۱۰ شخصیت سینمایی که زندهماندنشان مخاطبان را شگفتزده کرد
گاهی اوقات از همان آغاز فیلم، از اولین صحنهای که یک شخصیت را میبینیم، حسی بهمان میگوید که این شخصیت خواهد مرد؛ اصلاً امکان ندارد فیلم به آخر برسد و این شخصیت هنوز زنده باشد. اما فیلمسازها عاشق بازی کردن با احساسات مخاطباند و اگر فرصتی گیرشان بیاید، با خوشحالی روی انتظارها و پیشفرضهای تماشاگران پا میگذارند.
در رابطه با ۱۰ شخصیتی که در ادامه بهشان میپردازیم هم دقیقاً چنین اتفاقی افتاده است؛ شخصیتهایی که همه انتظار داشتند هر لحظه بمیرند، اما درنهایت جان سالم به در بردند. از شخصیتهای شروری که آدم با دل و جان ازشان متنفر میشود بگیر تا قهرمانهایی که داستان تراژیکشان بهمان میگوید قرار است جانشان را فدا کنند، روی پیشانی همه این شخصیتها نوشته شده: «تلفات». البته این انتظار مخاطب گاهی چندان بیدلیل هم نیست، گاهی شیطنت سازندگان فیلم هم به این تفکر دامن میزند و با بازاریابی و تبلیغات بهخصوصی به این حدسها و انتظارات مخاطب مهر تأیید میزنند.
درحالی که ما به عنوان تماشاگر هیچ سرنوشتی جز مرگ برای این شخصیتها نمیبینیم، درنهایت آنها صحیح و سالم از دست چالشها و خطرهای داستان قسر در میروند. حالا شاید هم صحیح و سالم نباشند، شاید زخمهای عمیقی برداشته باشند یا دچار تغییرات روحی و جسمی شدیدی شده باشند، اما به هر حال، به هر قیمتی که شده، جان سالم به در بردهاند و طلوع بعدی را میبینند.
حالا از این موضوع چه درسی باید بگیریم؟ اگر کشته شدن شخصیتی آنقدر واضح باشد که همه انتظارش را بکشند، دیگر کشتن این شخصیت خستهکننده میشود و فیلمساز هم هیچ لذتی ازش نمیبرد…
۱۰. کال هاکلی – تایتانیک (Titanic)
کال هاکلی! تا به حال در تاریخ سینما کاراکتر دیگری داشتهایم که به اندازهی کال هاکلی، با بازی بیلی زین، در «تایتانیک» برای یک مرگ فجیع در پردهی سوم فیلم آمادهاش کرده باشند؟
کال هاکلی تجسم زندهی شرورهای دیزنی بود. آنقدر بدجنس بود که انگار از کارتونهای دیزنی آورده بودندش بیرون و بهش گفته بودند حالا توی «تایتانیک» به شرارتهایت ادامه بده. هاکلی با نامزدش رز، با بازی کیت وینسلت، طوری رفتار میکند انگار مالک او است، و در همین حین به عالم و آدم از بالا به پایین نگاه و تمسخرشان میکرد، بهخصوص جک با بازی لئوناردو دیکاپریو.
در طول فیلم مالکیت هاکلی روی رز آنقدر پیچیده و خشن میشود که آدم مطمئن میشود وقتی تایتانیک غرق میشود، مرگ وحشتناک هاکلی را خواهیم دید و دلمان خنک خواهد شد.
اما جیمز کامرون (کارگردان) نتیجه واقعگراتری را برای هاکلی انتخاب میکند. کال هاکلی همانقدر که بدجنس و خبیث است، دغلباز و جاندوست هم هست، بنابراین نقشبازی میکند که پدر یک بچه گمشده است و از همین طریق راه خودش را به یک قایق نجات باز میکند. آخرین باری که هاکلی را میبینیم، راحت و آسوده سوار کشتی نجات کارپاثیا دنبال رز میگردد.
اما بیاید منصف باشیم. به لطف صدای رز که از زمان حال سرانجام داستان را برایمان تعریف میکرد، کاشف به عمل آمد هاکلی ۲۰ سال بعد از واقعهی تایتانیک، وقتی تمام ثروت خود را در سقوط والاستریت در سال ۱۹۲۹ از دست میدهد، خودکشی میکند. هاکلی به مرگ حقیرانهای که لیاقتش را داشت رسید، اما ۲۰ سال بعد از اینکه جک آنطور غمانگیز و ناعادلانه جان داد… بله، آدمها به چیزی که لیاقتش را دارند میرسند، اما زندگی ابداً منصفانه نیست.
