۱۰ توصیه برای نجات جهان سینمایی مارول از وضعیت فعلی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه
جهان سینمایی مارول

در این شکی نیست که جهان سینمایی مارول اخیراً در سرازیری سقوط قرار داشته است. پس از یک دهه انتشار فیلم‌های ابرقهرمانی که هم بین منتقدان، هم در گیشه، موفقیت زیادی کسب کردند، پس از انتشار «انتقام‌جویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) ورق برگشت آما آیا مارول می‌تواند شرایط را تغییر دهد؟

حدود پنج سال پس از پایان داستان تانوس (Thanos)،‌ جهان سینمایی مارول اکنون در وضعیتی متزلزل به سر می‌برد و تقریباً تمام آثار این شرکت یا بازخورد متوسط از منتقدان دریافت می‌کنند، یا فروش نامطلوبی در گیشه دارند، یا هردو.

البته اگر بگوییم که این مجموعه حتماً محکوم به فناست، شاید اغراق کرده باشیم، ولی مسلماً جای نگرانی وجود دارد، خصوصاً با توجه به این‌که «مارول‌ها» (The Marvels)، با فروش ۲۰۲ میلیون دلاری در برابر بودجه‌ی ۲۷۴ میلیون دلاری، به بزرگ‌ترین شکست تجاری جهان سینمایی مارول تبدیل شد.

اگر فرض را بر این بگیریم که طی سال‌های اخیر، علاقه‌ی بقیه‌ی مردم به آثار ابرقهرمانی – به جز خوره‌ترین طرفداران کمیک‌بوک – کاهش پیدا کرده است، هنوز امکان نجات دادن مجموعه وجود دارد. هرچند که کوین فایگی (Kevin Feige) و کله‌گنده‌های دیزنی باید تصمیم‌های سختی بگیرند – هم خلاقانه، هم مالی – تا آینده‌ی این مجموعه را روی پرده‌ی نقره‌ای تضمین کنند.

هیچ‌کس نمی‌تواند با اطمینان بگوید تا یک دهه‌ی آتی جهان سینمایی مارول چگونه به نظر خواهد رسید، ولی اگر این مجموعه دیر یا زود متحول نشود، موج بی‌تفاوتی فعلی آن را در خود غرق خواهد کرد.

۱۰. کاری کنید مخاطبان به خط داستانی فعلی اهمیت دهند

جهان سینمایی مارول

شاید در حال حاضر بزرگ‌ترین مشکلی که جهان سینمایی مارول با آن روبروست، عدم وجود یک خط روایی کلی است که مخاطب به آن اهمیت دهد.

البته سه فاز اصلی مجموعه زمان زیادی را صرف زمینه‌سازی برای ظهور تانوس (با بازی جاش برولین (Josh Brolin)) کردند، ولی این زمینه‌سازی با شخصیت‌پردازی و دنیاسازی عالی تمام ابرقهرمان‌های دخیل در قصه همراه بود، طوری‌که وقتی تایتان دیوانه وارد معرکه شد و با بشکنی ویرانی به بار آورد، مخاطب به همه‌ی شخصیت‌ها اهمیت می‌داد.

از زمان پایان رضایت‌بخشی که «انتقام‌جویان: پایان بازی» برای داستان تانوس رقم زد، تاکنون بیش از ده فیلم منتشر شده است، ولی این فیلم‌ها تا چه حد داستانی معنادار را رقم زده‌اند؟

بیشتر فیلم‌ها و سریال‌های منتشرشده پس از «پایان بازی» تا حد زیادی پراکنده بوده‌اند و اصلاً در خدمت یک روایت کلی‌تر ظاهر نشده‌اند. تازه تمام اتفاقات در ظاهر مهمی که در یک فیلم می‌افتد، در فیلم های دیگر نادیده گرفته می‌شود: مثلاً بیرون آمدن موجودات آسمانی  و قدرتمند از زمین در فیلم «جاودانگان» (Eternals) یکی از این وقایع است که تاثیر آن روی فیلم‌ها و سریال‌های دیگر به‌قدر کافی حس نمی‌شود.

