۱۵ فیلم ترسناک برتر دربارهی حملهی وحشیانهی حیوانات
اگر این باور درست باشد که انسان زیستگاه حیوانات را اشغال کرده و آنها را مجبور به عقبنشینی و همزیستی با خود کرده است، پس باید خشم و نیروی غریزی این موجودات را هم بپذیرد که گاهی برای انتقام یا بازپسگیری آنچه متعلق به آنها است بخواهند انسان را از بین ببرند. مار، تمساح، عنکبوت، کوسه و هر حیوان دیگری میتواند موضوع جذابی برای یک فیلم ترسناک باشد چرا که علاوه بر غیرقابل پیشبینی بودن این موجودات، انسان همیشه ترس از ناشناختهها دارد، و این همان موضوعی است که در دنیای حیوانات به وفور دیده میشود.
از فیلمهای بسیار مضحک مانند «تمساح» (Alligator) محصول سال ۱۹۸۰، «اورکا» (Orca) با بازی ریچارد هریس، و «حلزونها» (Slugs) در اواخر دههی ۸۰ تا فیلمهای کلاسیکی مانند «پارک ژوراسیک» (Jurassic Park)، «آروارهها» (Jaws) و «کوجو» (Cujo)، هرکدام به نوعی به این موضوع پرداختهاند. تنش در این فیلمها به شدت بالا است زیرا قویترین (یا حتی کوچکترین) شکارچیان طبیعت به سرعت و هرکدام برای هدفی طعمههای انسانی خود را میبلعند. با وجود اینکه هر کدام از فیلمهای این زیرژانر به نوبهی خود نقطهضعفهایی دارند، سعی کردیم برای این مطلب ۱۵ فیلم برتر را از بین آنها انتخاب کنیم.
۱. هراس از عنکبوت (Arachnophobia)
- کارگردان: فرانک مارشال
- بازیگران: جان گودمن، جف دنیلز، هارلی جین کوزاک
- محصول: ۱۹۹۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
متاسفانه، نیش عنکبوت همیشه آغازگر داستانهای ابرقهرمانی نیست. گاهی اوقات، این بندپایان هشت چشمی به خانهها حمله کرده و ساکنانش را با نیشهای دردناک و سمی خود میکشند.
شاید بهترین نکته در مورد کمدی سیاه ترسناک «هراس از عنکبوت» محصول ۱۹۹۰ به کارگردانی فرانک مارشال این باشد که برای ایجاد تنش و حس ترس در دل بینندگان به هیولاهایی در اندازهی فراواقعی نیازی ندارد. فیلم داستان شهری را روایت میکند که توسط هزاران عنکبوت کوچک و سمی محاصره شده است. گونهی تازه کشفشدهی عنکبوتهایی که به این شهر حمله کردهاند شروع به کشتن ساکنان آن یکی پس از دیگری کرده و ردپایی از مرگهایی را به جا میگذارند که هیچ توضیح منطقی نمیتوان برایشان یافت.
این تریلر کمیک که با همکاری استیون اسپیلبرگ ساخته شد، با بهرهبرداری از احتمالات بسیار ساده و ملموس ترس را برای فیلم به ارمغان میآورد. مانند کشف عنکبوت در حال حرکت روی سقف، یافتن عنکبوت پنهان در نزدیکی سینک حمام، یا پیدا کردن تار کنار پنجره که معمولا چندان دور از ذهن نیست. در این فیلم از عنکبوتهای واقعی هم استفاده شده است. گونهای بیضرر از نیوزلند که به عنکبوت آووندال معروف است.
در حالی که برخی از علاقهمندان به عنکبوتها از این که فیلم با نمایش منفی این پندپایان افکار عمومی را خدشهدار کرد، خشمگین شدند، برخی دیگر معتقدند که فیلم بیشتر لذتبخش است تا ترسناک. اگر فکر میکردید حمله به یک حیوان بزرگ تنها مصیبتی است که در مقابل جانوران ممکن است نازل شود، به این فکر کنید که در آرامش کامل زندگی میکنید، غافل از خطر مهلکی که لحظه به لحظه شهر شما را فرا میگیرد. وقتی خانهتان پر از عنکبوتهای سمی شود کجا پنهان میشوید؟
۲. دریاچهی وحشت (Lake Placid)
- کارگردان: استیو ماینر
- بازیگران: استیو ماینر، بریجت فوندا، بیل پولمن
- محصول: ۱۹۹۹
- امتیاز متاکریتیک: ۳۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
در فیلم کمدی ترسناک «دریاچهی وحشت» به کارگردانی استیو ماینر محصول سال ۱۹۹۹ بریجت فوندا در نقش کلی اسکات بازی میکند، یک دیرینهشناس که پس از مشاهدهی یک کروکودیل به اندازهی ماقبل تاریخ با یک هیات اعظامی به دریاچه میرود. هکتور سیر (با بازی الیور پلات) از علاقهمندان به تمساح به او ملحق میشود، اما این دو شهرنشین آن چه را که برای زنده ماندن در این دهکده و دریاچه لازم است ندارند.
