۱۰ حقیقت جالب که درباره‌ی سه‌گانه‌ی ماتریکس نمی‌دانید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه
10 نکته درباره ماتریکس

واقعیت را چطور تعریف می‌کنید؟ اگر منظورتان از واقعیت، چیزی است که می‌توانید حس کنید، بو کنید و بچشید و با چشم‌هایتان ببینید، پس «واقعیت»‌ چیزی نیست جز سیگنال‌های الکتریکی که مغز شما آن‌ها را پردازش می‌کند. این نقل قول معروف مورفیوس (لارنس فیشبرن) در فیلم علمی-تخیلی بی‌نظیر ماتریکس است.

سه‌گانه‌ای که واچوفسکی‌ها ساختند مردم سراسر دنیا را به دل ماجراجویی‌های پرهیجان نئو (کیانو ریوز)، مورفیوس و ترینیتی (کری ان ماس) برد و ما شاهد مبارزات نفس‌گیر آن‌ها بودیم و تلاش بی‌پایانشان برای به دست آوردن کنترل زندگی انسان‌ها. گروهی از انسان‌ها که می‌خواستند به سلطه‌ی ماشین‌ها پایان دهند و مردم جهان را به آزادی برسانند.

با اینکه قسمت‌های بعدی فیلم به اندازه‌ی اولی محبوب نشدند و ممکن است با سلیقه‌ی عده‌ای جور در نیایند، همگی ایده‌های تکان‌دهنده و حیرت‌انگیزی دارند و سرشار از صحنه‌ها و موقعیت‌های درخشان و فراموش‌نشدنی هستند. از تعقیب‌وگریز دیوانه‌وار آزادراه گرفته تا حمله‌ی ارتشی از اختاپوس‌ها به زایون و قدرت‌های نئو که با حرکت دستش جلو گلوله‌ها را می‌گرفت. هر کسی صحنه‌ی مورد علاقه‌ی خودش را در این سه‌گانه دارد و همه با یادآوری موقعیت‌های حیرت‌انگیز این سه فیلم به وجد می‌آییم.

اما در فیلم‌های ماتریکس، نکات پنهانی و ظریفی هم وجود دارند که ممکن است در نگاه اول به نظر نرسند و توجه ما را جلب نکنند و حواسمان به آن‌ها نباشد. آیا شما هنگام تماشای سه‌گانه‌ی ماتریکس توجه تمام‌وکمال خود را صرف نکات پنهانی کرده بودید، یا حواستان به زن با لباس قرمز پرت شده بود؟

پس قرص قرمز را بخورید، در سرزمین عجایب بمانید تا ما به شما نشان دهیم لانه‌ی خرگوش تا چه عمقی پیش می‌رود.

۱. صفر و یک

سایفر

در فیلم‌های ماتریکس، اسامی معانی پنهانی دارند و صرفا برای زیبایی انتخاب نشده‌اند. هر کدام از شخصیت‌ها، مکان‌ها یا اجسام، معنای دیگری به جز معنای ظاهری خودش دارد و هویتش دوگانه است.

مضمون دوگانگی و دستگاه اعداد دودوی (باینری) در کدگذاری خود ماتریکس هم نقش اساسی دارد (همان‌طور که همه می‌دانید، کامپیوترها با سیستم دودویی صفر و یک کار می‌کنند). مضمونی که در همان فیلم اول ماتریکس، خودش را به شکل تضاد بین نئو و شخصیت سایفر (جو پانتولیانو) نشان می‌دهد، شخصیت منفی و خیانت‌کاری که نقطه‌ی مقابل نئو به حساب می‌آید.

