازی شارلوت گنسبور) و همسرش جان (با بازی کیفر ساترلند) است. جان ستارهشناسی است که به موضوع برخورد سیاره مالیخولیا به زمین پی میبرد.
این اثر سینمایی با فروش ۱۶ میلیون دلاری خود نسبت به هزینه ۹ میلیون دلاری برای تولید از نظر تجاری هم عملکرد بدی نداشت بویژه اگر در نظر بگیریم با چه نوع فیلمی ساخته چه کارگردانی روبرو شدهایم. مالیخولیا اولینبار در سال ۲۰۱۱ در جشنواره بینالمللی فیلم کن به نمایش درآمد و در مجموع مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. علاوه بر این جایزه بهترین بازیگر زن در همین جشنواره به کیریستن دانست رسید. مالیخولیا به عنوان یکی از آثار موفق فون تریه در نظر گرفته میشود و به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای سال ۲۰۱۱ در فهرست پایان سال منتقدان مختلف قرار گرفت.
۳- هولی موتورز (Holy Motors)
فیلم سینمایی «هولی موتورز» محصول سال ۲۰۱۲ میلادی اثری فانتزی-درام به کارگردانی و نویسندگی لئوس کاراکس است که چند ساعتی در طول شبانهروز به زندگی سایهمانند مرد مرموزی به نام آقای اسکار میپردازد. کاری که اسکار میکند شبیه هنرپیشهها است؛ گریم میکند، لباس مناسب میپوشد و نقشهای پیچیده و مرموزی را بازی میکند. در واقع او به طور پیوسته هویت خود را تغییر میدهد. گاهی برای خدمت به دیگران و گاهی بدون هیچ دلیلی. در هولی موتورز یا موتورهای مقدس دنیس لاوانت نقش اسکار را به عهده دارد. کاراکس به پیروی از نگرش لوئیجی پیراندلو نمایشنامهنویس و رماننویس ایتالیایی که آثارش بر درونیات افراد متمرکز بود فیلمنامهای نوشته که تلنگری است برای تمام انسانها که در ارتباط با یگدیگر شاید هر روز به اجبار ماسکی به صورت و هویت واقعی خود میزنند.
پر بیراه نیست اگر ادعا کنیم لئوس کاراکس با هولی موتورز بعد از گذشت بیش از یک دهه به سینما بازگشته است. بازگشتی پیروزمندانه با ارایه یکی از بهترین فیلمهای هنری چرا که هولی موتورز را میتوان یکی از درخشانترین آثار دهه میلادی گذشته دانست. این اثر سینمایی یک سفر آرام است در خیابانهای پاریس با شخصیتهای غیرعادی و موقعیتهای مبهم که به شیوهای اصیل، درخشان و با روشی تقریبا سورئال جهان معاصر را تعریف میکند.
هولی موتورز مورد توجه بسیاری از منتقدین قرار گرفته و جوایز متعددی را نیز از آن خود کرده است. با نگاهی به وبسایت راتن تومیتوز درمییابیم که از مجموع ۱۴۹ نقد نوشته شده بر این اثر سینمایی ۹۱ درصد منتقدان از فیلم ابراز رضایت کردهاند. اساسا کاراکس به عنوان کارگردانی با بیان شاعرانه و ویژه که بسیار کمکار است در سینمای فرانسه شهرت دارد. این کارگردان ۵۹ ساله از سال ۱۹۸۴ فیلمسازی را آغاز کرده و تنها ۵ فیلم بلند تولید کرده است. حضور هولی موتورز در لیست بهترین فیلمهای هنری دهه اخیر از جمله انتخابهایی است که به مناقشه چندانی نیاز ندارد.
۴- بیرون از شیطان (Outside Satan)
برونو دومن کارگردانی است فرانسوی که این سالها به عنوان صدایی بسیار رسا در چشمانداز فیلمهای هنری در سینمای معاصر اروپا و جهان در نظر گرفته میشود. داستان فیلم سینمایی «بیرون از شیطان» با ظرافت و تسلطی مثالزدنی روایتشده و نتیجه آن بسیار زیبا و تاثیرگذار از کار در آمده است به شکلی که میتوان آن را به عنوان نمونهای شاخص از سینمای برونو دومن دانست.
داستان فیلم درباره دو انسان تنهاست که در روستای متروکی در ساحل اوپال فرانسه با یکدیگر برخورد کرده و وارد رابطهای عجیب میشوند. آنها در خلال پرسه زدنهایشان در جنگل متوجه شیاطین میشوند. سوال اینجاست که شیطان در ذهن این دو نفر است یا در میان مردمی است که مانند آنها زندگی نمیکنند؟
دومن اساسا کارگردان پر رمز و رازی است، اما فیلم سینمایی بیرون از شیطان با محتوایی غنی و پختگی تکنیکی که دارد این رمز و راز را به شکلی مهیج و فریبنده ارائه میکند. بیرون از شیطان یک اثر ماندگار و بزرگ است و بسیاری از صحنههای آن تاثیر همیشگی خود را در ذهن مخاطب حک میکند.
دومن از سال ۱۹۹۷ با ساخت فیلم سینمایی «زندگی مسیح» کار خود را آغاز کرد و با فیلمهایی چون «انسانیت» و «فلاندر» تولیدشده در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۶ به شهرت بیشتری رسید. این دو اثر شاخص برنده جایزه بزرگ جشنواره بینالمللی فیلم کن شدند. دومن علاوه بر اینکه محبوب جشنوارههای بین المللی و بویژه جشنواره فیلم کن است در فهرست سالانه مجلات سینمایی شاخص اروپا از جمله مجله مشهور کایه دو سینما نیز حضوری پررنگ دارد.
