۱۵ فصل بی‌نقص سریال‌های تلویزیونی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه
ُسریال

عصر طلایی تلویزیون همچنان با سرعتی خارق‌العاده پیش می‌رود. بی‌شمار سریال دیدنی و جذاب از سراسر دنیا ظاهر می‌شوند و دل تماشاگران را به دست می‌آورند و از پیر و جوان را عاشق خودشان می‌کنند.

البته تمام سریال‌هایی که می‌بینیم عالی و بی‌نقص نیستند، اما در این میان فصل‌هایی از سریال‌ها وجود دارند که انگار همه چیزشان درست کنار هم چیده شده است. در این مقاله سراغ همین فصل‌ها رفته‌ایم، ۱۵ فصل از ۱۵ سریال متفاوت که طی این بیست سال اخیر پخش شده‌اند و تمام عناصر یک اثر رو به کمال را داشته‌اند.

در این فهرست همان‌طور که از عنوانش پیداست،‌ تمرکز و توجه روی کلیت سریال نیست و به جایش سراغ فصل‌هایی از سریال‌های مورد اشاره رفته‌ایم که بهتر از دیگر فصل‌ها بوده‌اند. از درام‌های روان‌شناختی پرچالش گرفته تا کمدی‌های سیاه و سریال‌های ترسناک.

فصل‌هایی که در ادامه می‌خوانید، دست کمی از شاهکار ندارند و نماینده‌ی بهترین جنبه‌های هر کدام از سریال‌ها هستند و به ما نشان می‌دهند که تلویزیون چه پتانسیل عظیمی دارد.

۱۵. سریال بروکلین نُه-نُه (Brooklyn Nine-Nine) – فصل پنجم

سریال

هفت فصل نهایی سریال کمدی بروکلین نُه-نُه از بهترین فصل‌های آن بودند، اما هیچ‌کدام به پای فصل پنجم بی‌نقص آن نمی‌رسند. در این فصل تعامل بین شخصیت‌ها در بهترین سطح خود بود و اداره‌ی پلیس را با سخت‌ترین و بزرگترین چالشش مواجه می‌کرد، هم از لحاظ شغلی و هم از لحاظ شخصی. چیزی که باعث شده فصل پنجم تا این اندازه خوب عمل کند، نحوه‌ی پیوند خوردن خط داستانی‌های متفاوتش است. به شکلی که شوخی‌ها و موقعیت‌های کمدی آن با بخش‌های کوچک و زیبایی از درام تلفیق شده است.

در همین فصل است که روزا دیاز به پدر و مادرش درباره‌ی گرایش جنسی‌اش می‌گوید، و جیک پرلتا و کاپیتان هولت در یک شب طولانی و پر از اتفاق‌های بامزه سعی می‌کنند اعترافی از یک قتل بگیرند. فصل پنجم هم عروسی احساسی و تأثیرگذار دارد و هم اپیزودهایی که به شخصیت‌ها عمق بیشتری می‌بخشد، تلفیقی جذاب و دوست‌داشتنی که نشان‌دهنده‌ی تمام مؤلفه‌های مثبت و الهام‌بخش سریال است.

۱۴. سریال بَری (Barry) – فصل دوم

این کمدی اکشن سیاه شدیدا سرگرم‌کننده ساخته و پرداخته‌ی بیل هیدر و الک برگ از همان فصل اولش هم عالی و درجه‌یک بود، اما وقتی به فصل دومش رسید همه‌ی جنبه‌هایش چند پله بهتر شدند.

در فصل دوم سریال، بری با زندگی گذشته‌اش کلنجار می‌رود و مجبور می‌شود رو در روی خود واقعی‌اش قرار بگیرد و یک بار برای همیشه مشکل خشونتی را که روی زند‌گی‌اش سایه انداخته حل کند. فصل دوم بَری تمام مشکلات ریز و درشت فصل اول را از بین برد و شخصیت‌هایش را عمیق‌تر کرد و بازیگرهای اصلی سریال یعنی بیل هیدر، هنری وینکلر، استیفن روت و سارا گلدبرگ همگی نقش‌آفرینی‌های درخشانی ارائه دادند.

