۱۰ فیلم کمدی حال خوب‌کن مستقل ‌دهه‌ی اخیر که احتمالا ندیده‌اید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه
کمدی‌های نادیده گرفته شده‌ی دهه‌ی اخیر

در حالی که در یک دهه‌ی گذشته کمدی‌های درخشان زیادی داشتیم، روشن است که دوران کمدی‌های استودیویی به سر رسیده است. کمدی‌های جریان اصلی از باز‌سازی‌های مفرط، سو‌ژه‌های تکراری و به طور کلی فقدان شور عوامل دست‌اندرکار و به‌خصوص بازیگرانشان رنج می‌برند. در نتیجه عجیب نیست که بسیاری از بامزه‌ترین و به یادماندنی‌ترین فیلم‌های چند سال گذشته تولیدات مستقل یا با بودجه‌ی بسیار کم بوده‌اند.

خیلی از این فیلم‌های فوق‌العاده نتوانستند مخاطبان خودشان را پیدا کنند یا حداقل فقط گروهی مخاطب خوره و خاص را جلب کردند که این فیلم‌ها را برای آنچه که بودند تحسین می‌کردند. به هر حال بعضی از آن‌ها نتوانستند مخاطب خودشان را پیدا کنند و استحقاق کشف شدن را هم دارند. این فهرستی از ده فیلم کمدی اخیر است که شاید آن‌ها را ندیده باشید.

۱۰. ویرانی (Demolition)

ویرانی

  • کارگردان: ژان مارک والی
  • بازیگران: جیک جیلنهال، نائومی واتس، کریس کوپر
  • امتیاز متاکریتیک: ۴۹ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۵

ژان مارک والی کارگردانی است که برای کاراکترهای سرسختش در فیلم‌های درام و به خصوص فیلم «باشگاه خریداران دالاس» و «وحشی» شهرت دارد. به علاوه دو مینی‌سریال تحسین‌شده‌ی درام تریلر یعنی «چیزهای تیز» و «دروغ‌های کوچک بزرگ» هم در کارنامه‌اش دارد. «ویرانی» قطعا عناصری از کارهای دیگر او را در خودش دارد. به خصوص وقتی نوبت به قهرمان سرد و خودویرانگرش می‌رسد اما فیلم با یک‌جور شوخ‌طبعی مریض هم اشباع شده است. در مرکز این فیلم تکان‌دهنده اجرای فوق‌العاده‌ی جیک جیلنهال را در نقش یک بانکدار دچار اختلال عصبی می‌بینیم که به دنبال مرگ همسرش فقط به دنبال نابود کردن زندگی‌اش است.

این ایده‌ی چندان امیدوارکننده‌ای برای یک کمدی به نظر نمی‌رسد. اما دیدن تلاش‌های عجیب و غریب کاراکتر جیلنهال برای ارتباط دوباره با جهان در عین حال که تصفیه‌کننده‌ی روح است سرگرم‌کننده هم به نظر می‌رسد. اولین تپش‌هایش رفتار کردن با صداقتی است که پیش از این از خودش نشان نداده بود. چنین شرایطی باعث می‌شود در تقابل با پدرزن سختگیرش قرار بگیرد که کریس کوپر بازی فوق‌العاده‌ای در نقش او دارد؛ علاوه بر اینکه به او اجازه می‌دهد یک برخورد رمانتیک را با پشتیبانی یک فروشگاه (با بازی نائومی واتس) تجربه کند.

در حالی که کاراکتر جیلنهال و تلاش‌های بی‌حس و حال او برای یافتن معنا در یک تراژدی احمقانه اغلب اوقات باعث خنده می‌شود. جیلنهال و والی هرگز به کاراکتر به چشم یک شوخی نگاه نمی‌کنند و به همین دلیل فیلم بینشی تسلی‌بخش دارد.

