۱۰ فیلم اکشن برتر دستکمگرفتهشده دهه ۲۰۱۰ از بدترین به بهترین
با آغاز دههی دوم قرن بیست و یکم و پیشرفت روزافزون تکنولوژی، سینمای اکشن به لحاظ ساخت و پرداخت سکانسهای اکشن پیشرفت چشمگیری کرد. به ویژه در سینمای ابرقهرمانی که به جلوههای ویژه وابستگی بسیار دارد و بدون استفاده از تکنیکهای روز، قطعا چنین مورد قبول مردم قرار نمیگرفت. اما آن فیلمها به قدر کافی دیده شدهاند و مخاطب و منتقد هم به اندازهی کافی به آنها پرداخته است. در این لیست ۱۰ فیلم اکشنی را مرور خواهیم کرد که در این دهه ساخته شدهاند اما عموما کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
از سویی دیگر این دهه با اکران فیلم «مد مکس: جاده خشم» (mad max: fury road) همراه بود که نقطه اوجی در سینمای اکشن به حساب میآید و میتوان تمام فیلمهای اکشن قبل و بعد از ساخته شدنش را با متر و معیار آن اندازه گرفت. جرج میلر کارگردان فیلم توانسته بود اثری بسازد که بسیاری از اکشنسازان آرزوی آن را دارند؛ یعنی ساختن فیلمی که زمانش به تمامی در نبرد و تعقیب و گریز بگذرد و در عین حال شخصیتهایی همدلیبرانگیز داشته باشد و ریتم فیلم هم با افت مواجه نشود. این موضوع از این جهت اهمیت پیدا میکند که عموم کارگردانان در فیلمهای اکشن خود، سکانسهای خاصی را جداگانه به شخصیتپردازی اختصاص میدهند و در سکانسهای اکشن فقط بر نبرد دو طرف یا تعقیب و گریز و انفجار توجه دارند. به همین دلیل ریتم فیلم مدام با افت و خیز مواجه میشود؛ یا در شرایطی دیگر در نیمهی اول فیلمشان شخصیتها را معرفی میکنند و در نیمهی دوم به نبرد میان آنان و ردیف کردن سکانسهای درگیری میپردازند. اگر هماکنون تمام فیلمهای ابرقهرمانی این ده ساله را در ذهن مرور کنید متوجه خواهید شد که از چنین قاعدهای پیروی میکنند.
اما در این میان بودند فیلمهایی که علی رغم داشتن پتانسیلهای لازم جهت دیده شدن، چندان مورد توجه قرار نگرفتند؛ دلیل این امر هم به موضوع سادهای برمیگردد؛ میزان هزینهی فیلمهای اکشن چنان بالا رفته و داشتن بودجههای عظیم چنان مهم شده، که فیلمهای کوچکتر در این میان نادیده گرفته میشوند. داشتن بودجهی بیشتر به معنای تبلیغات بیشتر است و این یعنی مهجور ماندن فیلمهای جمع و جورتر.
از سوی دیگر سلیقهی مخاطب هم تغییر کرده و برخی از فیلمهایی که ممکن بود در زمانهی دیگری مورد اقبال مردم قرار بگیرند، امروزه چندان جدی گرفته نمیشوند. مخاطب امروز زمان بسیاری را صرف دیدن یک نوع خاص از فیلمها میکند و همین سبب میشود که از جریانهای متفاوت فیلمسازی دنیا دور بماند. هنوز هم در این جهان فیلمهای اکشنی ساخته میشوند که به تمامی وابسته به تکنیکهای کامپیوتری نیستند و جلوههای ویژهی آنها میدانی است. یا فیلمهایی که زمینهی داستانی آنها سبب پیدایش سکانسهای نبرد میشود، وگرنه تمرکز سازندگان بر موضوعی خاص یا شخصیتی منحصر به فرد است. در چنین چارچوبی تصور میکنم که تماشای فیلمهای اکشنی که حال و هوای متفاوتی با جریان روز سینما داشته باشند و کمی ما را از آن فضای آشنا خارج کنند، خالی از لطف نباشد.