با این‌که فیلم «مرد مورچه‌ای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» (Ant-Man and the Wasp: Quantumania) و سریال «لوکی» (Loki) از ما می‌خواهند که باور کنیم کنگ (Kang) (با بازی جاناتان میجورز (Jonathan Majors))‌ تهدیدی‌ست که باید جدی گرفته شود، نظر بیشتر طرفداران این است که او در برابر تانوس هیچ حرفی برای گفتن ندارد.

البته طرح‌ریزی خط داستانی‌ای که به‌اندازه‌ی خط داستانی ابدیت (Infinity) و تانوس جذابیت داشته باشد، از همان اول کار سختی بود، ولی در حال حاضر به نظر می‌رسد که مارول حتی در این زمینه تلاش خاصی هم نمی‌کند.

به نظر می‌رسد که در حال حاضر، یک سری فیلم و سریال به صورت نیمه‌تصادفی منتشر می‌شوند و در انتهای تیتراژشان تیزری از یک سری شخصیت می‌بینیم که ممکن است آن‌ها را ببینیم یا نبینیم (کسی اروس (Eros) یادش هست؟)

روند فعلی واقعاً خسته‌کننده است، چون وقتی قرار است یک سری فیلم پراکنده و بی‌ربط منتشر کنید، اصلاً هدف از طرح‌ریزی یک جهان سینمایی چیست؟

۹. محتوای کمتر تولید و روی کیفیت تمرکز کنید

نیک فیوری

«خسته‌کننده» واژه‌ای درست برای توصیف وضعیت فعلی جهان سینمایی مارول است. در فاز چهارم نه‌تنها برنامه‌ی انتشار سه فیلم در سال به استاندارد جدید تبدیل شد، بلکه هشت سریال جدید در دیزنی پلاس لانچ شدند. انتظار می‌رود که فاز پنجم نیز تقریباً به همین میزان محتوا داشته باشد.

یک زمانی بود که طرفداران می‌خواستند جهان سینمایی مارول تا حد امکان از خودش محتوا تولید کند، ولی نمی‌توان کتمان کرد که کیفیت آثار مارول بدجوری افت کرده است و از بین آثار منتشرشده پس از «پایان بازی» حتی یک اثر نیز نبوده که بتوانیم آن را عالی خطاب کنیم.

سریال‌های مارول نیز از لحاظ کیفی انسجام نداشته‌اند و پیوند آن‌ها با آثار سینمایی باعث ایجاد یک مشکل اضافه شده است: تماشای تمام این آثار برای دنبال کردن داستان شبیه به تکلیف و مسئولیت شده است، نه کاری که برای تفریح و لذت انجام می‌دهید.

مثلاً «مارول‌ها» را در نظر بگیرید. برای فهمیدن این فیلم، باید از اتفاقات دو سریال دیزنی پلاس نیز خبر داشته باشید. برای مخاطبی که وقت محدود دارد و دلش نمی‌خواهد ساعت‌ها محتوای شبکه‌ی استریم را تماشا کند تا یک فیلم ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه‌ای را بفهمد، این انتظار بسیار بیجاست.

البته کوین فایگی و رفقا مجبورند روی تردمیل محتوای دیزنی بدوند و الگوریتم هیولاوار آن‌ها را ارضا کنند، ولی ادامه دادن با این وضعیت ممکن نیست؛ نشان به این نشان که هم کیفیت محتواها کاهش پیدا کرده، هم عملکرد فیلم‌ها در گیشه افت داشته است.

با توجه به وضعیت فعلی مجموعه، اگر تعداد فیلم‌های انتشاریافته در هر سال ۲-۳تا کاهش یابد و در هر فاز، فقط چند سریال منتخب پخش شود، دنبال کردن داستان جهان سینمایی مارول تا این حد حس تکلیفی سخت را نخواهد داشت.

غیر از این، کم کردن تعداد پروژه‌ها باعث می‌شود فشار زیادی که روی کارکنان بخش جلوه‌های ویژه قرار دارد کمتر شود. طبق گزارش این کارکنان، ضرب‌الاجل‌های غیرواقع‌گرایانه‌ی مارول عامل اصلی ضعیف و ناتمام به نظر رسیدن جلوه‌های ویژه‌ی این مجموعه است.