۹. همه‌اش را ببر (Win It All)

همه اش را ببر

  • کارگردان: جو سوانبرگ
  • بازیگران: جیک جانسون، رونی شمون
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۷

ترکیبی درگیرکننده از دیالوگ‌های جنبش مامبل‌کور و مکانیزم طرح فیلم‌نامه‌‌های هالیوود قدیم فیلم «همه‌اش را ببر» همکاری قدرتمند دیگری از کارگردان/فیلم‌نامه‌نویس جو سوانبرگ با جیک جانسون بازیگر مشهور است. جانسون در بازی‌ کاراکترهای دوست‌داشتنی و البته غیرمسؤول برتری زیادی دارد. یکی از بهترین اجراهای کارنامه اش کاراکتر ادی گرت است، یک قمارباز سریالی که بعد از خرج کردن پولی که به او سپرده شده بود به یک دلال مواد مخدر محلی درگیر ماجراهای وخیمی می‌شود.

فیلم داستان سفر گرت را به تصویر می‌کشد که نه تنها می‌خواهد پول را برگرداند بلکه می‌خواهد خارج از قمار هم الویت‌های زندگی‌اش را پیدا کند. گرت وقتی عاشق دختری به نام اوا می‌شود فرصت زندگی دوباره پیدا می‌کند. دختری که به او اجازه می‌دهد با تبدیل شدن به یک شریک زندگی مسؤولیت‌پذیر نوع دیگری از ریسک کردن را تجربه کند. این داستان بازیگوشی از شکست‌خورده‌ای است که در نهایت رستگار می‌شود. وقتی گرت مجبور می‌شود برای پرداخت قسط‌هایش دوباره قمار کند تنش ملموس است.

۸. هنر دفاع شخصی (The Art of Self-Defense)

هنر دفاع شخصی

  • کارگردان: رایلی استیرنز
  • بازیگران: جسی آیزنبرگ، الساندرو نیوولا
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۹

کمدی سیاه عصبانی‌کننده‌ی رایلی استیرنز تمرکزش را روی این می‌گذارد که چقدر ساده تفکرات حزبی می‌توانند تبدیل به اندیشه‌های رادیکال شوند. فیلم از کاراته به‌عنوان کاتالیزوری برای کشف طبیعت اغواکننده‌ی نهادها و سازمان‌ها استفاده می‌کند. کیسی، کاراکتری که جسی آیزنبرگ نقشش را بازی می‌کند، قربانی تهاجم خشونت‌آمیز است. او پیش یک استاد کاریزماتیک می‌رود که مسؤولیت این را برعهده می‌گیرد تا کیسی را تبدیل به جنگجویی خشن و انتقام‌جو کند که قادر به محافظت از خودش است.

شوخ‌طبعی فیلم از بازی آیزنبرگ و الساندرو نیوولا در نقش استادش می‌آید. آیزنبرگ دوباره نقش یک جوان خوره با کاراکتری آرام را بازی می‌کند. تلاش او برای تبدیل شدن به شخصی تهاجمی‌تر و عضلانی‌تر خنده‌دار از کار درآمده است. نیوولا قادر است کاری کند که کاراکتر استاد بامزه شود اما در عین حال همیشه به تماشاگر یادآوری می‌کند که کلمات و حرکات او الهام‌بخش یک جنبش است. با آن خشونت کمدی بیمارگونه و برخی ایده‌های بدیع شوکه‌کننده‌ی فیلم‌نامه این یک کمدی سیاهی است که کمتر دیده شده است.

۷. کثافت (Filth)

کثافت

  • کارگردان: جان اس.بیرد
  • بازیگران: جیمز مک‌آووی، جیمی بل
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۶ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۳

فیلم کاملا در ستایش افراط است. اقتباسی از رمان شوکه کننده‌ی اروین ولش که اکثرا نادیده گرفته شده و معتقد بودند که قابل تبدیل به فیلم نیست.

فهمیدن اینکه چرا به ثمر نشستن این اقتباس ادبی تا این حد طول کشید سخت نیست. فیلم بر محور کاراکتر بروس رابرتسون (با بازی جیمز مک‌آووی) پلیس فاسد و متعصب روایت می‌شود. یک پیرنگ سست هم درباره‌ی تعقیب یک قاتل سریالی توسط رابرتسون داریم. اما این فیلمی است که سکانس‌های رویای استادانه و توهم‌زای آن روی مواد مخدر و خشونت تمرکز دارد.