۱۰. تعصب آمریکایی (American ultra)
- کارگردان: نیما نوریزاده
- بازیگران: جسی آیزنبرگ، کریستین استیوارت
- محصول: ۲۰۱۶، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۴٪
زمانی که فیلم «تعصب آمریکایی» اکران شد، بسیاری تصور میکردند که بمب آن فصل باکس آفایس همین فیلم است. جسی آیزنبرگ و کریستین استیوارت ستارهای فیلم بودند و ظاهرا چیزی نمیتوانست جلوی فروش سرساماور فیلم را بگیرد. کریستین استیوارت در آن زمان با حضور در مجموعه فیلمهای «گرگ و میش» (twilight) در جهان شناخته شده بود و جسی آیزنبرگ هم در فیلمی مانند «شبکه اجتماعی» (the social network) درخشیده بود. حداقل گمان میرفت که مخاطب نوجوان به خاطر کریستین استیورات هم که شده از فیلم استقبال کند. اما چنین نشد و در نهایت هم «تعصب آمریکایی» در گیشه شکست سختی خورد.
دلیل آن هم به زمانهی ساخته شدن فیلم بازمیگشت. داستان فیلم، داستانی تریلر با المانهای سینمای جاسوسی و عاشقانه و کمدی است. زمانی چنین فرمولی جواب میداد و مخاطب برای تماشای آآثاری با چنین مضامینی سر و دست میشکست. حال اگر بازیگر محبوبش هم در فیلم ظاهر شده بود که دیگر چه بهتر.
اما زمانه عوض شده، دیگر مخاطب حتی اگر ستارههای محبوبش هم در این فیلمها باشند به سراغشان نمیرود. زمانی نبردهای اطلاعاتی میان طرفین ماجرا محبوبیت داشت، اما اکنون جیمز باند هم که باشی، باید مدام منفجر کنی تا دلی را به دست بیاوری. دیگر خبری از فروش فیلمی با داستانی جمع و جور نیست.
داستان فیلم داستان بامزهای است. امکان کمی وجود دارد که با دیدن چند دقیقهی افتتاحیهی آن از تماشایش سرخرده شوید و آن را نصفه کاره رها کنید. به ویژه این که جسی آیزنبرگ هم خوب بلد است کاری کند که مخاطب با او همراه شود؛ حتی اگر یک جاسوس باشد و خودش هم به درستی نداند که چی به چیست.
«مایک در فروشگاهی کار میکند. او جوان علافی است که تمام وقت خود را با دوستش سپری میکند و کاری جز عیاشی ندارد. روزی چند نفری به محل کار او حمله میکنند و درست زمانی که مایک تصور میکند دخلش آمده به طرزی عجیب سارقان را در کمال حیرت از پا درمیآورد. او از توانایی خود در هنرهای رزمی خود هاج و واج مانده و نمیداند چگونه این کار را انجام داده است. او به چیزی مشکوک میشود تا این که کشف میکند یک مامور مخفی سازمان اطلاعاتی آمریکا است و حتی خودش هم خبر نداشته است …»
۹. به پانچ خوش آمدید (welcome to the punch)
- کارگردان: اران کریوی
- بازیگران: جیمز مکاووی، مارک استرانگ
- محصول: ۲۰۱۳، بریتانیا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۸٪
زیرژانری در سینمای انگلستان نام دارد که میتوان آن را تریلرهای زندگی زیرزمینی در لندن نامید. در این فیلمها لندن بارانی و کثیفی را میبینیم که همهی اتفاقاتش در شب جریان دارد. آدمها کمتر روشنایی روز را میبینند و اگر هم در ساعات روز به خیابان بروند، هوا ابری است و گرد مرگی بر فضا پاشیدهاند. این محیط جان میدهد برای پرداختن به داستانهایی سرد و تلخ؛ داستانهای مردان و زنانی که نمیتوانند به کسی یا چیزی اعتماد کنند و باید به خودشان متکی بمانند.
فیلم «به پانچ خوش آمدید» ادغام دو زیرژانر دیگر را هم در خود دارد؛ اول سینمای سرقت و دیگری فیلمهای پلیسی که متکی است بر تحقیقات پلیس یا پلیسها برای دستگیری جنایتکاران. در این جا فیلمساز به قدر کافی زمان به هر دو طرف برای معرفی خود داده و همین هم باعث میشود که تماشاگر درکی از روحیات هر دو پیدا کند و با داستانشان همراه شود.