این حرف‌ها بدیهی به نظر می‌رسند، ولی یک نفر در دیزنی لازم دارد آن‌ها را بشنود. به قول معروف: کم گوی و گزیده گوی.

۸. فیلمسازهای صاحب‌سبک را استخدام کنید و به آن‌ها آزادی‌عمل بدهید

جیمز گان

جای تعجب ندارد که نویسنده و کارگردان تعدادی از بهترین و به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های جهان سینمایی مارول، مولف‌هایی بودند که چشم‌انداز متمایز و دقیق مخصوص به خود را داشتند. سه‌گانه‌ی «نگهبانان کهکشان» (Guardians of the Galaxy) جیمز گان (James Gunn)،‌ «تور: راگناروک» (Thor: Ragnarok) تایکا وایتیتی و «پلنگ سیاه» رایان کوگلر (Ryan Coogler) سه‌تا از موفق‌ترین مثال‌ها هستند.

با این حال، این مجموعه، معروف به استخدام کردن کارگردان‌های تازه‌کار و سپس تسلیم کردن و حل کردن آن‌ها در کارخانه‌ی تولید محتوای مارول است، طوری‌که صدای هنری آن‌ها عملاً در نطفه خفه می‌شود.

فیلمسازهای بااستعدادی چون

  • جان واتس (Jon Watts) که روی سه‌گانه‌ی «مرد عنکبوتی» کار کرده
  • آنا بودن (Anna Boden) و رایان فلک (Ryan Fleck) که روی «کاپیتان مارول» کار کرده‌اند
  • کیت شورتلند (Cate Shortland) که روی «بیوه‌ی سیاه» (Black Widow) کار کرده

همه مسئول کارگردانی فیلم‌های ابرقهرمانی‌ای شدند که آنقدر از لحاظ سبک‌وسیاق (و عوامل دیگر) فاقد برجستگی بودند که انگار یک کمیته کارگردانی‌شان کرده است.

وقتی در نهایت قرار است یک سری فیلم بی‌هویت و متوسط ساخته شود، هدف از استخدام فیلمسازهای بااستعداد با شخصیت کارگردانی مخصوص به خود چیست؟

اگر مارول به جای ماست‌مالی کردن پروسه‌ی پیش‌تولید فیلم‌هایش – که در آن صحنه‌های اکشن پیش از استخدام فیلمسازها استوری‌بورد شده‌اند –  یک سری کارگردان صاحب‌سبک را استخدام کند و به آن‌ها اجازه‌ی ساختن فیلم‌هایی را بدهد که خودشان می‌خواهند بسازند، از این رویکرد نفع زیادی خواهد برد.

حفظ سبک‌وسیاق و پیوستگی فیلم‌ها تا حدی اهمیت داشت، خصوصاً در فیلم‌های اولیه، ولی حالا که بیش از ۳۰ فیلم در مجموعه تولید شده‌اند، فایگی باید متوجه شده باشد که مخاطب‌ها نمی‌خواهند فیلم‌هایی که تماشا می‌کنند، شبیه به محصولات کارخانه‌ای به نظر برسند که انگار همه‌یشان از یک تسمه‌ی نقاله بیرون آمده‌اند.

۷. تمرکز روی انتقام‌جویان جدید

جهان سینمایی مارول

چهار و نیم سال پیش، در «پایان بازی»، شاهد فروپاشی گروه اصلی انتقام‌جویان بودیم. از آن موقع برای طرفداران جهان سینمایی مارول سوال بوده است که مارول چه موقع قصد دارد رسماً دوران جدید این ابرگروه ابرقهرمانی را آغاز کند.

ما (در حال حاضر) می‌دانیم که وقتی «انتقام‌جویان: دودمان کنگ» (The Avengers: The Kang Dynasty) در سال ۲۰۲۶ منتشر شود، این اتفاق خواهد افتاد، ولی حدود نیم‌دهه پس از پایان «پایان بازی»، واقعاً جای تعجب دارد که چقدر حرکت جهان سینمایی مارول به این سمت آهسته و بدون شتاب صورت گرفته است.

