۱۰ فیلم با برداشت نامتعارف از قرون وسطی که باید ببینید
وقتی در دنیای سینما به قرون وسطی فکر میکنیم، به سرعت افسانههای ماجراجویانه، جادو و نبرد و پیروزی از ذهنمان میگذرد. بعضی مواقع هم تصویرهای کلیشهای از وحشیگری، جنگ و کهنهپرستی را تجسم میکنیم. اما اگر بتوان با موضوع به گونهای دیگر برخورد کرد چه؟ ۱۰ فیلمی که در این مطلب نام بردیم سعی دارد به این سوال پاسخ دهد؛ برخی از فیلمها با ساختارشکنی و تحریف تاریخ داستان خود را روایت میکنند، در حالی که برخی دیگر آثاری متفاوت از ژانرهای مختلف هستند. تعدادی هم فقط به طور غیرمستقیم به تصویرسازی قرون وسطی، به وسیلهی بازی با کلیشهها و همان انتظارات همیشگی بیننده از این عصر اشاره میکنند.
تقریبا هیچ یک از فیلمهای نام برده شده در این مطلب، از کمدی تا ترسناک و حتی تجربی را نمیتوان به عنوان آثار قرون وسطایی به معنای محدود و کلیشهایاش معرفی کرد. با این وجود، آنچه در تمامی آنها مشترک است، اثری بدیع از تصاویر عصری است که هرگز از تحریک و به چالش کشیدن تخیل فیلمسازان دست بر نمیدارد.
۱. به خاطر عشق و طلا (For Love and Gold)
- کارگردان: ماریو مونیچلی
- بازیگران: ویتوریو گسمن، گیان ماریو والانتی، کاترین اسپاک
- محصول: ۱۹۶۶
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
«به خاطر عشق و طلا» به کارگردانی ماریو مونیچلی، یک کلاسیک کالت جا افتاده در کشور خود، به وضوح فیلمی ساختارشکن از دوران قرون وسطی است. این فیلم در قرن یازدهم در جنوب ایتالیا اتفاق میافتد، داستان حول گروهی از دهقانان میچرخد که پس از بازیابی یک سند گرانبها از یک شوالیهی درگذشته، به جستوجوی املاک آروکاسترو میپردازند. شوالیهای مطرود به نام برانکلئونه (با بازی ویتوریو گسمن) دهقانان را در قالب یک ارتش نه چندان درست و حسابی جمع میکند تا به دنبال ثروت بهتری برای او باشند.
چیزی که این فیلم را در دههی ۱۹۶۰ بسیار متفاوت میکرد، نگاه کمدی و افسونزدهی آن به قرون وسطی است که به عنوان عصری به تصویر کشیده میشود که در آن – دقیقا مانند دوران ما – عقاید آرمانی همچون شکوه و افتخار در مقایسه با نیازهای روزمره ناچیز هستند. رویکرد مونیچلی به تاریخ، به دور از رئالیسم تاریخی – و در عین حال، به نحوی شگفتآور و دقیق –رنگارنگ، کارتونی و گاه کهنه و قدیمی است، در حالی که لحن آن بیشتر به کمدی شبیه است تا حماسی.
از شوالیههای فقیر گرفته تا شاهزادههای لوس و دهقانان ترسو، چهرههای «به خاطر عشق و طلا» در شکل دادن به تصویری خندهدار و در عین حال همدلانه از جامعهی قرون وسطی هماهنگ عمل میکنند. حتی با وجود اینکه غیرایتالیایی زبانان به سختی میتوانستند از زبان خاص استفاده شده در فیلم لذت ببرند (که ترکیبی از واژگان قدیمی و تحریفات کمدی بود)، «به خاطر عشق و طلا» هرگز در ارائهی خندهها و استفاده از عناصر زیبای سینمایی کوتاهی نمیکند.
