۱۰ فیلم مهیج که استنلی کوبریک توصیه می‌کند ببینید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۱ دقیقه

وقتی از سینمای استنلی کوبریک حرف می‌زنیم از آثار کسی سخن می‌گوییم که نه تنها شیوه‌ی کار او با جریان‌های سینمایی زمان خودش تفاوتی اساسی داشت، بلکه از تکرار خود هم متنفر بود و همواره تلاش می‌کرد تا قلمروهای جدیدی را کشف کند و طرحی نو دراندازد. در چنین شرایطی تماشای همه‌ی فیلم‌های او، خبر از نبوغی بی‌نظیر می‌دهد که کمتر کسی در تاریخ سینما توانسته به آن دست پیدا کند. در این لیست قرار است ۱۰ فیلم هیجان‌انگیزی را که استنلی کوبریک به آن‌ها علاقه دارد با هم بررسی کنیم.

استنلی کوبریک بعد از آنکه در سیستم استودیویی آمریکا برای خود اسم و رسمی بهم زد، راهش را از سینمای روز جدا کرد تا فیلم‌های شخصی و مورد علاقه‌ی خوش را بسازد. او دوست نداشت به کسی جواب پس دهد و آنقدر کمال‌گرا بود و برای پروژه‌هایش وقت می‌گذاشت، که طبعا جایی برای تفکر بازاری در کنارش نبود. چنین نگاهی به سینما و به طور کلی هنر سبب شد تا او کارنامه‌ی غریب و در عین حال باشکوهی از خود بجا گذارد و امروزه با وجود اینکه بیش از دو دهه از مرگش گذشته، باز هم بیش از بسیاری از فیلم‌سازان زنده‌ی دنیای امروز مورد ارجاع قرار بگیرد یا آثارش بررسی شود.

شیوه‌ی نگاه استنلی کوبریک به سینما و آثار متفاوتی که از خود بجا گذاشته سبب می‌شود تا مخاطب پیگر سینما دوست داشته باشد از سلیقه‌ی هنری او آگاه شود. قطعا برای چنین مخاطبی جذاب است بداند که خالق فیلم‌هایی مانند پرتقال کوکی (a clockwork orange) یا باری لیندون (barry Lyndon) به تماشای چه فیلم‌هایی می‌نشسته و کدامیک از آن‌ها را بیشتر دوست داشته است؛ کشف چنین لذتی علاوه بر اینکه حاوی پیدا کردن فیلم‌های تازه و در عین حال بدیعی خواهد بود، سبب می‌شود تا علاقه‌مندان جدی سینما دریچه‌ای جدید برای ورود به ذهن بی‌نظیر استنلی کوبریک، این استاد کمال‌گرای سینما پیدا کنند.

۱. سریر خون (Throne of blood)

فیلم سریر خون

  • کارگردان: آکیرا کوروساوا
  • بازیگران: توشیرو میفونه، تاکاشی شیمورا و ایسوزو یامارا
  • محصول: 1957، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 95٪

استنلی کوبریک احترام زیادی برای آکیرا کوروسوا قائل بود و او را یکی از اساتید تاریخ سینما می‌دانست. این احترام آنقدر زیاد بود که وقتی در دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی نامه‌ای احساسی از کوروساوا به او رسید، آنقدر خوشحال شد که هیچ جایزه‌ای نمی‌توانست وی را به چنین جشن و سروری وا دارد. اطرافیان کوبریک ادعا می‌کنند که اگر او در جزیره‌ای دور افتاده گرفتار شود و فقط اجازه‌ی داشته باشد چند فیلم را با خود به آنجا ببرد، نبرد الجزیره‌ (the battle of Algiers)، راشومون (rashomon)، هفت سامورایی (seven samurai) و همین سریر خون را با خود خواهد برد. حضور سه فیلم از آکیرا کوروساوا در این لیست نشان از علاقه‌ی او به این فیلم‌ساز شهیر ژاپنی دارد.

کوروساوا سریر خون را با الهام از نمایش‌نامه‌ی مکبث ویلیام شکسپیر ساخت و بعد از آنکه آن را بومی کرد و از فیلتر ذهنی خود عبور داد، توشیرو میفونه را در نقش مکبث نشاند و روایت فساد و سبوعیت یک خاندان اصیل را با استادی تمام به تصویر کشید. شاید هیچ فیلم‌سازی در تاریخ سینما، حتی اساتید آمریکایی هم مانند آکیرا کوروساوا نتوانند از پس سکانس‌ نبرد‌های تاریخی و درگیری با شمشیر برآیند و این دیگر نقطه قوت این فیلم‌ساز ژاپنی در طول حیات خود بود و البته که سریر خون هم از آن بی‌بهره نیست.

