۱۴ حقیقت عجیب دربارهی والت دیزنی که نمیدانید
جای شکی نیست که والت دیزنی آدم مهمی بود. او را از زمان مرگش در ۱۹۶۶ تا به حال با القابی همچون پیشگام انیمیشن، مخترع پارک موضوعی، شادیبخش و جنسیتزده/ نژادپرست/ یهودستیز یاد کردهاند. اما حقیقتاً همهی اینها نمیتواند در یک نفر جمع شود و بعضیهاشان هم که حتی حقیقت ندارد. با این حال، سالها بعد از مرگ او، تقریباً همه هنوز در تلاشند بفهمند والت دیزنی واقعاً که بوده است.
بعضی چیزها دیگر نیازی به گفتن ندارد؛ واضح است. دیزنی وقف استودیو والت دیزنی بود و همینطور فیلمهایی که ساخته و بچههایی که سرگرم کرده بود. او رسماً معتاد به کار بود. در واقع، او تا زمانی که پیش از مرگش در بیمارستان بستری شود، در حال کار کردن بود. والت دیزنی به خانوادهاش هم متعهد بود؛ صاحب دو دختر و ده نوه. دیزنی وسواس کمالگرایی داشت؛ و او پادشاه یک امپراتوری انیمیشن و پارک موضوعی بود. اما خب اینها را که همه میدانند. برویم سراغ چیزهایی که احتمالاً نمیدانید.
۱. والت دیزنی اولین طراحیاش را زمانی کشید که در مزرعهای در میزوری زندگی میکرد
آدمهایی که به یک چیز خیلی معروف میشوند، معمولاً یادگیریاش را از بچگی شروع کردهاند. بتهوون پیانو را وقتی پنج ساله بود، شروع کرد. پیکاسو در هشت سالگی نقاشی با رنگ روغن میکشید. و دیزنی اولین طراحیاش را وقتی هفت ساله بود فروخت.
گفته میشود که دیزنی در مزرعهای در میزوری بزرگ شد. عاشق اسب بود و یک روز پزشکی بازنشسته در ازای یک سکه از او خواست اسب نری به نام روپرت را بکشد. گویا دیزنی موقع طراحی کردن اسب خیلی راحت نبود چون سوژه دائم تکان میخورد. بنابراین نتیجه فاجعه بود. این را گویا دیزنی در مصاحبهای گفته است: «البته هم آقای دکتر هم خانمش کلی از طراحی تعریف کردند، برای دلخوشکنک من.»
آن سکه اولین درآمد دیزنی بود و همسایهشان آن طراحی را قاب گرفت و زد به دیوار اتاق نشیمن خانهشان و حالا یک دارایی باارزش است.
۲. اسم فامیل اصلی او دیزنی نیست
بله، حقیقت دارد؛ اسمی که حالا هممعنی تلِ گوش موشی و قلعهی پرنسسهاست زمانی فرانسوی بود و تلفظش برای امریکاییها سخت. به گفته موزهی خانوادگی والت دیزنی، خانهی اجدادی دیزنی شمال غرب فرانسه در روستای کوچکی به نام ایزینی (Isigny) بود. آن زمان اسم فامیلی افراد معمولاً همان اسم زادگاهشان بود، بنابراین وقتی خانوادهی والت بعد از نبرد هیستینگز (جنگ میان فرانسه و انگلیس در ۱۰۶۶ میلادی) به جزایر بریتانیا مهاجرت کردند، آنها را با اسم فامیل دیزینی (d’Isigny) میشناختند. در نهایت دیزینی تبدیل به دیزنی شد.
خانوادهی دیزنی ششصد سال در لینکلنشر ماندند و بعد به ایرلند رفتند. آنجا در منطقهی کیلکنی سکنی گزیدند و بعد سال ۱۸۳۴، پدربزرگ دیزنی به کانادا مهاجرت کرد. آنجا پدر والت دیزنی الیاس به دنیا آمد. الیاس در بیست سالگی به همراه پدرش به امریکا مهاجرت کرد و سال ۱۹۰۱، والت در شیکاگو به دنیا آمد.