بخشی از مشکل این است که قهرمان‌هایی که در حال حاضر مطرح هستند – چه قدیمی و چه جدید – جزو جذاب‌ترین‌ها نیستند، خصوصاً در مقایسه با ۶ انتقام‌جوی اصلی. با توجه به این‌که همه‌یشان در نقطه‌ای دورافتاده در جهان مارول حضور دارند، باعث شده که پی بردن به جایگاه و اهمیت هرکدام سخت‌تر شود.

البته اگر به بعضی از شایعات (و عقل سلیم) خود رجوع کنیم، به نظر می‌رسد که رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr.) و کریس ایوانز (Chris Evans) قرار است در «انتقام‌جویان: جنگ‌های مخفی» (Avengers: Secret Wars) به‌عنوان معادل‌های مولتی‌ورسی تونی استارک و استیو راجرز به مجموعه برگردند، ولی این گزینه‌ای برای موقعیت اضطراری است، نه راه‌حلی واقعی برای مشکل انتقام‌جویان.

جهان سینمایی مارول بدجوری نیاز به شخصیت‌های جذاب جدید در نقش انتقام‌جویان نیاز دارد، شخصیت‌هایی که بتوانند تا چند فاز آتی مجموعه را جلو ببرند. این گروه می‌تواند انتقام‌جویان جوان (Young Avengers) به رهبری کیت بیشپ (Kate Bishop) (با بازی هیلی استاینفلد (Hailee Steinfeld)) و کسی لنگ (Cassie Lang) (با بازی کترین نیوتون (Kathryn Newton)) باشد، یا گروهی بزرگ‌تر که به‌نوعی قهرمانان اصلی جدید چون شنگ چی (Shang-Chi) (با بازی سیمو لیو (Simu Liu))، هالک مونث (She-Hulk) (با بازی تایتیانا ماسالانی (Taitiana Masalany)) و دردویل (Daredevil) (با بازی چارلی کاکس (Charlie Cox)) و غیره را به هم متصل می‌کند.

طرح‌ریزی گروهی از انتقام‌جویان که بین همه‌ی قهرمانان آن توازن برقرار باشد کار راحتی نیست، ولی اگر مارول نتواند از پس این چالش سخت بربیاید، هیچ امیدی برای احیای شکوه سه فاز اول جهان سینمایی مارول وجود ندارد.

اکشن فیگور مدل انتقام جویان مجموعه 3 عددی

۶. داستان‌های صمیمانه‌تر و شخصیت‌محورتر تعریف کنید

جهان سینمایی مارول

در این شکی نیست که جهان سینمایی مارول باید چشم‌انداز کلی را مدنظر داشته باشد، ولی اگر آثار این مجموعه روی تعریف کردن داستان‌های صمیمانه‌تر و شخصیت‌محورتر تمرکز کنند که مخاطب عام بتواند از لحاظ احساسی باهاشان ارتباط برقرار کند، سود زیادی خواهند برد.

مثلاً دو سوم اول فیلم «شنگ-چی» در مسیری کاملاً درست قرار داشت –‌ پیش از این‌که در یک سوم نهایی به صحنه‌های اکشن دری‌وری تقلیل پیدا کند – چون در دو پرده‌ی اول شاهد قهرمانی دوست‌داشتنی و قابل‌همذات‌پنداری هستیم که باید با دشمنی دست‌وپنجه نرم می‌کرد که او هم به‌اندازه‌ی قهرمان انگیزه‌ی قوی داشت. برای همین است که «شنگ-چی» جزو بهترین فیلم‌های مستقل جهان سینمایی مارول پس از «پایان بازی» است.

عامل مشکل‌زای دیگر این است که جهان سینمایی مارول دائماً می‌خواهد بزرگ‌تر شود. مارول باید این روند را کنار بگذارد و به‌جایش روی داستان‌هایی با مقیاس کوچک‌تر و جنبه‌های شخصی و عمیق تمرکز کند.

مثلاً مارول می‌توانست به جای این‌که از «حمله‌ی مخفی» (Secret Invasion) یک سریال مزخرف بسازد، آن را به یک فاز جدا تبدیل کند. البته این فاز از خطرهای آخرالزمانی در مقیاس کیهانی «پایان بازی» برخوردار نمی‌بود، ولی می‌توانست تاثیر عمیقی روی شخصیت‌های اصلی و مفهوم هویت در جهان سینمایی مارول بگذارد.

