۱۰ فیلم ترسناک دههی ۷۰ میلادی که مسیر ژانر وحشت را عوض کردند
در این مقاله با ۱۰ فیلم ترسناک دهه ۷۰ آشنا میشوید که اثری ماندگار و عمیق روی سینما گذاشتهاند و تماشاگران زیادی را شوکه و متحیر کردهاند.
هر دههای که میگذرد آثار به یاد ماندنی و تماشایی زیادی در سینما میبینیم، ولی دههی ۷۰ شبیه موجی خروشان بود که انبوهی فیلم درخشان و درجهیک و ماندگار تقدیم سینمادوستان کرد. فیلمهایی چنان مهم و اثرگذار که تا دههها بعد الهامبخش ساخته شدن آثار مختلف شدند و نام کارگردانها و بازیگرهایشان در تاریخ ماندگار شد.
فیلمهای ترسناک دههی ۷۰ از جمله آثاری بودند که بیشترین تأثیر را روی فیلمهای بعد از خودشان گذاشتند. این دوره سانسورهای سختگیرانه را کنار گذاشته بودند و فیلمسازها بالاخره میتوانستند آنچه را که در ذهن دارند تمام و کمال روی پرده بیاورند.
انتظار و توقع تماشاچیها هم فراتر از قبل رفته بود و حالا میتوانستند خشونتهای عریان و وحشتهای تکاندهنده را روی پرده نگاه کنند و لذت ببرند. همهی اینها موجی تازه از خلاقیت به وجود آورد و کارگردانها را بیشتر و بیشتر ترغیب کرد که فیلمهای مهم و نفسگیری بسازند.
- ۱۰ فیلم ترسناک برتر که در روشنایی روز میگذرند
- ۲۰ فیلم ترسناک برتر سینمای ژاپن
- ۱۲ قهرمان فیلمهای ترسناک که در سختترین شرایط زنده ماندند
۱۰ فیلم ترسناکی که در ادامه میبینید به بهترین شکل ممکن اهمیت فیلمهای دههی ۷۰ و تأثیری را که روی سینما گذاشتند نشان میدهند. فیلمهایی که الهامبخش ساخته شدن بیشمار فیلم مشابه شدند و چنان قدرتی داشتند که زمینهساز شکلگیری برخی جریانات سینمایی پرطرفدار بودند و عناصر مهمی به ژانر وحشت اضافه کردند.
۱۰. مرد حصیری (The Wicker Man)
- محصول: ۱۹۷۳
- کارگردان: رابین هاردی
- بازیگران: کریستوفر لی، ادوارد وودوارد، بریت اکلند
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
کمتر فیلمی در تاریخ سینما مثل مرد حصیری موفق شده با بودجهای بهشدت کم و محدود به موفقیت تجاری اینچنینی برسد و همزمان در بین منتقدان محبوب شود و نظرات مثبت بیشماری دریافت کند.
مرد حصیری فیلم بیادعا و بیتکلفی بود که آن را با نگاهی هنری و سینمایی ساختند و پاداش زحماتشان را هم با بازخورد مثبت تماشاگران و منتقدان گرفتند. بخش زیادی از موفقیت این فیلم مدیون کریستوفر لی است که برای نقشش در این فیلم از همه چیز مایه گذاشت و خودش را تمام و کمال وقف داستان و فیلم و شخصیتش کرد.
کریستوفر لی در شکلگیری و ساخته شدن این فیلم نقشی حیاتی داشت و در مقاطع مختلف به رابین هاردیِ کارگردان کمکهایی بیدریغ کرد تا پروژهای را که همیشه آرزویش کارگردانیش را داشت بسازد. مرد حصیری نمونهی موفق فیلم ترسناک فولکلور است که تأثیرش تا دههها بعد روی فیلمهای مشابه حضور دارد و هر اثری که در این زیرژانر ساخته میشود، نمیتواند از زیر سایهی آن بیرون بیاید.
خلاصه داستان
مأمور پلیسی مذهبی با بازی ادوارد وودوارد به جزیرهای دورافتاده میرود تا به پروندهی گم شدن یک بچه رسیدگی کند، غافل از اینکه چه وحشتی انتظارش را میکشد. او در این جزیره با روستاییهای عجیبی مواجه میشود که اعضای فرقهای خودخوانده هستند و باورهایی متضاد اعتقادهای او دارند. رفتار تکاندهندهی اهالی روستا و اعتقادات مهلکی که دارند، این مأمور پلیس اخلاقمدار را دچار چالشی عمیق میکند و جستوجو برای دختربچهی گمشده تبدیل به معمایی پیچیده و عذابآور میشود.
هرچه این پلیس تلاش میکند به سرنخهای بیشتری دربارهی گم شدن دختربچه برسد، اهالی روستا و گذشتهی تاریک و مرموزشان بیشتر سر راهش قرار میگیرند و اقدامات او را خنثی میکنند.
چند نکتهی جالب
- کریستوفر لی قبول کرد بدون دستمزد در این فیلم بازی کند. او حتی هزینهی تور تبلیغاتی فیلم را از جیب خودش پرداخت کرد و برای معرفی فیلم به سفرهای مختلف رفت و با رسانهها به مصاحبه و گفتوگو پرداخت.
- آنتونی شفر، فیلمنامهنویس فیلم از ابتدا قصد داشت فیلم ترسناک متفاوتی بنویسد که مایههای هنری بیشتری داشته باشد. او که از رویکرد معمول فیلمهای ترسناک و خشونت بیحدوحصر آنها دل خوشی نداشت، سعی کرد جنس دیگری از ترس را در دل مخاطب بیندازد.
- فیلمبرداری یکی از صحنههای فیلم ۱۳ ساعت طول کشید.