۹. سولومون لین – مأموریت غیرممکن: فالاوت (Fallout: Mission Impossible)
سولومون لین (با بازی شان هریس) در پنجمین فیلم «مأموریت غیرممکن» یعنی «ملت یاغی» (Rogue Nation) در مقام شخصیت شرور اصلی فیلم به ما معرفی شد. برخلاف اغلب شرورهای سری «مأموریت غیرممکن» و در کمال تعجب، سولومون لین در «ملت یاغی» زنده ماند. ایتان هانت، با بازی تام کروز، او را با گاز بیهوش و سپس دستگیرش کرد.
مدت کوتاهی بعد از انتشار «ملت یاغی» گزارشهایی منتشر شد درباره التماس شان هریس به نویسنده و کارگردان فیلم، یعنی کریستوفر مککواری که باید شخصیت مرا در فیلم بکشی. بنابراین وقتی اعلام شد که شان هریس در قسمت بعدی «مأموریت غیرممکن» یعنی «فال اوت» هم حضور دارد، همه مطمئن بودند که اینجا دیگر کلکش را میکنند. اما باز هم، با وجود اینکه واضح بود مرگ سولومون اجتنابناپذیر است (و حتی در پیشنمایشهای فیلم هم شاهد غرق شدن سولومون بودیم) سولومون برخلاف شرور اصلی «فال اوت»، یعنی آگوست واکر، با بازی هنری کویل، زنده میماند.
در انتهای «فال اوت» سولومون را به MI6 تحویل میدهند. آیا شاهد بازگشت سولومون خواهیم بود؟ شاید. اما با توجه به اینکه در تبلیغات فیلم بعدی سری «مأموریت غیرممکن» هیچ اثری از سولومون لین نیست، احتمالاً پرونده این شخصیت بسته شده و بالأخره نقشش به پایان رسیده.
اما با این وجود، اگر دیدید شان هریس در یکی از فیلمهای بعدی «مأموریت غیرممکن» حضور افتخاری داشت و درنهایت آنجا کشته شد، خیلی تعجب نکنید.
۸. نای نای – وداع (The Farewell)
احتمالاً نای نای را نمیشناسید، چون فیلم «وداع» مثل اغلب موارد این لیست از فیلمهای مشهور و پرفروش هالیوودی نیست، بلکه یک درام تحسینشده است که سال ۲۰۱۹ انتشار یافت. داستان «وداع» درباره یک خانواده چینی-آمریکایی است که تصمیم میگیرند به مادربزرگشان نای نای (با بازی ژائو شو-ژن) نگویند به سرطان ریه مبتلا شده.
«وداع» از این چارچوب استفاده میکند تا تفاوتهای فرهنگ چینی و غربی را بکاود؛ اینکه جامعه چینی در مقایسه با فرهنگ فردگرای غربی، چه رویکردی در مواجهه با مرگ و خانواده دارند و چطور با این مفاهیم برخورد میکنند. اما درنهایت، هرکسی که «وداع» را تماشا میکند، توقع دارد داستان با مرگ نای نای به پایان برسد. خب چرا اینطور نشود؟ مگر داستان درباره مردن او نیست؟
اما داستان «وداع» طور دیگری پیش میرود. «وداع» با بازگشت قهرمان فیلم، بیلی، با بازی آکوافینا، به خانهاش در ایالات متحده است. بیلی با مادربزرگش نای نای که هنوز هم روحش خبر ندارد سرطان گرفته، خداحافظی میکند و میرود. در پایان تیتری به نمایش درمیآید که به ما میگوید نای نای پس از شش سال هنوز صحیح و سالم است و هنوز هم نمیداند سرطان ریه داشته.
حالا جالبی داستان اینجاست که شخصیت نای نای درواقع براساس مادربزرگ کارگردان و نویسنده «وداع»، لولو وانگ ساخته شده است. طبق گفتهی خود وانگ، مادربزرگش وقتی فهمید زمانی سرطان داشته که فیلم را تماشا کرد. عجب!