۲. تریستان و ایزولد (Tristan and Isolde)
- کارگردان: ایوان لاگرانژ
- بازیگران: ایوان لاگرانژ، کلر واوشن
- محصول: ۱۹۷۲
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
فیلم «تریستان و ایزولد» به کارگردانی و بازیگری ایوان لاگرانژ که همزمان با فیلم «زخم درونی» (The Inner Scar) به کارگردانی فیلیپ گارل (۱۹۷۲) در شمال آفریقا و ایسلند فیلمبرداری شد، افسانهای مربوز به عصر شاه آرتور به نام تریستان و ایزولد را به گفتمانی در مورد جنگ، جوانان و عصیان تغییر میدهد. با آنکه شورش از نظر رسمی و فلسفی بیشتر از هر فیلم تاریخی دیگری به فیلم گارل نزدیکتر است، این فیلم به صورت غیرخطی داستان عذاب کشیدن دو عاشق را در بحبوحهی جنگی که به نظر میرسد فراتر از مکان و زمان است به تصویر میکشد. لاگرانژ از برخی تکنیکهای معمولی موج نو فرانسه مانند جامپ کاتها، تکرارها و برداشتن دیوار چهارم استفاده میکند، در حالی که فیلمبرداری زیبا، حضور بینظیر طبیعت را تقویت میکند و در مقابل، مهر تاییدی بر بیهودگی و حماقت جنگ میزند.
از لباسهای اغراقآمیز گرفته تا تصاویر وحشتناک فراوان، و موسیقی (ساخته شده توسط گروه راک پراگرسیو فرانسوی ماگما که بخشهای کرال را با بداهههای جَز-راک ترکیب میکند)، این فیلم زمینهی بسیاری برای نقد شدن دارد. استفادهی عمدی از تاریخ نامرتبط در انتخاب مکانها، از یخچالهای طبیعی ایسلندی و صحراهای مراکش، تا کلیساهای باروک و یک کشتارگاه مدرن را میتوان زیر سوال برد. فیلم در نهایت موفق میشود چرخهی بیپایان عشق و مرگ را به تصویر بکشد، بنابراین به طور کل میتوان گفت که داستانی تفکر برانگیز دربارهی عشق در زمان جنگ ارائه میکند.
۳. پرسیوال (Perceval)
- کارگردان: اریک رومر
- بازیگران: فابریس لوکینی، پاسکال اوگیر، ژان پل راکودان
- محصول: ۱۹۷۹
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
برداشت اریک رومر از افسانههای عصر شاه آرتور، هرچه نباشد دست کم عجیب است. کارگردان با اقتباس از شعری ناتمام اثر کرتین دو تروآ، شخصا ترجمهای تحتاللفظی از آن ارائه میکند و اقتباس سینمایی آن را تا مرز نمادگرایی محض پیش میبرد.
فیلم که تماما در استودیو ضبط شده است، یک سناریوی معمولی دارد که در آن هر عنصر بصری مانند هیروگلیف (حروف تصویری) خودنمایی میکند؛ دایرههایی از درختان آهنی به جای یک جنگل، یک قلعه به جای چند قلعه، استخر فایبرگلاس به جای یک دریاچه. موسیقی در صحنه با سازهای سنتی اجرا میشود و بازیگران نقشهای متعددی را ایفا میکنند. شخصیتها که یادآور نمایشنامههای برتولت برشت هستند، اعمال خود را به صورت سوم شخص روایت کرده و همچنین به راحتی از آواز به جای دیالوگهای معمولی استفاده میکنند. نتیجه در عین غریب و مسحور کننده بودن، اثری سیال در قصهگویی است که هشیارانه جذابیت افسانهها و ظرافت حماسهها را حفظ میکند.
۴. نایت رایدرز (Knightriders)
- کارگردان: جورج ای رومرو
- بازیگران: اد هریس، تام ساوینی، گری لاتی
- محصول: ۱۹۸۱
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
فیلم «نایت رایدرز» به کارگردانی جورج رومرو که پس از فیلم موفق «طلوع مردگان» (Dawn of the Dead) ساخته شد، داستان یک نمایشگاه رنسانسی بر اساس موتور سیکلت سواری را روایت میکند که در اواخر دههی ۱۹۷۰ در قالب یک تور به دور آمریکا نمایش داده میشود. رهبر نمایشگاه – بیلی «شاه ویلیام» دیویس (با بازی اد هریس) با الهام از افسانههای عصر شاه آرتور، قصد دارد در این گروه آرمانهای آزادی، جوانمردی و همبستگی را منعکس کند. با این حال، تنشهای درونی گروه، آزار و اذیت پلیس و منافع شرکتها تهدیدی برای آرمانشهر او خواهد بود.