بَری یک کمدی درام هوشمندانه و بدیع است که با رویکرد کاملا تازه‌ای سراغ زیر ژانر آدم‌کش‌های اجاره‌‌ای رفته. از آن دست سریال‌هایی است که هر لحظه مخاطبش را غافلگیر و شوکه می‌کند و در عین حال احساسات شما را هم برمی‌انگیزد و به این طریق تأثیری عمیق و ماندگار می‌گذارد.

۱۳. سریال دکستر (Dexter) – فصل چهارم

ُسریال

سه فصل اول دکستر هم به خودی خود تجربه‌های جذاب و حیرت‌انگیزی در تلویزیون بودند، اما فصل چهارم جایی است که همه چیز به اوج می‌رسد.

دکستر در این فصل زندگی خانوادگی آرام و خوبی به همراه ریتا دارد. در ابتدای فصل به نظر می‌رسد دکستر سرانجام به تعادل رسیده و توانسته یک زندگی عادی دلنشین برای خودش دست و پا کند. تا اینکه قاتل سه‌گانه‌ی پلید و ترسناک وارد معادله می‌شود و دنیای دکستر را زیر و رو می‌کند.

دکستر در فصل چهارم، به لحن درست و دقیق خودش رسید و با ریتمی درگیرکننده و ضدقهرمانی قدرتمند، بزرگترین چالش را برای قهرمان/ضدقهرمان قصه‌ی ما ایجاد کرد. قاتل سه‌گانه سخت‌ترین، مهلک‌ترین و ترسناک‌ترین دشمن دکستر بود.

دکستر در فصل چهارمش به اوج رسید و از آن به بعد دیگر مثل قبل نشد و مدام افت کرد. خیلی از هواداران سریال ترجیح می‌دادند که سریال با همین فصل چهارمش به پایان برسد و در اوج خداحافظی کند.

۱۲. مردگان متحرک (The Walking Dead) – فصل نُهم

ُسریال

مردگان متحرک طی این سال‌ها بالا و پایین‌ها بسیاری داشت و تقریبا همه موافق هستند که فصل هفت و هشت سریال کاملا از ریل خارج شد و هیچ‌کدام از نکته‌های مثبت قبل را نداشت.

وقتی سریال برای فصل نُهم تمدید شد، شرایط امیدوارکننده به نظر نمی‌رسید و هواداران سریال حس چندان خوبی نداشتند. اما به لطف شو رانر جدید آنجلا کنگ، یکی از بهترین فصل‌های کل سریال رقم خورد و همه غافلگیر شدند. چیزی که این فصل را متمایز می‌کند، جسارتش در ریسک کردن است، و نکته‌ی جالب‌تر اینجاست که ریسک‌هایش جواب هم داده. قهرمان اصلی سریال ریک گرایمز در همان اوایل فصل از داستان جدا می‌شود، یک پرش زمانی بزرگ اتفاق می‌افتد و یک تهدید جدی و وحشتناک قد علم می‌کند که هواداران را به یاد روزهای اولیه و درخشان «مردگان متحرک» می‌اندازد.

فصل نُهم «مردگان متحرک» با ایجاد ترس‌ها و تعلیق‌های نفس‌گیر و کشتن تعداد زیادی شخصیت، جان تازه‌ای به سریال بخشید و به همه یادآوری کرد که چرا قبلا این سریال را دوست داشتند.

۱۱. آنجل (Angel) – فصل پنجم

دو فصل اول «آنجل» به طرز حیرت‌آوری خوب بود، اما وقتی به فصل سوم و چهارم رسید، داستان از دست نویسنده‌ها در رفت. کاراکترها اقدام‌های غیرمنطقی می‌کردند، غافلگیری‌های بی‌دلیل و خنده‌دار به داستان اضافه می‌شد و حس و حال سریال تغییر کرد.