۷. مایلز بران – گلس آنین: معمای چاقوکشی (Glass Onion: A Knives Out Mystery)
حتی پیش از اینکه تماشاگران فیلم را ببینند، وقتی که اولین پیشنمایش «گلس آنین» منتشر شد، عده زیادی متقاعد شده بودند که شخصیت ایلان ماسکیِ فیلم، یعنی مایلز بران، با بازی ادوارد نورتون، صد درصد میرود سینه قبرستان. هیچکس هیچ شکی نداشت.
پیش از انتشار فیلم، همه فکر میکردند بران مقتول اصلی است، تبلیغات فیلم هم هوشمندانه روی همین موضوع مانور میدادند؛ اما در حقیقت دوک کودی، با بازی دیو باتیستا بود که کشته شد.
اما انتظار تماشاگران برای مرگ مایلز بران به اینجا ختم نشد. وقتی حقیقت افشا شد و کاشف به عمل آمد که بران پشت همهی اتفاقات وحشتناک فیلم است، همه با خودشان گفتند خب، با این وجود رایان جانسون به بران رحم نمیکند، چون به شرور فیلم قبلی «چاقوکشی» (Knives Out) یعنی رنسام، با بازی کریس اوانز، رحم کرد. پس به این یکی نمیکند و مرگش را میبینیم.
با توجه به اینکه مایلز بران شباهت زیادی به ایلان ماسک داشت و به طور کلی تجسم ملیاردرهای طمعکار و بیاخلاق بود، منطقی بود که مخاطب فکر کند دست آخر هلن برند او را به قتل برساند، هم برای اینکه بران خواهرش را کشته بود و هم برای از بین بردن مدرکی که ثابت میکرد بران موفقیتش را مدیون خواهر اوست.
اما درعوض هلن تصمیم گرفت از جان بران بگذرد و بلایی بدتر از مرگ سرش بیاورد. هلن عمارت بران را با سوخت بیثبات خودش، کلیر، نابود و مونا لیزای محبوب بران را به خاکستر تبدیل میکند. همین کافی است تا اعتبار و شهرت بران نابود شود و علیهاش شهادت بدهند.
۶. بیلی برنان – پارک ژوراسیک ۳ (Jurassic Park III)
«پارک ژوراسیک ۳» شخصیت رو مخ و آزاردهنده کم ندارد، اما دستیار احمق آلن گرنت با بازی سم نیل، یعنی بیلی برنان با بازی آلساندرو نیوولا، یکی از بدترینهایشان است. آنقدر بد که مخاطب بدش نمیآید زندگیاش جایی مابین دندانهای یک دایناسور تمام بشود.
یک جای «پارک ژوراسیک ۳» بیلی سر از لانهی یک ولاسیرپتر درمیآورد و اینجاست که با دزدیدن دو تا از تخمهای این دایناسور، ثابت میکند بدترین دیرینهشناس تاریخ است. شاید کار بیلی تا حدی قابل درک باشد، چون میدانیم که بیلی دست به هر کاری میزند تا سرمایهای برای پروژه خودش و آلن پیدا کند، اما همهی اینها چه فایدهای دارد اگر به خاطر همین کار، دست آخر سرنوشتت در رودهی بزرگ یک دایناسور رقم بخورد؟
در اواخر «پارک ژوراسیک ۳» بیلی شجاعانه اریک جوان با بازی ترور مورگان را از دست چند پتروسور نجات میدهد اما خودش توی آب میافتد و به ظاهر، به دست دایناسورها غرق میشود. با این وجود در آخرین لحظات فیلم کاشف به عمل میآید بیلی با اینکه صدمات قابلتوجهی برداشته، به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کرده و زنده است.
نجات پیدا کردن بیلی عجیب و حتی مضحک به نظر میآید، مثل پرده سوم بیشتر فیلمها. در فیلمنامه اصلی واقعاً بیلی قرار بوده بمیرد و همه ما را خوشحال کند. اما سرانجام بدون اینکه توضیح به خصوصی وجود داشته باشد، فیلمنامه عوض میشود. به هر حال «پارک ژوراسیک ۳» به فیلمبرداری قمر در عقربش معروف است.
