۱۰ بازیگر که در ایفای نقش شخصیتهای مشهور شکست خوردند
ستارگان فیلمهای زندگینامهای (Biopic) کار سختی را پیشرو دارند. فیلمهای زندگینامهای اساساً دربارهی بهیادماندنیترین، تاثیرگذارترین و جالبترین انسانهایی هستند که تاکنون زندگی کردهاند. وقتی سعی دارید یک شخص معروف را روی پردهی نقرهای زنده کنید، امکان اشتباهات زیادی وجود دارد. البته در زمینهی ساختن فیلمهای زندگینامهای، فیلمساز خواه ناخواه باید واقعیت را تا حدی تحریف کند، ولی اگر میزان این تحریفات از حدی بیشتر شود، ممکن است مخاطب از دیدن فیلم خشمگین شود، چون در نظرش تصویرسازی شخص محبوباش خیانت به او به حساب میآید.
مسئلهی دیگر، مسئلهی ظاهر است. هیچ تماشاچیای انتظار ندارد بازیگری که نقش شخص معروف را بازی میکند، از لحاظ ظاهری کپی برابر اصل او باشد، ولی وقتی هیچ شباهتی هم در کار نباشد، چیز زیادی در دفاع از بازیگر یا کسی که او را برای آن نقش انتخاب کرده نمیتوان گفت. در آخر، جا دارد اشاره کرد که وقتی بازیگر مربوطه صرفاً دارد بد بازی میکند، عوامل دیگر به حاشیه میروند. در ادامه تعدادی از بازیگرانی که به هر دلیلی نتوانستند نقش افراد معروف را بهشکلی موفقیتآمیز ایفا کنند معرفی شدهاند:
۱۰. هیلاری سوانک در نقش آملیا ایرهارت – آملیا (Hilary Swank As Amelia Earhart – Amelia)
- سال انتشار: ۲۰۰۹
- کارگردان: میرا نایر (Mira Nair)
آملیا ایرهارت در زمان زندگی خود (۱۸۹۷ تا ۱۹۳۷، سال ناپدید شدنش) فردی پیشرو و سمبلی از یک زن قدرتمند بود که شاید بتوان او را مشهورترین و محبوبترین خلبان تاریخ حساب کرد. ایرهارت خلبانی فوقالعاده بلندپرواز بود و اولین زنی بود که بهتنهایی بر فراز اقیانوس اطلس پرواز کرد و بعد در شرایطی مرموز ناپدید شد. زندگی ایرهارت خوراک تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی است.
در کمال تاسف برای میراث یکی از تحسینشدهترین زنان کل تاریخ، بازی هیلاری سوانک در نقش ایرهارت در فیلم «آملیا» یک مضحکهی تمامعیار است. سوانک از لحاظ ظاهری به او شباهت دارد، ولی موفق نشده کاریزمای معروف او را ابراز کند. بازی بیروح او طوری است که گویی تماشای این فیلم ۱۱۱ دقیقهای ۱۱ سال طول میکشد.
دلیل سلبریتی بودن ایرهارت صرفاً دستاوردهایش در عرصهی هوانوردی نبود؛ او شخصیتی منحصربفرد داشت که توجه میلیونها انسان را به خود جلب کرد؛ او شخصیتی جذاب داشت که عموماً در درخششی پولادین در چشمانش تجلی پیدا میکرد. بهخاطر همین، بازی بیروح و بیجان سوانک بدجوری به چشم میآید و این فیلم برای کسانی که میخواهند پی ببرند چگونه میتوان شخصیتی را در یک فیلم حتی یک درصد پرورش نداد، مورد مطالعهای خوب، ولی عذابآور است. کارگردانی بد فیلم همهچیز را بدتر کرده است.
۹. فرانک گریلو در نقش فروچو لامبورگینی – لامبورگینی: مرد پشت افسانه (Frank Grillo As Ferruccio Lamborghini – Lamborghini: The Man Behind The Legend)
- سال انتشار: ۲۰۲۲
- کارگردان: بابی مورِسکو (Bobby Moresco)
فیلم «لامبورگینی» بهخاطر بودجهی پایین و تبلیغات ضعیف مورد توجه عموم قرار نگرفت، ولی ایدهی ساختن یک فیلم زندگینامهای بر اساس زندگی فروچو لامبورگینی، پدرخواندهی یکی از معروفترین برندهای خودروی اسپرت در سرتاسر دنیا، برای بسیاری از طرفداران پر و پا قرص خودرو هیجانانگیز بود.
متاسفانه، چه این طرفداران، چه هرکسی که در حدی بدشانس بوده که بازی فرانک گریلو در نقش لامبورگینی را تماشا کرده، احتمالاً پیش خود آرزو کرده که ایکاش هیچگاه سمت این فیلم نمیرفت. این فیلم به جای پرداخت عمقی به زندگی هیجانانگیز فروچو و شخصیت پیچیدهاش، صرفاً از یک بخش از زندگی او به بخش دیگر میپرد، آن هم با ظرافت و مهارت شاگرد رانندگیای که سعی دارد چشمبسته دنده عوض کند.
فیلم زندگینامهای این شخصیت مرموز روی کاغذ تمام ویژگیهای لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم جذاب را داشت، ولی هر بار که به نظر میرسد تلاشهای گریلو در حال حرکت به جهتی مثبت هستند، ناگهان پیشرفت او متوقف میشود، انگار که یک نفر سوییچ ماشین را داخل قفلش شکسته باشد. بازی گریلو بسیار گیجکننده است، بدین صورت که ماهیتاً باید بسیار هیجانانگیز باشد، ولی نتیجهی نهایی چیزی شبیه به ویدئوی آموزشی برای کارمندان از آب درآمده است.
حضور نسبتاً کمرنگ خودروهای لامبورگینی داخل فیلم آخرین میخ روی تابوت آن است. گریلو بازیگری بااستعداد است و بازی او در سریال «پادشاهی» (Kingdom)، که دربارهی یک مبارز هنرهای رزمی ترکیبی (MMA) است، جزو بهترین بازیهای دههی اخیر در تلویزیون است که توجه کافی دریافت نکرده، ولی بازی او در این فیلم به زبالهدان تاریخ تعلق دارد.
۸. مگ رایان در نقش جکی کالان – در برابر طناب (Meg Ryan As Jackie Kallen – Against The Ropes)
- سال انتشار: ۲۰۰۴
- کارگردان: چارلز اس. داتن (Charles S. Dutton)
مگ رایان یکی از محبوبترین بازیگران زن هالیوود بود، ولی در سال ۲۰۰۳ در فیلمی بسیار تاریک به نام در برش (In the Cut) بازی کرد که طبق نظر بعضی از منتقدان، تصویر او بهعنوان سوگلی آمریکا (America’s Sweetheart) را خدشهدار کرد.
رایان در دوران اوج خود بهعنوان ستارهی فیلمهای کمدی رمانتیک شناخته میشد و هنوز که هنوز است، بهخاطر بازیاش در فیلمهایی چون «وقتی هری سالی را ملاقات کرد» (When Harry Met Sally)، «بیخواب در سیاتل» (Sleepless in Seattle) و «نامه داری» (You’ve Got Mail) مورد تحسین قرار گرفته است. بسیاری از منتقدان او را جزو بهترین بازیگرانی حساب میکنند که هیچگاه نامزد اسکار نشد.
متاسفانه این مسئله حضور او در فیلم «در برابر طناب» را هرچه بیشتر غیرقابلتوضیح جلوه میدهد. این فیلم بازگویی دراماتیزهشدهای از زندگی جکی کالان، زنی زبر و زرنگ است که کارش برگزاری و تبلیغ مسابقات بوکس بود. در فیلمی که درگیر کلیشههای ژانری و نویسندگی بیمایه است، بازی رایان از اول تا آخر رقتانگیز است؛ انگار که در حال تماشای بازیگری متفاوت هستید که نقاب او را به چهره زده است.
اقتباس سینمایی از زندگی چنین فرد مهمی در دنیای بوکس میتوانست به یک فیلم بلکباستر تمامعیار تبدیل شود، ولی این فیلم چنان درجهای از بیتفاوتی را برمیانگیزد که تماشاچی آرزو میکند ایکاش یکی از بوکسورهای داخل فیلم به صورتش مشت میزد و او تا پخش شدن تیتراژ پایانی بیهوش باقی میماند.
۷. لئوناردو دیکاپریو در نقش جی. ادگار هوور – جی. ادگار (Leonardo DiCaprio As J. Edgar Hoover – J. Edgar)
- سال انتشار: ۲۰۱۱
- کارگردان: کلینت ایستوود (Clint Eastwood)
پیش از روی پرده رفتن «جی. ادگار» در سال ۲۰۱۱، تب خاصی حول آن شکل گرفته بود. در ظاهر همهچیز سر جایش بود تا شاهد نگاهی فاشکننده و دراماتیک به زندگی یکی از مشهورترین و جنجالیترین چهرههای تاریخ باشیم؛ شخصی که رییس تشکیلاتی بود که بعداً با نام افبیآی (FBI) شناخته شد: جان ادگار هوور.
کارگردان فیلم کلینت ایستوود افسانهای و بازیگر نقش اصلی لئوناردو دیکاپریو، یکی از بهترین و بااستعدادترین بازیگران نسل خود بود. همهچیز آماده به نظر میرسید تا دیکاپریو باز هم غرق در تحسین منتقدان شود و در فصل جوایز خوش بدرخشد. با این حال، وقتی فیلم منتشر شد، بیشترین توجه معطوف به پروستتیکی شد که برای شبیه کردن دیکاپریو به هوور به کار گرفته شده بود. این حقیقت گویای همهچیز است.
بازی دیکاپریو در نقش هوور بینقص نیست، ولی بهطور کلی قابلقبول است. با این حال، انتظارات از او بهطور نجومی بالا بود و حقیقت ناخوشایند این است که بازی او در این فیلم – با در نظر گرفتن تمام ظرافتهایی که زیر ۲۰ کیلو گریم دفن شده – با بازی خیرهکنندهی او در فیلمهایی چون «هوانورد» (The Aviator)، «جزیرهی شاتر» (Shutter Island) و «رفتگان» (The Departed) قابلمقایسه نیست.
این مسئله، در کنار کارگردانی بیهدف ایستوود (که واقعآً از او بعید بود)، باعث شده شاهد اثری بیمایه از دو تن از غولهای صنعت سینما باشیم.
۶. کالین فرل در نقش اسکندر بزرگ – اسکندر (Colin Farrell As Alexander The Great – Alexander)
- سال انتشار: ۲۰۰۴
- کارگردان: الیور استون (Oliver Stone)
هرجور که به قضیه نگاه کنید، انگلیسی حرف زدن بخش زیادی از بازیگران فیلم «اسکندر» با لهجهی ایرلندی عاقلانهترین تصمیمی که الیور استون برای این فیلم گرفت نبود.
استون، کارگردان فیلمی که موضوع آن یونان باستان است، از تصمیم خود دفاع کرد و گفت هدف این تصمیم، نشان دادن این حقیقت بود که مقدونیها قشر کارگر یونان باستان بودند، ولی میتوان گمانهزنی کرد که دلیل واقعی برای این تصمیم عجیب، ناتوانی کالین فرل برای تغییر دادن لهجهی ایرلندیاش بود.
از این نظر، انتخاب او بهعنوان بازیگر نقش اسکندر در فهرست «انتخاب بازیگر بینقص» جایی ندارد. البته فرل جزو یکی از بهترین بازیگران درام ایرلندی بود و در طی سالها، بابت بازیهای فوقالعادهاش در فیلمهای جدی تحسین زیادی دریافت کرده است، تحسینهایی که در نهایت به نامزدی اسکار برای بازی در فیلم «بنشیهای اینیشرین» (The Banshees of Inisherin) منجر شد. با تمام این تفاسیر، حقیقت عوض نمیشود: انتخاب او برای ایفای نقش اسکندر فاجعهبار بود.
لهجههای نامناسب به کنار، تفسیر فرل از پادشاه مقدونی از ناسیونالیسم دیوانهوار به اکتشاف گزاف از تمایلات جنسیاش جابجا میشود و در این میان، خط روایی استون برای فیلم حقایق تاریخی را بهطور غیرقابلبخششی تحریف میکند. با اینکه عدم وفاداری به حقایق برای فیلمهای زندگینامهای کمی تا قسمتی اجتنابناپذیر است، «اسکندر» در این زمینه بهشکل خندهداری بد عمل میکند.
فرل طی سالهای اخیر به آهنربای جوایز سینمایی تبدیل شده است، ولی بهتر است بازی او در این فیلم به دست فراموشی سپرده شود.
۵. اشتون کوچر در نقش استیو جابز – جابز (Ashton Kutcher As Steve Jobs – Jobs)
- سال انتشار: ۲۰۱۳
- کارگردان: جاشوا مایکل استرن (Joshua Michael Stern)
وقتی تریلرهای فیلم «جابز» با بازی اشتون کوچر در نقش استیو جابز منتشر شدند، میشد خوشبینی مردم به فیلم را درک کرد. کوچر بسیار شبیه به جابز است و عملکرد او در زمینهی تقلید ژستهای رفتاری جابز قابلقبول است.
متاسفانه مشکل اصلی «جابز» تصویرسازی نادقیق از شخصیتهای بهتصویرکشیدهشده داخل فیلم بود و تفسیر کمعمق کوچر از جابز گل سرسبد همهیشان است. استیو وازنیک (Steve Wozniak)، موسس اپل در کنار جابز، ویرایش اول فیلمنامهی فیلم را در کمال بیرحمی «آشغال» خواند و گفت: «تا جایی که میتوانستم تحمل کنم، آن را خواندم.»
بعداً وازنیک ادعا کرد که کوچر در طول ساخت فیلم هیچگاه برای مشورت گرفتن نزد او نیامد و این ادعا بهخوبی نشان میدهد فیلم با چه وضعیت نابسامانی ساخته شده است. تلاش برای به تصویر کشیدن یکی از تاثیرگذارترین اشخاص قرن ۲۱ بدون مشورت با نزدیکترین افراد به او نشاندهندهی بازیگری است که هیچ علاقهای به احترام گذاشتن به میراث جابز ندارد.
در سال ۲۰۱۵ فیلم زندگینامهای دیگری از جابز ساخته شد که در آن مایکل فسبندر (Michael Fassbender) اجرایی هیپنوتیزمکننده از جابز به تصویر کشید و با وضوح بیشتری نشان داد مشکل بازی کوچر چه بود. فسبندر – که بابت ایفای نقش در این فیلم نامزد اسکار شد – کاملاً خود را وقف بازیاش کرد، طوریکه تمام حرکات و ژستهای رفتاری جزیی این مرد مرموز را به بهترین شکل ممکن پیاده کرد. این کار از تواناییهای کوچر – که عمدتاً بازیگر زمختی است – خارج بود.
۴. تام هیدلستون در نقش هنک ویلیامز – من نور را دیدم (Tom Hiddleston As Hank Williams – I Saw The Light)
- سال انتشار: ۲۰۱۵
- کارگردان: مارک ابراهام (Marc Abraham)
زندگی پرفراز و نشیب هنک ویلیامز، یکی از محبوبترین و ماندگارترین موزیسینهای کل تاریخ، سوژهای بینظیر برای تبدیل شدن به یک فیلم موفق به نظر میرسید.