بیل پولمن، برندان گلیسون و مردیث سلنجر دیگر بازیگران این فیلم در نقش مجریان قانون محلی و مقامات و ماهیگیران برای مبارزه با این موجود غولپیکر بازی میکنند، اما حتی آنها که از ساکنان آن منطقه محسوب میشوند هم کاملا برای چیزی که قرار است با آن روبرو شوند آماده نیستند؛ وحشیترین پیرزن جهان با بازی بتی وایت افسانهای.
معلوم میشود که شخصیت وایت در دریاچه زندگی میکند و به کروکدیل قاتل غذا میدهد. «دریاچهی وحشت» به همان اندازه که خندهدار است دلهرهآور هم است و تعادل خوبی بین لحظات وحشت و کمدی تاریک خود برقرار میکند. چند مرگ ناخوشایند و لحظات بسیار وحشتناک وجود دارد، اما هیچ چیز به اندازهی فاش شدن این موضوع که بتی وایت محبوب نه تنها به کروکدیل غذا میداد، بلکه شوهرش را هم خوراک این جانور کرده، جالب نیست.
علاوه بر بازیگران ستاره و اجرای خیرهکنندهی وایت، «دریاچهی وحشت» یک تمساح انیماترونیک واقعا فوقالعاده دارد که توسط استن وینستون افسانهای و تیمش طراحی و ساخته شده است، که دایناسورها را هم برای «پارک ژوراسیک» طراحی کردهاند.
۳. آروارهها (Jaws)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد درایفس
- محصول: ۱۹۷۵
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
قبل از تابستان ۱۹۷۵، تنها تعداد کمی از مردم این سیاره میدانستند حملهی کوسه چه شکلی است یا خدای ناکرده چه احساسی دارد. پس از آن تابستان، هر زمان که یک نفر گذرش به ساحل اقیانوس میافتاد میتوانست تصویر وحشتناک کریسی واتکینز که به سطح آب کوبیده میشود یا صدای دلخراش فریاد الکس کینتنر کوچک در حالی که به زیر آب کشیده میشد را در ذهن بیاورد یا آن دو نت فراموشنشدنی جان ویلیامز را در ذهن مرور کند.
«آروارهها» یک پدیدهی سینمایی منحصربهفرد بود که طرز فکر مردم را نسبت به اقیانوس تغییر داد. متاسفانه، در نتیجهی این فیلم، کوسههای سفید بزرگ بهطور ناگهانی بهعنوان شکارچی دریا شناخته شدند، که منجر به موجی از صید بیرویه شد و ضربهای جدی به جمعیت کوسهها در سراسر جهان وارد کرد.
با رسیدن به اوج نوآوری هالیوود جدید، «آروارهها» با جلوههای ویژهی گرانقیمت (بیشتر هم به خاطر آن کوسهی بزرگ مکانیکی) و تاکتیکهای تعلیق قدیمی توانست تقریبا تمام کسانی را که بلیط میخریدند هیجانزده و زهرهترک کند. هر کسی که بگوید میتواند بیخیال در اقیانوس شیرجه بزند بدون اینکه فکر کند زیر پایش چیزی پنهان شده است، دروغگوی تمام عیار است!