نئو می‌خواهد از قید‌وبند ماتریکس رها شود، کنترل زندگی و وجود خودش را به دست بگیرد و بقیه‌ی انسان‌ها را هم به دنیای واقعی هدایت کند. اما در مقابل، سایفر چیزی جز بازگشت به دنیای مجازی ماتریکس نمی‌خواهد، تا مثل سابق در ناآگاهی محض و بدون اطلاع از واقعیت تلخ و گزنده زندگی کند، و حتی حاضر است دوست‌هایش را لو دهد و بفروشد و با مأمورهای مخوف ماتریکس معامله کند تا به این هدفش برسد.

تضاد و تقابل بین این دو شخصیت وقتی جالب‌تر می‌شود که به نام‌هایشان دقت بیشتری کنیم. اسم نئو (Neo) با در هم ریختن حروف کلمه‌ی یک (One) به وجود آمده (که خودش اشاره‌ای است به برگزیده و ناجی بودن او). در حالی که اسم سایفر (Cypher) به کلمه‌ی عربی صفر اشاره دارد. سایفر و نئو عملا صفر و یکی بودند که از تضاد و تقابلشان از همان ابتدا مقدر شده بود.

۲. آپارتمان توماس اندرسون و رمان ۱۹۸۴

ماتریکس

در فیلم اول وقتی آپارتمان توماس اندرسون را می‌بینیم، شاید به نظر برسد که چیز خاصی در آن به چشم نمی‌خورد. یک خانه‌ی کوچک بدون اتاق خواب که در آن قهرمان اصلی قصه‌مان غذا می‌خورد، می‌خوابد و هر روز صبح از آن بیرون می‌رود تا سر کارش حاضر شود.

این آپارتمان همچنین جایی است که نئو (اسم مستعاری که روی شخصیت هکرش گذاشته) برنامه‌ می‌نویسد، هک می‌کند و با دنیایی مخفی و پنهانی ارتباط می‌گیرد. این خانه جایی است که نئو در آن مرز بین دنیای کسل‌کننده‌ی بیرون و دنیای مخوف و بی‌پایان دیجیتالی را می‌شکند، تا بفهمد حقیقت پشت تمام این ماجراها چیست.

نکته‌ی جالب و کنجکاوی‌برانگیز ماجرا، شماره‌ی آپارتمان نئو است: ۱۰۱، که اشاره‌ای است به اتاق ۱۰۱ در رمان ۱۹۸۴ نوشته‌ی جرج اورول. در این رمان، اتاق ۱۰۱ جایی است در ساختمان وزارت عشق، که زندانی‌ها را می‌برند تا شست‌وشوی مغزی داده شوند و ذهنشان را دوباره تنظیم کنند و با بدترین کابوس‌هایشان رو در رو شوند. با توجه به اینکه فیلم‌های ماتریکس هم درباره‌ی مضامینی چون خودآگاهی، رؤیا، واقعیت‌های موازی و کنترل نیروی سرکوب‌گری همچون «برادر بزرگ» است، تعجبی ندارد که چنین ارجاعی را در همان اوایل قسمت اول می‌بینیم.

درست مثل اسامی، کُدها و جنبه‌های گوناگون دیگری که در فیلم‌های ماتریکس می‌بینیم، ۱۰۱ هم عددی در سیستم دودویی است.

۳. کیانو ریوزِ بدلکار

ماتریکس

به جز بخش‌هایی که از کاراکترهای دیجیتالی و کامپیوتری استفاده کردند، کیانو ریوز اکثر بدلکاری‌ها و صحنه‌های اکشن نئو را خودش اجرا کرد و چد استاهلسکی، بدلکار کیانو ریوز (که بعدها کارگردان جان ویک شد) بقیه‌ی کارها را به سرانجام رساند.

یکی از صحنه‌های خطرناک معروفی که کیانو ریوز شخصا آن را بازی کرد، جایی است که نئو از پنجره‌ی ساختمان اداره‌اش بیرون می‌رفت و روی لبه‌‌ی دیوار حرکت می‌کرد، تا از دست مأمورها بگریزد. کیانو ریوز در حرکتی که احتمالا تمام مقررات سلامت و ایمنی را زیر پا می‌گذاشت، بدون اینکه طناب محافظی دورش باشد روی لبه‌ی پنجره رفت و زندگی و اعضای بدنش را برای این نمای شگفت‌انگیز به خطر انداخت.