- مرد حصیری را بین اکتبر و نوامبر فیلمبرداری کردند و درختها در آن زمان شکوفه نداشتند. برای همین در صحنهای که زنهای باردار را میبینیم، درختهای دستسازی استفاده شده که رویشان شکوفه گذاشتهاند. ادوارد وودوارد گفته یکی از خاطراتی که در ذهنش مانده و هیچوقت فراموشش نمیکند، دیدن درختهایی است که پشت یک کامیون بار زده بودند و برای فیلمبرداری آن صحنه میآوردند.
- سال ۱۹۷۸ برنامهی اکران مجدد مرد حصیری را برای ماه نوامبر چیده بودند، ولی به دلیل اتفاقی اکرانش را عقب انداختند. گویا در یک مکان دورافتاده اعضای فرقهای مذهبی با رهبری کاریزماتیک و شرور که شبیه کاراکتر کریستوفر لیِ این فیلم بود، فاجعهای وحشتناک رقم میزدند و به خاطر همین اکران فیلم را به ژانویه انداختند.
- این فیلم در بیست و پنج لوکیشن مختلف فیلمبرداری شده است.
۹. بیگانه (Alien)
- محصول: ۱۹۷۹
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: سیگورنی ویور، جان هرت، تام اسکریت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸%
یکی از مهمترین دستاوردهای بیگانه، استفادهی از یک مؤلفهی آشنا و محبوب ژانر ترسناک در محیط و داستانی کاملا جدید بود. بارها فیلمهای ترسناکی را دیده بودیم که در آنها قاتلی مرموز و وحشتناک در محیطی بسته پنهان میشد و جان شخصیتهای داستان را به خطر میانداخت. حالا ریدلی اسکات در این فیلم همین ایده را برداشت و در فضا روایتش کرد. جای قاتل خونخوار داستان را موجود فضایی بیگانه گرفت، و جای آدمهایی که قرار است یکی یکی قربانی شوند خدمهی سفینهی فضایی.
ترسناکترین بخش داستان بیگانه، انزوای ویرانگری است که آدمهای فیلم درگیرش هستند. حالا به جای چند دختر و پسر جوان که در یک کلبهی جنگلی یا یک خانهی ویلایی گیر قاتلی سریالی و زباننفهم افتاده باشند، در فضا معلقاند. یعنی دستشان رسما به هیچجا بند نیست و تا فرسنگها دورتر کسی صدایشان را نمیشنود و هیچ آدمیزادی حضور ندارد. اصلا یکی از معروفترین جملههای تبلیغاتی فیلم این است: در فضا کسی صدای جیغ و فریاد شما را نمیشنود.
هوشمندی ریدلی اسکات در همینجاست، او تنش موجود در ایدهی مرکزی را با حضور شخصیتهایش در فضا چندبرابر کرده. مهارت کمنظیر او در کارگردانی و ساخت اتمسفرهای باورپذیر و گیرا، فیلمی خلق کرده که یک دستاورد هنری است. بخشی از این ماجرا به سادگی فیلم برمیگردد. بیگانه بدون جلوههای ویژهی کامپیوتری خیرهکننده و لوکیشنهای متنوع کاری را کرد که خیلی از فیلمهای همدورهاش نتوانستند.
خلاصه داستان
اعضای یک سفینهی فضایی میلیونها سال نوری با هر انسان و تمدنی فاصله دارند و فقط خودشان هستند و خودشان، ولی خیلی زود متوجه میشوند موجودی بیگانه و شرور و مرگبار در سفینهاشان جا خوش کرده. حالا یا باید راهی برای مقابله با این موجود پیدا کنند یا همگی قربانی شوند. وحشت بر تکتک اعضای سفینه که نمیدانند چطور با موجودی ناشناخته و مرموز مبارزه کنند چیره میشود و همه چیز لحظه به لحظه سمت فاجعهای خونین میرود.
چند نکتهی جالب
- برای اینکه جونز، گربهی معروف فیلم در مواجهه با بیگانه واکنش مناسبی داشته باشد، از یک سگ جرمن شپرد استفاده کردند که پشت صفحهای پنهان شده بود و در لحظهی لازم صفحه را برمیداشتند تا گربه با دیدن سگ حالت تدافعی به خودش بگیرد.
- نقش کاپیتان دالاس به هریسون فورد پیشنهاد شده بود ولی او نپذیرفت. نقشی که در نهایت به تام اسکریت رسید.
- زینومورف (موجود بیگانه) کلا ۴ دقیقه در فیلم حضور دارد و تقریبا یک ساعت از داستان میگذرد تا پیدایش شود.
- در طراحیهای اولیهای که برای موجود بیگانه کشیده بودند، روی سرش چشم هم دیده میشد. ولی بعدا تصمیم گرفتند چشم نداشته باشد تا هیبتی ترسناکتر پیدا کند و هیولایی باشد که با بو کشیدن سراغ طعمههایش میرود.
- در تدوین اولیهی بیگانه، مدتزمان فیلم سه ساعت و ۱۲ دقیقه شده بود.
- ریدلی اسکات نسخهی اولیهی فیلم را خونینتر و خشنتر از نسخهی فعلی در آورده بود، اما وقتی آن را برای تماشاگران آزمایشی به نمایش گذاشتند این حجم از خشونت و خون و خونریزی واکنشهای منفی گرفت. از طرفی هم بیم این را داشتند که فیلم درجهبندی X (فقط مخصوص بزرگسالان) بگیرد. برای همین شدت خون و خشونت آن را کم کردند و خیلی از صحنهها حذف شد.
