۱۰ موزیسین که زندگی دیوانه‌وارشان مستحق یک فیلم زندگینامه‌ای است

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۵ دقیقه
10 موزیسین که زندگی دیوانه‌وارشان مستحق یک فیلم زندگینامه‌ای است

دلیلی دارد که هالیوود تا این اندازه به ساخت فیلم زندگینامه‌ای موزیسین‌ها علاقه دارد. زندگی این هنرمندان همیشه مترادف خطر، هیجان و البته رنج بوده است؛ اتفاقاتی که در زندگی مردم عادی رخ نمی‌دهد و نباید هم بدهد. همه علاقه، توانایی و یا تمایل به روی صحنه بودن را ندارند و طبعاً خلق و خو و ویژگی‌های یک موزیسین را هم ندارند. زندگی این دسته از هنرمندان یک جور افراط‌گرایی در درون خود دارد که داستانشان را به سوژه‌ای جالب بر پرده سینما و برای مخاطب تبدیل می‌کند. همیشه وقتی قصه فیلمی واقعی است برای مردم جذاب‌تر است. البته این سوژه سینما بودن شامل حال تمام موزیسین‌های جهان و تمام ژانرهای موسیقی نمی‌شود. مثلاً هنرمندان موسیقی کلاسیک نیاز به زندگی سالم‌تر و آرام‌تری دارند؛ باز این هم درباره همه‌‌شان به یک اندازه صادق نیست. مثلاً فیلم زندگینامه‌ای «مایسترو» (Maestro) از بردلی کوپر را سال گذشته دیدیم که زندگی نامتعارف لئونارد برنستاین، موزیسین کلاسیک امریکایی را نشانمان داد. یا زندگی موتزارت را در فیلم زندگینامه‌ای شاهکار میلوش فورمن «آمادئوس» (Amadeus) دیده‌ایم که چطور از فقر و اعتیاد به الکل رنج می‌برد.

با این حال، آن دسته از موزیسین‌ها که عمدتاً زندگی پرهیاهو و پرخطرتری دارند، «ستارگان راک» یا همان «راک استارها» هستند؛ آن‌ها بیش از سایر موزیسین‌ها به سبک زندگی شلوغ و افراطی خود معروف‌اند که اغلب بهایش را هم پرداخت می‌کنند. روابط آزاد، سوء‌مصرف مواد و تبعاتشان مفاد کافی برای ساخت یک درام تراژدی خوب تأمین می‌کند. هالیوود این را خوب می‌داند، فرمول ساختش را هم خوب بلد است. از گروه بیتلز تا اوئیسیز، دو گروه راک بریتانیایی مهم تاریخ موسیقی، بسیاری از هنرمندان محبوب و شناخته‌شده جهان، مفهوم زندگی موسیقی‌محور را به انتهای خود رساندند. هالیوود سال‌هاست که به این سوژه می‌پردازد و زندگی بعضی از بزرگ‌ترین ستارگان دنیای موسیقی به طور ویژه موسیقی راک را به روی پرده برده است. آنچه زندگی این هنرمندان را به سوژه‌ای مناسب برای یک فیلم سینمایی تبدیل می‌کند، اغلب پایان تراژیک آن‌هاست. ترکیب چنین پایانی در کنار استعداد ویژه و زیاد این موزیسین‌ها همان چیزی است که سینمای قصه‌محور می‌خواهد. مثلاً اعضای باشگاه بیست و هفت ساله‌ها که نتیجه زندگی افراطی و جنجالی راک استارهاست و بعضی از بهترین موزیسین‌ها را به عضویت پذیرفته است، بدون شک لایق یک فیلم زندگینامه‌ای هستند. زندگی سراسر خطرناک آن‌ها بر پرده سینما می‌تواند نتیجه خوبی داشته باشد.

شاید انتظار داشته باشید که نتیجه، فیلم ناراحت‌کننده‌ای از آب دربیاید. چرا که وقتی پای زندگی این افراد به میان می‌آید، خیلی راحت می‌توان افسوس استعداد زود از دست‌رفته‌شان را خورد. اما حتی اگر پایان زودرسی در میان نباشد، زندگی موزیسین‌ها به خاطر ذهن باز و شور و عشقی که در وجودشان هست، پر از جادو و لحظات خوش فراتر از تصور است. بنابراین، نیازی به افسوس خوردن ندارند. در زندگی شگفت‌انگیز ولو در مواردی کوتاه آن‌ها استعدادشان فرصت‌هایی را بر سر راهشان قرار داده است که بر سر راه هر کسی قرار نمی‌گیرد. و این فرصت‌ها مهم‌اند. بله، زندگی‌شان بالا و پایان و اوج و نزول زیاد دارد؛ همین است که قصه می‌سازند. به همین خاطر است که موزیسین‌هایی مثل جانی کش و فردی مرکوری فیلم زندگینامه‌ای دارند و به همین خاطر است که این جور فیلم‌ها باید درست ساخته شوند. هالیوود در سال‌های اخیر به شکلی افراطی به فیلم زندگینامه‌ای علاقه‌مند شده است اما محصولات با اینکه شاید به لحاظ تکینیکی مثل اجرای ترانه‌ها خوب از آب درآمده‌اند، در اشل کلی و به لحاظ هنری فیلم‌های چندان خوبی نیستند. آشکارا راهی برای پولسازی بیشتر از نام‌های آشنا هستند، بی آنکه زحمت خاصی برای تولید یک سینمای خوب کشیده شود. مثل زحمتی که برای ساخت فیلم زندگینامه‌ای چون «آمادئوس» کشیده شده است. متأسفانه میلوش فورمن دیگر در قید حیات نیست که مهارتش در زندگینامه ساختن را در به روی پرده آوردن زندگی ستارگان راک به کار بگیرد.

ژانر زندگینامه می‌تواند بازار سودآوری برای کمپانی‌های سینمایی داشته باشد و یک سری قصه یک سری آدم تأثیرگذار را تا ابد برای مردم جهان به یادگار بگذارد. اینکه فیلم زندگینامه‌ای خوب چیست، مجال دیگری می‌طلبد. سوژه اما مشخص است؛ بعضی موزیسین‌ها در زندگی رویکردی چنان خارق‌العاده داشته‌اند که شایسته یک فیلم سینمایی بلند هستند. هالیوود و سینمای جهان، فیلم زندگی موزیسین‌های معروف و محبوب زیادی را ساخته اما بعضی‌ها از قلم افتاده‌اند؛ کسانی مثل پتی اسمیت و نیل یانگ تا سیناد اوکانر و دیو گرول، ده موزیسینی که زندگی دیوانه‌وارشان بدون شک مستحق یک فیلم زندگینامه‌ای است؛ موزیسین‌هایی که همه پایان زودرس تراژیک نداشته‌اند. بعضی‌هاشان هنوز زنده‌اند و هنوز کار می‌کنند و میراثشان را زنده نگه می‌دارند. زندگی پر از هیجان و تأثیرگذاری تک تک این موزیسین‌ها نیازمند ثبت روی پرده و تشویق ایستاده است.