۵- جهانشهر (Cosmopolis)
فیلم سینمایی «جهانشهر» به کارگردانی دیوید کراننبرگ در سال ۲۰۱۲ بر اساس رمانی با همین نام نوشته دان دلیلو ساخته شده است. فیلمی که واقعیتی مبهوتکننده و آزاردهنده را پیش چشم میآورد چرا که به نوعی تجسم سرمایهداری در جامعه مدرن است. جهانشهر تحولی بزرگ در دنیای سینمایی کراننبرگ محسوب میشود و او را از توجه به سطح و بدن به تمرکز روی عمق و ذهن سوق میدهد.
رابرت پتینسون در نقش اریک پکر یکی از بهترین بازیهای خود در کل دوران حرفهایاش را ارائه داده است. مرد جوانی که با لیموزین خود از نیویورک عبور میکند. اریک جوان میلیونری است که حین عبور از منهتن برای رفتن به آرایشگاه نوعی سفر ادیسهوار را آغاز کرده و با شخصیتهای گوناگونی روبرو میشود که جهان او را در هم میریزند. او زندگیای شبحوار دارد. گرچه از نظر مادی ثروتمند است اما از نظر روحی شرایطی بحرانی را سپری میکند. اریک نمیداند چگونه به زندگی ادامه دهد و از درک معنای زندگی عاجز است. تنها لذت باقیمانده برای این میلیونر جوان آرایش روزانه موهایش توسط آرایشگر مورد اعتمادش است.
بازیگرانی چون رابرت پتینسن، ژولیت بینوش، سارا گدون، متیو آمالریک، سامانتا مورتن و پل جیاماتی در این اثر سینمایی به ایفای نقش میپردازند. جهانشهر فیلمی است که به شکل بینقصی جامعه و اقتصاد امروز را توصیف میکند. کراننبرگ کاملا استادانه پوچی عجیب و غریبی را به تصویر کشیده که در قالبهای روزمره با آن دست به گریبانیم و پایانی ماندگار نیز برای فیلم رقم زده است.
کراننبرگ از جمله کارگردانهای برجسته کانادایی است که کارنامه کاری مفصل و پرباری دارد. او در بخشی از این کارنامه از طریق ژانرهای ترسناک و علمی-تخیلی به بررسی مضامین و مفاهیم مورد علاقهاش در سینما میپرداخت اما در سالهای گذشته این کارگردان صاحب سبک پا فراتر نهاده و به شیوههای نو و متفاوتتری ایدههایش درباره جهان امروز را در قالبهای بصری روی پرده میبرد.
۶- فقط خدا میبخشد (Only God Forgives)
نیکلاس ویندینگ رفن به دنبال کسب موفقیت با فیلم «رانندگی» در سال ۲۰۱۱، دو سال بعد با فیلم سینمایی «فقط خدا میبخشد» مسیر سینمایی رادیکالتر و پیچیدهتری را انتخاب کرد. این فیلم بر اساس تئوری «نهاد، خود، فراخود» فروید ساخته شده. طبق این تئوری این سه عنصر در تعامل با یکدیگر، رفتارهای پیچیده انسانی را به وجود میآورند. فیلم همچنین با تاثیرات فیلمسازان برجسته دیگری همراه است که گسترهای وسیع از فیلمساز شیلیایی آلخاندرو خودوروفسکی تا فیلمساز امریکایی دیوید لینچ را در برمیگیرد. بازیگرانی چون رایان گاسلینگ، کریستین اسکات توماس و تام برک در این فیلم سینمایی به ایفای نقش میپردازند.
جولیان (با بازی رایان گاسلینگ) یک امریکایی است که در تایلند زندگی میکند و وارد گروه تبهکارانی شده که در بانکوک مواد مخدر قاچاق میکنند. زندگی جولیان زمانی بغرنج میشود که مادرش او را وادار میکند مسببین اصلی مرگ برادرش که به تازگی کشته شده را پیدا کرده و آنها را به قتل برساند.
رفن در فیلم فقط خدا میبخشد شخصیتهایی جذاب و گیرا میآفریند و روایتی هیجانانگیز نقل میکند؛ روایتی مبتکرانه از مفاهیمی چون انتقام، اشتباه، پشیمانی و خشم. این اثر سینمایی از نظر بصری خیرهکننده است و همزمان سرشار از معنا است؛ معانی پیچیدهای که به نوعی بازتاب استعداد فیلمساز است.
فیلم سینمایی فقط خدا میبخشد با وجود نگاههای متفاوت منتقدان موفق شد جایزه بزرگ جشنواره فیلم سیدنی را از آن خود کند. ویندینگ رفن کارگردان دانمارکی این اثر سینمایی از سال ۱۹۹۶ فعالیت خود به عنوان کارگردان فیلمهای سینمایی بلند را آغاز کرد اما تا سال ۲۰۱۱ و پیش از ساخت فیلم سینمایی رانندگی چندان توجه کارشناسان و مخاطبان سینما در سراسر جهان را به خود جلب نکرده بود.
۷- رشته خیال (Phantom Thread)
پل توماس اندرسن بیاغراق یکی از برجستهترین فیلمسازان آمریکایی معاصر است که بارها تواناییها و کیفیت خود را نشان داده است؛ از فیلم سینمایی «مگنولیا» گرفته تا «خون به پا خواهد شد»، از فیلم سینمایی «استاد» گرفته تا تازهترین فیلمش یعنی «رشته خیال».
فیلم سینمایی رشته خیال در دهه ۱۹۵۰ میلادی لندن اتفاق میافتد و رابطه عاشقانه یک متخصص مد و یک پیشخدمت زن را نشان میدهد. رینولدز وودکاک (با بازی دانیل دی-لوئیس) طراح لباس زنانه است و زندگی آرام، دقیق و وسواسی او با آمدن زنی بااراده و قوی که تبدیل به همسرش میشود به هم میریزد.