رابرتسون هرگز تبدیل به یک کاراکتر دوست‌داشتنی نمی‌شود. او بیشتر درگیر این است که رتبه‌ی خودش را در پلیس اسکاتلند بالا ببرد به جای آنکه واقعا به دنبال حل جرم و جنایت باشد. به هر حال غیرممکن است که از بازی مک‌آووی چشم بردارید. او کاراکتر منحرف خوشحالی دارد و از تمهید شکستن دیوار چهارم (به معنای حرف زدن مستقیم با تماشاگر) و مونولوگ‌ استفاده می‌کند تا تحقیر و اهانت‌هایش را هم به مخاطبان و هم بقیه‌ی کاراکترهای فیلم نشان بدهد.

وقتی فیلم روشن می‌کند که رابرتسون هر موقعیتی را که در آن قرار بگیرد خراب می‌کند تبدیل به یک بمب ساعتی می‌شود تا ببینیم کاراکتر اصلی‌اش تا کجا پیش می‌رود و شیطنت‌های افراطی نابودکننده‌اش کجا دیگر بامزه و سرگرم‌کننده نیست.

۶. وضعیت بِرَد (Brad’s Status)

وضعیت برد

  • کارگردان: مایک وایت
  • بازیگران: بن استیلر، آستین آبرامز
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۷

«وضعیت برد» یکی از واقع‌بینانه‌ترین و رئالیستی‌ترین تصاویر از بحران میانسالی در سال‌های اخیر است. بن استیلر نقش یک پدر پشیمان را در فیلم بازی می‌کند که پسر نوجوانش تروی را به تور کالجش می‌برد. برد اسلون کاراکتری که استیلر نقش‌اش را بازی می‌کند در اصل احساس نمی‌کند که شخصیت ناموفقی است تا اینکه می‌بیند که پسرش پا به دوران بزرگسالی می‌گذارد و دوستان سابقش چقدر موفق هستند. بعد دیگر برد نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و دائم خودش را با آن‌ها مقایسه می‌کند و این حس به او دست می‌دهد که پتانسیل‌هایش در زندگی عادی و کارمندمآبانه گم شده است.

گستره‌ی دوستان موفق برد توسط بازیگران مکملی به تصویر کشیده می‌شود که همگی بازی‌های خوبی دارند از مایکل شین و لوک ویلسون بگیرید تا مایک وایت. به نظر می‌رسد هر کسی که دوروبر برد است این ترس او را تأیید می‌کند که همه از او خوشحال‌تر و موفق‌تر هستند.

استیلر با این ریسک روبه‌رو بوده که برد بیش از اندازه خودخواه یا خودپسند به نظر برسد اما وقتی به‌تدریج اضطراب کاراکتر در طول تور کالج بیشتر می‌شود نشان می‌دهد که این تجربه‌ی برد باید جایی متوقف شود. برد در عین اینکه پسرش را دوست دارد، تلاشش برای انتقال تجربیاتی که هرگز نداشته به او هم حس همدردی و شفقت تماشاگر را برمی‌انگیزد و هم خودخواهانه است. به این معنا که انگار برد هنوز تلاش می‌کند تا با فانتزی‌های قدیمی‌اش زندگی کند. این فیلم برداشت متعادل باورنکردنی نسبت به روابط پدر و پسری دارد. با وجود المان‌های غمناک فیلم عشق برد و تروی به یکدیگر باعث می‌شود عدم اعتماد به نفس آن‌ها افزایش پیدا کند و در نهایت وزن فیلم را بالا می‌برد.