صحنه‌ی دیگری که کیانو ریوز خودش انجام داد، همان تیراندازی معروف روی پشت بام بود که تکنولوژی افسانه‌ای و مشهور «تأخیر گلوله» (bullet time) را در آن به کار بستند. وقتی نئو بعد از مبارزه‌هایی نفس‌گیر، مقابل یک مأمور و شلیک گلوله‌هایش قرار می‌گیرد، در حرکتی شگفت‌انگیز به عقب خم می‌شود و از گلوله‌ها جاخالی می‌دهد.

احتمالا خیلی‌ها با تماشای این صحنه تصور کرده‌اند که تمامش با گرافیک کامپیوتری ساخته شده، ولی در واقع تنها تصاویر پس‌زمینه و گلوله‌ها بودند که بعد از فیلم‌برداری و به صورت کامپیوتری به صحنه اضافه شدند و بقیه‌ی کار را خود کیانو ریوز انجام داد.

۴. برزخ ماتریکس

در قسمت سوم ماتریکس، نئو در یک ایستگاه مترو مرموز و اسرارآمیز بیدار می‌شود که در آن به جز یک پدر، مادر و دختر خردسالشان کس دیگری نیست. او خیلی زود متوجه می‌شود که به هیچ عنوان نمی‌تواند از این ایستگاه بیرون برود یا سوار یکی از قطارهایش شود، چون در مکانی بین ماتریکس و دنیای واقعی اسیر شده و نه می‌تواند به دنیای خیالی و دیجیتالی برگردد و نه توانایی رفتن به دنایی واقعی را دارد.

نام ایستگاهی که نئو در آن گیر کرده، خیابان «موبیل» (Mobil) است، یک بازی با کلمات بامزه‌ی دیگر: کلمه‌ی Mobil با در هم ریختن حروف کلمات Limbo (به معنای برزخ) ساخته شده.

در باورهای مسیحیت، برزخ مکانی است که نه بهشت است و نه جهنم و جایی است میان آن دو که آدم‌ها بعد از مرگشان در آن سردرگم می‌شوند. همان‌طور که همه می‌دانیم، برزخ در گفت‌وگوهای روزمره هم معنی دارد و هر بار کسی در موقعیتی دشوار اسیر می‌شود که در آن منتظر تصمیم‌گیری یا خبری مهم است، اصطلاحا می‌گوییم در وضعیتی برزخی گرفتار شده که نتیجه‌اش مشخص نیست.

در قسمت دوم فیلم، نئو گزینه‌ی بارگذاری مجدد ماتریکس را قبول نمی‌کرد و راه جایگزینی را در پیش می‌گرفت (دو گزینه‌ای که معمار ماتریکس پیش رویش گذاشته بود) و در پایان می‌دیدیم که قدرت‌های تازه و عجیبی پیدا کرده و می‌تواند در دنیای واقعی و بدون اتصال فیزیکی به ماتریکس، روی ماشین‌ها تأثیر بگذارد. در پی این ماجرا، نئو به کما می‌رفت و ذهنش در دنیایی میانی اسیر می‌شد.

۵. نام نئو روی یک نیمکت

ماتریکس

در پایان قسمت سوم، با یک نسخه‌ی تازه از دنیای ماتریکس مواجه می‌شدیم. دنیایی که حال‌وهوای بعد از دهه‌ی ۹۰ میلادی داشت و طیف‌های رنگی متنوع‌تری به آن اضافه کرده بودند. دنیایی در صلح و آرامش که تکنولوژی در آن دیگر ترسناک نبود و به نظر می‌رسید هر کسی که اراده کند می‌تواند از ماتریکس خارج شود و به دنیای واقعی برود. تمام این‌ها به لطف فداکاری‌های نئو رخ می‌داد.