اندرسن که در این اثر سینمایی ارجاعاتی به فیلمسازانی چون هیچکاک، پاول و پرسبرگر هم دارد موفق شده یکی از پختهترین فیلمهایش تا به امروز را خلق کند. اثری جسورانه با محوریت روایت که تاریخچه کاملی از عشق، سلطه، رشک و زیبایی است. دانیل دی-لوئیس در آخرین ایفای نقشش در این اثر سینمایی در کنار دو شخصیت فرعی دیگر که توسط دو بازیگر زن توانمند همچون ویکی کریپس در نقش آلما و لسلی منویل در نقش سیریل بازی شدهاند شخصیتی را در کمال قدرت و توانایی بینظیرش ارائه داده است. به هر حال حتی اگر تمام ویژگیهای برجسته رشته خیال را به کل نادیده بگیریم نمیشود از خیر دیدن دی-لوئیس در آخرین ایفای نقش سینماییاش گذشت؛ بازیگر برجستهای که پیش از این در آثار اندرسن درخشیده از جمله در فیلم سینمایی خون به پا خواهد شد.
در هر حال با فیلمبرداری فوقالعاده، طراحی صحنه و طراحی لباس بینقص، موسیقی گوشنواز و کارگردانی به یاد ماندنی، فیلم سینمایی رشته خیال یکی از بهترینهای سینما در یک دهه گذشته بوده و پل توماس اندرسن به واسطه این اثر ارزشمند اعتبار خود را به عنوان کارگردان بیش از پیش ثابت کرده است. رشته خیال در نودمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول مرد شد اما در نهایت توانست جایزه اسکار بهترین طراحی لباس را از آن خود کند.
آخرین اثر پل توماس اندرسن سوای ویژگیهای یاد شده در میان منتقدان نیز جایگاه ویژهای پیدا کرد. هنگامی که در پایان سال میلادی بنا شد مجلات سینمایی و منتقدان مطرح فهرستی از آثار برجسته ارایه دهند در اغلب لیستها به نام رشته خیال برمیخوردیم که حکایت از جایگاه خاص این اثر سینمایی نزد منتقدان داشت.
۸- مامور خرید شخصی (Personal Shopper)
الیویه آسایاس کارگردان فرانسوی معاصر در مامور خرید شخصی بهترین مهارتهای خود را آشکار ساخته و موفق شده اثری چندلایه و واجد پیچیدگیهای خاص خلق کند. این تریلر روانشناختی که مایههای ماورالطبیعی دارد روایت دختر جوانی است (با بازی کریستین استورات) که در پاریس زندگی میکند و خریدهای یک فرد مشهور را انجام میدهد. او برادر دوقلویش را قبلا در همین شهر از دست داده و به دنبال برقراری ارتباط با برادر مردهاش است. زندگی این زن جوان زمانی پیچیدهتر میشود که فرد مرموزی با او تماس میگیرد. طبق معمول آسایاس فیلمنامهای مهیج را برای این اثر سینمایی به رشته تحریر درآورده و توازن میان کارگردانی و فیلمنامه به شکلی ایجاد شده که با اثری کاملا باورپذیر و درگیرکننده طرفیم.
مامور خرید شخصی یکی از بهترین فیلمهای دهه اخیر است: اثری تجربهگرا، مفهومی و قابل تامل که مملو از ایدههای گوناگون درباره شرایط جامعه امروز و تکنولوژیهای جدید است. آسایاس نگرش سینمایی کمنظیر و خاصی دارد و مامور خرید شخصی گواهی است بر این مدعا.
فیلم سینمایی «مامور خرید شخصی» در بخش مسابقه جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ برنده جایزه بهترین کارگردانی شد. این اثر سینمایی در نگاه عمده منتقدین تحسین شد؛ برای مثال بررسی نظرات منتقدان انگلیسیزبان در وبسایت راتن تومیتوز نشان از رضایت ۸۱ درصدی از این فیلم در میان ۲۶۲ نقد نوشته شده درباره آن دارد.
الیویه آسایاس از دیگر چهرههای نامآشنای سینمای فرانسه در سالهای اخیر است. او پس از مدتی ساخت فیلم کوتاه و حضور به عنوان نویسنده در مجله مشهور و پرنفوذ کایه دو سینما از اواسط دهه هشتاد ساخت آثار سینمایی بلند را آغاز کرد. او عمده شهرتش را مدیون کارگردانی فیلم سینمایی «ایرما وپ» در سال ۱۹۹۶ و تولید مینی سریال «کارلوس» است.
۹- عمو بونمی که زندگیهای گذشتهاش را به یاد میآورد (Uncle Boonmee Who Can Recall His Past Lives)
اپیچاتپونگ ویراستاکول کارگردان تایلندی پیشتر در دهه ۲۰۰۰ میلادی با فیلمهایی چون «سعادتمندی شما» در سال ۲۰۰۲ و «بیماری گرمسیری» در سال ۲۰۰۴ شناخته شده بود اما با فیلم سینمایی «عمو بونمی که زندگیهای گذشتهاش را به یاد میآورد» توانست نخل طلای جشنواره فیلم کن ۲۰۱۰ را از آن خود کند. این اولینبار بود که یک کارگردان تایلندی برنده چنین جایزهای میشد و پس از آن ویراستاکول به شهرتی بیشتر از گذشته رسید.
این اثر سینمایی عمیقا ریشه در فرهنگ شرق دارد و به شکلی جذاب و درگیرکننده به تناسخ به عنوان موضوع مرکزی و موضوعات حاشیهای چون حافظه، انقراض و دگرگونی پرداخته است.