بازی مارک استرانگ و جیمز مکاووی هم خوب است و به درآمدن شخصیتها کمک بیشتری کرده. میماند سکانسهای اکشن که آنها هم قابل قبول هستند و مخاطب را ناراضی از سالن سینما به بیرون نمیفرستند. اما فارغ از همهی اینها روحیهای انگلیسی در فیلم جریان دارد که آن را از همتایان آمریکاییاش جدا میکند. در این جا روابط و شخصیتپردازی همان قدر مهم است که سکانسهای نبرد و تعقیب و گریز؛ شاید هم به همین دلیل بوده که فیلم «به پانچ خوش آمدید» چندان دیده نشده است؛ بالاخره اکثر مخاطبان سینمای اکشن فقط به دنبال ذرهای سرگرمی هستند و حال و حوصلهی کمی برای تعقیب داستان مردانی دارند که شرافت و آبرویشان در گروی کاری است که انجام میدهند.
«تبهکاری سرشناس به نام جیکوب بعد از این که برای فرزندش مشکلی پیش میآید، مجبور میشود که بعد از سالها به لندن بازگردد. در این میان پلیسی که مدتها به دنبال او است و نمیتوانسته پیدایش کند، از قضیه با خبر میشود. حال فرصتی استثنایی پیش آمده که آن تبهکار دستگیر شود اما داستان به همین سادگیها هم نیست و جیکوب هم نقشهای در سر دارد …»
۸. کیک- اس (kick- as)
- کارگردان: متیو وان
- بازیگران: آرون تایلر جانسون، نیکلاس کیج و کلویی گریس مورتس
- محصول: ۲۰۱۰، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۶٪
از بسیاری جهات فیلم «کیک- اس» از زمان ساخته شدنش جلوتر بود. هنوز سینمای ابرقهرمانی چنین حاکمیت خود را رسمیت نبخشیده بود و هنوز این همه فیلم با حضور این همه مردان و زنان با قدرتهای ویژه بر پرده نقش نبسته بود. در چنین شرایطی استبود که کارگردان خوش ذوقی مانند متیو وان، دست به کار شد و پارودی جذابی برای دست انداختن این نوع سینما ساخت.
پارودی زیر مجموعهای از سینمای کمدی است که کارش هجو فیلمهای محبوب یا ژانرهای دیگر سینمایی است. اصلا هر چیزی که در میان عامه مردم طرفداران بسیار داشته باشد و به فرهنگ آنها راه پیدا کرده باشد و تعداد افراد بسیاری آن را بشناسند، میتواند دستاویزی قرار بگیرد برای ساخته شدن یک اثر پارودی.
متیو وان هم به پارودی سینمای ابرقهرمانی نشسته اما او فقط از الگوها و کلیشههای این ژانر برای خنداندن تماشاگر خود استفاده نمیکند، بلکه نیشی هم به مخاطب نوجوان فیلمهای این چنینی که غرق در رویاهی خود هستند، میزند. در داستان پسری حضور دارد که تحت تاثیر چنین فیلمهایی است. او بهرهمند از هیچ قدرت خاصی نیست و با یک انسان معمولی هیچ فرقی ندارد اما دوست دارد که ابرقهرمان باشد. از سر جوگیری لباسی تهیه میکند و خودخوانده به مبارزه با جرم و جنایت میرود. البته فیلم تلاش او را تحسین میکند و پاداشی هم در انتظارش است.
در هر صورت تصور میکنم که تماشای این فیلم برای مخاطب امروزی که تعداد بیشتری فیلم ابرقهرمانی از مخاطب آن زمان دیده، جذابتر باشد. دلیل این موضوع هم ساده است؛ کلیشههای ژانر ابرقهرمانی نه تنها تغییر نکرده، بلکه کماکان جواب میدهد و خوب هم میفروشد.
«پسری دبیرستانی که تحت تاثیر سینمای ابرقهرمانی و فیلمهایی است که دیده، دوست دارد که یک ابرقهرمان باشد. اما مشکل این جا است که او هیچگونه قدرت خاصی ندارد. او نام خود را کیک- اس می گذارد و برای مبارزه با جرم و جنایت اقدام میکند. اما نه تنها در کار خود موفق نیست، بلکه در یک مصیبت بزرگ هم گرفتار میشود. حال او باید با پلیسی قدیمی و دختر ۱۰ ساله او همکاری کند تا بتواند از این مخمصه خارج شود چرا که تنها راه نجات، دستگیری یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر است …»
۷. رد (RED)
- کارگردان: روبرت شونتکه
- بازیگران: بروس ویلیس، مری لوییز پارکر، جان مالکوویچ، مورگان فریمن و هلن میرن
- محصول: ۲۰۱۰، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۱٪
«رد» پارودی دیگری در این فهرست است. فیلمی که از کلیشههای ژانر اکشن، به ویژه اکشن/ جاسوسیهای قدیمی استفاده میکند و در خنداندن مخاطب خود هم موفق عمل میکند. قبل از رسیدن به خود فیلم ذکر یک نکته در توضیح نام آن ضرورت دارد؛ «RED» در این جا به معنای «قرمز» نیست، بلکه مخفف «retired, extremely dangerous» است. پس نمی توان عنوان فیلم را ترجمه کرد.
