۱۰ آدم‌بد برتر بازی‌های ویدیویی که در حق‌شان ظلم شده است

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه
10 best video game villains

گاهی وقت‌ها ما از شنیدن نقشه «بیا دنیا را تصرف کنیم؛ چون من شر هستم» خسته می‌شویم. بعضی شخصیت‌های شرور در نگاه اول آن‌طور که فکر می‌کنیم یک‌بعدی و سیاه‌وسفید نیستند. بله شاید تعدادی از شخصیت‌های حاضر در این لیست کمی بیش از حد واکنش شدید به موقعیتی که در آن قرار گرفته بودند نشان داده‌اند، اما اگر من هم خانواده‌ام وقتی کوچک بودم کشته می‌شدند، در طول زندگی‌ام نفرت و خشم رخنه می‌کرد.

آیا من سعی می‌کردم جمعیت حاضر بر روی سیاره را بکشم تا هیچ‌کس ملالت و رنجی که متحمل شدم را هرگز تجربه نکند؟ نه. به نظر ایده چندان خوبی نمی‌رسد ولی اینها اشراری هستند که دلیلی برای آنچه که انجام می‌دهند دارند، متدی در جنونشان وجود دارد (هرچقدر هم که تباه باشد) و یا دست‌کم چشم‌اندازی سوءتعبیر شده نسبت به جهان در ذهنشان دارند.

۱۰. کوجا (Kuja)

بازی: Final Fantasy 9

فاینال فانتزی ۹ به‌راحتی یکی از بازی‌های موردعلاقهٔ من است. داستان عالی است و من تمامی شخصیت‌ها را دوست دارم ولی کوجا شخصیتی است که سرگذشت به نسبت تراژیکی دارد تا جایی که من می‌توانستم حس کنم خشم و عصبانیتش از کجا سرچشمه می‌گیرد. او بازی را به‌صورت شخصیتی جالب، پرطمطراق و تا حدی شبیه سفیروث شروع کرد که نیمهٔ اول بازی را پشت ملکه براهنه سپری کرد. وقتی او را می‌بینید به‌سرعت متوجه می‌شوید که او قرار است به یک باس سرسخت تبدیل شود و احتمالاً آنتاگونیست اصلی بازی است. پس از کنار رفتن ملکه او به سرش می‌زند و شروع به ویران کردن همه چیز می‌کند. چرا او چنین می‌کند؟ خوب بگذارید نگاهی دقیق‌تر به شخصیت او داشته باشیم.

خلقت او یک شکست تمام‌عیار بوده است. او توسط گارلند، فرمانروای ترا خلق شد تا فرشتهٔ مرگ در گایا باشد. البته او به‌صورت بالغ به وجود آمد پس کودکی را تجربه نکرده است. او از نظر احساسی در سطح یک نوجوان به‌شدت عصبانی بود. گارلند او را شکست قلمداد کرد و زیدان را به وجود آورد، فرشتهٔ مرگی بهتر تا جایگزین کوجا شود.

پس با درنظرگرفتن تمامی این اتفاقات، دانستن اینکه وجودیتان چیزی نیست جز یک اشتباه و اینکه برادرتان از همه لحاظ از همان آغاز کار از شما بهتر است من می‌توانم درک کنم که چطور به رنجش و غم می‌رسیم. او تنها بود، نه خانواده‌ای که دوستش داشته باشد، نه دوستی که در زمان‌های سخت به او تکیه کند. او صرفاً یک وجودیت شکست‌خورده بود که تاریخ انقضا هم داشت. اگر شما برادر یا خواهری داشته باشید که در همه چیز بهتر از شماست و مرتب موردتوجه و تحسین پدر و مادرتان قرار بگیرد بی شک می‌دانید که نتیجهٔ این تفاوت‌گذاشتن‌ها نفرت، خشم و رفتارهای سرکشانه است. البته می‌دانم که نابودکردن دو سیاره از روی عصبانیت زیاده‌روی است. اگر من هم بودم به برادر یا خواهرم حسادت می‌کردم و کارهایی تلافی‌جویانه نیز انجام می‌دادم ولی کشتن تمام کسانی که آنها می‌شناسند و دوستشان دارند و سپس خودشان کمی افراطی است. بله مدارک زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد کوجا چیزی جز یک هیولا نیست ولی شاید اگر او یک دوست یا بزرگ‌تر داشت تا او را نصیحت کند کسی چه می‌داند چطور می‌شد؟