۴. ارکا (orca)
- کارگردان: مایکل اندرسون
- بازیگران: ریچارد هریس، شارلوت رمپلینگ، ویل سمسون
- محصول: ۱۹۷۷
- امتیاز متاکریتیک: ۲۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
«ارکا» به کارگردانی مایکل اندرسون که برای بهرهبرداری از موفقیت «آروارهها» در تولید عجله میکند، حماسهای نیمهاحمقانه و نیمهغمانگیز دربارهی یک شکارچی نهنگ (با بازی ریچارد هریس) است که خود را درگیر مبارزهی مرگ و زندگی با یک نهنگ قاتل میبیند. نهنگی که هریس جفتش را سهوا میکشد. با توجه به هوش نهنگها، این سناریو بسیار ضعیفتر از «آروارهها؛ انتقام» (Jaws The Revenge) است، اما فیلمنامهی لوچیانو وینچنزونی و سرجیو دوناتی با تبدیل یک پستاندار آسیب دیده به رمبوی آبزی به طرز خندهداری فراتر میرود.
نهنگ با غرق کردن قایقها و راندن ماهیهایی که به نوعی قوت غالب آنها محسوب میشود، بهطور روشمند کل اقتصاد یک روستای ساحلی را نابود میکند. همچنین خدمهی هریس را یکی یکی انتخاب میکند و در یک صحنهی باشکوه، پایههای یک خانهی ییلاقی را در هم میشکند تا بتواند آنها را نابود کند. هریس در نهایت چارهای جز تعقیب نهنگ در آبهای یخی سواحل نیوفاندلند ندارد، که البته این دقیقا همان چیزی است که دشمنش میخواهد.
«ارکا» خیلی فیلم عجیبی است. اگرچه هریس قهرمان فیلم است، اما بیننده تا انتها طرفدار نهنگ باقی میماند. چطور ممکن است غیر از این باشد؟ قسمتی که نهنگ ماده فرزندش را از دست میدهد واقعا تکاندهنده است. «ارکا» تلاش میکند تا یک فیلم وحشتناک و در عین حال یک آگاهی دهندهی محیطزیست باشد. اما به جای پاسخ مسئولانهی زیستمحیطی به «آروارهها»، به یک فیلم مزخرف و سرگرمکننده تبدیل میشود.
۵. پیرانا سهبعدی (Piranha 3D)
- کارگردان: الکساندر آژا
- بازیگران: الیزابت شو، آدام اسکات، جری اوکانل
- محصول: ۲۰۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۵ از ۱۰
با کمال احترام برای جو دانته کارگردان نسخهی اصلی «پیرانا» (Piranha)، الکساندر آژا در سال ۲۰۱۰ با کارگردانی «پیرانا سهبعدی» از بسیاری جهات وحشت را در فیلم افزایش داد. فرضیهی ذاتی در هر دو نسخه حیوانات بسیار خطرناک است، اما این عنصر در نسخهی آژا با ماهیهای خشن و ماقبل تاریخ که باعث ایجاد آشوب بزرگ و خونین در طول بیشتر فیلم میشود، افزایش مییابد.
فیلمساز هم از نشان دادن یک ثانیه از کشتار به مخاطب ابایی ندارد، زیرا این نسخهی بازسازی شده مملو از صحنههایی است که به طور واضح به مخاطب اجازه میدهد بفهمد که با چه چیزی سر و کار دارد. چند سکانس وجود دارد که به خصوص وحشیانه هستند. یکی شامل دریک، تهیه کنندهی فیلمهای بزرگسالان با بازی جری اوکانل است که توسط ماهیهای تیزدندان از وسط به دو قسمت میشود، و ستارهی «کنار من بمان» (Stand By Me) را هم قبل و هم بعد از جویده شدن پاهایش میبینیم که صحنهی بسیار وحشتناک و تکاندهندهای است.
اما بزرگترین مجموعهی کشت و کشتار آژا زمانی اتفاق میافتد که مهمانی تعطیلات بهاری توسط این جانورانی که از زیر دریاچه ظاهر شدهاند از هم میپاشد. در «آروارهها» شخصیتهای فیلم باید از یک کوسهی بزرگ دوری کنند. در اینجا، آنها در حال فرار از دستهای از شکارچیان گرسنه هستند که به صورت گروهی کار میکنند تا همه چیز را به هم بریزند و یک تجربهی منحصر به فرد از وحشیگری حیوانات را به تصویر بکشند.