در این جا فیلمساز یکی از شمایلهای اصلی سینمای اکشن در دهههای هشتاد و نودی میلادی یعنی بروس ویلیس را به خمدمت گرفته و کسی مانند هلن میرن را که میتواند نمادی از سینمای جاسوسی انگلستان باشد فراخوانده، تعدادی پیرمرد دیگر را هم دور آنها جمع کرده تا نمایش دهد که هنوز دود از کنده بلند میشود. این آدمیان در سلسله حوادثی گرفتار میشوند و به طرزی درخشان از پس تمام مشکلات بر میآیند. البته این وسط مقدار زیادی خنده و شوخی و البته دست انداختن فیلمهای محبوب سینمای اکشن هم وجود دارد که اگر فیلمهای زیادی دیده باشید، بیشتر از تماشای «رد» لذت خواهید برد.
جذابترین شخصیت فیلم بدون شک شخصیت پارانوییدی است که جان مالکوویچ نقشش را بازی میکند. او مامور سابق اطلاعی است که هنوز در دوران جنگ سرد زندگی میکند و تصور میکند که همه جا دشمنی او را دنبال میکند. این سرگشتگی تا بدان جا است که حتی خود را در جایی در زیرزمین پنهان کرده که گیر آن دشمن فرضی نیوفتد؛ این در حالی است که اصلا کسی به دنبالش نیست و همهی اینها خیالات او است. بعدا که کمی با دنیا آشتی میکند و به جهان زندگان بازمیگردد و با دیگر رفقا همراه میشود، میفهمیم که با این همه توانایی در از بین بردن دشمن، حتما دشمن چندانی برایش باقی نمانده و نیازی نبوده که خود را چنین مخفی کند.
ترکیب بازیگران فیلم عالی است. جمع بزرگان جمع است و اگر بخواهیم ایرادی از فیلم بگیریم، میتوانیم به عدم استفادهی درست از پتانسیلهایی کنیم که لابهلای اثر وجود داشته اما از آنها استفاده نشده است؛ وگرنه فیلم «رد» به راحتی میتوانست در صدر این فهرست قرار بگیرد.
«فرانک یک مامور قدیمی سازمان اطلاعاتی آمریکا است. مدتی است که معاون رییس جمهور آمریکا به شکلی مخفیانه دستور قتل عدهای از افرد را که در مامورتی مخفی در کشور گواتمالا شرکت داشتهاند صادر کرده. این معاون رییس جمهور که قصد دارد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند، حال میخواهد رد خود را از آن عملیات پاک کند. فرانک که در آن عملیات شرکت داشته متوجه میشود که همهی همقطارانش کشته شدهاند جز او و حتما نفر بعدی خودش است. پس به دنبال تعدادی از افراد بازنشسته و قدیمی میرود تا بتواند از کمک آنها استفاده کند …»
۶. آنتروپوید (anthropoid)
- کارگردان: شان الیس
- بازیگران: کیلین مورفی، جیمی دورنان
- محصول: ۲۰۱۶، بریتانیا، فرانسه و جمهوری چک
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۶٪
به طرز عجیبی این فیلم خوب با محوریت جنگ جهانی دوم دست کم گرفته شده و بسیاری آن را ندیدهاند. این موضوع زمانی مهم میشود که فیلم به یکی از شجاعانهترین عملیاتهای تاریخ جنگ دوم میپردازد که کمتر از آن در سینمای آمریکا سخنی به میان آمده است؛ آن هم قضیهی معروف ترور راینهارت هایدریش از مقامات ارشد حزب نازی در ۱۷ می سال ۱۹۴۲ است. هایدریش که به قصاب پراگ معروف بود در عملیاتی متهورانه توسط دو تن از سربازان فراری ارتش چکسلواکی ترور شد. هایدریش را بسیاری شیطان صفتترین و ظالمترین فرد آلمان نازی میدانستند که طراحی بسیاری از عملیاتها با او بود. پس این همه نادیده گرفتن شدن ماجرای ترور او توسط دو وطن پرست چندان منطقی به نظر نمیرسد.