در صحنه‌ی پایانی فیلم، اوراکل را می‌بینیم که روی یک نیمکت نشسته و با معمار ماتریکس گفت‌وگو می‌کند و ساتی و سراف هم در نهایت به او می‌پیوندند. در این صحنه نکته‌ای پنهانی وجود دارد که دیدنش با چشم غیرمسلح شاید ممکن نباشد! ولی اگر روی نیمکت زوم کنید و کیفیت تصویر را چندبرابر بالا ببرید، متوجه پلاکی فلزی می‌شوید که روی نیمکت چسبانده‌اند و رویش نوشته شده: به یاد توماس اندرسون.

با اینکه مأمور اسمیت تنها کسی است که نئو را با نام آقای اندرسون صدا می‌زند، ولی کاملا مشخص است که این پلاک برای ادای دین به نئو است. برگزیده و منجی آدم‌ها شاید از میان آن‌ها رفته باشد، ولی یاد و خاطره‌اش در ذهن ماشین‌ها و آدم‌ها باقی خواهد ماند.

۶. ماتریکس و اشاره‌هایی به انجیل

ماتریکس

سه‌گانه‌ی ماتریکس سرشار از نشانه‌ها و نمادهای بودایی، یهودی و مسیحی است. بعضی از این نمادها خیلی رو و واضح هستند (نئو عملا منجی بشریت است و مقدر شده که انسان‌ها را از تاریکی به سوی روشنایی و آزادی هدایت کند)، ولی بعضی دیگر در لایه‌های پنهانی‌تر اثر نهفته‌اند.

یکی از اشاره‌های غیرمستقیم فیلم، نام سفینه‌ی مورفیوس است: نبوکدنصر که اسم پادشاه سازنده‌ی بابل است. بالای نام سفینه، مدل ۳ و شماره‌ی ۱۱ درج شده.

این اعداد اشاره دارند به انجیل مرقس، فصل سوم آیه‌ی ۱۱ که در آن می‌خوانیم: «و ارواح ناپاک، هر زمان او را می‌دیدند، مقابلش زانو می‌زدند و فریاد بر می‌آوردند که «تو پسر خدا هستی»». این قضیه اشاره دارد به آمدن نئو به‌عنوان برگزیده و منجی، کسی که در سفینه‌ی مورفیوس تولدی دوباره یافت و حالا قرار است انسان‌ها را از بند ماتریکس برهاند و به شهر زایون هدایت کند.

در جایی دیگر، روی پلاک ماشین مأمور اسمیت عبارت IS 5416 درج شده، که به کتاب اشعیا، فصل ۵۴ و آیه‌ی ۱۶ اشاره دارد: «بدان و آگاه باش، من آهنگر (اسمیت/smith) را خلق کرده‌ام، کسی که بر زغال می‌دمد تا با آتش اسلحه بسازد. من سرباز را خلق کرده‌ام تا از این اسلحه برای کشتن استفاده کند.»

۷. دوقلو‌های افسانه‌ای

سال ۱۹۹۹ ماتریکس را به خاطر جلوه‌های ویژه‌ی درخشان، تکنولوژی‌های پیشرفته برای ساخت تصاویر کامپیوتری و فیلم‌برداری بی‌نظیرش تحسین کردند و هنوز هم به خاطر این مؤلفه‌ها قابل تحسین و ستایش است. واچوفسکی‌ها برای اینکه مخاطبان فیلمشان را به دل دنیایی عجیب و دور از ذهن ببرند و همه چیز را باورپذیر اجرا کنند، اقدام‌های هزینه‌بر و سختی را اجرا کردند. کارهایی که با جلوه‌های کامپیوتری آن دوره عملی نبود و مجبور بودند خیلی‌هایش را عملا اجرا کنند.

