۱۵ فیلم کمدی باستر کیتون که این ژانر را برای همیشه دگرگون کردند
در این مقاله ۱۵ فیلم کمدی مهم و مطرح باستر کیتون را معرفی کردهایم تا نگاهی بیندازیم به آثار یکی از بهترین و تأثیرگذارترین کمدینهای تاریخ سینما.
- ۲۵ فیلم کمدی برتر لورل و هاردی که حتما باید ببینید
- چه عواملی فیلمهای صامت را صاحب ارزش بسیار زیادی در تاریخ سینما میکنند؟
در بین سه کمدین بزرگ سینمای صامت (چاپلین، کیتون و لوید) باستر کیتون کسی است که امروزه بیشتر از زمان خودش و دههی ۲۰ میلادی مشهور شده و تحسین میشود. دلیلش ساده است؛ فیلمهایی که باستر کیتون ساخته و بازی کرده بهشکل عجیبی با حالوهوای امروزمان هم میخورند و مدرن بهنظر میرسند و حتی در جاهایی بیشتر با دوره و زمانهی ما هماهنگاند تا زمان ساخت و پخش شدنشان.
کیتون برخلاف بیشتر همدورهایهایش فیلمنامهها را به موجزترین حالت ممکن مینوشت و کمترین پروبال را به آنها میداد. مستقیم سراغ اصل مطلب میرفت و تمام سعیش را میکرد تا سراغ ایدههای فرعی نرود. مدلی از قصهپردازی که با تماشاگران امروزی و بیحوصله که دلشان میخواهد زودتر تکلیفشان با فیلم مشخص شود حسابی جور در میآید. شخصیتش هم خیلی مدرن است؛ آدمی ساکت و خشک که مدام با خودش و ایراداتش شوخی میکند و آنها را دست میاندازد.
هارولد لوید اعتماد به نفس تماشاگرانش را تحریک میکرد و چارلی چاپلین احساساتشان را، ولی کیتون سراغ هیچکدام از این کارها نمیرفت. او به جای این قضیه سعی میکرد نقش باهوشترین آدم جمع را بازی کند. شخصیتی قدرنادیده که دور و بریهایش متوجه هوش و ذکاوت مثالزدنی او نمیشدند و کیتون هم معمولا از این بیخبری و ناآگاهی به نفع خودش استفاده میکرد.
شوخیهای باستر کیتون کیفیتی باشکوه دارند و با نظمی منطقی جلو میروند. جنسی از کمدی که با ظرافت و دقت و مهارت عجین شده و اگر یک قطعهاش درست کنار دیگری قرار نگیرد همه چیزش فرو میپاشد. هنر کیتون این بود که همچون یک معمار چیرهدست این قطعات را با زمانبندی مناسب و توالیِ درست کنار هم قرار میداد و یک موقعیت کمدی حسابشده میساخت.
باستر کیتون عاشق سینما و تمام احتمالات هیجانانگیزی بود که در اختیارش قرار میداد. او همیشه دوست داشت با امکانات گوناگون فیلم بازی کند و تجربیات تازهای رقم بزند.
۱. شاگرد قصاب (The Butcher Boy)
- محصول: ۱۹۱۷
- کارگردان: راسکو آربوکل
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۳ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۴۳%
در یکی از روزهای مارس سال ۱۹۱۷، باستر کیتون با کارگردانی به نام راسکو آربوکل آشنا شد که در آن زمان بعد از چارلی چاپلین محبوبترین کارگردان کمدی بود. چیزی نگذشت که بین باستر کیتون و آربوکل همکاری و رفاقتی عمیق شکل گرفت و این دو طی سالیان گوناگون هم پروژههای متعددی ساختند و هم رابطهی دوستانهاشان را قویتر کردند.
در شاگرد قصاب ما باستر کیتون ۲۱ ساله را میبینیم که بهتازگی از نمایشهای کمدی وودویل خارج شده است و فصل تازهای را در زندگیش خودش آغاز کرده. باستر کیتون تا قبل از این سال تمام عمرش را صرف اجرای نمایشهای کمدی به همراه پدرش جو کیتون میکرد و شاگرد قصاب اولین حضور او در فیلم به حساب میآید.
این فیلم تماموکمال یکی از ساختههای آربوکل است و باستر کیتون تنها در یکی از نقشهای فرعی داستان ظاهر شده. با این حال اهمیت ویژهای دارد چون اولین فیلم باستر کیتون است و همیشه دیدن کارهای اولیهی شخصیتهای مشهور برایمان جالب خواهد بود. طی سالهای بعد و همزمان که آربوکل به استعدادهای تازه بیشتر اعتماد میکرد و فرصتهای بیشتری در اختیارشان قرار میداد، نقشهای باستر کیتون هم مهمتر و معروفتر میشدند.
۲. پشت صحنه (Back Stage)
- محصول: ۱۹۱۹
- کارگردان: راسکو آربوکل
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۶ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۷۳%
تقریبا بلافاصله بعد از اولین همکاری باستر کیتون و آربوکل، نقش کیتون در سینما تغییر کرد و تأثیرگذارتر شد. حالا کیتون و آربوکل بهعنوان یک تیم هماهنگ عمل میکردند و فیلم را جلو میبردند.