نمایش حرص و طمع بی‌نهایت و همچنین بلایی که قدرت بی‌حد و حصر بر روان آدمی می‌آورد و فساد درونی ناشی از آن، مضامینی است که استنلی کوبریک در فیلم‌هایی مانند باری لیندون و البته راه‌های افتخار (paths of glory) به آن پرداخته است. همه‌ی این مباحث در فیلم سریر خون هم به حد کمال وجود دارد؛ پس علاقه‌ی این فیلم‌ساز آمریکایی به این شاهکار کوروساوا چندان عجیب نیست.

سریر خون علاوه بر جلب نظر منتقدان سینمایی، از سوی منتقدان ادبی هم ستایش شد. بسیاری از آن‌‌ها این فیلم کوروساوا را بهترین اقتباس سینمایی از روی نمایش‌نامه‌ی مکبث شکسپیر می‌دانند.

«ژاپن فئودال. سردار واشیزو به همراه دوستش سردار میکی در جنگل گم می‌شوند. سردار واشیزو در جنگل با روحی روبه‌رو می‌شود که آینده‌ی او را پیشگویی می‌کند. روح جنگل ادعا می‌کند که واشیزو به زودی پادشاه می‌شود اما این فرزندان میکی هستند که جای او را خواهند گرفت. پیشگویی درست از کار در می‌آید و بعد از مدتی سردار واشیزو پادشاه می‌شود اما …»

۲. بعد از ظهر سگی (Dog day afternoon)

فیلم بعد از ظهر سگی

  • کارگردان: سیدنی لومت
  • بازیگران: آل پاچینو، جان کازال
  • محصول: 1975، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪

داستان سرقتی که درست پیش نمی‌رود و آدم‌های درگیر در آن با بی‌عرضگی و بی‌مسئولیتی به همه‌ی نقشه و ماجرا گند می‌زنند قبلا توسط استنلی کوبریک در فیلم کشتن (the killing) به تصویر درآمده بود. سیدنی لومت در این شاهکار حالا کلاسیک شده‌ی خود داستان دو رفیق صمیمی را روایت می‌کند که شرایط سخت زندگی و مصائب ناشی از متفاوت بودنشان، آن‌ها را واداشته تا دست به سرقت یک بانک بزنند؛ ایشان در حالی این کار را انجام می‌دهند که نقشه‌ی حساب شده‌ای برای انجام آن ندارند.

اما گویی سرقت در فیلم بعد از ظهر سگی بهانه است و فیلم‌ساز قصد دارد از کنار آن به مشکلات اساسی‌تری بپردازد. به همین دلیل خیلی زود نقشه‌ی دزدی لو می‌رود و بانک توسط مأمورین پلیس محاصره می شود. سپس سر و کله‌ی مردم پیدا می‌شود و بعد از آن خبرنگاران از راه می‌رسند تا شرایط از یک سرقت بانک به سمت یک فاجعه‌ی ملی تغییر کند. حال لومت تمام تلاش خود را می‌کند تا در عین پرداخت شخصیت‌هایی همدلی‌ برانگیز، داستان خود را طوری پیش ببرد که تنش موجود در آن لحظه به لحظه بالا برود و البته این موضوع جان می‌دهد برای نمایش یک جامعه‌ی در حال زوال و مسخ شده؛ تصویری که در فیلم‌های سیدنی لومت مدام تکرار می‌شود.

سیدنی لومت استاد ساختن فیلم‌هایی در ژانرهای مختلف با محتوایی عمیقا انسانی و اجتماعی بود؛ او جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرد را بدون روتوش به نمایش می‌گذاشت و هیچ تخفیفی به مخاطب خود نمی‌داد و همین می‌تواند نظر مردی مانند استنلی کوبریک را تا به این اندازه جلب کند. بعد از ظهر سگی برخوردار از دو بازی معرکه در قالب شخصیت‌های اصلی خود است؛ آل پاچینو یکی از بهترین هنرنمایی‌های خود را انجام داده و جان کازال در نقش آدمی معصوم و دست و پا چلفتی خوش می‌نشیند.