۸. طلوع مردگان (Dawn of the Dead)
- محصول: ۱۹۷۸
- کارگردان: جرج رومرو
- بازیگران: دیوید امج، کن فوری، اسکات راینیگر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴%
پیش از طلوع مردگان جرج رومرو فیلمهای زامبی محور زیادی آمدند و رفتند، ولی کمتر فیلمی مثل آن چنین تأثیر مهمی روی آیندهی ژانر ترسناک و زامبیها گذاشت. این فیلمِ مملو از خشونت و کشتارهای وحشیانه که از همه جایش زامبی و مردهی متحرک بیرون میریخت، در را برای بیشمار فیلم ترسناک با محوریت زامبیها گشود و مسیر فیلمهای ترسناک اینچنینی را هموارتر کرد.
البته که فیلمهای اسلشر و زامبیمحور معمولا آثار خیلی عمیقی نیستند و برای سرگرمی و القای هیجانات و احساسات زودگذر و مقطعی ساخته میشوند. ولی جرج رومرو فیلمش را با میزان قابل توجهی از خلاقیت و مهارتهای سینمایی ساخت تا با طلوع مردگان نفس تازهای به این زیرژانر محبوب و خونبار بدمد.
خلاصه داستان
فیلم در یک فروشگاه میگذرد و نقدهایی هم دربارهی زندگی مصرفگرایانهی آمریکاییها مطرح میکند، ولی اساس ماجرا دربارهی زامبیهاست و کشتن زامبیها. ارتشی از زامبیها کل آمریکا را پر کردهاند و تعداد آدمهای زنده و سالم لحظه به لحظه کمتر میشود. تعدادی از بازماندهها در فروشگاهی گرد هم میآیند و تصمیم میگیرند برای بقای بشریت با لشکر زامبیها مبارزه کنند.
چند نکتهی جالب
- نظام درجهبندی سنی سینمای آمریکا جرج رومرو را تهدید کرد که اگر صحنههای خشن فیلم را حذف نکند، درجهی X به آن میدهند. رومرو اصلا دلش نمیخواست فیلمش با این درجهبندی سنی اکران شود چون درجه X سابقهی خوبی نداشت و خوشنام نبود. در نهایت تصمیم گرفتند فیلم را بدون درجهبندی سنی اکران کنند. هرچند در تبلیغات قید کردند که به دلیل خشونت، افراد زیر ۱۷ سال بهتر است به تماشای فیلم ننشینند.
- گیلن راس از بازیگران زن فیلم، قبول نکرد که در هیچ صحنهای جیغ بکشد چون فکر میکرد کاراکتری که بازی میکند زنی قدرتمند است و اگر جیغ بکشد استقامتش زیر سؤال میرود. جرج رومرو یک بار از او خواست که سر صحنهای جیغ بکشد و او این جواب را داد، و رومرو دیگر چنین درخواستی نکرد.
- برخی از زامبیهایی که در فیلم میبینیم کسانی بودند که واقعا نقص عضو داشتند.
- وقتی فیلم اکران شد بودجهی آن را ۱.۵ میلیون دلار اعلام کردند، اما بعدها مشخص شد که بودجهی واقعی فیلم چیزی حدودی ۵۰۰ هزار دلار بوده و آن رقم را برای خریداران خارجی فیلم اعلام کرده بودند.
- هنوز هم مردم به فروشگاه محل فیلمبرداری فیلم سر میزنند تا آن را از نزدیک ببینند.
- بسیاری از سیاهی لشکرهای فیلم (بهویژه زامبیهایی که نماهای نزدیک از آنها میبینیم) از فامیلها و بستگان عوامل بودند.
- خونهای مصنوعی فیلم با ترکیب رنگ خوراکی، کره بادامزمینی و شیرهی نیشکر درست میشد.
- در فیلم ۹۳ نفر کشته میشوند، ۱۷ انسان و ۷۶ زامبی.
- در صحنهای که دل و رودهی اسلج بیرون میریزد، از رودهی گاو استفاده کردند. تام ساوینی طراح جلوههای ویژهی فیلم نزدیکی یک سلاخخانه زندگی میکرده و ایدهی استفاده از رودهی گاو از آنجا به ذهنش زده بود. ساوینی همچنین گروهی هشت نفره از طراحان گریم داشت که باید گریم ۲۰۰ سیاهی لشکر را درست میکردند تا شکل زامبیها شوند.
- تام ساوینی در جایی گفته بود: «اگر در پیتسبورگ متولد شوید، از بچگی آرزویتان این است که نقش زامبی را در فیلمهای جرج رومرو بازی کنید.»
۷. کری (Carrie)
- محصول: ۱۹۷۶
- کارگردان: برایان دی پالما
- بازیگران: سیسی اسپیسک، پایپر لوری، جان تراولتا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳%
وقتی کری سال ۱۹۷۶ اکران شد، همه دیدند که یک اقتباس با کیفیت از رمان استیفن کینگ چه فیلم محشری از آب در میآید و چه تأثیر عمیقی روی مخاطبان میگذارند. علاوه بر این، برایان دی پالما با ساخت کری یک استاندارد طلایی برای اقتباسهای سینمایی از رمانها و داستانهای ترسناک تعیین کرد که برای سالیان بعد از خودش هم قابل ارجاع بود.
این فیلم ترسناک کلاسیک بنمایهی رمان استیفن کینگ را حفظ کرد و آن را با نقشآفرینیهای خیرهکننده به تصویر کشید.کری بهترین نمونهی اقتباس سینمایی است که از روی یک کتاب عالی ساخته شده و خیلیها سعی کردند با تقلید از آن موفقیتش را تکرار کنند. نسخههای مختلفی از داستان کری ساخته شده که هیچکدام به خوبی فیلم برایان دی پالما نیست.