۶. دریای آبی عمیق (Deep Blue Sea)
- کارگردان: رنی هارلین
- بازیگران: ساموئل ال جکسون، توماس جین، سفرون بوروس
- محصول: ۱۹۹۹
- امتیاز متاکریتیک: ۵۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۹ از ۱۰
اقیانوس مکانی است که ما چیز زیادی در مورد آن نمیدانیم و فیلمهای کوسههای ترسناک همیشه میتوانند آن ترس پنهان در وجود ما را بیدار کنند. «دریای آبی عمیق» فیلم ترسناک رنی هارلین یکی از این عناوین است. داستان از این قرار است که گروهی از دانشمندان در یک تاسیسات زیر آب بر روی دستهای از کوسهها مطالعه میکنند و کمکم متوجه میشویم که چیزی واقعا وحشتناک در شرف وقوع است.
هیاهویی که در «دریای آبی عمیق» رخ میدهد، شوکهکننده و فوقالعاده سرگرمکننده است. این همان فیلم حملهی کوسه است که شما را روی صندلیتان میخوب میکند. کوسههای مهندسی ژنتیکی شده به مرکز تحقیقاتی حمله کرده و محققان را میخورند. حتی ساموئل ال جکسون بیچاره هم در حین انجام یک سخنرانی انگیزشی بلعیده میشود. این شکارچیان باهوش میتوانند به سمت عقب شنا کنند (کاری که کوسهها در شرایط عادی نمیتوانند انجام دهند) و هر چیزی را که بین آنها و طعمههایشان قرار گیرد از بین میبرند.
این فیلم ثابت میکند که داستانهایی با موضوع کوسهها تا چه حر میتوانند وحشتناک و هراسانگیز باشند. آنها مرموز، ترسناک و عظیم هستند و باهوشتر کردن آنها به ضرر انسان تمام میشود. با وجود قسمتهای ناامیدکننده و جلوههای بصری سطحی، «دریای آبی عمیق» تمام آنچه را که از یک فیلم کوسهمحور انتظار دارید برآورده میکند.
۷. حلزونها (Slugs)
- کارگردان: خوان پیکر سیمون
- بازیگران: مایکل گارفیلد، فیلیپ مکهیل، آلیشیا مورو
- محصول: ۱۹۸۸
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۲ از ۱۰
«حلزونها» محصول سال ۱۹۸۸ یک فیلم ترسناک آمریکایی/ اسپانیایی بر اساس رمانی به همین نام اثر شان هیوستون و دربارهی یک شهر کوچک روستایی است که باید ارتش رو به رشد میلیونها حلزون گوشتخوار جهش یافته را شکست دهد. به نظر میرسد که «حلزونها» یکی از آن فیلمهای کالت دههی ۱۹۸۰ است که از فیلمهای هیولایی سطح بی دههی ۱۹۵۰ الهام گرفته شده است.
در «حلزونها» مردم اندام خود را در تلاش برای متوقف کردن آنها قطع میکنند، حلزونها از صورت کسی در وسط یک جلسهی کاری بیرون میآید، و اینها تنها نمونهی کوچکی از حملههای وحشیانهی یک موجود به ظاهر بیخطر است که میتوانید انتظار داشته باشید.
۸. قلمرو عنکبوتها (Kingdom of the Spiders)
- کارگردان: جان کاردوس
- بازیگران: ویلیام شاتنر، تیفانی بولینگ، وودی استرود
- محصول: ۱۹۷۷
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
ویلیام شاتنر سالها پس از بازنشستگی از سمت خود در ستارهپیمای اینترپرایز، تمام تلاش خود را کرد تا برای ایفای نقش شخصیتهای جدید آماده شود، به همین دلیل است که او نقش یک دامپزشک گاوچران به نام دکتر رابرت هانسن را در سال ۱۹۷۷ در «قلمرو عنکبوتها» بر عهده گرفت.
پس از اینکه یک خانوادهی کشاورز متوجه میشوند که یکی از گاوهایشان توسط یک جانور ناشناس کشته شده است، دامپزشک محلی دانشمندی زیستشناس به نام دایان اشلی (با بازی تیفانی بولینگ) را برای کشف دلیل مرگ گاو با خود میآورد. در حالی که دو دکتر با هم کار میکنند تا معما را حل کنند، آنها با وحشت متوجه میشوند که گاو توسط یک جانور عجیب و غریب کشته نشده، بلکه توسط ارتشی از عنکبوتهای بزرگ به این روز درآمده است. بدتر از همه، شهر در حال آماده شدن برای برپایی یک نمایشگاه بزرگ محلی است که تصادفا همهی شهروندان را به یک مکان مرکزی مناسب تغذیه عنکبوتها خواهد کشاند.