رومرو با فیلمنامهای ملایم و دلسوزانه، اجراهای خوب کل بازیگران، و تلفیقی بینظیر از سبک مستند و ارجاعات تاریخی، پرترهای رنگارنگ و شلوغ از یک پادفرهنگ میسازد، که بهطور موثر آرمانهای جوانمردی و افتخار را با ارزشهای شورش پیوند میدهد. با وجود قسمتهای اکشن دیدنی و موسیقی جذاب دونالد روبینشتاین (ترکیبی زیبا از فولک قرون وسطایی و جَز/ بلوز مدرن) «نایت رایدرز» شایستهی جایگاه کلاسیک خود است.
۵. قلب تایرانت (The Tyrant’s Heart)
- کارگردان: میکلوش یانچو
- بازیگران: ترسا آن ساووی، کاتلین پریسینگر کلر، ژورف ماداراس
- محصول: ۱۹۸۱
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
کارگردان مجارستانی میکلوش یانچو با این فیلم هیپنوتیزم کننده به پازولینی و اقتباس او از «دکامرون» (Decameron) بوکاچیو و همچنین به تئاتر و تاریکترین قسمتهای تاریخ مجارستان ادای احترام میکند. داستان فیلم در یک محیط تئاتری سورئال اتفاق میافتد، و دربارهی یک شاهزادهی مجارستانی (با بازی لازلو گالفی) است که پس از مرگ مرموز پدرش از ایتالیا به خانه بازمیگردد، اما خود را در دایرهای از انحراف و دسیسههای درون دربار درگیر میبیند. در حالی که مادرش به حالت خلسه و جنون افتاده و تنها درمان آن غسل دادن در خون دختران بیگناه است، دایی او اکنون مسئول ادارهی امور است. تنها دوست شاهزاده، فیلیپو (با بازی نینتو داوولی)، رئیس یک شرکت کمدین ایتالیایی است که سعی میکند به او کمک کند تا شبکهی دروغهایی که دربار را فرا گرفته است، آشکار کند.
این فیلم ترکیبی پیچیده از ارجاعات است، از بوکاچیو تا شکسپیر و داستان کنتس باتوری. کارگردانی یانچو در بهترین حالت خود تئاتری است؛ صحنه مملو از بازیگرانی است که ماسکها و لباسهای اغراقآمیز بر تن دارند، که مدام از هر گوشهای از کادر بیرون میآیند و روی صحنهی اصلی ظاهر میشوند. در مجموعهای از برداشتهای طولانی، فیلم بازیگران را در نمایشهای پیچیدهای به تصویر میکشد، در محیطی که پیکربندی آن را به طور مداوم تغییر میدهد. برای تاکید بر کیفیت روان و منحصربهفرد بازیگری و رقص، اجراکنندگان و وسایل بهطور مکرر روی تسمههای نقالهی مخفی قرار میگیرند، همراه با یک دوربین فوقالعاده روان که نتیجه تصویری رویایی از خودآگاهی در دنیایی از ماسکها و نماهایی است که همیشه در حال تغییر هستند و وضعیت ذهنی آشفتهی شاهزاده را تکرار میکند که در پیچ و خم داستانها و دروغهایی که جهان را فرا گرفته گرفتار شده است.
۶. هنری چهارم (Henry IV)
- کارگردان: مارکو بلوکیو
- بازیگران: مارچلو ماسترویانی، کلودیا کاردیناله، پائولو بوناچلی
- محصول: ۱۹۸۴
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
«هنری چهارم» که برگرفته از نمایشنامهای نوشتهی لوئیجی پیراندلو است، دربارهی مردی از زمان ما (با بازی مارچلو ماسترویانی) است که پس از سقوط از اسب خود در یک مهمانی بالماسکه، ادعا میکند که همان شخصیتی است که لباسش را پوشیده، یعنی امپراتور آلمان، هنری چهارم. سی سال بعد، گروهی از دوستان سابق به ملاقات مرد میروند، که از زمان حادثه به عنوان یک پادشاه قرون وسطایی در قلعهی خانوادگی خود زندگی میکند و قصد دارند او را از توهم نجات دهند.