خلاصه داستان
کری دختری منزوی و خجالتی است که در ارتباط گرفتن با بقیهی آدمها مشکل دارد و همکلاسیهایش مدام او را مسخره میکنند. ولی سختیهای کری در مدرسه خلاصه نمیشود و او در خانه هم باید مادری فوق مذهبی را تحمل کند که از هر فرصتی برای تحقیر و اذیت او بهره میبرد. تا اینکه یک روز کری متوجه قدرتهای ذهنی و ماورایی خودش میشود و از تمام کسانی که به او بدی کردند انتقامی خونین میگیرد.
چند نکتهی جالب
- وقتی سیسی اسپیسک برای نقش آماده میشد، خودش را مدتی از گروه جدا کرد و در انزوا و تنهایی وقت گذراند و اتاق تعویض لباسش را با شمایل و مجسمههای مذهبی تزئین کرد و نسخهی مصور انجیل را خواند.
- پایانبندی فیلم با کتاب متفاوت است و استیفن کینگ از پایانی که در فیلم میبینیم بیشتر از پایانبندی کتاب خودش رضایت دارد.
- استیفن کینگ سال ۲۰۱۰ گفته که برای حق اقتباس رمان کری تنها ۲۵۰۰ دلار دریافت کرده بود که رقم واقعا کمی به حساب میآید. اما خودش میگوید از این ماجرا پشیمان نیست و خیلی خوششانس بوده که از اولین رمانش اقتباس سینمایی ساختند.
- ایدهی کری وقتی به ذهن استیفن کینگ زد که او در یک رختشویخانه کار میکرد. بعضی از شخصیتهای داستان مثل مادر مذهبی کری با الهام از کسانی که آنجا کار میکردند خلق شده.
- کری یکی از اولین فیلمهای مهم جان تراولتا بود.
- سیسی اسپیسک عاشق دیدن واکنش تماشاگران به صحنهی آخر فیلم بود. زمانی که فیلم در نیویورک اکران شده بود به سالنهای مختلف میرفت و کنار مردم مینشست تا واکنش آنها را ببینند و کیف کند.
- کری اولین فیلمی بود که برایان دی پالما با اقتباس از یک رمان ساخت.
- کری در دو رشتهی بهترین بازیگر نقش اول زن (سیسی اسپیسک) و بهترین بازیگر نقش مکمل زن (پایپر لوری) نامزد اسکار شد.
- بعد از موفقیت فیلم در گیشه و محبوبیتش بین مردم و منتقدان، چند فیلم با گرتهبرداری از آن ساخته شد که منتقدان به خاطر تکراری بودن و کپی کردن ایدههای کری حسابی از خجالتشان در آمدند. در این فیلمها معمولا دختری منزوی را تصویر میکردند که در یک دبیرستان یا یک مدرسهی شبانهروزی روزگار میگذراند و بقیهی بچهها اذیتش میکردند، تا اینکه قدرتهای عجیبش رونمایی میشد.
- وقتی سالها بعد از سیسی اسپیسک پرسیدند چه حسی دارد که کری هنوز هم به عنوان یک فیلم ترسناک کلاسیک شناخته میشود، اسپیسک در جواب گفت: «باورم نمیشود مردم هنوز هم کری را فراموش نکردهاند.»
۶. کشتار با اره برقی در تگزاس (The Texas Chainsaw Massacre)
- محصول: ۱۹۷۴
- کارگردان: توب هوپر
- بازیگران: گانر هانسن، ماریلین برنز، جیم سیدو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹%
کشتار با اره برقی در تگزاس فیلمی بهغایت شوکهکننده بود که امکان نداشت دههای به جز دههی ۷۰ در هالیوود ساخته شود. وحشت گروتسکی که این فیلم به نمایش گذاشت هم کلیشههای تا پیش از خودش را به هم ریخت هم جریانی نو در سینما و ژانر وحشت به راه انداخت.
کشتار با اره برقی مخاطب را به دل کابوسی تکاندهنده برد و با خشونت و ترس و وحشتی اغراقشده، استانداردی جدید در ژانر وحشت تعیین کرد. به شکلی که سلیقهی تماشاگران را برای همیشه تغییر داد و مردم متوجه شدند تحملشان در تماشای خشونت و هراس تغییر کرده و وارد مرحلهای پیچیدهتر شدهاند.
توب هوپر با مهارت و استادی تمام دنیایی در فیلمش خلق کرد که باورپذیر و ملموس بود و برای همین ترسی که به بیننده منتقل میکرد اثری ماندگار داشت. به خاطر همین وسواس و دقت در کارگردانی و خلق اتمسفر پرکشش، کشتار با اره برقی تبدیل به اثری مهم شده که تا سالیان بعدش به عنوان متر و معیار یک فیلم ترسناک موفق و غیرکلیشهای شناخته میشود.
خلاصه داستان
چند دوست که به سفری جادهای رفتهاند بنزینشان تمام میشود و فکر میکنند بدترین بلای ممکن سرشان آمده، ولی خبر ندارند چه مصیبتهایی انتظارشان را میکشد. پمپ بنزینی پیدا میکنند که کسی بالای سرش نیست و وقتی به خانهای در آن حوالی سر میزنند، با صورتچرمی معروف مواجه میشوند، روانپریشی خونخوار که روی صورتش ماسکی از جنس پوست انسان زده و با اره برقی به جان همه میافتد. به این ترتیب جدال آنها با قاتلی خستگیناپذیر آغاز میشود، قاتلی که تا تک تک آنها را سلاخی نکند از پا نخواهد نشست.
چند نکتهی جالب
- نمایش این فیلم به مدت ۲۵ سال در فنلاند ممنوع بود.