«قلمرو عنکبوتها» تنها به دلیل تعداد زیاد عنکبوتهای روی صحنه وحشتناک است. تهیه کننده ایگو کانتور در سال ۱۹۹۸ به مجله فانگوریا گفت که از ۵۰۰۰ رتیل واقعی در صحنهی فیلمبرداری استفاده شده است تا به واقعگرایی فیلم بیفزاید. تقریبا ۵۰۰۰۰ دلار از بودجهی ۵۰۰۰۰۰ دلاری فیلم صرف عنکبوتها شد که همگی در ظروف جداگانه نگهداری میشدند تا از هم خواری آنها جلوگیری شود. لحظات متعددی در طول فیلم وجود دارد که بازیگران سر تا پا با عنکبوتهای زنده پوشیده میشوند. این فیلم الهامبخش آثار بعدی مانند «هراس از عنکبوت» (Arachnophobia) بود، اما به دلیل استانداردهای مورد نیاز حفاظت از حیوانات که اکنون در مجموعهی فیلمها مورد توجه است، دیگر هرگز فیلمی مانند «قلمرو عنکبوتها» وجود نخواهد داشت.
۹. پارک ژوراسیک (Jurassic park)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: لائورا درن، جف گلدبلوم، سم نیل
- محصول: ۱۹۹۳
- امتیاز متاکریتیک: ۶۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
دایناسورها ممکن است به معنای خالص و دقیق علمی منقرض شده باشند، اما بدون شک حیوان هستند و فراتر از آن، زمانی برای میلیونها سال گونهی غالب روی این سیاره بودند. فیلم پرفروش کلاسیک «پارک ژوراسیک» اثر استیون اسپیلبرگ به این موضوع میپردازد که چه اتفاقی میافتد اگر انسان و دایناسورها پس از ۶۵ میلیون سال تکامل، به طور ناگهانی مجبور شوند دوباره این سیاره را به اشتراک بگذارند.
در پارک ژوراسیک میبینیم که با وجود اینکه دایناسورهای احیا شده را نمیتوان صرفا با حصارها و دیوارها مهار کرد، در نتیجه ساکنان جزیرهی نوبلار در نقاط مختلف توسط چندین دایناسور مورد حمله قرار میگیرند. این قتل عام و آشوب محض است.
در این فیلم هیچ حملهی منحصربهفردی را نمیتوان برتر از دیگری دانست، اما سکانس اصطبل تیرکس بهویژه خاطرهانگیز است. نه تنها دونالد جنارو (با بازی مارتین فررو) به طور غیرمنتظرهای وقتی روی صندلی توالت نشسته است خورده میشود، بلکه تیم (با بازی جوزف مازلو) و لکس (با بازی آریانا ریچاردز) نیز مطمئنا دچار آسیب مادامالعمر خواهند شد و ایان مالکوم (با بازی جف گلدبلوم) به شدت زخمی میشود.
فراتر از آن، هنگامی که ولاسیرپتر خارج میشوند، هرج و مرج بیشتری رخ میدهد. مولدون (با بازی باب پک) با مرگ دختری باهوش مواجه میشود و فیلم حتی با کارمند پارکی شروع میشود که میفهمد این شکارچیان باستانی چقدر میتوانند کشنده باشند. و هرگز فراموش نکنیم که دنیس ندری (با بازی وین نایت) با رودررو شدن با یک دیلوفوزاروس میمیرد و بدین ترتیب نقشهی او برای سرکوب کردن جان هاموند (با بازی ریچارد آتنبرو) با دزدیدن جنین دایناسور ناکام میماند.
۱۰. آناکوندا (Anaconda)
- کارگردان: لوییس لیوزا
- بازیگران: جان ویت، جنیفر لوپز، اون ویلسون
- محصول: ۱۹۹۷
- امتیاز متاکریتیک: ۳۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۴.۸ از ۱۰
در حالی که برخی از فیلمهای این فهرست با جدی نگرفتن خود موجب شکستشان میشوند، «آناکوندا» یک تلاش بسیار جدی توسط کارگردان لوئیس لیوزا و کمپانی سونی پیکچرز برای ساختن یک فیلم پرفروش ترسناک دربارهی یک هیولای خزنده بود. آیا آناکوندا وجود دارد؟ بدون شک. آیا آنها شبیه هیولاهای نیمه CGI و نیمه انیماترونیک این فیلم هستند؟ نه واقعا نه اما با این وجود، این تلاشی جدی برای ساختن یک فیلم هیولایی بود که لزوما قرار نبود مسخره به نظر برسد، حتی اگر در نهایت اینطور باشد.