وقتی فیلم «آنتروپوید» (آنتروپوید کلمهای است که به آن عملیات اطلاق میشود) با بازی کیلیان مورفی اکران شد، به نظر میرسید که حال باید با اقبال مخاطب مواجه شود؛ به ویژه که فیلم هم اثر خوبی از کار درآمده و هم در ساختن سکانس مفصل ترور موفق عمل کرده، هم مقاومت جانانهی پایانی سربازان ارتش چکسلواکی را به خوبی ترسیم کرده و هم وحشت حاکم بر فضای زندگی زیر نظر مردی چنین ترسناک را به خوبی درآورده است.
در چنین چارچوبی با یک تریلر جذاب روبهرو هستیم که هم به قدر کافی اکشن دارد، هم از هیجان آثار جاسوسی برخوردار است و هم مانند دیگر فیلمهای مرتبط به جبههی مقاومت در زمان جنگ جهانی دوم پر است از آرمانگرایی، فداکاری و تلاش برای کسب افتخار. فیلمساز به خوبی میداند که برای بهتر شدن فیلمش، باید کمی هم چند دستگی میان جبههی خیر ماجرا برقرار باشد و کمی هم شک و گمان نسبت به افرد این ور داستان ایجاد کند.
اما ظاهرا مخاطب امروز دیگر کاری به آن دوران سیاه ندارد و احتمالا نام هایدریش را هم هیچگاه نشنیده است. یا در نگاهی بدبینانهتر تمایلی به یادگیری و فهم تاریخ ندارد؛ چرا که ترور هایدریش با توجه به میزان نفوذ او در دل نیروهای آلمانی چهرهی اروپا را تغییر دارد.
«دو سرباز ارتش چکسلواکی که در تبعید زندگی میکنند، مخفیانه وارد خاک کشور خود میشوند. آنها ماموریت دارند که یکی از قدرتمندترین افراد آن زمان اروپا را به قتل برسانند. این مرد راینهارت هایدریش است که فعلا ریاست نیروهای آلمان نازی در چکسلواکی را در اختیار دارد و یکی از بلندپایهترین مقامات امنیتی هم به شمار میرود. حال این دو سرباز به چکسلواکی رسیدهاند و متوجه میشوند که نمیتوانند به هیچ کس اعتماد کنند و وسایل کافی هم در برابر ارتش تا بن دندان مسلح نازی در اختیار ندارند اما …»
۵. متفقین (Allied)
- کارگردان: رابرت زمکیس
- بازیگران: برد پیت، ماریون کوتیار
- محصول: ۲۰۱۶، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۰٪
این هم فیلم دیگری است که داستانش در زمان جنگ دوم جهانی میگذرد و یک عملیات ترور در مرکز آن است. فیلم «متفقین» روی کاغذ ترکیب برندهای دارد؛ بازیگرانش برد پیت سرشناس و ماریون کوتیار ستاره هستند، استیون نایت فیلمنامهاش را نوشته که فیلم خوب «لاک» (locke) با بازی تام هاردی را نوشته و کارگردانی کرده و در ساخته شدن سریالی مانند «تابو» (taboo) باز هم با بازی تام هاردی دست داشته است و رابرت زمکیسی آن را کارگردانی کرده که آثار معرکهای مانند «بازگشت به آینده» (back to the future) یا «فارست گامپ» (forrest gump) را از او به خاطر داریم. این فیلم با این هزینه و این تیم سازنده قطعا برای فتح گیشه و کشاندن دسته دسته مخاطب به سالن سینما ساخته شده بود اما چنین نشد و نتوانست از این ترکیب محشر به خوبی استفاده کند.
«متفقین» قطعا فیلم خوبی در حد بهترین فیلمهای رابرت زمکیس نیست اما نمیتوان منکر این شد که میتواند اوقات خوشی را برای مخاطب خود رقم بزند. در هر صورت بدترین کار او هم چند سر و گردن از کار کارگردانهای معمولی بالاتر است؛ چرا که او میداند چگونه داستان خود را تعریف کند و قدر یک قصهگویی خوب را میداند. شاید دلیل این عدم استقبال مخاطب از فیلم، عدم موازنهی مناسب میان بخش عاشقانهی اثر با بخش جاسوسی و اکشن آن است. الگو همان الگوی قدیمی فیلمهایی است که در گذشته بسیار مورد اقبال تماشگر بودند؛ یعنی پرداختن به تناقضی که میان انجام وظیفه در قبال کشور و انسانیت از یک سو در طول جنگ وجود دارد و پایبند ماندن به عشقی آتشین. همیشه قهرمانان درامهای این چنین سر یک دو راهی اخلاقی قرار میگیرند و باید یکی را انتخاب و دیگری را قربانی کنند.
