۱۲ فیلم برتر بهترین بازیگر مرد تاریخ سینما
همفری بوگارت، معروف به بوگی در سال ۱۸۹۹ تقریبا همزمان با تولد سینما به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران مدرسه به دانشکدهی پزشکی رفت اما از آنجا خارج شد و به ارتش پیوست. در ارتش مجروح شد و همین امر روی تکلم او تأثیر گذاشت. چیزی که میتوانست روی آیندهی او یعنی بازیگری تأثیر زیادی بگذارد. در این لیست با هم ۱۲ فیلم مهم همفری بوگارت را بررسی خواهیم کرد.
او در دههی ۱۹۳۰ با کمپانی فاکس برای مدت دو سال قرارداد امضا کرد اما نتیجهی خاصی برایش در پی نداشت تا اینکه با بازی در فیلم جنگل سنگی (the petrified forest) در سال ۱۹۳۶ جای پای خود را در کمپانی برادران وارنر محکم کرد و این آغاز یک همکاری پربار شد. سالها گذشت و او با بازی در نقشهای فرعی فیلمهای بزرگ روزگار گذراند تا اینکه با نقشافرینی در فیلمهای سیرای مرتفع و شاهین مالت به هنرپیشهای سرشناس تبدیل شد. ادامهی کارنامهی درخشان او طیف متنوعی از نقشها را در برگرفت اما او همیشه به نمادی از مردان بدبینی که همه چیز را دست میاندازند و به ظاهر با عالم و آدم دشمن هستند، تبدیل شد؛ مردانی که در عین این دشمنی از خصوصیاتی کاملا مردانه برخوردار بودند و هیچ چیز باعث نمیشود تا در برابر کسی سر خم کنند.
جذابیت حضور او بر پرده سینما تا آنجا افزایش یافت که امروزه بوگی را بهعنوان یکی از نمادهای سینمای کلاسیک آمریکا میشناسند. او در طول حیات سینمایی خود با بازیگران و کارگردانان بزرگی همکاری کرد. از این بازیگران میتوان به اینگرید برگمن، لورن باکال، گلوریا گراهام، والتر برنان، پیتر لوره و چندین نام دیگر اشاره کرد و از کارگردانان هم میتوان کسانی مانند مایکل کورتیز، جان هیوستون، نیکولاس ری، ویلیام وایلر و بیلی وایلدر را نام برد.
او سه بار ازدواج کرد اما معروفترین آنها ازدواج با بازیگر درخشانی به نام لورن باکال بود که در کنار او یکی از جذابترین زوجهای سینمایی را شکل داد. این ازدواج تا پایان عمر بوگارت دوام آورد. او نهایتا در سن ۵۷ سالگی در سال ۱۹۵۷ میلادی بر اثر سرطان در گذشت. لورن باکال تا پایان عمر در کنار او ماند.
بوگارت سه بار برای بازی در فیلمهای کازابلانکا، شورش کین (the caine mutiny) و ملکهی آفریقایی (the African queen) نامزد دریافت جایزه ی اسکار شد که به خاطر همین آخری جایزه را ربود. مؤسسهی فیلم امریکا در سال ۱۹۹۹ میلادی او را در صدر لیست بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما قرار داد.
۱۲. فرشتگان آلوده صورت (Angels with dirty faces)
- کارگردان: مایکل کورتیز
- دیگر بازیگران: جیمز کاگنی، پت اوبراین
- محصول: ۱۹۳۸، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
همفری بوگارت در دههی ۱۹۳۰ هنوز هنرپیشهی شناخته شدهای نیست. او در این دوران بیشتر در نقشهای فرعی با محوریت شخصیتهای منفی حاضر میشود و گاها توسط جیمز کاگنی افسانهای کشته میشود. در فرشتگان آلوده صورت او نقش وکیلی دغلباز و فریبکار را دارد که سر یک گانگستر قدیمی به زندان رفته کلاه میگذارد تا پولهای او را بالا بکشد.
جدال میان اخلاق و خوبی از یک سو و انتخاب زندگی خلاف و نکبتبار از سوی دیگر در این فیلم اخلاقگرایانهی مایکل کورتیز، به سرنوشت و تربیت نسل آیندهی یک کشور پیوند میخورد. در سینمای دههی ۱۹۳۰ هنوز آن پردهدریهای حین و بعد از جنگ دوم جهانی در سینمای آمریکا وجود ندارد و پایبندی به اخلاقیات تثبیت شدهی جامعه حتی فضای فیلمهای گانگستری را هم تحت تأثیر خود قرار میدهد.