۹. استاد دست (Master Hand)

بازی: Super Smash Bros

شما را نمی‌دانم اما من فکر می‌کردم این بازی قرار بود چیزی شبیه باشگاه مبارزهٔ داستان اسباب‌بازی باشد. یعنی بچه‌ای که با تمامی اسباب‌بازی‌هایش بازی می‌کند و آنها زنده شده و با همدیگر مبارزه می‌کنند. سپس در انتهای بازی، بچه می‌رود تا با بهترین اسباب‌بازی که اسباب‌بازی موردعلاقه‌اش نیز هست و تمامی این مبارزات را برده است بازی کند. در اینجا آن اسباب‌بازی چه‌کار می‌کند؟ دست بچه را می‌شکند و او را گریان به سراغ مادرش می‌فرستد و باعث می‌شود مادرش فکر کند بچه‌اش عقلش را ازدست‌داده است. مگر می‌شود اسباب‌بازی‌هایش به دست بچه‌اش مشت زده باشد و آن را شکسته باشند؟ او حتی می‌رود و اسباب‌بازی‌ها را چک می‌کند و می‌بیند هیچ یک حرکت نمی‌کنند. اسباب‌بازی‌ها نامرد هستند و یک نفر این وسط باید چند جلسه با روان‌شناس کودک دیدار کند.

۸. شاه دودونگو (King Dodongo)

بازی: The Legend of Zelda: Ocarina of Time

این شامل حال چندین باس در سری زلدا می‌شود اما به نظرم این شخصیت به‌خصوص بیشترین شایستگی قرارگرفتن در لیست را دارد.

شاه دودونگو در یک مکان ساکن است، غار دودونگو. خیلی جالب است که چنین شخصیت بدی و شروری برای گورون هاست اما تمام مدت در غارش نشسته است. آیا تابه‌حال فکر کرده‌اید این شخصیت در چه محیطی زندگی می‌کرده است؟ ۷۵% اتاق را مواد مذاب شکل داده و هیچ راهی به بیرون وجود ندارد. او مجبور بوده به‌صورت دایره‌وار در غار حرکت کند آن‌هم برای مدتی نامعلوم تا بتواند چه بخورد؟ سنگ! به‌این‌ترتیب، او یک روز صبح دارد از مواد مذاب عبور می‌کند اما یک نفر از سقف پایین پرده و جلوی او ظاهر می‌شود. عجب! بالاخره یک دوست پیدایش شد بگذار برویم با او صبحت کنیم. هی! کجا می‌روی؟ تو جداَ الان بمب در دهان من انداختی؟ در چشم به هم‌زدنی، شکمتان منفجر شده و یکی با شمشیر بالا سرتان می‌آید تا شما را تکه‌تکه کند. بالاخره سعی می‌کنید غلت زده تا از مهلکه فرار کنید اما به دیواری می‌خورید که هر روز از آن عبور می‌کردید و به داخل مواد مذابی می‌افتید که تمام عمرتان از نزدیک‌شدن به آن حذر کرده بودید. چه زندگی سختی شاه دارد.

۷. کرید (Kraid)

بازی: Super Metroid

این هم یکی دیگر از موارد بسیار ملموس است و نشان می‌دهد که ما به طور جمعی باور داریم که چیزهای زشت احساسات ندارند و ما می‌توانیم هر کار که می‌خواهیم با آنها بکنیم و هیچ‌کس اهمیتی نمی‌دهد.

به این فکر کنید. ساموس به یک سیاره «بیگانه» می‌رود و انواع و اقسام بلایا را بر سر این موجودات آوار می‌کند. من مطمئنم این موجودات در آرامش مشغول زندگی‌شان بودند تا اینکه همه‌شان سلاخی شدند. فرزند کرید تنها داشت جلوی غار کرید بازی می‌کرد تا اینکه یک نفر از سوراخی پایین می‌افتد و بلافاصله شروع به شلیک موشک و اشعه می‌کند. دست آخر کودک کرید از بین می‌رود و تمام اینها برای چه بود؟ به‌دست‌آوردن یک بسته الحاقی موشک؟

مشخصاً این عمل کرید را غضبناک می‌کند خصوصاً وقتی بچه‌تان تیر می‌خورد و سپس داخل گودال مواد مذاب انداخته می‌شود. واکنش طبیعی او این است که گریه کند و سوگوار ازدست‌رفتن فرزندش باشد اما حدس بزنید چه کسی دوباره سروکله‌اش پیدا می‌شود وقتی دارید برای بچه‌تان عزاداری می‌کنید؟ بینگو! بله ساموس است. وقت غضب است! وقت کشتن این آفت است! البته که این مأموریت شکست می‌خورد و خط خونی کرید در اینجا به پایان می‌رسد. از این دیدگاه، کرید زندگی تراژیکی داشت که توسط ساموس شرور به تسخیر درآمده بود. کسی که خانوادهٔ او را نابود کرد. امیدوارم آن ice beam ارزشش را داشته باشد.