۳. والت دیزنی اولین بار در هجده سالگی به عنوان یک تصویرگر استخدام شد
دیزنی وقتی نوجوان بود چند کار غیرمرتبط با انیمیشن داشت، از جمله پیک روزنامه و شیرینیفروشی. او در هفده سالگی دبیرستان را ترک کرد و در دوران جنگ جهانی اول برای مدت کوتاهی راننده آمبولانس بود. اما وقتی با آگهی استخدام کمپانی آگهی سینمایی کانزاس سیتی مواجه میشود، همهچیز به یکباره عوض شد. حقوق آن کار هفتهای چهل دلار بود. نخندید، آن دستمزد به پول امروز هفتهای پانصد دلار است، یعنی بیشتر از حداقل دستمزد در بعضی نقاط ایالات متحدهی امروز (و در بعضی جاها کمتر از حداقل دستمزد). این شرایط برای یک دبیرستانی ترک تحصیل کردهی دههی ۱۹۲۰ چندان بد هم نیست.
به گزارش هالیوود ریپورتر، کار دیزنی در آن شرکت تبلیغاتی ساخت کارتونهای انیمیشنی بسیار ابتدیی بود، که در واقع او را برای شکل انیمیشنسازی در فیلمهایی که بعدها ساخت آماده کرد. دیزنی در مصاحبهای گفته است: «آن زمان مثل امروز طراحی نمیکردیم. یک سری چیزها را میبریدیم و بعد با سنجاق به هم وصل میکردیم، بعد میگذاشتیم زیر دوربین و حرکتشان میدادیم.»
۴. او کمپانی خودش را در نوزده سالگی راه انداخت
دیزنی در وقت آزادش با دوستانش جمع میشد و کارتون میساخت. کیست که دوست نداشته باشد در اوقات فراغتش همان کاری را بکند که برای امرار معاش میکند؟ به گفتهی وبسایت سایلنت فیلم، او تنها به انیمیشن کردن چیزها و بعد چیزی ساختن از آن راضی نبود، زمانی که هنوز یوتیوب وجود نداشت. او میخواست کارتونهایش دیده شوند، بنابراین یکی از صاحبان سالن نمایش محلی را راضی کرد کارهای آنها را بر پردهی بزرگ نمایش دهد.
کارتونهای دیزنی که اسمشان بود « Laugh-O-Grams» چیزی بین آگهی تبلیغاتی و کارتون سیاسی بود. اصلاً طراحی شده بود تا برای سالن نمایش درآمدزایی کند، اما در عین حال توجه زیادی را هم به خود جلب کرد. همان آیتمهای کوتاه شد پشتوانهی مالی دیزنی برای حرکت به سوی اهداف بزرگتر؛ یعنی بازگویی مدرن قصههای افسانهای کلاسیک مثل داستان «شنل قرمزی» (Little Red Riding Hood) و « گلدیلاکس و سه خرس» (Goldie Locks and the Three Bears). متأسفانه دیزنی هنوز بچهای بیش نبود و دربارهی بیزینس هم خیلی باهوش نبود (البته هنوز نبود). نتیجه این شد که با یک شرکت پخش فیلم قرارداد بدی بست که هرگز دستمزدش را هم ندادند و ظرف چند سال «Laugh-O-Grams» ورشکسته شد.
۵. نماد دیزنی تقریباً خرگوش بود
سال ۱۹۲۷، چارلز مینتز، پخشکنندهی فیلم یونیورسال، از استودیو والت دیزنی برای ساخت یک سریال انیمیشنی تازه کمک خواست. ستارهی آن کارتون «آزوالد، خرگوش خوششانس» بود و در آزوالد شما میتوانید ریشههای آنچه را بعدها نماد دیزنی یعنی شخصیت میکی ماوس شد ببینید. به گزارش بیبیسی، دیزنی با پافشاری مینتز که معتقد بود بازار دیگر از شخصیتهای گربهی انیمیشنی اشباح شده است، یک شخصیت خرگوش طراحی کرد. دیزنی و شریکش، آب آیورکس، پیش از توافق کردن روی شخصیتی که «پرانرژی، زرنگ، حاضر به جواب و جسور» باشد چندین طرح زدند.
بعد مینتز از راه رسید و همهچیز را مال خود و تمام حقوق شخصیت آزوالد را تصاحب کرد. طی سالیان، شخصیت آزوالد بین آرتیستها دست به دست چرخید اما استودیو یونیورسال همچنان مالک حقوقش بود. تا اینکه سال ۲۰۰۶، کمپانی والت دیزنی با یونیورسال معاملهای کرد، آزوالد را گرفت و انبیسی هم مفسر ورزشی ال میشلز را.