در فرشتگان آلوده صورت با وجود حضور یک جهان پیچیدهی اخلاقی، تکلیف شخصیتها از قبل مشخص است و گناهکار در پایان فیلم به سزای اعمالش میرسد و اما این به آن معنا نیست که رستگاری فقط از آن نیکوکاران است.
در فشتگان آلوده صورت کاریزمای جیمز کاگنی تمام فیلم را تحتالشعاع خود قرار داده و همفری بوگارت هم اولین نقش مهم خود را بازی کرده است.
«راکی و جو دو دوست قدیمی هستند که پس از دست زدن به یک سرقت توسط پلیس تعقیب میشوند. راکی دستگیر میشود و جو میگریزد. پانزده سالی میگذرد و راکی باز هم در آستانهی رفتن به زندان است. وکیل راکی از او میخواهد تا وی شرایط را قبول کند و چند سالی زندان برود و در این مدت هم وکیل با پولهای او کار خواهد کرد. سالها میگذرد، راکی آزاد میشود و به دنبال پولهایش میآید و این در حالی است که جو کشیش شده است…»
۱۱. سیرای مرتفع (High Sierra)
- کارگردان: رائول والش
- دیگر بازیگران: ایدا لوپینو، آرتور کندی
- محصول: ۱۹۴۱، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۰٪
همفری بوگارت سال ۱۹۴۱ را عالی شروع کرد و عالی به پایان رساند. او در این سال در دو فیلم حالا کلاسیک شده بازی کرد: سیرای مرتفع و شاهین مالت و پرسونای خود را هم بهعنوان کارآگاهی بدبین و حاضر جواب جا انداخت هم بهعنوان گانگستر جذابی که مخاطب با او احساس نزدیکی میکند و آرزو دارد تا بلایی سرش نیاید و بر دار و دستهی پلیس پیروز شود.
رائول والش از مهمترین کلاسیک سازان سینمای آمریکا است. او تعداد زیادی شاهکار روانهی پردهی سینماها کرده که سیرای مرتفع یکی از آنها است. والش بهترین نقش زندگی بوگارت تا قبل از شاهین مالت را به او داده و همین نقش هم سبب می شود تا جان هیوستون او را برای نقش سم اسپید فیلم شاهین مالت انتخاب کند.
سیرای مرتفع را میتوان پایان دوران سینمای معصوم گانگستری دههی ۱۹۳۰ دانست. عصری که در آن گانگستر، گرچه به دلیل شرایط بد اجتماع به جنایت رو میآورد اما در پایان یا کشته و یا زندانی میشد. جهان پیچیدهتر زمان جنگ دوم جهانی دیگر جایی برای این خوشبینیها باقی نمیگذاشت، پس گانگسترها تلختر و بدبینتر شدند و محیط اطرافشان هم روز به روز تیرهتر و سیاهتر شد و همین آغاز راه ستاره شدن همفری بوگارت بود.
در سیرای مرتفع هنوز از آن بدبینی چندان خبری نیست اما نشانههای آشکاری از آن را میتوان در انتخابها و تصمیمات شخصیت اصلی دید. او حتی دیگر به مفهومی مانند عشق و ندایش تا سکانس پایانی فیلم پاسخ نمیدهد و در انتها هم چنین پاسخی چندان برایش با خوش یمنی همراه نیست. رائول والش همین نگاه را در شاهکار مطلق خود یعنی اوج التهاب (white heat) ادامه داد و کاراکتری یکه با بازی جیمز کاگنی در آن فیلم خلق کرد.
«روی گانگستری است که میخواهد آخرین کار خود را انجام دهد و از دنیای خلاف کنار بکشد. او برای همین کار به دار و دستهای میپیوندد تا با آنها نقشهی یک سرقت را پیاده کند. در این میان یک مثلث عشقی میان او، ماری و زن دیگری به نام وسلی شکل میگیرد …»
۱۰. گنجهای سیرامادره (The Treasure of Sierra Madre)
- کارگردان: جان هیوستون
- دیگر بازیگران: والتر هیوستون، تام هولت
- محصول: ۱۹۴۸، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸٫۲ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
همفری بوگارت آنقدر شاهکار در طول عمر نه چندان طولانی خود در کارنامه دارد که فیلمی مانند گنجهای سیرامادره در این جایگاه میایستد. فیلمی که هم جایزهی اسکار بهترین فیلم را ربود و هم به خاطر استفاده از لوکیشنهای طبیعی در زمانهای که همهی فیلمها در استودیو ساخته میشدند، ستایش شد. جان هیوستون کارگردان به همفری بوگارت اعتماد بسیاری داشت و او را در غریبترین نقشهای زندگیاش راهنمایی کرد. نقشهایی که از پرسونای همیشگی او دور بود. به همین دلیل شاید در نگاه اول نتوان بوگی را از دیگر بازیگران فیلم تشخیص داد.