در این فیلم هم مثل بیشتر کمدیهای صامت، داستان به آن صورت تعریفشدهاش نداریم و اهمیت چندانی هم ندارد. باستر و آربوکل نقش دو دستیار صحنه را بازی میکنند که پشت صحنهی یک نمایش تئاتر را میگردانند و مجبورند با انواع و اقسام مشکلات و دردسرهای سرسامآور مثل بازیگرهای پرمدعای حساس و تجهیزات خراب دستوپنجه نرم کنند.
وقتی سرانجام تمام اعضا و بازیگران این تیاتر صحنه را ترک میکنند و بیخیال اجرا میشوند، باستر و آربوکل به همراه تعدادی دیگر از دوستانشان تصمیم میگیرند خودشان نمایش را به روی صحنه ببرند. از اینجای داستان به بعد باستر کیتون فرصت پیدا میکند تا شوخیهای درجهیکش را به نمایش بگذارد و بدلکاریهای حیرتانگیزش را به رخ بکشد.
این فیلم درست زمانی ساخته شد که باستر کیتون از جنگ جهانی اول بازگشته بود (جنگی که به خاطرش شنوایی یکی از گوشهایش برای همیشه آسیب دید و در مرکز یکی از بدترین همهگیریهای آنفلوانزا قرار گرفت) و یکی از آخرین همکاریهای او با آربوکل محسوب میشود. از سال ۱۹۲۰ به بعد باستر کیتون تمرکزش را معطوف ساخت کمدیهای خودش کرد و آربوکل سراغ کارگردانی فیلمهای بلند برای استودیو پارامونت رفت.
۳. یک هفته (One Week)
- محصول: ۱۹۲۰
- کارگردان: باستر کیتون، ادوارد اف. کلاین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۲ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۲%
یک هفته را معمولا بهعنوان اولین فیلمی میشناسند که باستر کیتون بدون آربوکل ساخت، ولی واقعیتش این است که بهعنوان اولین فیلم اکران شد. باستر کیتون چند ماه قبل این فیلم «اشاره هشداردهنده» (The High Sign) را ساخت ولی چون حس میکرد برای معرفی اولین فیلم مستقلش به اندازهی کافی خوب و قدرتمند نیست، آن را دیرتر منتشر کرد.
باستر کیتون واقعا حق داشت چون یک هفته اثر فوقالعاده و بینظیری به حساب میآید. این فیلم از تمام جهات عالی کار شده. از طرح داستانیش گرفته تا شوخیها و شخصیت خود باستر کیتون در فیلم. کیتون که حین همکاریهایش با آربوکل چموخمهای فیلمسازی را یاد گرفته بود، در این فیلم تمام توانش را به کار گرفت و ثابت کرد که شاگرد ممتازی است و نهتنها درسهایش را بهخوبی یاد گرفته، بلکه همهی یافتههایش را با چند پله ارتقا و پیشرفت به کار بسته است.
داستان دربارهی زوج جوانی است که بعد از ازدواج و خروج از کلیسا سراغ ساختن خانهای برای خودشان میروند. خانهای که به صورت چندین قطعه تحویلشان شده و حالا باستر کیتون و همسر بختبرگشتهاش باید برای سر هم کردن آن به این در و آن در بزنند.
در ادامهی ماجرا باستر را میبینیم که هر کاری میکند تا این ساختمان لعنتی را بچیند و انبوهی دردسر عجیبوغریب و خندهدار و شگفتانگیز برایش پیش میآید. وقتی این فیلم را تماشا کنید متحیر میمانید که چطور صد سال پیش موفق شدهاند چنین صحنههایی را بگیرند. باستر کیتون همچون بالرینی ماهر از ارتفاع به پایین میافتد و سقوطش را جوری تنظیم میکند که هم خندهدار به نظر برسد و هم حسابشده. پنجرهها و دیوارهای خانه مثل یک شهربازی دیوانهوار عمل میکنند و باستر کیتون را از جایی به جای دیگر میفرستند و موقعیتهایی را پیش چشمان مخاطب خلق میکنند که با دیدنشان متعجب میمانیم.
۴. بُز (The Goat)
- محصول: ۱۹۲۱
- کارگردان: باستر کیتون، مالکوم سنت کلیر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۰%
این فیلم لذتبخش باستر کیتون که معمولا نادیده گرفته میشود، پایانبخش دورهی اولیهی کارهای او بود. یعنی زمانی که در فیلمهایش تضاد و درگیری و تعقیبوگریزهایی را نمایش میداد که در نهایت به خوبی و خوشی ختم میشد.
کیتون نقش شخصیت اصلی و بینام فیلم را بازی میکند که شانسش ته کشیده و با مجموعهای از غافلگیریهای دیوانهوار مدل باستر کیتونی کلنجار میرود، و در نهایت هم او را به جای قاتلی معروف اشتباه میگیرند.
کیتون درگیر هزارتویی تمامنشدنی از اتفاقهای عجیبوغریب میشود. هویتش را اشتباه میگیرند، پلیسها به دنبالش میافتند و صد البته درگیر ماجرایی عشقی هم میشود. نمای معروف بخش دوم فیلم که در آن باستر کیتون روی دماغهی قطار نشسته هم خلاقانه است و هم سوررئال. تعدادی از موقعیتهای معروف این فیلم بعدها الهامبخش فیلمهای کمدی بسیاری شده که نشان میدهد ایدههای باستر کیتون وابسته به زمان نیستند.