«سانی و ساول صبح اول وقت برای سرقت وارد بانکی می‌شوند. آن‌‌ها قصد دارند تا هر چه سریع‌تر با پول‌های سرقت شده از آنجا خارج شوند. اما نقشه لو می‌رود و خیلی زود بانک توسط پلیس محاصره می‌شود. حال این دو رفیق مجبور هستند مردم حاضر در بانک را گروگان بگیرند تا بتوانند با پلیس و مقامات مذاکره کنند اما …»

۳. گنج‌های سیرا مادره (The Treasure of Sierra Madre)

فیلم گنج‌های سیرا مادره

  • کارگردان: جان هیوستن
  • بازیگران: همفری بوگارت، والتر هیوستن و تام هولت
  • محصول: 1948، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100٪

چه چیز این شاهکار جان هیوستن را اینقدر عزیز می‌کند که در اکثر لیست‌های فیلم‌سازان بزرگ دنیا به عنوان یکی از فیلم‌های محبوبشان وجود دارد؟ طمع و حرص گذراندن یک راه صد ساله در یک شب، هم در این فیلم وجود دارد و هم در باری لیندون استنلی کوبریک. هوس‌های خودخواهانه و دامن زدن به وجوه تاریک آدمی یکی از خصوصیات دیگر شخصیت‌های اصلی فیلم‌های کوبریک است که در هر فیلم او قابل مشاهده است؛ از راه‌های افتخار گرفته تا کشتن و لولیتا (Lolita). با نگاهی این‌چنینی می‌توان بسیاری از مضامین مورد علاقه‌ی کوبریک را در فیلم گنج‌های سیرا مادره جان هیوستن هم مشاهده کرد.

شاید همفری بوگارت بهترین بازی عمرش را در همین فیلم گنج‌های سیرا مادره ارائه داده باشد. او چنان وجوه تاریک آدمی را به تصویر کشیده که کمتر می‌توان کمال این نقش‌آفرینی را در تاریخ سینما سراغ گرفت. شخصیت‌های فیلم در آرزوی رسیدن به ثروت در مردابی دست و پا می‌زنند که خودشان به وجود آورده‌اند و متوجه نیستند هر چه بیشتر تلاش کنند، بیشتر در آن فرو می‌روند. چنین محملی ما را دوباره به یاد فیلم‌های استنلی کوبریک و چسبیدن آدم‌های او به باورهای غلطشان می‌اندازند؛ از ژنرال مسخ ‌شده‌ی فیلم  دکتر استرنج‌لاو (dr. Strangelove) که باعث نابودی جهان می‌شود تا باری لیندون دل‌بسته به ثروت و آدم‌های مغرور به قدرت در دیگر آثار او.

بدبینی و نگاه تیره‌ی جان هیوستون در سرتاسر فیلم گنج‌های سیرا مادره سایه افکنده و بازی گروه بازیگران فیلم هم خیره کننده است. گرچه داستان فیلم درباره‌ی یک گروه کوچک از آدم‌ها است اما به راحتی می‌توان ذات بشری در هر جامعه‌ی بزرگی را در بافتار و ساختمان اثر مشاهده کرد و به گروه سازندگان به خاطر این پرداخت ریزبافت دست مریزاد گفت.

«دو مرد که موفق نشده‌اند دستمزد کار سخت خود را دریافت کنند و در فقر به سر می‌برند با پیرمردی روبه‌رو می‌شوند که ادعا می‌کند در کشف و استخراج طلا وارد است. آن‌ها ابتدا حرف او را باور نمی‌کنند اما با دیدن نشانه‌هایی همراهش می‌شوند و به دل کوهستان می‌زنند اما …»

۴. ناپدید شدن (The Vanishing)

فیلم ناپدید شدن

  • کارگردان: ژرژ سوییزر
  • بازیگران: برنارد پیر دونادو، جین بروتس
  • محصول: 1988، هلند و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 98٪

فیلمی جمع و جور و جسورانه که در نشان دادن تلخی زندگی و عوض شدن همه چیز در یک لحظه‌ی کوچک، هیچ تخفیفی به مخاطب نمی‌دهد. نوع برخورد فیلم‌ساز با سوژه‌ی خود و فرار از هرچه که فیلمش را به کلیشه‌ها نزدیک کند، مطمئنا توجه فیلم‌ساز گریزان از کلیشه‌هایی مانند استنلی کوبریک را به خود جلب می‌کند؛ چرا که کوبریک هم به همین شکل فیلم می‌ساخت و از هر چه که آثارش را به سمت سینمای بازاری سوق می‌داد، فراری بود و البته حضور هیچ سرمایه‌گذار و تهیه کننده‌ی پول دوستی را در کنار خودش تحمل نمی‌کرد. مشخص است که فیلم ناپدید شدن هم با همین دیدگاه مستقل ساخته شده و کارگردان آن با فراغ بال به سمت تصویری کردن ایده‌هایش حرکت کرده و توسط بازار و سلایق آن اغوا نشده است.