۱۰ موزیسین که لایق فیلم زندگینامه‌ای هستند

۱۰. لین استیلی

لین استیلی فیلم زندگینامه‌ای

بسیاری از ستارگان موسیقی راک (یا به طور کلی موسیقی) به دلیل مصرف بیش از اندازه مواد مخدر جان خود را از دست می‌دهند. نمونه در ژانرهای مختلف موسیقی کم نیست. ظاهراً جزو جدایی‌ناپذیر زندگی این افراد همین مواد مخدر است که ماهیت مخربش بر کسی پوشیده نیست. اما در زندگی این افراد یک جور اسکتازی‌ و از خودبی‌خودی‌ای وجود دارد که خودویرانگر است و این بیشتر یک جور سبک زندگی به حساب می‌آید. بله، چون ویرانگر است، باید تقبیح شود و زیر ذره‌بین گذاشته شود. شاید حتی بهتر باشد سینما آن را بازتاب دهد تا درس عبرتی برای سایرین باشد. شاید هم فقط ثبت واقعیت کافی باشد.

لین تامس استِیلی خواننده و ترانه‌سرای گروه گرانج آلیس این چینز (Alice in Chains، به معنای آلیس زنجیرشده) بود. گرانج به معنای ناجور و کثیف، یکی از زیرشاخه‌های موسیقی آلترنتیو راک است که در اواسط دهه هشتاد میلادی در آمریکا شکل گرفت و خاستگاه آن ایالت واشینگتن به‌خصوص منطقه سیاتل بود. استیلی، آلیس این چینز را به همراه جری کنترل (گیتاریست گروه) در سال ۱۹۸۷ در سیاتل راه انداخت. گروه خیلی زود به شهرت جهانی رسید و در ابتدای دهه نود میلادی نام خود را به‌ عنوان یکی از گروه‌های پیشرو سبک گرانج مطرح کرد. یکی از جذابیت‌های موسیقی آلیس این چینز جنس صدا و شیوه خواندن استیلی و هم‌آوایی‌هایش با جری کنترل (به عنوان صدای دوم) بود. استیلی به جز آلیس این چینز عضو گروه مَد سیزن (Mad Season) و کلاس آو ۹۹ (Class of ’99) هم بود.

استیلی با مادر و ناپدری بزرگ شد. استعداد موسیقی او از همان کودکی پیدا بود و با نواختن درامز نمود پیدا کرد. در نوجوانی مثل هر پسر امریکایی علاقه‌مند به موسیقی دیگری، به هماره دوستانش کار شروع به اجرای موسیقی کرد و کار بعضی از گروه‌های معروف راک مثل بلک سبث و د دورز را بازخوانی کرد. در همین دوره کم‌کم روی آواز خواندن متمرکز شد. استیلی سال ۱۹۸۷ با جری کنترل آشنا شد و این دو خیلی زود مشغول به کار روی پروژه‌ای شدند که استیلی از سال‌های دبیرستان ایده آن را در ذهن داشت. بعد مایک استار (گیتار بیس) و شان کینی (درامز) به‌شان پیوستند و گروه آلیس ان چینز (Alice N Chains) شکل گرفت. بعدها وقتی فعالیتشان جدی‌تر شد، نام گروه را به آلیس این چینز (Alice in Chains) تغییر دادند.

در نوزدهم آوریل ۲۰۰۲ یک زن ناشناس با پلیس تماس گرفت و گفت حدود دو هفته است که هیچ صدایی از آپارتمان استیلی به‌ گوش نمی‌رسد. بعد پلیس به‌ همراه مادر و ناپدری استیلی به منزل او رفتند و پس از ورود به آنجا با جسد بی‌جان او مواجه شدند. طبق گزارش نشریه سیاتل ویکلی روز بیستم آوریل وقتی مأموران پلیس با شکستن در وارد آپارتمان استیلی شدند، با جنازه او مواجه شدند که روی مبل بود و نور تلویزیون روشن‌مانده روی صورتش افتاده بود. روی زمین چند قوطی اسپری رنگ و در فاصله‌ای اندک از آن‌ها مقداری کوکائین دیده می‌شد و کمی آن‌طرف‌تر روی میز قهوه‌خوری دو پایپ قرار داشت. در این گزارش تأکید شده‌ است که وزن جنازه استیلی بر اثر سپری شدن مدت طولانی از زمان مرگش به کمتر از بیست و پنج کیلوگرم رسیده بود. در گزارش پزشک قانونی دلیل مرگ استیلی، مصرف مخلوطی از کوکائین و هروئین -که اصطلاحاً اسپیدبال نامیده می‌شود- اعلام شده‌ است.

استیلی مدتی قبل از مرگش در سال ۲۰۰۲ در مصاحبه‌ای درباره تجربه جدایی والدینش گفته بود: «دنیای من تبدیل به کابوس شده بود. سایه‌ها احاطه‌ام کرده بودند. به من گفتند پدرم مرده اما خانواده‌ام همیشه می‌دانستند که او جای دوری نرفته و همان دور و بر با مواد مخدر سرگرم است. بعد از آن خبر، این همیشه برایم سؤال بوده که پدر من کجاست؟ من همیشه به خاطر پدرم ناراحتم و جای خالی‌اش را احساس می‌کنم. او پانزده سال در زندگی من نبوده است.»

لین استیلی مثل هر بچه بااستعداد آسیب‌دیده‌ای فکر می‌کرد اگر روزی ستاره مشهوری شود، پدرش بازخواهد گشت. و از آنجا که این جمله از دهان خودش بیرون آمده است، همین کافی است برای آنکه یک فیلم زندگینامه‌ای درباره او ساخته شود. استیلی خواننده بسیار قدرتمند و ستاره بزرگی بود اما با توجه به میزان توانایی‌هایش حقیقتاً نادیده گرفته شد. او نه تنها به عنوان یک موزیسین و انسان خلاق قدرتمند بلکه شخصیت ویژه‌ای هم داشت. زندگی موفق استیلی و البته پایان غم‌انگیزش و مرگ دلخراش‌اش به دلیل اعتیاد طولانی‌مدتش به هروئین، او را به سوژه خوبی برای یک فیلم زندگینامه‌ای خوب تبدیل می‌کند. او مردی بود که همیشه با خودش و سیاهی‌های وجودش در جنگ بود. از رابطه با پدر ندیده‌اش گرفته تا اعتیاد به مواد جورواجور. آنچه او را تبدیل به شخصیتی ویژه و زندگینامه‌اش را سزاوار یک فیلم سینمایی می‌کند، این بود که به رغم سیاهی‌های درونش همیشه به دنبال خیر بود. با توجه به اینکه این مرد در تاریخ موسیقی بسیار تشویق و تمجیده شده، عجیب است که تا به حال کسی سعی نکرده فیلم زندگینامه او را بسازد.

۹. دیوید کرازبی

دیوید کرازبی

دیوید کرازبی متولد دهه چهل میلادی در لس‌آنجلس امریکا خواننده، آهنگساز و گیتاریست بود. او اول با گروه راک د بردز (the Byrds) به شهرت رسید و ژانر راک فولک و موسیقی سایکدلیک را در اواسط دهه ۱۹۶۰ شکل داد. بعدها ابرگروه کرازبی، استیلز اند نش را راه انداخت که صدای موسیقی کالفرنیا را در دهه ۱۹۷۰ به گوش رساند. کرازبی به جز موسیقی به شخصیت اجتماعی سیاسی و مشکلات زندگی شخصی‌اش معروف بود. او به نوعی یکی از نمادهای ضد فرهنگ در دهه شصت میلادی بود.