۵. رُبات و فرانک (Robot & Frank)

روبات و فرانک

  • کارگردان: جک شریر
  • بازیگران: پیتر اسکارسگارد، فرانک لانگلا، سوزان ساراندون
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۲

یک کمدی رفیقانه‌ی علمی‌تخیلی سرگرم‌کننده که برداشتی حساس نسبت به مسأله‌ی پا به سن گذاشتن و فقدان حافظه دارد. فرانک لانگلا یکی از بهترین بازی‌های کارنامه‌اش را در نقش فرانک ارائه می‌دهد. فرانک یک دزد سالخورده است که رباتی از او پرستاری می‌کند. پیتر سارسگارد صداپیشه‌ی نقش ربات است. رباتی که از کودکی کنار او بوده است. فرانک اول کار در برابر گرفتن هر گونه کمکی مقاومت می‌کند. اما در نهایت از این تکنولوژی جدید استفاده می‌کند تا به زندگی تبهکارانه و جهان دزدی قبلش برگردد.

در شرایطی که فرانک اول کار قصد دارد از ربات فقط برای اهداف خودخواهانه‌اش استفاده کند اما از ربات حس همدردی و شفقت و همراهی دریافت می‌کند. رباتی که به طرز طعنه‌آمیزی تنها کسی در جهان است که کاملا به حرف‌های او گوش می‌دهد.

بیشتر شوخ‌طبعی فیلم از صراحت کاراکترهایش می‌آید. فرانک قادر نیست با پسرش هانتر ارتباط برقرار کند، همان‌طور که نمی‌تواند با زوال عقل پدرش کنار بیاید. پدری که از مقاصد مجرمانه‌ی او بی‌خبر باقی می‌ماند. این خلاهای زندگی فرانک با ربات پر می‌شود. رباتی که به واسطه‌ی طبیعتش همه چیز را به یاد می‌سپارد و مایل است هر کاری که می‌تواند برای کمک به فرانک انجام دهد. بی‌توجه به اینکه کار غیرقانونی است. با وجود ابهام اخلاقی کاراکتر فرانک فیلم در نمایش نقشه کشیدن‌های او برای دزدی بامزه عمل می‌کند و قادر است در کاراکتری که غالبا احساساتش را پنهان می‌کند عواطف زیادی به تماشاگر نشان بدهد.

۴. دیگر مردم (Other People)

دیگر مردم

  • کارگردان: کریس کلی
  • بازیگران: جسی پلیمونز، مولی شانون
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۶

«دیگر مردم» فیلمی آرام و برداشتی صمیمانه از درام مربوط به بیماری سرطان است که همه‌ی لحظات عجیب و غریب، مکالمه‌ها و موقعیت‌هایی را که یک خانواده ممکن است در گذر از مرگ قریب‌الوقوع مادر با آن مواجه شود، کشف کرده و به تصویر می‌کشد.

این فیلم شبه اتوبیوگرافیک توسط کریس کلی نویسنده‌ی باسابقه‌ی شوی شنبه شب‌ها نوشته شده است. این داستان در حقیقت اقتباس آزادی از زندگی خودش است که آن را نوشته و کارگردانی کرده. فیلم داستان نسخه‌ی تخیلی کریس به نام دیوید را (با بازی جسی پلیمونز) روایت می‌کند که با بیماری مادرش در حال چالش است و وضعیت نگران‌کننده‌ی او را انکار می‌کند. فیلم وقتش را هدر نمی‌دهد تا مخاطبانش را در تعلیق نگهدارد و با مرگ دردناک مادر شانون آغاز می‌شود و بعد به سال‌های پیش از مرگ او فلاش‌بک می‌زند.

آشکار کردن ناگهانی مرگ مادر به تماشاگر اجازه می‌دهد که وقتی کاراکترش روی پرده است بیشتر او را تحسین کند و بعد هم روی این موضوع تمرکز کند که چطور زندگی دیوید با از دست دادن تنها کسی که او را به خاطر آنچه که بوده دوست و قبول داشته، از خط خودش خارج می‌شود. پلیمونز در نمایش آسیب‌پذیری دیوید اجرای فوق‌العاده‌ای دارد. او شغلش را به‌عنوان یک نویسنده‌ی کمدی از دست می‌دهد و بحران‌های خانوادگی باعث می‌شود دیوید واقعا باور کند که کاملا از حقوق اجتماعی محروم است.