- کشتار با اره برقی در تگزاس بر خلاف اسم و شهرتش، خون و خونریزی زیادی نمایش نمیدهد. دلیل این ماجرا تصمیم کارگردان بود که میخواست با نمایش حداقل خشونت درجهبندی PG برای فیلم بگیرد و به همین دلیل اکثر صحنههای خشن فیلم بیرون قاب اتفاق میافتد. اما این استراتژی برعکس عمل کرد و باعث شد فیلم حتی ترسناکتر و هراسانگیزتر باشد چون وحشتش با تصور مخاطب شکل میگرفت. در نهایت و بعد از مذاکرههای فراوان، درجهی R به فیلم تعلق گرفت.
- به خاطر بودجهی محدود فیلم، گانر هانسن مجبور بود تنها یک لباس برای نقش صورتچرمی به تنش کند و نمیتوانستند لباس دیگری برایش بیاورند. هانسن مجبور شد چهار هفتهی متوالی همین لباس را تنش کند و زیر آفتاب داغ و سوزان تگزاس مشغول فیلمبرداری شوند. در انتهای کار، لباس او به قدری بو گرفته بود که هیچکس حاضر نمیشد کنار او بنشیند.
- ماسک صورتچرمی دید محدودی داشت و برای همین سر گانر هانسن حین فیلمبرداری بارها به در و دیوار میخورد.
- صورتچرمی سه ماسک مختلف دارد که بسته به موقعیتها و اینکه میخواهد چه کسی باشد، آن را به صورتش میزند. به گفتهی گانر هانسن، صورتچرمی شبیه بچهای بود که قد کشیده و بهشدت از خانوادهی ترسناکش حساب میبرد.
۵. حالا نگاه نکن (Don’t Look Now)
- محصول: ۱۹۷۳
- کارگردان: نیکلاس روگ
- بازیگران: دونالد ساترلند، جولی کریستی، سلیا ماتانیا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵%
یکی از باشکوهترین فیلمهای سینما که بر حسب اتفاق یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای ترسناک هم هست. داستان «حالا نگاه نکن» فقط با دیالوگ و توضیحات جلو نمیرود، بلکه نماها و تصاویر خیرهکنندهی فیلم هم بخش زیادی از روایت را با هنرمندی تمام به پیش میبرد. اتمسفری که در این فیلم جاری است قدرتمندتر از هر دیالوگی عمل میکرد.
«حالا نگاه نکن» با روایت مینیمالیستی و بدون شاخ و برگهای اضافه داستانش را که شبیه کابوس و رؤیایی تمامنشدنی است برای مخاطب تعریف میکند. سبک بصری و قصه به قدری در هم آمیختهاند که یکی را بدون دیگری نمیتوان تصور کرد. بعد از این فیلم خیلیها سعی کردند روش نیکلاس روگ را در فیلمهای خودشان پیاده کنند ولی موفق نشدند.
شکی نیست که موقعیت مکانی فیلم نقش بهشدت مؤثری در شکلگیری اتمسفر منحصربهفرد آن داشته. ونیز شهری سحرانگیز و مبهوتکننده است و نیکلاس روگ از خیابانهای تاریک و کانالهای پرباد این شهر بهترین بهره را برده.
خلاصه داستان
جان بکستر و همسرش بعد از اینکه دختر خردسالشان را از دست میدهند به ونیز میآیند و در آنجا با اتفاقهای مرموز و زنندهای مواجه میشوند. فردی عجیب که شبیه دخترشان است در خیابانهای خلوت ونیز ظاهر میشود و دو خواهر ترسناک و پر رمز و راز پیشبینیهای تکاندهندهای دربارهی زندگی آنها میکنند. در همین حین قاتلی اهالی شهر را به وحشت انداخته.
چند نکتهی جالب
- رنگ سبز و قرمز تقریبا در تمام صحنههای فیلم دیده میشود.
- رناتو اسکارپا بازیگر نقش بازپرس لانگی اصلا انگلیسی بلد نبود و جملاتی را که برایش نوشتند بدون اینکه بداند معنایش چیست حفظ کرد و گفت. این به نفع فیلم تمام شد چون لحن عجیب او به حسوحال صحنه میخورد.
- فیلم بر اساس داستان کوتاهی نوشتهی دافنه دوموریه ساخته شده بود. دوموریه بعد از تماشای فیلم نامهای برای کارگردان نوشت و به او تبریک گفت که چنین فیلم قدرتمندی از روی داستانش ساخته. پیش از حالا نگاه نکن، هفت اثر داستانی دیگر از دافنه دوموریه به فیلم تبدیل شده بود.
- پیدا کردن کلیسایی مناسب فیلم کار مشکلی بود. مسؤول انتخاب لوکیشن فیلم بعد از بررسی چندین کلیسا در ونیز پیشنهاد داد تا دکور یک کلیسا را در سوله بسازند. تا اینکه خوششانسی به عوامل رو کرد و کلیسای سن نیکولو را پیدا کردند. جالب اینجاست که در همان زمان مشغول بازسازی این کلیسا بودند و داربستها و وسایل تعمیرات به کار فیلم آمد.
- نیکلاس روگ عمدا از فیلمبرداری در مکانهای معروف و توریستی ونیز اجتناب کرد چون نمیخواست تصویر همیشگی و آشنایی از این فیلم به مخاطب نشان دهد. همین مسئله اهالی ونیز را کمی ناراحت کرد چون وقتی فیلم اکران شد از تصویری که از ونیز نشان میداد دلخور بودند و تصور میکردند مردم با دیدن آن از سفر به ونیز منصرف میشوند.