تب طلا و تلاش برای ره صد ساله را یک شبه رفتن، شخصیتهای فیلم را از خلق و خوی انسانی دور میکند و مانند حیواناتی وحشی به جان هم میاندازد. به همین دلیل فیلم بیشتر متکی به شخصیتها است و به قول راجر ایبرت داستانش انگار به یکی از رمانهای جوزف کنراد تعلق دارد. زمان زیادی از فیلم در دل کوهستان میگذرد و بازگو کنندهی تلاش آدمها برای به دست آوردن طلا است. طلایی که نماد طمع و شوریدگی آنها میشود تا آرام آرام به سمت جنون حرکت کنند.
بدبینی و نگاه تیرهی جان هیوستون در سرتاسر فیلم سایه افکنده و بازی گروه بازیگران فیلم خیره کننده است. در این میان بوگارت راهی را میآورد که تا آن زمان نیازموده است؛ خلق شخصیتی که سخت میتوان او را دوست داشت یا برای سرنوشتش نگران شد.
«دو مرد که موفق نشدهاند دستمزد کار سخت خود را دریافت کنند و در فقر به سر میبرند با پیرمردی روبهرو میشوند که ادعا میکند در کشف و استخراج طلا وارد است. آنها ابتدا حرف او را باور نمیکنند اما با دیدن نشانههایی همراهش میشوند…»
۹. گذرگاه تاریک (Dark Passage)
- کارگردان: دلمر دیوس
- دیگر بازیگران: لورن باکال، بروس بنت
- محصول: ۱۹۴۷، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۰٪
دلمر دیوس با ساختن گذرگاه تاریک راهی خلاف آمد فیلمهای سینمایی تا آن زمان پیمود. دستاورد او حتی امروزه هم تا حدود زیادی پیشرو به نظر میرسد؛ او تا نیمههای فیلم داستان فیلمش را از زاویهی دید شخصیت اصلی نشان داد. به همین دلیل در این نیمه همفری بوگارت را در فیلم نمیبینیم. اما آنچه در این نیمه و همچنین سراسر فیلم نگاه را خیره میکند، حضور دلچسب لورن باکال در نقش زنی ماجراجو است که به این انسان رها شده کمک میکند.
از نیمهی دوم فیلم با حضور خود بوگارت در نقش زندانی خشنی که از زندان فرار کرده، ترکیب همیشگی بوگارت/ باکال به دل مینشیند و ضمنا این سومین فیلمی است که این دو در کنار هم بازی کردهاند. تصویر بدیعی که فیلمساز از شهر سانفرانسیسکو بهعنوان همان گذرگاه تاریک ارائه میدهد و همچنین بازی با نور و سایه بهعنوان دو قطب متضاد برای تأکید بر جدال دائمی میان خیر و شر، درخشان است.
روایت عاشقانهی فیلم در اوج است و موفق میشود تا حدودی از تلخی فضا کم کند. این تلخی با تنگتر شدن حلقهی محاصره اطراف شخصیت اصلی هر لحظه افزایش مییابد اما شیمی فوقالعاده میان دو بازیگر نقش اصلی چشمها را متوجه خود میکند. چرا که آنها تنها آدمهای این شهر نکبتزده هستند که برای هم ارزش قائلاند و درگیر به دست آوردن منفعت شخصی به هر قیمت نشدهاند.
«وینسنت پری شخصی است که پس از اتهام به قتل همسرش به زندان سن کوئنتین افتاده است. او از زندان فرار میکند تا بیگناهی خود را ثابت کند. به دلیل فرار از زندان حضور او در سطح شهر خطرناک است. او با آیرین جانسن آشنا میشود و تصمیم میگیرد که با جراحی پلاستیک چهرهاش را عوض کند…»
۸. داشتن و نداشتن (To have and have not)
- کارگردان: هوارد هاکس
- دیگر بازیگران: لورن باکال، والتر برنان
- محصول: ۱۹۴۴، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۷٪
از دلچسبترین نقش آفرینیهای لورن باکال و همفری بوگارت کنار هم و البته اولینش. حضور بوگارت در یکی از درخشانترین جلوههای حضور مردان هاکسی بر پردهی سینما هم هوشربا است و هم کمنقص. او به همراه زوج بازیگر خود و البته نقش آفرینی همیشه درخشان والتر برنان چنان پرده را تسخیر میکند که نمیشود بهراحتی از آن چشم برداشت؛ قرار گرفتن در قالب مردی تکرو که در عین ورشکستگی مالی، عزت نفس خود را از دست نمیدهد و هنوز هم میتواند دل زن زیبایی را با شوخ طبعی بینظیرش به دست آورد.