۶. لیکوئید اسنیک (Liquid Snake)

بازی: Metal Gear Solid

من به‌خوبی درد فرزندی که به‌خوبی فرزند دیگر را نیست را درک می‌کنم. این مورد اما صد برابر بدتر است. لیکوئید اسنیک تمامی ژن‌های مغلوب را از بیگ باس به ارث برده درحالی‌که برادرش شالید اسنیک تمامی ژن‌های غالب را. دانستن این مسئله و زندگی‌کردن با آن سخت است. می‌توانید تصور کنید با برادرتان بزرگ می‌شوید اما می‌دانید که ژن‌های مزخرف را به ارث برده‌اید درحالی‌که او همهٔ ژن‌های قوی را دریافت کرده است؟ او به طور واقعی در همه زمینه‌ها از شما بهتر خواهد بود. این بی شک به انزجار منتهی شده و انگیزهٔ دائمی تا ثابت کند او بهتر از برادرش، سالید است.

با اینکه ژن‌های مغلوب تا جایی که ما می‌دانیم خیلی خوب بودند زیرا او هوش فوق‌العاده بالایی داشت، مهارت مبارزه عالی و تقریباً در همه چیز استادانه عمل می‌کرد. اگر تنها می‌توانست از ایده «برادر حقیرتر» گذر کند لیکوئید می‌توانست به هر جایگاهی می‌خواهد دست یابد، پول‌دار شود و زندگی‌اش را با خوشی سپری کند ولی نه، این نفرت و حسادت به سالید اسنیک به حدی غیرقابل‌تصور رسید و او باید انتقامش را می‌گرفت. این باعث می‌شود او از سالید اسنیک کتک بخورد، سپس با ماشین تصادف کند و در نهایت توسط ویروس فاکس دای کشته شود. این احتمالاً بدترین سی دقیقهٔ زندگی او بوده است.

۵. بیگ دَدی (Big Daddy)

بازی: Bioshock

این یکی شخصیت جالبی است. مانند دیگر اشخاص حاضر در این لیست خبری از سرگذشت چندان بزرگ و مشکلات دوران کودکی نیست. چراکه برای بیگ ددی، این داستان بایوشاک است که چنین عمل می‌کند.

«آقای بابلز»، لقب دوست‌داشتنی که خواهران کوچک به او داده‌اند، مشغول راه‌رفتن با یکی از دختران کوچولوی هراسان خود، یکی از خواهران کوچک، بود که باید به هر طریقی از آنها محافظت می‌کرد. این کار، کاری شرافتمندانه است اما هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به‌خوبی او انجام دهد. دو دقیقه بعد، آقای بابلز صدای چیزی را می‌شنود که دارد نزدیک می‌شود. او به خواهر کوچک اشاره می‌کند تا پشت او پناه بگیرد تا بتواند از او محافظت کند.

او یک‌صدای ضعیف وزوز می‌شود و آماده حمله می‌شود. زنبورها، گروهی از زنبورها به او حمله می‌کنند و او نیز جلو رفته تا به سمت آنها حمله‌ور شود. او نمی‌تواند به زنبورها آسیب بزند و حس می‌کند همه چیز در بدنش داغ می‌شود. او توسط این هیولایی که آتش از دستش به بیرون زبانه می‌کشد به آتش کشیده شده است. هنگامی‌که سعی می‌کند بلند شود بدنش از حرکت می‌ایستد زیرا او توسط جریان‌های الکتریکی که در حال گذر از بدنش هستند فلج شده است. درحالی‌که به‌آرامی جانش را از دست می‌دهد او به بالا نگاه می‌کند و خواهر کوچکی را می‌بیند که قسم‌خورده بود از او محافظت کند. او توسط یک مرد دستگیر می‌شود و جیغ می‌زند اما ناگهان ساکت می‌شود …