۴. ساسپیریا (Suspiria)
- محصول: ۱۹۷۷
- کارگردان: داریو آرجنتو
- بازیگران: جسیکا هارپر، استفانیا کاسینی، فلاویو بوچی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳%
ساسپیریا ترکیب بینقصی است از چند مؤلفهی مختلف و متنوع که معمولا کنار هم چفت نمیشوند و همیشه نتیجهی خوبی نمیدهند، ولی در اینجا فیلمی تماشایی ساختهاند. داریو آرجنتو عناصری را کنار هم گذاشته و با هنرمندی تمام با هم تلفیق کرده که روی کاغذ بهشدت پرریسک به نظر میرسد، چون اگر تعادل را رعایت نمیکرد فیلم با شکست بدی مواجه میشد.
رنگهای تند و روشن، موسیقی غلیظ و پررنگ، صحنههایی از خشونت عریان و داستانی ساده و خطی که پروبال زیادی ندارد ممکن بود هر فیلم دیگری را زمین بزند و از آن تجربهای شکستخورده بسازد. اما همین مؤلفهها اصلیترین عامل موفقیت ساسپیریا بود. داریو آرجنتو موفق شده بود صرفا با خلق اتمسفری نفسگیر و تکاندهنده مخاطبین فیلمش را روی صندلی میخکوب کند و این دستاورد کمی نیست. خیلیها بعد از آرجنتو سعی کردند شیوههای او را تکرار کنند و نتوانستند.
خلاصه داستان
سوزی بانیون فقط دلش میخواست رقص باله یاد بگیرد، ولی وقتی به آکادمی رقصی در آلمان میرفت متوجه میشد هیچچیز آنگونه که به نظر میرسد نیست و اتفاقات مرموز و عجیبی در جریان است که زندگیش را وارد بحرانی تمامنشدنی میکرد. سوزی به امید حضور در آموزشگاهی سطح بالا و حرفهای وارد آنجا شده بود ولی هرجا را نگاه میکرد توطئه و ساحرههای خطرناک و نفرین و وحشت میدید. سوزی که میخواست از جان خودش محافظت کند، به ناچار وارد گودالی از جنون و دیوانگی میشد تا پرده از رازهای این آکادمی عجیب و هولناک بردارد.
چند نکتهی جالب
- ایدهی اولیه داریو آرجنتو دربارهی آموزشگاه بالهای بود که دختران کمسن و سالتر و نهایتا ۱۲ ساله را جذب میکرد. اما استودیو و تهیهکنندهی فیلم سالواتوره آرجنتو (پدر داریو آرجنتو) با این ایده مخالفت کردند چون میدانستند اگر فیلمی با این درجهی خشونت دربارهی دختران زیر سن قانونی ساخته شود، بدون شک توقیفش خواهند کرد و نمایشش ممنوع خواهد شد. داریو آرجنتو سن شخصیتها را بالاتر برد ولی فیلمنامه را تغییر نداد. برای همین دیالوگها به نظر بچگانه میرسند و شخصیتها نسبتا سادهلوحانه رفتار میکنند.
- ساسپیریا به معنی آه کشیدن یا آه کشید است، اما ممکن است معنای نجوا کرد هم بدهد.
- جسیکا هارپر نقشی را در «آنی هال» (Annie Hall) رد کرد تا بتواند در این فیلم بازی کند.
- سال ۲۰۱۸ نسخهی بازسازی شدهی این فیلم به کارگردانی لوکا گوادانینو و با حضور بازیگرانی مثل داکوتا جانسون و تیلدا سویینتون ساخته شد. البته لوکا گوادانینو در نشستهای مطبوعاتی فیلم گفت که این یک بازسازی نیست و با دیدگاه شخصی خودش ساخته شده، چرا که به قول او بازسازی فیلم آرجنتو امکانپذیر نیست.
- پایانبندی ساسپیریا با الهام از خوابی که داریا نیکولدی، از نویسندههای فیلم دیده بود طراحی شد. گویا او در این خواب با ساحرهای نامرئی مواجه شده بوده. نکتهی عجیب و نامأنوسش اینجاست که یک پلنگ زنده هم کنار خودش دیده، پلنگی که منفجر میشد.
- داریو آرجنتو با الهام از خاطرات مادربزرگ داریا نیکولدی به ایدهی این فیلم رسید. مادربزرگ نیکولدی ادعا میکرد که زمانی از یک آکادمی موسیقی در آلمان فرار کرده چون متوجه شده در آنجا به صورت پنهانی مشغول سحر و جادو بودهاند.
۳. آروارهها (Jaws)
- محصول: ۱۹۷۵
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد درایفس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸%
از اولین فیلمهای استیون اسپیلبرگ که هنوز هم یکی از بهترین و محبوبترین ساختههایش به حساب میآید. آروارهها بدون بودجههای نجومی و جلوههای کامپیوتری پیشرفته ساخته شد ولی با این حال و بعد از گذشت چند دهه، هنوز هم یکی از تأثیرگذارترین آثار ژانر وحشت است که حتی الان هم اگر به تماشایش بنشینید متحیر و شگفتزده میمانید.
اسپیلبرگ با آروارهها استاندارد جدیدی برای فیلمهای بلاکباستر مدرن تعیین کرد و جان تازهای به این جنس داستانها بخشید، یعنی فیلمهایی که با محوریت یک جانور یا هیولای خونخوار ساخته میشدند. تا پیش از آروارهها، کسی این مدل فیلمها را جدی نمیگرفت و همیشه به عنوان آثار سطحی و دم دستی شناخته میشدند.
موسیقی تکاندهندهی فیلم همیشه در مغز استخوان بینندهاش رسوخ میکند و فیلمهای زیادی تحت تأثیر آن ساخته شدند که هدفشان تکرار موفقیت اسپیلبرگ بود.
