۱۰ حقیقت ناگفته دربارهی چارلی چاپلین که شما را شگفتزده خواهد کرد!
در این مقاله چند واقعیت جالب دربارهی چارلی چاپلین افسانهای، کمدینی که با فیلمهای صامت و درخشانش شناخته شده را نام بردیم که احتمالا تا حالا نمیدانستید.
میراث چارلی چاپلین و تأثیر آن بر سینما بر هیچکس پوشیده نیست. سهم او در این رسانه فراتر از خنداندن سادهی مردم است. بسیاری از آثار او غالبا در میان برترین فیلمهای تمام دوران قرار میگیرند. امروزه آثار کلاسیک چاپلین مانند «پسربچه» (The Kid) و «روشناییهای شهر» (City Lights) هنوز اشک و لبخند را همزمان به چهرهی مخاطبان میآورد.
بهعنوان ادای احترام به این افسانه، ده حقیقت کمتر شناخته شدهای را دربارهی چاپلین از کودکی تا بزرگسالی آوردهایم. خیلیها ممکن است از جنجالهای پیرامون او در دورههای خاصی از زندگی غافل باشند، اما همین که مردم فیلمهایش را بیشتر از خودش میشناسند و به یاد میآورند کافی است.
۱۰. او کمالگرا بود
این شاید شناخته شدهترین ویژگی چاپلین بهعنوان یک فیلمساز انگلیسی باشد. فیلمهای او به طور تصادفی به شاهکار تبدیل نشدند. چاپلین با دقت هرچه تمامتر جزئیات را برنامهریزی میکرد و وقتی مطمئن میشد همه چیز کامل است، برداشتهای بیشماری انجام میداد. او انتظار داشت که فداکاری و اخلاق حرفهای که در وجود خودش بود را بقیهی عوامل هم در صحنه داشته باشند.
اگر بازیگری همهی تلاشش را نمیکرد، چاپلین او را بازخواست میکرد. حتی این داستان هم از او نقل شده که وقتی فیلمبرداری «روشناییهای شهر» تقریبا تمام شده بود، چاپلین به دلیل نارضایتی از عملکرد بازیگر زن نقش اصلی، او را اخراج کرد. اما بعد وقتی هیچ بازیگر دیگری را نتوانست جایگزین کند، مجبور شد با مبلغ بیشتری او را دوباره استخدام کند.
۹. چاپلین و مارلون براندو
مارلون براندو، هنرپیشهی معروف در فیلم «کنتسی از هنگکنگ» (in Countess From Hong Kong) به کارگردانی چاپلین و محصول ۱۹۶۷ بازی کرد. براندو بهعنوان یکی از طرفداران دو آتیشهی چاپلین، از فرصت بازی در فیلم او بسیار هیجانزده بود. متأسفانه، کنتسی از هنگکنگ که اولین فیلم رنگی چاپلین بود، ناموفق از آب در آمد و علاوه بر خراب کردن چهرهی او بهعنوان کارگردان، باعث تیره و تار شدن رابطهی بین او و براندو شد.
بعدها براندو چاپلین را «سادیست» خواند و چاپلین هم با کلمات تندتری از خجالتش درآمد. این فیلم با استقبال ضعیفی از سوی منتقدان مواجه شد و نتوانست در گیشه موفق عمل کند.
۸. کودکی او
چاپلین دوران کودکی سختی داشت. پدرش که در یکی از سالنهای لندن بهعنوان یک خواننده و شومن مردم را سرگرم میکرد ارتباط نزدیکی با او نداشت و از لحاظ مالی هم چارلی را حمایت نمیکرد، در نتیجه میتوان گفت که در فقر بزرگ شد. چارلی چندین بار به اردوی کار اجباری فرستاده شد. زمانی که هنوز جوان بود، مادرش در بیمارستان روانی بستری شد و سالها بعد درگذشت. زندگی سخت و پر فراز و نشیب چارلی در اکثر فیلمهایش نمود پیدا کرد که شاید این یکی از دلایل تأثیرگذاری آثارش باشد.
۷. او در برابر صدا مقاومت کرد
صدا برای سینما مانند یه معجزه بود. اما مانند همهی فناوریهای جدید، خیلیها آن را نمیپذیرفتند و قبول نداشتند. چاپلین یکی از فیلمسازانی بود که بهشدت با استفاده از صدا و دیالوگ در فیلمهایش مخالفت میکرد. از آنجا که بیشتر کمدیهایش با پانتومیم اجرا میشد، او احساس کرد صدا واقعا غیرضروری است. فیلم روشناییهای شهر زمانی تولید شد که صدا در سینما کاملا به یک قاعده تبدیل شده بود و گرچه این یک فیلم صامت بود، اما همچنان شامل جلوههای صوتی هم میشد. با وجود مقاومت او در برابر افزایش موج گفتوگوها دربارهی اینکه چرا همچنان اصرار به صامت بودن فیلمش دارد، روشناییهای شهر موفقیت چشمگیری داشت و بهعنوان یکی از مشهورترین آثار وی مطرح شد.