اما در فصل پنجم ورق برگشت. با اینکه شخصیت کوردلیا که بین هواداران حسابی محبوب بود، از سریال حذف شد، فصل پنجم به‌خوبی توانست از پس شرایط سخت بر بیاید و بهترین فصل سریال شود. ایده‌های جذاب و هیجان‌انگیزی به قصه اضافه کردند و بحث آخرالزمان که پیش آمد، همه چیز رنگ و بوی دیگری به خودش گرفت.

۱۰. آمریکایی‌ها (The Americans) – فصل آخر

ُسریال

فصل آخر درام جاسوسی و قدرنادیده‌ی «آمریکایی‌ها» موفق به انجام کاری شد که تقریبا غیرممکن بود و با یک پایان‌بندی درخشان به سرانجام رسید و یک فصل آخر کم‌نظیر تحویل هوادارانش داد که حتی در جاهایی از بقیه‌ی فصل‌هایش هم بهتر بود.

داستان این فصل سال ۱۹۸۷ و در مقاطع پایانی جنگ سرد می‌گذشت. فیلیپ و الیزابت جنینگز که جاسوس‌های شوروی بودند و سال‌ها در آمریکا به‌عنوان شهرواندان آمریکایی زندگی می‌کردند، با بزرگترین چالش عمرشان مواجه می‌شدند. تمام روزنه‌های امید برایشان بسته می‌شد و راهی به جز فرار برایشان باقی نمی‌ماند و مجبور می‌شدند خانواده‌ای را که ساخته بودند از هم بپاشند.

فصل آخر «آمریکایی‌ها» همچون فصل‌های قبلی‌اش ریتمی تند و آتشین داشت و اتفاق‌های خشونت‌بار آن یکی پس از دیگری رخ می‌دادند. نقش‌آفرینی متیو ریس و کری راسل مثل همیشه خیره‌کننده بود و بیننده را دچار دوراهی‌های اخلاقی سنگینی می‌کرد. سیزده قسمت فصل آخر «آمریکایی‌ها» پرتنش‌ترین و تماشایی‌ترین دقایق کل سریال را برای بیننده‌هایش فراهم می‌کرد و در نهایت هم با یک قسمت آخر تأثیرگذار به پایان می‌رسید. یک پایان درست و خوب نوشته شده که تمام نقاط و خط‌های داستانی را به بهترین شکل ممکن کنار هم قرار می‌داد و حسابی رضایت‌بخش بود.

۹. سریال جنگ‌های کلون (The Clone Wars) – فصل آخر

سریال «جنگ‌های کلون» خیلی زود اسمی برای خودش دست‌وپا کرد و به‌عنوان یکی از بهترین سریال‌های انیمیشنی در دنیای «جنگ ستارگان» مطرح شد. هر فصلی که از این سریال پخش می‌شد، از فصل قبی‌اش پیشی می‌گرفت و هواداران این فرنچایز محبوب را هیجان‌زده می‌کرد. سازندگان «جنگ‌های کلون» روش‌های نوآورانه‌ای برای شرح و بسط داستان داشتند و خیلی خوب می‌دانستند که با شخصیت‌ها چطور رفتار کنند.

وقتی سریال به فصل پنجمش رسید، همه می‌گفتند که «جنگ‌های کلون» قرار است تاریخ‌ساز شود. اما هیچ‌کدام از فصل‌های سریال به پای فصل هفتم و آخر آن نمی‌رسید. فصلی که روایت و داستان رضایت‌بخشی داشت و به یک جمع‌بندی و سرانجام عالی و دوست‌داشتنی می‌رسید.

بخش زیادی از داستان این فصل در زمان «انتقام سیث» (Revenge of the Sith) می‌گذشت، و به شکلی جذاب توانست دنیای «جنگ ستارگان» را گسترده‌تر از قبل کند و تصاویری از دوران سقوط جمهوری نشان دهد.