۵. نمایشگاه (The Playhouse)
- محصول: ۱۹۲۱
- کارگردان: باستر کیتون، ادوارد اف. کلاین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: –
نمایشگاه به خاطر شش دقیقهی ابتداییاش یکی از خلاقانهترین و نوآورانهترین کمدیهای کوتاه زمان خودش محسوب میشود. در این صحنه تمام نقشها (مرد، زن و بچه) را خود باستر کیتون بازی کرده و همگی با هم برخورد و تعامل دارند.
سپس باستر کیتون یک رقص دونفره را باز هم با خودش اجرا میکند. بعد ۹ باستر کیتون از جایی ظاهر میشوند و یک نمایش سیاهبازی برای تمسخر سیاهپوستان راه میاندازند؛ چنین نمایشهایی امروزه برای ما شوکهکننده است، ولی در آن سالها معمول و عادی بود.
این دستاورد خارقالعاده به لطف یکی از ابداعات تکنولوژیک خود باستر کیتون انجام شد: نُه نوار فلزی بهدقت طراحی شده که جلو لنز دوربین قرار میگرفت و هر کدام جداگانه قابلیت بالا و پایین شدن داشت. برای همین فیلمبردار میتوانست هر کدم از این شاترها را که میخواست بالا بدهد و بقیه را پایین نگه دارد و از یک نما فیلم بگیرد.
در ادامهی فیلم باستر کیتون را در نقش مدیر یک نمایشگاه میبینیم که باید با بیشمار مشکل و دردسر کلنجار بروند. کیتون فیلمنامهی این فیلم را ۱۸ ماه بعد از اینکه رییس استودیو خودش شده بود و درست بعد از ازدواجش با ناتالی تلمج نوشت. پس بهخوبی میدانست که مسؤولیتپذیری و مدیریت چه سختیها و مشقتهایی را روی سر آدم هوار میکند، و یاد گرفته بود که اگر قرار است با کسی ازدواج کنیم باید مطمئن شویم که شخص درستی را پیدا کردهایم.
۶. پلیسها (Cops)
- محصول: ۱۹۲۲
- کارگردان: ادوارد اف. کلاین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۸۹%
این فیلم معمولا بهعنوان «شاهکار تلخ و تاریک» باستر کیتون شناخته میشود و حسوحال آثار آخر او را دارد. کیتون تحت تأثیر ازدواج ناموفقش بود و دادگاه دوست صمیمیش یعنی راسکو آربوکل حسابی فکرش را مشغول میکرد و این دغدغهها خودشان را در فیلمهایش نشان میدادند.
باستر کیتون دیگر آن جوان ایدئالگرای سابق نبود و سردوگرم روزگار را چشیده بود، و در پلیسها وجههی تازهای از خودش رو کرد. فیلم که داستانی تاریک و بدبینانه دارد و حتی در جاهایی شبیه آثار کافکا میشود، به ما میگوید در دنیایی که همه به دنبال منفعت خودشان هستند انسانهای صادق و درستکار شانس موفقیت نخواهند داشت.
وقتی پلیسها سال ۱۹۲۲ اکران شد، آن را در کنار «سرزمین هرز» (The Wasteland) تی اس الیوت و «اولیس» (Ulysses) جیمز جویس قرار دادند و بهعنوان یکی از سه اثر مهم سال شناخته شد.
۷. مهماننوازی ما (Our Hospitality)
- محصول: ۱۹۲۳
- کارگردان: باستر کیتون، جان جی بلیستون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۰%
باستر کیتون بعد از اینکه با ساخت «سه عصر» (Three Ages) تجربهی ساخت اولین فیلم بلندش را پشت سر گذاشت (فیلمهای قبلی کیتون به سیاق کمدیهای آن دوره نهایت بیست دقیقه بودند) و آزمون و خطاهایش را کرد، سراغ مهماننوازی ما رفت تا یک فیلم بلند بسازد آنطور که همیشه دلش میخواسته.
داستان دربارهی مردی نیویورکی به نام ویلی مککی است که نامهای دریافت میکند و در آن به او میگویند ملک پدرش را به ارث برده و حالا باید به جنوب برود تا به آن رسیدگی کند. همان سبک همیشگی کیتون که شخصیتی را از مکان آشنای خودش دور میکند و به قلمروهای ناشناخته میفرستد تا تضاد و کمدی خلق شود.
خوشحالی این مرد دوام چندانی ندارد و خیلی زود با عمهاش دچار اختلاف میشود. ویلی از بچگی با این عمه زندگی کرده و حالا متوجه گذشتهی تاریک خانوادهاشان میشود و میفهمد که چرا طی این سالها کنار عمهاش و در نیویورک زندگی میکرده.
باستر کیتون تمام این ماجراها را در یک افتتاحیهی دراماتیک و تلخ به بیننده منتقل میکند. افتتاحیهای که نوعی ادای دین به الگوی باستر کیتون یعنی دی دبلیو گریفیث به حساب میآید و با دیدنش از خودمان میپرسیم «این واقعا کمدی است؟»
بخواهیم خلاصه بگوییم، مشخص میشود که ویلی آخرین عضو خانوادهی مککی است، خانوادهای که سالهاست با خانوادهی دیگری به نام کنفیلد نزاع و دعوا دارد و اگر ویلی پایش را درون شهر محل تولدش بگذارد، قربانی انتقام کنفیلدها خواهد شد.