هوارد هاکس از رفقای نزدیک ارنست همینگوی بود. او روزی با همینگوی شرط بست که میتواند از بدترین رمان او فیلمی خوب بسازد. جولز فورتمن و ویلیام فاکنر را به خدمت گرفت و کاری کرد کارستان. نتیجه فیلمی شد که گرچه از نیمه به بعد چندان به رمان ارنست همینگوی وفادار نیست اما هنوز هم بهعنوان یکی از بهترین اقتباسهای تاریخ سینما به آن رجوع میشود. روایت جدال اخلاقی مردی که چندان کاری با سیاست ندارد و تلاش او برای کمک به قسمت خیر داستان از فیلم داشتن و نداشتن، اثری ساخته که مناسب همهی زمانها و مکانها است و این همه با حضور خوب همفری بوگارت بر پردهی سینما است که جان میگیرد.
فیلم از برخی جنبهها شبیه به کازابلانکا است؛ حضور مردی که در طول جنگ دوم جهانی تصمیم گرفته کاری به جنگ نداشته باشد اما پایش به معرکه باز میشود، وجود یک مثلث عشقی در میانهی ماجرا و تلاش عدهای برای ترک شهر که در نهایت فقط به مدد همفری بوگارت امکانپذیر است. در این میان آنچه فیلم را متفاوت میکند توجه بیشتر هوارد هاکس روی شخصیت اصلی داستان خود است.
«هری مورگان در بحبوحهی جنگ جهانی دوم و زمان اشغال فرانسه در شهر مارتینیک، ثروتمندان را با قایق خود به ماهیگیری میبرد. او دستیاری الکلی دارد که همهی زندگی خود را باخته است و مدام برای هری دردسر درست میکند. در این شرایط او با زنی آشنا میشود. این در حالی است که صاحب هتل محل اقامت وی به تازگی از هری خواسته تا عدهای از اعضای جنبش مقاومت فرانسه را از شهر خارج کند و…»
۷. دههی پرشور بیست (The Roaring Twenties)
- کارگردان: رائول والش
- دیگر بازیگران: جیمز کاگنی، پریسیلا لین
- محصول: ۱۹۳۹، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
فیلم دیگری از رائول والش بزرگ که بهراحتی میتوان آن را بهترین فیلم گانگستری دههی ۱۹۳۰ نامید. در این فیلم هم مانند فرشتگان آلوده صورت هنوز از آن همفری بوگارت سرشناس و جذاب خبری نیست و نقشآفرینی او تحت تأثیر نقش و بازی درخشان جیمز کاگنی قرار دارد. جیمز کاگنی این فیلم همچون گرگ گرسنه ای بر پرده ظاهر میشود که همه را فراری میدهد تا جایی برای درخشش کسی باقی نماند. دههی پرشور بیست اشاره به زمانی دارد که زندگی مردم آمریکا تحت تأثیر پایان جنگ جهانی اول، قانون منع مصرف مشروبات الکلی، فرهنگ جاز و از همه مهمتر بحران شدید اقتصادی زیر و رو شد و خلافکاری و زندگی شبانه جای آن معصومیت گذشته را گرفت.
در چنین شرایطی حضور خلافکاری در شهر مصادف با عشقی پرشور میشود که دودمان او را بر آب میدهد. همفری بوگارت نقش خلافکار خردهپایی را بازی میکند که با نابود کردن زندگی قهرمان داستان پلههای ترقی را یک شبه طی میکند و جایی برای او باقی نمیگذارد. مرد در حسرت عشق از دست رفتهی خود میسوزد و بی پولی و فلاکت در دل بحران اقتصادی موجودی حقیر از او میسازد.
فیلم روایتگر داستان چنین مردی ست که سعی دارد دست روی زانوی خود بگذارد و دو باره به پا خیزد. اما شرایط بغرنج جامعه تمام تلاشهای او را خنثی میکند. رائول والش جهانی میسازد که در آن یک مرد باید صد تا جان داشته باشد که از پس مصائب زندگی بربیاد. تصویری که والش از زندگی چند رفیق و سرنوشت تلخ آنها پس از جنگ جهانی اول به دست میهد همانقدر که اخلاقی است، تیره و تار و توأم با بدبینی هم هست. سکانس ابتدایی فیلم و نمای پایانی آن همیشه بهعنوان بخشی از دستاورد سینما قابل ارجاع است.