واکنش عمدتاً ولرم مردم به مولتی‌ورس نشان می‌دهد که بزرگ‌تر کردن مقیاس جهان مارول پس از «پایان بازی» یک تله بود.

حتی اگر «دودمان کنگ» و «جنگ‌های مخفی» پایانی رضایت‌بخش برای این قوس داستانی ارائه کنند، چگونه می‌توان پس از آن همچنان مقیاس را بزرگ‌تر کرد، بدون این‌که کلاً مفهوم خطر و ریسک از بین برود و دنیا پیچیده‌تر از آن شود که کسی بتواند یا بخواهد آن را درک کند؟

مدیران اجرایی استودیوها سخت بر این باورند که بزرگ‌تر همیشه بهتر است، ولی شاید لازم باشد که جهان سینمایی مارول مقیاس‌اش را کوچک‌تر کند و منابع سرشارش را در جای درست به کار ببرد.

۵. بودجه‌ی فیلم‌های کم‌اهمیت را کاهش دهید

کاپیتان آمریکا

جهان سینمایی مارول و به‌طور کلی هالیوود، اخیراً درگیر بحران بودجه شده‌اند و نمی‌توان پاندمی کووید را به‌تنهایی عامل این بحران در نظر گرفت.

این روزها انتظار می‌رود که فیلم‌های مارول هرکدام حدود ۲۰۰ الی ۲۵۰ میلیون دلار بودجه داشته باشند و بودجه‌ی فیلم‌های «انتقام‌جویان» نیز گاهی تا ۴۰۰ میلیون دلار بالا می‌رود!‌

حال با توجه به سود رو به کاهش هرکدام از این فیلم‌ها، وقتش رسیده که کوین فایگی در قبال مسائل مالی مسئولیت و حسابگری بیشتری به خرج دهد و جلوی افزایش تصاعدی بودجه‌ی فیلم‌ها را بگیرد.

نیازی نیست همه‌ی فیلم‌های جهان سینمایی مارول از ثانیه‌ی اول تا آخر CGI داشته باشند. بهتر است که از این پس مارول بین آثار خود تنوع مالی ایجاد کند و وقت و انرژی خود را صرف ساختن تعداد بیشتری از فیلم‌های ابرقهرمانی ۱۰۰ میلیون دلاری کند.

آیا واقعاً لازم بود «بیوه‌ی سیاه»، که می‌توانست صرفاً یک فیلم جاسوسی تاریک باشد، ۲۰۰ میلیون دلار هزینه به بار بیاورد؟‌

این بیانیه درباره‌ی «ددپول ۳»، «کاپیتان آمریکا: دنیای شجاع نو» (Captain America: Brave New World) و «بلید» (Blade) نیز صادق است. می‌شد برای همه‌ی این فیلم‌ها بودجه‌ای در نظر گرفت که هم‌سطح انتقام‌جویان نباشد.

البته خبر رسیده که «بلید» قرارا ست بودجه‌ی ۱۰۰ میلیون دلاری داشته باشد، ولی احتمالاً این تلاش مارول برای جبران فروش پایین‌تر فیلم به‌خاطر درجه‌سنی بزرگسال (R) آن است.

فقط کافی است نگاهی به صنعت سینما بیندازید و ببینید فیلمسازهای دیگر با بودجه‌های به‌مراتب کمتر به چه دستاوردهایی رسیده‌اند. مثلاً «خالق» (The Creator) بودجه‌ای ۸۰ میلیون دلاری داشت، ولی از لحاظ بصری از بیشتر فیلم‌های مارول بهتر به نظر می‌رسد.

اگر مارول در زمینه‌ی پول خرج کردن حسابگری بیشتری به خرج دهد، فیلمسازها را تشویق می‌کند به جای توسل به یک‌سوم نهایی گزافی که از جلوه‌های ویژه اشباع شده و عموماً در بخش پس از تولید درست می‌شود، روی خلاقیت خود تکیه کنند و با هزینه‌ی کمتر، نتیجه‌ی بهتری بگیرند.