عمو بونمی شخصیتی است که میتواند با به یاد آوردن گذشته خود و خانوادهاش روزهای محزون آخر عمرش را که در بیماری به سر میبرد بگذراند. خانواده او در واقع روح همسرش و روح پسرش هستند. داستان در یک مزرعه در شمال تایلند اتفاق میافتد. شاهکار ویراستاکول تمثیلی است از یک زیبایی فریبنده که به سختی میتوان توضیحش داد، به سختی میتوان درکش کرد و غیرممکن است که فراموش شود.
چنان که اشاره شد ویراستاکول دو فیلم مطرح دیگر نیز در کارنامه کاری خود دارد. فیلم سینمایی سعادتمندی شما دیگر اثر این کارگردان سال ۲۰۰۲ در جشنواره کن برنده جایزه بهترین فیلم بخش نوعی نگاه شد. دو سال بعد این کارگردان تایلندی با فیلم بیماری گرمسیری جایزه هیئت داوران جشنواره کن را به خود اختصاص داد. عمو بونمی فیلمی است که تحسین جهانی را در پی داشته و نقدهای بسیار مثبتی از سوی منتقدین دریافت کرده است. اما سوای برخورد اهل فن با این اثر سینمایی در سالی که اکران شد، فیلم ویراستاکول به عنوان اثری ماندگار در یک دهه گذشته شناخته شده و به بسیاری از فهرستهای سینمایی از فیلمهای برجسته یک دهه گذشته راه یافته است.
۱۰- عشق (Amour)
بعید است که هیچ اهل سینمایی بتواند تاثیرگذاری میشائیل هانکه را در سالهای گذشته بر سینمای جهان انکار کند. این کارگردان اتریشی که جوایز گستردهای را در کارنامه دارد با کارگردانی فیلم سینمایی «عشق» دوباره توجه جهانیان را به هنر خود جلب کرد.
این فیلم فرانسوی محصول سال ۲۰۱۲ میلادی است. پیری از زبان هانکه مرحلهای از زندگی است که درد و رنج به بخشی جداییناپذیر از زندگی تبدیل میشود و داستان فیلم او هم روایتگر زندگی دو معلم موسیقی سالخورده است. ژرژ (با بازی ژان-لویی ترنتینیان) و آن (با بازی امانوئل ریوا) یک زوج هشتاد ساله هستند که در پاریس زندگی میکنند. هنگامی که آن در پی سکته مغزی دچار آلزایمر میشود تعادل زندگی آنها به هم میریزد و پیوند عاشقانه این دو به شکلی دیگر مورد آزمایش قرار میگیرد.
ژان-لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا در فیلم سینمایی عشق حضوری خارقالعاده داشتهاند و هانکه به درستی داستانی احساسی را بدون آن که ترحم مخاطب را برانگیزد به تصویر کشیده است. او به شکلی شگفتآور زندگی روزمرهای را نشان میدهد که میتواند در سنین پیری هنوز زیباییهای خود را داشته باشد، حتی اگر در هر لحظه از آن ممکن باشد زندگی با یک بیماری رو به نابودی برود. بازیگران دیگر این اثر سینمایی ایزابل هوپر، لوران کاپه لوتو و کارول فرانک هستند.
فیلم سینمایی عشق علاوه بر اینکه از نظر تجاری موفق بود با تمجیدهای گسترده منتقدین و کارشناسان روبرو شد. این اثر سینمایی جایزه نخل طلای جشنواره بینالمللی فیلم کن فرانسه را تصاحب کرد و در عین حال برنده جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان شد. این مجموعه از جوایز نشان میدهد در سال ۲۰۱۲ تقریبا اغلب اهالی سینما موافق بودند که فیلم سینمایی عشق بهترین یا دست کم یکی از بهترین آثار سینمایی سال است.
۱۱- پس از ظلمت، نور (Post Tenebras Lux)
کارلوس ریگاداس با فیلم سینمایی «پس از ظلمت، نور» در سال ۲۰۱۲ برنده جایزه بهترین کارگردانی در جشنواره بینالمللی فیلم کن شد. فیلمی که یکی از بهترین سکانسهای افتتاحیه را در میان آثار یک دهه گذشته دارد. تصویر دختربچهای که در یک علفزار پرسه میزند. ارتفاع دوربین به اندازه قد کودک است و فیلمبرداری صحنه حقیقتا درخشان است.
خوان و همسرش به همراه دو فرزند خردسالشان تصمیم میگیرند از زندگی شهری به یک زندگی سادهتر روی بیاورند و روستایی حومه مکزیک را برای زندگی انتخاب میکنند. آنها در ابتدا از زندگی روستایی که دارند لذت میبرند. پس از مدتی در سلایق هرکدام تغییراتی ایجاد میشود. زندگی خوان و همسرش رو به شکست میرود اما بچهها هنوز از این سبک زندگی لذت میبرند. آنها در دو جهان مجزا در حال لذت یا در حال رنج هستند. هیچکس نمیداند این دو جهان مکمل همدیگرند یا اینکه آنها سعی میکنند این دو جهان را از هم جدا کنند. شخصیتها درگیر مشکلات زندگی روزمره و فرهنگ روستاییاند؛ جایی که جهان با انسان بی رحمانهتر و سختتر رفتار میکند.
فیلم سینمایی پس از ظلمت، نور ساختاری چندپاره دارد و نمیتوان به سادگی آن را توصیف یا تحلیل کرد اما میتوان وعده داد که فیلم ضربه خود را به مخاطب میزند و او را در حین تماشا مسحور میکند. فیلم به درستی تعادل فرم و محتوا را حفظ کرده و مهارتهای یک کارگردان توانمند را نشان میدهد.