کارگردانی هوشمندانهی مارکو بلوکیو بیننده را به آرامی به دنیای قهرمان داستان هدایت میکند. ترسیم توهم مرد هرگز احمقانه و غمانگیز نیست، بلکه برعکس، عمیقا انسانی و واقع گرایانه است. از سوی دیگر، بلوکیو بیننده را با یک گذار بیوقفه از میزانسن معاصر به گذشته، وارد ذهنیت شخصیت میکند. با این حال، نیمی از موفقیت هنری فیلم بر دوش ماسترویانی سنگینی میکند، او به راحتی با جابجاییهای مکرر از دروننگر به کودکانه، از جدی به مبتذل تغییر میکند و شخصیتی را شکل میدهد که به هر عنصر فیلمنامه، پیچیدگی و همدلی را اضافه میکند.
۷. هدایتگر- اودیسهی قرون وسطایی (Navigator – A Medieval Odyssey)
- کارگردان: وینسنت وارد
- بازیگران: همیش مکفارلن، بروس لیونز، نوئل اپلبی
- محصول: ۱۹۸۸
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
«هدایتگر» فیلمی است که به عنوان شروع حرفهی کارگردانی وینسنت وارد شناخته میشود، و یکی از عجیبترین رویکردها را در بازنمایی قرون وسطی روی پرده نشان میدهد. در این فیلم، گروهی از روستاییان اسکاتلندی در سال ۱۳۴۸ امیدوارند تا معجزه آنها را از طاعون بزرگ نجات دهد. به یک پسر الهامی دربارهی دنیای دیگری دست میدهد، جایی که یک شی گرانبها وجود دارد که میتواند روستا را از بیماری محافظت کند. روستاییان با کمک پسر بچه و برای یافتن آن شی ارزشمند وارد این دنیای جدید و عجیب میشوند. آنها هرگز متوجه نخواهند شد که این گذرگاه در واقع دروازهای از زمان است و جهانی که به آن وارد میشوند در واقع یک کلان شهر مدرن است.
آنچه واقعا در «هدایتگر» قابل توجه است استفادهی مداوم از لحنهای عرفانی است که به وسیلهی آن به تصویر کشیدن اوکلند مدرن حسی دائمی از ترس و راز را برمی انگیزد. تمدن مدرن با هیبت شخصیتها مانند دنیایی جهنمی از تصاویر شناور و چراغهای چشمکزن به نظر میرسد که در آن هیولاهای مکانیکی و توهمات کابوسوار زندگی میکنند. وارد این فضای دلخراش را با پذیرش دیدگاه شخصیتهای اصلی میسازد. استفاده از الگوهای مختلف فیلمبرداری برای دو محیط – سیاه و سفید برای اسکاتلند قرون وسطایی، یک پالت رنگی برای اوکلند مدرن – به جذابیت فیلم کمک میکند.
۸. ارتش تاریکی (Army of Darkness)
- کارگردان: سام ریمی
- بازیگران: بروس کمپبل، امبث دیویتز، رد ریمی
- محصول: ۱۹۹۳
- امتیاز متاکریتیک: ۵۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
ممکن است عجیب به نظر برسد که دنبالهی یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای ترسناک دههی ۱۹۸۰ در مجموعهای از فیلمهای مربوط به قرون وسطی گنجانده شود. با این حال، «ارتش تاریکی» حال و هوای بی امان B مووی را با ادای احترامی صمیمانه به سنت هالیوود فیلمهای قرون وسطایی ترکیب میکند. سومین قسمت از سهگانهی «مردهی شریر» (Evil Dead) سام ریمی نشان دهندهی انحراف گسترده در سبک این فرنچایز است، زیرا قهرمان داستان اشلی ویلیامز (با بازی بروس کمپبل) در طول زمان توسط رستاخیز مردگان، کتاب نفرین شدهای که میتواند مردگان را زنده کند، انتخاب میشود. اشلی که در قرن چهاردهم انگلستان از خواب بیدار میشود، باید راهی برای جلوگیری از تهاجم نیروهای شیطانی و همچنین یافتن راهی برای برگشتن به خانه پیدا کند.
با روح کامل «یک یانکی کنتیکت در دربار شاه آرتور» (A Connecticut Yankee in King Arthur’s Court) نوشتهی مارک تواین (با کمی از عناصر «جادوگر شهر آز» (The Wizard of Oz) که در فیلم گنجانده شده است)، ریمی پیامدهای برخورد بین دوران باستان و مدرن را، علاوه بر استفاده از فناوری در لحن و رفتار شخصیتها میگنجاند. این فیلم که ترکیبی از مهیج، کمدی اسلپ استیک و جلوههای بصری با الهام از دوران هریهاوزن است، در نهایت به یک آمیزهی تقریبا عالی از نبرد وحشیانه و حماسی میرسد.