در این میان یک پیچش ناگهانی هم در داستان وجود دارد که حسابی شما را غافلگیر خواهد کرد. در واقع زمکیس تا توانسته در برابر شخصیت اصلی خود با بازی برد پیت انتخابهای سخت قرار داده و او باید با هر انتخاب و قدم گذاشتن در مسیری خاص، بخشی از وجود خود را قربانی کند.
سینمای آمریکا سالها در ساختن فیلمهای ژانر تمرین کرده و به تبحر رسیده است و میتوان حداقل از استانداردهای فیلمهای مبتنی بر الگوهای ژانر آنها مطمئن بود. پس شک و تردید چندانی نباید داشت و میتوان با خیال راحت به تماشای فیلم «متفقین» نشست.
«فیلم از دو بخش جداگانه تشکیل شده است. در بخش اول یک مامور اطلاعاتی انگلستان با نام مکس در زمان جنگ دوم جهانی مامور می شود که به همراه یک زن چریک فرانسوی به نام مارین، یک افسر بلندپایهی آلمانی را ترور کنند. این دو طول عملیات به هم دل میبازند اما مکس از سمت سرویس اطلاعاتی کشورش متوجه میشود که این زن در واقع یک جاسوس آلمانی با هویت جعلی که در حال جاسوسی از عملیاتها و تشکیلات انگلیسیها است …»
۴. پادشاه یاغی (outlaw king)
- کارگردان: دیوید مککنزی
- بازیگران: کریس پاین، فلورنس پیو
- محصول: ۲۰۱۸، آمریکا و انگلستان
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۲٪
عادت کردهایم که وقتی به تماشای فیلمی از دورههای تاریخی گذشته، به ویژه در قرون وسطی یا ماقبل آن مینشینیم، افراد حاضر در صحنه همواره خوشپوش و خوشچهره باشند. فیلمهایی مانند «تروی» (troy) یا اثری قدیمیتر مانند «بن هور» (ben hur) چنین تصور اشتباهی برای ما ایجاد کردهاند. این درست است که سینما برای جلب توجه مخاطب خود را ملزم به انجام چنین کاری میداند و فیلمسازها گاهی از این سر و وضع زیبا، استفادههای زیبایی شناسانه کردهاند، اما دلنشین است که گاهی ببینی کارگردانی تا آنجا به حفظ شمایل گذشته وفادار مانده که خرق عادت کرده و تصویری مبتنی بر واقعیت ارائه داده است.
میدانیم که در گذشتههای دور حتی درباریان و افراد طبقهی اشراف جامعه قاشق و چنگال نداشتهاند و با دست غذا میخوردند یا میدانیم که خیابانهای آن دوران به تمامی سنگ فرش نبوده و حتی معابر قصر پادشاهها پر از گل و لای بوده است و حسابی کثافت از سر و روی همه میباریده. پس در چنین شرایطی وجود لباسهای تمیز بر تن افراد و یا غذا خوردن با آداب و رسوم چندان محلی از اعراب ندارد. فیلم «پادشاه یاغی» به لحاظ رعایت چنین جزییاتی فیلمی متفاوت است از آنچه که عادت به تماشای آن داریم.
البته که فیلم چند تایی صحنهی نبرد خوب در دل داستان خود دارد و همچنین از شخصیتپردازی خوبی برخوردار است. شکست فیلم «تروی» در گیشه باعث شد که تهیه کنندهها کمتر سراغ فیلمهایی با محوریت نبرد سپاهیان در قرون گذشته بروند، چرا که هم گران تمام میشدند و هم پر ریسک بودند و ممکن بود با وجود همهی پیشبینیها موفق از کار در نیایند؛ پس اگر دنبال چنین فیلمی میگردید که هم میتوان آن را تاریخی نامید و هم صحنههای نبرد دلاورانه دارد و هر روز کمتر مییابید، تماشایش را از دست ندهید.
ضمن این که فیلم روایت دیگری از ماجرایی است که سالها قبل مل گیبسون از مرگ ویلیام والاس در فیلم «شجاع دل» (braveheart) ساخت و میتوان اتفاقات بعد از آن ماجرای تاریخی را در این جا از دریچهی چشم کارگردان فیلم یعنی دیوید مککنزی دنبال کرد.