مواجهه با فیلم ریگاداس نیز در پرتوی همین ساختار چندپاره قابل درک است. بعضی از منتقدان معتقد بودند این ساختار به انسجام کلی فیلم لطمه میزند در حالی که برخی دیگر آن را یک شاهکار مسلم دانستند. به هر حال نمیتوان در این تردید کرد که فیلم سینمایی پس از ظلمت، نور از جمله آثاری است که باید دیده شود و در میان فیلمهای قابل توجه هنری یک دهه گذشته قرار داشته.
۱۲- سوختن (Burning)
فیلم سینمایی «سوختن» یکی از بهترین آثار سینمایی یک دهه اخیر است اگر آن را یکی از بهترین فیلمهای چنددهه اخیر ننامیم. این فیلم کرهای را لی چانگ-دونگ در سال ۲۰۱۸ میلادی کارگردانی کرده است. لی چانگ-دونگ با همکاری او جونگ-می فیلمنامه اثر را بر پایه کتاب «سوزاندن انبار» اثر هاروکی موراکامی نوشته است.
جونگ سو پسر جوانی است که اتفاقی به دختری که در گذشته با هم در یک محل زندگی میکردند برخورد میکند. دختر از جونگ سو میخواهد در طول دوره سفری که به افریقا دارد از گربهاش مراقبت کند. وقتی که دختر از سفر بازمیگردد پسر مرموزی به نام بن را به جونگ سو معرفی میکند. پسر جوانی که راز سرگرمیهای پنهانیاش را با وی در میان میگذارد.
سوختن فیلمی است که سوالات زیادی را مطرح کرده ولی لزوما پاسخهای حاضر و آمادهای برای آنها ندارد و از این جهت جذاب و جالب توجه است. لی چانگ-دونگ استادانه هیجان، نبض درام و داستان عاشقانه را با هم ترکیب کرده است. بازیهای سه بازیگر اصلی فوقالعادهاند و در طول فیلم داستان به شکلی مداوم از سطح به عمق میرود.
از سوی دیگر سوختن را باید در میان آثار سینمای شرق آسیا که در سالهای گذشته مضامین طبقاتی پررنگی دارند تحلیل کرد. این اثر سینمایی شباهتهای قابل توجهی با چند فیلم تحسینشده دیگر آسیایی دارد؛ انگل و دزدان فروشگاه که هر دو مسائل اجتماعی و طبقاتی را به عنوان ایدههای محوری خود مطرح میکنند. سوختن اما نگاهی غیرمستقیمتر و چه بسا پیچیدهتر به مساله دارد. سوختن درونی جوانی از طبقات نهچندان مرفه جامعه که در برابر قدرت، رفاه، برتری و کیفیت حاصل از ثروت رقیب خود کاملا عاجز شده و قادر به رمزگشایی بلایی که دقیقا به سرش میآید نیست. این سوختن درونی به خشمی درونی تبدیل شده که بهزودی چه در فیلم و چه در جامعه زبانه خواهد کشید.
ساخته لی چانگ-دونگ در جشنوارههای جهانی بسیار تحسین شد. فیلم امتیازی خیرهکننده از منتقدان بینالمللی حاضر در جشنواره فیلم کن گرفت و در پایان سالی که اکران شد در فهرست فیلمهای برتر عموم مجلات سینمایی حضور داشت.
۱۳- زیر پوست (Under the Skin)
فیلم سینمایی «زیر پوست» به کارگردانی جاناتان گلیزر اثری جسورانه، عمیق و جذاب است که بر مبنای رمانی به همین نام نوشته مایکل فیبر ساخته شده است. داستان فیلم در گلاسکو بزرگترین شهر اسکاتلند اتفاق میافتد. در فیلم زیر پوست اسکارلت جوهانسون در نقش زنی مرموز ظاهر شده که مردان را فریب داده و آنها را میکشد. با اینحال در طی این فرایند تدریجا به شناخت و کشف بیشتر خودش سوق داده میشود. میتوان ادعا کرد جوهانسون یکی از بهترین و بیپرواترین نقشهای دوران فعالیت حرفهایاش را ارایه داده است.
فیلم موضوعاتی از قبیل جنسیت، فمینیسم و مفاهیم وجودی را دست مایه کاوش قرار میدهد. زیر پوست به دلیل ماهیت تقریبا منحصربهفردی که دارد طیف متنوعی از احساسات بینندگانش را درگیر میکند. فیلمی که مخاطبش را تسخیر میکند، فریب میدهد، میترساند و گاهی به غم و اندوه فرو میبرد. به هر حال تماشای زیر پوست بیشک تجربهای نو و اصیل برای مخاطب خواهد بود. گلیزر موفق شده فیلمی موثر کارگردانی کند که چه در طول آن و چه در بخش پایانی مخاطبش را همراه و گاهی حیرتزده میکند.
نگاه منتقدان به این اثر سینمایی مثبت بوده و در حالی که زیر پوست موفقیت تجاری چندانی به دست نیاورد اما توانست میان فیلمهای محبوب اهالی سختگیرتر سینما قرار بگیرد. همین موضوع باعث شد وقتی به پایان یک دهه گذشته رسیدیم نام این اثر جاناتان گلیزر بیشتر از گذشته شنیده شود و از جمله پیشنهادهای سینمایی بسیاری از منتقدان در یک دهه گذشته باشد.
گلیزر کارگردان بریتانیایی این فیلم که از سال ۲۰۰۰ فعالیت حرفهای در سینما را آغاز کرد تا به امروز تنها سه فیلم سینمایی بلند ساخته است که آخرین آنها زیر پوست ساخته سال ۲۰۱۳ بود.