جدای از سطحی بودن آن، خشونت جانوری که در مرکز آن قرار دارد هنوز تاثیرگذار است. هر قتل توسط این مار غولپیکر به یاد ماندنی است، از دنی ترخو که به جای مبارزه با جانور، به خود شلیک میکند، تا اوون ویلسون جوان که به شکلی دردناک له میشود. ناگفته نماند صحنهی مرگ جان ویت، که دقایقی بعد از خورده شدن توسط مار بالا آورده شد آن هم در حالی که در اسید معده پوشیده شده بود، شیطنتآمیزترین قسمت فیلم به حساب میآید.
برخی از خشنترین چیزهایی که این فیلم ارائه میدهد بر اساس واقعیت نیستند، اما فیلمها برای همین ساخته میشوند. «آروارهها» لزوما نمایش دقیقی از رفتار کوسهها نیست، اما در عین حال، یک قطعهی سینمای قدرتمند است که از طبیعت به عنوان ابزاری برای ترساندن مخاطب استفاده میکند. «آناکوندا» نیز به همین شکل عمل میکند و ترس از مارها را به حدی فراتر از وحشت میبرد.
۱۱. کوجو (Cujo)
- کارگردان: لوییس تیگ
- بازیگران: دنی پینتارو، دی والاس، دنیل هیو کلی
- محصول: ۱۹۸۳
- امتیاز متاکریتیک: ۵۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
اگر در ماشینی بدون تلفن همراه گیر افتاده باشید و سگی بزرگ و هار درست بیرون در منتظر شما باشد، چه میکنید؟ این پیشفرض فیلم ترسناک «کوجو» به کارگردانی لوئیس تیگ محصول ۱۹۸۳ است که بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی استیون کینگ ساخته شده است. در این فیلم، دی والاس نقش دونا، زن خانهداری را بازی میکند که ازدواجش به از هم پاشیده است. وقتی او و پسر خردسالش خودروی خود را برای تعمیر میبرند، با یک سگ از نژاد سنت برنارد به نام کوجو مواجه میشوند. این سگ مبتلا به هاری، که باعث میشود دهانشان کف کند و به شدت پرخاشگر شوند، تمام تلاشش را میکند تا دونا و فرزندش را گاز بگیرد.
سگهای نژاد سنت برنارد معمولا قاتلان شریری نیستند و به خاطر نجات مردم در مناطق کوهستانی مشهورند. ترسناک کردن یکی از این عروسکهای پشمالوی غولپیکر تلاش خوبی بود، اما خود این سگ که نامش کوجو است بسیار وحشتناک است. او بیش از ۱۵۰ پوند وزن دارد، بسیار وحشی است، و با آروارهای قدرتمند و پنجههای تیز، یک سگ وحشی و ترسناک است.
در حالی که رمان کینگ دارای عناصر ماورا طبیعی است، فیلم کاملا در محدودهی واقعیت قرار دارد و همین موضوع آن را بسیار ترسناکتر میکند. بازی والاس فیلم را باورپذیر میکند و یک بعد انسانی به آن میبخشد. داستان یک مادر که سعی دارد از فرزندش در برابر یک سگ ولگرد هار محافظت کند بسیار ترسناک است، حتی اگر سگهای نژاد سنت برنارد در زندگی واقعی مانند یک بچه بیخطر باشند.
۱۲. خزش (Crawl)
- کارگردان: الکساندر آژا
- بازیگران: کایا اسکادلاریو، بری پپر، ماکسیم الکساندر
- محصول: ۲۰۱۹
- امتیاز متاکریتیک: ۶۰ از ۱۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
درست زمانی که فکر میکنید فیلمهای حمله به حیوانات از این آنچه تاکنون دیدهاید ترسناکتر نمیشوند، «خزش» به لطف الکساندر آژا، پیشکسوت فیلمسازی در ژانر ترسناک، که با ترکیب یک زیرژانر دیگر یعنی بلایای طبیعی فیلمش را میسازد، بیننده را غافلگیر میکند. فیلم با بازی کایا اسکودلاریو و بری پپر یک پیشفرض ساده دارد؛ یک پدر و دختر و سگشان باید شبی را در خانهی سیلزدهی خود پس از وقوع طوفانی مخرب در شهرشان زنده بمانند آن هم در حالی که زیرزمین آنها به خانهی یکی از وحشتناکترینها شکارچیان تمام دوران یعنی یک تمساح بسیار گرسنه تبدیل میشود.