داستان روان‌شناسانه‌ی اثر به نگاه استنلی کوبریک در فیلم پرتقال کوکی نزدیک است. ژرژ سوییزر قصه‌ی گم شدن انسانی را طوری پیش می‌برد تا چرک‌ها و شر نهفته در دل یک جامعه‌ی به ظاهر آرام را تصویر کند و نشان دهد که چگونه همین شر موجود روزی یقه‌ی اهالی غوطه‌ور در خواب غفلت را خواهد گرفت. تصویری که فیلم از جانی خود در کنار قربانی نمایش می‌دهد یکی از درخشان‌ترین‌ و در عین حال ترسناک‌ترین‌ها در تاریخ سینما است.

استنلی کوبریک زمانی به کارگردان ناپدید شدن گفته بود که او سه بار این فیلم را دیده و هر بار بیشتر متوجه شده که این ترسناک‌ترین تجربه‌ی سینمایی او است. در پاسخ ژرژ سوییزر اظهار تعجب کرده و گفته: حتی بیش از فیلم درخشش (the shining)؟ و کوبریک پاسخ مثبت داده است. پس حتما این فیلم مهجور اما عالی را ببینید و البته توجه داشته باشید که خود فیلم‌ساز نسخه‌ی بد و ضعیفی از همین داستان در سال ۱۹۹۳ در هالیوود ساخته که چندان ارزش دیده شدن ندارد.

«رکس و ساسکیا به تعطیلات رفته‌اند. ساسکیا در طول سفر گم می‌شود و رکس تمام تلاش خود را برای یافتن او می‌کند. اکنون سه سال از آن ماجرا گذشته و رکس نتوانسته ساسکیا را پیدا کند. کارت پستالی از کسی که ادعا می‌کند ساسکیا را ربوده به دست رکس می‌رسد. رباینده می‌گوید که قصد دارد همه چیز را افشا کند اما …»

۵. سکوت بره‌ها (The Silence of the lambs)

فیلم سکوت بره‌ها

  • کارگردان: جاناتان دمی
  • بازیگران: آنتونی هاپکینز، جودی فاستر
  • محصول: 1991، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪

کمتر فیلم‌ اقتباس شده‌ای از روی یک رمان توانسته است که از منبع اقتباس خود بهتر باشد؛ سه گانه‌ی پدرخوانده (the godfather trilogy) فرانسیس فورد کاپولا و همین سکوت بره‌ها اثر جاناتان دمی دو مورد از این استثناها است. پس طبیعی است که کارگردانی مانند استنلی کوبریک به این فیلم‌ها علاقه داشته باشد؛ چرا که خودش دو سه فیلم این‌چنینی در پرونده دارد: درخشش، ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی (۲۰۰۱: a space odyssey) و پرتقال کوکی.

جاناتان دمی داستان قاتل آدم‌خوار تامس هریس را تبدیل به مکاشفه‌ای در باب توانایی آدمی در دست زدن به خشونت و حد و مرز غیرقابل باور آن کرده است. او مخاطب را وادار می‌کند تا به یک شیطان مجسم زل بزند و بخش تاریک وجود انسانی را به تماشا بنشیند. استنلی کوبریک هم از زاویه‌ی دیگری با ساختن فیلم پرتقال کوکی چنین می‌کند و ما را وا می‌دارد تا در پرتو توجیه کمک به علم، به بخش تاریک انسانیت زل بزنیم و شکل‌گیری دنیای ماشینی و به دور از احساس را نظاره کنیم.

از سوی دیگر چنین مفهومی در زیرلایه‌های فیلم‌های دیگر کوبریک مانند ۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی قابل مشاهده است. آنجا که ترس از دست رفتن احساسات انسانی در چیرگی یک ربات بر تمام وجود او ترسیم می‌شود و کوبریک جهان آینده را بدون خلاقیت و حضور آدمی با تمام خطاهای ریز و درشتش و تحت کنترل ربات‌هایی باهوش به تصویر می‌کشد.

اما خارج از این نگاه‌ها به مضمون فیلم جاناتان دمی، سکوت بره‌ها در کنترل کردن ضربان قلب مخاطب و همراه کردن او با جدال قهرمان فیلم برای پیدا کردن قاتل سنگدل فیلم بسیار موفق است. چرا که در کنار حضور معرکه‌ی جودی فاستر در قالب کارآگاه داستان، از بازی درخشان آنتونی هاپکینز هم در قالب روانشناس درنده خوی قصه سود می‌برد. این حضور و نقش‌آفرینی آنتونی هاپکینز چنان مهیب است که بنیاد فیلم آمریکا دکتر هانیبال لکتر را شرورترین شخصیت تاریخ سینما نام نهاده است.

«مأمور زنی به نام کلاریس توسط ریاست اف بی آی برای تحقیق در خصوص ماجرای گم شدن دختر یکی از مقامات بلند پایه‌ی آمریکا انتخاب می‌شود. رئیس او اعتقاد دارد که گفتگو با قاتلی زنجیره‌ای به نام هانیبال لکتر که در بیمارستانی روانی زندانی است می‌تواند به حل پرونده کمک کند …»

۶. آگراندیسمان (Blow- up)

فیلم آگراندیسمان

  • کارگردان: میکل آنجلو آنتونیونی
  • بازیگران: دیوید همینگز، ونسا ردگریو و سارا مایلز
  • محصول: 1966، ایتالیا، آمریکا و انگلستان
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 88٪

دستاوردهای آنتونیونی را غایت سینمای مدرن می‌دانند. تلاش او برای طرح سؤالاتی بی‌پاسخ به زبان سینما بسیار ستودنی است. زاویه‌ی نگاه او به جهان معاصر و معضلاتی که آدمی در عصر تکنولوژی به آن مبتلا است هرگز در تاریخ سینما تکرار نشد. آنتونی سعی می‌کرد تا داستان‌هایش را به بدیع‌ترین شکل ممکن روایت کند و همین موضوع او را جلوتر از زمانه‌ی خودش نشان می‌داد؛ پس طبیعی است کارگردان دیگری با همین خصوصیت او را تشویق کند و به کارش علاقه داشته باشد؛ استنلی کوبریک چنین کارگردانی است، چرا که سبک کار او در دهه‌های مختلف نشان از پیشرو بودن وی دارد، تا آنجا که مخالفان پیشین سینمای او امروز به طرفدارانش اضافه شده‌اند.

داستان یک عکاس هنری و سوژه‌هایش توسط میکل آنجلو آنتونیونی در فیلم آگراندیسمان توان تبدیل شدن به یک پرونده‌ی جنایی را دارد. اما نه هر پرونده‌ای که در آن پای پلیس برای پیگری جنایت به قضیه باز می‌شود. بلکه این پرونده به وسیله‌ای تبدیل می‌شود تا آنتونیونی به کاوش در ذات حقیقت بپردازد. اینکه آیا آنچه که می‌بینیم لزوما وجود دارد یا ساخته و پرداخته‌ی ذهن ما است؟

جستجو برای کشف ذات حقیقی پدیده‌ها همه‌ی آن چیزی است که فیلم‌سازان بزرگ را به تکاپو و خلق اثر هنری وا می‌دارد. سال‌های سال کوبریک در جستجوی آن بود، اما این آنتونیونی بود که به نفس خود جستجو پرداخت و سعی کرد مصائب راه را نمایش دهد. عکاس فیلم آگراندیسمان که همان شخصیت اصلی فیلم هم هست، می‌تواند به جای هر هنرمند راستین دیگری در طول تاریخ قرار بگیرد و جلوه‌ای از حضور او بر پرده‌ی سینما باشد. احتمالا استنلی کوبریک هم بخشی از وجود خود و تلاش سالیانش را در این شخصیت می‌بیند که آگراندیسمان را دوست دارد.

آگراندیسمان اولین فیلم انگلیسی زبان میکل آنجلو آنتونیونی است و داستان آن در لندن می‌گذرد که کوبریک بخشی از زندگی خود را در آنجا گذرانده. نکته‌ی دیگر اینکه کوبریک کار خود را به عنوان عکاس آغاز کرد؛ پس دلایل بسیاری برای همراهی او با عکاس فیلم آنتونیونی وجود دارد.

«توماس یک عکاس حرفه‌ای است. او که همیشه احساساتی متناقض نسبت به زندگی دارد به طور اتفاقی از زوجی در پارک عکسی می‌کند. حین چاپ عکس‌ها متوجه نکته‌‌ی شومی می‌شود: جنازه‌ای در پس‌زمینه وجود دارد؛ حال او در جستجو است تا پی ببرد که آیا واقعا در روز عکاسی در آن حوالی کسی مرده است یا نه …»

۷. بازماندگان (Deliverance)

فیلم بازماندگان

  • کارگردان: جان بورمن
  • بازیگران: برت رینولدز، ند بیتی و جان وویت
  • محصول: 1972، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 89٪

در بسیاری از فیلم‌های استنلی کوبریک مفهوم سفر وجود دارد؛ سفر به معنای قدم گذاشتن در یک راه پر پیچ و خم و تلاش برای رسیدن به یک مقصد ناشناخته که باعث می‌شود شخصیت‌ها آهسته آهسته درونیات خود را مقابل چشمان تماشاگر قرار دهند و خود هم به خودشناسی برسند. گاهی این مقصد چنان شوم است و چنان تاریک و غیرقابل باور که شخصیت‌ها را تا پایان زندگی به خود وصل می‌کند و راه پس و پیش برای آن‌ها باقی نمی‌گذارد. اگر با خواندن این چند سطر به یاد فیلم ۲۰۰۱: یک اودیسه‌ی فضایی کوبریک افتاده‌اید باید شما را به شاهکار دیگر او یعنی اسپارتاکوس (Spartacus) هم ارجاع بدهم. چرا که در آن فیلم هم قیام عدالت‌خواهانه‌ی مردان برگزیده‌ی کوبریک، در واقع قدم در راهی ناشناخته است که انتهایش جز درنده‌خویی نیست.

تمام داستان این فیلم مهجور اما درخشان جان بورمن یعنی بازماندگان هم همین است. اصلا انتخاب نام فیلم اشاره بر انسان‌های بازمانده از سفری را دارد که بخش تاریکی از وجود خود را کشف کرده‌اند و از آن سو بخش مهمی از خود را در طول سفر جا گذاشته‌اند؛ گویی تمام آن‌ها پس از تمام شدن آن سفر جهنمی چنان با زشتی‌ها خو گرفته‌اند و چنان حقایق تکان‌ دهنده‌ی هستی را درک کرده‌اند که پس از رسیدن به یک نقطه‌ی امن، نمی‌توانند دیگر به زندگی سابق خود بازگردند و برای همیشه در برزخ گرفتار آمد‌ه‌اند.

علاوه بر اسپارتاکوس و ۲۰۰۱: یک اودیسه‌ی فضایی، شخصیت اصلی فیلم باری لیندون استنلی کوبریک هم با قدم گذاشتن در سفرهای پیاپی و گام نهادن در مسیرهای بی‌بازگشت چنان تغییر می‌کند و بخش تاریک وجودش او را در آغوش می‌گیرد که راه خود را گم می‌کند و امکان رستگاری از او گرفته می‌شود. در چنین چارچوبی طبیعی است که کوبریک بزرگ دل‌بسته‌ی فیلمی باشد که بدون پرده‌پوشی تأثیر سفر و قدم گذاشتن در وادی ناشناخته‌ها را به تصویر می‌کشد و مخاطبان را به تماشای آن تشویق کند. بالاخره فیلم بازماندگان روایتگر زندگی گلادیاتورهایی است که برای نجات و مرگ و زندگی مبارزه می‌کنند؛ حال چند نفری موفق می‌شوند و چندتایی هم قربانی شرایط دهشتناک پیرامون می‌شوند.

«چهار مرد به یک جنگل کوهستانی سفر می‌کنند تا بتوانند با پارو زدن در دل یک رودخانه سفر هیجان‌انگیزی را تجربه کنند. اما آن‌ها خبر ندارند که مردم بومی آنجا دل خوشی از توریست‌ها ندارند و در ضمن به زندگی وحشیانه‌ی خود هم خو گرفته‌اند …»

۸. خداحافظی طولانی (The long Goodbye)

فیلم خداحافظی طولانی

  • کارگردان: رابرت آلتمن
  • بازیگران: الیوت گلد، استرلینگ هایدن
  • محصول: ۱۹۷۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 94٪

گفتیم که استنلی کوبریک علاقه‌ی بسیاری به اقتباس از روی رمان‌های مختلف داشت و سعی می‌کرد چارچوب ذهنی خود را به داستان‌های ساخته و پرداخته شده در ذهن دیگران قالب کند. از سویی دیگر رابرت آلتمن هم داستان فیلم خداحافظی طولانی را با الهام از کتابی به همین نام به قلم ریموند چندلر ساخت و کارآگاه فیلیپ مارلوی سرشناس داستان‌های او را به دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی آورد و کت و شلواری تازه بر تن او کرد و به این طریق روایت خود را از آن دهه‌ی پر آشوب ارائه داد.

اما تفاوتی اساسی در روش و سبک و کار استنلی کوبریک و رابرت آلتمن وجود دارد؛ آلتمن بر خلاف استنلی کوبریک زیاد به بازیگرانش سخت نمی‌گرفت و همان‌طور که از حال و هوای کار او در این فیلم و آثار دیگرش مشخص است، دست عوامل را برای خلاقیت و گاهی بداهه‌پردازی باز می‌گذاشت. از آن طرف استنلی کوبریک به عنوان یک کمال‌گرا، با جنونی نبوغ‌آمیز معروف است که افسانه‌های بسیاری حول و حوش مراحل فیلم‌برداری آثارش درباره‌ی آزار و اذیت بازیگران ناشی از برداشت‌های متعدد وجود دارد. او گاهی این کمال‌گرایی را به چنان جنونی پیوند می‌زند که این افسانه‌ها را غیرقابل باور و گاهی اغراق شده می‌سازد؛ گرچه امروزه صحت آن‌ها مشخص شده است.

اگر این دو سبک را فراموش کنید و فقط به نتیجه‌ی روی پرده توجه کنید، درک خواهید کرد که روش سازندگان اصلا مهم نیست؛ مهم نتیجه‌ی کار آن‌ها است که درخشان است و منجر به ساخت شاهکارهای متعددی در تاریخ سینما شده است. اتفاقا در این مورد خاص وسیله مهم نیست و هدف برای من و شما اهمیت دارد؛ هدفی که به بهترین شکل مخاطب را درگیر خودش می‌کند.

«کارآگاه خصوصی فیلیپ مارلو در تلاش است تا به شخصی که به جرم قتل همسرش تحت تعقیب است کمک کند. او در این راه درگیر توطئه‌ای می‌شود که یک سرش به نویسنده‌ای عیاش گره خورده و سر دیگرش به گروهی از تبهکاران. و البته نیروی پلیس که همواره موی دماغ او است و می‌خواهد از داستان این مرد سر درآورد …»

۹. خانه بازی‌ها (House of games)

فیلم خداحافظی طولانی

  • کارگردان: دیوید ممت
  • بازیگران: جو مانتگنا، لیندسی کروس
  • محصول: 1987، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96٪

وقتی از سینمای استنلی کوبریک حرف می‌زنیم، دیالوگ‌ها و گفتگوی میان شخصیت‌ها دقیقا آن چیزی نیست که به یاد می‌آوریم. سینمای او چندان به گفتگو وابسته نیست و اطلاعاتش از این طریق منتقل نمی‌شود، بلکه کاملا برعکس با کارگردانی روبه‌رو هستیم که بیشتر بر تصاویر متکی است و در ساختن ایماژ‌های ماندگار بسیار توانا است. اما بالاخره مانند هر کارگردان بزرگ دیگری او هم قدر دیالوگ‌های خوب را می‌داند و می‌فهمد که داشتن چنین گفتگوهایی چقدر راهگشا است. باور نمی‌کنید؟ پس به فیلم دکتر استرنج‌لاو او نگاهی دوباره بیاندازید.

دیالوگ‌‌نویسی درخشان دقیقا آن چیزی است که فیلم جنایی خانه‌ی بازی‌ها را از نمونه‌های مشابه خود جدا می‌کند و هویتی یگانه به آن می‌بخشد. دیوید ممت به عنوان یکی از مهم‌ترین نمایش‌نامه نویسان عصر حاضر آمریکا ید طولایی در نوشتن دیالوگ‌های درجه یک برای شخصیت‌های مختلف، با خصوصیات مختلف دارد و همین کافی است تا توجه کارگردانی مانند استنلی کوبریک را به خود جلب کند.

قاب‌های متوسط و تأکید بر گفتگوی میان شخصیت‌ها امضای دیمید ممت در کارهایی است که برای سینما ساخته است و می‌توان این تآکید بر گفتگو را در همه‌ی کارهای او، حتی در آثاری که دیگران بر پرده انداخته‌اند، دید. البته ممت این کار را به دلیلی انجام می‌دهد: او از این طریق به روان رنجور شخصیت‌های برگزیده‌اش نقب می‌زند و سعی می‌کند از پشت حرف‌های آن‌ها به درون آن‌ها نفوذ کند. در جهان دیوید ممت آدم‌ها از چیزی درونی رنج می‌برند که هر چه تلاش می‌کنند، توان ابراز آن را ندارند و همین الکن بودن زبان آدم‌ها در بیان آن چه که در انزوا روحشان را می‌خراشد، در بهترین آثار او کاملا هویدا است.

دیوید ممت نویسنده‌ی نمایش‌ معروف گلن گری گلن راس (glengarry glen ross) است که هم برنده‌ی جایزه‌ی مطرحی چون پولیتزر شده و هم اقتباسی سینمایی مشهوری با بازی بازیگران بزرگی مانند آل پاچینو و جک لمون از آن صورت گرفته است.

«یک روان‌شناس به نام مارگارت فورد به دنبال آن است تا به بیمار خود کمک کند. پس از آنکه بیمارش تهدید به خودکشی می‌کند او به ریشه‌های اضطرابش پی‌می‌برد و اینگونه به جهان ذهنی بیمار خود علاقه‌مند می‌شود …»

۱۰. داستان عامه‌پسند (Pulp fiction)

فیلم داستان عامه پسند

  • کارگردان: کوئنتین تارانتینو
  • بازیگران: جان تراولتا، ساموئل ال جکسون، بروس ویلیس و اوما تورمن
  • محصول: 1994، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 92٪

حضور فیلمی از کارگردانی مانند کوئنتین تارانتینو در لیستی از فیلم‌های مورد علاقه‌ی استنلی کوبریک آخرین چیزی است که مخاطبان آشنا با شیوه و فلسفه‌ی کار هر دو فیلم‌ساز توقع برخورد با آن را دارند. سینما و شیوه‌ی کار آن‌ها به کره و چاقوی داغ می‌ماند و به نظر می‌رسد این دو خط موازی هیچ‌گاه یکدیگر را قطع نخواهند کرد. یکی از آن‌ها استاد تصویرپردازی است و از دیالوگ‌های به ظاهر بی‌ربط خوشش نمی‌آید و فقط زمانی از گفتگو استفاده می‌کند که حاوی نکته‌ای داستانی باشد و دیگری مانند رگبار با گفتگوهی مختلف بر سر مخاطب آوار می شود، شخصیت‌هایش گاهی از هر دری سخن می‌گویند و از پله‌ای به پله‌ی دیگر می‌پرند و به نظر می‌رسد اصلا کاری به داستان ندارند.

تارانتینو داستان فیلمش را به روشی کاملا متفاوت از شخصی مانند استنلی کوبریک روایت می‌کند و آدم‌هایش را در جریان سیال زندگی پس و پیش می‌کند و گاهی مخاطب را در بازی با زمان و مکان به حدس زدن وا می‌دارد. داستان چند گانگستر در دستان او شبیه به داستان‌های دیگر با محوریت زندگی این آدم‌ها نیست؛ چنین آدم‌هایی بر خلاف موارد مشابه می‌توانند از تجربه‌های عادی زندگی روزمره بگویند و گاهی هم به بی‌خیالی روزگار بگذرانند. هنر کارگردانی مانند تارانتینو در این است که این گفتگوهای به ظاهر عادی را چنان جذاب و سرگرم کننده می‌سازد که مخاطب با جان دل به آن‌ها گوش می‌دهد و اصلا در حین تماشای فیلم به این فکر نمی‌کند که چرا این آدمیان در حین ارتکاب به جنایت چنین می‌کنند.

تارانتینو تفاوت دیگری هم با کوبریک دارد؛ او مدام درباره‌ی آثارش صحبت می‌کند اما به نظر می‌رسد هر چه که بیشتر توضیح می‌دهد در واقع کمتر می‌گوید و مخاطبش را بیشتر گیج می‌کند و این بالاخره متفاوت از شیوه‌ی زندگی فرد گوشه‌گیری مانند کوبریک است.

گروه بازیگران فیلم داستان عامه‌پسند چنان در اجرای تفکرات فیلم‌ساز نابغه‌ای مانند کوئنتین تارانتینو موفق هستند که نمی‌توان کس دیگری را به جای آن‌ها تصور کرد.

«در رستورانی در یک محله‌ی خلوت زوج جوانی در فکر سرقت مسلحانه هستند. در زمان و مکان دیگری دو گانگستر در راه انجام مأموریت و بدست آوردن کیف رییس خود از شیوه‌ی متفاوت زندگی در شهر آمستردام هلند می‌گویند. در زمان و مکان دیگری رییس گانگسترها در حال پرداخت پول به بوکسوری حرفه‌ای است تا در مسابقه‌ی پیش رو ببازد …»

منبع: taste of cinema



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X