۱۴- لازاروی خوشحال (Happy as Lazzaro)
آلیچه رورواکر را باید یکی از جذابترین کارگردانان معاصر ایتالیا دانست و فیلم سینمایی لازاروی خوشحال که برنده جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره بینالمللی فیلم کن سال ۲۰۱۸ میلادی شد هم این موضوع را به نوعی اثبات میکند.
لازارو (با بازی آدریانو تاردیولو) دهقانی سختکوش و ساده است که روی زمینهای کشاورزی زن سلطهگری به نام مارچسا آلفونسیا د لونا معروف به ملکه سیگار (با بازی نیکولتا براسکی) کار میکند. فیلم به روابط دوستانه لازارو با تانکردی (با بازی لوکا کیووانی) پسر آلفونسیا میپردازد. روابط دوستانهای که از لحظه ورود تانکردی به روستا بین این دو نفر شکل میگیرد تا جایی که یکدیگر را برادر صدا میکنند. فیلم تلاش کرده بر مسائل ظاهرا سادهتر قصه خود متمرکز شود و به خوبی تضاد میان خلوص و پاکنیتی و تکبر و شرارت را به تصویر کشد. در عین حال رورواکر در بازتاب دادن مسائل جهانی چون مهاجرت، بحران اقتصادی، پیری، وفاداری و گذر زمان نیز ناکام نمانده است.
گرچه رورواکر به وضوح از سینماگرانی چون پیر پائولو پازولینی و سرجیو چیتی الهام گرفته است اما موفق شده سبک ویژه و خاص خود را نمایش دهد. این فیلمساز داستانی تاثیرگذار و سرشار از زیباییهای شاعرانه را به تصویر کشیده که ریشه در فرهنگ و هنر غنی ایتالیا دارد.
فیلم سینمایی لازاروی خوشحال در جلب نظر عموم منتقدان موفق عمل کرد به شکلی که بررسی نظرات منتقدان انگلیسیزبان در وبسایت راتن تومیتوز حاکی از رضایت ۹۰ درصدی این گروه از اهالی سینما نسبت به این اثر است. رورواکر کارگردان زن ۳۸ ساله این فیلم از سال ۲۰۰۶ به شکل حرفهای وارد حوزه ساخت فیلم شد و تا به امروز ۶ فیلم سینمایی مختلف را کارگردانی کرده است.
۱۵- خرچنگ (The Lobster)
فیلم سینمایی «خرچنگ» به کارگردانی یورگوس لانتیموس محصول سال ۲۰۱۵ است. خرچنگ که جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص داد آیندهای کابوسمانند را روایت میکند که در آن همه باید شریک زندگی داشته باشند و هیچکس حق ندارد مجرد بماند. افراد مجرد طبق قانون به هتل منتقل میشوند و از آن تاریخ چهل و پنج روز فرصت دارند تا برای خود شریک زندگی پیدا کنند یا اینکه به حیوانی تبدیل شده و در جنگل رها شوند.
این اثر سینمایی درخشان نگاهی طعنهآمیز به دنیای امروز و مناسبات آن دارد. جامعهای به شدت تحت کنترل و فاقد آزادی با مردمی که از تنهایی میترسند ولی عاشق قدرت و خشونتاند. خرچنگ فیلمنامه بسیار مبتکرانهای دارد، با تسلطی مثالزدنی کارگردانی شده و از نظر تصویربرداری نیز اثری باشکوه و تحسینبرانگیز است.
لانتیموس را باید مشهورترین و بهترین کارگردان سالهای اخیر سینمای یونان در نظر گرفت؛ او برجستهترین نماینده «موج عجیب» (weird wave) سینمای یونان نیز به حساب میآید. این موج سینمایی به فیلمهایی متعلق به جریانی خاص در سینمای یونان مرتبط است که عموما هر مخاطبی را در بار نخست تماشا متعجب میکنند. این فیلمها اغلب کاراکترهایی از خود بیگانه دارند. از میان رفتن منطق معمول و استفاده از نمادپردازی نیز بخشهایی از این موج سینمایی است که یورگوس لانتیموس ۴۶ ساله یکی از فیلمسازان شاخص آن است. لانتیموس که از سالهای آغازین قرن بیست و یکم فیلمسازی را شروع کرد با ساخت فیلم «دندان نیش» به شهرت رسید. فیلم سینمایی خرچنگ که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد این کارگردان یونانی را دوباره در معرض توجه قرار داد. این دو اثر در کنار «کشتن گوزن مقدس» که در سال ۲۰۱۷ و «سوگلی» که در سال ۲۰۱۸ ساخته شد از جمله مهمترین آثار لانتیموس هستند.
۱۶- باشگاه (The Club)
فیلم سینمایی «باشگاه» به کارگردانی پابلو لارائین کارگردان اهل شیلی است که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد. لارائین با غمانگیزترین و تاریکترین اثر خود برنده جایزه بزرگ هیئت داوران در جشنواره بینالمللی فیلم برلین شد.
فیلم سینمایی باشگاه داستان چهار کشیش کاتولیک بازنشسته را روایت میکند و مفاهیمی چون گناه و تقصیر را با کمک کارگردانی استادانه و فیلمبرداری درخشان مورد بررسی قرار میدهد. یک مشاور بحران از طرف کلیسای کاتولیک به شهر ساحلی کوچکی در شیلی فرستاده میشود جایی که کشیشها و راهبهها به جرائمی مانند کودکآزاری و کودکربایی مظنوناند.
باشگاه با نکتهبینی و ظرافت مثالزدنی خود فریادی از سر خشم و ناامیدی در برابر بیعدالتی است. لارائین با این اثر سینمایی سوالات بسیاری را مطرح میکند و واقعیتهای دردناکی از جهان ما را بیان میکند که کمتر نشان داده شده است. سینمای جسورانه لارائین بسیار پرمایه است و مخاطب آن در پایان فیلم به وضوح احساس میکند چیزی از اثر فراگرفته است؛ شاید همین موضوع آنقدر مهم باشد که او را فیلمسازی برجسته و شایسته تحسین در نظر بگیریم.