به هر روی، امروز آزوالد یکی از شخصیتهایی است که در یکی از پارکهای موضوعی دیزنی وجود دارد. غیبت طولانیمدت او به همان دلیل است که طرفداران دیزنی به جای تل گوش خرگوشی، تل گوش موشی به سر میکنند.
۶. اسم استودیو دیزنی در اصل «استودیو برادران دیزنی» بود
تصورش را بکنید طرفداران دیزنی در سرتاسر جهان باید به جای دیزنیلند (یا همان سرزمین دیزنی) میرفتند به سرزمین استودیوی کارتون برادران دیزنی. یا آخرین فیلم انیمیشن محصول مشترک استودیوی کارتون برادران دیزنی و پیکسار را میدیدند. تصورش کار سختی است. خیلی خوب شد که دیزنی با همان عنوان اولیهای که برای کسب و کارش انتخاب کرده بود ادامه نداد.
بعد از ورشکستگی Laugh-O-Gram در ۱۹۲۳، دیزنی و برادرش روی تصمیم گرفتند میزوری را ترک کنند و بروند جایی که کسی اگر واقعاً قصد جدی برای رسیدن به هالیوود دارد میرود. یعنی کجا؟ خود هالیوود. به گفتهی موزهی خانوادگی والت دیزنی، دیزنی از کارتونسازی دلسرد شده بود و قصد داشت در صنعت فیلمسازی واقعی (یا لایو اکشن به معنای زندهی متحرک) کار کند، اما از قرار کسب موفقیت در هالیوود آن روزها درست مثل حالا سخت بود.
برادران دیزنی اما موفق شدند قراردادی را با یک پخشکنندهی کارتون در نیویورک ببندند تا سریالی کارتونی به نام «کمدیهای آلیس» (Alice Comedies) بسارند که یک بازیگر زنده در فضای انیمیشنی داشت. اما این ایدهی تازهای نبود (پیش از این هم این ایده کار شده بود و تهیهکنندگان سینمایی دیگر نمیخواستند یک بار دیگر آن را اجرایی کنند). دیزنی فیلمها را با نام «استودیوی کارتون برادران دیزنی» ساخت اما چند سال به پیشنهادی روی نام کمپانی به استودیو والت دیزنی تغییر کرد.
۷. خود دیزنی اولین صداپیشهی میکی ماوس بود
بعد از آنکه یونیورسال خرگوش خوششانس را تصاحب کرد، دیزنی باید شخصیتی را خلق میکرد که بتواند جای او را بگیرد. به گفتهی موزهی خانوادگی والت دیزنی، دیزنی در سفری با قطار از منهتن تا هالیوود داشت به حال خودش افسوس میخورد که به یکباره میکی ماوس «از ذهنم بیرون آمد و روی کاغذ شکل گرفت.» راستش صادقانه که نگاه کنی میکی ماوس در واقع نسخهی موش آزوالد است. روشن است که مسئلهی کپی رایت آن زمان کمی سادهتر بود، چرا که اگر کمی با دقت به هر دو شخصیت نگاه کنی متوجه میشوی که میکی ماوس همان آزوالد خرگوش خوششانس است بدون گوشهای دراز.
میکی در چند کارتون نه چندان موفق ظاهر شد تا اینکه در انیمیشن کوتاه «کشتی بخار ویلی» (Steamboat Willie) بالاخره دیده شد. یکی از ویژگیهایی که میکی در سومین حضورش در کارتونهای دیزنی داشت که بسیاری از شخصیتهای کارتونی آن زمان تا پیش از او نداشتند، صدایی بود که حقیقتاً از دهان او بیرون آمد و آن صدا متعلق به کسی نبود جز خود والت دیزنی. در واقع، دیزنی تقریباً در صد فیلم کوتاه صداپیشهی میکی بود تا اینکه بالاخره مسئولیت را به دیگران واگذار کرد.