چه وقتی کاراکتر دیوید مست کنار مغازه‌ی خواروبار فروشی تلو‌تلو می‌خورد و چه وقتی مادرش را به محل کار سابقش می‌برد، پلیمونز موفق شده یک‌جور تلخی پاکسازی‌کننده در نگاه دیوید به جهان پیدا کند. حضور مادر است که به فیلم گرما می‌بخشد و شانون با پسرش جوری برخورد می‌کند که او را مطمئن کند هر کسی در جهان باید قادر باشد به خودش بخندد. این پیام تکان‌دهنده‌ای است که فیلم را تر و تازه و شخصی می‌کند.

۳. دو برابر فکر نکن (Don’t Think Twice)

دو برابر فکر نکن

  • کارگردان: مایک بربیگلیا
  • بازیگران: کیگان مایکل کی، گیلیان جیکوبز
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۶

در حالی که فیلم «دو بار فکر نکن» دقیقا درباره‌ی آزمون برای برنامه‌ی شوی شنبه شب‌ها نیست می‌شود مقایسه‌ی واضحی بین این داستان درباره‌‌ی یک گروه از بازیگران کمدی بداهه داشت که همه با یکدیگر برای حضور در برنامه‌ی کمدی آخر هفته رقابت می‌کنند.

کل بازیگران فیلم کمدین‌های بااستعدادی هستند از جمله گیلیان جیکوبز، کریس گتهارد و تامی ساگر اما قطعا اجرای نفس‌گیر متعلق به کیگان مایکل کی در نقش ستاره‌ی جاه‌طلب گروه است که تمایلش برای موفقیت باعث می‌شود همراهانش را زیر سایه قرار بدهد.

کی این نقش را با بدخواهی بازی نمی‌کند اما به لحاظ اخلاقی در مسیری قرار می‌گیرد که باید انتخاب کند رسیدن به کارنامه‌ای حرفه‌ای ارزش ترک کردن دوستانش را در گرد و غبار دارد یا نه.

کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس فیلم که خودش هم در فیلم بازی کرده است به وضوح متوجه این کمدی روزانه و رقابتی که بین گروهی از بازیگران وجود دارد، شده است. این‌ها یک گروه بداهه‌پرداز هستند که اغلب اوقات واقعی‌‌اند و بین خودشان اختلاف نظرهایی دارند اما جایی گیر می‌افتند که به خودشان اجازه می‌دهند با هم درباره‌ی چیزهایی حرف بزنند که تا به حال از آن‌ها صحبت نکرده بودند.

آن طبیعت رقابت بین تعدادی آدم در فیلم گم نمی‌شود و از دست نمی‌رود و در عین حال فیلم شور و حال این بازیگران نسبت به کارشان را هم منعکس می‌کند و بداهه‌پردازی فردی هر کدام را که روی پرده یک کار کمدی بزرگ است.

۲. تراست (The Trust)

تراست

  • کارگردان: الکس و بنجامین بروور
  • بازیگران: نیکلاس کیج، الایجا وود
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۸ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۶

اغلب اوقات نیکلاس کیج سوژه‌ی جوک‌های هالیوودی است اما او استعدادی باورنکردنی و بازیگری شجاع است که متأسفانه خیلی اوقات نمی‌تواند کاری مناسب خودش را پیدا کند. اگر چه به نظر می‌رسد بهترین فیلم‌های کیج مربوط به گذشته هستند اما او هنوز هم می‌تواند هر از چند گاهی ما را شگفت‌زده کند و این دقیقا کاری است که در فیلم «تراست» انجام می‌دهد. تریلری حریص و خشونت‌بار که محوریت کیج و الایجا وود دو پلیس فاسد هستند که می‌خواهند ترتیب یک دزدی را بدهند. فیلم انتظارات و هیجانی را که از یک شغل انتظار می‌رود نشان می‌دهد و در نمایش ریختن وسواس‌گونه‌ی نقشه‌ی دزدی هم کارش را خیلی خوب انجام می‌دهد.