نگاه منتقدان نیز نسبت به این اثر پابلو لارائین شیلیایی بسیار مثبت بود. برای مثال بررسی وبسایت راتن تومیتوز و نگاه منتقدان انگلیسیزبان به این فیلم سینمایی نشان میدهد حدودا ۸۸ درصد آنها نسبت به فیلم نگاهی مثبت داشته و از آن ابراز رضایت کردهاند.
۱۷- رما (Roma)
رما شخصیترین اثر سینمایی کارگردان مکزیکی آلفونسو کوارون و محصول سال ۲۰۱۸ میلادی است. رما در هفتادوپنجمین جشنواره فیلم ونیز برنده شیر طلایی شد اما این تازه شروع موفقیتهای گسترده فیلم کوارون بود. جایزه پشت جایزه این اثر را بدل به یکی از تحسینشدهترین آثار سالهای گذشته سینمای جهان کرد. تقریبا فهرستی از بهترین فیلمهای سال پیدا نمیشد که نتوان رما را در آن دید. این حجم از تحسین و تمجید در کنار مجموعه جوایز فیلم، با اسکار بهترین کارگردانی و اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان برای این هنرمند مکزیکی تکمیل شد.
رما داستانی نیمهزندگینامهای را در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی در مکزیک به تصویر میکشد که به شکل کلی بر اساس دوران کودکی کوارون نوشته شده. فیلم زندگی یک خانواده و خدمتکارشان را در دورهای مهم و آشفته نشان میدهد؛ دورهای که وضع خانواده و اجتماع در آن بحرانی است. کلئو (با بازی یالیتزا آپاریچیو) خدمتکاری است که روابط نزدیکی با خانوادهای که برایشان کار میکند دارد و بچهها نیز با او صمیمیاند. کلئو پس از مدتی درگیر رابطهای شده و زندگیاش دچار تغییراتی میشود. همچنان که رویدادهایی درون خانواده وضعیت و ثبات آن را تغییر میدهند. این داستان درونی با داستانی بیرونی درباره جامعه گره خورده و تصویری شخصی از یک دوران را برای مخاطب میسازد.
آلفونسو کوارون علاوه بر کارگردانی، فیلمنامهنویسی و فیلمبرداری رما را هم به عهده داشته است. گرچه رما ریتم چندان سریعی ندارد اما داستانی را روایت میکند که آهسته آهسته تاثیرش را بر جان مخاطب میگذارد. از نگاه بسیاری از کارشناسان سینمایی، فیلم به لحاظ کارگردانی، فیلمبرداری و سایر ویژگیهای تکنیکی یکی از بهترین آثار چند سال اخیر سینمای جهان است.
۱۸- مادر! (!Mother)
فیلم سینمایی «مادر!» به کارگردانی دارن آرونوفسکی محصول سال ۲۰۱۷ است. بازیگرانی چون جنیفر لارنس، خاویر باردم، میشل فایفر، دامنل گلیسون، اد هریس و جوان آدپو در این اثر سینمایی نقشآفرینی میکنند. آرونوفسکی در این فیلم استعاری و هذیانی که از زمان اکرانش در جشنواره فیلم ونیز تا به امروز بسیار جنجالبرانگیز بوده داستان مختل شدن آرامش یک زوج را با آمدن میهمانی ناخوانده به خانهشان روایت میکند.
یک نویسنده (با بازی خاویر باردم) و همسرش (با بازی جنیفر لارنس) در مکزیک زندگی عاشقانهای دارند. مرد مدت زمانی است که ایدهای برای نویسندگی ندارد. به زودی غریبهای که از وجود آن دو نفر بیخبر است (با بازی اد هریس) وارد خانه شده و سپس همسرش (با بازی میشل فایفر) هم به او اضافه میشود. در ادامه آرامش نویسنده و همسرش مختل شده و روابط آنها دچار پیچیدگیهایی میشود.
مادر در جشنواره فیلم ونیز در سال ۲۰۱۷ نامزد دریافت شیر طلایی بود و به طور کلی نقدهای مثبتی دریافت کرد. این اثر سینمایی پس از اکران توانست در مقابل هزینه ۳۰ میلیون دلاری که صرف تولید فیلم شده بود ۴۴.۵ میلیون دلار در سرتاسر جهان بفروشد اما در مجموع آنچنان مخاطبپسند نبود. مادر! از جمله آثاری است که به سادگی برای مخاطب سینمای بدنه اصلی قابل هضم نیست و شاید همین موضوع باعث شد بعضی از مخاطبان که در انتظار فیلمی معمولتر به سینما رفته بودند واکنشی منفی نسبت به آن نشان دهند.
۱۹- خواهر کوچک ما (Our Little Sister)
فیلم سینمایی «خواهر کوچک ما» یکی از بهترین فیلمهای هیروکازو کورئیدا کارگردان ژاپنی است که در سال ۲۰۱۵ تولید شده است. کورئیدا اثری شاعرانه درباره محبت و عشقی که در خانواده جریان دارد خلق کرده است. او با داستانی خانوادگی که نه تنها ریشه در فرهنگ اصیل ژاپنی دارد بلکه از ارزشهایی جهانی غافل نمیشود نبوغ خود را در فیلمنامهنویسی و کارگردانی این اثر سینمایی گرانبها و درخشان به رخ میکشد.