ویلی توجهی به این هشدارهای عمهاش نمیکند و راهی جنوب میشود. در قطار، دختری کنارش مینشیند که کسی نیست جز ویرجینیا کنفیلد (با بازی همسر واقعی باستر کیتون ناتالی تلمج) از اعضای خانوادهی کنفیلد. البته هیچکدام از هویت دیگری خبر ندارد و در طی این سفر طولانی و خستهکننده عاشق هم میشوند. ویرجینیا بیخبر از همه جا ویلی را برای شام به خانهاشان دعوت میکند و در آنجا همه میفهمند که ویلی دشمن خونی خانوادگیاشان است. پدر و برادرهای ویرجینیا میخواهند ویلی را بکشند، ولی راستش نمیتوانند.
طبق آدابورسوم مهماننوازی جنوبیها، کشتن مهمان کار مؤدبانهای نیست. در ادامهی فیلم موقعیتهایی را میبینیم که کنفیلدها مدام میخواهند ویلی را از خانه بیرون ببرند تا دیگر این رسم برای او صدق نکند، و ویلی هم که فهمیده ماجرا چیست هر کاری میکند تا در خانهی آنها بماند.
در مهماننوازی ما تعدادی از بهترین شوخیها و بدلکاریهای باستر کیتون را میبینیم (یکی از حرکات خطرناک و شگفتانگیزش در همین فیلم نزدیک بود رسما او را به کشتن بدهد) که با صحنهی نجات ویرجینیا از آبشار به اوج میرسند.
۸. شرلوک جونیور (Sherlock Jr)
- محصول: ۱۹۲۳
- کارگردان: باستر کیتون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۲ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۵%
با اینکه شرلوک جونیور ۴۵ دقیقه بیشتر نیست، ولی بیشتر از هر ساختهی دیگر او نشاندهندهی تمام چیزهایی است که باعث شهرتش شده. باستر در این فیلم نقش آپاراتچی یک سینمای کوچک را بازی میکند که (مثل خیلی دیگر از کاراکترهایش) مدام دچار دردسر و مشکل میشود و لحظهای آسایش ندارد.
وقتی به اشتباه متهمش میکنند که ساعت پدر دوستدخترش را دزدیده، دیگر جایی برای خوابیدن ندارد و برای همین به سالن سینما میرود و پیش خودش خیالپردازی میکند که چرا زندگی واقعی مثل فیلمها نیست. در همین لحظه است که صحنهی معروف آپاراتچی را میبینیم، صحنهای که به قول دیوید کالات منتقد «نهتنها مشهورترین لحظهی فیلم باستر کیتون است، بلکه درخشانترین و شگفتانگیزترین صحنه در بین تمام فیلمهای صامت به حساب میآید.»
شرلوک جونیور در زمان اکرانش بازخوردها و نقدهای خیلی خوبی نگرفت، ولی با گذر زمان قدرش را بیشتر دانستند و جایگاهی مهم در تاریخ سینما پیدا کرد. خیلیها آن را یک شاهکار قلمداد میکنند و تأثیرش را میتوانید در فیلمهایی مثل «رز ارقوانی قاهره» (The Purple Rose of Cairo) ساختهی وودی آلن ببینید. پالین کیل در ستایش این فیلم نوشت: «شاهکاری هنری که سوررئالیسم آمریکایی را نشان میدهد.»
شرلوک جونیور فیلمی بود که خیلیها را عاشق و شیفتهی باستر کیتون کرد و تماشاگران زیادی با دیدن آن نفسهایشان را در سینه حبس کردند. اگر میخواهید تنها یک اثر از این کمدین خبره و نابغه ببینید، این یکی را تماشا کنید.
۹. نَویگیتر (The Navigator)
- محصول: ۱۹۲۴
- کارگردان: دونالد کریسپ، باستر کیتون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۸۹%
باستر کیتون در این فیلم نقش رولو، مردی اشرافی و ثروتمند را بازی میکند که هر چیزی دلش بخواهد در اختیارش است و هیچ کمبودی احساس نمیکند. برای همین وقتی عاشق دختری در همسایگیاش به نام بتسی اوبرایان میشود به رانندهاش دستور میدهد تا او را به آنسوی خیابان و دم خانهی دختر ببرد و انتظار دارد که بتسی خیلی سریع به آغوش او بیاید و عاشقش شود.
ولی وقتی رولو با جواب رد دختر مواجه میشود، با قلبی شکسته و حالی ناامید تصمیم میگیرد بهتنهایی سوار بر کشتی شخصیش راهی هاوایی شود. طی اتفاقهایی بتسی و رولو سر از کشتی نَویگیتر در میآورند و برای اولین بار در زندگیاشان مجبور میشوند همهی کارها را خودشان و بدون کمک خدمتکارها انجام دهند.