فصل آخر «جنگ‌های کلون» با گرافیک و ساختار بصری خیره‌کننده و باکیفیت و جدید، و همچنین گروهی از شخصیت‌های تازه‌نفس، فرمول همیشگی آثار مربوط به «جنگ ستارگان»‌ را دچار تغییر و تحول اساسی کرد و بسیاری از حفره‌ها و ابهاماتی را که در بین فیلم‌ها وجود داشت برطرف کرد و به این ترتیب سقوط آناکین سمت تاریکی جنبه‌ای تأثیرگذارتر و عمیق‌تر پیدا کرد.

۸. سریال مد من (Mad Men) – فصل اول

ُسریال

اولین فصل این سریال شیک و تر و تمیز محصول شبکه‌ی AMC بر حسب اتفاق بهترین فصلش به حساب می‌آید، که با توجه به کیفیت خیلی خوب «مَد من» و ثباتی که طی فصل‌های متفاوت داشت نکته‌ی جالبی است.

قصه‌ی «مد من» با افشاگری‌های غیرمنتظره، تعامل جذاب بین شخصیت‌های درگیرکننده و دیالوگ‌های هوشمندانه و به‌یادماندنی پیش می‌رود، و بهترین نمونه‌ی این مؤلفه‌ها را می‌توانید در فصل اول سریال ببینید.

داستان در دهه‌ی ۶۰ میلادی می‌گذرد و حس و حال نوستالژیک عمیقی در تمام دقایق سریال جاری است. در فصل اول با شخصیت رازآلود و کاریزماتیک ولی پر از نقص دان دریپر آشنا می‌شویم. طی سیزده قسمت برق‌آسا، با برگشت‌ها و غافلگیری‌های شوکه‌کننده‌ای مواجه می‌شویم. از همان قسمت اول که مشخص می‌شود دریپر خانواده‌ای دارد گرفته تا این افشاگری تکان‌دهنده که او حتی کسی که ادعا می‌کرد نیست. فصل اول مد من درباره ظهور و سقوط دان دریپر است که نقشش را جان هم به زیبایی ایفا کرده.

۷. داستان ترسناک آمریکایی (American Horror Story)‌ – فصل سوم

سریال

«داستان ترسناک آمریکایی» در کل دچار مشکلات زیادی است و بخش‌های گوناگونش با هم نمی‌خوانند و یک کلیت منسجم نمی‌سازند، برای همین نمی‌توان درباره‌ی تمام سریال صحبت کرد.

اما حساب فصل سوم از این مشکلات جداست. فصل سوم که با عنوان «داستان ترسناک آمریکایی: محفل» (American Horror Story: Coven) منتشر شد، سریال را در بهترین حالت خودش نشان می‌دهد. از نظر بصری و مضمونی جسورانه است و با ریتم نفس‌گیر و مناسبی پیش می‌رود که به مخاطب لحظ‌ای اجازه‌ی نفس کشیدن نمی‌دهد. داستان این فصل درباره‌ی مدرسه‌ای مخصوص ساحره‌های جوان است. دخترانی که تا به خودشان بیایند، می‌بینند درگیر کینه‌های قدیمی، ارواح قاتل زنجیره‌ای و کشمکش مدام برای کسب قدرت شده‌اند و راه فراری هم ندارند.

فصل سوم «داستان ترسناک آمریکایی» مؤلفه‌های زیر ژانر اسلشر را با وحشت و فانتزی تلفیق می‌کند تا داستانی درباره‌ی بلوغ روایت کند. داستانی که هم تأثیرگذار و الهام‌بخش است و هم آزاردهنده، هم احساسی است و هم پر از صحنه‌های اکشن.

۶. بهتره با ساول تماس بگیری (Better Call Saul) – فصل پنجم

ُسریال

درست مثل «برکینگ بد» (Breaking Bad)، «بهتره با ساول تماس بگیری» هم سریالی است که هر سال و با هر فصل بهتر و تماشایی‌تر می‌شود، هر قسمت از قسمت قبلی پیشی می‌گیرد. «بهتره با ساول تماس بگیری» با یک نقش‌آفرینی درخشان از باب اودنکرک و تعدادی از بهترین درام‌هایی که در ده سال اخیر تاریخ تلویزیون نوشته شده است، تجربه‌ای کم‌نظیر به حساب می‌آید.