۴. بی‌خیال مولتی‌ورس (جهان‌های موازی) شوید

جهان سینمایی مارول

شاید این سخت‌ترین توصیه برای اجرا کردن باشد، ولی پس از انتشار «جنگ‌های مخفی» در ۲۰۲۷ و به پایان رسیدن قوس داستانی مولتی‌ورس، لازم است که مارول مفهوم مولتی‌ورس یا جهان‌های موازی را بی‌خیال شود. یعنی، برای همیشه.

البته مفهوم مولتی‌ورس روی کاغذ تا حدی سرگرم‌کننده است و به مجموعه اجازه می‌دهد به تمام سوال‌های «چه می‌شد اگر…؟» ممکن پاسخ دهند. یکی از بهترین این سناریوها، جمع شدن لشکری از انواع مختلف انتقام‌جویان برای شکست دادن کنگ در «جنگ مخفی» ‌است. متاسفانه یا خوشبختانه این سناریو فن‌سرویس خالص برای ذوق‌مرگ کردن طرفداران است.

ولی مولتی‌ورس یک سری مشکلات اساسی هم دارد. یکی از بزرگ‌ترین مشکل‌ها گیج کردن مخاطبان معمولی‌ای است که بیشتر مخاطبان سینما را تشکیل می‌دهند و مسلماً وقت و انرژی و علاقه‌ای برای سر در آوردن از کلاف درهم‌پیچیده‌ی داستان‌های مولتی‌ورس‌محور ندارند.

منتها مشکل بزرگ‌تر این است که مفهوم خطر و ریسک در مجموعه – که در حال حاضر کمرنگ است – به‌لطف مولتی‌ورس حتی کمرنگ‌تر می‌شود. وقتی وقوع هر اتفاقی ممکن است و عملاً دگرگونی‌های یکسانی از شخصیت‌های مرده می‌توانند از جهانی دیگر دوباره به خط داستانی برگردند، چه دلیلی داریم به اتفاق‌هایی که می‌افتند اهمیت دهیم؟

اگر در پایان قوس داستانی مولتی‌ورس، یک رویداد همگرایی بیفتد که به‌موجب آن، یا مولتی‌ورس نابود شود، یا دسترسی به آن قطع شود، می‌توان به معنادارتر شدن اتفاقات در آینده‌ی جهان سینمایی مارول امیدوار بود.

با این حال، بعید به نظر می‌رسد که کوین فایگی به‌طور کامل بی‌خیال این مفهوم شود، چون عملاً نقش یک دکمه‌ی ریست و زنده کردن مردگان را برای مجموعه ایفا می‌کند.

۳. فیلم‌های جدی بیشتری بسازید که در آن خطر واقعی جریان دارد

جهان سینمایی مارول

در امتداد مفهوم خطر و ریسک که پیش‌تر به آن اشاره کردیم، لازم به ذکر است که جهان سینمایی مارول از یک مشکل دنباله‌دار رنج می‌برد و آن هم این است که حاضر نیست خود را جدی بگیرد.

حتی در فیلم‌های تاریک‌تر و غم‌انگیزتر جهان سینمایی مارول، معمولاً پس از هر لحظه‌ی تاریک یک نفر بذله‌گویی می‌کند یا کمدی فیزیکی به نمایش درمی‌آید.

مثلاً «تور: عشق و تندر» (Thor: Love and Thunder) را به‌عنوان مثال در نظر بگیرید. این فیلم سعی دارد به درون‌مایه‌های سنگینی چون میرا بودن و فقدان در بستر یک فیلم ابرقهرمانی کمدی سبک‌سرانه بپردازد و نتیجه‌ی نهایی از لحاظ لحن یک فاجعه‌ی تمام‌عیار است.

اگر همه‌چیز شوخی است، مخاطب چرا باید به اتفاقاتی که می‌افتد اهمیت دهد؟

«کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» (Captain America: Winter Soldier) را می‌توان به‌عنوان الگویی برای فیلمی جدی که قلبی تپنده داشت در نظر گرفت که هم شخصیت‌پردازی قوی داشت، هم جایگاهی مهم در جهان سینمایی مارول داشت، هم این که آدم را افسرده نمی‌کرد.