۵. آلفرد پنیورث – بتمن (The Batman)
اگر شما هم از کسانی بودید که به هیچ وجه نمیخواستید داستان «بتمن» برایتان لو برود و به هیچ خبر و شایعهای گوش نمیدادید، احتمالاً نفهمیدهاید که پیش از انتشار فیلم، شایعه شده بود که خدمتگزار معتمد بروس وین با بازی رابرت پتینسون، یعنی آلفرد پنیورث با بازی اندی سرکیس بالأخره کشته میشود.
طبق این شایعه ریدلر با بازی پائول دانو آلفرد را میکشت، و با توجه به بینش تیره و تاریک مت ریوز و فیلم خشک و خشنی که وعدهاش را داده بود، باور کردن این شایعه از باور نکردنش منطقیتر بود. آخر چه چیزی بهتر از کشته شدن یار وفادار بتمن تماشاگران را به وجد میآورد و شوالیه تاریکی را به غایت خشم میرساند؟
بنابراین وقتی دیدیم آلفرد آن بمب نامهای را که برای بروس نوشته شده باز میکند، انگار مهر تأیید مرگ آلفرد را دیده باشیم، مطمئن شدیم او زنده نمیماند و بروس وین بدون لنگری که او را از خروشیدن در دریای انتقامجویی بازمیداشت، در خیابانهای گاتهام رها میشود.
وقایع «بتمن» طوری جلو رفت که حتی اگر از این شایعه خبر نداشتید هم فکر میکردید آلفرد میمیرد. اما انفجار بمب آلفرد را روی تخت بیمارستان نشاند، همین. وقتی فیلم تمام شد آلفرد زنده بود.
با اینکه مرگ آلفرد تأثیر تراژیک به سزایی میگذاشت و دیدنش هم برای اولین بار در سینما وسوسهانگیز مینمود، اما درنهایت بیشترمان تماشای شیمی هوشمندانهای که بین سرکیس و پتینسون وجود دارد را در دنبالهی «بتمن» به مرگش ترجیح میدهیم.
۴. آنتون چیگور – جایی برای پیرمردها نیست (No Country For Old Men)
کسانی که رمان کورمک مککارتی (یکی از غولهای ادبیات که همین اخیراً فوت شد) را خوانده باشند میدانند آدمکش بیرحم داستان، آنتون چیگور جان سالم به در میبرد، اما آنهایی که با داستان غریبه بودند و با فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» داشتند تجربهاش میکردند، توقع داشتند چیگور در پایان فیلم به سزای اعمالش برسد.
به خاطر حس و حال نئو وسترن فیلم هم که شده، مناسب میبود اگر لوللین ماس (با بازی جاش برولین) در اوج داستان هفتتیر به دست روی جنازه مهاجمش میایستاد و پیروزمندانه بهش نگاه میکرد؟
اما درعوض چه اتفاقی افتاد؟ قبل از پایان فیلم، ماس به دست شخص دیگری کشته شد و این فرصت را از ما گرفت. بعد از این مخاطب به این فکر افتاد که پس حتماً کلانتر باتجربه و پخته، اد تام بل (با بازی تامی لی جونز) قدم جلو میگذارد و کار ناتمام ماس را با چیگور تمام میکند. اما این اتفاق هم نمیافتد. از قضا کلانتر خوشحال هم میشود که فرصت رویارویی با چیگور نصیبش نشده، بدون سر و صدا خودش را بازنشسته میکند و بیخیال پرونده میشود. تمام.
حتی زمانی که چیگور با ماشین تصادف میکند و همه فکر میکنیم کائنات خودش جواب کارهایش را میدهد، باز هم آدمکش قهار نجات پیدا میکند و با اینکه مجروح شده، به زندگیاش ادامه میدهد.
۳. نایتیری – آواتار: راه آب (Avatar: The Way Of Water)
تبلیغات «آواتار: راه آب» تا حد بسیار زیادی این پیام را بهمان میداد که یکی از اعضای قبیله سالی قرار است بمیرد. پیشنمایش دوم فیلم عامدانه به نایتیری (زویی سالدانا) اشاره میکرد، همین هم باعث شد محتملترین گزینه بشود. چه چیزی میتواند از فدا شدن قهرمان داستان برای نجات خانوادهاش هولناکتر باشد؟
مرگ نایتیری کل داستان را تغییر میداد و باعث میشد در فیلمهای بعدی آواتار، جک با بازی سم ورشینگتون، مجبور شود به تنهایی فرزندانش را بزرگ کند. اما در حقیقت نایتیری نمیمیرد، درعوض این نتیام (جیمی فلترز) است که با یک شلیک مرگبار از سوی افراد کواریچ (استفن لنگ) در اوج داستان کشته میشود.