«سه سرباز آمریکایی، پس از پایان جنگ اول جهانی از هم جدا میشوند و هر یک به مسیر خود میروند. ادی خلافکار میشود اما هنوز هم به اصول اخلاقی پایبند است. این در حالی است که جورج علاوه بر خلاف، ابایی از هیچ کاری ندارد. ادی معشوقه ی خود را به دوست سوم که کاری به خلاف ندارد، میبازد و این آغاز خود ویرانگری او میشود…»
۶. خواب ابدی (The Big Sleep)
- کارگردان: هوارد هاکس
- دیگر بازیگران: لورن باکال، دوروتی مالون
- محصول: ۱۹۴۶، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۷٪
هوارد هاکس و اقتباس درخشان دیگری. این بار از کتاب یکی از اساتید سینمای کارآگاهی یعنی رمان خواب ابدی ریموند چندلر. چندلر در این کتاب داستان دیگری از کارآگاه معروف خود یعنی فیلیپ مارلو بازگو میکند که به قصد انجام یک کار راحت و درآوردن پولی ساده، وارد کار به ظاهر معمولی و کوچکی میشود اما داستان هرچه پیش میرود ابعادی بزرگتر و پیچیده پیدا میکند.
فیلیپ مارلو در کتاب ریموند چندلر و فیلم هوارد هاکس مردی است بدبین، خوش مشرب، حاضر جواب، باهوش، برخوردار از زبانی تند و رک که در عین حال با زنها هم خوب کنار میآید. همهی این خصوصیات تمام آن چیزی است که پرسونای معروف سینمایی همفری بوگارت را تعریف میکند. آدمی که از سایه روشنهای زندگی هراسی ندارد و فقط به جرقهای نیاز دارد تا خود را وسط کلاف سر در گمی بیاندازد که به نظر راه خلاصی از آن نیست.
او برای ورود به هر ماجرایی فقط به یک تلنگر نیاز دارد و همواره هم آن تلنگر حضور زنی زیبا و مرموز است. در اینجا هم نقش آن زن زیبا را لورن باکال بازی میکند. زنی که باعث میشود فیلم همهی خصوصیات یک اثر نوآر کامل را دارا باشد. جدال میان قطب منفی و مثبت فیلم از جایی به بعد آن قدر پیچیده میشود که در یک نمونه حتی راز قتلی کشف نمیشود. داستان پشت پردهی این ماجرا بسیار در تاریخ سینما معروف است. چرا که نه هاکس و نه حتی خود ریموند چندلر به دلیل پیچیدگی پیرنگ فیلم از علت قتل خبر نداشتند!
خواب ابدی منبع الهام بسیاری از کارگردانان امروز سینما است و همواره از آن بهعنوان یکی از بهترین نوآرهای تاریخ سینما یاد میشود و این تازه فیلم ششم فهرست است. همفری بوگارت هنوز هم شاهکارهای درخشانی در کارنامهی خود دارد.
«فیلیپ مارلو کارآگاهی خصوصی است که به عمارت ژنرالی خوشنام و ثروتمند میرود تا بدهیهای دختر کوچک او را به یک صاحب کتاب فروشی بپردازد. مارلو هنگام خروج از منزل با دختر بزرگتر ژنرال روبهرو میشود. او ادعا میکند که درخواست پدرش به خاطر پرداخت یک بدهی قمار نیست بلکه همه چیز به ماجرای یک قتل مرموز ارتباط دارد…»
۵. ساعات ناامیدی (The Desperate Hours)
- کارگردان: ویلیام وایلر
- دیگر بازیگران: فردریک مارچ، آرتور کندی
- محصول: ۱۹۵۵، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۶٪
ویلیام وایلر از آن دسته فیلمسازان است که بیش از ده شاهکار در کارنامهی درخشان سینماییاش دارد و ساعات ناامیدی هم یکی از آنها است. روایت دست و پا زدن مردانی برای نجات از باتلاقی که هر چه بیشتر تلاش میکنند، بیشتر در آن غرق میشوند. جدال میان یک زندگی عادی و باورمند به اصول و ارزشهای آمریکایی و زیر چتر حمایت قانون و زندگی در سایهی فرار از قانون و پذیرش خطرهایش، هر دو طیف نمایندهی این تفکرات را چنان تحت تأثیر قرار میدهد که در پایان دیگر هیچکدام از آنها، آن آدم سابق ابتدای فیلم نیستند.