«شکسپیر پشتکوهیها» (Hillbilly Shakespeare) خوانندهای نمادین بود که بهخاطر هیولاهای درونیاش زمین زده شد و در نهایت بهخاطر مصرف مواد مخدر تمام روابط شخصی و حرفهایاش نابود شدند. با وجود مرگ نابهنگامش بهخاطر مشکلات قلبی در سن ۲۹ سالگی، ویلیامز تا به امروز یکی از محبوبترین چهرههای موسیقی باقی مانده است.
تام هیدلستون در نقش ویلیامز – این روح در عذاب – افتضاح نیست و با الیزابت اولسن (Elizabeth Olsen)، که نقش آدری (Audrey)، همسر ویلیامز را در فیلم ایفا میکند، تناسب زیادی دارد. مشکل اصلی بازی او – و بهطور کلی «من نور را دیدم» – این است که اصلاً حق مطلب را دربارهی شخصیت بسیار پیچیدهی ویلیامز و هویت جداییناپذیر او بهعنوان یک خوانندهی جنوبی ادا نمیکند.
از همه بدتر این است که قابلیت خوانندگی هیدلستون بسیار سطحپایینتر از موزیسین برجسته است – نوادگان ویلیامز هم به این حقیقت اذعان داشتهاند – و برای همین نتیجهی نهایی یک اثر فرمولوار و خستهکننده از آب درآمده است. این خوانندهی افسانهای آهنگ «زوزه کشیدن رو به ماه» (Howlin’ At the Moon) را به ما عرضه کرد، ولی در نهایت تماشاچیان این فیلم بودند که رو به حوادث اعصابخردکنی که در آن به تصویر کشیده شدند زوزه کشیدند.
۳. دمتریوس شیپ جونیور در نقش توپاک شکور – کل نگاهها روی من (Demetrius Shipp Jr. As Tupac Shakur – All Eyez On Me)
- سال انتشار: ۲۰۱۷
- کارگردان: بنی بوم (Benny Boom)
توپاک شکور (Tupac Shakur)، رپر معروف اذعان کرد: «فقط خدا میتونه من رو قضاوت کنه»، ولی اغراق نیست اگر بگوییم که وقتی مردم بازی خشک دمتریوس شیپ جونیور را در این فیلم زندگینامهای بهشدت بد و بهبیراههرفته دربارهی رپر معروف دیدند، بهشدت او را قضاوت کردند.
شباهت بسیار زیاد دمتریوس به توپاک این بازی بد را هرچه بیشتر نابخشودنی جلوه میدهد. شباهت ظاهری به کنار، این اولین فیلم زندگینامهای بود که بهطور کامل به توپاک اختصاص داشت، چون یک دعوای قضایی طولانی سر اینکه حقوق ساخت این فیلم به چهکسی تعلق دارد، در جریان بود.
شباهت ظاهری شیپ جونیور به توپک تنها وجهمثبت بازی بهشدت معذبکنندهی او است؛ این فیلم نشان میدهد که انتخاب بازیگر نامناسب چه تاثیر بدی میتواند روی یک فیلم داشته باشد، چون ایفای این نقش بهوضوح از تواناییهای این بازیگر جوان خارج بود.
۲. نائومی واتس در نقش دایانا اسپنسر – دایانا (Naomi Watts As Diana Spencer – Diana)
- سال انتشار: ۲۰۱۳
- کارگردان: الیور هرشبیگل (Oliver Hirschbiegel)
بازی خیرهکنندهی کریستِن استوارت (Kristen Stewart) در نقش دایانا اسپنسر (Diana Spencer) در فیلم «اسپنسر» (Spencer) در سال ۲۰۲۱ مورد تحسین همگان قرار گرفت. او یکی از هیپنوتیزمکنندهترین بازیها را از شاهدخت محبوب دلها، پرنسس دایانا به تصویر کشید و به خاطر همین نامزد دریافت اسکار شد.