مسلماً مخاطبانی هستند که دوست دارند فیلم‌های جدی‌تری را در بستر جهان سینمایی مارول تماشا کنند، فیلم‌هایی که هدف آن‌ها راضی نگه داشتن بی‌حوصله‌ترین و بی‌میل‌ترین قشر مخاطبان نیست که صرفاً دوست دارند یک بلاک‌باستر «بامزه» را با مغزی در حالت نیمه‌فعال تماشا کنند و پس از این‌که تیتراژ به پایان رسید، دیگر هیچ‌گاه به آن فکر نکنند.

اگر فیلمی که قرار است بر پایه‌ی «بلید» ساخته شود، دست کارگردانی درست بیفتد، می‌تواند به یک فیلم تاریک و جدی تبدیل شود، ولی متاسفانه می‌توان این انتظار را داشت که کمدی سرگرم‌کننده، ولی بی‌مایه‌ی مارول به دی‌ان‌ای تمام آثار جهان سینمایی مارول رسوخ کند.

۲. هرچه سریع‌تر مردان ایکس و چهار شگفت‌انگیز را برگردانید

چهار شگفت‌انگیز

شاید این حرف در تناقض با توصیه‌هایی که پیش‌تر در این فهرست مطرح شدند به نظر برسد، ولی مارول می‌تواند بدون برگرداندن قهرمانان کشته‌شده‌ی قبلی در کمال تنبلی، از راه دیگری توجه طرفداران را جلب کند.

این راه، برگرداندن «مردان ایکس» و «چهار شگفت‌انگیز» به سریع‌ترین شکل ممکن است.

ما می‌دانیم که آن‌ها دیر یا زود به جهان سینمایی ملحق خواهند شد. چون در «دد پول ۳» دیدیم که جهان «مردان ایکس» استودیوی فاکس، قرار است جلوتر از مردان ایکس خود مارول به این جهان ملحق شود. یک فیلم «چهار شگفت‌انگیز» جدید هم قرار است در ۲ می ۲۰۲۵ منتشر شود.

این دو برند برای هرکسی که کوچک‌ترین علاقه‌ای به کمیک‌بوک داشته باشد، قابل‌شناسایی‌اند و شاید بتوانند کسانی را که قبلاً جهان سینمایی مارول را دنبال می‌کردند، ولی الان نه، متقاعد کنند که حداقل به اتفاقاتی که در جریان است، توجه نشان دهند.

البته باید این دو برند را با دقت و توجه مدیریت کرد و شتاب‌زدگی در اضافه کردنشان به جهان سینمایی مارول در درازمدت جوابگو نخواهد بود، ولی اگر کوین فایگی و رفقا می‌خواهند که در کوتاه‌مدت، توجه مخاطبان کلی را به جهان سینمایی مارول جلب کنند، اضافه کردن این دو برند بسیار مهم است.

اکشن فیگور طرح مردان ایکس مدل ولورین کد 0083

۱. اگر همه‌ی روش‌ها شکست خوردند، صرفاً مدتی استراحت کنید

تانوس

پیش‌تر گفتیم که بعید است مارول بی‌خیال مفهوم مولتی‌ورس یا جهان‌های موازی پس از «جنگ‌های مخفی» شود. ولی اتفاقی که احتمال آن حتی کمتر است… این است که مارول مدتی به خودش استراحت دهد.

«انتقام‌جویان: پایان بازی» چنان نقطه‌ی پایان تکان‌دهنده‌ای برای مجموعه بود که شاید بهتر بود مارول بنا بر تصمیم خودش چند سال را به خود استراحت دهد و کاری کند مخاطبان دلشان برای جهان سینمایی مارول و آنچه برای ارائه دارد تنگ شود.

به‌جایش، کوین فایگی با قدرت هرچه تمام‌تر به تولید فیلم‌ها و سریال‌های بیشتر ادامه داد و تنها وقفه‌ای که در مجموعه افتاد، به‌خاطر وقوع یک پاندمی بود که همه‌ی مردم دنیا را درگیر خود کرد.

احتمال این‌که مارول وسط قوس داستانی مولتی‌ورس به خود استراحت دهد صفر است، ولی شاید بد نباشد که پس از پایان «جنگ‌های مخفی»، مارول چند سال از تولید محتوا دست بردارد.