وایلر حضور در یک لوکیشن ثابت را غنیمتی برای خود میداند تا بساط فرم کمالگرایانهی خود را پیاده کند. استفاده از عمق میدان برای تصویر جدال خیر و شر و استفاده از پسزمینه برای نمایش چند رویداد همزمان ما را یاد سینمای اورسون ولز و بهترینهای او میاندازد. و البته بازی دو بازیگر اصلی فیلم کمک زیادی به جلوهگری این برخوردهای درون فیلم میکند.
فردریک مارچ در اوج دوران حرفهای و کاری خود قرار دارد و در نقش پدر خانوادهای که جان اعضایش مورد تهدید قرار گرفته، خوش مینشیند. اما صحنهگردان اصلی همفری بوگارت است که در نقش آدمی به ته خط رسیده ظاهر شده است. مردی که جز جانش چیز دیگری برای از دست دادن ندارد و خستهتر از آن است که بتواند هم با پلیس درگیر شود و هم ته ماندهی وجدانش را از بین ببرد.
نکتهی تلخ حین ساخته شدن فیلم این بود که همفری بوگارت در آن روزها با وجود ابتلا به سرطان سر صحنه ظاهر میشد و همین علاوه بر تلخ کردن جریان ساخته شدن فیلم، به بازی او در نقش یک انسان درمانده کمک کرده است. و البته که این بخش ماجرا با وجود چنین نتیجهی درخشانی بسیار تلخ است. عجیب آنکه این نقشافرینی درخشان حتی نامزد دریافت جایزهی اسکار هم نشد.
«گلن سر دستهی یک گروه خلافکار سه نفره است که از زندان فرار میکنند و اعضای یک خانوادهی چهار نفره را گروگان میگیرند و در خانهی آنها پنهان میشوند. گلن منتظر است بستهای از سمت دوستی به او برسد که حاوی پولی است که به فرار او و اعضای گروهش کمک میکند. از سوی دیگر پلیس دنبال آنها است و…»
۴. در یک مکان پرت (In a lonely place)
- کارگردان: نیکولاس ری
- دیگر بازیگران: گلوریا گراهام، فرانک لاوجوی
- محصول: ۱۹۵۰، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۸٪
با هر متر و معیار فیلم در مکانی پرت، «نوآر» غریبی است. و البته این موضوع به فیلمسازی مانند نیکولاس ری بازمیگردد که میتواند قواعد هر ژانری را بگیرد و با عبور دادن آنها از فیلتر ذهنی خود، چیزی تازه از آن ارائه دهد. از این رو همانقدر که با یک اثر جنایی با معمایی پیچیده حول محور قتل و تلاشهای مردی برای اثبات بیگناهی خود طرفیم، با اثری عاشقانه و رابطهای غیر معمول همراه با حضور زنی که رفتارش از شخصیت پیچیدهاش خبر میدهد و همچنین درامی پیرامون زندگی نویسندهای بدبین و منزوی هم روبهرو هستیم.
نیکولاس ری این داستان را در چند لوکیشن محدود روایت میکند و بیشتر ماجرا در محیط دو آپارتمان زن و مرد میگذرد. چنین ماجرایی عرصهی درخشش همفری بوگارت میشود تا همان پرسونای آشنای خود را با درخششی مثال زدنی بازی کند. مردی خوش سر و زبان که هم نسبت به شرایط پیرامونش بدبین است و هم به طرزی باور نکردنی میتواند سنگدل باشد. در چنین قابی قصه توسط فیلمساز طوری چیده میشود تا اعمال او به جای حل مسائل، همه چیز را پیچیدهتر کند و کلاف سرنوشت یک عشق آتشین را سردرگم.
حضور بوگارت در نقش اصلی فیلم چنان درخشان است که بهراحتی با پایان فیلم از یادها نمیرود و از آن سو گلوریا گراهام چنان شیمی خوبی با او بر قرار میکند که ما را یاد رابطهی بوگارت با لورن باکال میاندازد. البته انتخاب نیکولاس ری و عدم استفاده از باکال دلیل خوبی دارد؛ شخصیت زن فیلم کمی شکننده است و کاریزمای همواره مستقل و قدرتمند باکال با آن جور در نمیآید.