خلاصه داستان
بعد از اینکه کوسهای تشنهی خون شناگری را در دریا سلاخی میکند، مقامات محلی باید تصمیم بگیرند که سواحل را ببندند و جلو ورود عموم را بگیرند یا نه. ولی همانطور که همه میدانیم، طمع پول مانع تصمیم درست میشود و مسؤولین مردم از همه جا بیخبر را به ساحل مرگبار راه میدهند. بالاخره اوضاع بیخ پیدا میکند و تصمیم میگیرند گروهی را برای شکار این کوسهی بیرحم و خطرناک بفرستند.
چند نکتهی جالب
- وقتی فیلم اکران شد بیش از ۶۷ میلیون نفر در آمریکا به تماشای آن نشستند و به این شکل اولین بلاکباستر تابستانی به وجود آمد.
- در زمان پیش تولید، اسپیلبرگ به همراه مارتین اسکورسیزی و جرج لوکاس و جان میلیوس که از دوستانش بودند سری به کارگاهی زدند که کوسهی مکانیکی معروف فیلم در آنجا ساخته میشد. گویا جرج لوکاس سرش را در دهان مکانیکی کوسه گذاشت تا ببیند چطور کار میکند. اسپیلبرگ و میلیوس که میخواستند با او شوخی کنند، با کنترل از راه دور دهان کوسه را بستند تا سر جرج لوکاس در آن گیر کند. اما وقتی خواستند او را بیرون بیاورند، اشکالی فنی به وجود آمد و سر لوکاس در دهان کوسه گیر افتاد. بالاخره با هر تلاش و بدبختی بود لوکاس را رها کردند و از ترس اینکه نکند به کوسهی مکانیکی آسیبی جبرانناپذیر زده باشند، سه نفری از کارگاه بیرون زدند و فرار کردند.
- استیون اسپیلبرگ گفته وقتی برای اولین بار رمان منبع اقتباس فیلم را میخوانده، دلش برای کوسه میسوخته و برای او همذاتپنداری میکرده چون انسانهای داستان به نظرش نچسب و غیرجذاب بودند.
- وقتی ساخت کوسهی مکانیکی تمام شد و خواستند برای اولین بار آن را در آب تست کنند، اتفاق خندهداری افتاد. کوسه غرق شد و تا ته آب رفت و تیمی از غواصها مجبور شدند آن را بیرون بیاورند.
- استیون اسپیلبرگ عمدا نماهای روی آب را جوری میگرفت که تصویری از خشکی در آن دیده نشود، چون نمیخواست تماشاگر فکر کند شخصیتهای فیلم به خشکی و ساحل نزدیک هستند و هر وقت بخواهند میتوانند سمتش فرار کنند. برای همین ترس و تنش صحنه بالاتر میرفت و مخاطب حس میکرد آنها جای دورافتادهای از دریا گیر کردهاند و را گریزی ندارند.
- در ابتدا درجهی R به فیلم داده بودند، اما وقتی تصاویر اندام قطع شده را از فیلم حذف کردند درجهی PG گرفت.
۲. جنگیر (The Exorcist)
- محصول: ۱۹۷۳
- کارگردان: ویلیام فردکین
- بازیگران: لیندا بلیر، جیسون میلر، الن برستین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳%
روی کاغذ، جنگیر شبیه فیلمی نیست که در فهرست محبوبترین فیلمهای ترسناک قرار بگیرد. مضامین زنندهی بسیاری دارد و داستانش به قدری جنجالی است که خیلیها را به فکر فرو میبرد. اما با این حال ویلیام فردکین فیلمش را جوری ساخته که حتی کسانی که معمولا نسبت به اینجور فیلمها موضع دارند و اعتقادات سفت و سختشان مانع از تماشایشان میشود، نمیتوانند جلو خودشان را بگیرند و بارها به تماشای آن مینشینند.
جنگیر روی کهنترین ترسهای بشر دست گذاشته و برای همین موفق شده آدمهای زیادی را درگیر خودش کند. فرقی ندارد آدمی مذهبی هستید یا بیاعتقاد، در هر صورت با دیدن این فیلم حسی از ترس و وحشت و هراس را تجربه میکنید که نمونهاش کمتر پیدا میشود. هر فیلم ترسناکی که بعد از جنگیر ساخته شد و داستانش را بر تسخیر شدن آدمها به دست شیطان و ارواح پلید بنا کرد، مستقیم یا غیرمستقیم از فیلم فردکین الهام گرفته و تأثیر آن قابل انکار نیست. جنگیر به همه نشان داد که چگونه باید حضور ارواح شیطانی درون بدن یک دختر جوان را روی پردهی بزرگ به تصویر کشید تا میلیونها نفر به وحشت بیفتند.
با اینکه عمده توجه و تمرکز همه روی داستان و جریان تسخیر شیطانی است، نباید فراموش کنیم که نقشآفرینی درخشان مکس فون سیدو، جیسون میلر، الن برستین و لیندا بلیر نقش مهمی در شکلگیری این فیلم ترسناک کلاسیک داشته. بازیگرانی که با اجرای خود گرمایی انسانی به فیلم بخشیدند و ترس موقعیتها را چندبرابر کردند.
خلاصه داستان
روحی پلید و شیطانی بدن دختری جوان و معصوم را تسخیر کرده و دارد ذره ذره جسم و روان او را فرسوده و متلاشی میکند. کشیشی جوان با کمک یک کشیش پیشکسوت که انگار در گذشته با این روح شیطانی برخورد داشته، در تلاشاند تا دختر بینوا را از شر شیطان نجات دهند.
چند نکتهی جالب
- تا مدتها بعد از اکران فیلم، متعصبین مذهبی که گمان میکردند جنگیر برای تجلیل از شیطان ساخته شده نامههای تهدیدآمیز برای لیندا بلیر مینوشتند و او را تهدید به مرگ میکردند. استودیو وارنر چند بادیگارد استخدام کرد که به مدت شش ماه از جان او محافظت میکردند.