اول باید درک کنند که در این کشتی تنها نیستند و اگر میخواهند دوام بیاورند و زنده بمانند، باید با همدیگر کنار بیایند. این موقعیت بامزه بستری عالی برای باستر کیتون فراهم کرده تا انواع و اقسام شوخیهای درجهیکش را در آن بگنجاند. از موقعیتهای بزرگ و طولانی و چند بخشی گرفته تا موقعیتهای کوتاه و سریع.
این ایده که شخصیتهای ثروتمند و اشرافی مجبور میشوند با واقعیتهای زندگی کنار بیایند و با سختیهای مردم عادی دستوپنجه نرم کنند بارها پیش از این فیلم هم استفاده شده بود و در آثار پس از آن هم چندین بار تکرار شده، ولی شاید هیچکدام به اندازی فیلم باستر کیتون غنی و با جزئیات در نیامده باشند.
نویگیتر موفقترین و پرفروشترین فیلم باستر کیتون بود و جهانیان با دیدنش متوجه شدند که او کمدین و کارگردانی در قد و قوارهی چارلی چاپلین و هارولد لوید است.
۱۰. هفت شانس (Seven Chances)
- محصول: ۱۹۲۵
- کارگردان: باستر کیتون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۰%
جیمی شنون به مشکل مالی بدی خورده و اگر خیلی زود پول زیادی جور نکند به زندان میافتد. خوشبختانه متوجه میشود که قرار است ۷ میلیون دلار پول به ارث ببرد (مبلغی که حتی امروز هم میتواند زندگی خیلیها را دگرگون کند و سال ۱۹۲۵ رقمی نجومی و مافوق تصور بود). ولی برای اینکه این ارث بزرگ به او برسد، باید حتما تا قبل از ساعت ۷ بعد از ظهر روز تولد ۲۷ سالگیاش ازدواج کند. حدس میزنید چه روزی این خبر را به او میدهند؟ بله همان روز تولد ۲۷ سالگیش.
جیمی هنوز ازدواج نکرده و زمان با سرعت برق و باد در حال گذشتن است و تا ساعت ۷ باید زنی را پیدا کند. اگر حس میکنید این ایده و داستان خیلی به باستر کیتون نمیخورد، به خاطر این است که بر اساس یک نمایشنامه ساخته شده. باجناق باستر کیتون نمایشنامه را (که اجرای موفقی در برادوی داشت) به مبلغ ۲۵ هزار دلار خریده و آن را به کیتون داده بود تا فیلمی بر اساسش بسازد. کیتون هم بهترین استفاده را از آن برد.
در ادامهی داستان جیمی را میبینیم که دربهدر دنبال دختری میگردد که حاضر باشد با او ازدواج کند. جیمی مردی ثروتمند و خوشتیب و جذاب است ولی در بد دورهای سراغ اینکار رفته. همه جای شهر را زنها و دختران جوانی پر کردهاند که زندگی آزادانه و مستقل میخواهند و در قیدوبند رسوم گذشته نیستند (همان زنانی که به «فلاپر» (Flapper) مشهور بودند).
وقتی در یک روزنامه اعلام میشود که در صورت ازدواج قرار است ارثی بزرگ به جیمی برسد، لشکری از زنها سمت او حملهور میشوند تا دلش را به دست بیاورند. ماجراهای دیوانهوار زیادی رخ میدهند و جیمی با موقعیتهای عجیبی سروکله میزند، تا اینکه به صحنهی اوج فیلم میرسیم؛ جایی که جیمی باید تصمیم بگیرد زیر خروارها سنگ له شود یا زیر دستوپای بیشمار زن پولپرست.
سال ۱۹۹۹ نسخهی جدیدی از این فیلم و داستان را با نام «مجرد» (The Bachelor) و بازی کریس اودانل ساختند که چندن چنگی به دل نمیزد و بازخوردهای منفی زیادی هم گرفت. اگر فقط همان نسخه را دیدهاید لطفی به خودتان بکنید و نسخهی اصلی باستر کیتون را ببینید تا بفهمید یک استاد کمدی چگونه موقعیتهایش را میسازد.
۱۱. ژنرال (The General)
- محصول: ۱۹۲۶
- کارگردان: باستر کیتون، کلاید براکمن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۲%
مگر میشود فهرستی از فیلمهای باستر کیتون را ردیف کنیم و نامی از این فیلم به میان نیاید؟ کسانی که ژنرال را ندیدهاند و فقط دربارهاش شنیدهاند حتما سراغش بروند و به تماشای آن بنشینند، بهویژه که حالا نسخهی ترمیمشده و با کیفیتش موجود است.
داستان دربارهی جانی گری است، مهندسی که در راه آهن Western and Atlantic کار میکند. زندگی جانی در خوبی و خوشی میگذرد تا اینکه جنگ داخلی آغاز میشود و او از دو عشق زندگیش محروم میماند؛ دوستدخترش آنابل لی (با بازی ماریون مک) و قطار محبوبش ژنرال.
در ادامهی فیلم تلاشهای جانی را برای بهدست آوردن دوبارهی هر دو عشق زندگیش میبینیم. در این حین تعدادی از بهترین و ظریفترین کمدیهای موقعیت باستر کیتون تصویر شده است. باستر کیتون سر ساخت این فیلم میخواسته تا حد ممکن تمام نماها واقعگرایانه گرفته شوند و برای همین خبری از زوایای جلوهگرانه و حرکات عجیبوغریب دوربین نیست.