چیزی که باعث می‌شود فیلم تراست تا این حد جالب توجه و شوخ‌طبعانه باشد این است که کاملا از حوزه‌ی علاقمندی‌های طرفداران کیج در اینترنت باخبر است و به او اجازه می‌دهد گیج و خرفت و حواس‌پرت به نظر برسد و کاراکتری برایش طراحی کرده که همه‌ی این‌ها را در خودش دارد.

اتفاقا بودجه‌ی کم فیلم به لحاظ زیبایی‌شناسی به آن کمک کرده است و هیچ‌کدام از کاراکترهای فیلم هم به لحاظ اخلاقی آدم‌های قابل توجهی نیستند. حتی برای آن‌هایی که امیدشان را به نیکلاس کیج از دست داده بودند این فیلم بازگشتی بزرگ به آن مدل از بازی‌هایی است که کیج پیش از این به خوبی انجام می‌داد.

۱. خرس بریگزبی (Brigsby Bear)

خرس بریگزبی

  • کارگردان: دیو مک‌کری
  • بازیگران: کایل مونی، مارک همیل
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
  • محصول ۲۰۱۷

این فیلم که به طرز تأثیرگذاری اریجینال به نظر می‌رسد، ادای احترامی به قدرت روح خلاق است. فرقی نمی‌کند که این خلاقیت از سمت چه کسی باشد. فیلم داستان جیمز مرد بزرگسالی است که در یک جای دورافتاده توسط پدرخوانده و مادرخوانده‌اش بزرگ شده است. او به‌شدت وابسته به برنامه‌ی کودک «خرس بریگزبی» است که والدینش برای او خلق کرده‌اند. وقتی جیمز از آن گوشه‌ی دورافتاده بیرون می‌زند، تلاش می‌کند تا تبدیل به یک آدم طبیعی شود و فیلم بریگزبی خودش را بسازد.

تلاش جیمز برای اینکه روایت بریگزبی خودش را داشته باشد به او اجازه می‌دهد داستانی را تعریف کند که هیچ‌کس دیگری در جهان نمی‌تواند. او سال‌ها خطوط داستانی مربوط به بریگزبی را می‌خواند و درباره‌ی افسانه‌ی آن چیزهای زیادی یاد می‌گیرد. در نهایت در دوره‌ی تاریکی از زندگی‌اش بریگزبی خودش را نشان می‌دهد و او موفق می‌شود از آن به‌عنوان نیروی محرکه استفاده کند که او را به بقیه‌ی آدم‌های خلاق پیوند می‌زند.

بازی مونی شبیه بچه‌ای است که در جهانی گرفتار شده که درکش نمی‌کند. اما وقتی جیمز تصمیم می‌گیرد داستان بریگزبی خودش را بسازد فیلم تأثر و ترحم و هیجان خالص روی صحنه را ضبط و ثبت می‌کند.

به جز مونی بازی بقیه‌ی کاراکترهای فیلم هم درخشان است. گرگ کینر در نقش پلیس که یاد می‌گیرد چه‌طور با شرایط خاص جیمز برخورد کند بازی فوق‌العاده‌ای دارد. طراحی صحنه و لباس‌ها و جلوه‌های بصری همگی منحصر به فرد هستند. روشن است که فیلم‌ساز تلاش زیادی کرده تا جهان بریگزبی را خلق کند. با وجود طبیعت عجیب و غریب داستان این فیلم بسیار صادق و صمیمی است. کمدی که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست و استحقاق این را داشت که بیشتر از این‌ها تحویلش بگیرند.

منبع: taste of cinema



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۴ دیدگاه
  1. محمدعلی

    فقط یک فکر مریض فکر می کنه این فیلم ها طنز و حال خوب کن هستند

  2. ایلیا

    شماره ۸ و ۲ رو دیدم به نظرم کمدی نبود

  3. the one

    don’t think twice میشه دوبار فکر نکن

    1. بله ولی متاسفانه ترجمه ی فارسی ویکی‌پدیاش چون این بود فکر کردیم به این اسم شناخته شده تره.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما