۱۰ صحنه‌ی نمادین سینما که از فیلم‌های دیگر اقتباس شده‌اند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه
صحنه های تکراری

فیلم‌ها الهام‌بخش یکدیگرند. هیچ استثنایی هم وجود ندارد. اظهار اصالت کامل یک فیلم یا از یک غیب‌گو برمی‌آید یا می‌تواند ادعای بی‌پایه و اساس یک دروغگو یا یک کلاهبردار باشد. اکثر کارگردانان این را می‌دانند؛ بزرگ‌ترین کارگردانان خواسته یا ناخواسته، پنهان یا واضح، خیرخواهانه یا بدخواهانه از پیشینیان خود وام گرفته‌اند. در این مقاله ده صحنه از فیلم‌هایی را نام بردیم که ادعای ما را اثبات می‌کنند.

برخی از صحنه‌ها به‌عنوان ادای احترام شناخته می‌شوند، در حالی که برخی دیگر بسیار شبیه به هم هستند، اما ما تقلب را به کارگردانانی که از فیلم‌های محبوب خود ویژگی‌های سبک و موضوعی را به‌عنوان منبع الهام در نظر گرفته‌اند نسبت نمی‌دهیم.

۱۰. پایان فیلم پروژه جادوگر بلر (The Blair Witch Project) برداشتی از فیلم حالا نگاه نکن (Don’t Look Now)

جادوگر بلر

در سینما صحنه‌های انگشت‌شماری وجود دارد که چنین ترس دورنی و عمیقی را که در پایان فیلم «پروژه جادوگر بلر» به چشم می‌خورد به تصویر بکشند. رزولوشن پایین منکوب کننده‌ترین بخش از نقطه اوج یک فیلم ترسناک نسبتا ساده است. تنها چیزی که ما می‌بینیم، پس از یک ساعت و نیم تجمع ناخوشایند، این است که هدر در خانه‌ای متروک به مایکل برخورد می‌کند که رو به دیواری در گوشه زیرزمین ایستاده است.

ما مطمئن نیستیم که او مقابل دیوار چه می‌کند. همچنین مطمئن نیستیم که چه کسی او را به این شکل رو به دیوار گذاشته است. علت این بدبیاری و اتفاقی که برای آن‌ها رخ داده معلوم نمی‌شود و او دوربین را رها می‌کند و فریاد می‌زند، سپس فیلم به پایان می‌رسد. مانند بیشتر فیلم‌های ترسناک خوب تنش‌زا، آنچه نمایش داده نمی‌شود موثرتر است، اما «جادوگر بلر» این دستورالعمل را به سطح دیگری می‌برد.

ما هرگز جادوگر اصلی را نمی‌بینیم و چرایی ناپدید شدن شخصیت‌های اصلی هرگز روشن نمی‌شود. در عوض، پروژه جادوگر بلر برش کاملی از یک فتنه وحشتناک را ارائه می‌دهد و بیننده را با ترسی درونی و هزاران فکر و نظریه و ترسی همیشگی از قرار گرفتن رو به دیوار به حال خود رها می‌کند.

یک فیلم بسیار جالب توجه اما کمتر دیده شده به نام «حالا نگاه نکن» را در نظر بگیرید. با بازی دونالد ساترلند و جولی کریستی و با محوریت یک فاجعه داخلی با پیامدهای فراطبیعی، حالا نگاه نکن غالبا در رده بالای فیلم‌های ترسناک قرار می‌گیرد و از زمان به دست آوردن جایگاه کالت، بدون شک تأثیرات ذهنی خود را بر روی علاقه‌مندان فیلم‌های این چنینی به شکل برجسته‌ای گذاشته است. پایان فیلم حالا نگاه نکن از بسیاری جهات شبیه به جادوگر بلر است و ممکن است منشا این نماد تکرار شونده‌ی رو به دیوار باشد.

شخصیت دونالد ساترلند پس از تعقیب آنچه معتقد است دختر مرده‌اش یا خاطره پیش‌بینی شده از او است، از او می‌خواهد چهره‌ی پوشانده‌ی خودش را نشان دهد. این پیکره، به عقب برگشته و به دیوار خیره شده است و تا زمانی که تنش این صحنه تا حد غیرقابل تحملی بالا رود، از اجابت درخواست او اجتناب می‌کند.

سرانجام، برمی‌گردد و یک کوتوله وحشتناک و زشت را آشکار می‌کند که بلافاصله او را می‌کشد. شباهت‌های سبکی بین دو پایان غیرقابل انکار است، تنها تفاوت آن‌ها در موضوع افشای هیولا است. اگر حالا نگاه نکن الهام طبیعی جادوگر بلر نیست، قطعا پیش‌درآمد طبیعی آن است.

۹. صحنه کلوپ در فیلم شوالیه تاریکی (The Dark Knight Night) برداشتی از فیلم وثیقه (Collateral)

شوالیه تاریکی

مایکل مان در ابتدا منبع الهامی بعید برای فیلم‌های کریستوفر نولان به نظر می‌رسید. دچار سوءتفاهم نشوید، مایکل مان کارگردان بزرگی است، اما آثارش آن چیزی نیست که به ذهن گمانه‌زن ما برای منبع الهام فیلم‌های نولان خطور کند. با این حال، به لطف تحقیقات جامع، صدها شباهت بین فیلم‌های نولان و مان کشف شده است، آن هم شباهت‌هایی که فراتر از یک صحنه را شامل می‌شود.

ما برای روشن شدن این نکته به طور خاص بر یک نمونه تمرکز می‌کنیم؛ صحنه‌ی کلوپ شبانه در فیلم «شوالیه تاریکی». در این فیلم که بتمن قصد دارد یک رئیس جنایتکار و متحد جوکر را دستگیر کند، در یک کلوپ شبانه راه خود را باز می‌کند. نورپردازی، فیلم‌برداری و رقص همگی شبیه صحنه‌های مربوط به کلوپ شبانه در فیلم «وثیقه» هستند، جایی که شخصیت قاتل با بازی تام کروز راه خود را از بین دشمنان بی‌شماری برای رسیدن به هدف مد نظرش باز می‌کند.

دیگر صحنه‌های شوالیه تاریکی، مانند گفت‌و‌گوی بتمن و جوکر، یادآور ویژگی‌های سبک و روایت فیلم‌های مان، به ویژه «مخمصه» (Heat) و «نفوذی» (The Insider) است و این موضوع در بسیاری از مجموعه‌های بتمن بیشتر دیده می‌شود. حتی خود نولان هم این تأثیر را پذیرفته است.

۸. نمای بسته در فیلم سربازان سگی (Dog Soldiers) برداشتی از فیلم جویندگان (The Searchers)

سربازهای سگی

«سربازان سگی» یک کالت پرطرفدار است که شایسته‌ی توجه بیشتری است. نیل مارشال که نویسنده بود، با فیلم «نزول» (The Descent) به عرصه کارگردانی قدم گذاشت و به تلویزیون راه یافت و قسمت‌های پایانی سریال‌های «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) و «وست ورلد» (Westworld) را کارگردانی کرد. او نویسندگی و کارگردانی فیلم سربازان سگی را به‌عنوان یک فیلم ترسناک و مهیج درخشان به‌خوبی انجام داد.

این فیلم که در اسکاتلند اتفاق می‌افتد و درباره‌ی شش سرباز در مأموریتی در ارتفاعات دور افتاده است، از یک درام کاراکتر محور پرتنش به یک کشتار همه جانبه تبدیل می‌شود که فرصت پلک زدن را هم از بیننده می‌گیرد. پس از یک نبرد شبانه که همه را به جز یک نفر می‌کشد، آخرین مرد در آستانه در ایستاده و با طلوع خورشید به ویرانی نگاه می‌کند.

فیلم این لحظه آرام را از یکی از بزرگ‌ترین آثار وسترن، یعنی «جویندگان» وام گرفته است. در آن، جان وین در آخرین ثانیه‌های فیلم در آستانه ورود به خانه ایستاده و نظاره‌گر وصال مجدد خانواده و مراقبه حماسه دو ساعته‌ای است که جلوی چشم ما اتفاق افتاده است. این صحنه عملا مشابه صحنه‌ی سربازان سگی است و درباره‌ی ارتباط مفهومی سؤال چندانی باقی نمی‌گذارد.

۷. سخنان حزقیال در فیلم پالپ فیکشن (Pulp Fiction) برداشتی از فیلم بادیگارد (The Bodyguard)

پالپ فیکشن

«پالپ فیکشن» یک کلاژ بزرگ متشکل از داستان‌های سرگرم کننده است. از هر کجای این فیلم شروع به دیدن کنید، داستانی درخور توجه برای روایت دارد. یکی از این داستان‌های اغلب ذکر شده، سخنرانی «راه حق» است. حزقیال ۲۵:۱۷ آیه‌ای است که ژول وینفیلد آن را در این صحنه به یاد ماندنی قرائت می‌کند، هرچند، همان‌طور که مطمئنا تاکنون همه از آن مطلع شده‌اند، این نادرست است. اما مونولوگ در واقع منبع مستقلی دارد. با این حال بسیار دور از انتظار است.

تارانتینو، بیننده پراکنده‌گزین فیلم، سخنان صحیح سام جکسون را تقریبا خط به خط از یک فیلم ناشناخته کاراته ژاپنی به نام «بادیگارد» برداشت کرد. بادیگارد منشا سوءتفاهم حزقیال است و به لطف کوئنتین، نسل‌های جدید این اشتباه را تکرار خواهند کرد.

تارانتینو، بزرگ‌ترین نمونه‌بردار سینما، به چندین فیلم دیگر در پالپ فیکشن ادای احترام کرد، از جمله «روانی» (Psycho). وقتی کاراکتر بروس ویلیس پشت چراغ راهنمایی ایستاد و مارسلوس والاس را دید که از خیابان عبور می‌کند، همان صحنه‌ای است که جانت لی می‌بیند رئیسش همین کار را می‌کند. دیگری دنباله رقص وینسنت و میا است که صحنه رقص را در فیلم معروف «هشت و نیم» (۸ ½) به کارگردانی فلینی نشان می‌دهد.

۶. صحنه آویزان شدن از ساعت در فیلم بازگشت به آینده (Back to the Future) برداشتی از فیلم ایمنی آخر از همه! (Safety Last!)

بازگشت به آینده

زمان، موضوع آشکار فیلم «بازگشت به آینده» است، بنابراین منطقی است که از صحنه آویزان شدن از برج ساعت برای اهداف نمادین استفاده شود. همه ما می‌دانیم که چگونه است؛ داک براون یک کابل برق از برج ساعت برپا می‌کند تا انرژی طوفان را به سمت ماشین مارتی هدایت کند تا به وسیله‌ی انرژی آن به آینده بازگردد. اما مطمئنا همه چیز آنگونه که برنامه‌ریزی شده بود پیش نمی‌رود. داک از برج بیرون می‌آید و از ساعتی که چهل فوت از زمین فاصله دارد آویزان می‌شود.

کریستوفر لوید در فیلم بازگشت به آینده مانند هارولد لوید در فیلم افسانه‌ای صامت «ایمنی آخر از همه!» از ساعت آویزان شد. لوید به دلیل خوش شانسی و هماهنگی تا حد امکان از سقوط خود جلوگیری می‌کند، اما جان بیننده را به لب می‌رساند!

روبرت زمکیس آن‌قدر مجذوب آن صحنه شد که مشعل را به لوید دیگری (تشابه اسمی هارولد لوید و کریستوفر لوید) سپرد که به همان شیوه از ساعت آویزان بود. بازگشت به آینده تنها فیلمی نیست که این کار هارولد لوید را تکرار می‌کند. دو دفعه دیگر هم این صحنه در فیلم‌ها تکرار شده است؛ جکی چان در فیلم «پروژه آ» (Project A) محصول ۱۹۸۳ و فیلم اسکورسیزی «هوگو» (Hugo) محصول ۲۰۱۱.

۵. صحنه آهسته راه رفتن گروهی در فیلم سوینگرز (Swingers) برداشتی از فیلم سگ‌های انباری (Reservoir Dogs)

سویینگرز

پس از اتمام یک بازی پوکر در یک شب در شهر، دوستان در کوچه‌ای به سمت اتومبیل‌های خود حرکت می‌کنند و یک حرکت شیک و آهسته‌ای انجام می‌دهند و آهنگ (Pick up the Pieces) از گروه اوریج وایت هم در حال پخش شدن است. به سختی می‌توان به «سوینگرز» بدون تداعی این صحنه فکر کرد.

اگر حتی هرگز از متخصصان سینمای مستقل نبوده‌اید هم می‌دانید که صحنه آهسته برداشتی مستقیم و آگاهانه از «سگ‌های انباری» است، جایی که شش جنایتکار پس از اتمام صبحانه در خیابان حرکت می‌کنند. در واقع، بحث قبلی در میز پوکر ادای احترام به بحث سگ‌های انباری در غذاخوری است. همان‌طور که می‌بینید، تارانتینو نه تنها مرتکب نمونه برداری از سینما شده است، بلکه فیلم‌هایش محتویات عمیقی دارد که فیلم‌سازان می‌توانند از آن برای همیشه استفاده کنند.

۴. صحنه‌ی وان حمام در فیلم مرثیه‌ای بر یک رویا (Requiem for a Dream) برداشتی از انیمه‌ی آبی تمام عیار (Perfect Blue)

مرثیه ای بر یک رویا

«مرثیه‌ای بر یک رویا» با تصاویر پریشان کننده‌ای که از طریق یک لنز زیبا به تصویر کشیده شده‌اند، فیلمی تاثرگذار درباره مواد مخدر و همچنین سفری به درون خود است. یکی از این صحنه‌های زیبا از نظر سبک، اما محتوای آزاردهنده، فریاد زیر آب جنیفر کانلی است.

از بالا، شخصیت کانلی را برهنه و سجده در وان می‌بینیم. سکانس بعدی زیر آب است. او حرکت نمی‌کند و ما نمی‌دانیم چرا. سپس ناگهان فریاد می‌زند. این یک فوران درد و رنج محض است که توسط آب خفه شده و با یک موسیقی متن بی‌نظیر به اوج خود رسیده، ناشی از مشکلات مربوط به مواد مخدر است که بی‌شمار هستند. فراموش کردن صحنه سخت است و تکرار آن سخت‌تر.

اگرچه سکانس وان حمام از یک انیمه ژاپنی «آبی تمام عیار» در سال ۱۹۹۷ وام گرفته شده است. دارن آرونوفسکی، کارگردان مرثیه، می‌دانست که بازی فوق‌العاده‌ای خواهد بود، بنابراین برای اجتناب از هرگونه ابهام، حقوق فیلم را برای استفاده از یک صحنه ۳۰ ثانیه‌ای خریداری کرد.

آبی تمام عیار درباره یک بازیگر زن مشتاق است که گرفتاری او با یک نقش سخت و شباهتش با واقعیت او را به جنون می‌کشاند. آشنا بنظر می‌رسد؟ اینجاست که شباهت‌های مرثیه و «قوی سیاه» (Black Swan) آغاز می‌شود. ساتوشی کن، کارگردان فیلم «آبی تمام عیار» تصدیق کرد و همچنان به آثار آرونوفسکی با احترام می‌نگرد. واضح است که کارگردانان طرفداران یکدیگرند، اما آثارشان دوقلوهای مفهومی یکدیگر هستند.

۳. تیتراژ فیلم جنگ ستارگان (Star Wars) برداشتی از فیلم فلش گوردون (Flash Gordon Conquers the Universe)

جمگ ستارگان

صدای شیپورها به صدا در می‌آید و مقدمه‌ای از موفق‌ترین فرنچایزهای سینما بر روی صفحه نمایش می‌خزد. در تمام قسمت‌های اصلی سری فیلم‌های جنگ ستارگان، عناوین به همین شکل خزیده‌اند، زیرا هر گونه تغییر در روند ساخت فیلم و بازیگران شایسته‌ی تقدیر و توجه است. یافتن یک تکنیک سینمایی نمادین‌تر، بسیار سخت بود.

این تیتراژ اورجینال نیست. لوکاس، عاشق علمی-تخیلی‌های کلاسیک، این سبک را از یک فیلم علمی-تخیلی عصر طلایی، به نام «فلش گوردون»، وام گرفته است. فلش گوردون جنگ ستارگان دهه‌های سی و چهل بود؛ یک امپراتوری چند رسانه‌ای که نسل‌های زیادی از بچه‌ها را با شخصیت‌های قهرمانانه و اکتشافات فضایی مجذوب خود کرد.

در سال ۱۹۴۰ فلش گوردون جهانی را فتح کرد که لوکاس از آن بسیار الهام گرفت. همراه با موسیقی حماسی، شیب و متن خزنده، مقدمه‌ای بر فلش گوردون صفحه سینما را به روشی ظاهرا انقلابی که «جنگ ستارگان» ۳۷ سال بعد انجام داد، پوشانده بود. اما تقلید از این فیلم تنها به تیتراژ ختم نمی‌شود. جورج لوکاس اعتراف کرد که در ساخت جنگ ستارگان می‌خواست فلش گوردون را تکرار کند و این کار را تا آنجا که توانست و به روش خودش انجام داد.

۲. صحنه آغازین فیلم شب‌های عیاشی (Boogie Nights) برداشتی از فیلم رفقای خوب (Goodfellas)

شب های عیاشی

«شب‌های عیاشی»، نامه عاشقانه پل توماس اندرسون به سینما، به این شکل شروع می‌شود؛ با دور زدن در یک کلوپ شبانه، دوربین شخصیت‌های مختلف را دنبال می‌کند که هر کدام مشغول عیاشی‌های مختص دهه ۷۰ هستند. چند صحنه ابتدایی یک فیلم را کاملا عالی تنظیم کرده‌اند و این موسیقی و فضاسازی معمولی است که برای عالی جلوه دادن آن با یکدیگر ترکیب شده است.

کسانی که مشتاق تماشای فیلم‌های دهه ۹۰ هستند، ممکن است شباهت‌هایی بین شروع «شب‌های عیاشی» و صحنه استدی‌‎کم «رفقای خوب» مشاهده کنند، زیرا آن‌ها مستقیما به هم مرتبط هستند. پل توماس اندرسون به این واقعیت اعتراف کرد. این صحنه ادای احترام به چیزی بود که اندرسون و بسیاری دیگر آن را یکی از بزرگ‌ترین صحنه‌ها در یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌ها می‌دانند؛ جایی که دوربین هنری و کارن را در کوپاکابانا به مدت دو دقیقه بدون وقفه دنبال می‌کند، شاید بهترین استفاده از تکنیک استدی‌کم در تمام سینما باشد، اگرچه شب‌های عیاشی یک نمونه‌ی بدون نقص را ارائه می‌دهد.

۱. باران کد در فیلم ماتریکس (The Matrix) برداشتی از انیمه‌ی صدف درون پوسته (Ghost in the Shell)

ماتریکس

ماتریکس با عینک آفتابی، خم کردن قاشق، نوع لباس پوشیدن، کاراته و هزاران چیز دیگر شمایل‌نگاری عجیب و غنی را برای عشق‌ فیلم‌های عصر اطلاعات ایجاد کرد. اما، مانند بسیاری از فیلم‌های محبوب شما، ماتریکس نه با به کارگیری ایده‌های اصلی، بلکه با بسته‌بندی ایده‌های موجود به شیوه‌ای کاربردی و دلپذیر و مختص خودش، موفق شد به این مهم دست یابد.

فیلم‌هایی مانند «بلید رانر» (Blade Runner)، «آلیس در سرزمین عجایب» (Alice in Wonderland) و «آکیرا» (Akira) چهارچوب سبکی را برای دنیای امروزی ماتریکس در نظر گرفتند، در حالی که منابع وسیع، از کارل مارکس تا کتاب مقدس، موضوعات مختلفی را ارائه می‌کردند.

استفاده از کد سبز که به سرعت و به تکرار روی صفحه حرکت می‌کنند نه تنها برنامه‌هایی که شبیه‌سازی تخیلی بر روی آن‌ها اجرا می‌شود را بوجود می‌آورد، بلکه باعث شگفتی بینندگان می‌شود که به تصورشان از واقعیت شک کنند. واچوفسکی‌ها، کارگردانان ماتریکس، هرگز عشق خود را به انیمه‌های علمی-تخیلی پنهان نکردند (چگونه می‌توانستند؟) و این یک مثال آشکار است.

تا زمان راه‌اندازی مجدد لایواکشن «صدف درون پوسته» در سال ۲۰۱۷، این انیمه در بین مخاطبین غربی چندان شناخته شده نبود. «شبح درون پوسته» یک موسسه چند رسانه‌ای از انیمه‌هایی است که به قدری تأثیرگذار است که واچوفسکی‌ها نتوانستند از کپی کردن آن چشم‌پوشی کنند. باران کد شباهت فوق‌العاده‌ای با تیتراژ ابتدایی فیلم ۱۹۹۵ دارد، جایی که نام‌ها به همان شیوه رمزگذاری شده در «ماتریکس» به کار می‌روند. اگر کوئنتین تارانتینو را دی‌جی ایده‌ها می‌دانید، ماتریکس یک ارکستر است.

منبع: taste of cinema



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X