نمای معروف فیلم که در آن تصادف یک لوکوموتیو واقعی را میبینیم علاوهبر ویژگیهای تکنیکی به خاطر خرج و هزینهای هم که برداشت اهمیت دارد. برای گرفتن این صحنه ۴۲ هزار دلار خرج کردند که سال ۱۹۲۶ رقم عجیبوغریبی بود و به خاطرش فیلم ژنرال گرانترین فیلم صامت تاریخ سینما محسوب میشود. ولی با وجود هزینههای زیادی که صرف فیلم شد، ژنرال نتوانست در گیشه موفق عمل کند و شکست خورد.
مشکلاتی سر پخش و اکران فیلم بهوجود آمد که در نتیجهاش تعداد سالنهای نمایشدهندهی ژنرال محدود شد و این مسأله تأثیر زیادی روی فروش آن گذاشت. البته امروز ژنرال را بهعنوان یک شاهکار سینمایی میشناسند و میتوانید نامش را تقریبا در هر فهرستی که بهترین فیلمهای تاریخ سینما را در آن ردیف کردهاند ببینید.
۱۲. استیمبوت بیل جونیور (Steamboat Bill Jr)
- محصول: ۱۹۲۸
- کارگردان: چارلز ریسنر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۱%
سومین فیلم در سهگانهی جنوبی باستر کیتون و آخرین فیلمی که او بهعنوان کارگردانی مستقل ساخت. بعد از این فیلم بود که باستر کیتون به MGM رفت و فیلمهای استودیویی ساخت و همه فهمیدند چه تصمیم فاجعهباری گرفته.
کیتون در استیمبوت بیل جونیور بار دیگر سراغ همان سوژهی آشنا و امتحانپسدادهی آدمی اشتباهی در موقعیتی اشتباهی رفته و داستان پسری به نام ویلیام کنفیلد را روایت کرده است. ویلیام کنفیلد که با مادرش در بوستون بزرگ شده حالا و بعد از فارغ التحصیلی به ریور جانکشن جایی در کنار رود میسیسیپی میرود تا پدرش را ملاقات کند.
ویلیام کنفیلدِ پدر یک کشتی چرخپرهای دارد که مدتی است از رونق افتاده و مشتری چندانی سراغش نمیآید. او حالا امید دارد که پسر خوشفکر و بااستعدادش به کمکش بیاید و کسبوکارش را دوباره پررونق کند. ولی متوجه میشود که پسرش آدمی بیدستوپا است که کار خاصی ازش بر نمیآید.
در ادامهی فیلم ویلیام کنفیلد جونیور را میبینیم که مذبوحانه تلاش میکند به پدرش نشان دهد که آدم بیدستوپایی نیست و بر خلاف ظاهرش میتواند از پس کارها بر بیاید و کسبوکار پدر را نجات دهد، ولی به روش خاص خودش اینها را نشان میدهد.
صحنههای درخشان و موقعیتهای کمدی فوقالعادهای در این فیلم حضور دارند، ولی معروفترینشان همان صحنهای است که توفان میآید و ویلی بیرون مانده و نتوانسته پناهگاهی پیدا کند و در ادامه یکی از معروفترین لحظات تاریخ سینما را میبینیم؛ دیوار یک خانه روی سر ویلی خراب میشود و دقیقا از نقطهای روی سرش میافتد که پنجره قرار دارد و به این طریق نجات پیدا میکند. باستر کیتون در این صحنه تنها ۷ سانتیمتر جای خطا داشت و اگر قدمی این سو یا آن سوتر میایستاد شاید زنده نمیماند. گروه فیلمبرداری از ترسشان حتی نمیتوانستند صحنه را نگاه کنند.
ولی به هر صورتی که بود باستر کیتون موفق شد این صحنه را جلو ببرد و معجزه خلق کند. اکثرا ژنرال را شاهکار باستر کیتون میدانند، ولی استیمبوت بیل جونیور هم با فاصلهی کمی از آن میایستد و یکی از بزرگترین و بهترین آثار باستر کیتون و کلا تاریخ سینماست.
۱۳. فیلمبردار (The Cameraman)
- محصول: ۱۹۲۸
- کارگردان: ادوارد سجویک، باستر کیتون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۹۴%
این اولین فیلمی بود که باستر کیتون بعد از عقد قرارداد با MGM ساخت، تصمیمی که تقریبا به او تحمیل شد. باجناق او جوزف شنک که تا پیش از این بودجهی فیلمهای باستر کیتون را تأمین میکرد او را کنار گذاشت تا فیلمهایش را به شیوهی خودش بسازد.
جوزف شنک داشت نورما تلمج، خواهر همسر باستر را طلاق میداد و به نظر میرسد برای اینکه کلا ارتباطاتش را با این خانواده قطع کند تصمیم گرفت که دیگر در ساخت فیلمهای باستر کیتون قدمی بر ندارد. البته باستر را بیسرپناه رها نکرد و پیشنهادی به او داد که فکر میکرد بهترین گزینه است؛ اینکه سراغ MGM برود و با آنها قرارداد ببندد.