ماجرای اینکه جیمی مک‌گیل/ساول گودمن از یک وکیل آینده‌دار تبدیل به یک کارچاق‌کن حقه‌باز برای خلافکارها می‌شود و در چنگال دنیایی می‌افتد که نمی‌تواند کنترلش کند، هیچ‌گاه به اندازه‌ی فصل پنجم «بهتره با ساول تماس بگیری» جدی و درگیرکننده نبود.

در این فصل ساول واقعا درگیر ماجراهایی تلخ و جدی می‌شود. می‌فهمیم که کیم توانایی روی گرداندن از ساول و مسیری که انتخاب کرده ندارد. مثل «برکینگ بد»، «بهتره با ساول تماس بگیری» هم روی تغییر و تحول شخصیت اصلی‌اش مانور می‌دهد. مسیری غم‌انگیز و تراژیک که جیمی مک‌گیل را دچار زوال اخلاقی می‌کند و هم‌زمان فرصت رشد را به او می‌دهد. اسپین آف «برکینگ بد» لایه‌هایی از کمدی سیاه هم به دنیایش اضافه کرده و گاهی شتابی شبیه آثار تریلر دارد که باعث شده در جاهایی حتی از سریال اصلی خود فراتر رود.

۵. سریال جای خوب (The Good Place) – فصل اول

سریال

در چند سال اخیر، کمتر سریالی مثل سیت‌کام مایکل شور «جای خوب» وجود دارد که تا این اندازه منحصربه‌فرد و خلاق باشد. صادقانه بگوییم، هر فصل این سریال می‌توانست در فهرست جای بگیرد. از فصل دوم دیوانه‌وارش که بازی‌های جذاب با زمان ترتیب می‌داد گرفته تا فصل سوم و سفر به دنیای واقعی، اما اگر بخواهیم یک فصل را انتخاب کنیم بدون شک باید به فصل اولش اشاره کنیم.

داستان درباره‌ی گروهی از آدم‌هاست که به زندگی پس از مرگ می‌آیند و مجبور می‌شوند با انسان‌هایی که در زمان زندگی بودند مواجه شوند. در فصل اول با یک چالش و بحران اخلاقی عمیق مواجه می‌شویم. النور (کریستن بل) قرار نبوده در جای خوب/بهشت باشد و حالا می‌خواهد آدم بهتری شود تا در این مکان خوب بماند.

این سریال به لطف تیم بازیگران درجه‌یک (از جمله یک کریستن بل استثنایی که هیچ‌وقت این‌چنین ندیدیمش) یکی از سوررئال‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین سیت‌کام‌های تلویزینی این سال‌ها به حساب می‌آید.

۴. بافی قاتل خون‌آشام (Buffy the Vampire Slayer) – فصل سوم

سریال

«بافی قاتل خون‌آشام» دوران پخش پر فراز و نشیبی داشت، هم تعدادی از بهترین فصل‌های تاریخ تلویزیون را در خودش جای داده بود و هم تعدادی از بدترینشان. فصل‌های یک، دو، چهار، پنج، شش و هفت همگی خوب هستند و هر ازگاهی نقاط ضعفی از خودشان نشان می‌دادند. اما فصلی که سریال را به اوج رساند، فصل سوم بود که در آن بافی و رفقایش آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندند. سریال با فصل سومش به میزانی از کیفیت رسید که هرگز نتوانست آن را تکرار کند.

فصل سوم سفری تاریک و تکرارنشدنی به دل درام‌های نوجوانانه و سختی‌های زندگی بافی بود. در این فصل تمام جنبه‌هایی که باعث شهرت و محبوبیت سریال شده بودند در تعادلی دلنشین کنار هم قرار می‌گرفتند. از شوخی‌های هوشمندانه و صحنه‌های ترسناک عمیق گرفته تا داستان‌های عاشقانه‌ و درام‌های شخصی و تأثیرگذار.