سه خواهر به نامهای ساچی (با بازی هاروکا آیاسه) ، یوشینو (با بازی ماسامی ناگاساوا) و چیکا (با بازی کاهو) در خانه مادربزرگشان زندگی میکنند. پدرشان سالها پیش آنها را ترک کرده و اکنون بعد از پانزده سال قراراست برای شرکت در مراسم مرگ پدرشان به روستای پدری بازگردند. آنها در جریان این سفر با عضو جدیدی از خانوادهشان یعنی خواهر ناتنیشان، سوزو آسانو (با بازی سوزو هیروسه) که نوجوانی چهارده ساله است روبرو میشوند. دختری که به دلیل ناسازگار بودن با مادرش و علاقه به زندگی در شهر به این سه خواهر ملحق شده و تصمیم میگیرد با آنها زندگی کند.
خواهر کوچک ما فیلمی تحسینشده است و نگاهی به رضایت ۹۴ درصدی منتقدان از این اثر سینمایی که در وبسایت راتن تومیتوز به ثبت رسیده گواه این مدعا است. هیروکازو کورئیدا کارگردان فیلم سینمایی خواهر کوچک ما، بیشتر بابت ساخت فیلم سینمایی «دزدان فروشگاه» در سال ۲۰۱۸ شهرت دارد. این اثر سینمایی موفق شد جایزه نخل طلای جشنواره بینالمللی فیلم کن را تصاحب کند و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان سال ۲۰۱۸ بود. کورئیدا پیشتر در مصاحبهای گفته بود قبل از پرداختن به جامعه در فیلم دزدان فروشگاه بر آثاری متمرکز بوده که احساسات و اصول اخلاقی را در قالب خانواده ترسیم میکردند. به نظر میرسد فیلم خواهر کوچک ما دقیقا نمونهای پخته و باکیفیت در میان همین دست آثار است.
۲۰- جادوگر (The Witch)
بعضی کارشناسان معتقدند فیلم سینمایی «جادوگر» به کارگردانی رابرت اگرز بهترین فیلم ترسناک یک دهه گذشته سینمای آمریکا به حساب میآید. شاید این ادعا در نگاه اول گزاف به نظر برسد اما اگر در نظر بگیریم که اگرز کارگردانی است که اخیرا بابت ساخت فیلم سینمایی «فانوس دریایی» تحسین شده و پیش از آن بخاطر ساخت فیلم جادوگر توجه منتقدان بسیاری را به خود جلب کرده، شاید آنقدرها هم از شنیدن این ادعا تعجب نکنیم.
جادوگر در انگلستان قرن هفدهم روایت میشود. فیلم با سبک فوقالعادهای که دارد میتواند با آثار برگمان مقایسه شود. این اثر سینمایی رابرت اگرز را به واسطه تلاشهای فنی و بلوغ سینمایی در مرکز توجه قرار میدهد. جادوگر فقط یک اثر سینمایی تکاندهنده و ترسناک نیست بلکه تجسمی است از ترسها، بدبینیها و به طور کلی توهمات انسانی. اگرز با نشان دادن تباهی یک خانواده احساسی از ناامنی و ناراحتی در بیننده به وجود میآورد. مخاطب با تماشای سیر وقایع که یکی پس از دیگری و به شکلی غیرمنتظره رخ میدهند دچار حالتی از اضطراب و عجز میشود یا دست کم چنین حالتی را تا حدودی احساس میکند.
داستان فیلم سینمایی جادوگر در دهه ۱۶۳۰ میلادی در انگلستان اتفاق میافتد. خانوادهای به دلیل باورهای مذهبی خود از روستایی که در آن زندگی آرامی داشتند به بیرون تبعید میشوند. زیاد طول نمیکشد که خانواده توسط نیروهای جادوگری، جادوی سیاه و تسلط آنها بر زندگیشان دچار بحرانهایی سخت و دشوار میشود. بازیگرانی چون آنیا تیلور-جوی، رالف اینسون، کیت دیکی و جولیان ریچینگز در فیلم جادوگر به ایفای نقش میپردازند.
کارگردانی هوشمندانه و فیلمنامهای هراسآور که به بر پایه مفاهیم ترسناک و ترسهای زیرپوستی نوشته شده این اثر سینمایی را قادر ساخته تا مخاطب را از آغاز تا پایان فیلم خیره و مبهوت باقی نگه دارد. جادوگر در عین حال فیلمی انتقادی علیه خرافات است. خرافاتی که منجر به درد، رنج و اساسا پذیرش بیهوده رنجها میشود.
فیلم جادوگر با فروش ۴۰.۴ میلیون دلار در گیشه در مقایسه با بودجه ۴ میلیون دلاری برای تولید موفقیت بسیار بزرگی از نظر تجاری به دست آورد. این اثر در جشنوارههای مختلفی شرکت کرد اما بیشتر توجه حلقههای منتقدان و جشنوارههای مستقل را به خود جلب کرد. مجموعه نقدهای منتشر شده درباره فیلم سینمایی جادوگر حاکی از رضایت بسیار بالای ۹۰ درصدی منتقدان از این فیلم سینمایی است. اگرز کارگردان جوان این فیلم ترسناک ابتدا فعالیت خود را به عنوان طراح و کارگردان تئاتر آغاز کرد اما به مرور وارد حوزه سینما شد. جادوگر اولین فیلم سینمایی او است که در سال ۲۰۱۵ اکران شد، فیلم دوم او چنان که اشاره شد فیلم فانوس دریایی بود که محصول سال ۲۰۱۹ است.
سپاس البته خیلی و نظرتون موافق نیستم
سپاس
بسیار عالی
ممنون بابت این مطلب
یک نکته مثبت در همان ابتدای متن دیدم که به زبان فارسی هشدار داده شده بود «ممکن است در فرایند معرفی فیلمها برخی از جزییات داستانی لو برود».
آخه تازگی مد شده که برخی مینویسند «خطر اسپویل شدن قصه وجود دارد»!