روی کاغذ همه چیز خوب به نظر میرسید. باستر کیتون هفتهای ۳ هزار دلار درآمد داشت (که شدیدا هم نیازمندش بود) و تمام مسؤولیتهای خستهکننده و سرسامآور تهیه و تولید روی دوش استودیو میافتاد تا کیتون با فراغ بال به ایدهپردازی و کارگردانی مشغول شود.
نکتهی مشکلدار قضیه این بود که کنترل روی فیلمهایش را از دست داد و به همین دلیل مشخص شد که تصمیم فاجعهباری گرفته (بعدها خودش هم تأیید کرد که این بدترین تصمیم عمرش بود). البته این قضیه از همان ابتدا برای باستر کیتون روشن و مشخص نبود.
حین ساختن فیلمبردار، کارگردان فیلم ادی سجویک به باستر اجازه داد تا نظرهایش را اعمال و ویرایشها و تغییراتی روی فیلمنامه اجرا کند. نتیجهی کار تا حد زیادی هنوز یک فیلم باستر کیتونی است. داستانش (که بعدها تبدیل به الگو و فرمولی برای تمام کمدی رمانتیکها شد) دربارهی عکاسی خیابانی است که عاشق سالی ریچاردز میشود، زنی که برای یک خبرگزاری کار میکند.
در ادامهی داستان باستر کیتون را میبینیم که تلاش میکند هم در کارش موفق شود و هم در رابطهی عاشقانه. داستان با ریتم تندی پیش میرود و باستر کیتون موفق شده قصههای فرعی مضحکی را با پایان فیلم (که انگار زورکی به پایانی خوش تبدیل شده) تلفیق کند.
در طول فیلم موقعیتهای واقعا خوبی میبینیم که باستر کیتون با بداههپردازی جلو برده. یکی بازی تکنفرهی بیسبالی است که در استادیوم یانکی میبینیم و دیگری صحنهی اتاق رختکن که واقعا خندهدار است و تمامش بداهه بوده.
۱۴. پیادهنظام (Doughboys)
- محصول: ۱۹۳۰
- کارگردان: ادوارد سجویک
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵٫۸ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: ۴۰%
طی دو سالی که بین فیلمبردار و پیادهنظام گذشت، اوضاع بین باستر کیتون و MGM حسابی تغییر کرد. حسوحال خوبی که حین ساختن فیلمبردار داشتند خیلی زود محو شد و جای خودش را به واقعیت گزنده داد.
MGM بیشتر و بیشتر تلاش کرد تا روی فرآیند ساخته شدن فیلمها تسلط داشته باشد و باستر کیتون هم با تمام قدرت مقاومت میکرد. لوئیس میر باستر را تنها بهعنوان یک بازیگر میدید که نباید خودش را درگیر فیلمنامه و انتخاب بازیگر و طرح داستان میکرد. انتظار داشتند بدون هیچ ایده و فکری سر صحنه بیاید و فقط دیالوگهایش را بگوید و برود. همین قضیه باعث شد تا باستر کیتون حسابی سرخورده شود و احساس فرسودگی کند. تا جایی که دائمالخمر شد و برای کنار آمدن با این جریانات مدام مینوشید و مینوشید.
با همهی اینها و با وجود اینکه کارگردان این فیلم ادی سجویک بود، همچنان ایدههای زیادی از باستر کیتون را میتوانیم در آن تشخیص دهیم. البته معمولا میگویند این فیلم کمترین نشانههای باستر کیتونی را در خودش دارد.
باستر کیتون در این فیلم نقش المر را بازی میکند، مردی که طی سوء تفاهمهایی در ارتش نامنویسی میکند و بر خلاف میل باطنیش اعزام میشود. در ادامهی داستان (که از تجربیات واقعی باستر کیتون در جنگ جهانی اول تأثیر گرفته) باستر کیتون تمام انرژیش را گذاشته و موقعیتهای درجهیکی خلق کرده.
ادوارد سجویک آنقدری هوش و ذکاوت داشت که بداند وقتی با باستر کیتون کار میکنید، کافی است دوربین را بکارید و بگذارید او کار خودش را بکند و با بداههپردازیهای خارقالعادهاش، شوخیهای فیلمنامه را چندین پله بالاتر ببرد و موقعیتهایی بینظیر بسازد.
۱۵. پادشاه شانزلیزه (Le Roi de Champs-Elysee)
- محصول: ۱۹۳۴
- کارگردان: مکس نوسک
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۵ از ۱۰
- امتیاز تماشاگران در راتن تومیتوز: –
۱۹۳۳ سالی وحشتناک برای باستر کیتون بود. اعتیاد به الکلش شدت گرفت و حسابی دائمالخمر شد. اتفاقی که نقشی اساسی در جدایی او از MGM ایفا کرد. ماه ژوئن بود که دوست عزیز و صمیمی کیتون یعنی روسکو آربوکل فوت کرد. مدتی بعد هم از همسرش ناتالی تلمج جدا شد. سال ۱۹۳۴ که رسید تصمیم گرفت به میادین بازگردد.
کیتون به استودیو Educational Films رفت و اولین کمدی کوتاهی که در آنجا ساخت یعنی «روح طلایی» (The Gold Ghost) امیدوارکننده بود. حالا فرصتی داشت تا یک فیلم خوب بسازد، فیلمی که کنترل کامل رویش داشته باشد و بتواند با آن به موقعیت سابقش برگردد. پس به همراه همسر جدیدش به فرانسه سفر کرد تا اوضاع کاریش را بهتر کند و دوباره بر قلهی موفقیتها سوار شود. اما تلاشش نتیجهی عکس داد.