این حقیقت احتمالاً اعصاب نائومی واتس را هرچه بیشتر خرد کرد، چون او ستارهی فیلم فاجعهبار «دایانا» در سال ۲۰۱۳ بود. دربارهی فیلم الیور هرشبیگل هیچ حرف خوبی نمیتوان زد. نائومی واتس – که بازیگر بااستعدادی است – تمام سعی خود را میکند تا این فاجعه را نجات دهد، ولی «دایانا» دقیقاً مصداق کابوس فیلمهای ساختهشده برای تلویزیون است که به واقعیت پیوسته است.
در طی تصمیمی اشتباه، فیلم حساسیت بسیار کمی به میراث تراژیک دایانا نشان میدهد و سالهای آخر زندگیاش را شبیه به ملودرامایی بیانتها به تصویر میکشد. به تصویر کشیدن دایانا که چهرهای بینالمللی و محبوب دل میلیونها نفر است، نباید کار سختی باشد، ولی واتس، با وجود تمام تلاشهایش، نتیجهای فاجعهبار از خود به جا گذاشته است.
۱. زویی سالدانا در نقش نینا سیمون – نینا (Zoe Saldana As Nina Simone – Nina)
- سال انتشار: ۲۰۱۶
- کارگردان: سینتیا مورت (Cynthia Mort)
وقتی به «نینا» نگاه میکنیم – فیلم زندگینامهای که از قرار معلوم تجلیلخاطری از موزیسین افسانهای نینا سیمون است – جای تعجب ندارد که چرا ورثهی نینا سیمون در واکنش به بازی زویی سالدانا در نقش این موزیسین گفتند: «لطفاً دیگر اسم نینا سیمون را به زبان نیاور. تا آخر عمر.» واقعآً سخت است که تعیین کنیم توهینآمیزترین جنبهی این فیلم منفور چیست.
آیا توهینآمیزترین جنبهی فیلم گریم افتضاح آن است که شامل یک سری پروستتیک وحشتناک و آرایش مشکی میشد؟ زویی سالدانا، سوپراستار فیلمهای «آواتار»، که وظیفهی به تصویر کشیدن معادلی کابوسوار از سیمون به عهدهاش گذاشته شده، آفریقایی-لاتین است، نه آفریقایی آمریکایی و از لحاظ ظاهری هیچ شباهتی به سیمون ندارد. این مسئله آنقدر معذبکننده بود که فعالان برابری نژادی درگیر بحث دربارهی این موضوع شدند.
آیا توهینآمیزترین جنبهی فیلم این بود که سازندگانش تصمیم گرفتند سیمون، زنی را که با مشکلاتی از قبیل اختلال دوقطبی، اعتیاد به الکل و سوءاستفاده از جانب شوهر دستوپنجه نرم کرده بود، بهشکل زنی هرز و لذتجو به تصویر بکشند که عین خیالش نبود مسیر شغلی درخشان خود بهعنوان یک موزیسین شناختهشده را تحتتاثیر دود و دم و الکل دور بیندازد؟ جای تعجب ندارد ورثهی سیمون فیلم را «دلخراش» و «روحکُش» توصیف کردند. مسلماً تماشای این فیلم برای طرفداران پرتعداد سیمون تجربهای دردناک بود، چه برسد به کسانی که با «راهبهی اعظم سول» (The High Priestess of Soul) رابطهی نزدیک و شخصی داشتند.
سالدانا بعداً بابت ایفای نقشش در فیلم عذرخواهی کرد و از آن فاصله گرفت، ولی برای کسانی که در حدی بدشانس بودند تا فیلم را تماشا کنند، آسیبی که نباید وارد میشد، وارد شده بود.
منبع: Whatculture.com