با وجود اینکه از دست دادن نتیام غمانگیز بود، اما اگر نایتیری آنقدر زود میمرد و در ادامهی حماسه آواتار حضور نداشت، استعداد زویی سالدانا حیف و میل میشد. نقشآفرینی او در هر دو فیلم آواتار تا به امروز بهترین بازیگری مجموعه بوده است.
۲. هانس لاندا – حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)
اگر قرار بود شرط ببندید چه شخصیتی بدون برو برگرد در فیلم حماسی و جنگی کوئنتین تارانتینو قرار است بمیرد، بدون شک روی هانس لاندا شرط میبستید؛ افسر منفور نازی که بازیگر برنده اسکار، کریستوفر والتز نقشش را به طرز وحشیانهای بینقص بازی کرده است.
کسی نمیداند تارانتینو چطور جلوی خودش را گرفته تا یک مرگ هولناک برای هانس رقم نزند، اما با وجود اینکه مرگ هانس منطقیترین پایان را برای داستان دارد، این اتفاق نمیافتد.
هرچند که حرامزادهها موفق میشوند برخلاف تاریخ واقعی، هیتلر با بازی مارتین وتکه و جمعی از فرماندهان عالیرتبهی آلمان نازی را بکشند، هانس با جانش قسر در رفت.
هانس با فرصتطلبی جان خودش را نجات داد و اجازه داد مأموریت حرامزادهها با موفقیت پیش برود. اما آلدو رین با بازی برد پیت نگذاشت هانس صحیح و سالم قسر در برود. لحظه آخر چاقویش را برداشت و روی پیشانی هانس نقاشی کرد، آن هم نقشی که تا آخر عمر هانس، هرکس آن را ببیند، میفهمد او که بوده و چه کارهایی کرده: یک صلیب شکسته. با وجود اینکه همه میخواستند مردهی هانس را ببینند و شاهد تکهپاره شدنش به وسیله گلولههای مسلسل باشند، اما درنهایت این سرنوشت، شومتر از مرگ است و لیاقت این افسر نازی هم همان است که تارانتینو برایش انتخاب کرده.
۱. راکت راکون – نگهبانان کهکشان ۳ (Guardians Of The Galaxy Vol. 3)
از آنجایی که بنا بود «نگهبانان کهکشان ۳» آخرین هنرنمایی جیمز گان با گروه قهرمانان عجیبالخلقهاش باشد، انتظارش را داشتیم حداقل یکی دو تا از شخصیتهای محبوبمان، در انتهای فیلم سر از سردخانه دربیاورند.
جیمز گان به خصوص اشاره کرده بود که داستان قسمت سوم «نگهبانان کهکشان» حول راکت راکون با صداپیشگی بردلی کوپر میچرخد. برای همین هم هواداران فیلم متقاعد شده بودند که جنازهی راکت هم به پایان فیلم نمیرسد، چه برسد به زندهاش.
خدا را شکر که همهشان اشتباه میکردند. راکت نه تنها زنده ماند، بلکه کاپیتان جدید نگهبانان شد و جای خالی پیتر کوییل با بازی کریس پرت را پر کرد. پیتر کوییلی که تصمیم گرفت به زمین برگردد تا با پدربزرگش وقت بگذارند و همهی سالهای غیبتش را جبران کند.
عده دیگری فکر میکردند درکس با بازی دیو باتیستا بمیرد. اما با وجود اینکه مرگ روی فیلم سایه انداخته بود و لحظه به لحظه فیلم به کشته شدن شخصیتی از شخصیتهای اصلی را فریاد میزد، درنهایت هیچکدام از اعضای نگهبانان کهکشان نمردند.
«نگهبانان کهکشان ۳» خیلیها را تا مرز مردن میبرد و برمیگرداند، و دقیقاً به همین خاطر است که زنده ماندن همه شما را شوکه میکند. هوشمندی جیمز گان هم دقیقاً همینجاست.
منبع: WhatCulture