۴. سیمور (Seymour)

بازی: Final Fantasy 10

اولین باری که سیمور از آن کشتی پیاده شد همه به یک چیز فکر می‌کردند «این‌طرف فوق‌العاده شرور است». او شکل و شمایل آنتاگونیست اصلی داستان دارد. صدای لطیفش کمی حواس شما را پرت می‌کند اما من به‌راحتی ماهیت او را شناختم. آنچه من را نگران کرد این بود که وقتی او احضار (Aeon) خود را در بازی بلیتزبال فراخواند. آن احضار عظیم‌الجثه بود و تنها چیزی که می‌توانستم بهش فکر کنم این بود که چقدر باید خودم را به درودیوار بزنم تا او را شکست دهم. وقتی سیمور رفتارش تغییر کرد و سعی کرد با یونا ازدواج کنم شک و ظنم تبدیل به‌یقین شد ولی آیا ممکن است اعمال او ناشی از دیدگاه نادرست از جهان بوده باشد؟

سیمور آرام و موقر است اما سرگذشت تراژیکی دارد. دلیل وجود او تلاش برای پرکردن فاصله میان دو نژاد و برقراری صلح بوده است. این دو نژاد همچنین شامل پدرش، رهبر مردم گوآدو و مادرش یک انسان نیز می‌شود. این نقشه نقش‌برآب می‌شود. در عوض اینکه سیمور به سمبل دوستی و آشتی میان دو نژاد تبدیل شود مایه انزجار هر دو نژاد می‌شود. او یک موجود مشمئزکننده بود و مجبور شد در نیمه‌شب همراه با مادرش از محل زندگی خود بگریزد. مادرش خودش را فدا می‌کند تا به احضار نهایی سیمور تبدیل شود تا او بتواند سین را شکست دهد و تحسین و محبت مردم را به دست بیاورد. این نقشه نیز به نتیجه نمی‌رسد و او به‌قدری از مرگ مادرش ناراحت می‌شود که از او برای شکست سین استفاده نمی‌کند.

برگردیم به زمان حال. من به‌خوبی می‌دانم که کشتن پدرش برای رسیدن به مقام رهبری گوآدو  و آزادکردن هیولاها را در استادیوم برای فریب‌دادن مردم از طریق کشتن آن هیولاها و در کل تلاش برای تبدیل به سین شدن و جهان را نابودکردن اعمالی شرورانه به نظر می‌رسند ولی شما باید مثل او فکر کنید تا بفهمید چرا. او تمام زندگی‌اش تنها بوده است. مورد تنفر واقع شده و والدینش او را تنها گذاشته‌اند. او توسط افکار خودش بزرگ شده است. همه اینها به نظر شبیه زندگی در جهنم می‌آید و چیزهایی که هیچ‌کس نمی‌خواهد دوباره تجربه‌شان کند.

شما فرصت زیادی برای فکرکردن دارید. سین باعث تمام اینها مصیبت‌ها شده است. چرخهٔ بی‌پایان سین. پس چه راه بهتری برای کمک به اسپیرا وجود دارد جز تبدیل‌شدن به سین و نابودکردن همه‌کس و همه چیز تا آنها را از یک‌عمر ناراحتی و بدبختی نجات داد؟ مگر نه؟!… مگر نه؟…

۳. سَرن آرتریوس (Saren Arterius)

بازی: Mass Effect

نخستین بازی مس افکت کاملاً زیر سایه عظمت دو بازی پس از خود قرار دارد. در مقایسه با آنها رنگ می‌بازد ولی بااین‌وجود کار خوبی در ادغام بازیکن با جهان مس افکت انجام می‌دهد. در اولین بازی، آنتاگونیست اصلی داستان سرن آرتریوس است. او یک توریان اسپکتر است. اسپکترها مأموران نخبه‌ای هستند که سربازانی به نظر شکست‌ناپذیرند. سرن مستقیماً به کنسول سیتادل پاسخ می‌دهد و مأموریت‌های مخصوص از جانب آنها انجام می‌دهد. البته این تا موقعی بود که او یاغی نشده بود.

بگذارید یک چیز را از همین ابتدای کار مشخص کنم. سرن هرگز فرد خوبی نبود. او برای جان دیگران ارزشی قائل نبود، همیشه شایعاتی درباره متدهای بی‌رحمانه‌اش در طی مأموریت‌ها به گوش می‌رسد و او همچنین از مخالفان سرسخت رشد و توسعه انسان‌ها و ترقی آنها در جامعه سیتادل بود. مشخص بود که او شخصیت شرور بازی است و در طول بازی او چندان کار خوبی انجام نمی‌دهد. مشکل سوءتعبیر سرن، منطق او برای انجام کار‌های جنون‌آمیز و وحشتناکش بود که پیش از یاغی شدنش رخ‌داده بودند.

در انتها مشخص می‌شود که سرن سعی داشته تمامی نژادها را از انقراض نجات دهد. او باگذشت زمان متوجه می‌شود که تمامی نژادها به دست ریپرها منقرض می‌شوند و حال نوبت کهکشان آنها رسیده بود. او تصمیم می‌گیرد کهکشان را با کمک‌رسانی به ریپرها و در اختیار قراردادن جان‌های ارگانیک به آنها نجات دهد. او تصمیم گرفت در عوض جنگیدن با ریپرها به آنها نشان دهد که برایشان ارزشمند هستند.

متأسفانه، قدرت تصمیم‌گیری و اراده سرن به‌تدریج از بین می‌رود و او به خطرناک‌ترین ابزار ساورین تبدیل می‌شود. او به یک عروسک خیمه‌شب‌بازی و چهرهٔ نقشه‌های ساورین تبدیل می‌شود. سرن جنایات دهشتناکی را علیه کهکشان مرتکب می‌شود و همین باعث می‌شود فرمانده شپرد به مقابله با او برود. فهمیدن اینکه سرن تنها یک عروسک است آن‌هم پیش از کشتن او واقعاً مزه تلخی در دهان باقی می‌گذارد. او شخصیت جالبی دارد اما مانند اکثر کسانی که بر سر راه شپرد قرار می‌گیرند او نیز محکوم به شکست است.

ولی حق در نهایت با سرن بود … ریپرها سر می‌رسند.

۲. اندرو رایان (Andrew Ryan)

بازی: Bioshock

بله می‌دانم که این دومین شخصیت از بایوشاک است ولی این یکی جدی‌تر و قابل‌درک‌تر از مورد قبلی است.

اندرو رایان آنتاگونیست اصلی بخش اعظمی از بازی است. او با داستان رؤیای بزرگ آمریکایی بزرگ شده بود. متولد شده در روسیه، رایان یک کسب‌وکار خانوادگی داشت و در مینسک زندگی می‌کرد که یکی از خطوط مقدم در جنگ جهانی اول بود. پس از جنگ جهانی اول، قدرت جدیدی در روسیه به پا خاست و آنها کسب‌وکار رایان را نابود کردند. این منجر به تلخی و فلسفهٔ شخصی شد که هر موقع مردان بزرگ (انگل‌ها) به قدرت می‌رسند آنها جهان را نابود می‌کنند. این مسئله باعث شد او به آمریکا مهاجرت کند.

در آمریکا او بزرگ شد و مشغول کار خود بود اما باری دیگر فلسفهٔ شخصی‌اش به حقیقت پیوست. «مردان بزرگ» یا «انگل‌های» آمریکا از بمب اتمی استفاده کردند و حال او متوجه شده بود افراد در قدرت می‌توانند هر چیزی که بخواهند به دست بیاورند و هرآنچه که با آنها مخالفت می‌کند نابود کنند. تمامی این اتفاقات به خلق رپچر منتهی می‌شود. مکانی که باهدف «بهشت آزادی و شکوفایی» زیر آب ساخته شد، جایی که بهترین متفکران می‌توانستند آزادانه بیندیشند و هرآنچه که دلشان می‌خواهد انجام دهند. «انگل‌ها» در زیر آب‌های اقیانوس اطلس  دستشان به آنها نمی‌رسید. این طرحی زیبا و ایده‌ای شرافتمندانه بود. او شاید واقعاً می‌توانست چیز فوق‌العاده‌ای خلق کند اما ما با این داستان به‌خوبی آشنایی دارید. چیزی که در ظاهر به این خوبی است باطنش این‌طور نیست.