«در سال ۱۳۰۴ میلادی، نجیبزادههای اسکاتلند در ازای دریافت زمینهای خود، با ادوارد یکم پادشاه انگلستان بیعت میکنند. اما پیدا شدن جسد ویلیام والاس، مبارز اسکاتلندی و همچنین ظلم انگلیسیها همه چیز را عوض میکند و خون مردم اسکاتلند را به جوش میآورد. در این میان رابرت یکم، پادشاه به حق اسکاتلند علیه انگلیسیها قیام میکند و دیگران نیز به او میپیوندند اما …»
۳. بلوند اتمی (atomic blonde)
- کارگردان: دیوید لیچ
- بازیگران: شارلیز ترون، جیمز مکاووی و جان گودمن
- محصول: ۲۰۱۷، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۹٪
سری فیلمهای «جان ویک» (john wick) قطعا یکی از مهمترین فرنچایزهای سینمای اکشن در یکی دو دههی گذشته محسوب میشوند. حال دستیار کارگردان فیلم اول آن مجموعه همان فضای نئونی را گرفته و فیلمی با همان حال و هوا با نام «بلوند اتمی» ساخته و البته به جای قهرمان مرد آن فیلم، زنی کاریزماتیک نشانده و نقشش را هم به شارلیز ترون داده است. دیوید لیچ فیلم را از کامیک بوکی با نام سردترین شهر اقتباس کرده که به داستانهای زنی میپردازد که در تلاش است تعدادی جاسوس دو جانبه را در زمان جنگ سرد در شهر برلین آلمان پیدا کند.
در سالهای گذشته ساخته شدن فیلمهایی با محوریت زنان قهرمان سینمای اکشن شدت گرفته است. نمیشد چنین چیزی را در دههای مانند دههی ۱۹۸۰ میلادی که حتی قهرمانانش هم مردانی عضلانی بودند تصور کرد. اما خب جهان در این مسائل در حال پیشرفت است و میتوان بر پردهی سینماها زنانی قدرتمند را دید که هر کدام راهی را برای رستگاری بشر طی میکنند.
در فیلم «بلوند اتمی» هم با چنین موضوعی رو به رو هستیم. بعد از موفقیت مجموعه فیلمهای «جان ویک» هالیوود همان تم و حال و هوا را گرفت و شخصیت زنی را در قالب مرد آن فیلم نشاند تا از تمام پتانسیلهای این ایدهی تازه در سینمای اکشن استفاده شود. اما خب فیلم چندان مورد استقبال قرار نگرفت با وجود آن که اثری خوب است که حتما ارزش تماشا کردن را دارد. دلیل این امر و این دیده نشدن شاید به روحیهی مخاطب بازگردد که دلش نمیخواهد ایدهای دستمالی شده را ببیند و شاید هم هنوز مخاطب انبوه به این درک نرسیده که زنی را در قالب یک فیلم پر از زد و خورد و بزن بزن بپذیرد. در هر صورت فیلم «بلوند اتمی» به لحاظ پرداخت صحنههای اکشن بهترین فیلم این فهرست است.
«در دوران جنگ سرد، یک مامور مخفی سرویس اطلاعاتی انگلستان به آلمان فرستاده میشود تا دربارهی مرگ یکی از مامورین دیگر تحقیق کند. او باید در آن جا لیستی از مامورین گم شده پیدا کند و چرایی ناپدید شدن هر کدام را کشف کند. اما …»
۲. ۷۱ (۷۱)
- کارگردان: یان دمانژ
- بازیگران: جک اُکانل، شان هریس و بری کوگان
- محصول: ۲۰۱۴، بریتانیا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪
یان دمانژ فیلمی پر از تنش با تمرکز بر سربازی انگلیسی در دل نبرد سال ۱۹۷۱ شهر بلفاست ساخته است. در آن سال قوای انگلیسی وارد این شهر کشور ایرلند شمالی شدند تا نیروهای استقلال طلب آن منطقه را که سلاح به دست گرفته و قیام کرده بودند از پا درآورند. کارگردان به خوبی توانسته از طریق بالا نگه داشتن میزان تنش فیلم، نشان دهد که چگونه یک شرایط عادی در یک شهر ناگهان میتواند به یک هرج و مرج مطلق تبدیل شود و خشونت و دیوانگی از سر و روی آن ببارد.