کرازبی در ابتدای کار مدت کوتاهی موسیقی فولک کار کرد و بعد سال ۱۹۶۴ گروه د بردز را با دوستانش تشکیل داد. آن‌ها با بازخوانی ترانه‌ای از باب دیلن «آقای تمبورین» (Mr. Tambourine Man) شناخته شدند. کرازبی با گروه د بردز پنج آلبوم بیرون داد و سال ۱۹۷۳ یک آلبوم به مناسبت گردهمایی دوباره گروه منتشر کرد. بعد با استفان استیلز و گراهام نش گروه سه نفره کرازبی، استیلز و نش (CSN) را تشکیل داد که با انتشار اولین آلبوم موفق شدند سال ۱۹۶۹ جایزه گرمی بهترین آرتیست جدید را دریافت کنند. بعدها نیل یانگ هم گاهی به آن‌ها می‌پیوست. سی‌اس‌ان از سال ۱۹۷۶ ال ۲۰۱۶ به فعالیت خود ادامه داد. کرازبی و نش هم در دهه ۱۹۷۰ پنج آلبوم با هم منتشر کردند.

کرازبی هشت آلبوم انفرادی را هم در طول مسیر هنری‌اش منتشر کرد. آخرین آلبومش را سال ۲۰۱۴ منتشر کرد. جز این او با پسرش و یک گیتاریست دیگر یک گروه جز سه‌نفره هم داشت. کرازبی در ضبط کارهای آرتیست‌های بزرگی مثل جونی میچل، جیمز تیلور، التون جان و دیوید گیلمور ساز زده است. کرازبی در خانواده‌ای هنری متولد شد. او پسر دوم فلوید کرازبی، فیلمبردار اسکاربرده است. برادر بزرگ‌ترش ایتن کرازبی موزیسین بود و علاقه دیوید به موسیقی جز در واقع تحت تأثیر همین برادر بود. او نواختن گیتار را از ایتن آموخت. ایتن اواخر سال ۱۹۹۷ یا اوایل ۱۹۹۸ خودش را کشت. تاریخ دقیق مرگش به این خاطر مشخص نیست که یادداشتی از خودش باقی گذاشته و در آن نوشته بود که دنبال جسدی نگردند و بگذارند بدنش به زمین برگرد. جسد ایتن چند ماه بعد از مرگ در مه ۱۹۹۸ پیدا شد.

زندگی دیوید کرازبی به جز موسیقی و سبقه خانوادگی‌اش به خاطر فعالیت‌های سیاسی و موضع ضد جنگی که داشت هم مهم است. او خود را صلح‌طلب می‌خواند و از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام بود. او همچنین از منتقدان ریاست جمهوری دونالد ترامپ بود و او را «مردی خطرناک با یک ایگوی بزرگ» می‌خواند. و اما درباره مصرف الکل و مواد، دیوید کرازبی هم همچون بسیاری از همتایان هم‌نسلش از مشکل سوء‌مصرف الکل و مواد رنج می‌برد. او به دلیل حمل کوکائین سابقه بازداشت دارد و همین‌طور به خاطر رانندگی در مستی، تصادفی که از محل حادثه‌اش فرار کرد و حمل اسلحه. کرازبی مدافع حق مالکیت اسلحه بود.

کرازبی سال ۲۰۲۳ از دنیا رفت. او سال‌ها با مشکل دیابت و هپاتیت سی که نتیجه اعتیاد به الکل و مصرف مواد بود، دست و پنجه نرم کرد. این نماد ضدفرهنگ که تا پایان کار یک شخصیت واقعی بود، در نوع خود بی‌نظیر بود و آن‌طور که دوست داشت زندگی کرد. بسیاری از جنبه‌های حرفه هنری او را سزاوار یک فیلم بیوگرافی می‌سازد. این مرد کالیفرنیایی از حضور در گروه پیشرو فولک راک/سایکدلیک د بردز تا کارش با ابرگروه هیپی CSNY، در قلب انقلاب فرهنگی دهه ۱۹۶۰ بود و نقش مهمی در اهمیت آن داشت. فراتر از دستاوردهای موسیقایی، او با بسیاری از چهره‌های معروف همکاری کرد، عشق و زندگی آزادانه را تجربه کرد و به دنبال پایان رؤیای هیپی‌گری، دوره‌ای دور از کانون توجه را تجربه کرد. او بداخلاق اما شوخ‌طبعی بود و در طول سالیان چندین جدال پرمخاطب داشت که عنصر طنز را به داستان او اضافه می‌کند. خلاصه کلام اینکه اگر کسی بخواهد زندگی دیوید کرازبی را بسازد، محتوا زیاد دارد.

۸. جی جی آلین

جی جی آلین

تاد فیلیپس مدت‌ها قبل از تهیه‌کننده فیلم‌های «خماری» (The Hangover) و «جوکر» (Joker) شود، اولین کارگردانی خود را سال ۱۹۹۳ زمانی که هنوز در دانشگاه بود، با مستند «منفور: جی‌جی آلین و معتادان قتل» (Hated: GG Allin and the Murder Junkies) تجربه کرد. این فیلم تنها چند ماه قبل از مرگ جی جی آلین، خواننده پانک راک مطرح در ژوئن همان سال، اکران و تبدیل به کالت شد، چرا که زندگی و موسیقی سرکشانه این موزیسین نامتعارف را به ثبت رساند. جی جی الین خواننده سبک پان کراک، متولد بیست و نهم اوت ۱۹۵۶، با موزیسین‌ها و گروه‌های زیادی در طول حرفه هنری‌اش کار کرد. اما چیزی که بیش از همه به آن معروف است، اجراهای زنده‌اش است که به خشونت و نامتعارف بودنشان معروف‌اند. جی حی آلین مشخصاً به خاطر سبک زندگی‌اش بارها و بارها با پلیس و زندان سر و کار داشت. او به معنای واقعی کلمه نماد راک استاری از خطرناک‌ترین و جنجالی‌ترین نوعش بود. همه این‌ها برای آنکه داستان زندگی‌اش به فیلم زندگینامه‌ای تبدیل شود، کافی است. این‌ها و اسم عجیب و غریبش.

جی حی آلین با نام عیسی مسیح آلین به دنیا آمد. پدرش که آدم روان‌پریش و آزارگری برای خانواده و فرزندانش بود، می‌‌گفت عیسی مسیح به خوابش آمده و گفته که این اسم را باید روی بچه‌اش بزرگ بگذارد؛ چرا که این بچه قرار است روزی آدم مهم و بزرگی شود. (اسم هنری‌اش جی جی است؛ چرا که برادرش نمی‌توانسته در بچگی جیزس (به معنای عیسی) را تلفظ کنه و او را جی جی صدا می‌کرده.)اطبعاً بچه‌ای که با چنین ایده‌ای بزرگ شود، به‌علاوه مقادیر زیادی آزارگری از سوی پدر علیه خودش، برادرش و مادرش دیده باشد، در نهایت به این راک استار مخوف تبدیل می‌شود. ظاهراً پدرش آن‌ها را کتک می‌زده، قوانین سختی برایشان وضع می‌کرده، اجازه بیرون رفتن از خانه را به آن‌ها و مادرش نمی‌داده و رفت و آمد با هیچ دوست و معاشری را به‌شان نمی‌داده. یک فیلم زندگینامه‌ای جنجالی دیگر چه چیزی نیاز دارد؟

البته شاید خیلی‌ها از جی جی آلین بترسند. به هر حال، هر کسی نمی‌تواند این میزان خشونت را تحمل کند. آن هم پرده سینما. او متعلق به دوره‌ای بود که پانک راک طرفداران زیادی داشت. ولی کار او محدود به این سبک نبود؛ موسیقی دکلمه‌محور، کانتری و راک سنتی را هم کار کرد. انسان‌گریزی و خشونت در تمام ترانه‌های او موج می‌زد. شاید پیش خودتان فکر کنید که سابقه خانوادگی او باعث شده چنین روحیه خشنی داشته باشد. اما به گفته یکی از دوستانش، حرکات و اجرای جی جی روی صحنه در واقع کنایه‌ای به وضعیت جهان بود و آنچه در زندگی گریبان افراد را می‌گیرد. مشخصاً با آن تجربه کودکی، جی جی باید جهان را جای خشنی می‌دید. اما این چیزی از واقعی بودن طرز فکر او کم نمی‌کند. جهان واقعاً جای ترسناک و خشنی است.

موسیقی آلین اغلب ضعیف ضبط و تولید می‌شد، توزیع محدودی داشت و اغلب با نقدهای منفی منتقدان مواجه می‌شد، اما او در طول عمر هنری‌اش پیروانی کالت داشت. آلین چندین سال می‌گفت که بالاخره یک روز در یکی از کنسرت‌هایش روی صحنه خودکشی کند، اما در بیست و هشتم ژوئن ۱۹۹۳ در سی و شش سالگی بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر از دنیا رفت. این بود سرگذشت یکی از افراطی‌ترین خواننده‌های جهان که دست ایگی پاپ دوران گروه Stooges را از پشت بسته بود. خودش می‌گفت اگر خواننده نمی‌شد احتمالاً قاتل زنجیره‌ای می‌شد. آلین از آن موزیسین‌های پردردسر بود؛ پردردسرتر از بسیاری از اعضای باشگاه بیست و هفت ساله‌ها؛ فیلم زندگینامه او شاید خیلی سرگرم‌کننده نباشد اما حتماً چالش‌برانگیز خواهد بود.

۷. گریس اسلیک

گریس اسلیک فیلم زندگینامه‌ای

گریس اسلیک، متولد سی‌ام اکتبر ۱۹۳۹، آهنگساز، ترانه‌سرا و مدل سابق امریکایی، امروز دوران بازنشستگی را پشت سر می‌گذارد و نقاشی می‌کند. خانم جون بائز هم امروز نقاشی می‌کند. موزیسین زن خوبی که نامش زیر سایه باب دیلن قرار گرفته و او هم سزاوار یک فیلم زندگینامه‌ای است. در حالی که جون بائز موسیقی فولک کار می‌کند، گریس اسلیک در دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ چهره‌ای شاخص در موسیقی سایکدلیک در سان‌فرانسیسکو بود. پیش از آن به مدت سه سال کار مدلینگ کرد. کم‌کم شروع به آهنگسازی کرد؛ از جمله آهنگسازی برای فیلم کوتاهی ساخته همسرش جری اسلیک. اولین گروهی که به آن به عنوان خواننده اصلی پیوست، گروهی به نام گریت سوسایتی (Great Society) بود. بعد خواننده گروه جفرسون ایرپلین (Jefferson Airplane) شد و با این گروه به شهرت رسید. گروه‌هایی از پس این گروه به نام جفرسون استارشیب (Jefferson Starship) و استارشیپ (Starship) هم تشکیل شد. اسلیک و جفرسون ایرپلین با آلبوم «بالش سورئال» (Surrealistic Pillow) و ترانه‌های موفق «خرگوش سفید» (White Rabbit) و «کسی برای دوست داشتن» (Somebody to Love) به شهر رسیدند. اسلیک با گروه استارشیب هم دو ترانه موفق منتشر کرد.

اسلیک به عنوان آرتیست مستقل هم چهار آلبوم منتشر کر. اما در دهه ۱۹۹۰ از موسیقی خداحافظی کر و به حوزه هنرهای تجسمی روی آورد. همچون دیوید کرازبی، گریس اسلیک هم یکی از چهره‌های شاخص ضد فرهنگ در دهه شصت و هفتاد میلادی در امریکا بود. او همراه با دوستش جنیس جاپلین، راکر عضو باشگاه بیست و هفت ساله‌ها موضوعاتی همچون زن‌گریزی گسترده را با رویکردش به موسیقی به چالش کشید. خواننده اصلی یکی از معروف‌ترین گروه‌های موسیقی سایکدلیک در دهه شصت و هفت میلادی در این راه به او کمک کرد. هوشمندی و خلاقیت گریس یک زندگی پر از قصه را نصیبش کرد. او همچون بسیاری از راکرهای ضد فرهنگ خود ماجرایی با قانون داشت. یکی از مهم‌ترین و جالب‌ترین اتفاق‌هایی که در زندگی‌اش افتاده است، نقشه‌ای بود که به همراه یکی از دوستانش برای مسموم کردن رئیس‌جمهور نیکسون با ال‌اس‌دی کشیده بود؛ نقشه‌ای که البته به ثمر ننشست. درگیری با مأموران پلیس به خاطر مصرف مواد و مقاومت در برابر قانون چندین بار در زندگی اسلیک اتفاق افتاده است. او یکی از چهره‌های تاریخ موسیقی است که لحظه‌های جنجالی زیادی در کارنامه‌اش ثبت کرده است. از همان‌ها که هر کسی را به حیرت وا می‌دارد. قصه زندگی او بر پرده سینما بدون شک جنجالی خواهد بود.

۶. آزی آزبورن

آزی آزبورن

جان مایکل «آزی» آزبورن متولد سوم دسامبر ۱۹۴۸ که بیشتر با نام هنری آزی یا آزی آزبورن شناخته می‌شود، خواننده، ترانه‌سرا، بازیگر و شخصیت تلویزیونی سرشناس بریتانیایی است. او در دهه ۱۹۷۰ میلادی با نام مستعار «شاهزاده تاریکی» به عنوان خواننده اصلی گروه هوی متال بلک سبث فعالیت می‌کرد.از او به عنوان «پدرخوانده هوی متال» نیز یاد می‌شود. آزبورن در طول زندگی حرفه‌ای‌اش همواره با شایعه‌های مختلف به عنوان روان‌پریش و شیطان‌پرست معرفی شده‌است. او تأثیر زیادی بر موسیقی هوی متال داشته‌ است. آزی سال ۱۹۹۳ و برای آهنگ «من نمی‌خواهم دنیا را تغییر بدهم» (I Don’t Wanna Change The World) برنده جایزه گرمی «بهترین اجرای متال» شد.

زندگی خصوصی آزی آزبورن نه فقط به خاطر موسیقی‌اش که به خاطر رئالیتی شویی که بر اساس خانواده‌اش ساخته شده بود، مورد توجه عموم است. این رئالیتی شو یا برنامه واقع‌نما که زندگی روزمره آزی به همراه همسرش شارون و دو فرزندش‌شان کِلی و جَک را به نمایش می‌گذاشت و ام‌تی‌وی تهیه‌کننده آن بود، سال ۲۰۰۲ موفق به دریافت جایزه امی بهترین شوی واقع‌نمای تلویزیونی شد. این برنامه تصویری واقعی و بدون سانسور از روابط و مسائل خصوصی خانواده آزبورن را به نمایش می‌گذاشت. در چند بخش از آن به مسئله اعتیاد جک، تنها پسر خانواده، به الکل و مخدر و جر و بحث آزی با او بر سر این موضوع پرداخته شد. در نهایت جک سال ۲۰۰۳ به یک مرکز ترک اعتیاد مخصوص نوجوانان در مالیبو فرستاده شد. ایمی دختر بزرگ‌تر آن‌ها از ابتدا مخالف ایده ساخت این برنامه بود. او گفته بود از این برنامه متنفر است و حاضر نیست با حضور جلو دوربین زندگی شخصی‌اش را به نمایش عموم بگذارد. او در زمان تصویربرداری که شانرده سال بیشتر نداشت خانه را ترک کرد.

آزی آزبورن در بیرمنگهام انگلیس به دنیا آمد. پدرش مکانیک شیفت شب در شرکت جی ای سی بود و مادرش لیلین کاتولیک بود؛ هر چند خیلی مذهبی نبود. او روزها در کارخانه کار می‌کرد. آزی که از همان بچگی به این اسم خوانده می‌شد، با مشکلاتی نظیر خوانش‌پریشی و اختلال کم‌توجهی – بیش‌فعالی و سایر مشکلاتی از این دسته بزرگ شد. به دلیل گرایش به روی صحنه آمدن در مدرسه به فعالیت‌هایی اپرای کمدی و اپرای کمیک پرداخت. به گفته خودش زمانی که در چهارده سالگی اولین قطعه موفق گروه بیتلز را شنید، از طرفداران این گروه شد. او آهنگ «او تو را دوست دارد» (She Loves You) بیتلز را دلیل موزیسین شدن خود می‌داند. این در مستند محصول سال ۲۰۱۱ «خدا آزی آزبورن را بیامرزد» گفته است: «همان لحظه‌ای که آهنگ «او تو را دوست دارد» را شنیدم فهمیدم برای باقی عمرم می‌خواهم یک راک‌اِستار باشم.» آزی آزبورن پایه‌گذار فستیوال سالیانه آزفِست است که در آن گروه‌های هوی متال موسیقی اجرا می‌کنند.

آزی آزبورن بیش از هر هنرمند دیگری در این فهرست بر لبه تیغ زندگی کرده است. به جز زندگی دیوانه‌دارش که لقب شاهزاده تاریکی را به او داده است، اهمیت او در پیشروی در سبک متال با گروه بلک سبث است و البته جهش‌یافتگی ژنتیکش با مقاومت بیولوژیکی بالا در برابر مواد مخدر است. طبیعی است که افسانه مارپیچ زندگی او که قدم به جاهایی گذاشته که خیلی‌ها نگذاشته‌اند، شایسته یک فیلم زندگینامه‌ای است. البته این‌ها فقط سطح زندگی این هنرمند است. زندگی او را باید در کتاب «من آزی هستم» (I Am Ozzy) خواند؛ مخصوصاً اگر مخاطب جدی و دوآتیشه موسیقی راک هستید. این کتاب به‌وضوح نشان می‌دهد که شخصیت خواننده ترانه «قطار دیوانه» (Crazy Train) چقدر لایه‌لایه است. داستان زندگی این شخصیت سه‌بعدی و منحصربه‌فرد، صرف‌نظر از تمایلش به تخریب، اگر به‌درستی روایت شود، به‌راحتی می‌تواند تبدیل به یک فیلم زندگینامه‌ای به‌یاد‌ماندنی شود.

۵. دیو گرول

دیو گرول فیلم زندگینامه‌ای

دیوید گرول موزیسین راک، خواننده و ترانه‌نویس و نوازنده چند سازه آمریکایی است که بیشتر به خاطر نواختن درام در گروه گرانج نیروانا و همچنین خواننده و گیتار گروه فو فایترز شناخته می‌شود. گرول به جز اینکه پروژه‌های شخصی فراوانی داشته و گروه‌های زیادی را رهبری کرده‌ است، با گروه‌های موسیقی دیگری همچون ناین اینچ نیلز، اسلش، ژولیت لوییس و … نیز همکاری کرده‌ است. دیو گرول رهبر گروه فوفایترز یکی از موفق‌ترین گروه‌های راک سی سال اخیر جهان است که در هر دو کشور انگستان و آمریکا به موفقیت‌های چشمگیری دست پیدا کرده‌ است. گرول در کودکی تحت تأثیر ساز درام قرار گرفت و یادگیری آن را شروع کرد. او در دوازده سالگی برای اولین بار گیتار به دست گرفت اما از یادگیری آن خسته شد و کار موسیقی‌اش را به صورت انفرادی در گروه‌های کوچک مدرسه ادامه داد.

خانواده گرول در بچگی او از اوهایو به اسپرینگفیلد، ویرجینیا نقل مکان کردند. سه سال بعد، والدینش از یکدیگر جدا شدند و گرول با مادرش زندگی کرد. گرول در کودکی تحت تأثیر ساز درام قرار گرفت و یادگیری آن را شروع کرد. او در دوازده سالگی برای اولین بار گیتار به دست گرفت اما از یادگیری آن خسته شد و کار موسیقی‌اش را به صورت انفرادی در گروه‌های کوچک مدرسه ادامه داد. در هفده سالگی گرول وارد گروه اسکریم شد. ظاهراً چون درامر گروه ازشان جدا شده بود، نیاز به درامر داشتند. گرول برای اینکه گرول بتواند عضو این گروه شود، به دروغ گفت که بیست سال دارد. او در نهایت ناامیدی به عضویت این گروه پذیرفته شد. همزمان با کار در گروه اسکریم بود که کرت کوبین و کریست نووسلیچ روزی برای دیدن گروه آمدند و این شروع رابطه گرول با نیروانا بود.

چند ماه بعد از این دیدار، گروه اسکریم از هم پاشید و گرول برای ادامه کار با کریست ناواسلیک تماس گرفت. کریست او را به سیاتل، واشینگتن دعوت کرد تا گرول بتواند از نزدیک کار نیروانا را که در آن هنگام گروه بزرگی نبود ببیند. (در مصاحبه‌ای که گرول با مجله رولینگ استون داشت گفت وقتی به این اجرا رفت، بیشتر وقت خود را صرف حرف زدن با یکی از دوستانش خارج از محل کنسرت کرده‌ است.) گرول خیلی سریع به عضویت گروه درآمد. وقتی گرول به نیروانا پیوست، گروه تعداد زیادی دمو از کارهایشان ضبط کرده بودند که برای اولین آلبومشان نیاز داشتند. بعد از تور اروپا نیروانا در سال ۱۹۹۴ گروه تصمیم گرفت که یک دوره ضبط برای آهنگ‌های جدید تدارک ببیند. در بیشتر این گردهمایی‌ها کوبین غایب بود و به همین دلیل گرول و ناواسلیک بر روی آهنگ‌های تکی خود کار می‌کردند. در همین دوره بود که گرول تعدادی از کارهای اولیه گروه فو فایترز را نوشت که تعدادی از آن‌ها تبدیل به آهنگ‌های موفقی شدند. در آخرین روز ضبط کوبین به گروه پیوست و نیروانا آهنگ «تو می‌دونی درست می‌گی» (You Know You’re Right) را نوشت. این آخرین آهنگ استودیویی گروه بود.

بعد از مرگ کوبین در آوریل سال ۱۹۹۴ گرول درباره آینده کاری خود به شک افتاده بود. او ابتدا پانزده آهنگ دمو را استودیو اجرا کرد که تمامی سازهای این پانزده آهنگ را خود او می‌نواخت. بعد از ضبط این پانزده قطعه گرول تصمیم گرفت که دیگر به عنوان درامر در گروه‌های دیگر کار نکند و این در حالی بود که او اجراهای خوبی با گروه‌های مختلف داشت و نام او به عنوان جانشین درامر گروه پرل جم به نیز به گوش می‌خورد. در نهایت گرول با دور هم جمع کردن نوازنده‌های مختلف توانست گروه خودش فو فایترز را پایه‌گذاری کند. به غیر از یک آلبوم تمام آلبوم‌های فو فایترز توانست هم در جدول موسیقی بریتانیا و هم در بیلبورد آمریکا در تاپ تن برترین البوم‌ها قرار گیرد که این یک رکورد کم‌نظیر در موسیقی است.