«نمایشنامه نویسی بدبین و بد اخلاق به قتل دختری جوان مظنون است. زنی در همسایگی او بدون آنکه در شب حادثه او را دیده باشد، به نفعش شهادت میدهد. پلیس هنوز درگیر ماجرا است و نمایشنامه نویس دوست دارد بداند چرا زن بدون دلیل مشخصی آن شهادت را داده است…»
۳. شاهین مالت (The Maltese Falcon)
- کارگردان: جان هیوستون
- دیگر بازیگران: مری آستور، پیتر لوره
- محصول: ۱۹۴۱، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
فیلمی که آن را اولین نوآر تاریخ سینما میدانند. اگر سینمای گانگستری متکی به اصول اخلاقی پیشین با فیلم سیرای مرتفع در همان سال پایان پذیرفت، سینمای تلخ و بدبینانهی نوآر باز هم با بازی بوگارت جانشین آن شد. اگر جیمز کاگنی نماد آن سینمای معصوم بود، حال قهرمانی از راه میرسید که نشانی از آن معصومیتی که در پایان همه چیز را فدا میکند تا هنجارهای جامعه از بین نرود، در او وجود ندارد.
جان هیوستون با ساختن این فیلم هم خودش ره صد ساله را یک شبه پیمود و به کارگردانی سرشناس تبدیل شد و هم بازیگرش یعنی همفری بوگارت را به ستارهای در دنیای سینما تبدیل کرد. شاهین مالت با اقتباسی از رمانی به همین نام به قلم دشیل همت از غولهای ادبیات جنایی آمریکا ساخته شده است و روایتی مالیخولیایی از جهانی است که در آن هیچ چیز آنگونه که به نظر میآید، نیست. شاهین مالت پدرخواندهی تما فیلمهای کارآگاهی است و از رومن پولانسکی تا دیوید فینچر به آن ادای دین کردهاند.
بوگارت در این فیلم است که به یکی دیگر از پرسوناهای خود دست مییابد. همان مرد تودار و منزوی که از همه کس بیزار است اما شوخ طبعی خود را حفظ میکند. گرچه بی قید به نظر میرسد و سنگدل به نظر میآید اما هیچگاه سمت شر ماجرا با تمام منافعش نمیایستد. معنای عشق را خوب میداند اما حضور زنها هیچگاه سبب خوشحالی و خوشبختی او نشدهاند و همین هم او را بدبین کرده است. همهی اینها شخصیت کارآگاه داستان را پیچیدهتر از آنچه معمولا میبینیم میکند و باعث میشود از تماشای فیلم غرق لذت شویم و البته بازی بینظیر پیتر لوره در نقش بازوی اجرایی قطب منفی ماجرا که هم مهیب است و هم منقلب کننده.
«زنی که خود را خانم واندلی معرفی میکند، به دفتر کارآگاهی خصوصی به نام سم اسپید میرود و از او میخواهد تا خواهرش را که ادعا میکند به دست مردی خطرناک ربوده شده، پیدا کند. مایلز همکار سم اسپید دنبال قضیه را میگیرد اما همان شب به شکل مرموزی کشته میشود. حال سم که متوجه شده قضیه بزرگتر از آنچه زن ادعا کرده است، ماجرا را شخصا دنبال میکند…»
۲. سراسر شب (All through the night)
- کارگردان: وینسنت شرمن
- دیگر بازیگران: کونراد ویت، جکی گلیسون، کارن ورن، پیتر لوره
- محصول: ۱۹۴۲، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۱ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
همفری بوگارت پس از کسب شهرت با بازی در فیلم شاهین مالت، بلافاصله در فیلم سراسر شب حاضر شد. او حالا بازیگری بود که به راحتی میشد نقش اصلی فیلمی را به او سپرد و از فروش فیلم مطمئن شد. کاریزمای وی و حسن حضورش مقابل دوربین برای هر کارگردانی غنیمت بود و فیلمسازی مثل وینسنت شرمن هم به راحتی از این فرصت استفاده کرد.
آنچه سراسر شب را لایق چنین جایگاهی در این لیست میکند، توازن غریبی است که میان لحن کمدی فیلم با داستان تلخ آن بر قرار است. شخصیت اصلی مانند موشی در تله میافتد اما هیچگاه حس شوخ طبعی خود را از دست نمیدهد. در چنین شرایطی با پیچیدهتر شدن کلاف داستان و به وجود آمدن خطری که فاجعهای ملی در پی دارد، قهرمان ماجرا هم باید نام خود را از جنایتی که مرتکب نشده پاک کند و هم جلوی جاسوسان آلمانی را بگیرد.
دیگر نکتهی مهم فیلم سراسر شب جدال میان ارزشهای آمریکایی با نیرویی است که خود را مخالف آن میداند؛ اما وینسنت شرمن و همکارانش برای نمایندگی ارزشهای آمریکایی از چند خلافکار و اوباش استفاده میکنند نه آدمهایی اتو کشیده یا نیروهای دولتی. تقابل آدمهایی که هیچ سازماندهی مشخصی ندارند با گردانی از افراد آموزش دیده و هرج و مرجی که در پی دارد، از جذابیتهای فیلم است. در این میان حضور یک عشق تازه و رابطهای پر حسرت و دریغ همه چیز را برای یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما آماده میکند.