برای مثال در صحنه‌ای که مورفیوس مشغول آموزش دادن نئو است و او را در یک شبیه‌سازی برده تا وضعیت ماتریکس را نشانش بدهد، آن دو در بین جمعیت زیادی از آدم‌ها راه می‌روند و در این میان تعداد زیادی شخصیت شبیه هم می‌بینیم که در مسیرهای گوناگون حرکت می‌کنند. این قضیه قرار است هم نئو را گیج کند و هم مخاطب را، و با تکنیک جالبی شکل گرفته. آن‌ها تعداد زیادی دوقلوی همسان را استخدام کردند تا به راحتی در گوشه و کنار صحنه راه بروند، بدون اینکه نیازی به پرده‌ی آبی باشد.

مثل نئو، خیلی از تماشاچی‌های فیلم هم توجهشان بیشتر معطوف زنی با لباس قرمز شده، ولی این جزئیات جذاب باعث شده تا اتمسفری غریب و به‌یادماندنی خلق شود.

۸. همه‌ی ما باتری هستیم

ماتریکس

در قسمت اول ماتریکس، شخصیت سوییچ (بلیندا مک‌کلوری) قبل از اینکه نئو از ماتریکس جدا شود، او را «کله‌مسی» خطاب می‌کند. احتمالا خیلی‌ها توجه زیادی به این تکه‌کلام نکردند، ولی کله‌مسی اصطلاحی است که انسان‌های آزاد به کار می‌برند تا  فردی را که هنوز به ماتریکس متصل است توصیف کنند.

برای کشف دلیل و خاستگاه این اصطلاح باید کمی موشکافی کنیم. انسان‌هایی که به ماتریکس وصل هستند و بدن واقعی‌شان در آن محفظه‌های صورتی‌رنگ کشتزار آدم‌ها قرار گرفته، در واقع به‌عنوان باتری‌هایی ارگانیک برای ماشین‌ها به کار می‌روند و منبع تغذیه‌ی آن‌ها هستند.

همان‌طور که مورفیوس به نئو می‌گوید، بدن انسان «بیشتر از یک باتری ۱۲۰ ولتی برق تولید می‌کند و انرژی گرمایی لازم را هم در اختیار ماشین‌ها قرار می‌دهد.» مورفیوس یک باتری را جلو صورت نئو می‌گیرد تا با یک استعاره‌ی ترسناک بگوید که انسان‌ها برای ماشین‌ها حکم باتری را دارند. اصطلاح کله‌مسی هم به این قضیه برمی‌گردد، چرا که این مدل باتری که در دست مورفیوس می‌بینیم، سر مسی‌رنگ دارد.

۹. فیلسوفی که به ماتریکس پیوست

در دنباله‌های ماتریکس با دنیایی کاملا تازه آشنا می‌شدیم: شهر آزاد انسان‌ها یعنی زایون و پیشرفت‌هایی که انسان‌های ساکن آنجا به دست آورده بودند و اقداماتی که برای مبارزه با ماشین‌ها انجام می‌دادند.

زایون شهری زیرزمینی بود که شورایی از خردمندان بر آن حکومت می‌کردند و تصمیم‌های مهم می‌گرفتند. از آنجایی که واچوفسکی‌ها علاقه‌ی زیادی به مضامین فلسفی داشتند، جای تعجبی ندارد که یک فیلسوف واقعی نقش یکی از اعضای این شورای خردمندان را ایفا می‌کند.

دکتر کورنل وست، فیلسوف مذهبی و فعال حقوق اقلیت‌های نژادی، در ماتریکس نقش نماینده‌ای به نام وست را بازی می‌کند که در این شورا حضور دارد. دکتر وست بعد از اینکه شنید واچوفسکی‌ها نقشی برای او در نظر گرفته‌اند، حسابی تعجب کرد و شوکه شد، ولی وقتی فهمید نوشته‌ها و نظریه‌های خودش در شکل‌گیری داستان ماتریکس و مضامین و ایده‌های فلسفی آن نقش داشته، از این فرصت استفاده کرد و در فیلم ظاهر شد.