۹. شاهِ ماهیگیر (The Fisher King)
- کارگردان: تری گیلیام
- بازیگران: رابین ویلیامز، جف بریجز، جان هفرنان
- محصول: ۱۹۹۱
- امتیاز متاکریتیک: ۶۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
یکی از شناخته شدهترین فیلمهای تری گیلیام با الهام از افسانهای به همین نام مربوط به عصر شاه آرتور، ترکیبی جسورانه از کمدی، ملودرام و فانتزی است. مجری سابق رادیو نیویورک، جک لوکاس (با بازی جف بریجز) سه سال پس از ترغیب ناخواسته به یک قتل دسته جمعی با یک سخنرانی بی بند و بار رادیویی، تلاش میکند تا گناه خود را جبران کند. در طی یکی از ماموریتهای شبانهاش، او توسط مردی بیخانمان به نام پری (با بازی رابین ویلیامز) از دست یک دزد نجات مییابد. پری، استاد سابق دانشگاه، علاقهی زیادی برای یافتن جام مقدس دارد، که معتقد است در واقع در مرکز شهر منهتن نگهداری میشود. پس از فهمیدن اینکه همسر پری در تیراندازی دسته جمعی کشته شده است، جک گناهکار تصمیم میگیرد به مرد کمک کند تا زندگی خود را بازسازی کرده و در نهایت برای یافتن جام تلاش کند.
گیلیام با بینش عالی در لوکیشنها و فیلمبرداری، موفق میشود توهم پری را در فضای واقعگرایانهی فیلم نشان دهد، و گاهی اوقات به مکانهای واقعی نیویورک حس واقعی قرون وسطایی میدهد. این فیلم با انرژی ویلیامز و تغییراتی در سبک، سفری شاد، دراماتیک و موهوم در دنیای اموات نیویورک را به تصویر میکشد. ظهور تاریخی شوالیهی سرخ – توهم اساسی پری – استعارهای دلهرهآور از دنیایی است که توسط هرج و مرج به پیش میرود که در آن، گاهی اوقات، فقط یک جستجوی پوچ برای یک چیز ایدهآل ممکن است به زندگی معنا بدهد.
۱۰. خدا بودن سخت است (Hard to Be a God)
- کارگردان: الکسی ژرمن
- بازیگران: لنوید یارمونلیک، یوری سوریلو، الکساندر چوتکو
- محصول: ۲۰۱۴
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
آخرین فیلم کارگردان روس الکسی ژرمن که برگرفته از رمان علمی-تخیلی برادران استروگاتسکی است، برداشتی سخت، بیرحمانه و در عین حال کنایهآمیز از بازنمایی قرون وسطی است. مانند رمان، فیلم دربارهی دانشمندی از زمین است که به عنوان ناظر به سیارهای شبیه به زمین که بشر در قرون وسطی در آن گیر افتاده است، فرستاده شده است و به نام دان روماتای نجیب به صورت مخفیانه زندگی میکند. روماتا که شاهد نابودی هنرها و علوم به دست قدرت است، به شدت بدبین میشود، و این در حالی است که حکومت پادشاهی حاکم بر آن سیاره به آرامی به یک دولت فاشیست تبدیل میشود. آرمانشهر عذابآور رمان در فیلم غایب است، و در آن شخصیت اصلی ظاهرا قبل از شروع داستان از هرگونه کمک به پیشرفت اجتماعی چشمپوشی کرده است.
فیلم که به صورت سیاه و سفید و سبک باروک و کلاستروفوبیک فیلمبرداری شده است، مملو از چشماندازهای وحشتناک است. دنیایی که روماتا در آن نقشآفرینی میکند، یک ناودان فیزیکی و اخلاقی عظیم است که از آن خشونت، جهل و تباهی بر گِل، خون و فضولات سرازیر میشود. انساننماهایی که در شهر بیگانهی آرکانار زندگی میکنند، کند ذهن به نظر میرسند، تا جایی که منعکسکنندهی ویرانی اخلاقی نژاد بشر هستند که دیگر امیدی به بهبودشان نیست. «خدا بودن سخت است» یک مراقبهی ضروری دربارهی «عصر تاریک» است که همیشه در قلب بشر پنهان شده است.
منبع: taste of cinema