۸. دیزنی در انتخاب اسم افتضاح بود
بیایید صادق باشیم، آزوالد واقعاً اسم خوبی نیست. اما به گزارش بیبیسی، این اسم ایدهی والت دیزنی نبود و همینطور یکهویی انتخاب شده بود. هر آنکه دستی در بازاریابی داشته باشد خوب میداند که چقدر فرآیند انتخاب نامهای که کپی رایت را رعایت کرده و قابلیت تبدیل شدن به نام تجاری را داشته باشد سخت است. اما نه آزوالد، آزوالد اسمی نیست که مشکلی برای کسی ایجاد کند.
وقتی زمان آن رسید که دیزنی اسمی را برای شخصیتِ نه قطعاً یک آزوالد دیگرِ جدیدش انتخاب کند، چه اسمی را انتخاب کرد؟ مورتایمر. مثل مورتایمر زوکرمن (غول رسانهای) یا مورتایمر شف (بانکدار امریکایی)، آدمهایی که کسی اسمشان را هرگز نمیشنود. در نهایت، اینطور که میگویند همسر دیزنی پا پیش میگذارد و دیزنی را از انتخاب این اسم منصرف میکند و او را راضی میکند اسم شخصیت را بگذارد میکی. و ما همه تا ابد اسم خوب میکی ماوس را مدیون خانم دیزنی هستیم.
۹. همه فکر میکردند سفیدبرفی «حماقت محض دیزنی» است
تا سال ۱۹۳۵ دیگر در هالیوود بر همه روشن بود که دیزنی قصد دارد کاری کند کارستان. اما کار هالیوود این است که به آدمهای بااستعداد بگوید خوب نیستند. به هر حال، هالیوود هم نسخهی شهرِ خواهر یا برادر بزرگتری است که وانمود میکند هر آنچه توی کوچکتر میکنی خوب نیست تا نسبت به (خودش یا) این حقیقت احساس بهتری پیدا کند که پرفروشترین فیلم تمام دوارن هالیوود دربارهی چند آدمکوچولوی آبی است که یک مشت کشورگشای آیندهگرا آنها را از جنگل بیرون انداختند تا آنوپتانیوم (یادآور اورانیوم یا شاید تیتانیوم) پیدا کنند.
هالیوود فکر نمیکرد فیلم جدید والت دیزنی «سفیدبرفی» راه به جایی ببرد یا شاید فقط نمیخواست بپذیرد. طبق یک روایت خیلی قدیمی در نشریهی ستردی ایونینگ پست (به نقل از دایان، دختر دیزنی)، «ارتش هالیوود» دوست داشت برنامهی دیزنی برای ساخت «سفیدبرفی»، یک فیلم انیمیشنی بلند هشتاد دقیقهای، را «حماقت محض دیزنی» بنامد. البته که سفیدبرفی قمار خطرناکی بود. کسی تا به حال فیلم بلندی که شخصیتهای انسانی واقعی در آن نباشد نساخته بود. بنابراین طبیعی بود کسی پیش خودش فکر کند آیا اصلاً چنین چیزی برای مخاطب جالب است یا نه.
خب، کاشف به عمل آمد که جالب بود. فیلم در اولین اکرانش در ۱۹۳۷، هشت میلیون دلار فروخت که به پول امروز میشود معادل ۱۵۴.۴ میلیون دلار. از آن زمان تا کنون، کل درآمدهای حاصل از فیلم (با احتساب تورم) تقریباً ۹۰۹ میلیون دلار بوده است که آن را تبدیل به بزرگترین بلاکباستر تمام دوران میکند.
۱۰. والت دیزنی پیرو «وحشت سرخ» بود، از نوع نه چندان خوب
والت دیزنی جزو آن دسته افرادی بود که باور داشتند کمونیسم شرّ است، مثل ۹۹.۹ درصد امریکاییهای دههی ۱۹۴۰. البته این دلیل رویکرد دیزنی را توجیه نمیکند اما توضیح میدهد. به گفتهی بنیاد ریگان، اتحادیهها در دههی ۱۹۳۰ چیزی شبیه به باند مافیایی بودند و مدیران استودیوها باید به سران اتحادیهها حق السکوت میدادند تا آنها نگذارند کارگران اعتراض کنند. این اعتصابها اعصاب کارفرماها و به خصوص دیزنی را خرد کرده بود، به خصوص اینکه یک اعتصاب کارگری موفق علیه والت دیزنی پروداکشنز سال ۱۹۴۱ اتفاق افتاد.