داستان فیلم (که حتی سال ۱۹۳۴ هم تکراری و دستمالیشده به نظر میرسید) دربارهی مردی دوستداشتنی و معمولی به نام باستر گارنیر (با بازی خود باستر کیتون) بود که ظاهری دقیقا شبیه یکی از خلافکارهای محل به نام جیم صورتزخمی داشت. بقیهاش را همه حدس میزنید؛ پای باستر به مقر گانگسترها باز میشود و همه او را با صورتزخمی اشتباه میگیرند.
داستان و ایدهی تکراریش را فراموش کنید، نقطهی درخشان این فیلم خود باستر کیتون است. کیتون با اینکه دوران سختی را میگذراند و با افسردگی و اعتیاد به الکل درگیر بود، نقشآفرینی درخشانی ارائه داده و تعدادی از هوشمندانهترین شوخیهایش را اجرا کرده که واقعا سرگرمتان میکند.
ولی خود فیلم نقصهای زیادی دارد. یکی از مشکلاتش این است که به دلایلی نامعلوم، به جای صدای خود باستر کیتون، از صدای دوبله استفاده کردهاند و کسی را آوردهاند که صدایش ذرهای شباهت به صدای او ندارد.
کیتون امید داشت که این فیلم سکوی پرتابی برایش شود تا دوباره جایگاه قبلیش را پس بگیرد، ولی فیلم هرگز در آمریکا اکران نشد. با وجود کیفیت پایین فیلم، هنوز بحث است که اکرانش در آمریکا به آیندهی کیتون کمک میکرد یا آسیب بیشتری وارد میآورد.
اگر میخواهید این فیلم را ببینید حواستان باشد که تمام نسخههایش به زبان فرانسوی هستند و زیرنویس درستوحسابی هم برایش موجود نیست. ولی احتمالا مشکلی برایتان پیش نمیآید چون نکتهی اصلی اینجا بازی باستر کیتون و مهارتهایش در اجرای شوخیها و بازی با حرکات بدن است. کیتون جوری قصه را پیش میبرد که حتی اگر متوجه حرفهایشان هم نشوید میتوانید دنبالش کنید.
مؤخره
بعد از خواندن این فهرست احتمالا با خودتان فکر میکنید که باستر کیتون بعد از به پایان رسیدن دوران حرفهایش و ترک الکل و ازدواج با النور نوریس باقی عمرش را در خانه گذراند و به روزهای خوش گذشته فکر کرد. اما اصلا چنین چیزی نیست.
باستر کیتون از زمان بچگی تا آخرین روزهای زندگیش مشغول کار و فعالیت بود. او طی ۲۰ سال آخر زندگیش تا زمان مرگش یعنی سال ۱۹۶۶ همه جا کار میکرد. در درامهای تلویزیونی و کمدی و تبلیغات بازی کرد و در نمایشهای برادوی و فیلمهای سینمایی هم ظاهر شد.
طی این سالها فیلمهای متنوعی بازی کرد. از سری فیلمهای «بیچ بلنکت» (Beach Blanket) گرفته تا فیلم کوتاه آوانگارد «فیلم» (Film) که با فیلمنامهای از ساموئل بکت ساخته شد.
باستر کیتون اول فوریهی سال ۱۹۶۶ از دنیا رفت. بسیاری از فیلمهایی که در دوران صامت ساخت اکنون در دسترس هستند و نسلی تازه از سینمادوستان میتوانند به تماشایشان بنشینند و تحسینشان کنند. اما در زمان خودش هم قدرنادیده نماند.
سال ۱۹۶۰ به خاطر «استعداد منحصربهفرد برای به تصویر کشیدن کمدیهای ناب و فراموشنشدنی» اسکاری افتخاری دریافت کرد، و همان سال دو ستاره در پیادهرو مشاهیر هالیوود به نامش زدند، یکی برای سینما و دیگری برای تلویزیون.
سال ۱۹۶۵ و در جریان جشنوارهی ونیز همه فهمیدند که مردم جهان چقدر عاشق باستر کیتون هستند. وقتی به سن آمد، تماشاچیان ۵ تا ۱۰ دقیقه ایستاده تشویقش کردند و باستر کیتون که همیشه متواضع بود با چشمانی اشکبار در جواب محبت مردم گفت: «این اولین جشنوارهی فیلمی است که مرا دعوت کردهاند. امیدوارم آخرینش نباشد.»
هنوز که هنوز است باستر کیتون محبوبیتی جهانی دارد و سینمادوستان بسیاری از سراسر جهان به تماشای آثار او مینشینند. سینمادوستانی که میدانند فیلمهای او همچنان خندهدار و بامزه و هیجانانگیز و بهشدت سرگرمکننده هستند و برای دیدن دوبارهاشان سالنهای سینما را پر میکنند.
منبع: tasteofcinema
خیلی هم خوب
به نظرم باستر کیتون در آسمان سینمای (کمدی) کلاسیک ستارهای است در کنار چندتای دیگر.