متأسفانه نه سراسر شب و نه وینسنت شرمن چندان در ایران شناخته شده نیستند. اگر تا کنون موفق به دیدن فیلم نشدهاید و همفری بوگارت را هم دوست دارید، تماشای آن را از دست ندهید؛ شخصیت بوگارت این فیلم بیقیدتر و رهاتر از همهی حضورهای دلنشین او در تاریخ سینما است.
«مردی که از راه خلافهای کوچک روزگار میگذراند و سر ثروتمندان کودن را کلاه میگذارد، متوجه میشود که در همسایگی منزل مادرش قتلی رخ داده است. او موفق میشود رد زنی را که به ظاهر مقتول را میشناخته پیدا کند اما وقتی تصمیم میگیرد با آن زن صحبت کند متوجه میشود که برایش پاپوش دوختهاند تا قتلی را گردنش بیاندازند…»
۱. کازابلانکا (Casablanca)
- کارگردان: مایکل کورتیز
- دیگر بازیگران: اینگرید برگمن، کلود رینز
- محصول: ۱۹۴۲، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸٫۵ از ۱۰
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۹٪
طبعا کازابلانکا معروفترین فیلم همفری بوگارت در تاریخ سینما است. اگر شاهین مالت سبب شد تا او در عالم سینما جایی میان ستارهها برای خود پیدا کند، این کازابلانکا بود که او را به ابرستارهای بینالمللی تبدیل کرد. اما کازابلانکا فقط فیلمی محبوب نیست بلکه از کیفیت درخشانی برخوردار است که از کنار هم قرار گرفتن صحیح تمام اجزا به وجود آمده است. بازی بازیگران، کارگردانی، فیلمنامه، دیالوگ نویسی و همه و همه باعث شده تا با شاهکاری برای تمام دوران روبهرو شویم.
کازابلانکا علوه بر داستانی سیاسی، بازگو کنندهی قصهی یکی از پرحسرتترین عاشقانههای تاریخ سینما است؛ عاشقانه ای که از فیلم فراتر رفته و در زمان خود وارد فرهنگ عامه شده است. همه هم نام بازیگران این عشق آتشین را میدانستند و هم نام شخصیتها را. ریک و ایلسا در کنار همفری بوگارت و اینگرید برگمن برگی از تاریخ سینما را ورق زدند و برای همیشه تبدیل به نمادی از عشقهای برباد رفته در دل سیاست بازیهای عدهای سیاستمدار بدطینت شدند. حال اگر تاریخ نمایش و تیاتر برای خودش صاحب چنین نمادی بود و آن را در نمایش رومئو و ژولیت شکسپیر پیدا میکرد، سینما هم کازابلانکا را داشت.
همفری بوگارت با حضور در نقش ریک تبدیل به جلوهای از مردانی شد که به دلیل شنیدن دروغ از معشوق تا ابد با بدبینی به زندگی ادامه میدهند و اینگرید برگمن هم نماد تمام زنانی شد که شرایط دردناک زمانه آنها را مجبور به تنهایی و رها کردن عشق خود کرده است. هر دوی آنها با همکاری فیلمساز بینظیری مثل مایکل کورتیز میراث درخشانی برای ما باقی گذاشتند که همواره میتوان به آن رجوع کرد و لذت برد.
«مراکش، کازابلانکا سال ۱۹۴۱. در بحبوحهی جنگ جهانی دوم شخصی به نام ریک کافهی خوشنامی را میگرداند. او گذشتهی درناکی دارد که باعث شده به همه چیز بدبین باشد. ریک ادعا میکند که به سیاست کاری ندارد و فقط به شغل خود مشغول است. مردم از سراسر اروپای جنگ زده به کازابلانکا میآیند تا با بهدست آوردن مدارک لازم به آمریکا فرار کنند. در چنین شرایطی عشق سابق ریک، یعنی ایلسا با همسرش که یکی از رهبران جنبش مقاومت فرانسه است به کافهی ریک میآید. در حالی که مقامات آلمانی به دنبال آنها هستند. این دو در به در دنبال مدارکی هستند تا از مراکش خارج شوند و به آمریکا بروند اما فقط ریک میتواند مدارک را در اختیارشان بگذارد …»
The Treasure of Sierra Madre
To have and have not
All through the night
In a lonely place
The Maltese Falcon
به ترتیب بهترین فیلماش برا من