۳. سیمپسون‌ها (The Simpsons) – فصل چهارم

سریال

مگر می‌شود درباره‌ی فصل‌های بی‌نقص سریال‌ها صحبت کرد و از «سیمپسون‌ها» چیزی نگفت؟ یکی از تأثیرگذارترین محصولات فرهنگی این سالیان و سریالی انیمیشنی که از لحاظ فرهنگی اهمیتی ویژه دارد. شاید مدتی بیشتر از آنچه که ظرفیت داشت ادامه‌اش دادند، ولی هرچقدر هم به درازا بکشد نمی‌توان منکر جایگاه ویژه‌ی آن شد.

طی ده دوازه سال اولیه‌ی پخش «سیمپسون‌ها»، این سریال بهترین اثر تلویزیون به حساب می‌آمد و نقطه‌ی اوجش هم فصلی نبود به جز فصل چهارم. تماشای دوباره‌ی این فصل حالا و بعد از این همه سال، تجربه‌ی لذت‌بخش‌تری هم خواهد بود. پیش از آنکه ترفندهای تبلیغاتی و جذب مخاطب همه جای سریال را بگیرد، پیش از حضور چهره‌های مطرح به‌عنوان مهمان، فصل چهارم «سیمپسون‌ها» تعادلی بی‌نظیر بین سبک کمدی دیوانه‌وار و ارزش‌های خانوادگی ایجاد کرد.

علاوه بر این، تعدادی از بهترین اپیزودهای سریال هم در این فصل حضور داشت. ساده بگوییم، تمام مؤلفه‌هایی که باعث می‌شد «سیمپسون‌ها» تا این اندازه محبوب و قدرتمند و پرطرفدار باشد، در این فصل کنار هم قرار می‌گرفت.

۲. هاوس (House MD) – فصل پنجم

ُسریال

«هاوس» سریالی است که فصل بد و متوسط ندارد، همه‌ی فصل‌هایش یا خوب هستند یا خیلی خوب. و فصل پنجم در دسته‌ی خیلی‌ خوب قرار می‌گیرد.

تمام جنبه‌های متفاوت این فصل حول اتفاق غیرمنتظره‌ی انتهای آن می‌گذرد، ماجرایی تکان‌دهنده و عمیقا تلخ که گریبان هاوس را می‌گیرد و در نهایت او را به مسیری عجیب می‌کشاند.

در این فصل ترکش‌های ماجراهایی که انتهای فصل چهارم دیدیم ادامه دارد و مرگ اَمبر، روی همه چیز سایه می‌اندازد. هم رفاقت اصیل و دوست‌داشتنی هاوس و ویلسون را دچار چالش می‌کند و هم هاوس را درگیر عذاب وجدانی عمیق و رهانشدنی. تمام این ماجراها در طول قسمت‌های فصل پنجم روی هم انباشته می‌شوند و هاوس مثل همیشه سرپوشی می‌گذارد تا همه‌ی دردها و تلخی‌ها از یادش بروند. غافل از اینکه قرار است با انفجاری مصیبت‌بار خودشان را بروز دهند.

فصل پنجم هاوس تعدادی از شگفت‌انگیزترین و مهیب‌ترین موقعیت‌ها و لحظات کل سریال را دارد که بخش زیادی از آن به زمانی برمی‌گردد که هاوس دچار توهم شده است و مدام امبر را در تصوراتش می‌بیند. لحظاتی به‌غایت هولناک و تأثیرگذار که هرگز فراموشش نخواهید کرد.

۱. سریال توئین پیکس (Twin Peaks) – فصل اول

سریال

اینکه دیوید لینچ یکی از غیرمتعارف‌ترین فیلم‌سازهای دوره‌ی ماست نیاز به گفتن ندارد و تقریبا همه از آن باخبرند. اما او واقعا با ساخت سریال «توئیین پیکس» قدم را فراتر گذاشت و حتی از چیزی که طرفدارانش از او انتظار داشتند هم دیوانه‌وارتر عمل کرد و یکی از جسورانه‌ترین درام‌های تلویزیون را ساخت.