شاید کورتنی لاو، همسر کرت کوبین ادعا کند که دیو گرول هیچ نقشی در نیروانا نداشته و امروز بیخود از درآمد این گروه عایدی دارد. اما شواهد چیز دیگری می‌گوید. او با نادیده گرفتن مدرسه در نوجوانی کارش را با اسکریم آغاز کرد، بعد عضو یکی از بهترین و مهم‌ترین گروه‌های تاریخ راک شد و بعد خودش فو فایترز را تشکیل داد. همه این‌ها به علاوه تمام کارهای دیگری که کرده است او را به سوژه خوبی برای یک فیلم زندگینامه‌ای موفق می‌کند. نه تنها فهرست دستاوردهای او گسترده است، بلکه مجموعه‌ای از پروژه‌هایی که او به آن‌ها متعهد است و نام‌های برجسته‌ای که اسمش در کنارشان قرار گرفته است، بدون شک بر پرده سینما نتیجه خوبی خواهد داد. علاوه بر بسیاری از لحظات معروف زندگی و حرفه گرول، کتاب خاطرات تحسین‌شده‌اش «قصه‌گو» (The Storyteller) نام دارد- که روایت شفاف و صادقانه‌ای از زندگی پر هیاهو و پر از دستاورد اوست- می‌تواند سکوی پرتاب خوبی برای فیلمسازان علاقه‌مند به ساخت زندگینامه او باشد. شکی نیست که داستان این اسطوره آلترناتیو راک اگر روی پرده بزرگ زنده شود، رضایت‌بخش خواهد بود.

۴. نیل یانگ

نیل یانگ

نمی‌شود اسم دیوید کرازبی در این فهرست باشد و نامی از نیل یانگ آورده نشود. هرچه باشد یانگ عضو ابرگروه سی‌اس‌ان‌وای بود. عنوان گروه در واقع حرف اول اسم کرازبی، استیلز، نش و یانگ بود. نیل یانگ، خواننده و آهنگساز کانادایی در دهه شصت میلادی در صحنه موسیقی وینیپگ پدیدار شد. به لس‌آنجلس رفت و به گروه فولک راک بوفالو اسپرینگ‌فیلد (Buffalo Springfield) پیوست. یانگ از همان ابتدای کار انفرادی‌اش با حمایت گروه کریزی هورس (Crazy Horse) چند آلبوم تحسین‌شده در دهه ۱۹۷۰ منتشر کرد. موفق‌ترین آلبوم یانگ با گروه کرازبی، استیلز و نش آلبوم محصول ۱۹۷۰ «دژاوو» (Déjà Vu) بود.

یانگ به نوازندگی گیتار، ترانه‌های بسیار شخصی‌ای که می‌نوشت و همین‌طور صدای تنورش که امضایش بود، معروف بود. او در بسیاری از آلبوم‌ها هارمونیکا و پیانو هم نواخته و سبک فولک، راک، کانتری و سبک‌های دیگر را با هم ترکیب کرده است. گیتار الکتریک اغلب دیستورت که به طور ویژه در کار را با گروه کریزی هورس برجسته بود، لقب «پدرخوانده گرانج» را به او داد که نتیجه‌اش آلبوم سال ۱۹۹۵ «میرر بال» (Mirror Ball) با گروه پرل جم (Pearl Jam) بود. یانگ در سینما هم فعالیت‌های داشته است. کارگردانی و کارگردانی مشترک چند فیلم را با نام مستعار برنارد شیکی در کارنامه‌اش دارد. همچنین در ساندترک فیلم‌های «فیلادلفیا» (Philadelphia) محصول ۱۹۹۳ و «مرد مرده» ( Dead Man) محصول ۱۹۹۵ هم کارهای داشته است. یانگ جندین جایزه گرمی برده است، در فهرست بهترین گیتاریست‌های رولینگ استونز در سال ۲۰۲۳ در رتبه سوم قرار گرفت و یکی از چهره‌های محترم موسیقی کانادا و امریکاست.

یانگ هم مثل بسیاری از موزیسین‌های دیگر جهان از خانواده فرهنگی می‌آمد. پدرش اسکات الکساندر یانگ روزنامه‌نگار ورزشی بود که قصه هم می‌نوشت. و همچون بسیاری از راکرهای دیگر در کودکی طلاق پدر و مادر را تجربه کرد و یک بیماری سخت را هم پشت سر گذاشت. علاقه او به موسیقی از دهه ۱۹۵۰ با گوش دادن به رادیو شروع شد. بتش الویس پریسلی بود و در چند ترانه به این موضوع اشاره کرده است. او حزو موزیسین‌های معاصر است که همچنان کار می‌کند و فهرست جوایز و افتخاراتش بسیار طولانی است. کمتر از سایر همتایانش در زندگی مشکلات مربوط به مواد مخدر و درگیری با قانون داشته است.

شاید به این خاطر که همیشه در حال کار و تجربه بود و وقتی برای خرابکاری نداشته است. این نه زندگی پر از پستی و بلندی یانگ بلکه یک عمر فعالیت مداوم در سبک‌های مختلف موسیقی است که او رgا به سوژه‌ای جالب برای فیلم زندگینامه‌ای تبدیل می‌کند. نیل یانگ یکی از نوابغ موسیقی است که به شکل‌های مختلف فرهنگ عامه را تحت تأثیر خود قرار داده است. البته که زندگی او هم نقاط تاریک دارد؛ همان متریالی که جان می‌دهد برای درام قصه. مثل مرگ دوستان تا شکست عاطفی. یانگ به عنوان یک آرتیست و شخصیت پیچیده همچون اغلب راکرها، جایگاهی که در موسیقی پیشرو و خلاقانه دارد، و فعالیت‌های محیط زیستی‌اش در سال‌های اخیر سزاوار یک فیلم زندگینامه‌ای خوب است.

۳. شینید اوکانر

سیناد اوکانر

شینید اوکانر متولد دسامبر ۱۹۶۶ یکی از جنجالی‌ترین زنان موسیقی جریان اصلی بود که از شهرت خود برای اعتراض به بعضی تابوها و واقعیت‌های مگوی جهان استفاده کرد. او که سال ۲۰۲۳ با نام شهدا صدقات از دنیا رفت، زندگی متغیری داشت. این خواننده و ترانه‌سرای پاپ ایرلندی که البته رویکردش به موسیقی و حتی ظاهراش با ستارگان پاپ تفاوت زیادی داشت، به بی‌پروایی، رک‌گویی، موهای همیشه تراشیده، چهره جدی و لباس‌های معمولی‌اش معروف بود. همین او را از ستارگان پاپ هم‌عصر خود متمایز می‌کرد. او آمده بود تا از جریان اصلی موسیقی پاپ استفاده کند و حرف‌های مهم‌تری از عشق و احساسات این چنینی بزند.

اوکانر کودکی سختی را پشت سر گذاشت. در پانزده سالگی به اجبار به مرکز آموزشی انگریانن فرستاده شد. یک مرکز دارالتأدیب و مرتبط با یک رختشویی زنجیره‌ای به نام مگدالین که همچون زندان و زیر نظر کلیسای کاتولیک بود. این مکان به سختگیری‌های افراطی خود معروف بود و یکی از مأموریت‌هایش رام کردن دختران سرکش بود. اما شینید در همین مکان با موسیقی آشنا شد. یکی از راهبه‌ها برایش گیتار خرید و به او درس داد. او بعدها در سال‌های پایانی دهه ۱۹۸۰ با آلبوم «شیر و کبرا» به شهرت رسید و به جدول چهل آلبوم برتر بریتانیا و امریکا راه یافت. سال ۱۹۹۰ بازخوانی رانه «هیچ‌چیز با تو قابل مقایسه نیست» (Nothing Compares to You) از آثار پرینس برای او شهرت جهانی به همراه آورد. کمتر کسی است که این ترانه او را نشنیده باشد.