دلیل اصلی اینکه «خزش» بسیار آزاردهنده است واقعبینانه بودنش است، یک فاجعهی طبیعی به این بزرگی میتواند عواقب ویرانگری داشته باشد. این واقعیت که ۵ میلیون تمساح در ایالات متحده زندگی میکنند به باورپذیر بودنش کمک بسیاری میکند. بیشتر فیلم در یک فضای ترسناک تاریک، کوچک و کلاستروفوبیک اتفاق میافتد، به آرامی تنشها و لحظات وحشتناک فراوانی شکل میگیرد، و بهطور برجسته نشان میدهد که یک یا دو انسان در حال مردن و تکهتکه شدن هستند. ترسهای ناگهانی و خون زیادی وجود دارد، این از آن نوع فیلمهای حملهی حیوانات نیست که بتوانید بعد از تماشا فراموش کنید.
«خزش» به بررسی خرابیهایی میپردازد که میتواند توسط طبیعت مادر ایجاد شود. این فیلم به شکل بیامانی خشن و ترسناک است، عمدتا به این دلیل که هیچ چیزی ترسناکتر از درماندگی و شکار شدن در خانهی خود، در شهری که تخلیه شده است و اطمینان از اینکه هیچ کمکی از راه نخواهد آمد، وجود ندارد.
۱۳. یخزده (Frozen)
- کارگردان: آدام گرین
- بازیگران: اما بل، شان آشمور، کوین زگرز
- محصول: ۲۰۱۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
آدام گرین بیش از ۲۰ سال است که فیلمهای ترسناک میسازد، اما با فیلم اسلشرش در سال ۲۰۰۷، «تیشه» (Hatchet) به طور رسمی وارد ژانر وحشت شد. این فیلم بازگشتی بود به فیلمهای فوقالعادهی دهههای ۷۰ و ۸۰، و بلافاصله گرین را تبدیل به کارگردان ترسناک موردعلاقهی طرفداران کرد و سه دنباله از داستان را به وجود آورد. با این حال، ادامهی او برای «تیشه»، یک انحراف کامل از فیلم موفقیتآمیز او، فیلمی روانشناختی در ژانر بقا به نام «یخزده» بود.
سه شخصیت خود را در یک تلهاسکی در دمای زیر صفر میبینند، کارگرانی که برای یک هفته به خانه رفتهاند و هیچ راهی امن برای پایین آمدن هیچکدام از آنها وجود ندارد. دقیقا زمانی که اوضاع از این بدتر نمیشود، این سه نفر به زودی متوجه میشوند که کوههای پیست اسکی آنها خانهی گرگهای بسیاری است که در زمان خالی بودن محوطه آزادانه برای خودشان به هر طرف میروند. وقتی میبینند که این سه نفر بالای سرشان آویزان شدهاند، با خوشحالی منتظر میمانند تا غذایشان از آسمان بیافتد.
وحشت واقعی «یخزده» در این است که چگونه پارکر (با بازی اما بل)، جو (با بازی شان اشمور) و دن (با بازی کوین زگرز) باید از سرمازدگی و سقوط خطرناک جان سالم به در ببرند، اما در عین حال خطر تبدیل شدن به غذای گرگها را هم به جان بخرند. در اولین تلاش خود برای فرار، دن تصمیم میگیرد از کابینشان بپرد، که باعث شکستگیهایی در چند قسمت پاهایش میشود و کمک گرفتن را دشوار میکند. همانطور که او سعی میکند برای حرکت بعدی خود برنامهریزی کند، توسط گرگها احاطه شده است و به بهترین دوستش فریاد میزند «نذار ببینه!» و از او میخواهد که چشمان پارکر، دوستدخترش را بپوشاند تا مجبور نباشد تکهتکه شدن و زنده خورده شدن او را تماشا کند. این یک صحنهی دلخراش در این فیلم خارقالعاده است که متاسفانه توجه لازم را دریافت نکرد.