۱۰. سختی‌های ساخت دنیایی سبز

ماتریکس

طیف رنگی تصاویر فیلم‌های ماتریکس به شکلی است که با دیدن یک نما یا یک عکس فوری متوجه آن می‌شویم. بیل پوپ (فیلم‌بردار هر سه فیلم) با مهارت و هنرمندی تمام تصاویری خلق کرد که برای همیشه در دنیای ماتریکس ماندگار شدند و به خاطرش همه جا ترکیب رنگی سبز را به‌عنوان امضای ماتریکس می‌شناسند.

طراحی بصری فیلم عمدا طوری شکل گرفت تا روی مصنوعی بودن دنیای ماتریکس تأکید شود، جوری که انگار شور زندگی از تمام فریم‌ها بیرون کشیده شده و همه مثل ربات‌هایی بی‌احساس به زندگی تکراری و روتین خودشان مشغول هستند. امروزه اگر کسی بخواهد به چنین ترکیب بصری منحصربه‌فردی برسد،‌ احتمالا همه چیز را به پس از تولید موکول می‌کند. اما واچوفسکی‌ها و پوپ به همراه طراح صحنه‌ی فیلم اوون پترسون با تعداد زیادی از اعضای صحنه و مقامات شهری که محل فیلم‌برداری‌شان بود کار کردند تا تصاویر فیلم را به شکلی که الان می‌بینیم در بیاورند و همه چیز را در طیف‌های رنگی ثابتی نگه دارند.

تیم سازنده تا جایی پیش رفتند که برای خلق محیط ماتریکس، تمام اجسام و اشیا رنگی را از صحنه‌ها برداشتند و جزئیاتی دیوانه‌وار را رعایت کردند تا تک‌تک نماها مد نظرشان باشد.

برای مثال در فصل معروف تعقیب‌وگریز قسمت دوم ماتریکس، در صحنه‌ای که قبل از ورود مورفیوس و ترینیتی به آزادراهی که برای فیلم ساخته بودند می‌گذشت، همه چیز را در مسیر تغییر دادند تا به رنگ و حس‌وحال ماتریکس بخورد. از علائم کنار خیابان گرفته تا خط‌کشی‌ها و پوشش گیاهی.

متأسفانه پوپ برای قسمت جدید ماتریکس با واچوفسکی‌ها همکاری نکرد، ولی با توجه به اینکه قرار است یک ماتریکس کاملا جدید و متفاوت ببینیم، شاید خیلی هم بد نباشد که فیلم‌بردار متفاوتی عهده‌دار این مسؤولیت شده.

منبع: WhatCulture



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۵ دیدگاه
  1. یه بنده خدا

    داداش دوقولو های افسانه ای رو میشه گفت که فتوشاپه اون عکس

  2. امین

    سلام
    چاد استاهلسکی بدلکار ریوز نبود، مدیر فیلمبرداری ماتریکس بود که کارگردان جان ویک شد

  3. رسول خدایی واحد

    چی هست ی مدرک دکترا میگیرن میرن یک جوون مردم رو از خردسالی نشون میکنن !؟!
    +
    فکر کن همین من دیگه وابسته این دنیای مادی ماتریسی آتاکینگ نباشم و به یک پسر سفید و نورانی و کامل تبدیل بشم مسیح مaد عزیز !!!
    (فکر کن زدی کشتی دوباره از خاک خودم رو خلق کردم چون یک خالق شده ام ).

  4. سجاد نوروززاده

    سلام ، اقای شجاعی تبریک میگم، بسیار قلم شیوایی دارید.
    ممنون ، از خواندنش لذت بردم.

  5. M.abbasi

    خیلی نقد زیبا و جذابی بود ….

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X