در همین زمان در واقع سال ۱۹۹۲ بود که در یک برنامه تلویزیونی معروف امریکایی (برنامه زنده شنبه‌شب) عکس پاپ ژان پل دوم را روی آنتن زنده پاره کرد و با ملودی این جمله را خواند: «ما به پیروزی حق علیه باطل باور داریم.» و گفت که «با دشمن واقعی مبارزه کنید». طبعاً چنین حرکتی روی آنتن زنده یک شبکه قابل قبول نبود و شبکه ان‌بی‌سی امریکا شینید را برای همیشه ممنوع التصویر کرد. این به چهره اوکانر در فرهنگ عامه و به کارش ضربه زیادی وارد کرد اما جلو کار کردنش را نگرفت. او از سال ۱۹۸۷ تا ۲۰۱۴ ده آلبوم منتشر کرد و علاوه بر آلبوم‌های شخصی، با بسیاری از هنرمندان دیگر همکاری کرد و در کنسرت‌های خیریه حضور داشت. بعدها در مصاحبه‌ای اعتراف کرد که هرگز از انجام آن کار روی آنتن زنده پشیمان نشد و کارش را «شاهکار» خواند.

درست است که بسیاری او را به خاطر فعالیت‌های معترضانه‌اش و اعتقادات مذهبی‌اش درست نفهمیدند، اما او یکی از نوابغ موسیقی بود و مرگش در سال ۲۰۲۳ بسیاری را غمگین کرد. قدرت آوازی اوکانر و تلاش و مبارزه‌اش برای تبدیل شدن جهان به جایی بهتر از او یک قهرمان ساخت. قهرمانی که فقط به بازخوانی ترانه پرینس محدود نمی‌شود. او با فعالیت‌های سرکشانه و حق‌طلبانه‌اش مسیری را آغاز کرد که موزیسین‌های زنی مثل لیز فیر، کورتنی لاو و آلانیس موریست ادامه‌اش ادند درست است که اوکانر به خواننده پاپ معروف است اما قلباً یک پانک بود و از موقعیت خود برای جلب توجه جهان به کودک‌آزاری، حقوق زنان و مسائل انسانی دیگر استفاده کرد. مخاطبان و طرفدارانش بعد از پاره کردن عکس پاپ روی آنتن زنده دوقطبی شدند اما این کار را در اعتراض به آزار در کلیسای کاتولیک انجام داد، چرا که متعقد بود کلیسا مسئول آزار و آسیب‌هایی است که او در کودکی دیده است.

اوکانر در اکتبر ۲۰۱۸ اعلام کرد که به اسلام گرویده است و در پیامی در توییتر از هم‌کیشان مسلمان خودش برای حمایت‌شان تشکر کرد. بعد ویدئویی از خودش در حال اذان سر دادن و همین‌طور تصویری با پوشش اسلامی از خود منتشر کرد. اوکانر در چند برنامه با پوشش اسلامی تمام‌قرمز برنامه اجرا کرد. اوکانر از این تصمیم خوشحال بود اما متأسفانه سال آخر زندگی‌اش بعد از خودکشی پسر هفده ساله‌اش با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کرد. او بعد از این فاجعه در توییتر نوشت که او و پسرش یک روح در دو پیکر بودند و بعد از آن تمام کنسرت‌هایش را لغو کرد. شینید اوکانر در بیست و ششم ژانویه ۲۰۲۳ در آپارتمانش در جنوب لندن بیهوش پیدا شد. پلیس لندن اعلام کرد که مرگش مشکوک نبوده و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. این هم پایان غم‌انگیز در نتیجه اندوه یکی از نوابغ جنجالی موسیقی. شینید اوکانر یک جنگجوی واقعی بود. از همان ابتدا از هنر و موسیقی برای تسکین دردها و تجربیات دلخراش‌اش و همین‌طور به چالش کشیدن بی‌عدالتی استفاده کرد. بدون شک او سزاوار یک فیلم زندگینامه‌ای خوب است؛ فیلمی که اگر با ظرافت و احترام لازم و مناسب او ساخته شود، فیلم عمیقی خواهد بود. کافی است یک نفر بتواند به پیچیدگی‌های ذهن این زن باورمند نزدیک شود.

۲. پتی اسمیت

پتی اسمیت

پاتریشیا لی اسمیت متولد دسامببر ۱۹۴۶ خواننده، آهنگساز، شاعر، نقاش، نویسنده و عکس امریکایی سال ۱۹۷۵ با اولین آلبوم خود «اسب‌ها» (Horses) به یکی از اعضای مهم و تأثیرگذار جنبش پانک راک در نیویورک تبدیل شد. موسیقی راک و کلام در کار او بسیار اهمیت داشت. سال ۱۹۷۸ معروف‌ترین ترانه اسمیت «چون که شب» (Because the Night) که آن را با بروس اسپرینگستون نوشته است، در جدول صد ترانه برتر بیلبورد به رتبه سیزدهم رسید و در جدول تک‌ترانه‌های بریتانیا در جایگاه پنجم قرار گرفت.

موسیقی در پتی اسمیت هم همچون بسیاری از موزیسین‌های دیگر ریشه خانوادگی داشت. مادر بورلی اسمیت خواننده جز بود که بعدها به گارسن تبدیل شده بود. پتی اسمیت از همان کودکی به موسیقی علاقه داشت و یکی از طرفداران باب دیلن بود. او بزرگ‌ترین فرزند خانواده بود و وضعیت خانوادگی‌اش به گونه‌ای بود که باید از نوجوانی کار می‌کرد. سال ۱۹۶۹ او با خواهرش به پاریس رفت و کاری هنری را شروع کرد. در دهه ۱۹۷۰ نقاشی می‌کرد، می‌نوشت و اجرا می‌کرد. او تجربه بازی و نویسندگی نمایشنامه را هم در کارنامه خود دارد. در این دوره رابطه نزدیکی با سم شپرد نمایشنامه‌نویس داشت که در ترانه‌ای درباره این رابطه نوشته است. موسیقی در سال‌های بعد برای او جدی‌تر شد که نتیجه‌اش تشکیل گروه پتی اسمیت بود.

پتی اسمیت هم جزو زنان موزیسین مهم و تأثیرگذاری است که با موسیقی جریان اصلی فاصله زیادی دارد. او موزیسینی جدی است که امروز در هفتاد و هفت سالگی هنوز کار می‌کند. زندگی‌اش هرگز به موسیقی محدود نشد؛ کما اینکه تجربیاتی هم در سینما داشته است. کتاب خاطراتش «فقط بچه‌ها» (Just Kids) سال ۲۰۱۰ برنده جایزه کتاب ملی بود. ظاهر پتی اسمیت هم همچون شینید اوکانر و بسیاری از همتایانشان آن ظاهر پر زرق و برقی که از خوانندگان زن انتظار می‌رود، نبود. موهای شلوغ، صورت بی آرایش، لباس‌های ساده مثل تی‌شرت و شلوار و کت و شلوار امضای او بود که الگوی بسیاری از زنان نسل‌های بعدی خود شد. او یکی از محترم‌ترین و تحسین‌شده‌ترین موزیسین‌های دنیاست و طبق گفته مجله رولینگ استون یکی از صد آرتیست برتر تمام دوران.