اولین فصل سریال (پیش از آنکه فصل دومی در کار باشد و به قدری همه چیز را کش دهد و طولانی کند که داد هواداران را در آورد) با پرونده‌ی یک قتل آغاز می‌شود. جسد دختری به نام لورا پالمر را در حومه‌ی توئین پیکس پیدا می‌کنند و همین بهانه‌ای می‌شود تا داستانی درباره‌ی گذشته‌ی پنهان این دختر و اهالی مرموز این شهر دنبال کنیم.

مأمور ویژه‌ی FBI دیل کوپر (با بازی کایل مک‌لاکلان) در مرکز این پرونده‌ی جنایی قرار دارد و به دنبال قاتل لورا پالمر است. او در جریان تحقیقاتش، پرده از رازهای تکان‌دهنده‌ای درباره‌ی مرگ لورا برمی‌دارد و به نیروی پلید و تهدید‌آمیزی می‌رسد که اطرافیان او را محاصره کرده است.

توئین پیکس تلفیقی عالی و درست از درام جنایی و مؤلفه‌های سوررئال و فانتزی است که رگه‌هایی از ژانر وحشت و درام هم در خودش دارد. فصل اول این سریال با شخصیت‌های به‌یادماندنی و داستانی که مدام پیچ می‌خورد، نسلی جدیدی از تماشاگران تلویزیون را میخکوب خودش کرد.

منبع: WhatCulture

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۱۰ دیدگاه
  1. علی

    متاسفانه سریال آمریکایی ها توی ایران ناشناخته موند وخیلی طرفدار پیدا نکرد . ولی باید بگم بعد از دیدن این سریال به بهترین بودن بریکینگ بد شک کردم. واقعا این دو سریال خوش ساخت ترین سریالهایی بودن که دیدم

    1. علیرضا

      فصل آخر آمریکاییها ، مخصوصا قسمت آخر علی الخصوص دقایق آخر، به نظرم بالاتر از اینها تا به حال نیومده

  2. علی

    در مورد واکینگ دد مخالفم
    فصل پنجم و ششم و اول بهترین و بی نقص تر بودن فصل پنج صرفاً خوب بود

  3. کوروش

    به نظرم بهترین فصل سریال‌هایی که دیدم:

    سریال بازی تاج و تخت تمام فصل‌های به‌غیر از فصل آخر و بین تمام فصول اون بهترین فصلش فصل ششم هست

    سریال خانه پوشالی تمام فصل‌هاش به غیر از فصل آخرش که فاجعه هست در غیاب اسپیسی

    فصل اول و دوم سریال میهن (Homeland) که هر کس ندیده ببینه شاهکارن.

    فصل اول سریال westworld

    فصل آخر سریال californication

    فصل اول و دوم سریال lie to me

    1. علیرضا

      فصل چهارمشه

  4. Ben

    فصل آخر برکینگ بد و فصل آخر مستر روبات جاشون به شدت خالیه تو این لیست

  5. A Padawan

    اخ جون کلون وارز دوست داشتنی هم بود❤️

  6. MAAA

    برای مردگان متحرک به نظرم باید فصل ۵ رو میذاشتید اما فصل نهم هم خیلی خوب بود.و اینکه فصل ۷ و ۸ رو من خیلی دوست داشتم نمیدونم چرا خیلیا بدشون اومد فصل ۷ یکم کند پیش میرفت اما خب نیگن خیلی خوب بازی میکرد و سریال به یه همچین چیزی نیاز داشت

  7. A.B.M.

    Attack on titan فصل اول 👌
    بی نقص
    داستان، موسیقی و اکشن عالی، و بر عکس بقیه فصل ها کاملا بدون cg

  8. THOR FAN

    فصل ۵ بریکینگ بد پشمه آیا؟

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X