۱۴. لبهی تیغ (The Edge)
- کارگردان: لی تاماهوری
- بازیگران: آنتونی هاپکینز، الک بالدوین، ال مکفرسون
- محصول: ۱۹۹۷
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
البته که «لبهی تیغ» در ژانر بقا محصول ۱۹۹۷ از نظر فنی یک فیلم ترسناک نیست، اما به همان اندازه پرتنش و ترسناک است و دارای لحظات بسیار وحشیانه و غیرقابل تحملی است. این فیلم داستان میلیاردری به نام چارلز مورس (با بازی آنتونی هاپکینز)، عکاسی به نام رابرت گرین (با بازی الک بالدوین) و دستیارش استفن (با بازی هارولد پرینو) را پس از سقوط هواپیمایشان در صحرای دورافتادهای در آلاسکا روایت میکند. در حالی که بخش زیادی از فیلم حول یک مثلث عشقی بالقوه شامل رابرت و همسر چارلز، میکی (با بازی ال مکفرسون) میچرخد، این دو باید با یکی از ترسناکترین ساکنان طبیعت روبرو شوند؛ یک خرس گریزلی وحشی و بسیار بزرگ.
CGI یا خرس انیمیشنی هم در فیلم وجود ندارد. در عوض، گریزلی توسط یکی از مشهورترین حیوانات بازیگر به تصویر کشیده شده است: خرسی به نام بارت. مهارتهای اجرایی بارت مورد آزمایش قرار گرفت و او در حالی که در فیلم غرش میکرد، ثابت کرد که یک هنرپیشهی با استعداد است. در نهایت، مردان با خرس روبرو میشوند و درگیری درونی آنها در مقابل چنین حیوانی ناچیز شمرده میشود. اگر چیزی بتواند دو نفر را مجبور به همکاری کند، زنده ماندن از یک سقوط هواپیما و سپس حملهی خرس است.
«لبهی تیغ» اولین فیلم از سری فیلمهای موفق بقا است که انسان را در مقابل جانوران وحشی قرار میدهد، از جمله «خاکستری» (The Grey)، «بککانتری» (Backcountry) و «بازگشته» (The Revenant)، اما این یکی از معدود فیلمهایی است که در آن یک حیوان بازیگر واقعی بازی میکند که منجر به اصالت بیشتر صحنههای ترسناک میشود. کارگردان لی تاماهوری موفق میشود جنگلهای یخزدهی آلاسکا را به صورت کلاستروفوبیک و عظیم به تصویر بکشد، در حالی که آهنگساز جری گلداسمیت، با موسیقی واقعا منحصربهفردش تنش را افزایش میدهد. «لبهی تیغ» تماشاگران را تا انتها روی لبهی صندلیهایشان نگه میدارد و آن را به تمام معنا تبدیل به یک فیلم با حملهی وحشیانهی حیوانات میکند.
۱۵. تمساح (Alligator)
- کارگردان: لوئیس تیگ
- بازیگران: رابرت فارستر، رابین رایکر، مایکل میسیتا
- محصول: ۱۹۸۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
افسانهی محلی بچه تمساحی که در توالت میافتد و در نهایت به یک شکارچی زیرزمینی تبدیل میشود، الهامبخش داستان این اثر فوقالعاده سرگرم کننده به کارگردانی لوئیس تیگ و فیلمنامهی جان سایلس است. رابرت فورستر در نقش یک پلیس شیکاگو بازی میکند که با یک پروندهی گیج کننده دربارهی مرگ کارگران بهداشت مواجه شده است. او به زودی متوجه میشود که این مردان توسط یک تمساح فوقالعاده بزرگ مورد حمله قرار گرفتهاند. اما با توجه به شهرت بد این پلیس و بعید بودن یک تمساح تا این حد بزرگ در فاضلاب شیکاگو، همه را به این باور میرساند که او عقلش را از دست داده است. اما اینطور نیست، و هنگامی که شواهد غیرقابل انکار وجود این حیوان به دست میآید، همه برای شکار این موجود ۳۶ فوتی بسیج میشوند.
دراین فیلم ۹۴ دقیقهای که با سرعت بالایی طی میشود، با طعنه بر برخی از آلایندههای صنعتی (که مسئول رشد جهشیافتهی هیولای فیلم هستند) آغاز میشود و با یک حمام خون رضایتبخش در یک جشن مجلل مرگ به پایان میرسد.
منبع: slash film
لیست عالی بود