چند سال بعد از آن اعتصاب، دیزنی، رونالد ریگان (بله، ریگان رئیسجمهور امریکا) و یک سری غول هالیوودی دیگر تصمیم گرفتند که بر موج یک جبههی ضد کمونیستی سوار شوند. سال ۱۹۴۷ ریگان و دیزنی هر دو مقابل کمیتهی انجمن فعالیتهای ضد امریکایی قرار گرفتند و شهادت دادند. دیزنی به کمیته گفت که کمونیستها عامل پشتپردهی اعتصاب سال ۱۹۴۱ بودند. دیزنی گفت: «من یقیناً احساس میکنم گروهی کمونیستی قصد داشت آرتیستهای مرا تصاحب کند اما موفق نشد.»
اوضاع از آن زمان تا به حال چندان فرقی نکرده است. بگذارید اینگونه بگوییم که دیزنی واقعاً طرفدار حقوق منصفانه دادن به کارگر نبود، قانون دستمزد حداقلی هنوز در دیزنیلند حاکم است، حتی مدتها بعد از آنکه او آن کارگران ناراضی و حقوقپایینبگیر را «کمونیست» خواند. البته اگر از دعوای والت دیزنی و آلفرد هیچکاک باخبر هستید، دلیل کاملا متفاوتی دارد.
۱۱. والت دیزنی اجازه نمیداد زنها انیماتور شوند، دستکم نه اوایل کارش
شاید دربارهی نامهی بدنام استودیو والت دیزنی در ژوئن ۱۹۳۸ به یک متقاضی کار به نام مری وی.فورد شنیده باشید. همان نامهای که با سربرگ بامزهی «سفیدبرفی و هفت کوتوله» میگفت: «زنان در هیچیک کارهای خلاقانه در ساخت کارتونها برای پرده نقشی ندارند.»
به گزارش سیبیآر، این نامه واقعی است و محتوایش بازتابی است از سیاستهای آن دوران استودیو والتدیزنی و البته متأسفانه، سیاستهای بسیاری از کسبوکارهای آن زمان. زنها میتوانستند منشی، پرستار و همسر باشند و اینها تمام فرصتهای شغلیای بود که اجازه داشتند دنبال کنند.
از قرار، کمپانی دیزنی از این میترسید که آموزش انیماتوری به زنها هزینهی زیادی داشته باشد و در نهایت، این زنها بروند ازدواج کنند و کار را رها کنند اما اگر بخواهیم منصف باشیم، این سیاست ماندگار نشد. اولین زن انیماتوری که نامش در تیتراژ یک فیلم دیزنی قرار گرفت، رتا اسکات در ۱۹۴۲ بود، تنها چند سال بعد از آن نامهی حالا بدنام.
۱۲. رگههایی از نژادپرستی و یهودستیزی در فیلمهای قدیمی دبزنی وجود دارد
بعضی از کارتونهای قدیمی دیزنی کمی خجالتآورند. در بسیاریشان شخصیتهایی وجود دارد که امکان ندارد در فیلمی مدرن باشد، دستکم نه بدون واکنش شدید جدی. دیزنی یک انیمیشن کوتاه سال ۱۹۳۳ تولید کرده بود به نام «سه خوک فسقلی» (Three Little Pigs) که شخصیت گرگ فیلم به طرز ناجوری شبیه فروشندهای یهودی بود. کلاغهای «دامبو» هم که معروفاند. یا مورد فیلم انیمیشن/لایواکشن موزیکال محصول ۱۹۴۶ «ترانهی جنوب» (Song of the South) هم بود که بسیاری از منتقدان میگفتند تصویری که از امریکاییهای افریقاییتبار نشان میدهد، نژادپرستانه و توهینآمیز است. یک اتفاق عجیب دیگری هم که افتاده بود این بود که دیزنی یک نازی را دعوت کرده بود از استودیوهای والت دیزنی بازدید کند.
توجیه این حقایق کمی سخت است. اما نشریهی والچر میگوید دیزنی چندین پرسنل یهودی داشت و هیچیک از آنها هرگز شکایت نکردند که او یهودستیز بوده است. جز این، شواهد مستند دیگر دیگری علیه والت دیزنی وجود ندارد. تازه «ترانهی جنوب» را هیچوقت اجازه نداد روی هیچ فرمتی به بازار بیاید. البته کلاغهای «دامبو» هنوز سر جایشان هستند و این هیچ دلیلی ندارد جز ارزش نام تجاری دامبو.