سربازی انگلیسی از یگان خود جدا میافتد. نیروهای آزادیخواه انگلیسیها را دشمن خود میدانند و او اگر توسط آنها دستگیر شود، حتما کشته خواهد شد. شهر کامل به هم ریخته و هیچ چیز از هم قابل تشخیص نیست و این سرباز هم نمیتواند دوست را از دشمن تشخیص دهد. او در طول این سفر تا پیدا کردن یک جای امن فقط باید تنها به خودش متکی باشد.
نکتهای که در فیلمی این چنین از اهمیت بسیاری برخوردار است، فضاسازی آن است. فیلمساز گرچه بودجهای محدود داشته اما توانسته یک شهر جنگ زده را به شکلی معرکه بازسازی کند. از سوی دیگر تمرکز درام بر شخصیت اصلی خود است. پس هم باید این شخصیت درست پرداخته شود و هم باید بازیگر از پس اجرای آن به خوبی برآید. هر دوی این اتفاقات شکل گرفته تا فیلم «۷۱» به فیلمی تبدیل شود که به راحتی از ذهن شما پاک نخواهد شد.
«سرباز هوک به تازگی به ارتش بریتانیا پیوسته است. او به همراه بخشی از ارتش به شهر بلفاست فرستاده شده تا جنبش جمهوریخواهان را سرنگون کنند که اسلحه به دست گرفته و علیه حکومت بریتانیا قیام کردهاند. یگان او وارد محلهای از شهر میشود که تحت محاصرهی دشمن است. پس از حملهی دشمن این یگان چند پاره شده و سرباز هوک از دستهی خود جدا میشود. یواش یواش و با فرارسیدن شب او باید شبی را در شهری بگذراند که هیچ جای آن را نمیشناسد و همه هم وی را به چشم دشمن میبینند …»
۱. مهمان (the guest)
- کارگردان: آدام وینگارد
- بازیگران: دن استیونس، مایکا مونرو
- محصول: ۲۰۱۴، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪
آدام وینگارد در این چند ساله نشان داده که در ساختن فیلمهای ترسناک مستقل و خارج از جریان رایج سینمای هالیوود تبحر بسیار دارد. فیلم «تو بعدی هستی» (you are next) از او در سال ۲۰۱۱ به یکی از بهترین فیلمهای ترسناک این چند ساله تبدیل شد و توقعات را از او بالا برد. چند سالی گذشت تا فیلم بعدی وی یعنی «مهمان» آماده شود؛ فیلمی که البته تفاوتهایی با آن یکی دارد و علاوه بر برخورداری از عناصر سینمای ترسناک، سکانسهای اکشن نابی هم دارد که در یک سبکپردازی استیلیزه فیلم را به اثری فراموش نشدنی تبدیل کرده است.
اصلا دلیل قرار گرفتن آن در صدر فهرست هم همین در هم آمیزی ژانرهای مختلف سینمایی است. هنوز هم متعجبم از این که چگونه وینگارد با این همه تبحر در ساخت فیلمهای مختلف و سر زدن به این ژانر و آن ژانر و ارائهی اثری قابل قبول به طور کامل در سیستم همسان ساز هالیوود غرق نشده و راه خود را میرود و مستقل مانده است.
عموما سینماگران ترسناک هالیوودی به جای خلق یک تعلیق پایدار، دست به ساختن غافلگیریهای لحظهای میزنند. چرا که هم سادهتر است و هم جان میدهد برای دیدن فیلم در کنار هم، به ویژه در سالن سینما. اما این موضوع نقطه ضعفی هم دارد که باعث میشود فیلم به اثری یک بار مصرف تبدیل شود؛ اگر شما در بار دوم تماشا بدانید که چه اتفاقی در چه لحظهای شکل میگیرد که دیگر غافلگیر نمیشوید. پس ساختن یک تعلیق فزاینده ترس پایدارتری ایجاد میکند که حتی در بازبینیهای مجدد هم مخاطب را درگیر خود میکند.
خوشبختانه آدام وینگارد خوب بلد است چنین فیلمهایی بسازد.
«سربازی از غم یک خانواده به خاطر از دست دادن فرزندشان در جنگ استفاده میکند و به آنها نزدیک میشود. به محض حضور این سرباز در محل زندگی آنها قتلهایی اتفاق میافتد که نسبت به این مهمان ناخوانده ایجاد شک میکند اما …»
منبع: taste of cinema