۶. او یک موزیسین ماهر بود
چاپلین علاوه بر فیلمسازی ماهر، یک نوازندهی خودآموخته هم بود. به همین دلیل، وقتی به موسیقی فیلمهایش میرسید برای بهترین بودنشان تمام تلاشش را میکرد. او بیشتر موزیکهای فیلمش را خودش میساخت. اگرچه نمیتوانست نت بخواند، اما برای تبدیل ایدههای خود به فرم نوشتاری، از آهنگسازان دیگر کمک میگرفت. به همین دلیل، بسیاری فکر میکردند این آهنگسازان هستند که باید تحسین شوند، اما اکثر کسانی که با او کار میکردند اصرار داشتند که محصول نهایی نتیجهی ایدههای خود چاپلین است.
۵. دیکتاتور بزرگ
فیلم «دیکتاتور بزرگ» (The Great Dictator) یکی دیگر از پروژههای تحسینبرانگیز چاپلین است که البته حواشی زیادی داشت. در حالی که این فیلم چندین نامزدی اسکار، از جمله بهترین فیلم را دریافت کرد، برخی دوست نداشتند که این کارگردان هنر خود را با سیاست مخلوط کند. به ویژه، فیلم با یک سخنرانی پنج دقیقهای به پایان میرسد که در آن چاپلین بیننده را به صورت مستقیم مخاطب قرار میدهد و ملتمسانه از آنها میخواهد که علیه فاشیسم و ناسیونالیسم بایستند. بخشی از تشابهاتی که مردم بین او و هیتلر میدیدند، به ویژه فرم سبیلهایشان، منبع الهام او برای این نقش بود. حزب نازی هم که چاپلین را به اشتباه یهودی خوانده بود، تا حدی منبع الهام او برای کاراکتر آرایشگر یهودی شد.
۴. عاشقانههای او
هر کسی که فیلمهای چارلی چاپلین را دنبال کند و دربارهی ازدواجش کمی کنجکاوی به خرج دهد، متوجه یک موضوع مشترک خواهد شد. چارلی چندبار و همیشه هم با زنانی که به طور قابل توجهی کوچکتر از خودش بودند ازدواج کرد. حتی امروز هم این مسأله نگاههای قضاوتگر را به خود معطوف میکند، چه رسد به آن دوران که حسابی جنجال به پا کرده بود.
همسر آخر او، اونا اونیل که در سال ۱۹۴۳ با هم ازدواج کردند، هنگام عروسی هجده ساله بود و چاپلین بیش از پنجاه سال سن داشت. با وجود اختلاف سنی، این زوج تا زمان مرگ چاپلین با هم ماندند و حاصل زندگی مشترک آنها در مجموع هشت فرزند بود.
۳. اتهاماتی مبنی بر علاقه به کمونیستها
«موسیو وردو» (Monsieur Verdoux)، کمدی سیاه محصول ۱۹۴۷، با موضوعی دربارهی یک قاتل زنجیرهای، نامزد دریافت جایزهی اسکار شد، اما همچنین اولین پروژهی وی بود که در ایالات متحده شکست خورد. انتقادات این فیلم از سرمایهداری و حمایت جامعهی مدرن از جنگ و سلاحهای کشتار جمعی جنجال بسیاری به پا کرد. این فقط یکی از دلایلی بود که نیروهای ایالات متحده او را به همدلی با کمونیستها متهم میکردند. چاپلین منکر این ادعاها شد، اما همچنین از آزار و اذیت ایالت متحده دربارهی افراد وابسته به این حزب انتقاد کرد. در آن زمان، کمونیست خوانده شدن به معنای خیانت بود و چنین برچسبی زندگی شخصی و به طور بالقوه کل زندگی هنری او را تحت تأثیر قرار داد.
۲. او به مدت بیست سال آمریکا را ترک کرد
در سال ۱۹۵۲، هنگامی که برای اولین نمایش درام نیمه زندگینامهای خود به لندن میرفت، جیمز پی مکگرانری، دادستان کل، مجوز ورود مجدد چارلی چاپلین به آمریکا را باطل کرد. وی ادعا کرد که دربارهی فعالیتهای ضدآمریکایی چارلی چاپلین اسناد مهمی دارد، اما بعد ثابت شد که اینچنین نیست. چاپلین برای ورود مجدد تلاش نکرد و از اینکه بقیهی روزهای خود را در اروپا سپری میکرد بسیار خوشحال بود. وی سرانجام بیست سال بعد بازگشت و جایزهی افتخاری آکادمی علوم و هنرهای سینمایی را دریافت کرد. چاپلین نسبت به بعضی از مسائلی که در ایالات متحده مطرح بود انتقاد جدی داشت، اما هرگز بهشدت ضد آمریکایی نبود.
۱. تابوت او دزدیده شد
چاپلین سال ۱۹۷۷ در سن هشتاد و هشت سالگی درگذشت. درست سال بعد، دو نفر قبرش را کندند و تابوت را به قصد اخاذی از بیوهی او به سرقت بردند. سرانجام، عاملان این حادثه دستگیر شدند و تابوت را در حالی که هنوز جسد چاپلین در آن بود پیدا کردند. دوباره او را به محل دفنش برگرداندند، فقط این بار با بتن تابوتش را پوشاندند تا اطمینان حاصل شود که چنین حادثهای هرگز تکرار نخواهد شد.
منبع: screenrant
لذت بردم وعالی بود عاشق زندگی نامه بزرگان هستم.