به طور خلاصه در سقوط رپچر، فانتین جنبشی علیه رایان به راه انداخت، یک روان‌شناس به آنجا فرستاده شد اما او علیه رایان جبهه‌گیری کرد و رایان انتقادات را با قوانین بیشتر و تصمیمات بد جواب داد. او علاقهٔ مردمش را به نفع فرد دیگری از دست داد و علناً با او مخالفت شد. اطلس در جبهه مخالفان به قدرت رسید و رایان تصمیمات افتضاح دیگری گرفت که نتیجه آن جنگ داخلی شد. رایان تبدیل به «انگلی» شد که از آن متنفر بود و داشت همه چیز را بر سر راهش نابود می‌کرد تا به خواسته‌هایش برسد. در انتها او توسط پسر خودش در ویرانه‌های رپچر کشته می‌شود.

۱. فایرفلای ها (مارلین) (The Fireflies)

بازی: The Last of Us

با این مورد شاید نشود ارتباط زیادی برقرار کرد. کمتر کسی میان ما می‌تواند با محصول روابط میان نژادی خراب شده بودن یا بیگانه‌ای کهتر بودن ارتباط برقرار کند. اما به نظرم این مورد به‌اندازه‌ای واقعیت‌گرا هست که بشود درکش کرد. با یک سؤال کلاسیک طرف هستیم «آیا حاضرید یک نفر را فدا کنید تا میلیون‌ها نفر را نجات دهید؟» دو دیدگاه را باید اینجا در نظر گرفت. من با دیدگاهی شروع می‌کنم که کسانی که بازی را انجام داده‌اند با آن آشنایی دارند.

دیدگاه جول مشخصاً دیدگاه شماست. بازی داستانی گیرا را روایت می‌کند و در طول سفرهایتان با الی، شما خودتان را علاقه‌مند به نه‌تنها الی، بلکه پرشدن جای خالی سارا توسط الی برای جول می‌یابید. شما در کنار الی جنگیده‌اید، او را نجات داده‌اید، او شما را نجات داده‌اید و در نهایت به او وابسته شده‌اید. تصور پیداکردن رابطهٔ پدر دختری در یک‌دنیای پس آخرالزمانی به طرز عجیبی دل‌نشین است. من با آن‌طور که جول آخر بازی را رقم زد مشکلی ندارم چراکه به شخص خاص و ارزشمندی که در زندگی‌ام وجود دارد فکر می‌کنم. اگر کسی به من می‌گفت که باید دخترم را فدا کنم تا بشریت را نجات دهم باور دارم که به‌هیچ‌عنوان جان بشریت را به او اولویت نمی‌دادم. اما دیدگاه دیگری نیز وجود دارد.

سویهٔ بی‌غرض و بی‌طرف این قضیه کمی بغرنج است. شما مسئول گروه مقاومتی هستید که کارش نجات بشریت است. شما شاهد قربانی شدن هزاران هزار نفر توسط این بیماری کشنده بوده‌اید. تراژیک است، جهنم مجسم است. سپس متوجه می‌شوید افرادی وجود دارند که نسبت به این بیماری مصون هستند و دکتری را می‌شناسید که می‌تواند به شما کمک کند. مشکل اینجاست که به شما گفته می‌شود برای نجات جهان، میزبان باید کشته شود. مشکل اینجاست که او یک دختر کوچک است و توسط شخصیتی خشن محافظت می‌شود. پس شما چه‌کار می‌کنید؟

فکر می‌کنم من اگر جای هرکس دیگری جز جول بودم می‌گفتم الی را به‌خاطر هدف والاتر بکشیم. منطقی‌ترین پاسخ است. حتی باور دارم الی نیز می‌گفت من را بکشند اگر به معنای نجات جهان بود. مارلین حق دارد و احتمالاً می‌توانست از طریق این فداکاری بشریت را نجات دهد. متأسفانه، جول بر سر راه او قرار دارد و برای انسان‌ها اهمیتی قائل نیست. فقط خودش و الی مهم‌اند.

گاهی اوقات خیر و شر، سفید و سیاه نیستند. گاهی اوقات سعی می‌کنید کار درست را انجام دهید و کسی با شما مخالفت می‌کند. ممکن است در سوی اشتباه تاریخ قرار بگیرید صرفاً به‌خاطر اینکه طرف دیگر پیروز شد. بعضی شخصیت‌های شرور سزاوار تامل بیشتر هستند تا بتوان فهمید دلیل کارهایشان چه بوده است.

منبع: GameFAQs


کنسول بازی سونی مدل PlayStation 5 ظرفیت 825 گیگابایت ریجن 1200 آسیا

صفحه اصلی بازی - اخبار بازی - تریلر بازی - نقد و پیش نمایش | دیجی‌کالامگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. A.B.M.

    Paul Serene در quantum break

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X