نکته جالب درباره زندگی پتی اسمیت، چنانچه در کتاب خاطراتش هم آمده، این است که او از ابتدا می‌دانست که قرار نیست زندگی‌اش مسیر عادی و سنتی‌ای را طی کند. او رؤیاپردازی بوده که خیال و آرزوهایش در جهان ادبیات گسترده‌تر شد. بدون شک او یکی از بخش‌های مهم میراث موسیقی نیویورک و امریکاست. امروز پتی اسمیت را با لقب «شاعر پانک جایزه ادبی برده» می‌شناسند. او یکی از زنان مهم و تأثیرگذار در دورانی مردانه بود. گرچه امروز هنوز هم جهان هنر و موسیقی مردانه است. اما طبعاً دوران هنرمندانی چون او وضعیت از این هم بدتر بود. او جزو زنانی بود که هنر واقعی را به صحنه موسیقی آورد. با ترکیب پانک و راک و کلام بانفوذش توانست تبدیل به چهره‌ای تأثیرگذار در جهان تبدیل شود.

طبیعی است که حرفه هنری طویل و پر افتخار او، از بازخوانی کار بعضی از اسطوره‌های موسیقی تا همکاری با همان‌ها، لحظه‌ای که باب دیلن زندگی‌اش را از این رو به آن رو کرد، تا رابطه عاطفی مهم و جنجالی‌اش با رابرت مپلتروپ عکاس و ازدواجش با فرد سونیک عضو گروه راک ام‌سی‌۵ (MC5)، همه و همه متریال بسیار خوبی برای یک فیلم زندگینامه‌ای است. کتاب خاطرات خوب اسمیت که از جزئیات رابطه‌اش با مپلتروپ پرده برداشته است، خود برای ساخت یک فیلم زندگینامه‌ای خوب و پرهیجان کافی است و این تازه فقط یک بخش از زندگی اوست که سزاوار آمدن روی پرده نقره‌ای است. عجیب است که تا به حال کسی به فکر ساختن فیلم زندگی پتی اسمیت نیفتاده است.

۱. شین مک‌گوان

شین مک‌گوان

شین مک‌گوان هم یکی دیگر از موزیسین‌های مهمی است که جهان سال ۲۰۲۳ او را از دست داد. این خواننده، آهنگساز و شاعر ایرلندی متولد دسامبر ۱۹۵۷ خواننده و ترانه‌سرای گروه سلتیک پانک د پوگس (The Pogues) بود. او همچنین سابقه همکاری با موزیسین‌های مهم دیگری مثل نیک کیو و شینید اوکانر را هم دارد. مک‌گوان به توانایی استثنایی آهنگسازی و البته مصرف سنگین الکل و مواد مخدر معروف بود. نیویورک تایمز زمانی او را این چنین توصیف کرد: «آهنگسازی استثنایی با شخصیتی خودویرانگر که ترانه‌هایش تصویر روشنی از زندگی سخت یک مهاجر ایرلندی را ترسیم می‌کند.»

مک‌گوان متولد کنت انگلیس از مادر و پدری ایرلندی بود که اوایل کودکی را در ایرلند گذارد. در شش سالگی با خانواده‌اش دوباره به انگلیس بازگشتند و او آنجا استعدادش در ادبیات را نشان داد. به طوری که وقتی یازده ساله بود، داستایوفسکی و جیمز جویس می‌خواند. اما مثل هر نابغه دیگری در همان نوجوانی به جز دستاوردهای تحصیلی گرفتار مواد مخدر و الکل شد و شش ماه را در بیمارستانی به ترک گذراد. از همان زمان در صحنه موسیقی پانک لندن فعال شد. برنامه اجرا می‌کرد، در مغازه فروش محصولات موسیقی کار می‌کرد و ترانه می‌نوشت. سال ۱۹۷۷ با دوست دخترش یک گروه پانک به نام د نیپس (The Nips) تشکیل داد و بعد در سال ۱۹۸۲ گروه د پوگس را راه‌اندازی کرد که موزیکش ترکیبی از پانک و موسیقی سنتی ایرلند بود. مک‌گوان به عنوان خواننده و آهنگساز این گروه با پنج آلبوم به شهرت رسید. بعضی از کارهایش با این گروه همچنان در بریتانیا پرطرفدار است.

البته مسیر کاری او چندان آسان نبود. مشکلات سوء‌مصرفش به او آسیب‌هایی رساند. سال ۱۹۹۱ در جریان توری در ژاپن از گروه د پوگس اخراج شد، چرا که تحت تأثیر دراگ و الکل اجرا کرده بود. مک‌گوان بعد از آن گروه شین مک‌گوان و د پاپس (Shane MacGowan and The Popes) را راه انداخت و با آن‌ها دو آلبوم در دهه ۱۹۹۰ منتشر کرد. البته بعدها دوباره برای برگزاری کنسرت به د پوگس پیوست و تا سال ۲۰۱۴ که از هم بپاشند، عضو گروه ماند. در ژانویه ۲۰۱۸ کنسرتی به مناسبت شصت سالگی او در سالن کنسرت ملی در دوبلین برگزار شد که در آنجا به خاطر یک عمر فعالیت در عرصه فرهنگ و هنر جایزه دریافت کرد. در سال‌های پایانی عمر مک‌گوان وضعیت سلامت چندان خوبی نداشت و در نوامبر ۲۰۲۳ در شصت و پنج سالگی بر اثر ذات‌الریه در خانه‌اش در دوبلین از دنیا رفت. رئیس‌جمهور ایرلن او را یکی از «بهترین ترانه‌سراهای موسیقی» خواند.

شین مک‌گوان هم یکی از موزیسین‌هایی بود که زندگی را واقعاً زندگی کرد. زندگی در زمان درگیری‌های ایرلند شمالی که مجموعه‌ای از جنگ‌های چریکی توسط ملی‌گرایان ایرلندی در ایرلند شمالی در اواخر قرن بیستم بود، به او تا دلش می‌خواست سوژه و متریال برای ترانه‌نویسی داد. و او از این اندوخته‌ها استفاده بهینه کرد. البته که ترکیب موسیقی و زخم کودکی مرهمی قوی می‌خواهد؛ بنابراین، الکل و مواد مخدر تبدیل به جزو جدانشدنی زندگی او شد. مک‌گوان بدون شک به عنوان ترانه‌نویس بر بسیاری از موزیسین‌های بعد از خود تأثیر گذاشت. او در قلب جنبش پانک لندن و بعدها در سوهو توانست شاهکارهایی مثل «یک جفت چشم قهوه‌ای» (A Pair of Brown Eyes) و «یک شب بارانی در سوهو» (A Rainy Night in Soho) را از خود به یادگار بگذارد که از جمله صاحب سبک‌ترین کارهای آن دوره به حساب می‌آیند و جوهر زمانه را در خود دارند. زندگی شخصی او هم در نوع خود جالب توجه بود. سال ۲۰۱۸ بعد از یازده سال نامزدی با ویکتوریا می کلارک، روزنامه‌نگار ایرلندی ازدواج کرد که با هم در دوبلین زندگی می‌کردند. مک‌گوان کاتولیک بود اما خودش را «یک فناتیک مذهبی آزاداندیش» می‌خواند که به بودا هم علاقه داشت. زمانی کشیش هم بود. شین مک‌گوان هم شخصیتی بی‌نظیر در عرصه موسیقی است که زندگی دیوانه‌وارش به درد یک فیلم یا حتی سریال زندگینامه‌ای خوب می‌خورد.

منبع: faroutmagazine



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X