غیبت طولانی در دل آدم حس علاقه ایجاد می‌کند. کافی است به فروش «جنگ ستارگان اپیزود ۷: نیرو بیدار می‌شود» (Star Wars: The Force Awakens)‌ نگاه کنید. این اثر به‌خاطر دور بودن «جنگ ستارگان» از میادین برای مدت طولانی به فروشی سرسام‌آور دست پیدا کرد. حتی کسانی که سطحی‌ترین علاقه را به «جنگ ستارگان» داشتند، دلشان برای این مجموعه تنگ شده بود و به سالن سینما رفتند تا فیلم جدید را تماشا کنند.

البته هرچه کمتر درباره‌ی اتفاقی که سر «جنگ ستارگان‌»های بعدی افتاد بگوییم، بهتر است.

تولید بی‌وقفه‌ی محتوای جدید می‌تواند حتی سرسخت‌ترین طرفداران را نیز خسته کند و باعث شود علاقه‌ی خود را از دست بدهند. طبق شایعات، ممکن است «جنگ‌های مخفی» نقش ریبوتی نرم را برای مجموعه ایفا کند. این فرصتی عالی برای استراحتی پنج ساله به نظر می‌رسد.

ولی با توجه به شناختی که از ابرشرکت‌ها داریم، اصلاً نمی‌توان انتظار وقوع چنین اتفاقی را داشت.

منبع: Whatculture.com



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲ دیدگاه
  1. Karen

    نمیدونم شاید نظرم غلطه ولی شاید یکی از دلایلش مافیای کارگردان های بزرگ سینما مث اسکورسیزی و اسپیلبرگ و اییینا واسه نابود کردنشووون باشه شایدم خیانت مارول سر حقوق اسکارلت جوهانسون که به راحتی سر یکی از بازیگرای بزرگ مجموعه سینماییش کلاه گذاشت

  2. Alireza

    اول از همه یه خسته نباشید خفن خدمت نویسنده و مترجم مقاله که بسیار کامل و دقیق بود .
    یه مورد هم بنده اضافه کنم (چیزی که واقعا واقعا تو این فیلم و سریالای جدید مارول اعصابمو خورد میکنه) آقا شخصیت منفیی که معرفی میکنید رو ازش بهترین استفاده رو ببرین .آدم وقتی میشینه پا فیلم cap winter soldier از همون اول منتظر یه فایت تمیز بین قهرمان داشتان و ضد قهرمانه (غیر از داستان و شخصیت پردازی یکی از مخمترین نکته های این فیلمای قهرمانی فایت شخصیت هاست) تو فیلم تور ۴ که مارول با زیبا ترین حالت ممکن گند زد با این موضوع .شما civil war . infinity war . winter soldier رو ببینید غیر از استوری لاین اصلی و شخصیت پردازی کاراکتر ها فایت های خیلی تمیزی رو دیدم (حداقل خودم که خیلی عشق کردم)( یه مثال خارج از این فیلما بزنم ، شما سریع و خشن ۷ رو ببینید .از همون اول فیلم ببینده دنبال یه فایت تمیز بین وین دیزل و جیسونه کخ چقد خفن هم در اووردنش ولی همونم بازم کوتاه بود
    غیر از مورد بالا که بشخصه برا خودم خیلی اهمیت داره یه موضوع دیگه هم که مارول خراب میکنه گند زدن تو شخصیت های خفنه .Taskmaster ,Ultron ,Gorr ,Abomination و کلی شخصیت دیگه که هرکدوم راحت میشه یه سریال ۶ قسمتی تمیز و خفن ازشون داشت.
    یه چیزیم که حالا خارج از این بحثه بش اشاره کنم ، اینه که سونیم باید بیاد قشنگ چند تا آدم حسابی استخدام کنه و بیان با شخصیت هایی دارن که دنیای مثلا Sonyverse خلق کنن و به بهترین شکل ازشون استفاده کنن و فیلم و سریالای باکیفیتی بسازن نه این دری وریا مث ونوم و موربیوس و …
    استفاده نمیکنن متاسفانه ای پتانسیل این کاراکترا 🙂

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X