- جیسون میلر در مصاحبهای گفته بود که با ویلیام فردکین درگیر دعوایی کلامی شده بود چون فردکین بغل گوشش شلیک کرده تا واکنش شوکه شدن او طبیعی در بیاید. میلر به فردکین گفته بود که او یک بازیگر است و میداند چطور خودش را شوکه نشان دهد، و نیازی نیست کنار گوشش شلیک کند.
- تأثیر فیلم جنگیر روی مخاطبان به حدی بود که در زمان اکرانش چند مأمور اورژانس نزدیک سالنهای سینما مستقر میشدند تا به کسانی برسند که در اثر دیدن فیلم غش میکردند یا حملات عصبی بهشان دست میداد.
- استودیو قصد داشت مارلون براندو را برای بازی در نقش پدر مرین بیاورد، اما ویلیام فردکین مخالفت کرد چون معتقد بود با حضور براندو، فیلم زیر سایهی او میرفت و از اهمیت داستانی که قصد تعریفش را داشت کاسته میشد.
- صدای شیطانی لیندا بلیر را بازیگر دیگری به نام مرسدس مککمبریج در میآورد.
- در فیلم فریمهایی قرار دارد که اگر پلک بزنید از دستش میدهید. برای مثال در صحنهای که کشیش خواب میبیند مادرش از پلههای مترو بالا میآید، نمایی از چهرهای شیطانی برای یک لحظه ظاهر میشود و میرود.
۱. هالووین (Halloween)
- محصول: ۱۹۷۸
- کارگردان: جان کارپنتر
- بازیگران: جیمی لی کورتیس، دونالد پلیسنس، نانسی کیز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶%
جان کارپنتر با هالووین برای فیلمهای ترسناکی که دربارهی قاتلهای سریالی خونخوار و سمج ساخته میشوند یک استاندارد طلایی تعیین کرد. نام هیولای چاقو به دست این فیلم یعنی مایکل مایرز تا سالهای زیادی ترس و وحشتی فراگیر در قلب و ذهن تماشاگران سینما ایجاد میکرد و در تاریکی شب ماسک بیحس و وحشتناکش را تصور میکردند.
فیلم کارپنتر بودجهی بهشدت کمی داشت و با محدودترین امکانات ساخته شد، ولی به موفقیتی بزرگ رسید که در تاریخ فیلمهای ترسناک مستقل کمسابقه است. بعد از هالووین، فیلمهای اسلشر مشابه زیادی ساخته شد و همه سعی میکردند به استاندارد آن نزدیک شوند. جان کارپنتر با کمک قاتل معروف فیلمش کاری کرد تا فیلمهای ترسناک اسلشر برای همیشه تغییر کند، چون مؤلفههایی به وجود آورد بدیع و دیدنی.
خلاصه داستان
مایکل مایرز در ۶ سالگی خواهر بزرگترش را به شکلی فجیع به قتل میرساند و برای ۱۵ سال در حبس میماند. محلهی زادگاهش طی این سالها در آرامش به سر برده و اهالی بهتدریج توانستهاند فاجعهی گذشته را پشت سر بگذرانند. تا اینکه یک شب هالووین، مایکل مایرز فرار میکند و وحشتی تازه روی سر اهالی این محله فرو میریزد.
چند نکتهی جالب
- با بودجهای معادل ۳۰۰ هزار دلار، هالووین موفق شد در گیشه به فروش ۴۷ میلیون دلاری برسد و یکی از موفقترین فیلمهای مستقل سینما نام بگیرد.
- در نسخهی اولیهی فیلمنامه، اتفاقات طی چند روز میافتاد. به دلیل بودجهی محدود تصمیم گرفتند کل ماجرا در یک روز روایت شود تا هزینههای تغییر لباس بازیگران و موقعیتهای صحنه را بکاهند. در نهایت تصمیم گرفتند داستان در ترسناکترین شب سال یعنی هالووین روایت شود.
- هالووین اولین فیلم بلندی بود که جیمی لی کورتیس در آن بازی کرد.
- جان کارپنتر داستان فیلم را با الهام از خاطرهای که دوران دانشجویی داشت نوشت. گویا از طرف دانشگاه سری به یک بیمارستان روانی زده بودند و کارپنتر در آنجا پسربچهای را میدید که «با نگاهی پر از شرارت» به او خیره شده. نگاهی که کارپنتر را حسابی ترساند.
منبع: tasteofcinema
با سلام
به نظرم باید فیلم طالع نحس رو هم به لیست اضافه میکردیذ.
می بخشین نام فلمی را فراموش کردم چطور پیدکنم ؟
تو اون زمانی که «فیلم کوچیک» رواج داشت فیلمی دیدم به نام «چه کسی شوخی میکنه» کمدی ترسناک بود که بیشتر جنبه کمدی داشت و دوبله هم بود.
کسی میدونه اسم واقعی این فیلم چیه؟
واقعا عجیبه که طالع نحس رو ننوشتید
من فقط خنده م میگیره از این لیست….آقا شما بر اساس کدوم مقیاس اومدین فیلم پر از همذات پنداری جن گیر رو با دیگر فیلمها مقایسه کردین…جن گیر فیلم.ترسناک همه ادوار هست ب نظر من…بقیه فیلما کمدین در مقابل جن گیر…جنگیر تا سالها اثرش،ذهن و روح رو درگیر میکنه…
معلومه از اینایی هستی که دو تا فیلم ترسناک تو عمرت ندیدیXD
احمق خام مهم ترسناک محتوایی هست نه جن و روح و این چرت و پرتا تو داخل عمرت دوتا فیلم درست ندیدی پس دهنت ببند