۱۳. مادر دیزنی از مسمومیت مونوکسید کربن جان خود را از دست داد و دیزنی خودش را به این خاطر سرزنش میکرد
برخلاف بیشتر امریکاییها، والت دیزنی والدینش را به خاطر مشکلاتش سرزنش نمیکرد. در واقع، او میخواست جواب تمام زحماتی را که آنها برای او کشیده بودند بدهد. بنابراین بعد از موفقیت تجاری شگفتانگیز «سفیدبرفی» برای پدر و مادرش به عنوان هدیهی پنجاهمین سالگرد ازدواجشان خانهای در شمال هالیوود خرید. یکی از امتیازاتی که برای فروش این خانه رویش تأکید میشد از قرار «سیستم گرمایشی مناسب» بود.
به گزارش وینتج نیوز، مادر و پدر دیزنی از اورگون به خانهی جدیدشان میروند، اما ظرف یک ماه مادر دیزنی فلارا بابت بوی عجیبی که از شوفاژخانه میآمده، به پسرش شکایت میکند. دیزنی تعمیرکاری میفرستد اما او متوجه نمیشود که درپوش ورودی هوا نیمهباز است. بنابراین بیست و ششم نوامبر ۱۹۳۸، فلارا و همسرش الیاس هر دو در خانه بیهوش نقش زمین میشوند. خدمتکار خانه آنها را پیدا میکند، همسایهای را صدا میزند و آنها الیاس و فلارا را با هم میبرند به حیاط. الیاس جان سالم به در میبرد اما فلارا از مسمومیت ناشی از مونوکسید کربن میمیرد.
دیزنی خودش را سرزنش میکند، هرچه باشد او بود که این خانه را برای آنها خریده و تعمیرکار را فرستاده بود، و به قدری از این اتفاق ناگوار ضربه خورد که تا سالها بعد نمیتوانست دربارهاش حرف بزند. عدهای بر این باورند که مرگ مادر دیزنی دلیل اصلی بیمادر بودن بسیاری از قهرمانان فیلمهای دیزنی است.
۱۴. دیزنی هر کریسمس سهام دیزنی را به خدمتکار خانهاش هدیه میداد
دیزنی یک خدمتکار قدیمی و وفادار به نام تلما هاوارد داشت که از سال ۱۹۵۱ کار در خانهی دیزنی را شروع کرده بود و بیش از سی سال جزو پرسنل او بود. به گفتهی نشریهی پیبول، دیزنی به مناسبت هر کریسمس و هر تولد به او سهام دیزنی را هدیه میداد. هاوارد به جای تبدیل به پول کردن این سهام، نگهشان داشت و حتی طی سالها سهام بیشتری خرید. زمان مرگش، نزدیک به ۱۹۳ هزار سهام به ارزش تقریباً ۹.۵ میلیون دلار داشت و نیمی از سرمایهاش را برای پسر پنجاه و پنج سالهاش باقی گذاشت و بقیه را صرف هزینهی راهاندازی بنیاد تلما پرل هاوارد به نفع کودکان محروم کرد.
منبع: grunge
دیزنی توی مدرسه اخراج شده حالا بیش مدرسه هایی که با اسم اون هستن توی امریکا ۲ رقمی ان ، کمتر از چهلتا و اونورا
کمی اشتباهات داشت مثلا درباره حقوق هفتگی اون موقع والت دیزنی و یکی هم اینکه میکی موس در اصل ایده والت نبود بلکه ایده دوستش آپ بود
اینو ننوشتن که والت دیزنی یه فراماسون (ایلومیناتی) بود.
راست میگه
خیلی عالی بود اینکه میبینم والت دیزنی برای ارزوش و علاقش تلاش میکنه و بعد از هر شکست دوباره شروع میکنه و به مادر و پدرش احترام میزاره و سعی میکنه زحماتشان را جبران کند اما نباید مرگ ناگوار مادرشرا تقصیر خودش بی اندازد و خودش را مقصر بداند او هیچ جوره نمی توانست جلوی این اتفاق را بگیرد البته ناراحتی او را درک می کنم از دست دادن مادر غم بسیار بزرگی است
چه عجب چند تا چیز خوب راجع به دیزنی گفتند!